مجله هفته – مجله سیاست بین المللی – سال هجدهم

گذشته تروتسکی تاریخ سقوط مداوم است. تروتسکی از عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست به یک اپوزیسیون در درون حزب کمونیست سقوط کرد، تا سقوط به دلیل خساراتی که منجر به اخراج او از حزب کمونیست شد، تا سقوط به دشمنی که از اتحاد جماهیر شوروی اخراج شد، تا سقوط به کسی‌که آذوقه رسان بورژوازی جهان شد که درباره اتحاد جماهیر شوروی دروغ بگوید، تا سقوط به کسی‌که اختلال علیه نیروهای حزب کمونیست و کمونیست بین الملل را سازماندهی کند، تا سقوط به کسی‌که الهام دهنده توطئه هایی تبدیل شد که با هدف ترور رهبران انقلاب – قلب انقلاب را هدف گرفته بود تروتسکی زمانی رؤیایی در زندگی خود داشت. او براین باور بود که قادرست جای لنین را در حزب بلشویک بگیرد. حزب لنینی نمی‌توانست توسط کسی رهبری شود که هرگز یک بلشویک نبوده و همواره علیه لنین بوده است. اما تروتسکی در درک این حقیقت آشکار شکست خورده بود. برای این‌که تروتسکی خود را در باور به این‌که او نیروی محرکه انقلابی‌ست دراماتیزه کرده بود، انقلابی که او کوچک‌ترین خیال را نمی‌کرد برای او پُست پائینی داشته باشد. ازآن‌جایی که تروتسکی یک روشنفکر خرده – بورژوا بود، نمی‌توانست منافع حزب را در بالای جاه‌طلبی های شخصی خویش بگذارد. بنابراین باید خودش را در آشتی ناپذیرترین وجهی به تصویر بکشد. تروتسکی از این موقعیت به قعر لجن‌زاری لغزید که خودش را در آن می‌دید.تروتسکی به عنوان یک فرد تنها نماینده ای از یک طبقه اجتماعی خاص‌، و روشنفکری خرده – بورژو بود. او از مخالفت با انقلاب و حزب کمونیست آغاز کرد، و با رهبری ضدانقلاب پایان یافت. همان‌طور که انتظار می‌رفت، تروتسکی به جنبش انقلابی طبقه کارگر کشیده شد، اما هرگز به توانایی نیروهای انقلابی جهت انجام انقلاب به یک نتیجه موفقیت آمیز باور نداشت و او همواره از جوهر و ماهیت حزب پرولتری نفرت داشت. او از فعالیت‌های روزانه خسته کننده برای ساخت و تکمیل سازمان کارگری متنفر بود. تروتسکی زمانی‌که نظم و انضباط به خود او اعمال می‌شد تنفر داشت، اما او زمانی‌ نظم و انضباط را دوست داشت که به دیگران اعمال می‌کرد. هنگامی‌که او کمیسر جنگ بود، نسبت به زیردستان خود بی‌رحم بود، و هنگامی‌که در حزب بلشویک با رأی هزار به یک به اخراج او رأی دادند، حاضر به گردن نهادن نشد. .

تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء (۲) – پایگاه اجتماعی تروتسکیسم

نوشته: موئیسای جی اُلجین

برگردان: آمادور نویدی

ما برخی از جزئیات پیشینه زندگی سیاسی تروتسکی را شناسایی کرده ایم، اما تروتسکیسم کار و بار یک مرد نیست. ویژگی یک فرد نیست. تروتسکیسم یک پدیده اجتماعی‌ست. این واقعیت که تروتسکی در انقلاب بود در چشم افراد ناآگاه اعتبار خاصی به بیانیه او می‌افزود. در این صورت، مانند بسیاری موارد دیگر، عنصر شخصی را نمی‌توان نادیده گرفت. اما حتی اگر تروتسکی وجود نداشت، نوع اپوزیسیون انقلاب که او نماینده اش بود، بیان خودش را پیدا می‌کرد. تروتسکیسم در هر مرحله از جنبش انقلابی تغییر حالت داده است بدین دلیل که بیان گرایش طبقه خاصی، یعنی، خرده بورژوازی‌ست.

زمانی کارل مارکس درباره این طبقه گفت که این «طبقه ای انتقالی‌ست که در آن منافع دو طبقه بطور همزمان کُند به پیش میرود». خرده بورژوازی در مقیاس بزرگ، خودش را بین پرولتاریا و بورژوازی می‌بیند و تلاش می‌کند که در مقیاس بزرگ، به موقعیت بورژوازی رشد کند، اما بورژوازی با استفاده از قدرت تمرکز و مرکزیت سرمایه، او را بطور مداوم به سطح پرولتاریا می‌راند. خرده بورژوازی، از نظر ذهنی، آرزو می‌کند که ثروت‌مند بشود، و به فراز قدرت اقتصادی سرمایه داری برسد؛ اما از نظر عینی، با این‌حال، بدین دلیل که سرمایه داری زمین از زیر پای او را خالی می‌کند، منافع او با مبارزه علیه سرمایه داری گره خورده است، برای این‌که تحت سوسیالیسم او به یک عضو درگیر در کارمولد مفید تحول می یابد، و بدین دلیل که تنها تحت یک سیستم سوسیالیستی‌ست که خرده بورژوازی امروز یک عضو آزاد جامعه خواهد شد، که از آینده نمی‌ترسد. خرده بورژوازی به عنوان یک طبقه، بنابراین، مردد است. مارکس گفت، منافع دو طبقه، در آن «هم‌زمان کُند» می‌شود. این بدان معناست که خرده بورژوازی نمی‌تواند مانند بورژازی بزرگ برای همیشه ضدانقلابی باشد، اما باز هم نمی‌تواند همواره مانند پرولتاریا با انقلاب بماند. خرده بورژوازی از بورژوازی بزرگ می‌ترسد، اما از انقلاب هم می‌ترسد. برخی از بخش‌های خرده بورژوازی حذب انقلاب می‌شوند که نشان‌دهنده منافع آینده آن‌هاست، اما آن‌ها در مقابل مسیر تُند و تیز مبارزه انقلابی شانه خالی می‌کنند. اساساً آن‌ها خواهان سازش طبقاتی اند، برای این‌که نزدیک به قلب خرده بورژوازی هیچ چیزی عزیزتر از سازش اجتماعی نیست. با این‌حال، آن‌ها احساس می‌کنند که سازش اجتماعی بمعنای حکم مجازات خود آن‌هاست. بنابراین، زمانی‌که پرولتاریا یک جنبش انقلابی قوی را گسترش دهد، بسیاری از عناصر خرده بورژوازی بدون مقاومت به اردوی انقلابی کشیده می‌شوند، اما خودشان را با ماسک «چپ افراطی» می‌پوشاند که فقط «افراط گری‌« خود علیه کسی را اظهار کنند. آن‌ها سیستم سرمایه داری موجود را مقصر می‌دانند، اما آن‌ها هم‌چنین انقلاب و رهبرانش را مقصر قلمدارد می‌کنند. از آنجایی‌که انقلابی واقعی نیستند، تنها قادرند بوسیله انقلاب رهبری شوند، آن‌ها اغلب غرور و خودرأیی بسیار زیادی گسترش می‌دهند، و خودشان را «تنها» انقلابیون «واقعی» می‌بینند، و انقلابیون واقعی را به «دگماتیک» و «کوته فکر» متهم می‌کنند.

رویکرد تروتسکی نسبت به انقلاب همان دیدگاه خرده بورژوازی است.

این واقعیت که تروتسکی نه یک دکاندار بود و نه یک خرده صنعت‌گر، نباید آن‌هایی را که با تفسیر مارکسی جنبش‌های اجتماعی آشنا نیستند، بترساند. مارکس می‌گوید، نباید مفروض شود، آن‌هایی‌که نماینده خرده بورژوازی هستند «همه مغازه دار، یا قهرمانان مشتاق طبقه کوچک مغازه دارند».

