هر كس دو بار می میرد – احمد پوری

ah_omied

هر كس دو بار می میرد :

یكبار آنگاه كه عشق از دلش می رود و بار دیگر آنگاه كه زندگی را بدرود می گوید. اما مرگ زندگی در برابر مرگ عشق ناچیز است.  1

Ahmad_Pouri_Kبا توجه به وضعیت فعلی حاکم بر جهان می توان به جای واژه “عشق”، واژه “امید” را بکار برد. پیامد مستقیم ناامیدی، حاکمیت ترس، بی عملی و فلج شدن ذهن و جسم است که اهداف در دسترس را به دوردست ترین اهداف تبدیل می کند. ناامیدی اولین قدمی است که شخص به سوی گور برمیدارد.

امید توام با آگاهی تنها چیزیست که از ترس قویتر است و ترس و تسلیم را شکست می دهد  2

کشتن امید

در مراحل مختلف تاریخ کشورها یا زندگی انسانها لحظاتی هست که فلاکت و ابتذال حاکم را پایانی قابل تصور نیست. در نتیجه استیلای دستگاه سرکوب و فرهنگ طبقه حاکم، در انتهای تونل کورسوی نوری دیده نمی شود!

کافکاچیره شدن ابتذال و فرهنگ طبقه حاکم را چنین به تصویر می کشد.

“ما در مردابی از دروغها و توهّم های پوسیده زندگی می کنیم که هیولاهای وحشتناک به جهان می آورد، هیولاهایی که با چهره ای پر از محبت به دوربین عکاسها لبخندمی زنند ولی در همان لحظه بی آنکه کسی متوجه شود با بی خیالی میلیون ها انسان را چون حشره زیر پا له می کنند!”   3

در چنین شرایطی چه می توان کرد؟  به این سئوال از دو منظر می توان پاسخ داد:

یک: از نظرگاه طبقه حاکم

دو: از چشم انداز قربانیان نظام حاکم.

نمایندگان طبقه حاکم و تئوریسین هایش اساسا سعی می کنند به طرق مختلف توده ها را از مبارزه و تغییر اوضاع موجود ناامید کنند. یکی از برجسته ترین نمایندگان جهانی استثمارگران خانم مارگارت تاچر بود. مارگارت تاچر ها برای تثبیت وضعیت موجود به نفع طبقه حاکم و کشتن امیدقربانیان نظام کاپیتالیستی بدون کوچکترین ابهامی مدعی می شوند: ” آلترناتیوی موجود نیست!”

There is no alternative     “TINA”   4   

مارگارت تاچر جهت نابودی اتحاد قربانیان و چشم انداز رهایی می گوید:

” به نظر من برای دوره طولانی بسیاری از مردم عادت کرده اند چنین فکر کنند که گویا دولت مسئول حل مشکلات آنهاست… آنها مشکل خود را روی دوش جامعه می اندازند و این جامعه واقعا کیست؟ یک چنین چیزی تحت عنوان جامعه وجود خارجی ندارد. آنچه که وجود دارد تک تک افراد، زن یا مرد و خانواده ها هستند…”  5

قوانین مترقی اجتماعی و دستاورهای سوسیالیستی و دولت رفاه هدیه الهی نبود و از آسمان نازل نشده بود.  در دو جنگ جهانی به قیمت نابودی بخش اعظم کره زمین و کشته شدن ده ها میلیون انسان بی گناه، در مبارزات اجتماعی توده ها علیه جنگ افروزان و استثمارگران بدست آمده بود.  دولت رفاه و قوانین مترقی از دهه هشتاد توسط مارگارت تاچرها و ریگان ها در میدان جنگ طبقاتی در بعد تئوریک و عملی بی رحمانه هدف حمله واقع شد و زیر آتش متمرکز نخبه گان حاکم قرار گرفتند.

در بعد تئوریک با صرف هزینه های نجومی در دانشگاه ها و رسانه ها، دانشمندان و متخصصینی را که بخاطر دریافت پول مغزشان را کرایه می دادند، کرایه کردند تا با تولید انبوه تئوریهای پست مدرنیستی، نئولیبرالی، جعل هوشمندانه تاریخ، با دستکار افکارعمومی و شستشوی مغزی توده ها،  آنها را از تداوم مبارزه نا امید کنند.

بعد از جنگ دوم جهانی در چنین فضایی که بودجه های عظیمی در اختیار روشنفکران دولتی قرار می دادند، لشگری از روشنفکران براه افتادند تا خود و مغزشان را برای جهاد ضد مارکسیستی به مدت معینی و به بهای معینی به سرمایه داران حاکم بر جهان کرایه دادند. زیر پرچم “عصر پایان ایدئولوژیها” و حمله به “توتالیتاریسم” در عمل حمله به سوسیالیسم و مارکسیسزم شروع شد و با هنرمندی بی نظیر فاشیسم و نئولیبرالیسم و جنگ افروزان کاپیتالیستی را از زیر ضرب بیرون آوردند!

یکی از بارزترین نمونه های این نوع اندیشمندان کارل پوپر است. بیش از 60 سال کتابها و تئوریهای ایشان در جهت نابودی مقاومت و تسلیم کردن قربانیان، به محبوب ترین کتابهای آموزشی نظام حاکم در جوامع کاپیتالیستی غرب تبدیل شده بود. پوپر به قربانیان نظام هشدار می دهد که جستن راه حل در درون قفس موجود است نه در بیرون آن!

“از نظر پوپر، مارکسیسم حتی از فاشیسم خطرناکتر است! در واقع می خواهد بگوید دنبال دشمن اگر می گردید، مارکس را فراموش نکنید! هیتلر در کنار او چندان مهم نیست!… 

مقصود وی از این جمله ها اثبات این مطلب استکه در سال 1945 پس از مرگ هیتلر دشمن اصلی جامعه باز دیگر نازیسم شکست خورده نیست بلکه کمونیسم پیروز است: که این برآوردی کوته بینانه است، چرا که کمتر از پنجاه سال بعداز شکست نازیسم، دوباره می بینم که این نازیسم است نه کمونیسم که در اروپا و جاهای دیگر سر برکشیده  و جدید ترین تهدید را نسبت به ارزش های دموکراتیک تشکیل می دهد! ”   6

” … به نظر می رسد منظور پوپر از طرح چنین مفهومی  القای این معنا است که تقابل چپ و راست امروزه دیگر معنای سیاسی ندارد! “  7

ظهور دوباره راست افراطی و نئوفاشیسم در تمام کشورهای سرمایه داری نشان میدهد که تلاشهای طبقه حاکم در جهاد ضد مارکسیستی بی ثمر نبوده است! واقعیت امروز ما بهتر از هر منطقی اهمیت کار تئوریک را برای نجات بشریت نشان میدهد!

از لیست بی شمار این روشنفکران چند نفر را اینجا اسم  می برم.

لئو اشتراوس ، آلن بلوم، هایدگر، هانا آرنت، کارل پوپر، ریمون آرون، برگسون، آندره گلوکسمان، برنارد هانری لوی، فرانسیس فوکویاما، آرنولد توین بی، اشپنگلر، بلانشو، کن مینوگ، …

خانم تاچر که به بانوی آهنین معروف بود دستاوردهای مترقی و انسانی را نه با دیالوگ و علم و منطق، بلکه بکمک مشت آهنین ارتش و دستگاه سرکوب طبقه حاکم از بین بردند. در شرایط بحران اقتصادی و سیاسی ضرورت نجات نظام ایجاب می کند که برای ترساندن مخالفان مشت آهنین سیستم را از زیر حریر زیبا آشکار و  بنیاد منطق کاپیتالیستی و قانون جنگل و بازار آزاد را به عریانترین نحو در میدان مبارزه وارد کنند. نئولیبرالیسم و تئوریهای پست مدرنیستی تنها به نیروی دیالوگ و بحث ها و کنفرانسهای علمی راه خود را هموار نکردند، کسانیکه در این زمینه تردید دارند می توانند به فیلم زندگی بانوی آهنین مراجعه کنند.

دو: از چشم انداز قربانیان در چنین شرایطی چه می توان کرد؟

نا امیدی یکی از مهمترین عواملی است که انسان را ازشورزندگی و صعود به قله های ناشناخته انسانیت، بازمی دارد  و با سرعتی باورنکردنی انسان را به سراشیبی مرگ در اعماق دره ها رهنمون می شود…

اکثریت عمده مردم جهان خواهان دمکراسی و جهانی بهتر و انسانی تر هستند ولی مشتی اقلیت ارتجاعی یک درصدی که حاکم بر جهان هستند، بنام دمکراسی علیه دمکراسی واقعی و منافع توده ها بپا خواسته اند. آنها می خواهند امید به تغییر و رویایی انسانی را در نطفه بکشند! 

در میدان مبارزه  طبقاتی با موعظه های دلنشین و پند اندرز کاری از پیش نمی رود! جهت درک ماهیت واقعی نظام سرکوب و استثمار و نابودی ریشه ای شرایط بازتولید انواع نظامهای استثمارگر و دیکتاتوری و فاشیستی، آگاهی اجتماعی و مقاومت خلاق و خود سازماندهی توده ها و مبارزه ای هوشمندانه در تمام سطوح ممکن ضروری است. اعتماد بخود و جنگیدن برای پیروزی از یادگیری از موفقیت و تجارب تاریخی و تدارک هوشمندانه شرکت در نبردهای گزینشی ناشی می شود. 

