عباس اکبری
در چند وقت گذشته نامهای توسط برخی نویسندگان و مترجمان در رابطه با پیدیاف (PDF) سازی کتابها مطرح شده (1) و بعضاً جوابهایی به آن نامه داده شده است. اخیراً مقالهای به نام «پیدیافسازی، فردیسازی تملک و آلترناتیوها» نوشتهی روزبه آقاجری نیز به موضوع پیدیافسازی پرداخته است. نویسنده (آقاجری) سعی در جا انداختن نظرِ خود به عنوان آلترناتیو در بحث پیرامون پیدیافسازی کتابها داشت و به زعم خود از نگاه مارکسیستی و حتی با نقل قول از مارکس وارد میدان شده بود. اما نظر او به واقع نظری بورژوایی است و تعابیر نادرستی را به مارکس نسبت داده است؛ به این خاطر مجبور شدم چند خطی را در این باره بنویسم.
نویسنده در ابتدای یادداشت خود متذکر شده است که “در این یادداشت کوتاه میخواهم … نشان دهم که چگونه پیدیافسازی با اصولِ اولیهی موضعِ هر نوع چپی ناسازگار است و آلترناتیوهای واقعی و ممکنی را طرح کنم که میتوانند جایگزینی برای فرارفتن از آن دوتایی بیهوده [یعنی کپی رایت و کپی لفت] باشند.”
در این نوشته سعی کردهام تا ایرادات او را مشخص و در نهایت بیمحتواییِ استدلال او و به تبع آن، توخالی بودنِ به اصطلاح آلترناتیوش را نشان بدهم.
***
در گام اول او میگوید “به همان اندازه که دفاع از کپیرایت ـ به شکلِ یک «حق مکتوب» و حذف پیوندهایش با روابط موجود سرمایهداری ـ در پیوند با موضعی لیبرالی به حیاتِ اجتماعی و سیاسی است، پیدیافسازی، خود، بازتولید یکی از روابطِ بنیادی سرمایهدارانه است: تملک“؛ (2) در اینباره باید گفت که «تملک» به هیچوجه یکی از روابطِ بنیادی سرمایهدارانه نیست و از عهد باستان تا به امروز وجود داشته است. «تملک» واژهای کلی است که به هیچوجه سرشت تاریخیای را بیان نمیکند. مالکیت در تمام شیوههای تولید وجود داشته است اما به شکلهای مختلف. همین شکلهای گوناگون است که سرشت تاریخیِ هر عصری را بیان میکند. اگر بخواهیم به روش مارکس از عبارتی دقیق استفاده کنیم باید در عصرِ حاکمیتِ سرمایه بر تولید، از «مالکیت خصوصیِ سرمایهداری یا مدرن» صحبت کنیم.
مارکس در کتاب سرمایه (جلد اول) گفته است که “طبیعت صاحبان پول یا کالاها را از یک سو، و کسانی را که فقط مالک نیروی کار خویش هستند، نیافریده است. این رابطه هیچ بنیادی در تاریخِ طبیعی ندارد و همچنین بنیاد اجتماعی مشترک در تمامی دورههای تاریخ بشر نیست … مقولههای اقتصادی که پیش از این مورد بحث قرار گرفت، به همین ترتیب حامل مُهر و نشان تاریخی هستند”. همچنین در مانیفست کمونیست، مارکس و انگلس، گفتهاند که “بیشک هدف ما از میان برداشتن فردیت بورژوایی، استقلال بورژوایی و آزادی بورژوایی است”. مشخص است که «تملک» مفهومی است که از کمونتههای اولیه تا به امروز وجود داشته است. اما «مالکیت خصوصی مدرن» سرشتنشانِ تاریخیِ عصر سرمایهداری است؛ هدف، از میان برداشتنِ نه هرگونه فردیتی بلکه فردیت بورژوایی است. تنها فردیت و مالکیتی که مربوط به ساز و کار شیوهی تولید سرمایهداری است، مدنظر است.
پس باید “پیدیافسازی، خود، بازتولید یکی از روابطِ بنیادی سرمایهدارانه است: تملک“ را گزافهگوییِ غیرعلمی نویسنده بدانیم.
نوبت آن است که به «تعبیر اشتباه از مفهوم مالکیت» در مقالهی آقاجری بپردازم. نویسنده مفهوم مالکیت را در حیطهی مصرف – یعنی رابطهی بین مصرفکننده و کالا – بررسی میکند که این از سطحیترین روشهای برخورد با موضوع مالکیت است. حتی اقتصاددانان سیاسی نیز به این شیوهی سطحی و بیاساس با موضوع مالکیت مواجه نشدهاند. مارکس هرجا صحبت از مالکیت کرده منظورش مالکیت بر ابزار تولید بوده است. این را در ادامه با استفاده از نوشتههای خودِ مارکس خواهید دید.