ازنظر فرهنگی و با موقعیت فردی، آن‌ها ممکن‌ست قطب متضاد اعضای طبقه مغازه دار باشند. این آن چیزی‌ست‌ که آن‌ها را تبدیل به نمایندگان سیاسی خرده بورژوازی ساخته است. از نظر عقلانی آن‌ها شکست خورده اند تا فراتر از آن محدودیت‌های مادی بروند، که بر خرده بورژوازی با شرایط وجود خرده بورژوازی تحمیل شده اند. متعاقباً، آن‌ها در زمینه تئوری، مجبورند بسوی همان آرمان‌ها و راه حل‌ها یی بروند که درعرصه عملی زندگی، خرده بورژازی مجبور شده است با منافع مادی و موقعیت اجتماعی خود بسوی آن‌ها برود. بطور کلی که صحبت کنیم، همواره چنین‌ست رابطه بین نمایندگان سیاسی و ادبی یک طبقه و طبقه ای‌که آن‌ها نمایندگی می‌کنند.»‌ (کارل مارکس، هیجدهم برومر لوییس بناپارت، نسخه انگلیسی، صص. ۵۸۵۹).

تأثیر خرده بورژوازی در انقلاب روسیه چه بوده است؟

تا اوایل سال ۱۹۰۸، لنین، که درباره رویزیونیسم مارکسیسم صحبت می‌کرد، خطر آن‌ را چنین توضیح داد:

«در هر کشور سرمایه داری، همواره اقشار گسترده ای از خرده بورژوازی، و خرده مالکان در کنار پرولتاریا می ایستند.

این کاملاً طبیعی‌ست که مفهوم جهانی خرده – بورژوازی باید بارها و بارها، از طریق صفوف گسترده احزاب کارگری باز شود. این کاملاً طبیعی‌ست که باید این‌طور باشد، و حتی تا تحول انقلاب پرولتری چنین‌ست، برای این (امر) خطایی بزرگ خواهد بود که فکر کنیم که برای تحقق چنین انقلابی، پرولتاریزه کردن «کامل» اکثریت جمعیت ضروری‌ست. چیزهایی‌که ما اکنون اغلب تنها در حوزه نظری تجربه می‌کنیم: استدلالات علیه اصلاحات تئوریک نسبت به مارکس – چیزی‌که از طریق تجربه به‌تنهایی در مورد مسائل خاص جداگانه جنبش کارگری، مانند اختلافات تاکتیکی با رویزیونیست‌ها و جدایی از آن‌ها بر این مبناست زمانی‌که انقلاب پرولتری تمام سئوالات بحث انگیز را تیز می‌کند، کل طبقه کارگر هنوز باید با نسبت‌های بزرگ‌تر غیرقابل مقایسه ای تجربه کند، و تمام اختلافات بر نقطه‌هایی متمرکز ‌شود که مستقیم ترین تأثیر را بر تعریف رفتار توده ها، و نیرو، در گرماگرم مبارزه، و جهت جداکردن دشمنان از دوستان دارد، تا متحدان بد را بدور ریزد و با ضربات تعیین کننده ای با دشمن مقابله نماید.»(و. آی. لنین، مجموعه آثار، جلد ۱۲، نسخه روسی، ص. ۱۸۹).

لنین با روشن بینی یک نابغه، فرارسیدن مبارزه انقلاب پرولتری با «متحدان بد» خود را که ناشی از خرده بورژوازی‌ست، پیش‌بینی کرد.

نقش چنین متحدان بد چیست؟ بیست سال بعد استالین این‌را توضیح داد:

«از آن‌جایی که پرولتاریا در خلاء زندگی نمی‌کند، اما در خود زندگی واقعی و حقیقی با تمام تنوع آن زندگی می‌کند، عناصر بورژوازی که براساس تولید خرد دوباره متولد شده اند، «پرولتاریا را از هر طرف با عناصر خرده – بورژوازی احاطه می‌کنند، در پرولتاریا نفوذ می‌کنند، آن‌را از روحیه می‌اندازند، و بطور مستمر در درون پرولتاریا سرشت خرده – بورژوازی، فردگرایی، انتقال از شور و شوق به سودا‌زدگی را وارد می‌کنند» ( لنین، جلد ۲۵، ۲. ۱۹۰) . و در نتیجه در درون پرولتاریا و حزبش برخی نوسان‌اتا و برخی تردیدها را بوجود می‌آورند.

«این‌ ریشه و اساس هرنوع نوسان و انحراف از خط‌ و مشی لنینیستی در صفوف حزب ماست (جی. استالین، مسائل لنینیسم، چاپ دهم روسی، ص. ۲۳۴).

استالین در مبانی لنینیسم خود در این باره، بطور خاص بیش‌تر شرح می دهد:

« همه این گروهای خرده – بورژوازی بنحوی از انحاء در حزب نفوذ می‌کند که در آن عنصری از تردید و فرصت‌طلبی؛ از هم‌پاشیدگی و عدم اعتماد را معرفی کنند. گروه‌بندی (فاکسیونیسم) و انشعابات، بهم‌ریختگی و تضعیف حزب از درون اصولاً باتوجه به (وجود) آن‌هاست. مبارزه با امپریالیسم با چنین «متحدانی» در پشت یک‌نفر به همان بدی‌ست که بین دو آتش گرفتار باشیم، که از هردو طرف، از جلو و از عقب می آیند. بنابراین، در جنگ نباید هیچ پناهی به چنین عناصری داد، و جهت مبارزه موفقیت آمیز علیه امپریالیسم، اخراج بی امان آن‌ها از حزب یک پیش‌شرط است.»(جوزف استالین، مبانی لنینیسم، نسخه انگلیسی، ص. ۱۲۱.)

مفهوم تروتسکیسم به عنوان نماینده نفوذ خرده بورژوازی در عناصر خاصی از پرولتاریا و حزب کمونیست بارها در قطعنامه های کنگره های حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بیان شد. سیزدهمین کنگره (سال ۱۹۲۴) این‌گونه‌ اعلام کرد:

«در وجود حضور این شخص «اپوزیسیون» ما نه تنها تلاش برای تجدیدنظر در بلشویسم،و نه تنها یک حرکت مستقیم به جدایی از لنینیسم روبرو هستیم، بلکه هم‌چنین بوضوح یک انحراف خرده – بورژوازی بیان شده است. کوچک‌ترین شکی وجود ندارد که این «اپوزیسیون» بطور عینی منعکس کننده فشار خرده بورژوازی علیه موقعیت حزب پرولتاریا و سیاست‌هایش است

دوباره در سال ۱۹۲۷، پانزدهمین کنگره، حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی موقعیت تروتسکی – زینوویف – کامنف را چنین مشخص کرد:

«انکار امکان ساختمان سوسوسیالیسم پیروزمند در اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی و متعاقباً انکار سبک سوسیالیست روسی انقلاب ما؛ انکار نوع سوسیالیستی صنعت دولت؛ انکار مسیرهای سوسیالیستی توسعه در روستاها تحت شرایط دیکتاتوری پرولتاریا و سیاست اتحاد پرولتاریا با توده های اساسی دهقانان برمبنای ساختمان سوسیالیسم؛ و درنهایت، انکار واقعی دیکتاتوری پرولتاریا در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ترمیدور*») و گرایش به سرسپردگی (کاپیتولاسیون) و شکست‌گرایی مرتبط با آن، همه این جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک، اپوزیسیون تروتسکی را به ابزار دمکراسی خرده – بورژوازی در درون اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی به یک نیروی کمکی برای سوسیال – دمکراسی بین المللی خارج از مرزهای خود مبدل ساخته است».

تروتسکی به عنوان یک فرد تنها نماینده ای از یک طبقه اجتماعی خاص‌، و روشنفکری خرده – بورژو بود. او از مخالفت با انقلاب و حزب کمونیست آغاز کرد، و با رهبری ضدانقلاب پایان یافت. همان‌طور که انتظار می‌رفت، تروتسکی به جنبش انقلابی طبقه کارگر کشیده شد، اما هرگز به توانایی نیروهای انقلابی جهت انجام انقلاب به یک نتیجه موفقیت آمیز باور نداشت و او همواره از جوهر و ماهیت حزب پرولتری نفرت داشت. او از فعالیت‌های روزانه خسته کننده برای ساخت و تکمیل سازمان کارگری متنفر بود. تروتسکی زمانی‌که نظم و انضباط به خود او اعمال می‌شد تنفر داشت، اما او زمانی‌ نظم و انضباط را دوست داشت که به دیگران اعمال می‌کرد. هنگامی‌که او کمیسر جنگ بود، نسبت به زیردستان خود بی‌رحم بود، و هنگامی‌که در حزب بلشویک با رأی هزار به یک به اخراج او رأی دادند، حاضر به گردن نهادن نشد.

