پرش به محتوا

چرا پرونده بیماری و مرگ عباس کیارستمی برای روزنامه نگاران اهمیت دارد؟

kiarostami_201623

بابک پاکزاد

سرآخر، فریاد پردرد مهرجویی را (محتوی و ادبیاتش را) به جای آن که در قالب جنگ صنف پزشکان و سینماگران بخوانیم و تحلیل کنیم، جلوه ای از رابطه اجتماعی پزشک و بیمار ببینیم ، مانند تصویر بشدت تکرار شونده بیماری که روی تخت بیمارستان بی پناه افتاده ، درد می کشد و رسیدگی طلب می کندو جوابی متناسب و شایسته دریافت نمی کند، آن گاه قضاوت نسبت وی تغییر می کند.و آن گاه می توان به افکار عمومی نشان داد که فرم و شکل بیان چگونه توسط مناسبات قدرت تعیین می شود.

babakpakzad_profilهمه چیز از فریاد پردرد مهرجویی آغاز نشد بلکه از واکنش مجموعه ای از پزشکان در قالب دفاع از صنف پزشک آغاز شد و با حمایت تلویحی و آشکار نهاد های متولی امر پزشکی از این موضع گیری ها، تا کنون ادامه پیدا کرده است. پرسش این است که چه صنفی در تقلیل دادن مباحث برخاسته از پرونده بیماری و مرگ کیارستمی به یک رویارویی صنفی میان صنف پزشکان و صنف سینماگران، منافع دارد؟ پاسخ برای من ساده و محرز است: صنف پزشکان. چرا؟ چون عبور بحث از پرونده کیارستمی و مطرح کردن بحث خطای پزشکی، رعایت منشور حقوق بیمار و اساسا نوع رابطه پزشک و بیمار در ایران واقعا این صنف را در دست اندازهای جدی و حاد می اندازد. در بحث رابطه پزشک و بیمار درست مانند واژه هایی چون مرد سالاری یا پدرسالاری ما با پدیده ای به نام پزشک سالاری مواجهیم. به واقع پزشک بر بیمار سالار است. و همانطور که در هیچ متن فمینیستی در نقد مردسالاری، به درستی ابتدا به مردان خوش فکری که به رابطه برابر با زنان اعتقاد دارند و آن را عملی می کنند اشاره ای نمی شود و حساب آنان جدا نمی شود. به هنگام بحث بر سر پزشک سالاری نیز ضرورتی نیست که ابتدا از پزشکان خدوم وسخن گفت. زیرا سخن از یک نوع رابطه است. وقتی نوزادی متولد می شود بسته به این که پسر یا دختر باشد وارد رابطه ای اجتماعی می شود که امتیازاتی از وی سلب شده یا دارای امتیازاتی می شود. همین طور وقتی فردی در جایگاه پزشک قرار می گیرد وارد یک رابطه اجتماعی می شود. بدیهی است که توضیح و قضاوت پیرامون یک رابطه اجتماعی نیازمند توضیح و جدا کردن خوب ها از بدها نیست. به این ترتیب آنان که هوشمندانه معضلی اساسی را به یک پرونده پزشکی و جنگ صنفی تقلیل می دهند، در حالی که حاشیه ای امن برای آن رابطه اجتماعی که از آن منتفع می شوند فراهم می کنند، با صنفی کردن مساله ، منتقد را وادار می کنند که ابتدا حساب خوب ها را از بدها جدا کند و بعد به صورت محدود به ماجرا بپردازد. غافل از این که آن چه این سوژه را ارزشمند می کند پرداختن به رابطه بیمار و پزشک به مثابه یک رابطه اجتماعی است.

kiarostami_201623_2

عباس کیارستمی در بستر بیماری در بیمارستان

یکی از حادترین نوع این رابطه عمودی و بالا به پایین که با پسوند سالاری معین می شود در رابطه پزشک و بیمار متجلی می شود. این رابطه از جنس تسلیم بیمار به پزشک است و نه اعتماد! در بیانیه اخیر نظام پزشکی درباره پرونده مرگ کیارستمی از مردم خواسته شده که اعتماد خود را به جامعه پزشکی از دست ندهند. روزنامه نگاران دقیقا باید مساله اعتماد بیمار به پزشک را مورد موشکافی قرار دهند. این که کدام ساز و کارها بیانگر اعتماد و جلب اعتماد است که عبور از آنها در یک رابطه مبتنی بر اتوریته جلوه تام و تمام تسلیم به طرف قدرتمند است. لذا تمرکز بر اعتماد یا تسلیم در این رابطه به مثابه یک سوژه، بسیار کلیدی است.

