ونزوئلا در بدترین وضعیت ممکن قرار دارد، و آگاهی بسیاری از مردم آمریکای لاتین را چالش میکند. چگونه ممکن است که یک آپوزیسیون پیش پا افتادۀ فاقد یک برنامه سیاسی- بغیر از تمایل به انتقامجویی از چاوزیسم- به چنان نتیجه مطلوبی رسیده باشد که عملاً در دروازههای ریاست جمهوری قرار گیرد؟ اگر حضور دایم امپراتوری و فهرست طولانی متحدینی که در پشت تکتک حرکات علیه دولت ونزوولا قرار دارند نبود، شاید همه این عناصر برای رسیدن به وضعیت کنونی کافی نمیبودند. امپراتوری دشمن اصلی انقلاب، اکنون خشمگین است، ما نباید این را فراموش کنیم. اما، در عینحال، این میتواند عنصری باشد که باعث تلاش بزرگ و فوری برای بازسازی نیروهای مردمی برای مقابله با آن از هر راه ممکن بشود. موضوع باختن یک انتخابات نیست، موضوع باختن یک انقلاب است، زیرا ممکن است به دست آوردن سناریوی مشابه سالها یا قرنها طول بکشد. موضوع، دفاع از پیروزیهای اجتماعی است: مأموریتها، آموزش، طرحهای مسکن، تقسیم اراضی. راست، مطمئناً علیه همه اینها خواهد جنگید. تسلیم و واگذاری دستاوردها به آن خودکشی خواهد بود.
منبع: مارکسیسم-لنینیسم امروز
نویسنده: کارلوس ازنارز
تارنگاشت عدالت
ونزوئلا در بدترین وضعیت ممکن قرار دارد، و آگاهی بسیاری از مردم آمریکای لاتین را چالش میکند. چگونه ممکن است که یک آپوزیسیون پیش پا افتادۀ فاقد یک برنامه سیاسی- بغیر از تمایل به انتقامجویی از چاوزیسم- به چنان نتیجه مطلوبی رسیده باشد که عملاً در دروازههای ریاست جمهوری قرار گیرد؟
بدون تردید، برای وضعیت کنونی دلائل بسیاری وجود دارد، که برخی از آنها توسط دشمن و برخی توسط تناقضات و اشتباهات خود نیروهای انقلابی بوجود آمدهاند، تناقضات و اشتباهاتی که هیچ روند انقلابی از آنها مستثنا نیست.
حق با نیکولاس مادورو بود هنگامی که در بامداد روز ۷ دسامبر خاطر نشان شد که پیش از هر چیز، جنگ اقتصادی پیروز شد و ضدانقلاب را طوری که اربابان آن در واشنگتن میخواهند در شرف کسب قدرت قرار داد. جنگی که عملاً طی دو سال گذشته به یک محاصره داخلی ، از درون خود کشور، مبدل شد و روز به روز اراده مردم ونزوئلا را، که در سال ۲۰۰۲ قهرمانانه در مقابل اعتصاب نفتی مقاومت کردند و پس از آن نیز به مقاومت ادامه دادند، تضعیف نمود.
جنگ اقتصادی موجب میشود: زنان و مردانِ نگران تغذیه کودکان خود مجبور شوند ساعتها در بیرون فروشگاههای مواد غذایی انتظار بکشند، کمبود، شیر، آرد، کاغذ توالت، صابون و اقلام دیگری که تبهکارانه توسط قدرتهای اقتصادی احتکار و پنهان میشود. یا بدتر از این، محصولات مورد نیاز در شهر، به کلمبیا قاچاق میشوند. شخص باید در این وضعیت قرارگیرد تا سرخوردگی که بوجود میآید را درک کند، سرخوردگی که همیشه متوجه کسانی است که در «بالا» هستند، و نه فقط متوجه عاملان این استراتژی مرگبار-کارآفرینان میلیونر بیوجدانی که در پیوند با نفرتانگیزترین راستگرایان قرار دارند-بلکه همچنین، تقریباً منطقاً متوجه دولت در قدرت.
تردیدی نیست که این مردم، با سطح آگاهی که طی ۱۵ سال انقلاب به دست آوردهاند، خواهان ارائه یک راهحل فوری برای این موضوع هستند، خواهان اینکه دولت همه توان خود را بکار گیرد تا کسانی که از درد افتادهترینها ثروتمندتر شدهاند به تحقیرکردن آنها ادامه ندهند، و اینکه در صورت ضرورت ملی کردن و مصادره و به زندان انداختن تبهکاران تجاری تردید بخود راه ندهد. و همچنین تجارت خارجی را ملی کرده و آسیب ساختاری مشکلاتی را که از جمهوری چهارم ونزوئلا باقی مانده است، ترمیم کند.
امکان اذعان به این خواستهای فوری، که به دفعات فرمولبندی شدهاند، در صورت عدم پاسخ، گودالی از سرخوردگی، و نتیجتاً بیتفاوتی فیزیکی و روانی بوجود میآورد. آپوزیسیون که همیشه به این وضعیت دامن زده، توانست از آن بهرهبرداری کند.
اما دلائل بیشتری وجود دارد، شبیه چیزی که همۀ روندهای مترقی و انقلابی در قاره متحمل شدهاند: تروریسم رسانهای. آن زنجیره مرگبار دروغ که از رسانههای محلی و خارجی میآید، سناریوهای تخیلی، مدیران مانورهای بیثبات سازی و استادان تولید «رهبران» جدید میآفریند-رهبرانی مانند لئوپولدو لوپز رهبر زندانی کودتا که به نهادینه کردن ستمگران بمثابه «قربانیان» متوسل میشود. مورد همسر رهبر زندانی، لیلیان تینتوری را در نظر بگیرد که از برکت جریان پول از جانب ائتلاف بینالمللی ضد-چاوزیست (از جمله ازنار، فلیپه گونزالز، پاسترانا، توتو کوئیروگا، و اوروبه ولِدز) برای کسب حمایت از جنگ صلیبی خود علیه «مادوروی دیکتاتور»-که بطور دموکراتیک انتخاب شده- به کشورهای مختلف سفر کرد.
اگر حضور دایم امپراتوری و فهرست طولانی متحدینی که در پشت تکتک حرکات علیه دولت ونزوولا قرار دارند نبود، شاید همه این عناصر برای رسیدن به وضعیت کنونی کافی نمیبودند. دقیقاً بخاطر وجود این بازیگر ویژه است، که از زمانی که چاوز به ریاست جمهوری رسید، برای به اجرا گذاشتن همه نوع مکانیسمهای دولت او، چراغ سبز داده شد. به همان شیوهای که آنها درباره کوبای فیدل و رائول کاسترو عمل کردند-اما نتیجه متفاوتی گرفتند.
امپراتوری دشمن اصلی انقلاب، اکنون خشمگین است، ما نباید این را فراموش کنیم. اما، در عینحال، این میتواند عنصری باشد که باعث تلاش بزرگ و فوری برای بازسازی نیروهای مردمی برای مقابله با آن از هر راه ممکن بشود. موضوع باختن یک انتخابات نیست، موضوع باختن یک انقلاب است، زیرا ممکن است به دست آوردن سناریوی مشابه سالها یا قرنها طول بکشد.
همه چیز به این اشاره میکنند که ما نباید تسلیم افسردگی فلجکننده بشویم. ما هنوز میهن خود را داریم. ما وقت کمی داریم، لذا نمیتوانیم تردید کنیم یا اسیر پیشنهادات سر براه، تسلیم طلبانه سوسیال دموکراسی موجود در درون روند، برگرفته از «مشاوران» اروپایی بشویم که در کشورهای خود فاقد اهمیت میباشند.
موضوع، دفاع از پیروزیهای اجتماعی است: مأموریتها، آموزش، طرحهای مسکن، تقسیم اراضی. راست، مطمئناً علیه همه اینها خواهد جنگید. تسلیم و واگذاری دستاوردها به آن خودکشی خواهد بود.
ما باید روند انقلابی را مستحکم سازیم، به آنچه در محلات گفته میشود گوش بدهیم، علیرغم شرایط، با همه وجود تلاش کنیم. ممکن است موفقیتآمیز نباشد، اما ارزش آن را دارد. رهبری وجود دارد، از نیکولاس مادورو که فرمانده چاوز همه امید و اعتماد خود را در او قرار داد. فرمانده ارتشی از مردم فروتن و میهندوست که علیرغم رنجها، وظیفه دشواری را پذیرفته است.
شهامت گرفتن خیابانها چیز دیگری است که ما به آن نیاز داریم. ما هنوز زمان داریم، و در این شرایط دشوار ارزش دارد آن جمله بشارت دهنده فیدل کاسترو پس از پهلوگرفتن «گرانما» را بیاد آوریم: «ما ۱۰ نفر و ۱۰ تفنگ داریم، و میخواهیم انقلاب را به پیروزی برسانیم». ۵۷ سال پس از این شاهکار، کوبا هنوز ایستاده است.
برگرفته از «پگاه»