تروتسکی در طول انقلابی ترین دوره زندگی حود، همواره پُر از سوء ظن بود. هرزمان که انقلاب با مشکلات مواجه می‌شد، او به وحشت می‌افتاد. زمانی‌که صبر و استقامت لازم بود، او خواستار اقدام تماشایی می‌شد. هنگامی‌که عقب‌نشینی موقت دستور روز بود، او حامی لاف پهلوانی دروغین بود که منجر به خرابی در روند انقلاب می‌شد. زمانی‌که انقلاب برای چند پیش‌رفت شتاب گرفته بود، او تأسف «سقوط» انقلاب را می‌خور، و زمانی‌که یک پیروزی بدست می‌آمد، او آن‌را به عنوان یک شکست تقبیح می‌کرد.

تروتسکی در عدم تمایل در اعتراف به اشتباهات خود، و جهت اعمال انتقاد از خود، تنها طبقه خویش را به نمایش می‌گذارد.

چیزی‌که اپوزیسیون تروتسکی را در زمانی‌که او هنوز یک اپوزیسیون صرف بود مشخص می‌کرد، عدم درک او از نیروهای محرک انقلاب و رویکردی کاملاً منطقی به حل مشکلات بود، رویکردی که به هیچ وجهی هیچ رابطه ای با واقعیت‌های زندگی نداشت. چیزی‌که بعد، زمانی‌که او پیش‌تاز ضدانقلاب‌ بود مشخص ‌کرد، اختراع عمدی راه‌ها و ابزارهایی جهت ضربه زدن به انقلاب، اتحاد جماهیر شوروی، حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، و به جنبش کمونیستی در سراسر جهان بود. این تنها هدف تروتسکی و تنها دلیلی برای وجود او شده بود.

تروتسکی زمانی رؤیایی در زندگی خود داشت. او براین باور بود که قادرست جای لنین را در حزب بلشویک بگیرد. حزب لنینی نمی‌توانست توسط کسی رهبری شود که هرگز یک بلشویک نبوده و همواره علیه لنین بوده است. اما تروتسکی در درک این حقیقت آشکار شکست خورده بود. برای این‌که تروتسکی خود را در باور به این‌که او نیروی محرکه انقلابی‌ست دراماتیزه کرده بود، انقلابی که او کوچک‌ترین خیال را نمی‌کرد برای او پُست پائینی داشته باشد. ازآن‌جایی که تروتسکی یک روشنفکر خرده – بورژوا بود، نمی‌توانست منافع حزب را در بالای جاه‌طلبی های شخصی خویش بگذارد. بنابراین باید خودش را در آشتی ناپذیرترین وجهی به تصویر بکشد. تروتسکی از این موقعیت به قعر لجن‌زاری لغزید که خودش را در آن می‌دید.

تاریخ ده سال گذشته تروتسکی تاریخ سقوط مداوم است. تروتسکی از عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست به یک اپوزیسیون در درون حزب کمونیست سقوط کرد، تا سقوط به دلیل خساراتی که منجر به اخراج او از حزب کمونیست شد، تا سقوط به دشمنی که از اتحاد جماهیر شوروی اخراج شد، تا سقوط به کسی‌که آذوقه رسان بورژوازی جهان شد که درباره اتحاد جماهیر شوروی دروغ بگوید، تا سقوط به کسی‌که اختلال علیه نیروهای حزب کمونیست و کمونیست بین الملل را سازماندهی کند، تا سقوط به کسی‌که الهام دهنده توطئه هایی تبدیل شد که با هدف ترور رهبران انقلاب – قلب انقلاب را هدف گرفته بود.

براستی که، هیچ انسانی تا این حد پستی سقوط نکرده است.

تروتسکی زمانی رؤیای رهبری حزب بلشویک‌ها و اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی را داشت، ولی بعد رؤیایی دیگر در سر پروراند، که ببیند اتحاد جماهیر شوروی درهم بشکند، که ببیند حزب بلشویک نابود گردد، که ببیند رهبران بلشویسم ترور شوند، که ببیند جنبش کمونیستی خُرد شود، که بیند کمونیست بین الملل از روی زمین محو گرددتا قلب او خوشحال شود! چگونه تروتسکی در این چشم انداز از روی بغض و کینه و حسرت نگاه می‌کرد! البته، که او این‌را بسیار آشکار بیان نمی‌کرد. تروتسکی نمی‌توانست خودش را دربرابر جهان افشاء کند. این وظیفه شیطانی تروتسکی بود که بنفع خود و با استفاده از عبارات رادیکال، ضدانقلاب را استخدام کند. تروتسکی استاد جعل عبارات بود. اما او همه این اقدامات را هدایت می‌کرد که رؤیای خود را به حقیقت بپیوندد.

در این‌زمینه او برادر و هم‌کار ماتیو وُل و راندولف هرست، تا ابرامویچ و هامیلتون فیش بود.

کبوتر با کبوتر باز با باز کند هم‌جنس با هم‌جنس پرواز

*ترمیدورسرنگونی رادیکال انقلاب و عقب‌نشینی از اهداف رادیکال تر و استراتژی‌ها، بویژه زمانی‌که با جایگزینی از شخصیت‌های برجسته ایجاد شود – ویکیپیدیا م »)

درباره نویسنده:

اُلجین، موئیسای جی. (۱۸۷۸۱۹۳۹)، در سال ۱۸۷۸ در شهرک یهودی نشین (شتلت) نزدیک کی‌یف، اکراین بدنیا آمد. پس از حضور در مدرسه سنتی یهودیان ( چدر) وارد دانشگاه کی‌یف شد، جایی که کار خود را بعنوان یک انقلابی آغاز کرد. در سال ۱۹۰۱، به عنوان رئیس کمیته مرکزی دانشجویان انتخاب شد، در حالی‌که هم‌چنین عضو گروه انقلابی فریهیت بود. در آوریل سال ۱۹۰۳ رژیم تزاری به دلیل نقش او در تشکیل گروه‌های دفاع از خود یهودی دستور دستگیری او را صادر کرد، که در آن‌زمان مجبور به مهاجرت به ویلنا، لهستان شد.

در ویلنا او عضو بوند یهودی بود، و برای فعالیت‌هایش دستگیر شد. در طول انقلاب سال ۱۹۰۵ در وین بود، و تمام اعلامیه های صادر شده توسط بوند را در آن دوره تألیف و تصنیف می‌کرد.

از سال ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۰ در هیلدربرگ تحصیل کرد، و در آلمان تا زمانی‌ بود که جنگ جهانی اول شروع شد. او قادر به بازگشت به روسیه نبود، و در سال ۱۹۱۵، به آمریکا مهاجرت کرد، جایی که بلافاصله به روزنامه روزانه سوسیالیست «به پیش» کمک نمود.

در سال ۱۹۱۷ نویسنده اولین کتاب درباره انقلاب روسیه (روح انقلاب روسیه) بود و زمانی‌که فدراسیون سوسیالیستی یهودیان در سال ۱۹۲۱ انشعاب کرد، او رابطه اش را با «به پیش» قطع کرد و یکی از اعضای بنیان‌گذار حزب کارگران شد. او یکی از پیش‌تازان سازمان‌دهی در بخش یهودیان حزب، و بینان‌گذار روزنامه کمونیست روزانه ییدیش «صبح فریهیت»، و تا هنگام مرگ ویرایش‌گر آن بود. او هم‌چنین برای سال‌ها یکی ازعضای کمیته ملی حزب کمونیست آمریکا بود.

گذشته از مقالات بی‌شمار روزنامه و سرمقالات، او کتاب‌های بسیاری نوشت، و مسئول ترجمه چندین جلد کتاب از مجموعه آثار لنین به انگلیسی، هم‌چنین مترجم کتاب جنگ دهقانی انگلس در آلمان، ده روزی که دنیا را لرزان از جان رید، و آوای وحش از جک لندن به ییدیش است. او در ۲۲ نوامبر، ۱۹۳۹ درگذشت. دهه ها پس از مرگش، و تا زمانی‌که روزنامه در سال ۱۹۸۸ بسته شد،عکس او در سرصفحه «فریهیت» چاپ می‌شد.

https://www.marxists.org/glossary/people/o/l.htm#olgin-moissaye

برگردانده شده از:

Moissaye J. Olgin

Trotskyism

Counter-Revolution in Disguise

2The Social Basis of Trotskyism

https://www.marxists.org/archive/olgin/1935/trotskyism/03.htm

16 پاسخ به “پایگاه اجتماعی تروتسکیسم”.

  1. تروتسکیسم در واقع سلاحی‌ست علیه انقلاب پرولتری‌، اما نوعی که به منظور فریب کارگران با گرایش رادیکال و با رنگ سُرخ نقاشی شده است… تروتسکیسم امروزه دیگر خودش را در «اطلاع رسانی» به بورژوازی محدود نمی‌کند. امروزه تروتسکیسم مرکز و مظهر وحدت دشمنان اتحادجماهیر شوروی، انقلاب پرولتری در کشورهای سرمایه داری، و کمونیست بین الملل‌ست. تروتسکیسم نه تنها تلاش می‌کند که دیکتاتوری پرولتاریا را در اتحاد جماهیر شوروی متلاشی کند، بلکه هم‌چنین نیروهایی را که در سراسر جهان برای دیکتاتوری پرولتاریا مبارزه می‌کنند، تجزیه و متلاشی سازد. ما از «مختصات» تروتسکیسم به سبک برشمرده توسط استالین پیروی می‌کنیم. ما باید با تعداد فصول اضافی با کردارها، رفتارها و سوء استفاده‌های تروتسکیست‌ها در هردو آمریکا و خارج از کشور مبارزه نمائیم.

    تروتسکیسم به چه معناست؟

    لایک

  2. درود به خوانندگان سایت هفته

    جهت اطلاع علیرضا بیانی – تفنگدار تروتسکیست

    از قرار معلوم دست پیش را می‌گیرید که پس نیفتید.

    من حدود ۴۰ سال (دقیقاً از سال ۱۹۷۸) در خارج از کشور بوده ام، و حتی یک‌بار هم به ایران سفر نکرده ام – اگرچه حق من و همه هموطنان‌ست که به ایران – کشورشان – زاد و بوم خود برگردیم! شما را نمی‌دانم، شاید چون جهان وطنی هستید – مانند سرمایه دارها که کیف پول و دست چک اشان، همه چیزشان است، شما هم بعنوان حامی بورژوازی – وطن همانجایی‌ست که دلتان خوش‌ست! همواره آرزو داشته و دارم حتی برای آخرین روز زندگی ام که شده، به کشورم برگردم، اما بعنوان یک انترناسیونالیست واقعی، در سیدنی – استرالیا فعالیت میکنم!

    من خود را مارکسیست – لنینیست می‌دانم، اما مانند شما تروتسکیست که نیستم هیچ، ضدتروتسکیست هم هستیم و براین باورم که تروتسکیست جریانی/فرقه ای ضدانقلابی و در خدمت بورژوازی بوده، هست و خواهد بود.

    من لباس لنین را به تروتسکی نمی پوشانم، چون اتروتسکی شایسته اش نیست. کسی که در خدمت فاشیست، امپریالیست و صهیونیست و بورژوازی جهان باشد، شایستگی اش هم همان آنها هستند.

    اگر هم در کامنت اتان بغیر از ر. جواد (که به خودشان مربوط است که پاسخ اتان را بدهد)، منظورتان با من باشد، هیچ رابطه ای با جمهوری اسلامی نداشته، ندارم و نخواهم داشت، اما مانند تروتسکیست‌ها هم نمی‌گویم عسس بیا مرا بگیر. در همین سیدنی – استرالیا هستم و هر کسی که بخواهد مرا ببیند، با کمال میل می پذیرم. مرا می‌توان در اکثر راه‌پیمایی های سیدنی دید و بنابراین، گمنام هم نیستم. اگرآمادور نویدی را هم در گوگل سرچ کنید به ترجمه هایم می‌رسید. بیش از این اطلاعاتی ندارم که به شما و دستگاه های اطلاعاتی سرمایه داری بدهم!

    هر چند هم که کامنت بگذاری و از یک شاخه به شاخه ای دیگر بپری – درست مانند پیشوایت – تروتسکی – به آن‌ها پاسخ می‌دهم، اما ترجمه کتاب تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء را نیز به پایان می‌رسانم، بنابراین، نمی‌توانید موفق به مقصودت – تأخیر و خراب‌کاری در کارم شوید. این گوی و این میدان!

    لایک

  3. یک یاداشت به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب اکتبر که در فیسبوک قرار گرفت بیانگر نمونه ای کوچک از انبوه تلاش های ضد انقلابی استالینیسم در مقابل جبهه سوسیالیستی به رهبری تروتسکی که اینجا بازتکثیر می کنم.
    =====

    یکصدمین سالگرد انقلاب اکتبر در راه است
    1- وقتی که نان و شراب، تروتسکی را محکوم نکرد!
    ***
    در سال ۱۹۲۷ اینیاتسیو سیلونه، رمان‌نویس بزرگ ایتالیایی (خالق رمان‌های معروفی چون «نان و شراب»، «فونتامارا»، «یک مشت تمشک») و رهبر سازمان مخفی حزب کمونیست ایتالیا، همراه با تولیاتی دبیرکل حزب، در گردهمایی فوق‌العاده کمینترن (انترناسیونال سوم) در مسکو شرکت کرد. آن دوران، شدیدترین حملات و توطئه‌ها برای حذف «تروتسکی» توسط استالین در جریان بود و تنها چند ماه بعد، «تروتسکی» از حزب کمونیست شوروی اخراج و تبعید شد.
    ۲
    سیلونه تعریف می کند که در جلسه‌ی مهمی که استالین و نمایندگان احزاب کمونیست آلمان، فنلاند، بلغارستان، مجارستان، ایتالیا، فرانسه، شوروی، ایتالیا و… شرکت داشتند، «تالمان» رهبر حزب کمونیست آلمان (که بعدها توسط نازی‌ها در زندان تیرباران شد) قطعنامه‌ای را از طرف نمایندگان شوروی به رای گذاشت که باید تروتسکی را به خاطر نامه‌‌اش به حزب کمونیست شوروی محکوم می‌کرد و اعلام می‌داشت که تروتسکی یک ضدانقلابی است و دیگر هیچ وجه مشترکی با طبقه‌ی کارگر ندارد. همه موافق بودند و سیلونه که فکر می‌کرد دیر به جلسه رسیده از تالمان خواهش کرد که اگر ممکن باشد نامه‌ی تروتسکی را برای او هم بخواند تا بتواند تصمیم بگیرد. تالمان به سیلونه گفت که نه خودش و نه هیچ یک از اعضای حاضر غیر روس، نامه را ندیده و نخوانده‌است! سیلونه و تولیاتی همچنان بر لزوم خواند‌ه‌شدن نامه‌ی تروتسکی اصرار می‌کنند. ناگهان استالین که سرپا ایستاده می‌گوید که نمایندگی حزب کمونیست شوروی صلاح ندیده نامه منتشر شود چون حاوی موارد سری حکومتی است. ایتالیایی‌ها باز هم اصرار می‌کنند و استالین می‌گوید پس جلسه را تمام می‌کنیم و و امشب یکی از اعضا با رفقای ایتالیایی صحبت کند و مسئله را برایشان شرح دهد. نماینده‌ی بلغارستان مسئول این ماموریت میشود. شب در هتل، نماینده‌ بلغارستان (کولاروف) با سیلونه حرف می‌زند و می‌گوید که این قضیه یک قضیه‌ی داخلی مربوط به رفقای شوروی و یک جنگ قدرت درونی است و هنوز کسی نتوانسته نامه‌ی تروتسکی را ببیند یا بخواند، ولی چون اکثریت حزب کمونیست شوروی موافق استالین است ما هم باید آن را تایید کنیم. سیلونه نمی‌پذیرد و فردا که دوباره جلسه برگزار می‌شود همین را اعلام می‌کند و می‌گوید دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی حق دارد هر نامه‌ای را مخفی کند اما معلوم نیست که چرا دیگران باید نامه‌ای را که ندیده‌اند محکوم کنند. استالین هم می‌گوید پس من پیش‌نویس قطعنامه را پس می‌گیرم. همان‌جا نمایندگان آلمان و بلغارستان، ایتالیا‌یی‌ها را متهم به تمایلات خرده بورژوایی و ضدانقلابی می‌کنند و حتا تالمان (رهبر حزب کمونیست آلمان) می‌گوید پس معلوم شد که به قدرت رسیدن موسولینی فاشیست در ایتالیا تقصیر حزب کمونیست اینالبا بوده‌است! (جالب این‌جاست که تنها شش سال بعد و بر اثر سیاست‌های نابخردانه‌ی حزب کمونیست آلمان و کمینترن، هیتلر در آلمان به قدرت می‌رسد و هزاران کمونیست و از جمله تالمان را می‌کشد! ان‌هم زمانی که استالین با هیتلر پیمان دوستی و عدم تجاوز می‌بندد!).
    ۳
    داستان بالا مربوط به دورانی است که هنوز استالین نتوانسته‌بود قدرت مطلقه را به دست بیاورد و گاه چنین مقاومت‌هایی از کمونیست‌های اروپایی دیده‌می‌شد. در سال‌های بعد، کمینترن دیگر تبدیل به یک ابزار بی‌اختیار در دستان استالین شده‌بود و او با سوءاستفاده از آن، سیاست خارجی خود را پیش می‌برد و ده‌ها رهبر بزرگ کمونیست خارجی ناهمساز با خود (از جمله «سلطانزاده» رهبر حزب کمونیست ایران) را کشت و چند سال بعد، خود کمینترن را نیز تنها با یک نامه‌ی ساده، در هم‌پیمانی با انگلیس و فرانسه و امریکا (متحدان چنگ جهانی دوم)، تعطیل کرد!
    ۴
    اما نامه‌‌‌ی تروتسکی که استالین به زور می‌خواست محکومیت آن و اخراج تروتسکی را نتیجه بگیرد، برخلاف دروغ استالین، حاوی هیچ سند سری حکومتی نبود. این نامه را تروتسکی بعدها در تبعید (در کتابی با نام «مسایل انقلاب چین») منتشر کرد. در آن نامه، تروتسکی به شدت سیاست‌های هولناک استالین (که منجر به قتل‌عام ده‌ها هزار کمونیست چینی به دست دولت چین شده‌بود) را محکوم‌کرده‌بود.
    ۵
    جالب این‌که هیئت نمایندگی شوروی که محکومیت آن نامه‌ی ناخوانده را از کمینترن می‌خواست، غیر از استالین، شامل بوخارین، ریکوف و مانوئیلسکی هم می‌شد که بعدها دو نفر نخست و احتمالا نفر سوم نیز به دستور استالین تیرباران شدند!
    ***
    • برای خواندن روایت کامل، پیشنهاد می‌کنم حتمن کتاب اینیاتسیو سیلونه به نام «خروج اضطراری» را بخوانید: خروج اضطراری/ نوشته‌ی اینیاتسیو سیلونه/ تهران ۱۳۸۶ ویرایش سوم/ نشر ماهی.
    خ-ر

