پرش به محتوا

دروغ‌های تروتسکی – چه هستند، و به چه منظورند

این واقعیت که تروتسکی دروغ گفت، آن‌چیزی را بی‌مصرف می‌کند، که من آن‌را «پاردایم ضداستالین» می‌خوانم،: نسخهٰ‌های تروتسکیستی و ضدکمونیستی جنگ سرد تاریخ شوروی. البته که تروتسکی باید دروغ می‌گفت. او جهت ازبین بردن استالین در ارتباط با بسیاری طرفدار در درون اتحاد شوروی و حزب بلشویک و در تبانی با آلمان نازی، ژاپن میلیتاریست، انگلیس و فرانسه یک توطئه جدی را اداره می‌کرد. یک توطئه نیاز به پنهان‌کاری و دروغ دارد. اما تروتسکی، بالاتر از همه، چه کسی را فریب می داد؟ نه استالین و نه دولت شوروی را. آن‌ها می‌دانستند که او دروغ می‌گوید. نتیجه غیرقابل اجتناب است: تروتسکی بمنظور فریب دادن هوادارانش دروغ می گفت! آنها تنها افرادی بودند که هرچه تروتسکی می‌نوشت، باور داشتندما باید از میراث جنبش کمونیستی دوران لنین، و بویژه، در زمان استالین دفاع نمائیم. در همان زمان ما باید بدون هراس منتقد آن باشیم، بگونه ای که ما بتوانیم کشف کنیم چه اشتباهاتی آنها (گذشتگان) کرده اند و بنابراین همان اشتباهات را دوباره تکرار نکنیم. به عقیده من – و من امیدوارم که این نیز عقیده شماست – کشف دلایل سقوط جنبش باشکوه کمونیستی بین المللی قرن ۲۰ مهم‌ترین سئوال تئوریکی و تاریخی برای همه مردم تحت استثمار امروز، اکثریت قریب به اتفاق نوع بشرست…. تاریخ نمی‌تواند مستقیماً درس دهد. و تاریخ تئوری سیاسی نیست. اما اگر ما سئوالات درست بپرسیم، تاریخ می‌تواند به ما در پاسخ به آنها کمک کند. در همین حال، همه ما باید در همه جا و بهر نحوی که می‌توانیم در اطلاع‌رسانی به عموم کوشا باشیم و چیزهایی مانند دروغ‌های خروشچف، گورباچف و تروتسکی، دروغ‌های آشکار را با اثبات افشاء کنیم –– و چه چیزی بیش‌تر، که تمام «کارشناسان» ضداستالین، و ضدکمونیست که توسط دانشگاه ها و مؤسسات تحقیقاتی سرمایه داری روغن کاری شده اند، نیز دروغ می‌گویند. ما نیاز داریم که مشخص کنیم که تنها راه به پیش اینٰ‌ست که یک جنبش کمونیستی جدیدی بسازیم که سرمایه داری را ازبین ببرد. و برای انجام این‌کار، ما نیاز داریم که از موفقیتٰ‌های قهرمانانه، هم‌چنین از اشتباهات غم انگیز، و از بلشویک‌های دوره ای یاد بگیریم که اتحاد جماهیر شوروی توسط جوزف استالین رهبری می‌شد.

دروغ‌های تروتسکی – چه هستند، و به چه منظورند

نوشته: گرویر فور(۱)

برگردان: آمادور نویدی

trotzki

شخصیت و نوشته‌های لئون تروتسکی به مدت طولانی موضوع و هدف محوری ضدکمونیست‌های سراسر جهان بوده است. اما در سال‌های ۱۹۳۰ تروتسکی عمداً و بطور سنجیده در نوشته‌هایش درباره جوزف استالین و اتحاد جماهیر شوروی دروغ گفت. کتاب جدید من «ملغمه‌های تروتسکی»، به برخی از دروغ‌های تروتسکی می‌پردازد که مردم را فریب داده و برای دهه‌ها، کمونیست‌های صادق را از نظر روحی تضعیف نموده است.

آرشیو تروتسکی در دانشگاه هاروارد در ژانویه ۱۹۸۰، به روی محققان باز شد. به مدت چند روز، پی‌یر برووی (۲)، سرشناس‌ترین مورخ تروتسکیست (در) زمان خودش، کشف کرد که تروتسکی دروغ گفته بود. تروتسکی همواره وجود هر «بلوک اپوزیسیون» زیرزمینی یا سری، از جمله تروتسکیست‌ها را در اتحاد جماهیر شوروی انکار کرده بود. تروتسکی این را یک «ملغمه» می‌خواند، به این معنا که ساخته استالین است. این «بلوک» کانون اصلی محاکمات دوم و سوم مسکو در ژانویه ۱۹۳۷ و مارس ۱۹۳۸ بود. پی‌یر برووی از نامه های آرشیو تروتسکی توسط تروتسکی و پسرش لئون سدوف، نشان داد، که این بلوک وجود داشت.

در سال ۱۹۸۵، مورخ آمریکایی آرک گتی (۳) کشف کرد که آرشیو تروتسکی در هاروارد از مطالبی که تروتسکی را متهم و مقصر قلمداد می‌کند پاک‌سازی شده است، اما پاک‌سازی ناقص بوده است. گتی هم‌چنین مدارکی پیدا کرد که در واقع تروتسکی با برخی از هواداران سابق خود در درون اتحاد جماهیر شوروی در تماس باقی مانده بود. تروتسکی همواره قاطعانه این (تماس) را انکار می‌کرد، و ادعا می‌نمود که تمام روابطش را با آن‌هایی که «تسلیم» استالین شدند و آشکارا دیدگاه‌های تروتسکیستی خودشان را انکار می‌کنند، قطع کرده است. تروتسکی دوباره، دروغ گفته بود. در سال ۲۰۱۰، محقق سوئدی اسون اریک هولمزتروم (۴)، مقاله ای در «هتل بریستول» منتشر کرد که ابتدا درباره محاکمات مسکو در اوت ۱۹۳۶ سئوال می‌کرد. در این مقاله هولمزتروم ثابت کرد که تروتسکی در این‌جا نیز دروغ گفته بود.

در سال ۲۰۰۵، من شروع به مطالعه سیستماتیک تمام اتهاماتی کردم که نیکیتا خروشچف در «نطق مخفی» ننگین خود علیه استالین و بریا ساخته بود. من کشف کردم که حتی یکی از باصطلاح «افشاگری ها»ی خروشچف نمی‌تواند از مدارک و شواهد پشتیبانی کند. اما تروتسکی همان نوع اتهامات را علیه استالین در طول سال‌های ۱۹۳۰، ساخته بود، که بعداً خروشچف ساخت. این واقعیت که خروشچف کاری نکرد بجز دروغ، نشان می‌دهد که تروتسکی نیز دروغ گفته بود. به لطف برووی و گتی من از قبل می‌دانستم که تروتسکی درباره برخی از موارد بسیار مهم دروغ گفته بود. هر کاراگاهی در هر داستان رمز و راز‌دار، می‌داند که اگر یک مظنون درباره برخی از موارد مهم دروغ گفته است، او باید از خودش بپرسد: این شخص درباره چه چیز دیگری دروغ می گوید؟

من نوشته‌های تروتسکی را مطالعه کردم تا تعیین کنم که کدام‌یک از اظهارات او را می‌توان به چالش کشید. هرجایی که من مدرک مستقلی داشتم جهت بررسی صحت هرگونه اتهامی که تروتسکی علیه استالین وارد کرده بود، متوجه می‌شدم که تروتسکی دوباره، دروغ گفته بود. امروز من مدارک بسیاری دارم که حتی بیش از یک جلد کتاب است. بنابراین برای دروغ‌های تروتسکی باید دو جلد بیش‌تر کتاب نوشت. جلد دوم در اوایل سال ۲۰۱۷ منتشر خواهد شد.