آقاجری میگوید “درست است که بهظاهر پیدیافسازی امکان دسترسی به این یا آن متن را فراهم میکند، اما مستقیماً در بازتولید آنچه «تملکِ فردی»اش میتوان خواند، دست دارد … این همان شکل از کمونیسم است که مارکس در دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ «کمونیسم نارس» میخواند، آنچه کاری جز همگانیکردنِ مالکیتِ خصوصی نمیکند: نه حذف مالکیت خصوصی که بخشیدن مالکیت به همه. راه حل کمونیسم نارس برای مسئلهی مالکیت آن است که همه مالکِ خصوصی شوند: گسترشِ تامِ «منطق» مالکیت به همه جا و همه کس. مارکس مینویسد: «هدف غائیِ آن از زندگی و هستی کاملاً صریح است: تملکِ فیزیکی» و «کلیتبخشی به مالکیت خصوصی»؛ «[کمونیسم نارس] بیان فرمانروایی مالکیت مادی در ابعادی آنچنان وسیع است که میخواهد هرآنچه را که به عنوان مالکیت خصوصی نتواند به تملک همگان در آید، نابود کند»”.
مالکیت خصوصی به طور کل بر دو نوع است. مالکیت خصوصی فردی یا مبتنی بر کار شخصی و مالکیت خصوصیِ مدرن یا سرمایهداری.
برای نشان دادن رابطهی این دو نوعِ «مالکیت خصوصی»، به گفتهی مارکس در کتاب سرمایه (جلد اول) باید اشاره کرد که “مالکیت خصوصی مبتنی بر کار شخصی یعنی مالکیتی که میتوان گفت فرد زحمتکش منفرد و مستقل را با شرایط کارش در هم میآمیخت، توسط مالکیت خصوصی سرمایهداری که متکی بر استثمار کار غیر اما رسماً آزاد است، از میدان به در شده است”. دو نکته در اینجا حائز اهمیت است. اول، اگر سخنی از مالکیت خصوصی در میان است باید تشخیص داد که چه نوع از آن مورد نظر است. دوم، هر جا صحبت از مالکیت است، باید مدنظر قرار داد که منظور مالکیت بر ابزار تولید است و نه وسایل مصرفی از جمله کتاب.
گسترش مالکیت خصوصی که مارکس در این فراز از کتاب «دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی 1844» مطرح میکند – یعنی فراز نقل شده توسط آقاجری – نقدی است بر کسانی که به دنبال همگانی کردن این مالکیت خصوصیاند و البته این مفهوم در ارتباط با «ابزار تولید» به معنای اخص کلمه است و نه وسایل مصرفی. مارکس این ایده را (منظور همان کمونیسم نارس است) به باد نقد میگیرد؛ اما بدون توضیحاتی که در کتاب سرمایه (جلد اول) داده است نمیتوان به راحتی به آن پی برد. در ضمن هرجا صحبت از مالکیت خصوصی کردهام به معنای مالکیت خصوصیِ مدرن است که به طور واقع سرمایهدارانه است. (3)
مارکس در «نقد برنامهی گوتا» میگوید در مرحلهی اول کمونیسم یعنی “نه آن جامعهی کمونیستیای که بر شالودههای خود تکاملیافته باشد، بلکه به عکس، جامعهای است که تازه از جامعهی سرمایهداری سر بر میآورد … تا آنجا که به مبادلهی ارزشهای برابر مربوط میشود، آشکارا همان اصلی حاکم است که مبادلهی بین کالاها تنظیم میکند. اما محتوا و شکل این مبادله عوض شدهاند، زیرا در شرایط تغییر یافته هیچ کس نمیتواند چیزی غیر از کارش را بدهد و از سوی دیگر بدین علت که هیچ چیز غیر از وسایل مصرف نمیتواند به مالکیت فردی درآید”. منظور مارکس در این جملات کاملاً مشخص است. وسایل مصرف از جمله کتاب که مورد بحث ماست، در مرحلهی اول کمونیسم (که لنین در کتاب «دولت و انقلاب» از آن به عنوان سوسیالیسم نام میبرد) میتواند تحت مالکیت فردی قرار داشته باشد. پس از دید مارکس مالکیت اشتراکی مختص به ابزار تولید است و فقط وسایل مصرف هستند که میتوانند تحت مالکیت فردی باقی بمانند. (4)
مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست نیز به موضوعِ مالکیت وسایل مصرفی و مالکیت ابزار تولید پرداختهاند، از جمله: “کمونیسم هیچ کس را از تملک محصولات جامعه محروم نمیکند، بلکه این قدرت را از هر کس سلب میکند که با تملک این محصولات، کار دیگران را از آنِ خود کند”؛ در این بخش مارکس و انگلس به صراحت اعلام میکنند که کمونیسم، تملک غیر اشتراکی (فردی و …) بر محصولات جامعه از جمله کتاب را – در شرایط کنونی، و با فرض این که ابزار تولید به حساب نمیآید – از کسی دریغ نمیکند بلکه تملک غیر اشتراکی بر محصولاتی که از آن طریق کار دیگران را میتوان تصاحب کرد (ابزار تولید) ممنوع است.
اساساً صحبت از مالکیت (چه خصوصی چه اشتراکی) بدون توجه به تولید و ابزار تولید تنها میتواند ژستی توخالی یا صحبت بر سر مسائل حقوقی و قانونی باشد.
حسام سلامت که توجه آقاجری را به بخشی از دستنوشتهها جلب کرده است باید به او میگفت که تمام صحبت مارکس بر سر ابزار تولید است تا دانشمند نابغهی ما آن را به وسایل مصرف تعمیم ندهد. این در نوع خود، جز تحریف مارکس چیز دیگری نمیتواند باشد. تحریفِ مارکس برای توجیه خواستههایتان تلاشی بس عظیمتر از این میخواهد.
اما چرا پیدیافسازان، به قول نویسنده، امکانِ شکلگرفتنِ کنشِ جمعی بر گِرد کتاب را سلب میکنند؟ “«نیازی نیست که بروی از این و آن دربارهی اینکه چنین کتابی را دارند یا نه، بپرسی. نیازی نیست بروی کتابخانه. نیازی نیست بروی همراه با دوستی دیگر پول روی هم بگذاری و آن کتاب را تهیه کنی. کافی است در خانه بنشینی، در فیسبوک ما پیام بگذاری و کتابی را بخواهی، تا پیدیافاش را برایت بفرستیم»”. او با طعنه زدن به رویکرد پیدیافسازان، رویکرد آنها را مانعی برای شکل گرفتن کنش جمعی گرد کتاب میداند. پس نویسنده تا به اینجا اعتقاد دارد که اگر با دوستت پول روی هم بگذارید و کتاب را تهیه کنید یا به کتابخانه بروید، کنشی جمعی انجام دادهاید و درخواست از پیدیافساز کنشی فردی است. سپس نتیجه میگیرد که “اما منفیترین سویهی چنین کاری در «آنچه سلب میکند» پنهان است: همپیوندی و ارتباط“. بدین صورت پیدیافسازی – از نگاه آقاجری – امکان کنش جمعی و همپیوندی و ارتباط را از بین میبرد. در آخر اضافه میکند که “آخر چگونه میتوان کنشی را که جای ارتباطهای چهرهبهچهره و رودررو (به بهانهی تهیهی کتاب) را گرفته است، کنشی ریشهای انگاشت؟ نه. چنین کنشی، کنشی سرمایهدارانه است؛ کنشی که دقیقاً روابطِ اجتماعی سرمایهداری را بازتولید و تقویت میکند“.
در اینجا باید به نتایج پیدیافسازی اشاره کنم تا نشان بدهم که نتایج آن با توصیفاتِ نویسنده یکسان نیست.
او به خیال خود فکر میکند که پیدیافسازی امکان ارتباطهای چهرهبهچهره و رودررو را گرفته است. او به این فکر نکرده است که پیدیاف امکان ارتباط برقرار کردن از طریق فضای مجازی – که مقالهی آقاجری نیز در آن انتشار داده شده است – را دارد. همانطور که کتاب رد و بدل میشود، پیدیاف به وسیلهی سیدی یا فلش با دیدار دوستان، رد و بدل و پیرامون پیدیاف و محتوایش صحبت میشود. استفاده از پیدیاف میتواند به هر صورتی انجام شود، یعنی هم میتواند به برقراری ارتباط و همپیوندی (که مورد نظر آقاجری هست) منجر شود و هم اگر بدبین باشیم، در شرایطی خاص میتواند نتایج نسبت داده شدهی آقاجری را منجر شود. پس پیدیاف بدون در نظر گرفتن واسطههایی، نتایجی که آقاجری میگوید را نمیدهد.
اما اگر پیدیافسازی امکان ارتباطهای چهرهبهچهره و رودررو را گرفته است، بنابر این فرض، هر سایتی مانندِ پروبلماتیکا را هم میتوان در همین جایگاه قرار داد؛ آن هم با این فرض سادهلوحانه که به جای نوشتن مقاله و گذاشتن آن به روی سایت باید آن را نه اینترنتی بلکه چهرهبهچهره به بقیه داد و در موردش صحبت کرد تا امکان همپیوندی، کنش جمعی و ارتباط از بین نرود! در سطحی بودن این نظر شکی نیست و اگر این نظر – یعنی نظر روزبه آقاجری – را بخواهیم قبول کنیم گردانندگان سایت پروبلماتیکا باید همانطور که آقاجری پیدیافسازان را محکوم میکند، محکوم شوند.
اما احتمالاً مثال ما به دل آقای دانشمند ننشیند زیرا آن چیزی که او برای آن این مقاله را نوشته است در مثال ما حضور ندارد: پول و (اگر این پول در دستان رفقای انتشارات روزبهان باشد) سرمایه. امیدوارم با این مثال ساده، سطحی بودن رویکرد آقاجری را نشان داده باشم.
اگر آقاجری و اطرافیانش نمیتوانند چه با پیدیاف چه با خرید کتاب و … دور هم جمع شوند و پیرامون آن فعالیتی انجام دهند، دلیلی بر اینکه این اتفاقات نمیافتد، نیست. شاید اینکه، آقاجری ما را موعظه میکند تا به جای پیدیاف کتاب بخریم آن هم به شکل بامزهی مورد نظرش، ارتباطی به دور هم جمع شدن و کنش جمعی نداشته باشد؛ شاید او تنها سنگِ فروش کتاب را بر سینه میزند. مطمئناً حضور دوستانی در کنارش چون حسام سلامت که رابطهی تنگاتنگی با انتشاراتیها دارند و رابطهی خودش با انتشاراتیها بیتأثیر در نوشتن مقالهاش نبوده است. در هر صورت، من مقالهی او را – که در آن مارکس را نیز تحریف کردهاند – مانیفستی از جانبِ جناحِ چپِ بورژوازی برای حمایت از فروشِ کتاب میبینم.
بهتر است تا به بدیل نویسنده نیز بپردازیم. نویسنده میگوید “اکنون میخواهم راهحلهایی دیگر را تخیل یا یادآوری کنم، راهحلهایی که درست برخلافِ راهحلِ پیدیافسازان، بیش از آنکه کینهتوزانه با آسیاببادیها (هزینهی بالای کتابها) سرِ جنگ داشته باشد، میکوشند علیهِ «روابط سرمایهدارانه» موضع بگیرند و از جایگزینیِ آنها دفاع کنند؛ راهحلهایی که بخشی از آنها دقیقاً در همین سنتِ این روزها زیر گلولایماندهی کارگری شکل گرفتهاند“؛ او خیال میکند با پول روی هم گذاشتن و خرید کتاب و استفاده از آن توسط چندین نفر “علیهِ «روابط سرمایهدارانه»” موضع میگیرد. توجه کردن به اینکه این موضع چگونه بیهیچ واسطهای و بدون هیچ دخالتی در روابط تولیدی (چه مستقیم و چه غیر مستقیم) و نشانه گرفتن آن میتواند علیه روابط سرمایهدارانه باشد نیز به خوبی ماهیت بورژوایی آن را برملا میکند. جواب نویسنده تنها دستبردن در روابط توزیعی (بدون هیچ کنشی و دخالتی در روابط تولیدی) است.
او بدون اشارهی صریح به «گذشته» به ما از سنت گذشته و کنش کارگران سندیکایی و مبارز میگوید. او قسمتی از کنش کارگران پیرامون کتاب را به ما گوشزد میکند: “آنها به دلیل کمپولی و اجتناب از انگ اخلاقی خوردن (و جلوگیری از حاشیهسازی سرمایهداران)، کتاب مورد نیازشان را به صورت جمعی خریداری میکردند و یا به صورت همخوانی مطالعه میکردند یا اگر بهصورت همزمان نمیتوانستند جمع شوند، کتاب دستبهدست میچرخید تا همه بتوانند از آن استفاده کنند“.
برای جلوگیری از هرگونه برداشت اشتباه از گذشته، من نیز قسمتی از سنتِ گذشته را که او به عمد نادیده گرفتهاست یادآور میشوم.
دو نکته در اینباره کفایت میکند: یک) در آن زمان پیدیافسازی، به شیوهی امروزی، ممکن نبوده وگرنه آنهایی که پول نداشتهاند از نسخهی پیدیاف استفاده میکردند؛ دو) همانطور که در سنتِ چپِ گذشته رایج بوده است، مبارزین و کارگران از روی کتابها مینوشتند (یعنی عین کتاب را مینوشتند) و همان کتاب یا کتابهایی که از روی آن نوشته بودند را دست به دست میکردند. این عمل همان کاری است که امروزه اسمش را «پیدیافسازی» گذاشتهاند.
“…کتاب دستبهدست میچرخید تا همه بتوانند از آن استفاده کنند. این نیاز و ضرورت به روابطی جمعی شکل میداد و آنها را مرتبط با هم نگه میداشت…”، او اشاره میکند که این دست به دست کردن کتاب منجر به شکل دادن روابط جمعی میشود. پرسشی که اکنون پیش میآید اینست که چرا این کار را با دستبهدست کردن پیدیاف انجام نداد؟ شدنی نیست؟ یا میخواهید برای فرار از انگ اخلاقیِ سرمایهدار (که خود دزدی در لباس فاخر است) آن را انجام ندهید؟ یا اینکه برای سرمایهی تولیدکنندگان کتاب آزرده شدهاید؟ همانطور که مشخص است، راهی که آقاجری پیشنهاد میدهد با پیدیاف نیز امکانپذیر است. البته از نظر آقاجری شدنی نیست به اینخاطر که اینها بهترین راه برای سرمایهدار ما نیست. او که خود را در رکاب سرمایهدار میبیند، نمیخواهد نه سیخ بسوزد و نه کباب. هم بگویند چپ است و هم سرمایهداران عرصهی کتاب (که از قضا دوستِ دوستانتان و اسباب شهرتشان و رسیدن به کرسیهای استادی و رزومه و … اند) ناراحت نشوند. (5)
در ادامه او یکی دیگر از راهحلهایش را خریدن کتاب و پخش در کتابخانههای عمومی میبیند. “کتابخانههای عمومی هم میتوانند جایگزینی مناسب باشند اما باید به برخی موانع مهم بهویژه دربارهی وضع کنونی کتابخانههای محلی اشاره کرد. کتابها، گزینشی وارد این کتابخانهها میشوند. به سادگی میتوان نشان داد که نمیتوان دستنوشتههای لنین را در کتابخانهی محلیِ انتهای خیابان سخنور در تهران یا کتابخانهی مرکزی امیدیه تهیه کرد. اما میتوان از رفیقانی یا دوستانی خواست آنها را تهیه کنند یا با رفقای دانشجو که به کتابخانههای مجهزتری دسترسی دارند، چنین درخواستی را مطرح کرد“.
این پیشنهاد جالب همچون کار خیریه در برابر چشمانمان ظاهر میشود. مانندِ کمک به موسسات خیریه برای ریشهکن کردن به طور مثال کودک کار و یا فقر اما غافل از اینکه این نه کنشی ریشهای بلکه کنشی مصلحتی و بورژوایی است.
اما چه ساده تمام مشکلات برطرف شد: با رفتن به کتابخانههای عمومی. اگر کتابِ «انتشاراتِ روزبهان» در کتابخانه نبود چه؟ خب مشخص است، به رفقا یا دوستانی میتوان گفت تهیه کنند و به کتابخانهها دهند. خب خیالمان راحت شد. اما نه؛ این چه ارتباطی به کنش جمعی دارد؟ هیچ. پس اینهمه سفسطه برای چیست؟ برای کاسته نشدن از فروش کتابها (احتمالاً انتشارات روزبهان).
با توضیحات داده شده، دور هم جمع شدن و کنش جمعی (حتی با برداشت آقاجری)، ارتباطی به چگونگی تهیهی کتاب نخواهد داشت. چه با پیدیاف چه با کتاب و … میتوان دور هم جمع شد و کتاب خواند و ارتباط برقرار کرد. کسانی که عزم خود را جزم کردهاند تا در مبارزه طبقاتی در کنار کارگران باشند احتیاجی به اینچنین خریدن کتاب برای جمع شدن دور هم نخواهند داشت بلکه از همان پیدیاف هم به خوبی برای این دور هم جمع شدن استفاده خواهند کرد.
“میتوان گروههای تلگرامی برای دسترسی به کتابخانههای شخصی تشکیل داد تا همهمان بتوانیم از آنچه همگان دارند، بهرهمند شویم“؛ چه تغییر عظیمی! چگونه پیشنهادی اینچنینی از ریشه با پیدیافسازی تفاوت دارد؟ کتابخانههای مجازی که اقدام به گذاشتن پیدیاف کتابها میکنند نیز گروه تلگرامی و … دارند و جمعیت زیادی هم در آن عضو هستند و کامنت میگذارند. این جز تقبیح پیدیاف از موضع بورژوایی نمیتواند باشد.
“پیامد مهم این شکل از روابط گرهخوردن بخشی کوچک از زندگیهایمان با هم است؛ دوستی، رفاقت، آشنایی“. پس آقاجری در نهایت به دنبال کنشی است که دوستی، رفاقت و آشنایی پدید آورد و زندگیها را به هم گره بزند. اما این داستان از کجا آغاز شد؟ قرار بود پیرامون کتاب، کنشی جمعی ایجاد کرد و در تقابل با پیدیافسازی بود. اما به کجا رسید به اینجا که هدف دوستی، رفاقت و آشنایی و گره خوردن زندگیهایمان است. اینگونه، میتوان ادعا کرد که با پدیدهی پیدیاف هم امکان ایجاد این کنش جمعیِ مد نظر، وجود دارد.
بیایید از دانشمند نابغهمان بپرسیم برای کتابهای قدیمی یا کتابهایی که سالیان سال است بازچاپ نشدهاند چه باید کرد؟ از پیدیاف استفاده نکنیم؟ حتماً راهتان این است که برویم برای ناشر آن نامه بنویسیم تا آن را دوباره چاپ کنند؟ یا اینکه کتابهای پیدیاف شده را ببریم چاپ کنیم و مقداری پول برای ناشرش پست کنیم؟
“آن وقت پاسخ این سؤال که «از کجا این کتاب را گیر بیاورم؟» این نخواهد بود که «پیدیافاش هست» بلکه این خواهد بود که «بگذار از رفقا بپرسم ببینم کسی آن را دارد یا نه» یا «با دیگر رفقا شریک میشویم و برایت تهیهاش میکنیم»”؛ مطمئناً «پیدیافاش هست» پاسخِ سوالِ سادهی «از کجا این کتاب را گیر بیاورم؟» نیست. پاسخ این سوال «از فلان جا (از انقلاب، از فلانی یا از کتابفروشیِ فلان)» خواهد بود و سوالی که پاسخش «پیدیافاش هست» است را باید «چگونه این کتاب را گیر بیاورم؟» دانست. بین این دو سوال تفاوت وجود دارد. سوال اول («از کجا این کتاب را گیر بیاورم؟») به ناآگاهی سوالکننده اشاره دارد و او نمیداند که این کتاب را از کجا میتواند گیر بیاورد اما سوال دوم («چگونه این کتاب را گیر بیاورم؟») در دل خود جواب سوال اول برایش اهمیت ندارد بلکه از چگونگی گیر آوردن آن سوال میکند و این مستقیماً به شرایطِ زیستِ سوالکننده برمیگردد که میتواند کتاب 40 هزار تومانیِ دفترهای فلسفی لنین (چاپ انتشاراتِ روزبهان) یا کتاب 60 هزارتومانی سرمایه (جلد اول) و یا کتاب داستانِ به تازگی چاپ شدهای که 55 هزار تومان قیمت دارد را تهیه کند یا نه. اما در مورد جوابِ «با دیگر رفقا شریک میشویم و برایت تهیهاش میکنیم» هم باید گفت که این دقیقاً همان کارکردِ خیریه را دارد (برای این منظور و نقد مارکس به این قبیل کارهای اصلاحطلبانه به مانیفست کمونیست رجوع کنید). این جواب نیز جوابی به سوال اول نیست بلکه جوابی به سوال دوم است. اما چرا باید چنین جوابی داد. یعنی چرا به جای معرفی پیدیاف یا … به او بگوییم که با رفقا برایت تهیه میکنیم –یعنی با آنها برایت تهیه میکنیم و نه همچون فرض نویسنده «با هم برایت تهیه میکنیم»؟ جواب جز این هست که نمیخواهیم از کپیرایت سرپیچی کنیم؟ جز این هست که نمیخواهیم بازار کتاب از رونق بیافتد تا خدایی نکرده آسیبی به سرمایهدار (احتمالاً انتشارات روزبهان) وارد نشود؟ (6)
آقاجری که در ابتدا کنشِ جمعی (احتمالاً از نوع مارکسیستی) مدنظرش بود در انتها کنش جمعیاش به کنشی خیرخواهانه از طریق اینکه «با دیگر رفقا شریک میشویم و برایت تهیهاش میکنیم» رسید. در این جواب جایی برای سوالکننده در نظر گرفته نشده است بلکه او همچون بینوایی به مراکز خیریه برای کمک مراجعه میکند. اینگونه خیریه راه انداختن جز کمک برای کاسته نشدن در فروش کتاب است؟ و این مقالهی شما جز فراخوان برای موسسهی خیریه است؟ پس لااقل کمی جرأت داشته باشید و به جای حرف زدن از کنش جمعی بروید و خیریهتان را بزنید.
ملاحظات پایانی:
«یک»، هر کنش جمعیای لزوماً کنشی مارکسیستی (و نتیجتاً درست) نیست. و آغازگاه کنشِ جمعیِ مارکسیستی نیز بهانههای سطحی و انتزاعیای چون «تملک فردی» و … نیست. به طور مثال، اجتماع سرمایهدارهای منفرد در قالب اتحادیه و انجمنهای کارفرمایی، و تصمیمگیری دربارهی یک شاخهی به خصوص صنعت، تجارت و … و حتی اعتراض کردن این انجمنها در شکلِ نامه و حتی اعتراضاتِ خیابانی (از جمله صنف طلا فروشان در اعتراض به گرفتن مالیات بر ارزش افزوده از آنها)، همهی اینها کنشهایی جمعی هستند و البته هیچکدام نه تنها مارکسیستی نیستند بلکه تا مغز استخوانشان بورژوایی به معنای واقعی کلمه هستند.
«دو»، با مثالهایی که در طول نوشتهام زدهام به خوبی نشان داده شد که کنش جمعی پیرامونِ کتاب به هیچوجه ارتباط ویژهای با «تملک» کتاب ندارد. باز یادآور میشوم که با پیدیاف نیز میتوان همان کاری را که آقاجری میخواهد، انجام داد. با خواندن پیدیاف و قرار گذاشتن و صحبت کردن پیرامون آن میتوان همان نتایجی که از چند نفری کتاب خریدن و خواندن است گرفت.
«سه»، قصد من به هیچوجه دفاع از پیدیافسازی کتابها نیست. اما در برابر اتهامات اخلاقی که از جانب بورژوازی و جناح چپِ بورژوازی به این عمل زده میشود دفاع خواهم کرد ولی به هیچوجه بر آن به عنوان حرکتی ریشهای و (بیواسطه و به تنهایی) شکلی از مبارزه تأکید ندارم.
«چهار»، برای حمایت از تولیدکنندهی کتاب، کپیرایت و نگرانِ سرمایهی سرمایهداران بودن، آن هم به شیوه و با دلایلی عجیب و سطحی نیازی به آسمون ریسمون بافتن نبود. به قول هگل در کتاب منطقاش: “در عصری چنین غنی از تأمل و استدلال همچون عصر ما، باید مخلوق فلکزدهای بود که نتوان برای بدترین و فاسدترین چیزها، دلیل آورد. هر چیزی که در این دنیا فاسد شده است، دلایل خوبی برای فسادش دارد”. (7)
«پنج»، تا به الان نویسندهی مقالهی کذایی باید فهمیده باشد که جنبوجوش بیشتر در عرصهی پیدیافِ کتاب نسبت مسقیمی با وخامتِ معیشت و اوضاعِ زیستِ کسانی که کتاب میخوانند دارد.
عباس اکبری
4 اسفند 1394
23 فوریه 2016
(1) نامه جمعی از اهل قلم درباره دانلود رایگان کتاب؛ منتشر شده در سایت ایسنا.
(2) “مالکیت، در هر دوران تاریخی به نوعی دیگر و تحت مناسبات اجتماعی کاملاً مختلفی تکامل یافته است. به این جهت تعریف مالکیت بورژوایی چیزی جز تشریح کلیه مناسبات اجتماعی تولید بورژوایی نیست. تعریف مالکیت به عنوان مناسبات مستقل، مقوله خاص و ایده انتزاعی و ابدی، نمیتواند جز یک خیالبافی متافیزیکی و یک اصطلاح قضایی باشد”؛ کارل مارکس، فقر فلسفه، ترجمه آرتین آراکل، ص 157.
(3) برای فهمیدنِ اینکه چرا مارکس مالکیت خصوصی همگانی را – که توسط دستهای از سوسیالیستها مطرح بود – به باد نقد میگیرد به بخشهایی از جلد اول سرمایه اشاره میکنم:
“شیوهی تملک سرمایهداری که از شیوهی تولید سرمایهداری سر بر میآورد، مالکیت خصوصی سرمایهداری را ایجاد میکند. این نخستین نفیِ مالکیت خصوصی فردی است که بر پایهی کار مالک آن استوار است. اما تولید سرمایهداری نیز، با ضرورتِ یک فرآیند طبیعی، نفی خویش را به وجود میآورد. این نفیِ نفی است. این [نفیِ نفی که کمونیسم هم مینامندش] مالکیت خصوصی را از نو برقرار نمیکند بلکه در واقع مالکیت فردی را بر پایهی دستاوردهای عصر سرمایهداری، یعنی همیاری و مالکیت اشتراکی زمین و وسایل تولیدی [و نه وسایل مصرفی]، استوار میسازد که خود زادهی کارند”؛ کارل مارکس، سرمایه (جلد اول)، ترجمهی حسن مرتضوی، ص 815.
“نابودی آن [رژیم صنعتی تولیدکنندگان خُردِ مستقل]، تبدیل وسایل تولید فردی و پراکنده به وسایل تولید متمرکز به لحاظ اجتماعی، بنابر این تبدیل مالکیتهای خُرد عدهای کثیر به مالکیت عظیم عدهای ناچیز و سلب مالکیت زمین، یعنی وسایل معاش و ابزار کار از تودهی عظیم مردم، سلب مالکیت وحشتناک و مشقتبار تودههای مردم پیشاتاریخِ سرمایه را شکل میدهد”؛ کارل مارکس، سرمایه (جلد اول)، ترجمهی حسن مرتضوی، ص 814.
این بدین معنی است که مارکس مالکیت خصوصی همگانی که توسط عدهای سوسیالیست مطرح بود را – که آقاجری با کمک حسام سلامت میخواهد آن را مرتبط به پیدیاف کند ولی ربطی به آن ندارد – نارس و بازگشت به آن را ارتجاعی میداند زیرا این ایده میخواهد مالکیت خصوصیِ فردی را به همگان تعمیم دهد. این دسته از سوسیالیستها، به طور کلی زیرمجموعهی سوسیالیسم ارتجاعی که مارکس و انگلس در مانیفست به آن پرداختهاند جای میگیرند. برای درک بهتر به مانیفست رجوع کنید.
“اقتصاد سیاسی اساساً دو نوع بسیار متفاوت مالکیت خصوصی را در هم میآمیزد، یکی که بر کار خودِ تولیدکننده و دیگری که بر استثمارِ کارِ غیر استوار است. فراموش میکنند که نوع دوم مالکیت خصوصی نه تنها آنتیتز مستقیم نوع اول است، بلکه تنها بر گور نوع اول رشد میکند”؛ کارل مارکس، سرمایه (جلد اول)، ترجمهی حسن مرتضوی، ص 817.
(4) در ادامهی نقد برنامهی گوتا مارکس به زیبایی ارتباط بین توزیع وسایل مصرف و شرایط تولید را شرح میدهد که این نیز در نهایت به موضوع ما مرتبط است: “توزیع وسایل مصرف صرفاً نتیجهای از توزیع خود شرایط تولید است، و این توزیع اخیر جنبهای از خودِ شیوهی تولید است. مثلاً شیوهی تولید سرمایهداری متکی بر این واقعیت است که شرایط مادی تولید در دستان غیر مولدان به صورت مالکیت سرمایه و زمین جمع شده درحالی که تودهها صرفاً صاحب شرایط شخصی تولید یا نیروی کارند. اگر عناصر تولید چنین توزیع شده باشند، در آن صورت، توزیع کنونی وسایل مصرف به صورت اتوماتیک نتیجه میشود. اگر شرایط مادی تولید، مالکیت تعاونی خود کارگران باشد، در آن صورت توزیع وسایل مصرفی نتیجه میشود که با توزیع کنونی تفاوت خواهد داشت. سوسیالیسم عامیانه (و از طریق آن بخشی از دموکراسی به نوبهی خود) از اقتصاددانان بورژوا این را گرفته که توزیع را مستقل از شیوهی تولید ملاحظه و بررسی کند …”؛ کارل مارکس، نقد برنامهی گوتا، ترجمهی سهراب شباهنگ، ص 17.