    لایک

  4. سطح سخیف و ارزان نظری ضد انقلابیون استالینیست مانع از فراتر رفتن مباحثات مارکسیستی در این صفحه می شود. اگر ایشان، (نه جواد متحد طالبان و یوزرهای «گمنام» ) بتوانند یک نظریه پرداز استالینیست که قبلا هم سابقه همکاری با رژیم سرمایه داری یا طالبان را در کارنامه خود نداشته باشد پیدا کنند، در اینصورت می توان با او وارد مناظره رو در رو و شفاهی شد و فایل های آن را منتشر کرد، در اینصورت شگرد پلمیک کردن به جای مباحث اساسی مارکسیستی در دست شعبده بازان استالینیست باد کرده و مفتضح تر از این که هستند خواهند شد.

    لایک

  5. ممنون از رفیق جواد.

    اما در پاسخ به یکی از سه تفنگدار – علیرضا بیانی!

    می گویند:« دیوانه ای سنگی در چاه می اندازد که صد تا عاقل هم نمیتوانند آن سنگ را در بیاورند»! مراد، تروتسکی ست و دیوانه تر از او فرقه هوادارش هستند، که ادعا می‌کنند که تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی ایران که هیچ، تاریخ حزب کمونیست شوروی، و تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی جهان را خوانده اند، اما هنوز به این «پیشوای» خائن، همکار فاشیست ها و امپریالیست ها و بوژوازی غرب دخیل بسته اند.

    اگر نگاهی سطحی به همان تاریخ چپ ایران بیاندازیم، می بینیم که به اندازه انگشتان یک دست (حال تخفیف میدهیم – دو دست!)، حامی این فرقه خائن بوده اند که همانند «پیشوایشان» خیانت و یا خراب‌کاری کرده اند . اگر غیر از این‌ست، بفرمائید این گوی و این میدان، اما با سند و نه با چک سفید (حرف مفت)!

    درضمن، این آقای تفنگدار- علیرضا بیانی، هنوز پاسخ رفیق علی رسولی را نداده است. از قرار معلوم، عید و سیزده بدر ایشان هم تمام شده و سر کارش برگشته است. لطفا یک خط هم به رفیق علی رسولی پاسخ بدهید – اما با مدرک!

    اینهم لینک مقاله در سایت هفته:

    سلاح زنگ زده تروتسکیستی

    سلاح زنگ زده تروتسکیستی

    لایک

  6. جواد

    تروتسکیست بیچاره مجبور است برای تبلیغ تروتسکی، به لنین تهمت می زند. او می گوید که گرایش لنین پس از انقلاب فوریه 1917 به تناقض رسید و پس از آن لنین به حقانیت گرایش تروتسکی پی برد و به آن پیوست! او همچنین مدعیست که پرولتاریا تنها پس از پرداختن به وظایف سوسیالیستی می تواند به وظایف عقب مانده بورژوازی بپردازد!
    اما نظریات تروتسکی درباره انقلاب سوسیالیستی هیچگاه یک گرایش را شکل ندادند و فراتر از محافل روشنفکران جدا افتاده از توده ها مطرح نشدند. بر طبق نظریات او پرولتاریا باید در هر زمان فقط خواهان انقلاب سوسیالیستی شود. او این نظر را از زمان انقلاب 1905 تکرار کرد تا به اکتبر 1917 رسید. بدیهی است که خواهان انقلاب سوسیالیستی شدن در 1905 یک انحراف بود و فقط باعث مخدوش شدن وظایف، شعارها و طرز کار پیش رو می شد. لنین در 1917 با تحلیل مشخص از شرایط مشخص به این نتیجه رسید که انقلاب پیش رو سوسیالیستی است و البته قبل از پرداختن به سوسیالیسم و هم زمان با آن، باید تکالیف ناتمام بورژوا دمکراتیک به انجام برسند. این تحلیل که در تزهای آوریل بیان شده، مربوط به شرایط خاص روسیه در 1917 است و به هیچ وجه حکمی کلی و فارق از زمان و مکان نیست. لنین بعدها هیچگاه نظر خود را درباره نیاز به انقلابات دمکراتیک در کشورهایی که به مرحله انقلاب سوسیالیستی نرسیده بودند تغییر نداد و مصوبات کمینترن نیز همین نظر را تأیید کردند. ضمن اینکه همه کمونیستها اعتقاد دارند انقلاب دمکراتیک و سوسیالیستی توسط دیوار چین از هم جدا نشده اند. انقلاب دمکراتیک پیروزمند و پیگیر در ادامه راهش سوسیالیسم را می طلبد و انقلاب سوسیالیستی بلافاصله حل تکالیف بورژوا دمکراتیک بجا مانده را در دستور کار می گذارد. فقط کسی که شناختی از سوسیالیسم ندارد می تواند ادعا کند که پرولتاریا «باید از حل تکالیف انقلاب سوسیالیستی آغاز کرده تا بتواند شرایط حل تکالبف عقب مانده بورژوازی را فراهم کند» زیرا پرولتاریا دقیقا به این دلیل نیاز به حل تکالیف بورژوا دمکراتیک دارد که حل نشدن آن تکالیف مانع تحقق سوسیالیسم می شود! از نظر تروتسکیستها ممکن است که مثلا زنان حقوق برابر با مردان نداشته باشند، ملیتهای گوناگون تحت ستم باقی بمانند، آزادی بیان و اجتماعات متحقق نگردد، مقامات کشوری انتخابی نباشند و کشور با روش استبدادی اداره شود اما مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و تضادهای طبقاتی یکباره برافتند و کارگران آنگاه تازه به فکر حل آن مشکلات بیافتند.
    تنها یک جاعل می تواند ادعا کند «وقتی لنین تزهای آوریل را ارائه کرد در حزب دراقلیت ماند و این تروتسکی بود که چون از 1906 همین ادعا را داشت، از قبل آمده اتحاد استراتژیک با لنین را داشت و نگذاشت لنین در مقابل بلشویک های قدیم تنها بماند». تزهای آوریل لنین با ادعاهای تروتسکی از زمین تا آسمان فرق دارند. فرض کنید یک طوطی از زمان انقلاب 1905 مدام تکرار می کرد «انقلاب سوسیالیستی باید کرد». یک مارکسیست هم با تحلیل مشخص از شرایط مشخص به این نتیجه می رسید که انقلاب 1905 روسیه نمی تواند سوسیالیستی باشد. سالها بعد، در 1917 آن مارکسیست با تحلیل مشخص از شرایط مشخص جدید به این نتیجه می رسید که روسیه (و نه هر کشور دیگری) به مرحله انقلاب سوسیالیستی رسیده. طوطی هم همچنان حرف قدیمی اش را تکرار می کرد. حالا آیا می توان نتیجه گرفت که آن طوطی و مارکسیست گرایش یکسانی دارند و یک جور فکر می کنند؟
    اگر تروتسکیستها واقعا به آن تئوریهای پا در هوا اعتقاد داشتند بیهوده سعی نمی کردند خودشان را به لنین بچسبانند بلکه لنین را به عنوان کسی که تئوری شان را زیر پا گذاشته محکوم می کردند و صریحا می گفتند که لنین و کمینترن (قبل از به قدرت رسیدن استالین) به دلیل حمایت از انقلابات دمکراتیک در کشورهای توسعه نیافته، ضدانقلابیون آشکار و بی تعارف بودند. نه تنها لنین را ضدانقلابی معرفی می کردند بلکه تروتسکی را نیز بخاطر عقب نشینی از تئوری اش محکوم می کردند. اما مسئله اینجاست که آنها اصلا به آن تئوریهای پوچ اعتقاد ندارند و فقط می خواهند سوسیالیسم علمی را تخریب کنند. هنگامی که زمان عمل فرا رسید تئوری انقلاب سوسیالیستی را کنار می گذارند، «رویکردی عقب تر» را می پذیرند و به مدح و ثنای امثال چاوز می پردازند!
    تروتسکیستها چقدر باید بیچاره باشند که برای اثبات قرار داشتن تروتسکی در رهبری انقلاب تنها حرف شان این باشد که او در فرماندهی نظامی قرار داشت. یعنی حتی یک تئوری او را نمی توانند نشان دهند که توسط انقلابیون پذیرفته شده باشد. بدیهی است که یک اس آر چپ هم می توانست فرماندهی نظامی ارتش سرخ را به عهده داشته باشد بدون اینکه افتضاحات تروتسکی را در ارتش به وجود آورد و لطماتی سنگین به انقلاب وارد کند.

    پسندیده شده توسط 1 نفر

  7. در یک دوره سی و سه ساله تروتسکی تنها برای شش سال با بلشویک‌ها در ارتباط بود. حتی در طول آن زمان هم او تعداد زیادی اختلافات خشونت آمیز با آن‌ها داشت. در واقع، به سختی یک سیاست لنینی وجود داشت که او از صمیم قلب با آن موافقت داشته باشد. تروتسکی هرگز بخشی جدایی‌ناپذیر از تشکیلات بلشویکی نشد. بنظر می‌رسید که او عضوی بیگانه در درون ارگانیسم حزب بلشویک بود، حتی زمانی‌که او عضو دفتر سیاسی آن بود.

    بلشویک‌ها نیاز ندارند که گذشته غیربلشویکی مردی را ذکر کنند که صادقانه و خالصانه خودش را با حزبشان ادغام کرد. اگر ما گذشته تروتسکی را ذکر می‌کنیم به این دلیل‌ست که همان‌گونه که بزودی روشن‌تر خواهیم دید، این هرگز گذشته او نشد. این هنوز( زمان) حال اوست. او اکنون همان‌گونه که بیست سال پیش مخالف حزب بلشویک تحت لنین بود، اکنون بطور خشونت آمیزی مخالف حزب بلشویک تحت استالین است؛ او به استالین تهمت میزند درست به همان‌گونه و به همان دلایل که به لنین تهمت می‌زد.

    ایده‌های تروتسکی درباره استراتژی جنگ داخلی بگونه‌ای اشتباه بودند که، اگر آن‌ها انجام گرفته بودند، دشمنان می‌توانستند پیروز شوند. کافی‌ست که تابستان ۱۹۱۹ را بیاد آوریم که در آن لحظه بسیار حیاتی از جنگ علیه ژنرال کلچاک (ارتش) سفید، تروتسکی پیش‌نهاد کرد که بخشی از نیروهای سرخ را از جبهه شرقی به جنوب حرکت دهند که منطقه اورال را با کارخانه ها و راه آهن ها در دست کلچاک باقی می‌گذاشت. کمیته مرکزی حزب کمونیست علیه تروتسکی تصمیم گرفت. دستور پیشرفت علیه کلچاک داد تا او را از اورال بیرون کنند. این آغاز پایان کلچاک بود. اما این هم‌چنین پایان بازی نقش تروتسکی در جبهه شرقی بود. خیلی زود او از بازی در هر نقشی در جبهه جنوبی علیه ژنرال دنیکین سفید نیز متوقف شد. او این‌را در تاریخ انقلاب خود نمی‌گوید. صداقت تروتسکی….

    تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء

    لایک

  8. تروتسکی در سال ۱۹۲۳، دوباره مخالفتش را با حزب بلشویک از سرگرفت. اما این‌بار دیگر یک مشکل تنها نبود. کل حزب کمونیست، ساختار آن، فعالیتش، کل خط مشی آن بود که او را آزرده می‌کرد. در ابتدا او در میان رهبران برجسته تنها بود. در سال ۱۹۲۶، او به زینوویف و کامنف ملحق شده بود، کسانی‌که در ماه نوامبر ۱۹۱۷، خودشان‌را مخالف قیام و تسخیر قدرت توسط حزب بلشویک متمایز کرده بودند و توسط لنین به عنوان «اعتصاب شکنان» برچسب خورده بودند. آن‌ها در بسیاری جهات عقایدی متفاوت از تروتسکی داشتند، اما آن‌ها رهبریت و اساس مخالفت او را پذیرفته بودند.

    افسانه ای شایع است تا تأثیر گذار بشود که به تروتسکی و هم‌کارانش «شانس داده نشده اند» تا دیدگاه‌های خودشان را به مقامات و صفوف حزب ارائه دهند. در واقع، بحث بین اپوزیسیون و رهبری حزب از سال ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۷ ادامه داشت. در جلسات متعدد اعضای کمیته مرکزی، در ملاقات‌های بی‌شمار اعضای پائین حزب، برنامه اپوزیسیون مورد قبول واقع نگشت. شمار زیادی کتاب، صدها جزوه که با این مشکلات برخورد می‌کرد منتشر و بطور گسترده توزیع شد. اپوزیسون استماع دادرسی دریافت کرد، حتی تا نقطه ای‌که صبر و شکیبایی اعضای حزب را از پای درآورد.

    هنگامی‌که بحث بر روی این رهبران با گروه هم‌کارانشان کاملاً بی اعتبار شد، توسط توده های حزبی و پرولتاریا مورد نفرت قرار گرفتند و بعنوان توطئه‌گران افشاء شدند.

    ما کاملاً از شدت جاذبه چنین اتهامی آگاه هستیم. اما شما چه روش دیگری جهت فعالیت‌های اعضای بظاهر مسئول حزب در پیش می‌گیرید که با مخالفت اکثریت قریب به اتفاق میزان عضویت و تقاضاهایشان جهت اطاعت‌‌ آن‌ها روبرو شده است، ولی آن‌ها با سازمان‌دهی یک دسته کوچک در درون حزب، با گروه انظباطی و مراکز انظباطی، ایجاد یک اتحاد با عناصر خرده بورژوازی غیرحزبی جهت انجام طرح‌های ضدحزبی، شروع به چاپ ادبیات پنهانی علیه رهبری حزب و پخش آن در میان توده ها کرده و درنتیجه گام‌های ابتدایی را برداشته اند که بسوی اخلال و شکستن ستون فقرات انقلاب، حزب کمونیست است؟

    این‌ست دقیقاً همان چیزی که تروتسکی و زینوویف در سال ۱۹۲۷ انجام دادند. حزب مجبور شد که این گروه را اخراج کند. برخی از آن‌ها بعداً به خطای خود اعتراف کردند، همان‌گونه که حتی قبل از سال ۱۹۲۷ انجام دادند، ولی تنها برای این‌که فعالیت‌های مخرب خود را از سر گیرند. تروتسکی بخطای خود اعتراف نکرد. به او دستور داده شد که پایتخت را ترک کند و به شهر آلما– آتا در آسیای مرکزی منتقل شد. بعدها از کشور اخراج شد. از آن‌زمان ببعد تروتسکی آذوقه رسان بورژوازی جهان شد و مُهمات علیه شوروی فراهم می‌کرد. باروت تروتسکی مرطوب، و صدای غرش توپ او در واقع بدون آسیب بود. اما بورژوازی وانمود می‌کرد که او را در یک منبع واقعی اطلاعات اصیل می‌ببیند. تروتسکی فعالیت ضدانقلابی خودش را بر مبنای امتیازی بکار گرفت که او رهبر انقلاب بوده است. او بدون تعجب و تشویش در نوشته های بی‌شمارش معتقد بود که این او بود و نه لنین که انقلاب را رهبری کرد.

    تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء

    لایک

  9. مخالفت تروتسکی با لنین بلافاصله پس از تسخیر قدرت رشد کرد. لازم بود که معاهده برست لیتوفسک با آلمان امضاء شود تا این‌که انقلاب پرولتری بتواند نفس جادویی بکشد و خودش را مستحکم سازد. تروتسکی، که آن‌موقع کمیسر امورخارجه بود، از امضای معاهده خودداری کرد. قدرت اراده شگفت انگیز لنین، تنبیه و انتقاد شدید لنین لازم بود که تروتسکی را مجبور به ترک موضع غیرقابل دفاع خود، و تسلیم به گام‌‌نهادن در راهی کند که به نجات انقلاب پی‌ببرد… کسی که راه حزب بلشویک را می‌داند به راحتی درک می‌کند که چرا تروتسکی جهت رهبری قیام درمیان رهبران منصوب شده کمیته مرکزی نبود. او عضو جدیدی بود. او هرگز در ایجاد حزب بلشویک کمک نکرده بود. او تا زمان بسیار نزدیک قبل (از انقلاب) با بلشویک‌ها مخالف بود. در واقع، او کالبد بلشویکی نداشت. او مرد شناخته شده تأثیرگذار در روسیه بود، اما نفوذش در درجه اول به خرده بورژوازی گسترش یافته بود. او چیزی شبیه یک رابط بین حزب بلشویک و توده‌های خرده بورژوایی بود که حزب مایل به رهبری آن‌ها بود… تروتسکی آذوقه رسان بورژوازی جهان شد و مُهمات علیه شوروی فراهم می‌کرد. باروت تروتسکی مرطوب، و صدای غرش توپ او در واقع بدون آسیب بود. اما بورژوازی وانمود می‌کرد که او را در یک منبع واقعی اطلاعات اصیل می‌ببیند. تروتسکی فعالیت ضدانقلابی خودش را بر مبنای امتیازی بکار گرفت که او رهبر انقلاب بوده است. او بدون تعجب و تشویش در نوشته های بی‌شمارش معتقد بود که این او بود و نه لنین که انقلاب را رهبری کرد… در یک دوره سی و سه ساله تروتسکی تنها برای شش سال با بلشویک‌ها در ارتباط بود. حتی در طول آن زمان هم او تعداد زیادی اختلافات خشونت آمیز با آن‌ها داشت. در واقع، به سختی یک سیاست لنینی وجود داشت که او از صمیم قلب با آن موافقت داشته باشد. تروتسکی هرگز بخشی جدایی‌ناپذیر از تشکیلات بلشویکی نشد. بنظر می‌رسید که او عضوی بیگانه در درون ارگانیسم حزب بلشویک بود، حتی زمانی‌که او عضو دفتر سیاسی آن بود.

    لایک

  10. گذشته تروتسکی تاریخ سقوط مداوم است. تروتسکی از عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست به یک اپوزیسیون در درون حزب کمونیست سقوط کرد، تا سقوط به دلیل خساراتی که منجر به اخراج او از حزب کمونیست شد، تا سقوط به دشمنی که از اتحاد جماهیر شوروی اخراج شد، تا سقوط به کسی‌که آذوقه رسان بورژوازی جهان شد که درباره اتحاد جماهیر شوروی دروغ بگوید، تا سقوط به کسی‌که اختلال علیه نیروهای حزب کمونیست و کمونیست بین الملل را سازماندهی کند، تا سقوط به کسی‌که الهام دهنده توطئه هایی تبدیل شد که با هدف ترور رهبران انقلاب – قلب انقلاب را هدف گرفته بود.

    لایک

  11. برای کشف ضد انقلاب باید ابتدا از خود انقلاب تعریف دقیق و مارکسیستی ارائه شود. در روسیه قبل از انقلاب اکتبر 3 بینش در این زمینه وجود داشت، 1 گرایش منشویکی، 2 گرایش بلشویکی و 3 گرایش تروتسکی. اختلاف دو گرایش اول و دوم نه بر سر ماهیت انقلاب آتی، بلکه بر سر رهبری آن بود، اختلاف گرایش سوم با دو گرایش اول و دوم فراتر از اختلاف بر سر رهبری، بلکه اختلاف بر سر ماهیت و تکالیف انقلاب آتی بود. تا فوریه 1917 دو گرایش اول و دوم برای استراتژی انقلاب بورژوا دمکراتیک سازماندهی می کردند، با آنکه رهبری انقلاب فوریه هم در دست کارگران بود، اما به هررو بورژوازی در قدرت قرار گرفت و گرایش اول منطقا به نتیجه شرکت در دولت بورژوازی رسید، اما این باعث پیدایش تناقض در گرایش دوم شد. این تناقض که حتی اگر رهبری انقلاب برای حل تکالبف بورژوازی به دست پرولتاریا بیفتد نمیتواند آن تکالیف جواب بگیرد( چه رسد به رهبری تلفیقی بین دو طبقه) مگر آنکه توام شود با حل تکالیف سوسیالیستی. اگر پرولتاریا با اجرای برنامه خودش است که مفهوم پرولتاریا به خود میگیرد( و نه با اجرای برنامه طبقه دیگر) در اینصورت لاجرم باید از حل تکالیف انقلاب سوسیالیستی آغاز کرده تا بتواند شرایط حل تکالبف عقب مانده بورژوازی را فراهم کند. درست به همین دلیل بلشویسم عیلرغم پیدا شدن اختلافات درونی برای شرکت در دولت کرنسکی که استالین یکی از پیروان آن بود، تحت رهبری هوشمندانه لنین از این خطر عبور کرد و تازه آوریل همان سال توانست ریشه های گرایش خود را برای همیشه و به طور اساسی از منشویسم متمایز کند. تصادفی نبود وقتی لنین تزهای آوریل را ارائه کرد در حزب دراقلیت ماند و این تروتسکی بود که چون از 1906 همین ادعا را داشت، از قبل آمده اتحاد استراتژیک با لنین را داشت و نگذاشت لنین در مقابل بلشویک های قدیم تنها بماند. پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر 1917 نقطه آغاز انقلابات سوسیالیستی در تاریخ شد و رهبری آن به دست کسانی افتاد که صاحبان نظریه انقلاب سوسیالیستی بودند. از آن پس مفهوم انقلاب پرولتاریا انقلاب سوسیالیستی شد و هر رویکردی عقب تر از این، رویکردی بر «ضد انقلاب» سوسیالیستی به شمار رفت. در نتیجه تعریف ضد انقلاب از لحظه پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر 1917 به این سو تغییر کرد و هر فرد یا جریانی که به هر بهانه و دلیلی انقلاب سوسیالیستی را به تعویق انداخته و هنوز هم به تعویق میاندازند، نه ضد انقلاب در خفا، که ضد انقلابیون آشکار و بی تعارف هستند. درمرکز این ضد انقلاب استالینیسم قرار داد. درواقع نام سیاسی استالینیسم ضد انقلاب سوسیالیستی است. استالینیسم ارتجاع مقاوم در مقابل انقلاب سوسیالیستی و تلاشی برای بازگرداندن مراحل تکامل تاریخ به ما قبل از اکتبر 1917 تا به دیدگاهای منشویکی اوایل سالهای 1900 است.