نهایت آن که در مبحث نگارش باید موضوع را به گونه ای پرورش داد که اساسا الگوهای مشابه اتوریته در ذهن خواننده تداعی شود. پرونده بیماری و مرگ کیارستمی رمزگشای معضلی کلیدی است. از این جهت به بیانیه ها و پاسخ های مکرر طرفین به یکدیگر باید از این منظر نگریست.

این پرونده فرصتی بی نظیر در اختیار اهل رسانه قرار داده تا بر سویه های تاریک ساختار و نظام بهداشت و درمان نوری تابانده شود و معضلات رو آمده و مورد بحث در سطح جامعه قرار گیرد. چنین امکانی به این دلیل فراهم آمده که این پرونده متولی دارد، هم در سطح حاکمیت، هم در سطح صنف مربوطه، هم در سطح افکار عمومی و رسانه ها. چه بخواهیم ، چه نخواهیم زمان نقد رادیکال بی سر و سامانی های نظام بهداشت و درمان ما ،گرچه دیرهنگام ، فرا رسیده است. این معضل از مسیر یک گفتگوی اجتماعی میان کلیه متولیان امر بهداشت و درمان از یک سو و مصرف کنندگان این خدمات برجسته ، آشکار و حلاجی می شود. و در این گفتگو مقاومت ها، اعمال خطوط قرمز، تهدیدها و شانتاژها ، عوام فریبی ها شکل خواهند گرفت که حداقل تصاویر کاذب و کلیشه ای را در هم می شکند و چهره عریان حاملان دیدگاه ها را عیان و آشکار می کند. بدیهی است که در این گفتگوی اجتماعی ، حضور پزشکان آشنا به معضلات بهداشت و درمان ، پزشکان منتقد صاحب تفکر و ابتکار عمل بسیار کلیدی است. چنانچه باید گفت بدون حضور آنان این گفتگوی اجتماعی به سرانجام مطلوب نخواهد رسید.

سرآخر، فریاد پردرد مهرجویی را (محتوی و ادبیاتش را) به جای آن که در قالب جنگ صنف پزشکان و سینماگران بخوانیم و تحلیل کنیم، جلوه ای از رابطه اجتماعی پزشک و بیمار ببینیم ، مانند تصویر بشدت تکرار شونده بیماری که روی تخت بیمارستان بی پناه افتاده ، درد می کشد و رسیدگی طلب می کندو جوابی متناسب و شایسته دریافت نمی کند، آن گاه قضاوت نسبت وی تغییر می کند.و آن گاه می توان به افکار عمومی نشان داد که فرم و شکل بیان چگونه توسط مناسبات قدرت تعیین می شود.

۱ دیدگاه »

  1. اشتباه بابک زاد در اینجاست که می گوید : «در نقد مردسالاری، به درستی ابتدا به مردان خوش فکری که به رابطه برابر با زنان اعتقاد دارند و آن را عملی می کنند اشاره ای نمی شود». این نظریه اشتباه است زیرا موضوع مرد سالاری یا پدر سالاری یک خصوصیت تمدنی و نظام مند است، یعنی به شکل نظام مند ( سیستمتیک) یا بهتر بگویم به مثابه عنصر اینرسی در کل نظام تمدنی عمل می کند و به انتخاب فردی و یا خوش فکری مربوط نمی شود. علاوه بر این مرد سالاری یا پدر سالاری پدیده ای نیست که فقط مربوط به مردان باشد، زیرا زنان نیز می توانند مرد سالار باشند، در هر صورت مادران نخستین آموزگاران مردسالاری به فرزندان مذکر خود می باشند. در نتیجه خوش فکری ها می تواند با مقاومت خود زنان روبرو شود و با شکست مواجه شود. مسئله قانونمندی ست، بی گمان خوش فکریها و بحث و جدل دربارۀ موضوع مطروحه می تواند سرآغاز تحولات آینده باشد، ولی نظام پزشکی و یا مردسالاری به تمدن و قانون عینی باز می گردد. ولی نکته ای که مشمئز کننده بنظر می رسدف این است که فوت یک فرد سرشناس موجب این بلوا شده، در صورتی که هر روز در بیمارستانها از این نوع وقایع روی می دهد، وصدای هیچکس بلند نمی شود و اساساً خبردار نمی شویم…

    لایک

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: