غوغای « مهاجرت »!
( شگرد امپریالیستی برای تدارک جنگ جهانی )
سخن برسر یک بازی تهوع آور استعماری برای تشدید آشفتگی در بالکان و آسیای صغیر و خاورمیانه است – شگردی امپریالیستی برای ویرانگری در یک سلسله از کشورهای « مزاحم »! که لطائف ملانصرالدین معروف را تداعی می کند. چون شواهدی هست، از تجزیه و تقسیم یوگسلاوی بسال 1992 میلادی گرفته تا اشغال عراق و افغانستان و لیبی و مالی… مبنی براینکه صنعت آواره سازی، مهاجر تراشی از راه ویرانگری، صدور مرگ و نیستی، آدم کشی در ملاء عام، ستیز قومی و مذهبی بنام « آزادی »! اشاعه نوعی اقتصاد تروریستی با اسم رمز « دمکراسی »! با استراتژی ناتوچی ها در اوضاع و احوال جاری بستگی تام دارد.
تاریخ مکتوب گواهی می دهد که سابقه ننگین این بازی استعماری – مذهبی دنباله دار در بالکان و آسیای صغیر و خاورمیانه، موضوع توافق « محرمانه »! میان لردیسم و بناپارتیسم و تزاریسم برسر تجزیه و تقسیم سرزمین گل و گشاد امپراتوری دیرپای عثمانی – برای کنترل گذرگاههای دریائی و تجاری در بالکان و آسیای صغیر + منابع مواد خام، ذخائر انرژی در منطقه خاور میانه، از کناره های خلیج فارس تا سواحل دریای مدیترانه… به پیش از جنگ اول جهانی باز می گردد. گواهی می دهد که استعمال قهر، ماجراجوئی و جنگ افروزی برای حل و فصل مسائل اقتصادی، بازار گشائی زوری، امروز مثل دیروز، حکایت از استیصال غربی ها دارد. تابع الزامات سرمایه، مالی و صنعتی و تجاری در شرایط اضطراری است.
بوی جنگ به مشام می رسد، جنگی بزرگ برای کنترل انحصاری منابع مواد خام، ذخائر انرژی، بخاطر تسلط بر تولید و بازرگانی جهان معاصر. فراموش نکنیم که استراتژی « نظم نوین جهانی »! طرح تکمیلی و اشغالگرانه « خاورمیانه بزرگ »! هنوز هم در دستور کار کاخ سفید قرار دارد. چون تحقق جهانسالاری صوری امپریالیسم آمریکا – بدون سرکوب تمام خلق های « یاغی »! اشغال تمام کشورهای « مزاحم »! بدون کنترل انحصاری تنگه استراتژیک هرمز در خلیج فارس، تسلط قبلی بر خاورمیانه بزرگ، منطقه ای که بیش از 60 تا 70 درصد از نفت و گاز مصرفی جهان سرمایه داری را تامین می کند، اصلا امکان ندارد. مگر قرار نبود که عراق 200 سال به عقب کشیده شود – به عهد توحش، عصر چپاول و غارتگری، قتل و کشتار جمعی، ستیز قومی و مذهبی، ترور و آدم ربائی در ملاء عام…
سرنوشت غم انگیز یوگسلاوی و عراق و افغانستان و لیبی و مالی… موقعیت کنونی سوریه و لبنان و فلسطین اشغالی… نشان می دهد که غرب ( آمریکا و اتحادیه اروپا ) احتیاج به توحشی از این دست دارد تا بتواند خود را « متمدن قالب کند »! احتیاج مبرمی به تروریسم « اسلامی »! گروههای القاعده و داعش… دارد تا برتر بماند. سروری داشته باشد. پای ساختن « نژادی پست، آماده هر مشقتی »! نوعی انسان « ذلیل و حقیر، آواره و گرسنه و بی مقدار »! شکار نیروی کار، رام و مطیع و ارزان، برده سازی و برده فروشی جهت تسهیل تجارت مهاجر در جهان سرمایه داری در میان است – مسبب آوارگی، کوچ میلیونی، فرار جمعی اهالی از مناطق ویران و آشفته و نا امن، از آفریقا و آسیا در دوران معاصر. محرک خانه بدوشی مردم، استیصال اهالی در ممالک نفت خیز، کشورهای نشاندار خاورمیانه. مسبب هجوم آوارگان سوری و عراقی و افغانی و لیبیائی و لبنانی و فلسطینی… بسمت اتحادیه اروپا. تا کور شود هرآنکه نتواند دید.
بگور پدر اوباما و مرکل و کامرون و اولاند و شرکاء. حضرات الزامات سرمایه را دنبال می کنند. متولیان دمکراسی ناب افلاطونی، چپ و راست و میانه، عقب مانده تر از آنند که مبتکر باشند، بساز محافل « خوبان »! می رقصند. در رکاب الیگارشی مالی، سلاطین بورس شمشیر می زند. استمرار تسلط انحصاری غرب بر تولید و بازرگانی جهان در دوران معاصر را در مد نظر دارند. بقول مارکس بود، این سرمایه است که سیاست را رقم می زند.
بوی جنگ به مشام می رسد، جنگی بزرگ برسر کنترل انحصاری منابع مواد خام، ذخائر انرژی. قرائن نشان می دهد که باز جغرافیای سیاسی جهان در شرف یک تغییر خشونتبار قرار گرفته است. معذالک، منابع خبر فروشی و نظر چپانی « مستقل »! دست بردار نیستند. مطبوعات « آزاد »! انگار نه انگار، مرتب جفنگ می بافند، از سیر تا پیاز، موهوم بخورد افکار عمومی می دهند. وانمود می کنند که گویا ناتوچی ها دلشان از اینهمه ماجراجوئی و جنگ و خون ریزی « بیمورد »! اشاعه تروریسم کور و احمقانه « اسلامی »! از ویرانگری در مناطق دور دست… خاصه در کشورهای نفت خیز خاورمیانه ریش است – واویلا.
بزعم « اهل فن »! مداحان بی شرم استراتژی ناتو، گویا جنگ اول جهانی، 1914/1918 میلادی، با قریب 20 میلیون قربانی، بخاطر ترور ولیعهد اطریش در گرفت. برآمد فاشیسم در ایتالیا و ظهور نازیسم در آلمان هییچ، که جنگ دوم جهانی، 1939/1945 میلادی، که بیش از 60 میلیون نفر، نظامی و غیر نظامی، زن و مرد، پیر و جوان، بچه های قد و نیم قد را بخاک انداخت… هیچ ربطی با توافق محرمانه مونیخ بسال 1938 میلادی میان انگلستان و فرانسه و آلمان هیتلری و آمریکای شمالی برسر تقسیم بازار بین المللی، ربطی با استراتژی الیگارشی مالی در آن دوران نداشت، ناشی از دیوانگی هیتلر بود. اراجیف خررنگ کن از این دست.
خودی فریبی همان مردم فریبی است. با انکار حقایق تاریخی نمی توان مشکلات جاری را حل کرد. بوی جنگ به مشام می رسد، جنگی بزرگ برسر کنترل انحصاری منابع مواد خام و ذخائر انرژی در تمام مناطق. هشدار، پای استقلال خلق ها و ملت های « وحشی »! اشغال کشورهای « مزاحم »! در میان است. شگرد « اسلام سیاسی »! همانقدر ریاکارانه است که « ترور ولیعهد اطریش، دیوانگی هیتلر »! تجربه نشان می دهد که مبارزه طبقاتی، سوای حضور ذهن، تهور سیاسی، شایستگی ایدئولوژیک… صبر و حوصله زیادی هم می خواهد. چون با یک بشکن نمی توان سره را از ناسره تمیز داد. صحت و سقم دعاوی این و آن را دریافت. علت و معلول ها را بدرستی فهمید، عوامل مشکوک در بازی های گل و گشاد را شناسائی کرد.
همبستگی عناصر مترقی، ملی و انقلابی و کمونیست با آوارگان سوری و عراقی و افغانی و لیبیائی و لبنانی و سنگالی و سودانی و فلسطینی و… در اوضاع و احوال جاری جهان یک امر بدیهی است. ولی نباید دچار احساسات شد – علت آشفتگی های جاری را « جانبی »! یا اصلا نا دیده گرفت. مبارزه طبقاتی را در حاشیه رویداد های روزمره و مکرر در جهان سرمایه داری ارزیابی کرد. حقایق عینی در گذشته و حال را، بسیاق منابع خبر فروشی و نظر چپانی « مستقل »! وارونه دید. لزوم مبارزه آگاهانه و سازمانیافته طبقه کارگر برسر مدیریت جامعه در این یا آن جغرافیای معلوم سیاسی را کنار گذاشت. از مبارزه دائم با مالکان و سرمایه داران، بورژوآزی خودی و غیر خودی، مبارزه با امپریالیسم آمریکا و شرکاء بعنوان بانیان آوارگی، کوچ میلیونی در اوضاع و احوال جاری جهان طفره رفت…
گویا اوباما و مرکل و کامرون و اولاند و شرکاء… « خیرخواه آوارگان شده اند »! چون اخیرا، جنبشی سوء ظن برانگیز، نوعی « مهاجر دوستی »! در آمریکای شمالی و اتحادیه اروپا براه افتاده است که بنظر من اصلا بی غل و غش نیست – جنبشی ناگهانی که خود کلی جای حرف دارد. مگر اینکه خیر خواهی ناتوچی ها صحت داشته باشد.