بین سپتامبر ۲۰۱۰ و ژانویه سال ۲۰۱۳، من تحقیق کردم و درباره ترور ۱ دسامبر سال ۱۹۳۴ سرگئی میرونوویچ کیروف، دبیر اول حرب لنینگراد یک کتاب نوشتم. این کتاب، قتل سرگئی کیروف، در ژوئن سال ۲۰۱۳ منتشر شد. قتل کیروف کلید سیاست‌های بلندپایه شوروی به بقیه سال‌های ۱۹۳۰ است: سه محاکمه عمومی مسکو در اوت ۱۹۳۶، ژانویه ۱۹۳۷، و مارس ۱۹۳۸، که اغلب «محاکمات نمایشی» خوانده می‌شوند؛ پاک‌سازی نظامی یا « امور توخاچوفسکی»(۵) ماه‌های مه و ژوئن سال ۱۹۳۷؛ و ایژوشچینا (۶)ی ژوئیه سال ۱۹۳۷ تا اکتبر ۱۹۳۸، که محققان ضدکمونیست آن‌را پس از کتاب دروغ‌گوی بی همه چیز، رابرت کونکوست (۷)، «ترور بزرگ»(۸) می‌خوانند.

تروتسکی نیز درباره بازجویی قتل کیروف نوشت. او مقالاتی را مشخص کرد که از مطبوعات کمونیستی فرانسه و شوروی می‌خواند. من کشف کردم که تروتسکی در مورد آن چیزی‌که این مقالات درباره بررسی قتل کیروف می‌گفتند، دروغ گفت. تروتسکی افسانه ای جعل کرد که استالین و آدم‌هایش مسئول مرگ کیروف بودند. یکبار دیگر، تروتسکی درباره مقالاتی دروغ گفت که او درباره آن در اومانیته (۹) روزنامه کمونیستی فرانسه، و در روزنامه های روس زبان شوروی که تنها دو روز پس از انتشار آنها در مسکو دسترسی داشت و می‌خواند.

با مقایسه کردن (کنار هم گذاشتن) مقالات تروتسکی و روزنامه های فرانسوی و روسی که او خوانده بود و ادعا می‌کرد که بسیار دقیق خوانده و تجزیه و تحلیل کرده است، دروغ‌های تروتسکی بلافاصله برای هرکسی آشکار می‌شد. بنظر می‌رسد که تابحال هرگز هیچ‌کسی این‌کار را نکرده است. نتیجه متن دروغین تروتسکی از ترور کیروف بود – که استالین و کمیساری خلق برای امور داخلی (۱۰) کیروف را کشته بودند – که نه تنها توسط هواداران تروتسکی، بلکه توسط نیکیتا خروشچف نیز بکار گرفته شد.

خروشچف در «نطق پنهانی» کاملاً جعلی خود، به افسانه «استالین کیروف را کشت» اعتبار بیش‌تری داد. خروشچف و نویسندگان متن نطق (پنهانی) او احتمالاً این را بطور مستقیم از تروتسکی گرفته اند. روایت تروتسکی که «استالین کیروف را کشت» از خروشچف تا مبلغان محقق ضدکمونیست حرفه ای مانند رابرت کونکوست و بسیاری دیگر دست بدست پاس گشته است. در اواخر سال‌های ۱۹۸۰، آدم‌های میخائیل گورباچف تلاش کردند که جهت حمایت از این افسانه مدارکی در بایگانی های شوروی پیدا کنند، اما موفق نشدند.

الکساندر ایاکولف (۱۱)، شخصی که رئیس (متصدی) گورباچف برای ایدئولوژی بود، آن‌ها را به بایگانی پس فرستاد که دوباره تلاش کنند. یک‌بار دیگر، تیم تحقیقاتی دفتر سیاسی موفق نشد هیچ‌گونه مدرکی پیدا کند که حتی پیش‌نهاد کند که استالین می‌خواسته است که کیروف کشته شود. جعل افسانه «استالین خواسته است که کیروف کشته شود» مثال خوبی از دروغ‌های بی‌شمار و عمدی تروتسکی است که توسط ضدکمونیستهای شوروی مانند خروشچف و گورباچف، و ضدکمونیستهای طرفدار سرمایه داری در غرب بکار گرفته شده است. در کتاب جدیدم «ملغمه های» تروتسکی، شماری از دروغ‌های عمدی تروتسکی درباره استالین و اتحادجماهیرشوروی را برملا کرده و توضیح می‌دهم. تمام آن‌ دروغ‌ها توسط ضدکمونیستها و تروتسکیست‌ها اقتباس شده اند. من توطئه‌های تروتسکی با خراب‌کاران و فاشیست‌ها در درون اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، و با نازی‌ها و میلیتاریست ژاپن را در جلدهای دوم و سوم این اثر شرح می‌دهم.

در اوایل سال ۱۹۳۷، تروتسکی موفق به ترغیب جان دیووی (۱۲)،دانش‌یار معروف و شمار دیگری شد، که با استماع رسیدگی به محاکمه، باصطلاح تعیین کنند که آیا اتهامات وارده علیه تروتسکی در اوت ۱۹۳۶ و ژانویه ۱۹۳۷ محاکمات نمایشی مسکو حقیقی بودند. کمیسیون به حسب‌الوظیفه به این نتیجه رسید که تروتسکی بی‌گناه بود و همه محاکمات مسکو یک پاپوش بودند. من به دقت ۱۰۰۰صفحه مواد کمیسیون دیووی را مطالعه کردم، و کشف کردم که کمیسیون نادرست و بطور تکان‌دهنده بی‌کفایت بود. این کمیسیون در استدلال منطقی اشتباه بعد از اشتباه کرده بود. بیش‌ترین توجه به این واقعیت‌ست که تروتسکی به کمیسیون دیووی بسیار زیاد دروغ گفت. اگر اعضای کمیسیون دووی می‌دانستند که تروتسکی به آنها دروغ می‌گفت، احتمال نداشت بتواند اعلام کنند که تروتسکی «بی‌گناه نیست». مایلم که بطور خلاصه دو بخش بیش‌تر از کتابم را ذکر کنم. آنها عبارت‌ند از: پروژه من جهت تحقیق بمنظور رسیدگی‌ به شهادت محاکمات مسکو؛ و بازرسی من از اشتباهاتی‌ست که اکثر خوانندگان تاریخ شوروی می‌کنند، اشتباهاتی که آن‌ها را در درک اهمیت مدارکی که ما اکنون داریم ناتوان می‌سازد.