    لایک

  12. اگر از هر کسی که چند خط از تاریخ انقلاب اکتبر خوانده باشد پرسیده شود چه کسانی در کمیته رهبری انقلاب اکتبر 1917 بودند، از دو نام لنین و تروتسکی در ردیف اولین اسامی یاد می کند، اما اگر از یک ضد انقلابی استالینیست بپرسند چرا استالین در این لیست نیست، او آسمان را به ریسمان چسبانده و به یاد اختلافات لنین و تروتسکی می افتاد! اگر از یک رهگذر بی طرف آشنا به مسائل سیاسی پرسیده شود که چه کسی ارتش سرخ روسیه را سازمان داد و آن را رهبری کرد، بلافاصله خواهد گفت، فرد انقلابی که از 1906 اولین کسی بود که انقلاب سوسیالیستی را استراتژی آتی روسیه می دانست، و او کسی نیست به جز لئون تروتسکی، اگر از کسی که با الفبای منطق آشنا بوده و به واسطه استالینیسم تحت تعالیم خرافی آخوندیسم نبوده باشد سوال شود که مگر ممکنه کسی ارتش سرخ را رهبری کند ولی در رهبری انقلاب نباشد، او خواهد خندید و خواهد گفت، چنین خرافاتی را باید در رساله های مذهبی و حوزه های علمیه خرافی آکادمی علوم شوروی یا قم جستجو کرد!

    لایک

  13. ادامه:
    اگر از هر كمونيست واقعي پرسيده شود كه رهبر انقلاب روسيه كه بود، پاسخ اش لنين است.
    اگر پرسيده شود يكي از دو نَفَري كه مدعي رهبري انقلاب روسيه اند قلابي ست، كداميك است، لنين يا تروتسكي ست؟!، پاسخ تروتسكي است.
    اگر از يك دانش آموز درس تاريخ پرسيده شود كه رهبر انقلاب روسيه و بولشويك ها كه بود، جواب مي دهد لنين بود و نه تروتسكي!
    اگر از يك مورخ و يا حتي إنسان بيطرف پرسيده شود كه تروتسكي بلشويك يا منشويك – سنتريست بود، پاسخ منشويك – سنتريست بود مي باشد.
    اما براي خرده بورژواهاي روشنفكر، بنابر موقعيت و پايگاه طبقاتي اشان، مرغ يك پا دارد و هر آنچه را كه پيشوايشان ادعا كرد، سنديت دارد، نه آنچه كه در تاريخ اتفاق افتاده است! بنابراين، تروتسكي به عنوان رهبر خرده بوژوازي – منشويك – سنتريست ها نميتوانست رهبريت حزب انقلابي بلشويك ها را پس از مرگ لتين در دست بگيرد. هضم يك چنين واقعيتي براي خرده بورژواها سخت است، و از آنجايي كه آنها موضع ثابت و انقلابي ندارند، همواره مانند پاندول ساعت هاي ديواري قديمي، بين چپ و رأست، ارتجاعي و انقلابي، ضدانقلاب و حامي انقلاب در نوسانند. اينرا تاريخ بأرها إثبات كرده است. تروتسكي، و تروتسكيست ها جهت رسيدن به هدف اشان دست بهركاري زده اند و ميزنند، از جمله همكاري با فاشيست ها و توطئه و ترور و تخريب رقيبان سياسي خود تحريف حقايق تاريخي، و اين چيزي نيست مگر ماكياوليسم ناب!

    حال جناب بياني! آيا بازهم ادعا ميكنيد كه تروتسكي رهبر انقلاب، بلشويك و ضدمنشويك – سنتريست، يعني ضدخودش بود؟! جل الخالق!

    لایک

  14. من هم موافقم تروتسکی «ضد انقلاب بود» اما نظر به اینکه او نمی توانست بر ضد انقلابی باشد که خود در سطح رهبری اش قرار داشت، بنابراین او ضد انقلاب بورژوا دمکراتیکی بود که ایتدا منشویسم و سپس استالینیسم تا آخر عمر خود از آن دفاع می کردند. موضوع بدون چند جلد صغرا کبرا، به همین سادگی است که نوشتم.

    لایک

  15. درود به رفقا/دوستان و دست اندرکاران سایت هفته
    درودی ویژه به رفیق سپیده که با انتقادات سازنده و تشویق‌هایش، باعث دل‌گرمی و انگیزه ام شده و مرا به نتیجه کارم امیدوار می‌سازد.

    ممنون از زحمات سایت هفته جهت درج بردگردان هایم و تشکری دوباره از رفیق سپیده.

    کوشا باشیم!

    لایک

  16. سپیده

    سپاسی صبحگاهی و رفیقانه،
    رفیق آمادر نویدی که رفیق آهنکار وی را گاهی دیپلمات خوب نامیده است باز هم مقاله‌ای بس جالب را پس از رفیق علی رسولی ف ک در اختیارمان قرارداده است؛
    بخصوص اگر تکامل نظریات مارکس و سپس لنین و در پایان نظریات معمار سوسیالیسم استالین را در نظر بگیریم که در این مقاله آورده شده است، خواهیم دید که چه مساله حیاتی در باره خرده بورژوازی و مسایل تجهیز آنان جهت انقلابی پرولتری که باید مد نظر تمام انقلابیون کنونی در اکثریت شکننده کشورهای جهان باشد، در این مقاله بیان گردیده است.
    من مساله خرده بورژوازی را برای این دوره یک مرحله کامل با همان خواص نامبرده کلاسیکرها، تکامل یافته تر از دوران مارکس و حتی زمان لنین میدانم. زیرا خرده بورژوازی فقط به دکانداران کوچک، روشنفکران دفتری و دهقانان فقیر و نیمه فقیر محدود نبوده و اکنون نیروی جوان عظیمی بنام «تولید کنندگان نرم افزارها» که از کیفیت زندگی و بخصوص نفرت از واژه «ما» و تمرکز روی واژه «من» که خود را تنها خالق والا در آن لحظه میداند و عملاً در زندگی روزمره در تولید دارای خواصی ضربه زننده بسرمایداران (در صورت تجهیز سازمانی) میباشد؛
    که تا کنون سرمایداران با انباشت ارزش اضافه نجومی کنونی که در اختیار دارند توانسته است غرور آن‌ها را بشکند. و در آینده نزدیک برای انقلاب و بخصوص دوران پسا انقلابی و تا چندی تجهیز و روان بودن بسوی سوسیالیسم همانند دهقانان خرده پای نیمه صنعتی شده در ایران که برای نان پسا انقلابی مردم شوروی شده ایران باید عرق بریزند، دارای نقش مهمی هستند را نباید از نظر فرو گذاشت.
    پر واضح است که صفات برشمرده مارکس، لنین که استالین آن‌ها را در عمل مشخص کرده است، دوصد چندان ظریف‌تر و پنهان تر بوده و احتیاج بدقت بیشتر و ظرافتی در خور آنرا دارد.
    سپیده
    یکروز به سیزده بدر ۹۶
    این سنت همه خلقهای ایراان کهن
    +آذربایجان ایران که آقای حسن جداری سنگ جدایی و آذربایجان جنوبی کردن آنرا دارد.

    لایک

مقاله قبلی
مقاله بعدی
  1. چین و روسیه با تصویب قطعنامه ضدیمنی امریکا عملا شریک جنایت امریکا درین حمله میباشند. بزرگ‌ترین امتیاز و خوشبختی جبهه…

Designed with WordPress