سوء ظن برانگیز است: چون کاری با محرک کوچ میلیونی مهاجران، فرار جمعی از آسیا و آفریقا، خاصه از منطقه نفت خیز خاورمیانه بسمت اتحادیه اروپا ندارد. حرفی از بازار گشائی زوری، ماجراجوئی نظامی ناتوچی ها در این مناطق نمی زند. چیزی در باره میلیتاریسم کور و احمقانه و افسار گسیخته امپریالیسم آمریکا در یکی دو دهه اخیر نمی گوید.
بی غل و غش نیست: چون مسئوولیت محافل « خوبان »! بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، مسئولیت امپریالیسم آمریکا و شرکاء در ایجاد آشفتگی در مناطق مستعد، بازی های استعماری، نقض آشکار تمام موازین شناخته شده بین المللی، تحریک و تهدید و تجاوز، اقدامات غیر قانونی، دخالت در امور داخلی کشورها، در براه انداختن جنگ های قومی و تباری، ستیزهای مذهبی، کودتاهای ننگین در گذشته و حال را نا دیده می گیرد. مشکلی با ویرانگری ناتوچی ها در بالکان، آفریقا و آسیا، خاصه در منطقه خاورمیانه ندارد. گوش شیطان کر، نکند که غوغای « مهاجرت »! توطئه همین محافل باشد…
همه می بینند که اقتصاد بازار، مکانیسم تولید برای فروش بکلی مختل، به بن بست رسیده است. دنیای « آزاد »! مشکلات عدیده ای دارد. اصلا بسامان نیست. سرمایه داری، خاصه نوع غربی آن، با یک عدم تحرک اقتصادی دنباله دار، پولی و مالی و صنعتی و تجاری، با محدویت بازار فروش، کاهش مواد خام و انرژی، کسری بازرگانی، رشد معکوس تولید و مصرف + درد بی درمان تنزل نرخ سود در سرزمین پایگاه، با یک بحران همه جانبه و ساختاری، سیاسی و اداری و آموزشی، حقوقی و ایدئولوژیک روبروست. پا در هواست. چون بورژوآزی « متمدن »! هرچه زور می زند، نمی تواند اشتغال ایجاد کند. مبادله کار و سرمایه برای ایجاد اضافه ارزش را سازمان دهد، بازآفرینی خویشتن خویش را تضمین نماید. ابهام در کجاست؟
رشد موزون سرمایه داری حرف مفت است. سرمایه بدنبال مواد خام و انرژی، نیروی کار ارزان، حتی مجانی، بدنبال بازار فروش، سود و سود حداکثر بهر قیمتی… گاهی در این و زمانی هم در آن منطقه مساعد تمرکز می یابد. فراموش نکنیم که سرمایه کور بوده و هست، عقل و شعور ندارد. چگونگی تسلط غرب بر تولید و بازرگانی جهان مورد بحث نیست. سخن برسر استمرار این تسلط انحصاری در دنیای حاضر است – که بدلیل رشد اقتصادی در یک سری از کشورهای در حال رشد: چین و هند و روسیه و برزیل و آفریقای جنوبی… خاصه برآمد و حضور نسبتا نیرومند چین در بازار بین المللی ( قانون رشد ناموزون سرمایه داری ) کار ساده ای نیست. نشان می دهد که جهان سرمایه داری با وزن مخصوص اقتصادی کشورهای ریز و درشت هماهنگی ندارد.
برتری امپریالیسم آمریکا در جهان سرمایه داری، نفوذش در تار و پود کشورهای اتحادیه اروپا، برکسی پوشیده نیست. قرائن نشان می دهد که این « برتری »! مثل مورد مشخص امپراتوری انگلیس در سده های منقضی… تا ابد نمی پاید. تمام مساله هم اینجاست. مگر نمی گویند که چین، بلحاظ حجم ارزش آفرینی و قدرت خرید، اتحادیه اروپا که هیچ، حتی آمریکای شمالی را هم پشت سر گذاشته است… بوی جنگ به مشام می رسد، جنگی بزرگ برای استمرار تسلط انحصاری امپریالیسم آمریکا و شرکاء، تسلط غرب بر تولید و بازرگانی در جهان معاصر…
رضا خسروی