بطور جهانی اعلام شد که شهادت متهمان در سه محاکمه علنی مسکو ساختگی‌ست، مردان بی‌گناهی که با زور توسط کمیساری خلق برای امور داخلی «استالین» تحت تعقیب قانونی قرار گرفته بودند . هرگز یک ذره مدرک جهت حمایت از این نظریه ارائه نشده است. با این وجود، تمام متخصصان در تاریخ شوروی، هم‌چنین همه تروتسکیست‌ها قاطعانه گفته بالا را تأئید کرده اند. به لطف سال ها تمیز تشخیص دادن، تحقیق برای معلوم کردن، بدست آوردن، و مطالعه منابع اولیه، من متوجه شدم که اکنون به اندازه کافی مدرک جهت آزمون بسیاری از اظهارات ساخته شده متهمان محاکمات مسکو وجود دارد. من دوازده فصل اول «ملغمه های» تروتسکی را با یک راستی‌آزمایی دقیق به بسیاری از اظهارات متهمان محاکمات مسکو اختصاص دادم. من متوجه شدم که، هرزمانی که ما بتوانیم واقعیت ادعای ساخته شده متهمان محاکمات مسکو را علیه مدارک مستقلی که اکنون موجودند دوباره بررسی کنیم، معلوم می‌شود که متهمان محاکمات مسکو حقیقت را می‌گفتند. تروتسکی، خروشچف و عمالش، «کارشناسان» جنگ سرد شوروی، گورباچف و عمالش، و محققان دانشگاهی امروز در مطالعات شوروی، و همه کسانی که ادعا کردند یا ادعا می‌کنند که محاکمات پایوش بود، من با شواهد ثابت می‌کنم که آنها اشتباه می‌کنند.شهادت محاکمات مسکو همان چیزیست که ادعا می‌کند: اظهاراتی که متهمان انتخاب کردند که بگویند. من این را با مقدار زیادی مدرک از خارج محاکمات خودشان و حتی خارج از اتحاد شوروی بررسی می‌کنم. این یک نتیجه‌گیری مهم است. این نتیجه بنوبه خود «پاردایم ضداستالین» تاریخ شوروی را ثابت می‌کند. این نیز به تکذیب نسخه تروتسکی از تاریخ شوروی کمک می‌کند، نسخه ای که جنبش تروتسکیستی در سراسر جهان هم‌چنان باور دارد و امروز ترویج می‌کند. آن کسانی از ما– محققان، فعالان، و دیگران – که مایل به پیدا کردن حقیقت درباره تاریخ شوروی دوران استالین هستند، و نه صرفاً جهت تلاش تأئید پیش‌پنداشت ما درباره آن هستند – ما شماری از نتایجی را در اختیار داریم که عرف پارادایم ضداستالین تاریخ شوروی را کاملاً واژگون می‌کند. این ها شامل موارد زیراند:

* این واقعیت که نیکیتا خروشچف در مورد اتهامی که علیه استالین (و لاورینتی بریا) در «نطق پنهانی» جهان‌لرزان کنگره بیست حزب کمونیست اتحادجماهیر شوروی در فوریه سال ۱۹۵۶ ساخت، دروغ گفت. این به روشنی به معنای این‌ست که محققان خروشچف نمی‌توانند هیچ «جرم» واقعی را پیدا کند که استالین – یا بریا مرتکب شده باشند، و بنابراین، دست به افسانه بافی زدند.

* این واقعیت که، علیرغم یک تحقیق تمام و کمال و وقت‌گیر از آرشیوها در سال‌های ۱۹۶۲-۱۹۶۴، «کمیسیون شورنیک» خروشچف (۱۳) نتوانست به هیچ وجه هیچ مدرکی پیدا کند که نشان دهد محاکمات متهمان مسکو یا متهمان «امور توخاچوفسفکی» (۱۴) قربانی پاپوش بودند، و یا در اعترافات خودشان بهر طریقی دروغ گفته بودند.

* این واقعیت که نه محققان گورباچف و السین(۱۵)، و نه محققان ضدکمونیست از آن‌زمان، که دسترسی گسترده ای به بایگانی های شوروی سابق داشتند، به هیچ وجهی قادر نبودند که هیچ مدرکی جهت به چالش کشیدن نتایج ترور کیروف، محاکمات مسکو، و یا پاک‌سازی نظامی ارائه دهند.

* این واقعیت که شهادت محاکمات مسکو اصلی، و حقیقی بود.

* این واقعیت که نه استالین و هوادارانش در رهبری شوروی، بلکه ایژوف (۱۶) و ایژوف به تنهایی، مسئول قتل (عام) جمعی ژوئیه سال ۱۹۳۸ تا نوامبر سال ۱۹۳۹ بود که نزد محققان به عنوان «ایژوفشچینا» (۱۷) و تبلیغات ضدکمونیستی بنام «ترور بزرگ»(۱۸) شناخته شده است.

* این واقعیت که، تروتسکی در نوشته های خود درباره اتحاد جماهیر شوروی در دوره پس از قتل کیروف، بارها بدین‌منظور دروغ گفت که توطئه‌های خودش را بپوشاند.

* این واقعیت که اکثر پژوهشگران امروزی دوران استالین در اتحاد جماهیر شوروی بمنظور فریب خوانندگان خود دروغ می‌گویند. اما آن‌ها این‌کار را به صورتی انجام می‌دهند که تنها با مطالعه دقیق و از نزدیک منابع خودشان می‌توان (دروغ‌های) آن‌ها را کشف و افشاء نمود.

بورس تحصیلی تروتسکیست بطور مداوم در مسیر جریان اصلی تحقیق انگلی ضدکمونیستی‌ست. به یک نمونه توجه کنیم. در بررسی اخیر درباره تروتسکیست، و وبسایت بشدت وحشتناک ضداستالینی جهان سوسیالیست (۱۹) مورخ دانشگاه پرینستون (۲۰) کتاب استالین استفان کولتکین (۲۱)، منتقد ادبی تروتسکیستی با تأئید به اظهارات ضداستالینی اولیگ خلیونیوک (۲۲) اشاره می‌کند، و او را مورخ محترم روسی اولیگ خلیونیوک می‌خواند (۲۳).