بجای نا امیدی و نشستن در انتظار مرگ باید برای زندگی و موفقیت جنگید! “کسانی كه روح ناامید دارند، گناهکارترین مردم هستند.” 8

شکست خوردگان واقعی کسانی هستند که امید خود را برای بلند شدن از دست داده اند. 

منافع و مواضع طبقاتی را با دیالوگ و قدرت بیان و منطق علمی نمی توان تغییر داد! هیچ فاشیست یا برده داری از شنیدن ذجه و ناله قربانیان و آگاهی یافتن از اینکه بردها را تحقیر و استثمار می کند، دست از استثمار و تبعیض و برده داری نمی کشد! در این میدان مشکل طبقه حاکم کمبود آگاهی نیست! آنها بهتر از هر نابغه ای می دانند که منافع شان با استثمار دیگران تامین می شود!در میدان مبارزه طبقاتی تنها با مبارزات جمعی توده ها و به تناسب نیروهای سیاسی و اجتماعی طرفین می توان جایگاه حریف را تعیین کرد.

چگونه می توان این فاصله نجومی واقعیت نامطلوب موجود و سرزمین رویاها پل زد؟

زمانیکه توده ها به آگاهی و انگیزه لازم برای تغییر اوضاع برسند، غیرممکن، ممکن شده و دوردست ترین اهداف، به اهداف قابل دسترس تبدیل می شوند!

فاصله هیچ است اگر انگیزه و مرامی در میان باشد! خلاقیت، سازندگی، شادی، اتحاد و پیروزی در امید است نه در ناامیدی. انسان تنها مجموعه ای از گذشته و آنچه که دارد نیست ؛ انسان همچنین مجموعه ای است از اهداف و آرمانهاییکه هنوز در دسترس نیستند ولی برای رسیدن به آنها مبارزه می کند. در مبارزه برای دسترسی به این رویاهای انسانی خود و جهان اطرافش را تغییر می دهد.

زیباترین صبح ها مدیون استقامت در شبهایی است که برپایانش تصوری نبود. “هیچ زمستانی نمی تواند مانع از رسیدن بهار شود.”   9

در هر موقعیت بحرانی بین هزاران راه حل، دو گزینه مهم هست، ترسیدن و عقیم و تسلیم شدن یادرک ضرورت عینی و تبدیل بحران به فرصتی برای تغییر اوضاع نامساعد و غیر انسانی! 

ضرب المثلی ژاپنی می گوید: ” هفت بار كه افتادي، براي هشتمين بار برخيز ”

تقریبا هیچ شناخت درستی یک ضرب بدست نمی آید همواره در مارپیچی بی انتها از عمل به تئوری و از تئوری به عمل،  شناخت و مدلهای فکری ما بطور دائم اصلاح و بهتر می شوند.

“وجود ما به منزله باغي است كه اراده ي ما باغبان آن است”  10

چرا با ایدئولوژی مخالفت می کنند؟

در طول جنگ دوم جهانی در تمام عرصه های نبرد پارتیزانی و جنگ رسمی علیه فاشیستها همواره کمونیستها در صف اول جبهه های نبرد بودند. بعد از جنگ در تمام کشورهای اروپایی کمونیستها بیشترین محبوبیت را داشتند.

کافی است بیاد داشته باشیم که 26 گردان از ارتش هیتلر در تمام جبهه های جنگ اروپای غربی وجود داشت ولی در مقابل 170 گردان هتیلر در جبهه شرق و روسیه با شدت تمام به نبرد مرگ و زندگی مشغول بودند!  11

نزدیک به 30 میلیون نفر در روسیه و 20 میلیون نفر در چین کشته شدند! همین ارقام کافی است که تمام منکران و جعل کنندگان تاریخ بدانند که نبرد اصلی فاشیسم با کمونیسم بود و سرانجام هم در مقابل فاشیسم ژاپن و هم در مقابل فاشیسم آلمان بطور اساسی کمونیستها بودند که فاشیسم را شکست دادند!

به همین دلیل کمونیستها از محبوبیت زیاد برخوردار بودند. بزرگترین نگرانی آمریکائی ها این بود که در خیلی از کشورهای اروپای غربی این امکان وجود داشت که کمونستها در رای گیری انتخاباتی بقدرت برسند. آمریکا حتی برنامه ای برای حمله مستقیم و بمباران ایتالیا داشت! هدف نیروهای گلادیو این بود که با توسل به “استراتژی بی ثبات سازی” و ترور و انفجار ” عملیات زیر  پرچم دروغین” ( یعنی خودشان ترور می کردند کمونیستها را متهم می کردند، تا توده ها را به اندازه کافی بترسانند تا به آغوش احزاب راست و دمکرات مسیحی پناه برند. در صورتیکه موفق نمی شدند نقشه ب آمریکا بمباران و جنگ مستقیم در ایتالیا بود…

در چنین شرایطی بزرگترین اقتصاددانان و تئوریسین های جهان سرمایه داری بدرستی اعتراف می کردند که امکان دارد نظام سرمایه داری بزودی از بین برود… به یک نمونه اشاره می کنم.

” آمریکائیها در “رکود بزرگ” خوش اقبال بودند. ممکن بود سرمایه داری به آسانی به پایان خود برسد. با پیشروی رکود بزرگ، در حالیکه پایانی برای آن قابل تصور نبود، امریکائی ها در اواخر دهه 1930 در انتخابات شهرداریها به کمونیستها روی آوردند و آشکارا اعتماد خود را به سرمایه داری از دست می دادند… غیر از آمریکا، تنها کشور سرمایه داری که در پایان جنگ جهانی دوم سرپا باقی ماند، انگلستان بود که آن هم در سال 1945 به دولت کارگری سوسیالیستی رای داد. اگر آلمان ها پس از فتح اروپای غربی برای عقد یک پیمان صلح با انگلستان وارد مذاکره می شدند، اگر به روسیه حمله نمی کردند، و اگر ژاپنی ها در پرل هاربر به آمریکایی ها حمله نمی کردند، حدود 60 سال قبل ممکن بود سرمایه داری به آسانی از بین برود. “  12

جوزف شومپیتر بعنوان یکی از اقتصاددانان بزرگ تاریخ آمریکا در مورد رشد خصومت در نظام سرمایه داری و امکان نابودی توسط مکانیسم درونی نظام می نویسد: 

“سرمايه داري به خاطر منطق ارزشهاي خود محيطي آكنده از خصومت و تضادهاي اجتماعي به وجود مي آورد . خصومت هم در سطح عمومي و هم در طبقه روشنفكر نسبت به نظام اجتماعي ظاهر مي شود . اين خصومت در ميان طبقات اجتماعي و بالاخص بين كارگران و كارفرمايان تشديد شده و منجر به ايجاد اتحاديه هاي كارگري و كارفرمايي مي گردد و بر مبناي همكاري وسيع پايه هاي نهادي اقتصاد سرمايه داري را اجتماعي مي كند .بدين ترتيب، سرمايه داري به تدريج ريشه هاي دگرگوني خود را به وجود مي آورد .

جانشين سرمايه داري چيست؟ شومپيتر، مانند ماركس، سوسياليسم را جانشين طبيعي سرمايه داري مي داند. شومپيتر معتقد است كه همان طوري كه غولهاي عظيم سرمايه داري جايگزين سرمايه داري رقابتي شدند، به همان ترتيب نيز يك مديريت سوسياليستي حاكم بر اين غولهاي عظيم سرمايه داري خواهد شد .”   13

اکنون جهان پس از طولانی ترین بحران تاریخ بشریت  دوباره بر سر همان پرتگاه قرار گرفته است! این بار به معنی واقعی کلمه تداوم نظام سرمایه داری با نابودی بشریت و کره زمین همراه است! یا سوسیالیزم یا بربریت دوباره به حق انتخاب واقعی تمامی بشریت تبدیل می شود!

درنیمه نخست قرن بیستم بویژه در بین  دو جنگ جهانی ایدئولوژی کاپیتالیستی شکست مفتضحانه ای در تمام ابعاد خورده بود. ولی مارکسیزم از محبوبیت بی نظیر بین المللی برخوردار بود.

بعد از جنگ دوم جهانی رهبران نظام سرمایه داری جهت تضعیف و شکست دادن رقیب خود، برنامه و استراتژی جهانی علیه تمامی نیروهای مترقی و چپ و سوسیالیست داشتند. ولی در نهایت تاسف و بدلایل تاریخی زیادی کشورهای سوسیالیستی مشغول برخاستن از خاکستر و آتش جنگ دوم جهانی بودند و هیچ برنامه جهانی علیه امپریالیسم نداشتند!

برنامه جهانی کشورهای امپریالیستی به رهبری آمریکا علیه تمامی نیروها و جنبشها و کشورهای مترقی و سوسیالیستی در سه بعد دنبال می شد.

یک: جنگ نابود گر و مستقیم با هر انقلاب و کشوری که بسوی سوسیالیسم می رفت و یا حتی با ملی گرایی از زیر سلطه امپریالیسم بیرون می رود! جنگهای کره، ویتنام، کامبوج، … کودتاهای بی شمار در کشورهایی که بسوی استقلال از امپریالیسم حرکت می کردند. مثالهایی از این استراتژی است.

دو: جنگ تروریستی و مخفیانه با تمامی نیروهای مترقی، چپ و سوسیالیست در آمریکا و در کشورهای دوست آمریکا یعنی کشورهای اروپای غربی. در آمریکا مک کارتیسم و ترور افسار گسیخته آشکار و پنهان عیله نیروهای کمونیست و سوسیالیست حاکم شد. حتی فردی مانند رابرت اوپنهایمر که رهبر پروژه منهتن و بیش از 6000 فیزیکدان برای ساختن اولین بمب اتمی بود، متهم به جاسوسی برای کمونیستها شد و از کارش برکنار شد!…  در اروپا این وظیفه بعهده ارتش فوق سری آمریکا بنام “گلادیو” بود که با موفقیت بمدتی بیش از 60 سال در خاک اروپا به ترور و انفجارهای بی شمار دست زدند و کمونیستها را سرکوب کردند… و پیروزی نیروهای راست افراطی و دمکرات مسیحی را در انتخابات “دمکراتیک” ممکن کردند!

سه: در بعد ایدئولوژیک جنگ بی امانی را علیه مارکسیسم که به رویای نجات دهنده تمامی قربانیان نظام امپریالیستی تبدیل شده بود، شروع کردند. لشگر بی شماری از آکادمسین ها را با صرف هزینه های نجومی تبدیل به تئوریسین های “نابغه و دانشمندان بی طرف ” کردند! …

فاشیسم در جنگ دوم جهانی بطور فیزیکی اساسا توسط کشورها و نیروهای سوسیالیست شکست خورد. بعد از جنگ در اروپا در بعد تئوریک با فاشیسم بطور جدی هرگز مبارزه نشد! آنها فورا در ارتش سری گلادیو برای مبارزه با کمونیستها از نیروها و تجارب فاشیستها استفاده کردند! و در ابعادی غیرقابل تصور به جعل تاریخ دست زدند. 

شعار راهنمای آنها در عمل این جمله معروف هیتلر بود: ” حقیقت همان دروغی است كه بارها و بارها تكرار شده است” 

اريک هابسباوم به عنوان يک مورخ به ما چنين هشدار مي دهد: “امروزه، تاريخ بيش از هر زمان ديگري توسط کساني که به جاي شناخت گذشته حقيقي تنها در پي شناخت گذشته اي مطابق با تمايلاتشان هستند، دستکاري يا حتي خلق شده است. روزگار ما، عصري بزرگ از نظر شناخت اسطوره هاي تاريخي است.” 14

در نهایت تاسف سرانجام جنایتکاران حاکم بر جهان با با دامن زدن به جنگهای ویرانگر در ابعاد غیرقابل تصور و پشتکار و داشتن برنامه و  ترویج ایدئولوژی نئولیبرالی در تمام زوایای زندگی اجتماعی، این دوره تاریخی مبارزه را بردند!

به همین دلیل تمامی احزاب و نیروهای مترقی و مخالف نظام سرمایه داری باید اهمیت ایدئولوژی و برنامه و تئوری انقلابی را بدرستی درک کنند!…

کار ایدئولوگ ها و رهبران جنبش پی ریختن بنایی از یک ساختار معنایی است که با تولید  کلام متمایز، مرزهای سمبلیک را روشنتر کرده، حاکمیت ایدئولوژی تحمیلی طبقه حاکم را زیر ضرب برده و با مشروعیت زدایی و ارزش زدایی از ایدئولوژی حاکم، خروج از سیستم را تئوریزه کند. بدون وجود ایدئولوژی انقلابی معطوف به عمل، هیچ انقلابی پیروز نخواهدشد. 

سلیگر می گوید: ” اندیشه سیاسی از ایدئولوژی جدایی ناپذیر است. … صفت برجسته ایدئولوژی در قیاس با فلسفه عمل گرایی آن است. “  15

” در گرماگرم کشمکش در مقطعی که گروه در راستای مقاصد خویش منسجم می شود یک کلام مشترک به عنوان عنصر جدایی ناپذیر از عمل مشترک ضرورت می یابد. …

عمل جمعی فقط در صورتی می تواند دنبال شود که گروه قادر باشد هنجارهای خاص خود را تولید نماید و احترام اعضای خویش را به آنها جلب کند. “  16

ایدئولوژی به کیستی و چیستی انسانها جواب می دهد. به توضیح ، ارزشیابی، جهت دهی، سازماندهی، برنامه ریزی… می پردازد. ایدئولوژیها مانند قطب نما به تغییرات اجتماعی جهت و شکل می دهند. با اسطوره زدایی و مشروعیت زدائی از رژیم حاکم شور و هیجان و توان مبارزاتی توده ها را تقویت می کند.

“ایدئولوژی تبدیل افکار و عقاید به اهرم های اجتماعی است …”   17

“ایدئولوژی وسیله ایست برای تبدیل رای و عقیده به عمل …”   18

انکار مبارزه ایدئولوژیک به نفع کیست؟ تنها به مفهوم خلع سلاح نظری جنبش در مقابل  سلطه گران حاکم است…

به نظر کن مینوگ “ایدئولوژیست ها ذاتا از فردگرایی، تکثر گرایی و جامعه لیبرال متنفرند، خلاصه از مدرنیته نفرت دارند. ”   19

همانطوریکه ملاحظه می فرمائید در حکم بالا دو مسئله اساسی با هوشمندی تمام پنهان شده است. یک: نظام سرمایه داری را بدون ایدئولوژی معرفی می کنند. دو: هر کسی به هر ایدئولوژیی اعتقاد داشته باشد داتا ضد ارزشهای سرمایه داری است! اینگونه است که زیر شعار “پایان ایدئولوژیها” بمدت هفتاد سال تنها به سوسیالیسم حمله شد و نئولیبرالیسم مانند هوای طبیعی و ضروری برای نتفس تمام جهان را فراگرفت!

امروزه در رسانه های حاکم طوری تبلیغ می کنند که انگار توتالیتاریسم و نژاد پرستی و سرکوب عریان به روزگاران قدیم تعلق دارد! توتالیتاریسم و نژادپرستی و خردستیزی جزء جدایی ناپذیر ساختار نظام سرمایه داری و قانون جنگل و بازار آزاد هستند. در تمامی تظاهراتهای اخیر توده ها در کشورهای آمریکا و فرانسه و انگلیس و … ما شاهد شدت گرفتن رشد نیروهای راست افراطی و میلیتاریسم و سرکوب عریان توده ها در تظاهرات مسالمت آمیز در خیابانها هستیم! “فاشیسم مفر سرمایه داری در بحران است! “  20

” فاشیسم نتیجه اجتناب ناپذیر نظام سرمایه داری و واکنش طبیعی یک طبقه متوسط رو به زوال در برابر از دست دادن بازارهای مستعمرات در خارج کشور و فشارهای روز افزون پرولتاری انقلابی در داخل کشور است.”   21

طبقه حاکم و سرمایه دار اروپا در حتی در دوران بحران اقتصادی و بین دو جنگ جهانی فاشیسم را به سوسیالیسم ترجیح می دادند. در مبارزه علیه سوسیالیسم به هر مذهب و باور خردستیز متوسل می شدند. بعد از جنگ هم با لشگری از تئوریسنهای آکادمیک و قلم به مزد به جنگ سوسیالیسم رفتند تا ایدئولوژی نظام سرمایه داری را نامرئی کرده و در تمام زوایای جهان گسترش دهند…

” شعار معروف آریستوکراتها و سرمایه داران فرانسه در سال 1935 ” هیتلر از لئون بلوم بهتر است ” بخوبی گواه این ادعاست. لئون بلوم یکی از سوسیالیستهای فرانسه بود که خطر او ارائه نسخه ای فرانسوی از نیو دیل بود!”   22

” مرده باد عقل زنده باد مرگ ” شعار فاشیستهای اسپانیا بود  23

” اسقف بارسلونا می گفت: ” هر رایی که به کاندیدای محافظه کاران داده شود مانند رایی است که به عیسی مسیح داده می شود.”  24

ملاحظه می فرمائید که رشد خردستیزی و توسل به مذهب و خرافات در نظام سرمایه داری بی جهت نیست!

پرواضح است که این بحث ها نیازمند توضیح و تفسیرهای زیادی است فقط به یک نکته اشاره می کنم تا از بعضی سوء تفاهمات جلوگیری کنم.

