پوران سلطانی…نو عروس مرتضی کیوان
بعد از کودتای 28 مرداد 1332 ،
در سحر گاه 27 مهر 1333 مرتضی کیوان ادیب و شاعر و اولین ویراستار ایران به همراه تعدادی از افسران حزب تودۀ ایران تیر باران شدند.
ترانۀ جاودانۀ مراببوس منصوب به این گروه از اعدام شدگان است.
مرتضی کیوان در 33 سالگی و زمانیکه تنها 2 ماه از ازدواجش با پوران سلطانی، همسر محبوبش، می گذشت تیرباران شد. پوران سلطانی دیگر ازدواج نکرد و تنها با یاد مرتضی کیوان ، محبوب روشنفکران چپ ایران زندگی کرد.
او نیز ویراستار و در زمینۀ کتابداری دارای آثاری است.
امروز او بدرود حیات گفته است.
بر تو درود
ای نو عروس دشت عشق
عروس استوار و پایدار شهرعشق
در تب ارغوان سرودهای عشق
که نمرد ستارۀ تو هرگز… درسپیده های صبح
همراه عشق تو… جاودانه گشت
درزیبایی تو … و در استواریت
ای نو عروس دشت عشق
چه زیباست بردباریت
تو وارسته ترین سمبل
که رها نکرده … نه شکسته هرگز
و فرو نه نشسته…بغض
صبوری تو…
که نه… هر سروی چون تو صبور
نه هر صبوری چون تو همیشه عاشق
قلب فروزان تو
جایگاه یاد او
عشق او
و او…
ای زیبا ترین تندیس وفا
وفای مجسم
رقص شبق گیسوانت … در وزش های نسیم
و درد ذره ذره های غم بزرگ تو
در گلوی زمین
وخاکستر زمان … در رقص گیسوان تو
درمعبر نسیم
که نه روزنه ای به نور
این کیست چنین خشم گین …
ایستاده در هدیۀ تمام زمان
تنها گریستن…تنها نگریستن
به پیوند جاودانۀ عشق
و ماندن
و ماندن در یگانگی
ای خجسته وجود
ذره ذره های غم ات
و گذر لحظه های زمان بر گلو گاه تو
بر قلب تو
و قطرهای پنهان اشگ هایت
چه شفاف
تو ای طنین مجسم زیباترین سرود عشق
خشم آتشین عصیان بی صدا
هموار نبوده هرگز
این بغض پایدار
تو… در لایتناهی عشق
تکرار می شوی
وبا پایداریت
بدل به حقیقت بودن
ستارۀ می شوی
بر تو درود
ای معنای خجستۀ بودن
بر تو درود ای سرافراز سرو ایستاده
بر تو درود ای نبض تپندۀ همیشه عاشق
فرازت بر قلۀ عشق چه زیبا
و چه بی همتا…
و چه مبارک است دیدارت بر عاشقان
بر تو درود ای خجسته وجود
فرح نوتاش
تهران خرداد 1377
Book 2
نه بخاطر آفتاب
نه بخاطر حماسه
بخاطر سایهی بام کوچکش
بخاطر ترانهای کوچکتر از دستهای تو
نه بخاطر جنگلها
نه بخاطر دریا
بخاطر یک برگ
بخاطر یک قطره
روشنتر از چشمهای تو
نه بخاطر دیوارها
بخاطر یک چپر
نه بخاطر همه انسانها
بخاطر نوزادِ دشمنش شاید
نه بخاطر دنیا
بخاطر خانهی تو
بخاطر یقینِ کوچکت
که انسان، دنیایی ست
بخاطر آرزوی یک لحظهی من که پیشِ تو باشم
بخاطر دستهای کوچکت در دستهای بزرگِ من
و لبهای بزرگ من بر گونههای بیگناه تو
بخاطر پرستوئی در باد، هنگامی که تو هلهله میکنی
بخاطر شبنمی بر برگ
هنگامی که تو خفته ای
بخاطر یک لبخند
هنگامی که مرا در کنار ِ خود ببینی
بخاطر یک سرود،
بخاطر یک قصه در سردترینِ شبها،
تاریکترینِ شبها .
بخاطر عروسکهای تو ،
نه بخاطر انسانهای بزرگ .
بخاطر سنگفرشی که مرا به تو میرساند
نه بخاطر شاهراههای دوردست
بخاطر ناودان، هنگامی که میبارد
بخاطر کندوها و زنبورهای کوچک
بخاطر جارِ بلند ابر در آسمانِ بزرگ آرام
بخاطر تو
بخاطر هر چیز کوچک و هر چیز پاک به خاک افتادند
به یاد آر
عموهایت را می گویم،
از مرتضی سخن میگویم
«احمد شاملو»
لایکلایک
درود بر عشق جاودانه اش
درود و سلام بر مقاومت و بردباری اش . یاد او و یاد مرتضی کیوان گرامی باد
لایکلایک