خلیونیوک یک ضدکمونیست افراطی و هم‌چنین یک دروغ‌گوی بسیار رسوا و آشکار در تمام نوشته هایش است. خلیونیوک ضداستالین‌ست؛ و وبسایت جهان سوسیالیست، انتشارات تروتسکیست، ضداستالین‌ست؛ بنابراین، امروز تروتسکیست‌ها به سرشناس‌ترین ضدکمونیست‌های دروغ‌گو در جهان «اعتماد» دارند! در همین حال، بورس تحصیلی ضدکمونیستی جریان اصلی برای چند دهه بر روی نوشته های خود تروتسکی متمرکز شده است. البته، تروتسکی می‌دانست که او موارد زیر دروغ می‌گفت:

* درباره «بلوک راست ها، تروتسکیست‌ها، زینوویویتست‌ها، و اپوزیسیون های دیگر»؛

* درباره دخالت خود تروتسکی در ترور سرگئی کیروف در دسامبر سال ۱۹۳۴؛

* درباره هم‌کاری خود تروتسکی در توطئه‌های نظامی «امور توخاچوفسکی» جهت یک کودتا علیه دولت استالین و از پشت جنجر زدن به ارتش سرخ در طول حمله آلمان یا ژاپن؛

* درباره توطئه خود تروتسکی با نازی ها و میلیتاریست‌های ژاپن؛

* درباره توطئه با فاشیست‌ها و هواداران خود تروتسکی در درون اتحادجماهیر شوروی جهت خراب‌کاری در صنعت، حمل و نقل، و معادن؛

*درباره اتهامات علیه متهمان، و اعترافات متهمان در محاکمات مسکو، که خود تروتسکی می‌دانست حقیقت دارند.

تروتسکی می‌دانست که بارها، دوباره و بازهم دوباره در بولتن اپوزیسیون خودش دروغ گفته است. تروتسکی می‌دانست که خودش این دروغ‌ها را در کمیسیون دیووی تکرار کرده بود.

جنگ داخلی اسپانیا

و تروتسکی می‌دانست که او به هوادارانش، از جمله به نزدیک‌ترین حامیان خود مانند آندرس نین، اروین ولف، و کورت لاندو(۲۴) دروغ گفته است. نین یکی از نزدیک‌ترین دست‌یاران سیاسی تروتسکی بوده است. قرار بود که باصطلاح نین در سال ۱۹۳۱ از تروتسکی جدا شود. اما نین در سال ۱۹۳۰، در یک ژورنال تروتسکیستی نوشت، که حامیان تروتسکی مستقر در شوروی که از دیدگاه های تروتسکیستی خودشان دست‌برداشته بودند و متعهد به به وفاداری به خط حزب کمونیست گشته اند، بسیار بی‌شرفانه عمل‌کرده اند. آن‌ها این‌کار را بمنظور باقی ماندن در حزب کرده اند که بتوانند دیگران را جهت ادامه توطئه‌های پنهانی خود بکار‌گیرند. بنابراین، اگرچه نین آشکارا با جنبش تروتسکیستی در مفهوم سازمانی جدا شده بود، اما عمل‌کرد او در اسپانیا نشان می‌دهد که این جدایی او پوششی برای حفظ رابطه پنهانی با تروتسکی بود.

کمونیست‌های اسپانیا و کمیساری خلق برای امور داخلی شوروی در اسپانیا به این رابطه نیز مشکوک شدند. نین به یکی از رهبران پوم (حزب کارگران مارکسیست واحد)(۲۵)، یک حزب ضدشوروی و ضداستالین تبدیل شد که روابط بسیار دوستانه ای با تروتسکی داشت. اروین ولف به عنوان نماینده سیاسی تروتسکی به اسپانیا رفت. او این‌کار را کرد که یک «انقلاب» را علیه جمهوری‌خواهان اسپانیا رهبری کند – درست در میان جنگ با فاشیست‌های اسپانیایی، که توسط هیتلر و موسولینی حمایت می‌شدند. نین و ولف این خطرات را کردند زیرا آنها معتقد بودند که تروتسکی بی‌گناه از اتهاماتی بود که علیه او در محاکمات مسکو ساخته بودند. آنها فکرمی‌کردند که تروتسکی، نه استالین، کمونیست واقعی و انقلابی واقعی بود. متعاقباً، آنها فکر می‌کردند که آن‌ها به اسپانیا می‌روند و کاری را انجام می‌دهند که لنین می‌خواست صورت پذیرد.

در ماه مه سال ۱۹۳۷، یک شورش علیه دولت جمهوری‌خواه اسپانیا در بارسلونا بوقوع پیوست. حزب کارگران مارکسیست واحد و تروتسکیست‌ها مشتاقانه در این شورش شرکت کردند. بنظر می‌رسد که نین، ولف، و لاندو فکر می‌کردند احتمالاً این شروع یک انقلاب به سبک بلشویکی‌ست‌، که خودشان لنین‌اند، و حزب کارگران مارکسیست واحد بلشویک‌هایند، و دولت جمهوری‌خواهان سرمایه دارانند، و کمونیست‌های اسپانیایی و شوروی مانند الکساندر کرنسکی، سوسیالیست‌های قلابی هستند! «شورش روزهای ماه مه بارسلونا»، خنجری به پشت علیه جمهوری و دولت جمهوری‌خواهان در زمان جنگ با فاشیست‌ها بود. این شورش در کم‌تر از یک هفته سرکوب شد. پس از آن، پلیس اسپانیا و کمیساری خلق برای امور داخلی شوروی تروتسکیست‌ها و رهبریت حزب کارگران مارکسیست واحد را تحت تعقیب قرار دادند. آندرس نین قطعاً ربوده شد، بازجویی گشته، و سپس توسط پلیس اسپانیا و شوروی‌ها بقتل رسید. احتمالاً همان بلا هم به سر لاندو و ولف آمد.

چیزی را که ما امروز می‌دانیم، شوروی ها آن‌زمان می‌دانستند: که تروتسکی با آلمانی ها، ژاپنی ها، و افراد نظامی «امور توخاچفسکی» توطئه می کند. اما نین و ولف قطعاً این‌را نمی‌دانستند. آن‌ها به ادعاهای بی‌گناهی تروتسکی معتقد بودند. اگر آندرس نین، اروین ولف، و کورت لاندو چیزهایی را که تروتسکی می‌دانست، و چیزهایی را می‌دانستند که ما اکنون می‌دانیم، آیا هرگز جهت تلاش برای اجرای دستورات تروتسکی به اسپانیا می‌رفتند؟ غیرممکن‌ست! بنابراین، تروتسکی از طریق دروغ به آن‌ها درباره فعالیت‌ها و اهدافش و در مورد چیزی‌که استالین انجام می‌داد، این افراد را به یک موقعیت بشدت خطرناک فرستاد. و این به هزینه جان آن‌ها تمام شد. همین سرنوشت نیز برای تمام تروتسکیست‌هایی صادق است که در خود اتحاد شوروی اعدام شدند. بدیهی‌ست ، که صدها نفر وجود داشتند.. آن‌ها همه از تروتسکی حمایت می‌کردند، زیرا به نسخه تاریخ شوروی او معتقد بودند، و با نوشته‌های تروتسکی متقاعد شده بودند که استالین دروغ می‌گفت، و محاکمات مسکو پاپوش بودند، و رژیم استالین اهداف انقلاب سوسیالیستی جهانی را رها کرده بود. اگر تروتسکی به این مردها و زن‌ها دروغ نگفته بود، از او حمایت نمی‌کردند.

