
طبیعی است که هیچکس واقعاً این نامزدها را نمیشناسد ولی به برکت وجود روابط رسانهای ما فکر میکنیم که آنها را میشناسیم. ولی در واقع این سیاستمداران برای ما در بهترین حالت محرم ناشناسند، زیرا ما هر روز آنها را در تبلیغات انتخاباتی احزاب و یا مصاحبههايی که توسط فرستندههای تلویزیونی و یا اینترنتی پخش میگردد، میبینیم.
ولی در یک دمکراسی سیاسی خلق باید به عنوان سوژه فعال در مرکز توجه قرار داشته باشد، زیرا انتخابات بدون انتخاب کنندگان چه معنی خواهد داشت؟ اکثریت شهروندان حدّ متوسط از طرف رسانهها نادیده گرفته میشود، زیرا نامزدها تنها خواستار جلب محبت خبرگان غنی هستند که در اقلیت قرار دارند.
در این نکته خصلت طبیعی سیاست در آمریکا مشخص میگردد، زیرا رفتار قدرتمندان و توانگران با سیاست مانند یک معامله اقتصادی است و یا اگر بخواهیم سادهتر بیان کنیم توقع آنها با رأی خود به نفع نامزد مربوطه طوری است که گویا قصد دارند معامله خوبی را سامان دهند. آنها به نامزد مورد نظر میگویند: اگر علاقمند به داشتن رأی من هستی، من در ازای آن خواستار فلان چیزم.
برعکس آنها بسیاری از انتخاب کنندگان که به اقشار فقیر و یا طبقه کارگر تعلق دارند تصمیمات خود را برمبنای احساسات لحظهای خود اتخاذ میکنند. آنها جلوی اسم آن نامزدی ضربدر میزنند که احساس خوبی به آنها القا میکند. علت آن این است که آنها به خاطر فقر و موقعیت اجتماعی خود، خود را ناتوان میبینند و قابل نمیدانند که شرط و شروط تعیین کنند. آنها در آرزوی بهبود وضعیت خود و نه دستیابی به قدرتند.
این آگاهی طبقاتی غلط، سیستم سیاسی آمریکا را شکل میبخشد. فقرا و مستضعفین اغلب از سیاستمداران منتخب خود سرخورده و مأیوس میگردند. چرا؟ چون آنها به نامزدی رأی میدهند که مورد علاقه آنهاست و نه چون آنها در قبال آرای دریافتی به طور مشخص قول انجام خدمتی را به آنها داده است. وقتی که سیاستمداران انتخاب شده «احساس خوب» انتخاب کنندگان را از بین بردند، بسیاری از انتخاب کنندگان احساس خیانت میکنند و پس از آن اعتماد خود را به سیاستمداران از دست میدهند: «اون بالايیها!» همین که به قدرت رسیدند هر کاری که دلشان خواست میکنند. اینطور نیست؟
علت این یأس و به اصطلاح سرخوردگی از سیاست این است که بسیاری از مردم خواستهای مشخص سیاسی خود را مطرح نمیکنند و لذا جای تعجب نیست که چیزی نصیبشان نشود.
سیاستی که از طرف احساسات مشخص و هدایت شود به درد بچهها میخورد که در زمین بازی ادای «پادشاه» را در میآورند. ولی سیاستی که خود را با یک معامله مقایسه میکند، خواستهای مشخصی را مطرح میکند، که اگر عملی نشود، پیآمدهای سیاسی مربوطه را به دنبال خواهد داشت.