“آنچه کمونیستها را مشخص میکند، نه برانداختن مالکیت به طور کلی، بلکه برانداختن مالکیت بورژوایی است”؛ کارل مارکس و فردریک انگلس، مانیفست حزب کمونیست، ترجمهی شهاب برهان، ص 26.
(5) انتشارات روزبهان دفترهای فلسفی نوشتهی لنین را حدود 40 هزار تومان قیمت گذاشته است؛ کتابی که حدوداً 350 صفحه دارد و کاغذ آن از جنس کاغذ ساندویچیها هم بدتر است و روی جلد آن نیز بدترین رویجلد ممکن است و البته این کتابفروشی با رفیق آقاجری (حسام سلامت) همکاریِ تنگاتنگ دارد. در مقابل کتابی که بیش از دو برابر آن حجم صفحاتش است و کیفیتی به مراتب بالاتر دارد، تنها به قیمت 60 هزار تومان فروخته میشود و چه جالب که آن هم توسط همان مترجم ترجمه شده و در همان محدودهی زمانی به چاپ رسیده است.
(6) کپیرایت و ارتباط آن با موضوع ما چیست؟ کپیرایت قانونی است که برای مالکیت معنوی یا فکری در نظر گرفته شده است؛ مالکیت فکری که امکانِ تکثیرِ آن وجود دارد. این قانون برای جلوگیری از تکثیرِ بدون پرداخت قیمت، طراحی شده است. و از آنجا که کتاب به عنوان کالایی که در زمانهی کنونی چنین قابلیتی را داراست، این قانون برای جلوگیری از چاپِ بدونِ اجازهی ناشر به دو طریقِ کلی به کار میرود. یک، جلوگیری از چاپ بدون اجازهی آن در فضای مجازی (از طریق پیدیداف سازی). دو، جلوگیری از چاپ بدون اجازهی آن از طریق چاپخانهها.
تا به اینجا باید مشخص شده باشد که آقاجری برای برگزیدن آلترناتیوی به جای کپیلفت و کپیرایت نه تنها نتوانسته است جایگزینی برای این دو پیدا کند بلکه با طرحِ راهحلهایش در سطح کپیرایت مانده است.
آلترناتیو آقاجری قرار بود منجر به همبستگی، همپیوندی، رفاقت، آشنایی و دوستی و … شود؛ اما همانطور که دیدیم، همبستگی، همپیوندی، رفاقت، آشنایی و دوستی و … به عنوان پوششی مطرح شده بود که در پسِ پشتِ خود، کپیرایت را به خود میدید. کپیرایت قرار است از انتشارات و مترجمان و نویسندهها حمایت کند.
اما همانطور که میدانید، در ایران مترجمان و انتشارات به طور مثال برای ترجمهی کتابی از مارکس، لنین و … حق تألیفی را به نویسندهی آن نمیپردازند. آنوقت انتشارات به راحتی آن را چاپ کرده و از آن سود میبرد بدون آنکه حق تألیف نویسندهی آن را داده باشد. سپس همین انتشارات که در این مورد کپیرایت را رعایت نکرده است مدعیِ حق و حقوق خود از طریقِ رعایت نکردن کپیرایت توسط مصرفکننده شده است. در یک مورد خود برای کسب سود کپیرایت را رعایت نمیکند و در مورد دیگر برای کسب سود مدعیِ رعایت کپیرایت است. چیزی که در این بین مشترک جلوه میکند «کسب سود» است. میبینیم که در نهایت منطق سرمایه است که همه چیز از جمله استفاده از کپیرایت و … را مشخص میکند. آقاجری درصدد این است که از هر چیزی برای دفاع از سودِ سرمایهدار (انتشارات) استفاده کند، در جایی از کپیرایت دفاع میکند و در جایی دیگر – حق تألیف نویسندهای که کارش ترجمه شده است – از آن دفاع نمیکند و به کپیلفت متمایل میشود. این منطق سرمایه است که او را از این سو به آن سو خواهد برد.
(7) این فراز از بند 121 منطق هگل از کتاب سرمایه، جلد اول، ترجمهی حسن مرتضوی آورده شده است.
آقاجری چگونه رویش شده این خزعبلات را به مارکس نسبت دهد؟ برای توجیح کردن تحریفاتش چه جوابی دارد؟
قریب به یقین فعلا مشغول انتخابات است. احتمالا قرار است به لیستِ حامیانِ چاپ و انتشاراتی ها رای بدهد. 🙂