اروپایی
مهدی گرایلو
متن در فرمات پ د اف
در فرانسه چون کسی نمیداند چگونه باید از قدرت استفاده کند، دولتْ آن را به مردم تفویض کرده است؛ به همین دلیل مناظرِ اجتماعیِ آنجا با یک سوررئالیسمِ روزمره در خاطرهی گردشگران ثبت میشوند: سی سال بعد، با تصویرِ بستهای از چین و آژنگِ چهرهی عبوسِ یک مأمورِ گَرِ تاریخ که هنگامِ نطق سالانهاش دربارهی ترفیعِ عنقریبِ شأنِ جهانیِ میهن، یک تریلر بدون ملاحظهی قوانین راهنمایی و رانندگی در پسزمینه رشد میکند و بوقزنان از روی جمعیت میگذرد، خاطرات ما آغاز میشود. برای آدمهایی که از اروپا خوششان نمیآید کار سختی نیست که این تصویر را بهخاطرِ ناسازههای بونوئلیاش، روایتی از امری واقعشده ندانند:
بودریار باور داشت که با پسامدرنیته تصویر یا وانموده (simulacrum) دیگر نه گواهِ یک امرِ واقع، بلکه هستیِ خودفرمانی است که جای واقعیت را بهطور مطلق گرفته است، بهگونهایکه از این پس با غیاب امرِ واقع مواجهیم: عکسی که از یک چیز میگیریم، بازنمایندهی خودِ آن چیز نیست، زیرا امکان تمایز آن چیز و وانماییاش در آن عکس از میان رفته است: عکسْ بَدَلِ یک اصلْ نیست، بلکه اصل و بَدَل در وانموده یگانه شدهاند؛ وانموده رابطهی مألوفِ استنادِ تصویر به نسخهی اصلی را به تعلیق درمیآورد. بودریار بر همین اساس منکر جنگ اولِ خلیج فارس شد، زیرا جهانیان نه خود جنگ، بلکه فقط تصاویر آن را در تلویزیونهای خود دیدهاند و نیروی خودبنیاد تصویر هماینک تا آن اندازه هست که تبدیل به اصلِ جنگ شود؛ مسئله این نیست که راویِ خبر دروغ میگوید و با یکمُشت تصویرِ ساختگی میخواهد چیزی غیرواقع را به ما القا کند؛ راوی (شبکهی خبری) خودش از طریق تصویر در حال جنگ است؛ درنتیجه جنگ از یک واقعیت جغرافیایی به یک مخابرهی تصویری تبدیل میشود که هیچ مکان هندسی مشخصی ندارد. بر این بنیاد میتوانیم به ماتمزدگانِ نیس بگوییم که تصاویری که از آن ویراژِ شبانه دیدهایم، به یک واقعیت اصیل استناد نمیکنند، چون پس از فروپاشیِ ساختارگرایی، نیس با همهی تریلرهایش طول و عرض جغرافیاییِ خود را پشتِ ورودیِ پسامدرن جا گذاشت و به صدرِ خبرها در آمد.