مهمترین فرق بین ایدئولوژی و دین و علم این است که دین مشروعیت خود را از متافیزیک می گیرد و تجربه عینی بشریت نمی تواند دین را اصلاح و تغییر دهد.  دین برنامه ایست برای خوشبختی بشریت در آن دنیا ولی ایدئولوژی برنامه ایست برای خوشبختی در این دینای خاکی نه در متافیزیک.  مهمترین خاصیت علم این است که بطور دائم با توجه به واقعیت خود را اصلاح و تکام می بخشد. ایدئولوژی در بین این دو در نوسان است. می تواند به دگم مقدس تبدیل شود و به مذهب مماس شود. می تواند خلاقانه بطور دائم با توجه به واقعیت خودش را تعدیل و تنظیم کند در آنصورت بسوی علم می رود و با علم مماس می شود… فرق مهم ایدئولوژی با مذهب این است که بطور دائم باید توده ها را قانع کند تا مشروعیت بدست آورد! مشروعیت خود را از خدا و پیغمبر و امامان و آیت الله های “مقدس” نمی گیرد! علم در حیطه یقین کار کرد دارد و چیزی تبدیل به علم شده است که در هزاران تجربه و آزمایش به نتایج مورد انتظار پاسخ مثبت داده … به همین دلیل به محدوده یقین تعلق دارد. در حالیکه ایدئولوژی اهدافی را در دستور کار قرار می دهد که به منافع و سعادت گروهی در آینده تعلق دارد که اصولا از قطعیت علمی برخوردار نیست و می تواند مورد سوءاستفاده فردی و گروهی قرار بگیرد. باید با مکانیسم های کنترل علمی و توده ای این بعد ضعف ایدئولوژی را بطور دائم اصلاح کرد. ایدئولوژی همانند عشق برای گسترش مرزهای توانانی انسان سکوی پرش بدنیای ناشناخته هاست. برای رسیدن به هدفش می تواند روشهای علمی را پیشه کند ولی تازمانیکه برای رسیدن به هدف با هزاران احتمال رویروست نمی توان آن را علم نامید… به همین دلیل دستان علم و ایدئولوژی بی شباهت به مناسبات عقل و عشق نیست… مولوی می گوید:

عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست     عشق گوید راه هست و رفته ام من بار ها

ایدیولوژی میگوید. چگونه باید بود؟ چگونه باید زیست؟ چگونه باید شد؟ چگونه باید ساخت؟… ایدیولوژی حکمت عملی است، در حالیکه علم اساسا با چگونه هست سروکار دارد نه اینکه چگونه باید باشد.

تئوریسین های نظام سرمایه داری بعد از فروپاشی شوروی در جهان بدون رقیب با جشن و سرور بی کران از پایان ایدئولوژی و پایان تاریخ دم زدند. ورود بشریت به سرزمین رویاها و بهشت نئولیبرالی را بالاترین سقف ممکن تکامل جوامع انسانی قلمداد کردند. تاریخ را تکرار بی پایان و لذت بخش نئولیبرالیسم اعلام کردند! طنز تاریخ آنجاست که از فردای اعلام پیروزی کاپیتالیسم و ورود بشریت به بهشت زمینی سرمایه داری و صلح و خوشبختی ابدی، بوی باروت و جنگ و جنایت و خون و تروریسم و بحران اقتصادی و بیکاری و قیام قربانیان نظام در تمام  جهان، علیه پیامدهای بهشت نئولیبرالی شروع شده است! ایدئولوژی نظام سرمایه داری ایمان به قانون جنگل، تسلط قوی بر ضعیف، دارونیسم اجتماعی، قدرت خودتنظیم گری بازارهای آزاد… است. تئوریسین های نظم موجود سعی می کنند آنرا بعنوان ذات و سرشت طبیعی انسان جابزنند و مدعی شوند که نظام سرمایه داری ایدئولوژی ندارد! بدین طریق در هفتاد سال گذشته زیر پرچم “پایان ایدئولوژی ها” به سوسیالیسم حمله شد و ایدئولوژی کاپیتالیسم بقدرت رسانه ها از دید توده ها پنهان نگهداشته شد!

بعد از بحران اقتصادی جهانی نظام سرمایه داری وضع چنان خراب است که تعداد قابل توجهی از اقتصاددانان و تئوریسین های نظام حاکم به حقانیت مارکس در مورد بحرانهای اقتصادی ساختاری نظام سرمایه داری اعتراف کردند…

«حق با کارل مارکس بود. جهانی شدن اقتصاد و واسطه گری مالی و بهره کشی از کارگر و انتقال ثروت از کارگر به سرمایه دار منجر به تخریب نظام سرمایه‌داری می‌شود .»   25

“ایمان ما به قدرت خود تنظیم گری بازارهای آزاد کاذب بود.” این جمله را آلن گرینسپن بر زبان آورده است که ریاستش بر بانک مرکزی آمریکا نوزده سال طول کشید، چهار رییس‌جمهور قدرتمند آمریکا به نصایح اش گوش می سپردند و به اشارات انگشتان دستش بازارهای مالی دنیا جابجا می شدند و بیهوده نبود که در آمریکا به وی لقب «کاهن اعظم» داده بودند.   26

“…آلیسدر مک اینتایر هوشمندانه نظر داده است، “نظریه پردازان پایان ایدئولوژی ” در بررسی دشوار امکان وجود یک جایگزین شکست خورده بودند. یعنی اینکه پایان ایدئولوژی، بدون آنکه براستی پایان ایدئولوژی باشد، خود در آن زمان نوعی ایدئولوژی محسوب می شد.”  27

کوشش بر این ادعا که نظریات خودشان علمی و نظریات دیگران ایدئولوژی محسوب می شوند، یا از نابینائی است یا فریبکاری روشنفکرانه. ” پایان ایدئولوژی” خود موضعی ایدئولوژیکی و صورتی از لیبرالیسم عمل گرایانه بود.

در تئوریهای پست مدرنیستی هم مدعی می شوند: ” دوران تئوریهای جهان شمول سپری شده است!” آیا خود جمله بالا تناقض محض و جهان شمول ترین تئوری و حکم مطلق و قطعی نیست؟ آنها در زیر این گونه جملات مشعشع که بیشتر گوش نواز است و با واقعیت و علم ارتباطی ندارد، در عمل به انکار طبقات اجتماعی و مبارزه طبقاتی برخاستند و تئوریهای مارکسیستی را بعنوان تئوریهای جهان شمول زیر ضرب گرفتند تا در عمل به تداوم وضعیت موجود و نظام سرمایه داری خدمت کنند! 

یک فرق اساسی بین بحرانهای جنگ اول و دوم جهانی با بحران اخیر وجود دارد. در آن سالها اغلب دانشمندان و تئوریسین های بنام نظام سعی می کردند برای نجات نظام از تئوریهای سوسیالیستی کمک بگیرند و با تضمین حداقل رفاه و عدالت اجتماعی از نابودی نظام سرمایه داری جلوگیری کنند! در دوران اخیر برای اولین بار است که نظام سرمایه داری بدون رقیب است و ذره ای بفکر قربانیانش نیست و بجای مبارزه با فقر به جنگ فقرا می رود!

” از حزب های محافظه کار نباید انتظار داشت که افق آینده را ببینند، آینده به بازار سپرده شده است. هر چه پیش آید خوش آید! … ”  28

“بازندگان، کسانی که سرشان بی کلاه مانده است و نمی توانند نظام را بکار وادارند، به بنیادگرایی مذهبی پناه می برند یعنی به جاییکه یقین و اطمینان جایگزین شک و بی اطمینانی می گردد…  بازندگان اقتصادی در آتشفشانی اجتماعی به نام بنیادگرایی مذهبی فوران می کنند. … دوره ای از توازن ناپایدار به وجود می آید. ” …  29

” این مسائل واقعی هستند و نظام تامین اجتماعی در حال عقب نشینی است… اگر دولت در کار بازار دخالت نکند و به یاری بازندگان نشتابد، راهی که باقی می ماند این استکه مستمندان را از جامعه بیرون بریزیم! هربرت اسپنسر اقتصاددان قرن نوزدهم، عقیده داشت که وظیفه قویهای اقتصادی این استکه ضعیفان اقتصادی را از صفحه روزگار براندازند! … آمریکای امروز لحنی اسپنسری دارد و سودای بازگشت به سرمایه داری بقای اصلح را در سر می پرورد… شرکتها باکی ندارند که بگویند در مقابل سپاه کار خود تعهدات بلند مدت ندارند… فشارهای درون آتشفشان دارند متراکم می شوند….”  30

“در سرزمینِ ما

شاید هنوز هیچ چیز عالی نباشد

اما

به اعترافِ گرسنگان

سخنرانی های وزیر تغذیه

فوق العاده است.”  31

برتولت برشت

“در دورانی که افزایش سریع نابرابری های اقتصادی شناخته شده باشد و دولت دست روی دست بگذارد، کاری نکند، هیچگاه آزمایش نشده است. این آزمایش اکنون در جریان است…”   32

” در نتیجه تروریسم بنیادگرای مذهبی پیش روی ماست نه پشت سر . “  33

“سنت گرایان و محافظه کاران طرفدار بازار آزاد که دست خود را به منظور اتحاد سیاسی در دست بنیادگرایان مذهبی می گذارند با آتش بازی می کنند “  34

  اهمیت این حرفها زمانی صد چندان می شود که بدانیم این حرفها نه دشمنان نظام سرمایه داری بلکه یکی از بزرگترین اقتصاددانان ام – آی – تی و هاروارد در سال 1995 گفته است! ما بعد از 20 سال امروز شاهد پیشگویی پیغمبرگونه او، شکاف غیرقابل تصور فقرا و ثروتمندان و فوران بنیادگرایی مذهبی و تروریستی هستیم! رهبران آمریکا نمی توانند بگویند که این هشدارها را نشنیده اند و در نهایت صداقت اشتباه کرده اند! آنها نه بدنبال حقیقت بلکه بدنبال منافع 0.01% هستند. و در این راه از هیچ جنایت و دروغگویی ابایی ندارند!      

اتوپیا، تخیل و آرمانشهر

امسال 500 مین سالگرد نوشته اتوپی از توماس مور است. ولی اکنون چه کسی جرئت می کند به اتوپیا به جامعه ایده آل و انسانی فکر کند؟ نظام سرمایه داری پنجره های ذهن ما را با تنزل دادن رویاهای بشریت به واقعیت موجود، بسته است! تفکر به جامعه ای ایده آل و انسانی، پارانویا، جنایت و تئوری توطئه نامیده می شود!

یکی از مهمترین استراتژی های موفق نظام سرمایه داری در بی اثر کردن تلاش های مخالفان نظام این استکه بنام واقع گرایی، فرهنگی حاکم کرده است که همه باید در محدوده جزئیات بینهایت کوچک و مشخص عینی و تخصصی، عمل و اظهار نظر کنند، اگر کسی در باره مسائل کلی تر و ساختار پروسه های اجتماعی صحبت کند متهم به گسستن رابطه از واقعیت، تئوری بافی پارانویایی و دفاع از تئوری توطئه می شود… همه باید خود را مشغول یک قطعه از هزاران قطعه پازل بکنند و کسیکه تصویر پازل کلی را نشان می دهد باید به هر طریق ممکن از جامعه حذف شود… ترجیحا از طریق جنگ نرم  و ترویج فرهنگ حاکم و طرد این افراد توسط قربانیان نظام!

رهبران 0.01% حاکم برجهان جهت کسب حداکثر سود ممکن، شب و روز برای تمام جهان در زمینه تولید و فروش و انتشار فرهنگ و بی ثباتی و جنگ و غارت منابع طبیعی… برنامه ریزی می کنند. آنهابا کرایه کردن رسانه ها و بهترین مغزهایی که در فرهنگ کاپیتالیستی خودشان را به معرض فروش گذاشته اند، اهداف واقعی خود را از دید توده ها پنهان می کنند و منافع خودشان را بنام منافع توده ها به پیش می برند.

روشنفکران ارگانیک و انقلابی که با کار شبانه روزی و گردآوری اسناد و مدارک، تصویر کل را از میان قطعات جزئی نمایان می سازند و نقشه های جهان شمول آنها را افشا می کنند، توسط نخبه گان حاکم با قدرت تمام به حاشیه رانده می شوند تا صدایشان را کسی نشنود. فرهنگ حاکم آنها را بعنوان خطر اجتماعی معرفی می کند.

در این زمینه تنها به دو فاکت از دو نفر یعنی هانا آرنت و کارل پوپر اشاره می کنم.    

پوپر: ” سعادت مردم را خواستن شاید ترسناکترین آرمانهای سیاسی باشد!”  35

هانا آرنت ” هیچ فکری منسوخ تر و بی فایده تر و خطرناکتر از فکر استفاده از وسایل سیاسی برای رهانیدن بشر از چنگال فقر نیست!… “  36

” حقیقت اجبار آمیز و سلطه گر است، همنوایی می طلبد، و خطا را بر نمی تابد!… حقیقت از هر نوع ذاتا الزام آور و سلطه گر و طالب اطاعت است!…”  37

بنا براین تئوریها یافتن حقیقت نه تنها مطلوب و ممکن و رهایی بخش نیست، بدتر از آن اگر بر حسب تصادف حقیقت را یافتید تبدیل به جنایتکار و سرکوبگر می شوید! 

نتیجه منطقی رهنمودهای این گونه دانشمندان این استکه سیاست باید راه خود را بطور ” طبیعی، تصادفی، متغیر و پیش بینی ناپذیر ” پیدا کند!  یعنی به رسمیت پذیرفتن قانون جنگل و حاکمیت گرگهای قوی بر ضعفا!

ولی سودهای نجومی شرکتهای چندملیتی حتی یک سنتش بطور ” طبیعی، تصادفی، متغیر و پیش بینی ناپذیر ” بحسابهای بانکی اربابان جهان سرازیر نمی شود! برای هر سنت آن توسط باهوشترین و بهترین متخصصین برنامه ریزی شده، محاسبات دقیقی انجام شده، مدلهایی مطمئن طراحی شده و تمامی ابزار عینی هدایت سرمایه های ساکنان کره زمین به حسابهای بانکی غارتگران جهان در ساختاری استوار و خودکار تضمین شده است! در این مدلها و ساختارهای استثمارگرانه هیچ چیز بدست طبیعت و تصادف رها نشده است. با استفاده بهینه از استعدادهای متخصصان زبده سعی می کنند هیچ حادثه پیش بینی نشده ای، سرعت جریان سودهای نجومی را به حسابهای بانکی آنها کاهش ندهد! انحراف از اهداف در نطفه ای ترین حالت پیش بینی و چاره جویی می شوند. به همین دلیل هر روز شکاف طبقاتی در جهان بیشتر می شود و فقرا فقیرتر و ثروتمندان ثروتمندتر می شوند! دفاع از منافع طبقه حاکم مطلقا بدست تصادف سپرده نشده، بدست پلیس و ارتش و تمامی نهادها و ماشین سرکوب دولتی سپرده شده است. در صورت لزوم با سازماندهی جنگهای جنایتبار منطقه ای و بین المللی از منافع نخبه گان 1% حاکم برجهان به بهای گزافی دفاع می کنند. این ساختار سرکوب و غارت که توسط بهترین مغزها برنامه ریزی شده بطور دائم بر ثروت ثروتمندان می افزاید، نه طبیعت و تصادف!

خوشبختانه تعداد کسانیکه معتقدند یافتن حقیقت بهترین سلاح قربانیان برای تغییر وضعیت جنایتکارانه حاکم برحهان است، هر روز بیشتر می شود! می توان به نقش انسانهای بزرگ در عرصه های مختلف علم و موسیقی و ادبیات و فلسفه و … اشاره کرد.

“اگر می خواهی خوشبخت باشی برای خوشبختی دیگران بكوش؛ زیرا آن شادی كه ما به دیگران می دهیم به خود ما بر می گردد”   38

انیشتین می گوید: “تخیل قدرتمند است. تخیل همه چیز است… تخیل مهمتر از دانش است.”  39

” آرزو سرابی است که اگر نابود شود، همه از تشنگی خواهند مرد . “  40

چگونگی بیان حقیقت

مدیران و آکادمسین هایی که توسط شرکتهای چندملیتی کرایه شده اند، با تمام توان ذهنی شان سعی می کنند حقایقی را که می تواند اتحاد، اعتراضات و قیام توده ها را برانگیزد، پنهان کنند یا در زمانی منتشر کنند که تاریخ مصرفش تمام شده یا به شیوه ای بیان کنند که تاثیر آن بجای برانگیختن و قیام توده ها علیه بی عدالتی ها، آنها را مایوس تر و ناامیدتر کنند. در چنین میدانی آنها طلبکارانه مدعی می شوند که نظام ما دمکراسی را مراعات می کند و به حقیقت احترام می گذارد. با بیان حقیقت و انتشار آن در رسانه ها ثابت می کنیم که حقیقت را از توده ها پنهان نمی کنیم! خیلی از حقایق مهم و اسناد اسرار نظام را بعد از 40 یا 50 سال بیان می کنند. زمانیکه دیگر چندین نسل از آن وقایع فاصله گرفته اند و انتشار این نوع حقایق نمی تواند در تغییر و اصلاح نظام موثر باشد! مانند اسناد جنایات آمریکا و متحدینش در جنگهای ویتنام، کامبوج، کره، قتل عام  بیش از یک میلیون کمونیست در اندونزی، شیلی، آرژانتین… و ترورهای امپریالیستی در کشورهای دیگر… برخی از اسناد را حتی قرنها منتشر نمی کنند!

مسابقه ای دائمی بین ما و دانشمندانی که در خدمت نظام سرمایه داری هستند، وجود دارد: آنها تلاش می کنند از حقیقت تفاله ای بی بو بی خاصیت درست کنند و ما باید از آن سلاحی توانا برای تغییر جهان درست کنیم.

مسئله این نیست که بشریت از دانش و تکنولوژی لازم برای ایجاد رفاه و زندگی انسانی برخوردار نیست. مسئله این استکه آنها تلاش می کنند دستاوردهای علم و تکنولوژی را در خدمت طبقه حاکم بکار برند تا ساکنان کره زمین را کنترل کرده و تبدیل به برده کنند! هر میلیاردری که موفق می شود خود را بر بالای هرم قدرت و ثروت برساند میلیونها انسان را به ورته وفقر و فلاکت می کشد. بی جهت نیست که هر روز تعدادمیلیاردرهایی که بیش از نصف کل جمعیت جهان ثروت دارند، کمتر می شود. آخرین آماری که اوکسفام نویب منتشر کرده این استکه 63 نفر بیش از سه و نیم میلیارد انسان ثروت دارند! چند ماه قبل از آن تعداد میلیاردرها 85 نفر بودند و چند سال پیش بیش از 500 نفر بودند! این روند پروسه بی عدالتی و جنایتکاری و دزدی قانونی حاکم بر جهان را بدون کوچکترین ابهامی آشکار می کند.

بویژه در عصر اطلاعات و اینترنت  نبرد در میدان تئوریک بینهایت مهم است. یاد گرفتن از نمونه های مثبت، دامن زدن به قدرت ابتکار و توانایی بیان حقیقت به شیوه ای که توده ها را در مبارزه علیه بی عدالتی ها یاری کرده و آگاهی و همبستگی آنها را تقویت کند، وظیفه دائمی ماست.

” هر موفقيت، آثاري از خود بر جاي مي گذارد؛ اين ردپاها را دنبال كنيد. ” 41

در این پروسه می توان نیروی ضعیف را به نیروی قوی و برنده تبدیل کرد.

پنج مشکل در بیان حقیقت نوشتۀ برتولت برشت

“نویسنده نباید در برابر قدرتمندان سر خم کند، او نباید ضعفا را فریب دهد. البته تسلیم نشدن به اقویا و خیانت نکردن به ضعفا سخت است.”

هرکس که امروز بخواهد با دروغ و جهالت مبارزه کند و به “بیان” حقیقت دست یازد، باید اقلا بر پنج مشکل چیره شود.1باید شهامت “بیان” حقیقت را داشته باشد، حتی اگر همه جا سرکوب شود.2باید از درایت شناخت حقیقت برخوردار باشد،حتی اگر در همه جا بر آن سرپوش گذاشته شود.3باید هنر به کار بردن حقیقت را به عنوان یک سلاح داشته باشد؛4  و توان شناخت وانتخاب کسانی که حقیقت در دستانشان مؤثر واقع می شود؛ 5 و همچنین تدبیر و زرنگی لازم برای این که حقیقت را در میان آنان ترویج کند. این دشواری ها برای کسانی که تحت شرایط فاشیسم می نویسند عظیمند. اما برای آن هایی هم که تحت تعقیب یا در حال فرارند و حتی برای کسانی نیز که در کشورهای آزاد بورژوایی می نویسند وجود دارند.”  42

چگونه می توان جهانی بدون مرز و بدون فقر برپا کرد؟ از تکرار حقیقت و انجام کار نیک هرگز نباید خسته شد. در پروسه درک و تغییر جهان است که انسان به خلاق ترین نحو بیشترین تجربه را کسب می کند و همراه تلاش برای تغییر جهان، بطور دائم خودش را هم تغییر می دهد!

در یکی از تبلیغات هوشمندانه که از منافع طبقه حاکم دفاع می کند می گویند:

” دیروز باهوش بودم می خواستم جهان را تغییر دهم. امروز با تجربه و عاقلتر هستم می خواهم خودم را تغییر دهم!”

این منطق یگانگی روح آموزش نظام کاپیتالیستی و دینی را برجسته می کند که تمامی گناهان را متوجه افراد می کنند و سیستم جنایت بار را که محصولاتش انسانهای  گناهکار و خلافکارمی باشند،  از دید توده ها پنهان می کند!

فضای ناسالم در میان فعالین چپ

انترناسیونالیسم غارتگران و امپریالیستها در تمام عرصه ها در جهان حاکم است. هزاران سازمان و جلسات بین المللی دارند که از طریق آنها اتحاد و همکاری علیه دشمنانشان یعنی اکثریت مطلق ساکنان کره زمین را به پیش می برند! حتی احزاب فاشیستی به طور رسمی انترناسیونال خود را در سطح جهانی برقرار کرده اند و بطور مرتب جلسات بین المللی خود را در کشورهای مختلف برگزار می کنند!

در چنین شرایط تیره و تاری که بر جهان سایه افکنده، سازمانها و فعالین چپ به جای تقویت وسیع ترین جبهه مترقی ممکن و همراه کردن بیشترین تعداد قربانیان نظام با خود، به رقابت گلادیاتور وار با همدیگر برخاسته اند! کسی در این میدان قهرمان خواهد شد که بر بالای اجساد رفقای خود درجه خلوص و قدرت خود را نشان دهد! بی جهت نیست سازمانهایی که بیش از 99% با هم همعقیده هستند، سر یک درصد اختلاف به شدیدترین نحو همدیگر را زیر تیغ خونین انتقاد بی مرز می برند تا درجه خلوص خود را نشان دهند! این افراد زیر پوشش شعارهای مشعشع و اتهام زدن به دیگران، افلاس خود در عرصه تئوری و عمل را پنهان می کنند. خالص طلبی عقیم کننده و ضد انقلابی که در صورت پیروزی به اتمیزاسیون تک تک این افراد منتهی خواهد شد!

مائو بدرستی می گوید: مهمترین اصلی که بر تمام میدانهای نبرد حاکم است این استکه نیروهای ما تقویت شوند و نیروهای دشمن تضعیف شوند!

اولین قدم برای تلطیف فضای موجود بین چپ ها خارج شدن از فضای گلادیاتوربازی و ایجاد فضایی رفیقانه و علمی برای تبادل افکار و درک ریشه مشکلات است.

اصل “هر کس ادعا می کند باید ثابت کند” را به فرهنگ حاکم تبدیل کنیم. برای جلوگیری از تنبلی تئوریک، اتهام زنی مبتذل و بی پایه، بجای زیر سئوال بردن متهم باید اتهام زننده را زیر سئوال برد! این اصل موجب می شود همه مسئولیت حرفهایشان را بدوش بکشند و در مقابل توده ها جوابگو باشند. با احترام به حقیقت و برخورد علمی از اغراق کردن و رجزخوانی که یکی از خصوصیات فرهنگی اغلب هم وطنان ماست دوری کنیم.

ضرب المثلی چینی می گوید: “به قله های ناشناخته از راه های ناشته می توان رسید” هیچ راه مقدس و یگانه ای وجود ندارد. هر کسی که چنین ادعایی می کند در حقیقت از طریق عقیم کردن خلاقیت و حذف و نابودی رفقا و  همگامان می خواهد همه را وادار به پیروی از “مدل برتر” خود کند!

هر تئوری و ایدئولوژیی که بهر بهانه مقدسی فاصله دوست و دشمن را نازکتر از پوست پیاز بکند یک تئوری فاشیستی است. کسانی که چنین ئئوری هایی را مطرح می کنند افراد بیماری هستند که در آرزوی رهبری مطلق بسر می برند ولی شهامت بیان روشن اهداف خود را ندارند. در میدان دمکراتیک و شفاف حاضر به رقابت عادلانه برای رسیدن به رهبری نیستند. آنها بسان خلیفه مسلمین می خواهند انحصار مطلق تفسیر قوانین و تئوریهای ایدئولوژیک و انقلابی را داشته باشند تا رقبا و دگراندیشان را به اتهام خیانت در اولین فرصت مناسب، نه در میدان تئوریک بلکه در میدان فیزیکی نابود کنند.

چنین افرادی بیشتر از رهایی مردم به رهبری و اتوریته فردی و گروهی خود می اندیشند. بجای دامن زدن به ابتکار عمل توده ها و کشف بهترین راه حلها با ترساندن و عقیم کردن همراهان، راه حل خود را به عنوان معجزه نجات نشان می دهند. این افراد قبل از هر چیزی بخاطر برخورد دگماتیک بیشترین ضربه را به حقیقت و آرمان انسانی خود می زنند!

یکی از دانشمندان علم کامپیوتر بدرستی می گوید: “هر مدلی کمتر از حقیقت است.” و باید بطور دائم در رابطه با شناخت ما از تغییر شرایط حاضر و تحولات علمی، اقتصادی، سیاسی، توازن قوای نیروهای اجتماعی … تکامل یابد.

مارکس در جایی می پرسد قدرت طبقه کارگر در چیست؟ جواب می دهد: در تعداد آنها وحدت آنها و همبستگی آنهاست!

دامن زدن به وسیع ترین همبستگی ممکن از طریق گسترش آگاهی اجتماعی برپایه منافع مشترک، رعایت عدالت، ترویج دمکراسی، دامن زدن به دخالتگری و خودسازماندهی توده ها و دفاع از منافع و حقوق دیگران امکان پذیر است. 

پرواضح استکه طبقه حاکم تلاش می کند از همبستگی و وحدت کارگران و زحمتکشان جلوگیری کند و بجای آن رقابت با همدیگر را ترویج کند. این سیاست سرانجام بسوی فاشیستی شدن نظام حرکت خواهد کرد.

سوسیالیسمی که من برایش مبارزه می کنم.

من برای سوسیالیسمی مبارزه می کنم و تمام عمر و انرژیم را تابحال در راه آن گذاشته ام که بالاترین درجه آگاهی، رهایی، آزادی و دمکراسی تاریخ بشریت را به ارمغان بیاورد. با شکوفا کردن استعدادهای انسانی بشریت را از بیگانگی از خود، همنوعان و طبیعت نجات دهد. انسانهای آگاه و عاشقی تولید کند که به جامعه و کار خود عشق می ورزند. در اوج اجتماعی بودن به اوج فردیت یگانه و منحصر بفرد خود می رسند. و بطور دائم مرزهای آگاهی و توانایی خود را گسترش می دهند و هیچ تئوری مقدسی نمی تواند تکامل آنها را سد کند. انسان در پروسه کار شخصیت و هویت خود و جهان پیرامونش را شکل می دهد. کاریکه از روی عشق و علاقه انجام می پذیرد منشاء خلاقیت و شادابی انسان بوده و خوشبختی و شورزندگی را در جامعه منتشر می کند. کاریکه از روی اجبار برای زنده ماندن در رقابت مرگبار با همنوعان به پیش می رود، منشع بیگانگی انسان از خود و همنوعان و طبیعت است. چنین کاری نابود کننده شخصیت انسانی انسان بوده و ” جنگ همه با همه ” را رسمیت بخشیده و جامعه را به میدانی برای تنازع بقا و جنگ گرگهای درنده تبدیل می کند. یکی از مهمترین بنیادهای جامعه سرمایه داری بر همین اصل استوار است. در جامعه سوسیالیستی هیچ انسانی را به خاطر بیان اندیشه نباید زندانی و اعدام کنند! با مشکلات تئوریک و فرهنگی باید در میدان تئوری و اندیشه برخورد کرد نه در میدان طناب دار و جوخه های اعدام… هیچ توجیه مقدسی نمی تواند موجبات نابودی فیزیکی مخالفان نظری را فراهم کند.

باید با تمام توان سعی کنیم توده ها در گروه هایی که آگاهانه و داوطلبانه تشکیل داده اند به بهترین نحو ممکن خود را سازماندهی کرده، از خرد جمعی در رشد استعدادهای فردی و جمعی استفاده کنند. انتخاب آگاهانه، داوطلبانه از روی مسئولیت و خواست قلبی و فعالیت جمعی مهمترین مسئله است.

از تمامی اشکال سازماندهی باید در جای مناسب خودش استفاده کرد. هیچ شکل سازماندهی مقدسی وجود ندارد که برای حل تمامی مشکلات عالم بهترین شکل سازندهی باشد!

باید از تمامی اشتباهات موجود و تاریخی درس بگیریم و بطور دائم راهکارهای خودمان را با سطح رشد علم و تکنولوژی تنظیم کنیم.

عشق انتزاعی به بشریت را باید در عشق مشخص به انسانهای خوب و اطرافیان خود نشان دهیم. از پیشروان و نمونه های مثبت یاد بگیریم. 

در این زمینه هوشنگ عیسی بیگلو یک نمونه بی نظیر بود.

” هوشنگ عیسی بیگلو، پیام آور مهر و دوستی از نسیم خاکسار “  43

”بیاد زندگی پربار هوشنگ عیسی بیگلو“  44

بالا بردن آگاهی در میان توده ها موجب تقویت امید و چشم انداز رهایی و  ارتقاء حس اعتماد و اطمینان و تحکیم همبستگی و وحدت و سازماندهی خواهد شد.

مائو از اسطوره و رویاهای قدیمی به زیباترین و هنرمندانه ترین نحو سلاحی کارآمد برای آفریدن انرژی وانگیزه برای تغییر جهان می سازد. او از قدرت تخیل و رویایی که بقول انیشتین بالاتر از علم است، الهام می گیرد تا با دامن زدن به پشتکار توده ها در تداوم مبارزات جاری به آنها کمک کند. 

داستان یوگون یک نمونه بی نظیر برای ایجاد انگیزه در سخت ترین شرایط، محو کردن ناامیدی در مبارزه و کوتاه کردن فاصله میان واقعیت و رویای پیروزی است.

داستانی موسوم به ” یوگون ” پیرمردی که کوه را از جا می کند

داستانی موسوم به ” یوگون ” پیرمردی که کوه را از جا می کند ، در دست است که می گوید : در روزگار های پیشین ، در شمال چین ، پیرمردی معروف به ” یوگون ” پیرمرد کوهستان شمال میزیسته که دو کوه بلند بنام ” تای خان ” و ” وان او ” راه کلبه اش را به سمت جنوب مسدود کرده بودند . ” یوگون ” تصمیم گرفت به اتفاق پسرانش آن دو کوه را با کلنگ از جا بکند.

پیرمرد دیگری بنام ” چی سو ” از دیدن آنان لب به تمسخر گشود و گفت : ” زهی حماقت و نادانی! شما چند نفر هیچگاه به تنهائی قادر به کندن این کوه عظیم نخواهید بود.

” یوگون ” در جواب گفت : اگر من بمیرم، فرزندانم این کار را ادامه خواهند داد و اگر فرزندانم بمیرند، نوه هایم خواهند بود و این کار همینظور نسل اندر نسل دنبال خواهد شد.

چرا نباید ما قادر به کندن این کوه باشیم ؟

” یوگون ” پس از رد نظر نادرست ” چی سو ” بدون کوچک ترین تزلزلی هر روز همچنان به کوه کنی ادامه داد.

سر انجام خداوند بر سر رحم آمد و دو فرشته بزمین فرستاد که آن دو کوه را بدوش گرفتند و بجای دیگر حمل کردند.

در حال حاضر بر گرده خلق چین نیز دو کوه عظیم سنگینی میکند که یکی از آنها امپریالیسم و دیگری فئودالیسم نام دارد.

حزب کمونیست چین دیر باز است که مصمم به از جا کندن این دو کوه گردیده. ما باید پیگیر باشیم، ما باید به طور خستگی ناپذیر کار کنیم، ما دل خدا را هم بدست خواهیم آورد. ولی این خدا کس دیگری جز توده های وسیع مردم چین نیست. در صورتی که همه مردم به پاخیزند و به اتفاق ما بکندن این کوه ها بپردازند، آیا باز هم قادر به کندن این دو کوه نخواهیم بود؟ 45

******************

یوگون ها هرگز نمی میرند… در تاریکترین شبهای نبرد چراغ روشنی بخش راههای ناهموار مبارازان راه آزادی می شوند الهام بخش مبارزان در حرکت بسوی قله های ناشناخته انسانیت مشوند.

“دنيا به حرف كسي گوش مي دهد كه داراي اراده اي قوي است و مي داند كه به كدامين سو مي رود.” 46

” اراده هاي ضعيف به صورت حرف و گفتار خودنمايي مي كنند، در حالي كه اراده هاي قوي جز در لباس عمل و كردار پديدار نمي شوند.”  47

حق اشتباه کردن

کسانیکه حق اشتباه کردن و یادگرفتن از اشتباهات خود و دیگران را دارند در پروسه بی پایان مارپیچ ارتقاء آگاهی پیوسته رشد می کنند. یادگیری معلم و شاگرد از همدیگر جهان بهتر و انسانی تر را امکان پذیر می کند.

رهبرانی که انتظار دارند توده ها فقط از آنها اطاعت کنند تا مرتکب اشتباهی نشوند، در حقیقت حق اشتباه کردن و یادگرفتن را بطور انحصاری برای خودشان قایل هستند! باید از حق اشتباه کردن و حق پرسش برای هر فردی دفاع کرد!

“اشتباهات، دروازه ي ورود به جهان اكتشافات هستند.”  48

هنر هر مبارز عدلت خواهی باید آفرینش مدلی باشد که بطور دائم خود را باتوجه به واقعیات مشخص اصلاح و تعدیل می کند و با صرف کمترین انرژی و اشتباه به هدف میرسد. آفریدن سیستم علمی ایی که حتی کوچکترین اشتباهات و انحراف از هدف را بموقع نشان دهد. حاکم کردن چنان فرهنگ علمی و رفیقانه ای که امکان اصلاح و تغییر سیستم را بدون جنگ و هزینه های اضافی ممکن کند. فرهنگی که نقاط ضعف را پنهان نمی کند بلکه به فرصتی برای رشد خود و سیستم تبدیل می کند.

ضرب المثلی آلمانی می گوید: “بهتر است دوباره سوال كني، تا اينكه يك راه اشتباه بروي.”

“پزرگترين اشتباه زندگي هر كس اين خواهد بود كه از اشتباه بترسد”  49

شباهت وحشتناک عصرحاضر با دوران جنگ جهانی و فاشیسم و درس نگرفتن از تاریخ!

“خاطره ی دردها و رنج ها نزد انسان به شکل شگفت آسایی خیلی زود به فراموش سپرده می شود،و درد ها ور نج هایی که ممکن است در آینده در کمین آن نشسته باشند،باز هم خیلی دور از ذهن به نظر می رسند. نیویورکی ها بی آنکه ابراز نگرانی کنند بارها گزارشاتی را در باره ی فجایع بمب اتمی خوانده اند.هامبوگری هایی که هنوز از ویرانه های جنگ بیرون نیامده اند،ولی با این وجود،برای جلوگیری از خطر جنگی تازه تردید می کنند.وحشتی که سال های چهل بر جهان سایه افکنده بود،گویی به فراموشی سپرده شده و بسیاری می گویند “باران دیروز نمی تواند ما را خیس کند”.ولی ما باید با این بی اعتنایی که غایت آن مرگ است،مبارزه کنیم.هیچ چیزی نمی تواند مرا از اتحاد با اندیشه ی منطقی در رویارویی با دشمنانش بازدارد.پیوسته باید تکرار کنیم،حتی اگر هزار بار حادثه ای را که به وقوع پیوسته تکرار کنیم،بازهم کم است.بی وقفه باید اخطار کنیم حتی اگر طعم خاکستر را در دهانمان جاری سازد.زیرا بشریت در خطر جنگی به سر می برد که ابعاد آن در مقایسه با جنگی که در گذشته روی داده بسیار ناچیز است.اگر دستانی را که در حال مهیا ساختن آن هستند متوقف نسازیم،چنین جنگی به قطع یقین به وقوع خواهد پیوست.”  50

اهمیت تئوری در مبارزه علیه طبقه حاکم و نیروهای سرکوبگر و توتالیتر

پرواضح است که بدون تئوری و برنامه انقلابی هیچ انقلابی به پیروزی نمی رسد.  آگاهی توده ها مهمترین تضمین عدم بازگشت به وضعیت دیکتاتوری و ایدئولوژیهای خردستیز و ارتجاعی است.

” آنان كه در زندگي پيروز و كامياب شده اند، نخست از نظر فكر و روح، پيروز و كامياب بوده اند.”  51

فروغ اسدپور با شکسته نفسی می گوید: … من مدعایی بیش از این ندارم. میانجی¬ای هستم بین بخش کوچک ولی پراهمیتی از بهترین دستاوردهای این سو و جامعه¬ی زبانی خودم. امیدوارم از این راه بتوانم توجه به¬¬ویژه جوانان را به سمت اهمیت اندیشه¬ورزی جدی، سخت و پرزحمت علمی جلب کنم چیزی که در هر عصری واجد اهمیت بوده است.

“انديشه ها بزرگترين جنگنده هاي جهانند”   52

بدون درک ریشه ای واقعیت، سازماندهیو اراده لازم برای تداوم مبارزه در سخت ترین شرایطپیروزیی در کار نخواهد بود.در نبرد بین روزهای سخت و انسان‌های سخت، این انسان‌های سخت هستند که می‌مانند، نه روزهای سخت.

” استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد”  53

موفقيت هيچ گاه حتمي نيست، بلكه به جمع شدن عوامل فراوان بستگي دارد و از همه بيشتر وابسته به سرشت رواني است كه كاركردش را با جهان بيرون هماهنگ سازد و از آن براي لذت جويي بهره گيرد. ” 54

فروغ اسدپور یکی از یوگون های ایران است که در رویای آوردن خورشید آگاهی به خانه کارگران و قربانیان نظام سرمایه داری است… فروغ بهترین مرحله جوانی اش را از سیزده سالگی در جنایت بارترین دوران جمهوری اسلامی در زندانها طی کرده است… علاوه بر فاکتورهای موثر زیادی که در تکامل شخصیت وی نقش داشته، احتمالا فروغ مقاومت و تلاش برای زنده نگهداشتن امید، در سخترین شرایط را از قهرمانان گمنام بی شماری در زندان در زندگی روزانه آموخته است… او بطرز تحسین برانگیزی بعد از زمین خوردن با تجربه و آگاهی و انگیزه بیشتر بلند می شود. به این تلاشهای صادقانه و جسورانه باید احترام گذاشت.

“داشتن پشتكار، تفاوت ظريف بين شكست و كاميابي است”    55

من همواره معتقدم بهترین شیوه تقدیر و بزرگداشت یادمان یا فردی، انجام دادن یک کار خوب به آن مناسبت می باشد. به همین دلیل این یادداشت را به مناسبت تولد فروغ اسدپور ارجمند به او تقدیم می کنم، که در مقابل طوفانهای زیادی با پشتکار قابل تحسین مقاومت کرده و راه خودش را بسوی جامعه ای سوسیالیستی و انسانی باز می کند.

“اگر سخنان تو را اراده و عمل دنبال نكند، پس از كجا مي توان ارج و بهاي تو را شناخت؟ دوست عزيزم هميشه اين گونه بوده و باز هم اين گونه خواهد ماند. ناتواني براي خود قانوني دارد، اما اراده جز كاميابي قانوني نمي شناسد.”  56

احمد پوری (هلند) 05 – 10 – 2016

پیوند این یادداشت در صفحه فیس بوک:

https://www.facebook.com/notes/ahme…

منابع:

******************************************************************     

1  فرانسوا ولتر

2   https://www.facebook.com/ahmed.pour…

3  فرانتس کافکادرگفتگویی با گوستاو یانوش

4  https://en.wikipedia.org/wiki/There…

5  http://www.bbc.com/persian/world/20…

6  صفحه 360 کتاب تاریخ فلسفه قرن بیستم اثر کریستیان دولا کامپانی ، ترجمه باقر پرهام

7  صفحه 361 کتاب تاریخ فلسفه قرن بیستم اثر کریستیان دولا کامپانی ، ترجمه باقر پرهام

8  ناپلئون بناپارت (Napoléon Bonaparte)

9  آن برد استریت

10  ويليام شكسپير

11   نقش ناشناخته اتحاد شوروي در جنگ دوم جهاني

http://ir.mondediplo.com/imprimer.p…

12   ص 20 کتاب برندگان و بازندگان جهانی شدن اثر لستر تارو  ترجمه مسعود کرباسیان

13   برگرفته از كتب تاريخ عقايد اقتصادي – دكتر فريدون تفضلي

14 نشریه لوموند دیپلماتیک از مقاله  درس های تاریخ    http://ir.mondediplo.com/article620…

15   صفحه 33 کتاب ایدئولوژی های مدرن سیاسی اثر آندرو وینسنت. ترجمه مرتضی ثاقب فر

16   صفحه 120 کتاب ایدئولوژیها، کشمکش ها و قدرت، اثر پیر انسار ترجمه مجید شریف واقفی

17   ماکس لرنر

18   دانیل بل 

19  صفحه 25 کتاب ایدئولوژی های مدرن سیاسی اثر آندرو وینسنت. ترجمه مرتضی ثاقب فر

20   کتاب راین هارد کوئل  ترجمه منوچهر فکری ارشاد

21  مقدمه کتاب سنت فاشیسم اثر جان وایس

22   330 کتاب سنت فاشیسم اثر جان وایس

23   106 کتاب سنت فاشیسم اثر جان وایس

24  صفحه 115  کتاب سنت فاشیسم اثر جان وایس

25  نوریل روبینی استاد اقتصاد در دانشگاه نیویورک

26   http://www.anthropology.ir/node?pag…

728   صفحه 27 ایدئولوژی های مدرن سیاسی اثر آندرو وینسنت. ترجمه مرتضی ثاقب فر

28  صفحه  322  کتاب آینده سرمایه داری اثر لستر تارو ترجمه عزیز کیاوند.

29  صفحه 34 کتاب آینده سرمایه داری اثر لستر تارو ترجمه عزیز کیاوند.

30  صفحه 311 از کتاب آینده سرمایه داری اثر لستر تارو ترجمه مهندس عزیز کیاوند

31  https://www.facebook.com/groups/337… صفحه علی رسولی   

32  صفحه 311 از کتاب آینده سرمایه داری اثر لستر تارو ترجمه مهندس عزیز کیاوند

33 صفحه  298 کتاب آینده سرمایه داری اثر لستر تارو ترجمه عزیز کیاوند.

34  صفحه  387  کتاب آینده سرمایه داری اثر لستر تارو ترجمه عزیز کیاوند.

35 صفحه  359 کتاب تاریخ فلسفه قرن بیستم اثر کریستیان دولا کامپانی، ترجمه باقر پرهام

36  صفحه 155 کتاب لیبرالیسم و محافظه کاری تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم اثر حسین بشریه

37  صفحه 156 و 157 کتاب لیبرالیسم و محافظه کاری تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم اثر حسین بشریه

38  بتهوون

39  10 Lessons from Albert Einstein Read More:

http://www.knowledgeoftoday.org/201…

The Imagination is PowerfulImagination is everything. It is the preview of life’s coming attractions. Imagination is more important than knowledge.

40  ژان دلابرویه

41  آنتونی رابینز

42  HTTP://DIALOGT.DE/BRECHT-2/

43 https://www.facebook.com/bahar.fh.3…

44  https://www.facebook.com/ahmed.pour…?   

45  یوگون ، پیرمردی که کوه را از جا می‌کند 11 ژوئن 1945 آثار منتخب جلد 3مائوتسه دون

46  گاليله

47  گوستاو لوبون

48  جيمز جويس

49 آلبرت هوبارد

50  برتولت برشت از صفحه فیس بوک علی رسولی

51  توماس اديسون

52  گارفيلد

53  انوره دو بالزاك

54  زيگموند فرويد

55  سارنف

56   فريدريش شيلر