مسئولیت اصلی هردولتی در یک «دمکراسی» حفظ اقلیت طبقه توانمندان در مقابل اکثریت طبقه مستضعفان است. یک دمکراسی پارلمانی معرف خواست خلق نیست. تحمیق و دستکاری آگاهانه و هوشمندانه شیوه رفتار و موضع گیری تودهها سهم تعیین کنندهای را در یک جامعه دمکراتیک داراست. چنین عباراتی زیاد بگوش ما نمیرسد. ولی به یمن برگزاری روزهای صلح آخن که روز ۲۲ آپریل ۲۰۱۶ صورتگرفت آن را شنیدیم. سخنرانی دارای دو بخش بود بخش اول «چراگوسفندان خاموشند؟ دمکراتی و نئولیبرالیسم ـ استراتژی ایجاد حس تحمل و لتارژی» را در زیر در اختیار خوانندگان قرار میدهیم. بخش دوم سخنرانی تحت عنوان «دمکراسی، روانشناسی و مدیریت خشم» بعداً در اختیار خوانندگان قرار خواهد گرفت.
منبع: نویهراینیشه تسایتونگ
تارنگاشت عدالت
۲۸ آوریل ۲۰۱۶
پرفسور راینر مائوسفلد در مورد سیاست کاربردی ایجاد حس تحمل و لتارژی (گیجی و خوابآلودی)
مسئولیت اصلی هردولتی در یک «دمکراسی» حفظ اقلیت طبقه توانمندان در مقابل اکثریت طبقه مستضعفان است. یک دمکراسی پارلمانی معرف خواست خلق نیست. تحمیق و دستکاری آگاهانه و هوشمندانه شیوه رفتار و موضع تودهها سهم تعیین کنندهای را در یک جامعه دمکراتیک داراست. چنین عباراتی زیاد بگوش ما نمیرسد. ولی به یمن برگزاری روزهای صلح آخن که روز ۲۲ آپریل ۲۰۱۶ صورتگرفت آن را شنیدیم. سخنرانی دارای دو بخش بود بخش اول «چراگوسفندان خاموشند؟ دمکراتی و نئولیبرالیسم ـ استراتژی ایجاد حس تحمل و لتارژی» را در زیر در اختیار خوانندگان قرار میدهیم. بخش دوم سخنرانی تحت عنوان «دمکراتی، روانشناسی و مدیریت خشم» بعداً در اختیار خوانندگان قرار خواهد گرفت.
چرا گوسفندان خاموشند؟ این تم سخنرانی ماست. آنچه که بسیار جالب توجه به نظر میرسد این که: این استعاره خیلی بدیهی برداشت میشود. این چه معنی میدهد؟ در اصل خلق مائیم و ناگهان میشنویم که در اصل ما یک گله گوسفندیم. ویژگی و خصلت یک گله گوسفند چیست؟ویژگی آن این است که می توان خیلی ساده آن را هدایت کرد. افراد مستقل وجود ندارند بلکه همه دنبالهرو هستند. منظور این است که: آنها مسئولیتی ندارند. آنها غریزی رفتار میکنند، آنها عاطفی رفتار می کنند. کوتاه بگوئیم: در اصل آنها احمقند… چه کسی از این استعارهاستفاده میکند؟ این خبرگان جامعه هستند که خلق را گله گوسفند معرفی میکنند… آنها از این استعاره به عنوان وجه تمایز بین خلق و خبرگان جامعه استفاده میکنند. در بین خبرگان کششی به گله واری وجود ندارد… یعنی: بیمسئولیتی همواره خاصه خلق است و این وجه تمایز لازم است تا مشروعیت سلطه توجیه شود…
معضل دمکراسی
مسئله برسر رابطه بین خبرگان و خلق است. نوام چامسکی آن را «تضاد هیوم» نامید. «دیوید هیوم» فیلسوف قرن ۱۸: چطور ممکن است که اکثریت براحتی سلطه اقلیتی را بپذیرد؟ این یک معجزه است و تعجب آور مینماید. و او دریافت: تنها امکانی که بتوان به این وضع رسید، کنترل نظرات و عقاید است. حکومت اقلیتی بر اکثریتی یک تضاد است. حکام از ابتدا بر این امر واقف بودند. ارسطو که که رابطه خوبی با دمکراسی نداشت، میخواست که نجیبزادگان حکومت کنند. خلق یک گله بود ولی تعداد نجیب زادگان کم بود لذا ارسطو میگفت: دمکراسی آنگاه وجود دارد که فقرا و پلبها اکثریت و حکومت را در اختیار داشته باشند و اولیگارشی آنگاه است که ثروتمندان و نجیبزادگان در اکثریت باشند. لذا ارسطو میگفت دمکراسی بد است زیرا که در دمکراسی امکان آن میرود که فقرا ثروت اغنیاء را بین خود تقسیم کنند …
حفاظت از اقلیت دارا در مقابل اکثریت ندار
یکی از پدران قانون اساسی آمریکا، «جیمز مدیسون» (۱۷۵۱ تا ۱۸۳۶، ۴مین رئیس جمهور ایالات متحد) گفت: «مسئولیت اصلی یک دولت این است که از اقلیت طبقه دارا در مقابل اکثریت طبقه ندار حفاظت کند». اکنون این مشکل پدید میآید که چگونه میتوان به دمکراسی رسید و در عین حال خواست مدیسون را مستجاب کرد؟ در اینجا ایده دمکراسی پارلمانی پابه عرصه وجود نهاد. این دمکراسی دارای این امتیاز است که دمکراسی نیست ولی این طور مینمایاند و این امکان را در اختیار توانمندان قرار میدهد که از طریق نمایندگی نهایتاً روندهای تصمیمگیری جامعه را تعیین کنند.
باید خطر ریسک از دمکراسی زدوده شود
چگونه میتوان خطر ریسک را از دمکراسی دور کرد؟ «یاکوب آئوگشتاین» گفت: «پارلمانها از دمکراسی در مقابل خلق و از خلق در مقابل خود خلق حفاظت میکنند، زیرا … که بقای دمکراسی در بین خلق زیاد مطمئن نیست» جالب است که این جمله توسط یک فرد لیبرال چپ و یا فردی که خود را لیبرال چپ میدانست، بیان گردیده است. او جدی میگفت … منظور او این بود که: دمکراسی پارلمانی اراده خلق را نمایندگی نمیکند. از این ابراز نظر صریح تشکرمیکنیم.
تاثیر انتخابات قابل اغماض است
دمکراسی برای چه کسی خوب است؟ دمکراسی برای خبرگان خوب است و نه برای خلق. یعنی اینکه تاثیر انتخابات برسیاستی که خبرگان دنبال میکنند، عملاً قابل اغماض است. حال بپردازیم به واقعیات. آیا دمکراسی برای خبرگان سودمند است؟ این فرضیهای است که حتا بررسی آن واقعاً پوچ و بیمعنی به نظر میرسد. حاکمیت قانونی میان تهی شد. دولت رفاهی خورد شد. ساختارهای اقتصادی مطلقه قانونی شد. قانونی کردن ساختارهای اقتصادی مطلقه برای خبرگان یک پروژه سودمند است زیرا آنچه که تا دیروز غیرقانونی بود، اکنون قانونی میشد. با طعنه میتوان گفت: این یک پروژه مثمر ثمر علیه بزهکاری اقتصادی است.
هرکس که دست به رفراندوم خلقی زند، دشمن اروپا خواهد بود
«فرانک شیرماخر»(یکی از ناشرین روزنامه محافظه کار آلمان فرانکفورترآلگماینه تسایتونگ) گفت: «دمکراسی اوراق و بنجل است و هرکس که دست به رفراندوم خلقی زند، تهدیدی برای اروپا خواهد بود». قضاوتی صریح و روشن. «ولفگانگ اشترک» یکی از جامعه شناسان معتبر گفت: «دولت ها، بویژه دولت ایالات متحده آمریکا کمافیالسابق در مشت صنایع مالی گرفتارند». پس آئوگاشتاین براین عقیده است که منافع خلق زیر لوای صنایع مالی تامین است.
نمونه ای دیگر: «دیتر گریم» یک حقوقدان معتبر کارشناس مسائل قانون اساسی و قاضی شورایعالی قضائی میگوید: تاریخ اتحادیه اروپا، تاریخ یک کسب قدرت غیرقانونی خزنده است و او آن را کودتای پنهانی مینامد.
نقش انتخابات: نمایشی تماشائی
نگاهی به وال استریت جورنال بیافکنیم. خواندن روزنامه خبرگان همیشه سودمند است زیرا که برای مردم نوشته نشده است.در این نوع مطبوعات خبرگان با یکدیگر گفتگو میکنند و این گفتگوها اغلب کاملاً صریح و روشن است. والاستریت جورنال که یک روزنامه چپ و رادیکال نیست، نوشت: مردم فکر میکنند که آنها کنگره را انتخاب میکنند تا قانونگذاری را تعیین کند؛ اما نقش انتخابات تنها یک نمایش دیدنی است.
به نظر آلگور کنگره بطور دربست در چنگ صنایع مالی است. او هم یک رادیکال چپ نیست.چرا ما چنین جملاتی رادیکالی را از چنین افرادی می شنویما؟ خبرگان چگونه میتوانند رویای دمکراسی را به خلق الغاء کنند و یا حداقل خلق را ارام نگه دارند؟ این معمای بزرگ زمان است. چگونه ممکن است که دولت رفاهی و حاکمیت قانون بهاین شدت میانتهی شود و صدای خلق بیرون نیاید؟
Hard Power خشونت نظامی و پلیسی، شکنجههای خونین و فقر و بینوائی اجتماعی … هم اینها را میتوان در دیکتاتوریها یافت. خلق با فشار شدید و خشن با انضباط و مطیع میشود. ولی Hard Power دارای یک جنبه منفی است که به خشونت متقابل میانجامد… ولی ما به طور طبیعی موجوداتی متعهد به اخلاقیم… وقتی که به عنوان شیوه حکومتی Hart Power اعمال گردد دیر و یا زود مردم شورش خواهند کرد و خشونت باید مدام بیشتر شود.
ما باید مسلط بر عقاید و نظرات باشیم
مسئله بر سر این است که شیوههای سلطه غیرقابل رویت باشد، یعنی به صورتی اعمال گردد که تاثیری بر حساسیت اخلاقی ما وارد نیاورد. ما آن را احساس نکنیم. ودر نتیجه ما عصبانی و ناراحت نمیشویم… رشد دمکراسی و رشد به اصطلاح شکنجه سفید دست به دست و در کنار هم صورت میگیرد. شکنجه سفید ، شکنجه بدون خونریزی است که آثارش را نمیتوان در قربانی باز شناخت. انسان ناراحت و عصبانی نیست. شکنجه غیرقابل رویت شده است. و امروز ما به اوج این روند رسیدهایم. چگونه میتوان فردی را شکنجه داد بدون آن که اثر خونینی بجای گذاشت ولی با اینحال شخصیت و اراده طرف را کاملاً شکست و خورد کرد. این را فشار نرم Soft Power می نامند. تبلیغات از این نوع است. این همان چیزی است که «هیوم» میگفت: ما باید مسلط بر عقاید و نظرات باشیم…
مسئله برسر تولید رخوت سیاسی است… وقتی که خلق خود را گله محسوب کند، شورش نخواهد کرد. تولید و خلق هویت کاذب: یعنی چه؟ یعنی شما خود را با یک پروژه چپ شناسائی نمیکنید بلکه خود را با یک تیم فوتبال تعریف مینمائید. شما خود را با کالاها بازمیشناسید… علاوه برآن ایجاد عدم اطمینان و ترس… مردمی که در بیامنیتی و ترس زندگی میکند دیگر قادر به شرکت در زندگی سیاسی و تفکر آزاد نیستند. این امر خواسته و مطلوب است. این بخش به یمن روانشناسی و علوم اجتماعی در ۸۰ تا ۱۰۰ سال گذشته با آن چنان ظرافتی تکامل یافته که شما قادر نیستید متصور شوید.
مدیریت عقاید به صرفهتر از اعمال خشونت است
«هارولد د. لاسول» (۱۹۰۲ تا ۱۹۷۸) جامعه شناس: «مدیریت عقاید ارزانتر از اعمال خشونت، ارزانتر از رشوهدهی و یا هرنوع شیوه کنترل دیگری است»… ما باید شیوههای نرم یعنی تبلیغات را تکامل بخشیم. «ادوارد برنایز»(۱۸۹۱ تا ۱۹۹۵): «دستکاری و تحمیق آگاهانه و هوشمندانه رفتار و برداشت تودهها جزء مهمی از جوامع دمکراتیک است.» این حرف به چه معنی است؟ این حرف یعنی اینکه دمکراسی بدون تبلیغات ممکن نیست. تبلیغات جزء هسته مرکزی دمکراسی است. و این امر برای خبرگان از بدیهیات محسوب میشود.
دمکراسی با سرمایهداری ناسازگار است
عصر روشنگری به وسیلهای تبدیل شده که علیه خود آن بکار گرفته می شود. روشنگری چیست: به رسمیت شناختن اصل برابری همه انسانها. این جملهایست که تبعات سنگینی باخود به همراه دارد، حتا با این که کودکان آن را در مدرسه به عنوان شعر حقوق بشر از بر میکنند. «انسان شخص است، یعنی موجودی مستقل و باهوش و منطق که برای خود زندگی میکند و هرگز نباید به عنوان وسیلهای برای دیگری مورد استفاده قرار گیرد…» گله گوسفند صرفاً برای استفاده دیگران است. این گله گوسفند وسیلهای برای انباشت سرمایه سرمایهدار است… بخشهای مرکزی یک جامعه بویژه اقتصاد مجاز نیست که از مشروعیت و کنترل دمکراتیک مستثنا گردد. آن دمکراسی که در بخشهای مرکزی خود غیردمکراتیک باشد، دمکراتیک نیست. دمکراسی یا سرمایهداری ناسازگار است. این مطلب را میتوان در مورد «لوئیس براندایس» قاضی دیوان عالی ایالات متحده بخوبی مشاهده کرد. او میگوید: باید تصمیم بگیریم. یا صاحب دمکراسی هستیم و یا صاحب ثروت که در دست تعداد کمی از مردم متمرکز شده است. ولی ما نمیتوانیم دارای هردو باشیم. در آن صورت دیگر دمکراسی نیست…
چامسکی: عبارت دمکراسی سرمایهداری به خودی خود یک تضاد است. دمکراسی واقعی تنها وقتی میتواند تحقق یابد که کلیه سیستم ضددمکراتیک رادیکال سرمایهداری کنسرنی بکلی محو گردد. این همان پروژه روشنگری است که ما به آن افتخار میکنیم…
حریف ما که باید با او مبارزه کنیم کیست؟
چه چیز مانع تحقق پروژه روشنگری است؟ حریفی که باید با او مبارزه کنیم کیست؟ «ولفگانگ اشترک» (۲۰۱۵) از «ایالات متحده آمریکا به عنوان سرکرده سرمایهداری بینالمللی» سخن میگوید. «اشترک» سوسیال دمکرات است. آیا آنچه که میگوید ضدآمریکائی است؟ … ما فاکتورهای اصلی در یک چنین تحلیل سببی را چگونه تشخیص میدهیم؟ خیلی ساده. فقط کافیست تعریفی را که آمریکا از خود میکند را در نظر گیریم: ۵ دلیل برای اینکه ایالات متحده آمریکا تنها ابرقدرت جهانی است (تایمز، ۵ می ۲۰۱۵„These are the 5 reasons why the U.S. remains the world’s only superpower”) وقتی که قدرتی ابر قدرت است دلایل مکفی وجود دارد که توجه انظار بینالمللی به آن جلب شود.
ضدآمریکائیسم برنامه تبلیغاتی یک امپراتوری است.
بیائید نگاهی به امپراتوری روم بیافکنیم. روم بانفوذترین امپراتوری زمان خود بود. بیمعنی است اگر بگوئید این موضع یک موضع ضد رومی است. ببینید در آن زمان دانمارکیها و گوتها چه میکردند… این یک نحوه بررسی نرمال در علوم تاریخی است: قدرت غالب در آن زمان کدام بود؟ از این جا نتیجه میگیریم که طرحهائی چون ضدرومانیسم و یا ضدآمریکانیسم همیشه وجود داشته ولی همواره طرحهای تبلیغاتی امپراتوری ها بوده است. از این طریق آنها میخواستند از طرح انتقاد ممانعت کنند. یعنی اینکه طرح آنتی آمریکانیسم یک طرح تبلیغاتی و مقوله خود خواسته است…
مقایسه با روم باستان: ما قدرت غالب در جهان هستیم، قدرتمندتر از هرقدرت دیگری از زمان روم باستان(America… is the dominant power in the world, more dominant than any since Rome.) آنها خود را منحصراً با امپراتوری روم مقایسه میکنند ولی از اینکه ما توجه خود را بسوی آنها متمرکز میکنیم، گلایه میکنند. آمریکا با بنمایش گذاردن اراده وقیح و بیرحم خود، هنجارهای خود را ایجاد میکند و واقعیات خود را بوجود میآورد. این امر را خبرگان آمریکائی رسماً اعلام میکنند و جای چون و چرائی باقی نمی گذارند. دو نمونه اخیر دیگر: دیک چینی (در کتاب خود به نام حالت استثنائی ـ چرا جهان به یک آمریکای پرقدرت نیازمند است) («Exceptional – Why the world needs a powerful America»): « ما تنها یکی از ملت ها در بین ملل دیگر در صحنه جهانی نیستیم. ما برای پیشرفت آزادی ضروری و اجب بودهایم. ما نباید فراموش کنیم که ما واقعاً غیرمعمول و فوقالعاده هستیم.»
زیرا ملت آمریکا فوقالعاده است
استثنائی بودن آمریکائی ایدئولوژی خانگی خبرگان آمریکاست. استثنائی بودن به این معناست که: ما تنها وقتی هنجارهای بینالمللی را میپذیریم که به نفع ما باشد. اگر برای ما سودمندنباشد، برای ما اصلاً ارزشی نخواهد داشت، زیرا که ملت آمریکا استثنائی است… آقای اوباما رئیس جمهور این کشور نیز با تارو پود جسمش به این استثنائی بودن ملت آمریکا اعتقاد دارد(„I believe in American exceptionalism with every fiber of my being.“ – Barack Obama, 28.5.2014, U.S. Military Academy-West Point) این ادعا درست مثل ادعای روم باستان است: روم هیچگاه اجازه نمیداد که قانونگزاری آن توسط قانونگزاری مثلاً دانمارک به نحوی محدود گردد. ما باید همیشه از خود سئوال کنیم: ادعائی که مطرح می شود چیست؟ در مورد آمریکا این ادعا کاملاً روشن است.
ما بازیگران اصلی در صحنه تاریخ جهانی هستیم
«کارل رووِه» یکی از مشاورین سیاسی بانفوذ میگوید: «ما اکنون یک امپراتوری هستیم و وقتی که عمل می کنیم، واقعیتهای خود را بوجود میآوریم. و آنگاه که شما (اگر بخواهید) هنوز مشغول بررسی و فراآموزی واقعیات هستید، ما باز عمل خواهیم کرد و واقعیات جدیدی بوجود خواهیم آورد که باز شما میتوانید به بررسی آنها بپردازید و از این طریق مسائل حل و تنظیم خواهد شد. مابازیگران اصلی در صحنه تاریخ جهان هستیم و تنها کاری که برای شما باقی می ماند صرفاً این خواهد بود که آنچه را که ما انجام دادیم بیاموزید»(Karl Rove, 2004, U.S. President George W. Bush’s senior advisor and chief political strategist) از اینهمه صراحت باید متشکر بود. این گفتار، تحلیل های پرزحمت را زائد میسازد. خبرگان خود علناً اعلام میکنند.
آنتی آمریکانیسم: مبارزه خبرگان علیه مردم خود
درمورد آنتیآمریکانیسم: وقتی که به قول«اشترک» توجه خود را معطوف آمریکا به عنوان قدرت هژمونیکننده سرمایه مالی میکنیم، به هیچ وجه منظورمان ملت آمریکا نیست. اینرا نمیتوان آنتی آمریکانیسم نامید. ولی آنتی آمریکانیسم وجود دارد و آن آنتیآمریکانیسم خبرگان آمریکائی است که علیه خلق و ملت خود مبارزه میکنند.
ادامه دارد…