چگونه فرانسه را از مخصمهای که فیلسوفهای خودش برایش ایجاد میکنند، خلاص کنیم؟ باید از تُرکها بیاموزیم: میگویند برنامهی تصفیهی ارتش از عناصر وابسته به گولن قرار بود در همین روزها اجرایی شود؛ شاید خبر به طرف مقابل رسیده و کودتاچیان با جلو انداختنِ اجباریِ طرحِ خود برای رودستی زدن به اردوغان، از او رودستی خوردهاند. فهرستِ از پیش آمادهی بازداشتیها مؤید این فرض است. هر طرف مهیای عملیاتِ ضربتی علیه طرف دیگر میشد و در این میان صرفاً آن کس که در زمان شتاب کرده است، عنوان کودتا را یدک میکشد؛ بههمین دلیل شکلِ کلی اتفاقات برای بسیاری تداعیگرِ نمایشی است که کارگردان اصلیِ آن خود اردوغان است. درعوض، برخی مانند حزبِ کمونیستِ جسور ترکیه، بر باطلبودن این گمانه اصرار میکنند (1،4) و بااینهمه در یک تعقیب و گریزِ جاسوسیـپلیسی که در آن هر حریف در شرایطی برای دیگری تور میاندازد که میداند خودش در همین لحظه در تورِ اوست، نتیجهی نهایی هم خودبهخود جذابیتِ داستانی یک فیلم کارآگاهی را دارد و اگر خیلیها همهچیز را ساختگی میدانند، بدینخاطر است که ترجیح میدهند از تماشای فیلم لذت ببرند. من هم همراه موجِ عمومی تماشاگران شدم تا اگر کودتا در ترکیه پیروز شد آن را باور نکنم: واضح است که در آنکارا نبودم و ناگزیر ماجرا را فقط در اخبار میدیدم و این هم دلیلِ چیزِ اصیلی نمیشد؛ اما اکنون که کودتا شکست خورده، وضع فرق میکند و اردوغان برای فیصلهی قائله نیازی به اثباتِ استنادِ تصاویر به عینِ واقعیت نمیبیند؛ او از شهروندان انتظار دارد که به کلیت رویدادهایی که هرچه میکوشد نمیتواند ثابت کند ساختگی نبودهاند، فقط ایمان بیاورند و با بقیهی امور کاری نداشته باشند؛ این چشمداشتْ از جوهرِ فراخوان داعش برای عضوگیری در اینترنت است که هیچ فیلتری نمیتواند جلوی متاستازِ قارهبهقارهی آن را بگیرد، چون وقتی کسی با کسی بر سرِ آدمکُشی، دیجیتالی بیعت میکند این تضمین را گرفته است که تمایز میان آدمی که میکُشد و تصویری که از کُشتنش در یوتیوب میگذارد از میان رفته است. لوموند به این نتیجه رسیده است که عکسِ تروریستها را پس از انجام عملیات چاپ نکند تا رؤیای مشهورشدن از سرِ بقیهشان بپَرَد؛ با نوجوانِ مسلّحی که شبی پس از شبِ بودریار میفهمد که خودش به حادترین شکلِ ممکن یک تصویر است، این تدبیر نتیجه نمیدهد، چرا که خیال میکند که پیش از عملیات هم بهاندازهی کافی مشهور شده است. اراذلی که چند روز است با پرچمِ ترکیه و مخالفانِ اسد در خیابانها جارِ مشروعیت میزنند، بیسروصدا از سوریه و عراق بازگشتهاند و اکنون برای نفرت از سعودیها دنبال دلیل میگردند.
منکران، هم کشفِ نمایش میکنند و هم از شرِ پسامدرنِ بودریار خلاص میشوند: «باشد! همهچیز وانموده است؛ اما مسئله دیگر ربطی به واقعبودگی ندارد. همه درگیر اثبات یا انکارِ یک مابعدالطبیعهی تُرکیاَند که تنها با تصدیق عمومیِ یک دروغِ مؤسس اعلام وضعیت اضطراری میکند«. در این لحظه اردوغان پیروزترین مرد اروپاست، چون مدارکی که برای اثبات دستداشتنِ گولن در کودتا جمع میکند، فقط برای دلالتِ کاخ سفید در مسیر استرداد متهم است، وگرنه حتا کمونیستهای کشورش که در اعلامِ انزجار از او هفتهای یک بیانیه میدهند، با آنکه میگویند هدف کودتا نمیتواند تصرف تمام و کمال قدرت بهدستِ گولن باشد ــ زیرا جامعه پذیرای خلافت مطلقهی او نیست ــ و درعوضْ یک عدالت و توسعهی بدون اردوغان، هم برای جنبشِ گولن که هنوز بر ذهنیت برخی از عناصر این حزب سلطه دارد و هم حتا برای نیروهایی چون جمهوریخواه خلق مطلوب است (2)، در این مورد نیازی به هیچ مدرکی نمیبینند. با گافِ خجالتآوری که کودتاچیان دادهاند، گولن دیگر دوست ندارد طرحی که سالها پیش برای قلعوقمعِ ارگنهکُن پیاده کرده بود را به یاد آوَرَد؛ او مانندِ پدرِ مغمومِ یک نوزادِ مردهزاد از تلویزیون تماشا میکند که پس از عملیات احمقانهاش جامعهی آزمایشِ او با یک قناعت ساختاری اشباع شده است که پاسخ ذهنیتی که میپرسد چرا نتیجهی بازی روی الاکلنگ کودتا و ضدکودتا از پیش مشخص است را با پنجهبُکس میدهد. دیدیم که دراینباره سرانِ اروپا، گذشته از نقنقهای همیشگی، حرف جدّیای برای گفتن ندارند، چون بیشک همه آرزو میکنند که دراینلحظه جای اردوغان باشند؛ آنها وحشت از یک اروپای تُرکی را با کمک خاطرهی فروپاشیِ عثمانی و دلخوشکردن به دلایل کناررفتنِ داووداُغلو هضم میکنند و سپس در گردوغباری که برای ندیدنِ سرنوشت محتوم اتحادیهشان بهپا کردهاند به موقعیت حزب حاکمی غبطه میخورند که در روگردانی از یک قارهی ورشکسته، برخلافِ انگلیسیها نه یک جامعهی شرمزده و سرگردان، بلکه اوباشی با اطمینان به نفسِ عالی تولید میکند. بههمهی این دلایل، همدستی یا دستِکم همدلی احتمالی کشورهای غربی با کودتاگران از سطح یک بهانه برای سرکوب فراتر رفته و در قاموسِ نوینِ تُرکها به یک ضربالمثل تبدیل میشود که کارکردِ سفسطیاش در بداهتِ درخود و بیشائبهای است که معمولاً یک مناقشهی سیاسی و نظریِ جاری در سپهر عمومی را با اِحضار مفروضاتِ فاهمهی مبتذل جامعه تمام میکند؛ این خودبسندگی، مانند برداشتِ آلمانیها نسبت به متفقینْ یکدهه پس از انعقاد پیمان ورسای، به تضمینِ لذتی که همه از دَوَران در چرخهی قهرکردن با مفلوکانِ حسرتبهدلِ اروپا میبَرَند، از این پس مدام وضع خواهد شد. فراموش نکنیم که در ترکیه از طریق یک سازوکارِ آشنای فراربهجلو که در قومِ همیشهطلبکارِ تُرک رواجِ آیینی دارد، نتایج فاجعهبارِ سیاستهای منطقهایِ عدالت و توسعه تبدیل به اعتراض به غرب شده است و در دورخیزی برای دوباره و دورتر پریدن فعلاً خود را در شکلِ رویکرد به شرق نشان میدهد. بههمینروال، ترمیمِ نخستوزیر و اشارات اردوغان و ییلدیریم به ضرورت بهبود روابط با روسیه و سوریه و ایران ظاهراً ولخرجیِ ترکیه برای منطقه است و آنکارا مِنّت سَرِمان میگذارد که کم مانده بود اردوغان شهیدِ اولِ این بریز و بپاش شود. آکپارتی اخطار میدهد که به چنین وضعیتی نباید اَنگِ نمایش زد، زیرا این مورد مربوط به ایمان مردم است و از زمانی که اردوغان مؤذِنِ شهر شده است، پیداست که رأساً در قضیهی کفر و ایمانِ اهالی احساس مسئولیت میکند.
عادل الجبیر گلایه کرده بود که ترکیه نمیتواند ناگهان مخالفان اسد در سوریه را به امانِ خدا رها کند و این برای آنکارا عواقب بدی خواهد داشت؛ حَمَد بِن خلیفه، امیرِ پیشین قطر که از زمان ابلاغیهی محرمانهی کاخ سفید در 2013 برای کنارهگیریِ فوری از سلطنت و تحویل قدرت به پسرش دنبال فرصتِ تلافی میگشت، حالا لُو میدهد که منظور الجبیر از این عاقبتِ بد همین کودتای اَختهی چندشب پیش بود. اگر چنین باشد، این زاویهی نوگشوده میان متحدانِ سابق میرود تا از خلال یک کودتای بازندهی پیشبینیپذیر، برای اردوغان آینده بسازد و چون الجبیر در این مورد خود را مقصر میداند مضموناً به خبرنگاران میگوید که از آنچه در ترکیه میگذرد سر در نمیآوَرَد. فکر میکنید چهکسی بیش از او مستعد ابتلا به این وهم است که نکند کاری که خودش کرده، پیشاپیش نمایشِ اردوغان بوده است؟ پیشنشانههای وضعیتِ روانیای که این گمانه را بهطور نظاممند در او تقویت میکند، با شرکت شاهزادگان در نشستهای جزءِ هرجاییِ اپوزیسیونِ ایران و گَردگیریِ پروندهی منسوخترین لایههای مسلّح کُردایَتی برای شلیک چند تیر هواییِ بیهدف در اُشنَویه، دیده شدهاند. بهلحاظِ نظری ــ با ارجاع به برخی از نوشتههای پیشین (پشت و روی پردهی امتناع، شورِ تعریبِ اَنیران) ــ قابل درک است که چگونه و کجا عناصرِ مُزدحم و ناپیکرِ حوادث در پردهبندیهای یک نمایشِ صامت اثبات میشوند. دیدیم که برای تألیفِ روایتی منسجم از عبور این پردههای ناهمبَند، کاری کارآگاهانه باید. مثلاً وقتی ویشینسکی پردههای مخالفانِ استالین را نَقّالی میکرد، گذشتهی بوخارین برای خودش هم تازهتازه شکل آشنای توطئه مییافت. سرویس اطلاعاتی انگلیس که در این مورد انگیزههایش مشکوک است، اعلام کرده است که با شنود و گشودِ برخی تلفنها و ایمیلهای منصبداران آنکارا پی بُرده که آنها مشغول برنامهریزی نمایش کودتا برای آغاز پاکسازی ارتش بودهاند؛ اما کمال اُکویان، دبیر یکُمِ حزب کمونیست ترکیه، در برابر این حرفها طعنه میزند که میتوان توهمپردازی روی خط یک فرضیهی باطل را تا اَبَد ادامه داد: مثلاً شهادتِ اعضای پارلمانیِ حزبِ جمهوریخواه خلق دربارهی اینکه هنگام بمبارانِ پارلمان همهچیز تا حد مرگ جدّی بود، خودش بخشی از نمایش است، یا اینکه قربانیکردنِ نخستوزیر در همان بمباران یکی دیگر از اهداف اردوغان از این کودتای ساختگیست (1). نخست به این دلیل حق به اُکویان داده میشود که توطئهباوری، حتا با کمترین سند و مدرکِ موجود، باز هم از منبعِ شهوانیِ یک گرهگُشاییِ ذهنی مثلِ حل جدول کلمات متقاطع مایه میگیرد؛ اما حرفِ خبرچینهای انگلیس، حتا اگر دروغ باشد، شرکت در عملیات تخریبی علیه احداثِ باروی ایمانِ هوادارانِ اردوغان است؛ کمونیستها دقت نمیکنند که ماجرا بیشتر بهشکلی سلبی نمایشی است، چون اردوغان نمیتواند با دلیل و سند ثابت کند که کودتایی که نتایج مطلوبی برایش داشته نمایشی نیست. در عوضِ این ناتوانی، او قضیه را به همهپرسی گذاشته تا دستِآخر سره از ناسره تفکیک شود. در این میان هنوز و بهرغمِ گلایههای الجبیر، کسانی که گوش در اذانِ اردوغان رأی میدهند، ما را به یاد آدمهایی میاندازند که در بُریدنِ سرِ 12سالهها هم مشیتی میبینند. در آگاهیِ کمونیستهای تُرک این خطرْ بیشتر بهصورتِ سوءاستفادهی اردوغان از وضعیتْ ثبت شده است؛ سال گذشته، پس از آنکه تُرکیه هواپیمای روسیه را سرنگون کرد، اُکویان در اردوغان یک میهنپرستِ بیعقلِ صربتبار را بازشناخت که آرشیدوک فرانتس فردیناند را هدف گرفته است؛ سپس بیحوصلگیِ غرب برای یک جنگ جهانیِ دیگر را دلیل بازگشت تهدید کودتا پس از سکوت مرموز ارتش در سالهای 2000 میلادی دانست (3)؛ کودتا شد، اما برخلافِ تحلیلِ اُکویان در شرایطی که ترکیه در حال عذرخواهی از روسیه بود؛ کسی که پیشبینیاش به دلیلی دقیقاً ضد آنچه خودش اقامه کرده است به حقیقت میپیوندد، بنا به دغدغهی صیانتِ نفس هم که شده باید بهتر از دیگران درک کند که عملکردِ تخریبیِ وجهِ سلبیِ فرضیهی «کودتای نمایشی» از مستنداتِ وجه ایجابیِ آن کاراتر است؛ این یعنی در یک پارانویای امنیتیِ فرضی که ممکن است با تمدید شرایط اضطراری، در روانِ حاکمان هر لحظه نسبت به مخالفان تقویت شود، موقعیتِ اُکویان چندان خوب نیست، زیرا دلیلِ تحلیلیِ او ربطی به دلایل اصلیِ وقوع کودتا ندارد؛ او نمیتواند میان حدسی که با این دقت درست بوده با دلیلی که اصلاً درست نبوده رابطه برقرار کند و درنتیجه نمیتواند ثابت کند که این حدس از منبعی نزدیکِ کودتا به او نرسیده است. ساختارِ هندسی این وضعیت شبیه به همانی است که اردوغان در آن قرار دارد و با این اوصاف بسیار عجیب است که اُکویان که با جسارتِ همیشگیاش تفسیرِ قالبی و پیشپاافتادهی روزنامهی جمهوریت از شکست کودتا ــ پیروزی دموکراسی ــ را به باد استهزا و انتقاد میگیرد (1)، دلالتهای فرضیهی نمایش را به کمکِ همین قالبها تحلیل میکند و سرانجام بیشوکم به سیاستی میرسد که پیشبینی میشد همهی احزاب پارلمان به آن برسند: نه کودتا، نه استبداد.
* * *
زمان بهسرعت از ائتلافِ متروکِ اردوغان و گولن میگذرد و تعیینِ مضمونِ ایدئولوژیکِ کودتا از سوی احزابِ مخالف، در امتداد همین بُعدِ زمانی اِحاله به محال میشود. اینجور وقتهاست که طرحِ بازیابیِ شاخصِ طبقاتیای که قرار است کلیشهی سیاست متمایزِ کارگریِ مدنظر و مورد تأکیدِ چپها را در یک خط مستقل بنیاد نهد، با گسترشِ سیر حوادث در مسیر اعلام موضع ضدِآمریکاییِ یک جریانِ تکیاختهایِ دستراستی از جنسِ یِنیشفق، روی میز دبیرخانهی حزب کمونیست خاک میخورَد. به مجموعهی این همسانیهای طبقاتی و ایدئولوژیک، حزب چندجا و از جمله در بندِ یکُم بیانیهاش اشاره میکند (2،4)؛ سپس با شرکت در همهپرسیای که با سه گزینه جامعهی ترکیه را درمینوردد، خودبهخود بر انتخابِ عُرف صحه میگذارد: دو گزینهی اول بهخاطر همین یگانگیِ طبقاتی، از دید حزب کَأنَّ لَم یَکُن محسوب میشوند؛ درنتیجه از میانِ «کودتا»، «کودتای معکوس» و «نه کودتا، نه کودتای معکوس»، واضح است که همه و ازجمله حزب به گزینهی سوم رأی میدهند و هرچه در این انتخاب بیشتر پافشاری میکنند، گزینهی دوم بیشتر رأی میآوَرَد. اردوغان بهسیاقِ الگوهای کلاسیکش این اتصال کوتاه را به حساب همان «پیروزی دموکراسی» که اُکویان ارجاع به آن را در این وضعیت ننگآور میداند، میگذارد (1)؛ نیروی ساختاریِ ناشناختهای که بهاستثنای برخی اجزای سنتیِ گروههای مخالف، بقیهی جامعه را به ذهنیتی اینهمانگرا معتاد میکند، برای خود اردوغان هم تازگیِ غافلگیرکنندهای دارد: آرامآرام جمهورِ ترکیه و آکپارتی به دو پدیدهی تمایزناپذیر تبدیل میشوند و دلیلش فقط ایمانی است که این آدمها به درخواستِ رئیسجمهور به سرشت غیرِنمایشیِ کودتا پیدا کردهاند. بر این واقعیت به این خاطر تأکید میشود که برای تشکیل یک نیروی خیابانی که خود را به هیچ منبع بورژواییِ مشروعیت پاسخگو نمیداند، هیچچیز بدتر از سقوط یک مابعدالطبیعهی اخلاقِ فوراً تعبیهشده و نظام خیر و شری که با آن برپایهی یک چیز درخود وضع میشود، به مرتبهی یک روحوضیِ مضحک که شکلکهای بازیگرانش با ورقزدنِ یک دفترچهی راهنما قرینهیابی میشوند، نیست. در ترس یا تعارفِ مشکوکی که پس از محکومیت عمومی کودتا پدیدار شده، دستههای مدافع «جمهوریت» در کندوهای خودگردانِ خود با نشاندادنِ سطوح چندلایهی حقانیتشان، از چماق گرفته تا استنادِ عامیانه به اینکه کلِ احزاب مخالفِ پارلمانی بیانیهی واحد دادهاند، این سقوط را تا آتشسوزیِ رایشستاگ به تأخیر میاندازند؛ کمونیستها که آشکارا نگرانِ رویِ دیگرِ این اوضاعَند، هرچند با اعلام اینکه کودتا و معکوسش از یک قماشِ طبقاتی و ایدئولوژیکاَند، قطبیتِ بیواسطهی این نظام ارزشگذاری را جسارتاً باطل خواندهاند، پس از همهپرسی به مابعدالطبیعهی اُستوارَندهی همین نظام بازگشتهاند و اکنون در شگفتند که چرا زاویهشان از قلیچداراُغلو از یک حدِ مشخص بیشتر نمیشود. هشدارِ مداوم آنها به مردم دربارهی اینکه تعیین اردوغان بهعنوان میرِ نوروزیِ آبادی میتواند پیامدهای جدیتری از مصادرهی آیینِ معمول اینجور روزها داشته باشد، پشت سدِ این استدلال گرفتار میشود که شرایط اضطراری در ذاتِ خود، چیزی گذراست. احتمالاً اردوغان خوب میداند که بیش از پنج روزی نیست حکمِ میرِ نوروزی؛ اما فعلیتیابیِ ظرفیتهای پیچیده و پنهانِ این مناسک ربطی به زیرکیِ او یا سیاهمَستیِ رعایای لایَعقَلی که گیجِ یک پیروزیِ بیگاهان به تعطیلات رفتهاند ندارد: مثلاً میر میتواند با کمی مغالطه و بهاستناد قدرتِ مرزناپذیری که در پنج روزِ میر بودنش به او داده شده است، دورهی بازداشتِ موقت را به سی روز افزایش دهد؛ کمونیستها و برخی دیگر که از خیلِ مدهوشانْ هوشیارترند، وقتی دقت میکنند میبینند که چیزی به این بزرگی در چیزی به آن کوچکی جا نمیشود؛ بااینهمه محلِ اعتراض نمیبینند، چون گذشته از اینکه آنها هم مثل خود من شک ندارند که حکم و شکنجهی جماعتِ نکبتبارِ گولن هراندازه سنگین باشد، دلسوزیِ حقوقبشری برای آنها هم مشکوک و هم تهوعآور است، همچنان به منبعِ اصلی مشروعیت اشاره نمیکنند، زیرا نمیخواهند از شرطِ ویتگنشتاینیِ بنیادگذار هر بازی عدول کنند: هیچ بازیگری حق ندارد فکر کند که آنچه میان او و دیگران در جریان است فقط یک بازی است؛ مثلاً فوتبالیستها اجازه ندارند با این ادعا که کل بازی صرفاً بازی است و نباید آن را جدی گرفت، توپ را با دست بزنند؛ درواقع پس از ورود به بازی، دیگر چیزی بازی نیست، بلکه همهچیز کاملاً جدی است؛ این شرطْ یک مقدمهی منطقی است که بدون آن سامانهی کنش متقابلِ نیروها فرومیپاشد، یعنی اگر رعایت نشود، بازی بی بازی؛ کسانی ــ و ازجمله کمونیستها ــ که متوجه کارکرد وجهِ سلبیِ فرضیهی ساختگیبودنِ قضیه و تمهیدات اردوغان در برابرِ گزندِ آن نیستند، درونِ میدانْ قواعد را بهحکم اصولِ اولیهی نظریهی بازیها جدی میگیرند؛ آنها که خوشباورانه فکر میکنند که شکست کودتا فراتر از علاقهی تُرکها به عدالت و توسعه بهخاطر دغدغهی عمومیِ دفاع از دموکراسی در برابرِ مداخلات امپریالیستی بوده، و اردوکِشی خیابانیِ چماقدارانِ اردوغان فقط معلولِ معیوب و فرصتطلبانهی وضعیت موجود است، ناگزیر این ادعای سال گذشتهی خود را که دگرگشت به فاشیسم محتمل نیست ادامه میدهند (3) و در نوروزِ تمدیدشدهی میر معطّلِ نتیجهی بازی میمانند.
* * *
بنابرشواهد، فرانسویها چندسالِ دیگر به گرامیداشتِ فتح باستیل ادامه خواهند داد تا اینکه اضطرابِ تریلرهای بیفرمانْ حافظهی کوتاهمدتِ آنها را چنان اِشغال کند که مجالی برای ارجاع به عناصرِ دیرپای خاطراتشان باقی نمانَد؛ بااینحال معلوم نیست چرا اُلاند دربارهی مخاطراتی که کودتای معکوس اردوغان متوجه «جامعهی مدنی ترکیه» کرده است حرف میزند. طبیعی است که اندرزِ اروپا برای نیروهای وفادار اردوغان که بُردِ نگاه خود را تا نزدیکترین سهمِ غربیها در توطئه علیهِ پیشوایشان کوتاه کردهاند، اعتبار ندارد. درست به همین دلیل «جامعهی مدنی ترکیه» رفتهرفته با نیشخندهای تُرکی به آشفتهبازارِ «جامعهی مدنیِ فرانسه» کمرنگ میشود و بهجای آن تشکیلاتی مینشینَد که بهرغم سرخوردگیاش از ردّ مداوم درخواستِ عضویت در اتحادیهی اروپا، رسالتش را در بازتعریف مفهوم اروپا میداند؛ احتمالاً اُلاند در واکنش به این موضوع با تشویشِ خاطر به حماسههای ملّیاش ارجاع میدهد که منبع الهام حرکتهای ضدارتجاعی در سراسر قاره بودهاند؛ فرانسه که ذهنش جای دیگری مشغول است هرچه میکوشد چیزی از اینها یادش نمیآید. وانگهی این حدسی معنادار است که در عُثمانیترین اروپای تاریخ دیگر کسی به اذانِ پریشانِ یک عیسویِ فراری ایمان نمیآورد؛ سرانجام، اُتراقِ پایانیِ سوسیالیسمِ پرغرور پاریس در قوطیِ حزبِ اُلاند این اضطراب او را توجیه میکند که وحدت انقلابی جامعه چند دَهه است که موضوعیت تاریخی ندارد.
1.
http://icp.sol.org.tr/europe/erdogan-cannot-trust-anyone-anymore-0
2.
3.
4.
http://www.solidnet.org/turkey-communist-party/cp-turkey-statement-on-the-military-coup-in-turkey-en