در فصل اول «ملغمه های» تروتسکی، من اشتباهاتی را بررسی می‌کنم که اکثر دانش‌جویان تاریخ شوروی، از جمله متخصصان دانشگاهی، زمانی که با مدارک منابع اصلی روبرو می‌شوند، اشتباه می‌کنند. واقعیت این‌ست که تعداد بسیار کمی مردم، از جمله مورخان حرفه ای، می‌دانند که چه‌گونه شواهد تاریخی را بررسی کنند. افراد بسیار کمی از مارکسیست‌ها می‌دانند که بررسی ماتریالیستی به چه گونه است، یا قادر به تشخیص یا نقد یک استدلال ایده‌آلیستی هستند وقتی که با یکی روبرو می‌شوند. این اشتباهات نه تنها اشتباهات «انکار» افرادی‌ست که مایل نیستند پیش‌پنداشت حامی تروتسکی یا ضداستالینی آنها تکذیب شود، بلکه اکثر یا همه این اشتباهات مشابه توسط حامیان استالین، افراد ضدرویزیونیست انجام گرفته است. استدالات ضدکمونیستی قریب به اتفاق، نه تنها در شکل جنگ سرد طرفدار سرمایه داری، بلکه بویژه در باصطلاح طرفدار کمونیست، اما در واقع در نوشته‌های ضدکمونیستی دوران خروشچف و گورباچف وجود داشته اند، که طرز تفکر تمام ما را خوار شمرده است.

دروغ‌های تروتسکی را که پی‌یر برووی و آرک گتی ۳۰ سال قبل کشف کرده اند، نادیده گرفته شده اند. خود این واقعیت شایسه و سزاوار توضیح است. در طول سال‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، برووی به پیدا کردن و نوشتن درباره دروغ‌های تروتسکی ادامه داد. اما در آن هنگام او انکار می‌کرد که این دروغ‌ها هیچ اهمیتی داشته باشند. برووی هم‌چنین دو کشف گتی را نادیده گرفت. اول، این که آرشیو تروتسکی از موادی که تروتسکی را مقصر قلمداد می‌کند «پاک‌سازی» شده بود. دوم، این که تروتسکی در واقع با اپوریسیون‌هایی مانند رادک (۲۶) در تماس باقی‌مانده بوده، با کسی‌که سوگند خورده بود تمام روابطش را قطع کرده است. وادیم روگووین (۲۷)، مورخ پیشرو تروتسکیست دوران استالین اتحاد شوروی، با پوشش برووی هم‌گام شد و هم‌چنین برخی از دروغ‌های خودش را معرفی کرد. تروتسکیست‌ها و جنگ سردی ها یا کاملاً کشفیات برووی را نادیده می‌گیرند و یا ادعای برووی مبنی بر کم اهمیت بودن این دروغ‌ها را پژواک دادند. ما می‌توانیم درک کنیم که چرا آنها این‌کار را می‌کنند.

این واقعیت که تروتسکی دروغ گفت، آن‌چیزی را بی‌مصرف می‌کند، که من آن‌را «پاردایم ضداستالین» می‌خوانم،: نسخهٰ‌های تروتسکیستی و ضدکمونیستی جنگ سرد تاریخ شوروی. البته که تروتسکی باید دروغ می‌گفت. او جهت ازبین بردن استالین در ارتباط با بسیاری طرفدار در درون اتحاد شوروی و حزب بلشویک و در تبانی با آلمان نازی، ژاپن میلیتاریست، انگلیس و فرانسه یک توطئه جدی را اداره می‌کرد. یک توطئه نیاز به پنهان‌کاری و دروغ دارد. اما تروتسکی، بالاتر از همه، چه کسی را فریب می داد؟ نه استالین و نه دولت شوروی را. آن‌ها می‌دانستند که او دروغ می‌گوید. نتیجه غیرقابل اجتناب است: تروتسکی بمنظور فریب دادن هوادارانش دروغ می گفت! آنها تنها افرادی بودند که هرچه تروتسکی می‌نوشت، باور داشتند.

آنها معتقد بودند که تروتسکی یک لنینیست پای‌بند به اصول و واقعی که ادعا می‌کرد بود، و این استالین بود که دروغ‌گو بود. وقتی‌که بدلیل توطئه تروتسکی با آلمان و ژاپن، تروتسکیسم به عنوان خیانت به دولت شوروی غیرقانونی اعلام شد، این به قیمت جان بسیاری از هوادارانش در درون اتحاد شوروی تمام شد. این منجر به این شد که هواداران تروتسکی در خارج از اتحاد شوروی مانند فرقه سرسپرده زندگی خود را برای مردی هزینه کنند که بود، و در واقع، او همان‌کاری را انجام می‌داد که دادستان شوروی و متهمان محاکمات مسکو ادعا می‌کردند انجام می‌دهد.

چهره لئون تروتسکی سایه عظیمی بر تاریخ اتحاد شوروی، و در نتیجه در طول تاریخ جهان قرن ۲۰ می اندازد. تروتسکی مهم‌ترین – در واقع، تنها چهره اپوزیسیون برجسته در اختلافات جناحی بود که حزب بلشویک را در طول سال‌های ۱۹۲۰ لرزاند. این در طول سال‌های ۲۰ بود که تروتسکی گروهی از افراد را بخود جلب کرد که اپوزیسیون واحدی را تشکیل داده بود و توطئه‌های آن‌ها بسیاری آسیب‌های جبران ناپذیر را برای حزب، کمینترون، و جنبش کمونیستی جهان ببار آورد.

نتیجه گیری

این واقعیت که تروتسکی دروغ گفت، خروشچف دروغ گفت، و این که این حقایق برای مدتی طولانی نادیده گرفته شدند، به چه معنی است؟

این به چه معنی‌ست برای سئوال اصلی که امروز، ما و میلیاردها مردم کار در این جهان با آن روبرو می‌شویم؟ منظورم سئوال چرا جنبش کمونیستی بین المللی شگفت‌آور قرن ۲۰ سقوط کرد، جنبشی که ۷۰ سال پیش، در جنگ جهانی دوم، در انقلاب کمونیستی چین، در جنبش‌های ضداستعماری سراسر جهان پیروز شد، و بنظر می‌رسید که آماده بود پایان سرمایه داری و پیروزی سوسیالیسم جهانی را به ارمغان بیاورد؟

چگونه ما کارگران، دانش‌جویان، و دیگران را متقاعد سازیم که ما می‌دانیم چرا جنبش کمونیستی قدیم پیروز نشد و این که ما یاد گرفته ایم که باید در آینده جهت جلوگیری از تکرار آن شکست‌ها متفاوت عمل کنیم؟ ما باید به مطالعه این سئوال بپردازیم. ما هم‌چنین نیاز داریم که آن‌را با سرگرمی و بحث های مختلف، و با دیدگاه های روشنگرانه توضیح دهیم.

بنابراین، ما باید از میراث جنبش کمونیستی دوران لنین، و بویژه، در زمان استالین دفاع نمائیم. در همان زمان ما باید بدون هراس منتقد آن باشیم، بگونه ای که ما بتوانیم کشف کنیم چه اشتباهاتی آن‌ها (گذشتگان) کرده اند و بنابراین همان اشتباهات را دوباره تکرار نکنیم. به عقیده من – و من امیدوارم که این نیز عقیده شماست – کشف دلایل سقوط جنبش باشکوه کمونیستی بین المللی قرن ۲۰ مهم‌ترین سئوال تئوریکی و تاریخی برای همه مردم تحت استثمار امروز، اکثریت قریب به اتفاق نوع بشرست. برای هرگونه امید داشتن در حل آن، ما باید شجاعانه فکر کنیم، «جایی برویم که قبلاً هیچ‌کسی نرفته است». اگر ما وانمود می‌کنیم که «مارکس و انگلس تمام پاسخ‌ها را داشتند»، و یا «لنین همه پاسخ‌ها را داشت» (بسیاری از تروتسکیست‌ها، البته، معتقدند که «تروتسکی همه پاسخ‌ها را داشت») – اگر ما براین باوریم، پس ما در بهترین حالت، تضمین شده ایم که بمراتب نزدیک به دستاوردهای آن‌ها باشیم. مارکس گفت که رویدادهای تاریخی بزرگ دوبار اتفاق می افتند: «بار اول به صورت تراژدی، و بار دوم مانند کمدی».

تراژدی جنبش کمونیستی بین المللی قرن ۲۰ آن بود، که در نهایت، پیروز نشد. مگر این‌که ما تشخیص بدهیم که آنها (گذشتگان) کجا اشتباه کرده اند، در غیر این‌صورت ما محکوم به «کمدی» هستیم. و این یک جرم سیاسی – جرم ما خواهد بود. بنابراین، ما باید با دید انتقادی به تمام میراث خودمان نگاه کنیم. گفته مورد علاقه مارکس: «به همه چیز شک کن/درباره همه چیز سئوال و تحقیق کن»(۲۸). مارکس آخرین نفر در جهان خواهد بود که خودش را از این تحقیق/سئوال کردن حذف نماید.

تاریخ نمی‌تواند مستقیماً درس دهد. و تاریخ تئوری سیاسی نیست. اما اگر ما سئوالات درست بپرسیم، تاریخ می‌تواند به ما در پاسخ به آنها کمک کند. در همین حال، همه ما باید در همه جا و بهر نحوی که می‌توانیم در اطلاع‌رسانی به عموم کوشا باشیم و چیزهایی مانند دروغ‌های خروشچف، گورباچف و تروتسکی، دروغ‌های آشکار را با اثبات افشاء کنیم –– و چه چیزی بیش‌تر، که تمام «کارشناسان» ضداستالین، و ضدکمونیست که توسط دانشگاه ها و مؤسسات تحقیقاتی سرمایه داری روغن کاری شده اند، نیز دروغ می‌گویند.

ما نیاز داریم که مشخص کنیم که تنها راه به پیش اینٰ‌ست که یک جنبش کمونیستی جدیدی بسازیم که سرمایه داری را ازبین ببرد. و برای انجام این‌کار، ما نیاز داریم که از موفقیتٰ‌های قهرمانانه، هم‌چنین از اشتباهات غم انگیز، و از بلشویک‌های دوره ای یاد بگیریم که اتحاد جماهیر شوروی توسط جوزف استالین رهبری می‌شد. امید و هدفم این‌ست که از طریق تحقیقاتم، به این پروژه که برای آینده طبقه کارگر و مردم زحمتکش همه جا بسیار حیاتی‌ست، کمک کنم.

متشکرم.

درباره نویسنده:

گرویر فور، استاد، دانشگاه ایالت مونتکلیر، از مونتکلیر است.

منابع:

(۱) –

. سخن‌رانی بالا توسط گرویر فور، استاد، دانشگاه ایالت مونتکلیر، از مونتکلیر در هفتمین مجمع سوسیالیسم جهانی، مرکز تحقیقات سوسیالیسم جهانی، آکادمی علوم اجتماعی چین، در ۲۲ اکتبر، ۲۰۱۶ ارائه شد.

Grover Furr

Professor, Montclair State University, Montclair, NJ 07043 USA. The above is a Presentation at the 7th World Socialism Forum, World Socialism Research Center, Chinese Academy of Social Sciences (CASS), October 22, 2016.

(۲)-

Pierre Broué

(۳)-

Arch Getty

(۴)-

Sven-Eric Holmström

(۵)-

“Tukhachevsky Affair”

(۶)-

Ezhovshchina

(۷) و(۸)-

“Great Terror,” by: Robert Conquest

(۹)-

Humanité

(۱۰)-

The People’s Commissariat for Internal Affairs (Народный комиссариат внутренних дел, Narodnyi Komissariat Vnutrennikh Del), abbreviated NKVD

https://en.wikipedia.org/wiki/NKVD

(۱۱)-

Aleksandr Iakovlev

(۱۲)-

John Dewey

(۱۳)-

Khrushchev’s “Shvernik Commission”

(۱۴)-

“Tukhachevsky Affair” defendants

(۱۵)-

Gorbachev’s and Eltsin’s researchers

(۱۶)-

 

Ezhov

(۱۷)-

“Ezhovshchina”

(۱۸)-

“the Great Terror.”

(۱۹)-

World Socialist Web Site (wsws.org)

(۲۰)-

Princeton University

(۲۱)-

Stephen Kotkin

 

(۲۲)-

Oleg Khlevniuk

(۲۳)-

https://www.wsws.org/en/articles/2015/06/04/kot4-j04.html

(۲۴)-

Andres Nin, Erwin Wolf, and Kurt Landau

(۲۵)-

The Workers› Party of Marxist Unification (SpanishPartido Obrero de Unificación MarxistaPOUM

(۲۶)-

Radek

(۲۷)-

Vadim Rogovin

(۲۸)-

Marx’s favorite saying was: “De omnibus dubitandum” — “Question everything.

 

برگردانده شده از:

Trotsky’s Lies – What They Are, and What They Mean

By Grover Furr

 

https://communismgr.blogspot.com.au/2017/01/trotskys-lies-what-they-are-and-what.html

 

 

۱ دیدگاه »

  1. مشکل بحث با مدافعین طالبان مانند جواد و استالینیست های پیرامونش شروع از الفبا و مبانی مارکسیسم است. تازه باید با آنها بر سر جامعه سوسیالیستی بحث کرد که این چیست بعد وارد بحث های تکمیلی شد. خوداستالین هم وقتی تو هچل سوسیالیسم واقعا موجودش گیرد کرد، خیلی ماهرانه تر از جواد و استالینیست های مدافعش به آستین خود رجوع کرد و یک مرجله دیگری بعد از سوسیالیسم کشف کرد به نام کمونیسم بی طبقه که بتواند دوران گذار از سرمایه داری با سوسیالیسم مورد نظر مارکس را دور بزند و نادیده بگیرد، و بعد ناچار شد خرافاتی به مارکسیسم بچسباند که الان آماتور سیاسی مثل جواد هم از آن استفاده کند؛ و آن این بود که سوسیالیسم را از کمونیسم جدا کند و بگذارد به حساب دوران گذار!! تروتسکیسم با چنین شعبده بازانی طرف است و باید با آنها از مبانی و الفبای مارکسیسم شروع کند!!

    لایک

  2. در نظر آخری که گذاشتم اشتباهی بود که بدین وسیله تصحیح می کنم:
    تاریخ آخرین نقل قول از تروتسکی را ژانویه 1935 نوشتم که غلط است. تاریخ صحیح 15 ژانویه 1925 می باشد. این تاریخ مربوط به دوران بعد از به قدرت رسیدن استالین و البته قبل از آغاز ترورهای او بوده است. اما این در اصل مطلب تغییری نمی دهد. کسی که پیشاپیش اعلام داشته که هر چه حزب بگوید صحیح است و هر چه حزب بگوید را انجام خواهد داد، نمی تواند نسبت به ترور خودش توسط حزب اعتراضی داشته باشد.

    لایک

  3. اگر متحد طالبان با نام جواد فالگیر می شد حرف های شنیدنی تری برای گفتن داشت تا ضد تروتسکیست تنگ مایه.
    او بر این اعتقاد است که اگر ترتسکی به جای استالین بود از او بورکرات تر می شد! این را از دیدن خطوط کف دست تروتسکی تشخیص داده یا مبانی نظری او مهم نیست، مسئله با اهمیت این است که نظریه ارتجاعی «سوسیالیسم در یک کشور» و اعلام سوسیالیسم واقعا موجود به معنی اعلام پایان مبارزه طبقاتی است و بر این اساس دولت یک زائده بوکراتیک می شود، اتفاقا برای سرکوب کارگرانی که همچنان به مبارزه طبقاتی ادامه می دهند و قبول نکرده اند که سوسیالیسم واقعا موجود بوجود آمده. جدال تئوریک تروتسکی از موضع مارکسیستی با این خرافات ارتجاعی است که نمی گذارد او به جای استالین باشد. این چانه زنی های صد من یک غاز پلمیکال در کشف «دروغگویی تروتسکی» همان به درد خورد آش رشته در یک پیکنیک ضد تروتسکیستی و لزوما ضد مارکسیستی می خورد که با پُکی به قلیان زدن و بازی تخته نرد و وسطی و طناب کشی سمینار مفرح به اتمام می رسد!

    لایک

    • چطور ممکن است مهم نباشد که کسی حمایت تروتسکی از سلطه بوروکراسی در حزب کمونیست و حکومت شوروی را «از دیدن خطوط کف دست تروتسکی تشخیص داده یا مبانی نظری او»؟ در یک حالت: برای فرد مهم نباشد که چه چیزی صحیح است و چه چیزی غلط ، بلکه امر مهم حفظ جزمیات مکتبی باشد!
      اما اگر برای کسی مهم است که مدرکی برای اثبات حمایت تروتسکی از سلطه بوروکراسی بیابد، می تواند به آثار لنین «اتحادیه¬های صنفی، وضع کنونی و اشتباهات تروتسکی» و «بار دیگر درباره اتحادیه¬های صنفی، وضع کنونی و اشتباهات تروتسکی و بوخارین» مراجعه نماید. لنین در اثر دوم می نویسد:«در پشت تلاش برای ارائۀ نظرگاه «تولیدی» (تروتسکی) … این چیزها را می یابیم: … استتار یا دفاع کردن از آن اشتباه سیاسی نمایان شده در سیاست خانه تکانی اتحادیه¬ها، که تمام جزوه پلاتفرم تروتسکی مملو از آن است، اشتباهی که چنانچه به آن اعتراف نشود و تصحیح نگردد، به سقوط دیکتاتوری پرولتاریا می انجامد». این جمله نزدیک به 90 سال پیش نوشته شده، اما امروز هم کسانی پیدا می شوند که مایلند از آن «اشتباه سیاسی نمایان شده» دفاع کنند.
      چه کسی و در کجا ادعا کرده است که پذیرفتن «سوسیالیسم در یک کشور» به معنی اعلام پایان مبارزه طبقاتی است؟ گویا این هنری مخصوص جزم اندیشان است که چیزی را خودشان بسازند، سپس ردش کنند و در پایان جشن پیروزی بگیرند!
      طبقات در مرحله سوسیالیسم (مستقل از اینکه این سوسیالیسم فقط در یک کشور باشد یا تمام جهان) به موجودیت ادامه می دهند. برخلاف تروتسکی که مدعی بود «تا زمانی که اشکال مالکیت که بوسیله انقلاب اکتبر به وجود آمده اند از بین نرفته اند پرولتاریا طبقه حاکم خواهد بود»(«ماهیت طبقاتی حکومت شوروی» اکتبر 1933)، بنیان گذاران سوسیالیسم علمی تأکید داشتند که بشریت قبل از رسیدن به جامعه بی طبقه کمونیستی باید از مرحله سوسیالیسم بگذرد. در این مرحله مبارزه طبقاتی ادامه خواهد یافت و پس از سلب مالکیت از صاحبان وسایل تولید، عده ای سعی خواهند کرد در اشکالی جدید (نظیر بوروکراسی دولتی) استثمار را احیا کنند. چیزی که تروتسکیستها به پیروان سوسیالیسم علمی نسبت می دهد در حقیقت آن چیزی است که خود بدان اعتقاد دارند. این تروتسکی بود که طرفدار «استحاله دولتی» و«خانه تکانی» اتحادیه ها و تبدیل کردن آنها به ابزاری در دست بوروکراسی دولتی بود و تا جایی که می توانست (مثلا در اتحادیه راه آهن و کشتی رانی) این کار را کرد. تروتسکی می خواست انضباط پادگانی در اتحادیه ها برقرار شود، کارگران بجای متشکل شدن در اتحادیه ها، بیان خواستهایشان و مبارزه برای رسیدن به آنها از طریق اتحادیه ها و استفاده از اتحادیه ها علیه بوروکراسی دولتی، فقط دستور بگیرد باشند و اتحادیه ها تبدیل به وسایلی برای ابلاغ دستورات بوروکراسی دولتی و نظارت بر اجرای آن دستورات شوند. این امر از نظر او تضادی با حکومت کارگری و سوسیالیسم نداشت چون به شکل مالکیت دولت آسیبی وارد نمی کرد!
      همین تروتسکی در سخنرانی اش در سیزدهمین کنگره حزب (مه 1924) گفت:«هیچ کس نمی تواند که در مقابل نقطه نظر حزب صحیح بگوید.» این در حالی بود که حتی بنیان گذاران سوسیالیسم علمی که تجربه و دانش تئوریکشان با امثال تروتسکی پوچ گو قابل مقایسه نبود هیچگاه ادعای معصومیت نداشتند و پس از پی بردن به اشتباهاتشان بدانها اعتراف و از خود انتقاد می نمودند. اگر غیر از این بود سوسیالیسم علمی به وجود نمی آمد زیرا علم تنها از طریق آزمایش، شناختن خطاها و تصحیح آنها می تواند پیشرفت کند. بعلاوه، با داشتن چنین دیدگاهی چطور می توان انتظار داشت که صدای کارگران مخالف بوروکراسی و فساد بورژوایی گسترش یابنده در حزب و دولت شنیده شود؟ طرفدار چنین دیدگاهی بناچار باید کارگران متشکل را «ساکت کند».
      حتی در دوران ترورهای استالین، تروتسکی در ژانویه 1935 برای کمیته مرکزی حزب نامه نوشت و اظهار داشت:«اعلام می کنم که حاضر به انجام هر کاری که از کمیته مرکزی محول شود، در هر مقام و البته تحت هر شکل کنترل از طرف حزب هستم.» با این حساب تروتسکی نمی تواند حتی نسبت به ترور خودش اعتراضی داشته باشد، زیرا فقط کاری که حزب به او محول کرده بود، یعنی مردن را انجام داد!

      لایک

  4. اگر بیان کنندگان نظریاتی مثل این بجای گشتن دنبال توطئه های تروتسکی، با دیدی علمی و پرولتاری تروتسکیسم را همانطور که بود و هست تحلیل می کردند، می فهمیدند که اگر ما حداقل در دوران بعد از به قدرت رسیدن استالین با پدیده ای با عنوان تروتسکیسم روبرو هستیم، مقصر آن قبل از همه استالین و حلقه حول او بودند. تروتسکی در دوران بین انقلاب اکتبر 1917 و تثبیت قدرت استالین نیز عضو حزب بود و اختیارات فراوانی داشت، اما تروتسکیسم نه تنها توفیقی نیافت بلکه حتی خود تروتسکی نیز از آن برید! اما بعدها، زمانی که حکومت شوروی به تدریج منحرف شد و تغییر ماهیت داد، خیلی از کادرهای حزبی وفادار به پرولتاریا و سوسیالیسم علمی کشته یا زندانی شدند و بورژوازی به قدرت بازگشت، برخی افراد (بخصوص جوانان بی تجربه ای که شناخت درستی از تروتسکی نداشتند) در تلاشی عجولانه برای یافتن دلایل انحراف حزب کمونیست و حکومت شوروی، به عقب بازگشتند و فکر کردند هر کسی که درون حزب با استالین مخالفت کرده از موضعی ترقی خواهانه این کار را کرده است. اما متأسفانه اینطور نبود. تروتسکی حامی بوروکراسی و روشهای استبدادی علیه کارگران و توده های زحمتکش بود. اگر او به قدرت می رسید و می خواست عقایدش را عملی سازد، باید به روشهایی متوسل می شد که کمتر از روشهای استالین جنایتکارانه نبودند و نتیجه نهایی آنها نیز نمی توانست چیزی جز بازگشتن بورژوازی به قدرت شود. در هر صورت تروتسکیسم کنونی فقط یک پاسخ غلط به انحرافات شوروی در زمان استالین (و همچنین نتایج بعدی آن، از جمله خروشچفیسم) است. روشنفکران خرده بورژوا که در نتیجه تنگ نظری ذاتی شان و پیوند نداشتن با پرولتاریا توانایی دیدن حقایق را ندارند یا در برخی موارد منافعشان اقتضا می کند که منکر حقیقت شوند، مایل هستند که چنین پاسخهایی به مسائل دهند.

    لایک

  5. درود بر رفیق آمادر نویدی،
    سپاس بابت مقاله انتخابی و زحمت برگردان شما.
    من بزودی در اوایل تابستان در شهر توبینگن آلمان(نزدیکی اشتوتگارت) سعادت شرکت در یک دور هم آییِ پژوهشی(سمینار بزبان انگلیسی آلمانی) را داشته که آقای فور برایمان در باره دروغهای ترتسکی اسنادی از کتاب خود را بازخوانی مینماید (با پرسش و پاسخ).
    همزمان، یک روز آنرا برای صدمین بار سالروز انقلاب کبیر اکتبر برهبری لنین را جشن میگیریم.
    امیدوارم که علی رضاهای زیادی بیایند تا ببینند که چقدر بیاتی (بیات شده) هستند و ببینند که برای انقلابی اکتبری چه نوع افرادی بکار می آیند.
    که بمدت دوروز در یک خانه جوانان در دل طبیعت صورت میپذیرد که میتوانم شمارا هم دعوت کنم. برای خورد و خوراک و اتاق هم تدارک دیده شده است.
    ورودی بیست یورو،
    یا اینکه: پانسیون کامل ۸۰ و برای کم درآمدها ۶۰ یورو
    Seminar zum 100. Jahrestag der Oktoberrevolution vom 9.-11.6.17 in Tübingen.
    Es wird neben anderen internationalen Referenten auch Prof. Grover Furr
    zum Thema Trotzkismus sprechen.
    این جشن توسط رفقای آلمانی تدارک دیده شده است و چند ملتی بوده که بزبانهای انگلیسی، آلمانی(زبان اصلی برای سمینار آلمانی میباشد)، ترکی و پارسی میتوان از آن استفاده و لذت برد.
    من بزودی مکان و تاریخ دقیق آنرا باطلاعتان میرسانم.
    با درود های رفیقانه
    سپیده

    پسندیده شده توسط 1 نفر

  6. این «مقاله» صدبار بیشتر به نفع تروتسکی است تا تامین کننده اهداف توده ای ها در تخریب تروتسکی. یک رواشناس شعبده باز می خواهد سعی کند با تکرار حال به هم زن «دروغ گفت، دروغ گفت» تروتسکی را دروغگو معرفی کند، اما این فرد گیج محتاج رواشناس نمیتواند بفهمد موضوع جدال با پدیده خونخوار استالینیسم یک موضوع قضایی و حقوقی نیست؛ موضوع تقابل استالینیسم با مارکسیسم انقلابی و به سازش کشاندن احزاب استالینیست با دولت های سرمایه داری است. تروتسکی زنده نیست که در مورد سازش های پیرترین حزب استالینیست ایرانی، یعنی حزب توده چیزی بگوید که یک شعبده باز بتواند با تکرار دروغ گفت دروغ گفت از داخل کلاه خود حزب توده را انقلابی بیرون بیاورد. حزب توده یعنی تقابل با مارکسیسم برای به شکست کشاندن انقلاب سوسیالیستی و این یک اشتباه سطحی نیست بلکه یک استراتژی استالینیستی است. آیا استالین درسال 1924 سوسیالیسم در یک کشور را را اعلام نکرد و پس از آن حزب توده و سایر چریانات استالینیستی «سوسیالیسم واقعا موجود» را قبله گاه خود اعلام نکردند؟! آیا این واقعیت تلخ که سد راه مبارزات سوسیالیستی جهان شد دروغ تروتسکی بود؟ آیا رجعت استالین به دترمنیسم منشویکی دروغ تروتسکی بود که بنابر آن کل انقلاب سوسیالیستی از دستور کار احزاب استالینیستی جهان کنار گذاشته شد تا براساس انقلاب مرحله ای به دنبال متحد خود در حکومت ها و «بورژوازی ملی» برگردند؟!
    حزب توده شبح تروتسکیسم را دوباره بر فراز جنیش انقلابی و به خصوص جوانان پرشور دیده است و خواب راحت ندارد. انعکاس خزعبلاتی از این دست که اینجا منتشر شده است تنها ترسیم کننده این ترس و بی خوابی است و نه دروغ گویی رهبر انقلاب اکتبر 1917 روسیه.

    لایک

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: