یک اعتراف ارزشمند
ولادیمیر ایلیچ الیانف – لنین
ناآرامی کارگری بار دیگر موضوع مباحثات شدید و گستردهای شده است. محافل حاکم به جدی ترین شکل نگران هستند. این امر از این واقعیت آشکار می شود که ضروری به نظر رسیده حتی نوویه ورمیا[1]، آن روزنامۀ فریب دهندۀ وفادار که همواره تملق مقامات را می گوید، به دلیل مقالهای که در شمارۀ 9051 مورخ 11 مه آن با عنوان «بررسی ناآرامی کارگری» درج شده، با تعلیق انتشار آن به مدت یک هفته، تنبیه شود. البته، این مجازات به دلیل محتویات مقاله، که مملو از گرم ترین قدردانی از دولت و ابراز صادقانه ترین نگرانی نسبت به مصالح آن است، اعمال نشده. چیزی که خطرناک تلقی شده تنها بحث دربارۀ حوادثی که باعث «آشفتگی جامعه» می شوند، تنها اشاره به گستردگی و اهمیت آنها، بوده است. ما در زیر قسمتهایی از یک بخشنامۀ محرمانه (که آن نیز مورخ 11 مه است)[2] را می آوریم که فرمان می دهد مقالاتی که به اغتشاشات در کارخانجات و برخورد کارگران با کارفرمایان می پردازند فقط با اجازۀ ادارۀ پلیس منتشر شوند، امری که بهتر از تمام استدلالات ثابت می کند خود دولت مایل است تا ناآرامی کارگری را به عنوان مسئلهای دارای اهمیت کشوری محسوب نماید. مقالۀ مندرج در نوویه ورمیا دقیقاً بدین دلیل مورد توجه خاص است که طرح کلی یک برنامۀ کامل دولتی را مشخص می سازد که در عمل به معنای فرونشاندن نارضایتی توسط چند صدقۀ ناچیز و بخشاً خیالی است که همراه با اعلانات مطنطنی دربارۀ سیاست حفاظتی، صمیمیت و غیره می باشند، و بهانههایی برای افزایش نظارت توسط مقامات دولتی فراهم می آورند. ولی این برنامه، که چیزی جدید نیست، تجسم «اوج» خرد دولتمردان مدرن نه تنها در روسیه، بلکه همچنین در غرب، می باشد. در جامعهای که برمبنای مالکیت خصوصی و به بردگی کشیدن میلیونها رنجبر تهیدست توسط مشتی ثروتمند بنا شده، دولت نمی تواند چیزی بجز دوست وفادار و متحد استثمارگران و قابل اتکاء ترین نگهبان منافع آنها باشد. در زمان ما تفنگها، سرنیزهها و شلاقها به اندازۀ کافی برای نگهبانی قابل اتکاء نیستند؛ لازم است استثمارشدگان را متقاعد سازند که دولت بر فراز طبقات قرار دارد، که دولت نه به منافع آریستوکراسی و بورژوازی بلکه به عدالت خدمت می کند، که دولت علاقمند به حفاظت از ضعفا و فقرا در مقابل ثروتمندان و قدرتمندان می باشد. ناپلئون سوم در فرانسه و بیسمارک و ویلهلم دوم در آلمان بسیار تلاش کردند تا کارگران را بدین طریق فریب دهند. ولی در اروپا، جایی که مطبوعات کمابیش آزاد، دولت انتخابی، کارزارهای انتخاباتی و احزاب سیاسی تثبیت شدهای وجود دارند، همۀ این حقههای ریاکارانه سریعاً افشاء شدند. ولی در آسیا، که شامل روسیه نیز می باشد، جایی که تودههای مردم درمانده و نادان هستند، و در جایی که پیش داوریهایی وجود دارند که ایمان به تزار به عنوان پدر ما را می پرورند، چنین حقههایی کاملا تأثیرگذارند. یکی از علائم مشخصۀ اینکه روحیۀ اروپایی شروع به نفوذ در روسیه نموده است شکستی که این سیاست در ده یا بیست سال گذشته متحمل گشته می باشد. بارها و بارها تلاش شده، اما هر دفعه، چند سال پس از تصویب قوانین کار «حفاظتی» (به اصطلاح حفاظتی)، بازگشتی به وضع سابق امور انجام شده است – تعداد کارگران ناراضی افزایش یافته، تلاطم رشد کرده و ناآرامی گسترش پیدا کرده است – بار دیگر سیاست «حفاظتی» با بوق و کرنا اعلام گشته، بار دیگر عبارات متظاهرانهای دربارۀ نگرانی قلبی برای کارگران به گوش رسیده؛ قانون دیگری تصویب گشته که یک پشیز فایده به همراه یک خروار حرف پوچ و دروغ به کارگران ارائه داده، و طی چند سال بعد کل ماجرا تکرار شده. دولت مثل سنجابی در قفس آشفته شده و هر کاری که می توانسته را به هر شکلی انجام داده تا روزنهها را پر کند؛ ولی نارضایتی در مکانهای جدیدی با انرژی بیشتری فوران کرده.
بگذارید نکات برجسته را در تاریخچۀ «قانون کار» در روسیه به یاد آوریم. مقارن با پایان دهۀ هفتاد اعتصابات بزرگی در سن پترزبورگ اتفاق افتادند، و سوسیالیستها سعی کردند که از این موقعیت برای تشدید تهییج عمومی بهره برند. الکساندر سوم قانون کارخانجات را در به اصطلاح سیاست «مردمی» (ولی در حقیقت آریستوکراتیک – پلیسی) خودش وارد نمود. در 1882 هیئت بازرسی کارخانجات شروع به کار کرد و در ابتدا گزارشهایش حتی منتشر می شدند. البته دولت از این گزارشها خوشنود نبود و انتشارشان را متوقف ساخت. معلوم شد که قوانین بازرسی کارخانجات فقط یک چارۀ موقتی بودند. سپس سالهای 85-1884 فرا رسیدند؛ بحران صنعتی منجر به برخاستن جنبشی قدرتمند در بین کارگران شد، و تعدادی اعتصاب سرکش در منطقۀ مرکزی (که از بین آنها اعتصاب کارخانه نخ ریسی موروزوف[3] بطور خاص شایستۀ توجه است) رخ دادند. بار دیگر سیاست «حفاظتی» پیش گذاشته شد، این بار کاتکوف با شور و شوق خاصی در مسکووسکیه ودوموستی[4] از آن طرفداری کرد. او از این حقیقت که اعتصابگران موروزوف توسط یک هیئت منصفه محاکمه شدند خشمگین شد، و صد و یک سؤالی را که توسط دادگاه برای تصمیم گیری هیئت منصفه ارائه شده بودند را «صد و یک شلیک توپ به احترام پیدایش مسئلۀ کارگری در روسیه» توصیف نمود؛ ولی، بطور همزمان، او خواستار این شد که «دولت» به دفاع از کارگران پرداخته و سیستم ظالمانۀ جریمهها که سرانجام به طغیان ریسندگان کارخانۀ موروزوف منجر شده بود را ممنوع سازد. قانون 1886 تصویب شد؛ این قانون اختیارات هیئت بازرسی کارخانجات را بسیار گسترش داد و تحمیل جرایم دلخواه به نفع کارفرمایان را ممنوع ساخت. ده سال گذشت، و باز هم فوران ناآرامی کارگری اتفاق افتاد. اعتصابات 1895، بخصوص اعتصاب بزرگ 1896[5]، باعث شدند دولت از ترس بلرزد (بخصوص به دلیل این حقیقت که سوسیال دمکراتها در آن زمان بطور منظم شانه به شانۀ کارگران حرکت می کردند)؛ دولت با سرعت بی سابقهای قانون «حفاظتی» برای روز کار کوتاه تر را تصویب نمود (2 ژوئن 1897). طی بحث دربارۀ قانون مربوطه در یک کمیته، صاحب منصبان وزارت کشور، از جمله رئیس ادارۀ پلیس، با صدای رسا اعلام داشتند که کارگران کارخانجات باید دولت را به عنوان محافظ پایدار و پشتیبان عادل و بخشندۀ خودشان ببینند (مراجعه نمایید به جزوۀ «اسناد محرمانه دربارۀ قانون 2 ژوئن 1897»[6]). اگر چه قانون حفاظتی تصویب گشت اما از سر و ته آن زده و توسط بخشنامههای مکارانهای که همان دولت صادر کرد بی اثر شد. کارگران برای صدمین بار متقاعد شدهاند که «حفاظت» دولت پلیسی اساساً نمی تواند اوضاع آنان را تسهیل نماید، یا به آنها آزادی مراقبت از خودشان را بدهد؛ باز هم ناآرامی و نبرد خیابانی درمی گیرد، باز هم دولت دلواپس می شود، بار دیگر سخنرانیهای پلیسی دربارۀ «حفاظت دولتی» شنیده می شود که این بار توسط نوویه ورمیا اظهار گشته. آقایان! آیا هرگز از تلاش برای بالا آوردن آب با الک خسته نمی شوید؟
نه، البته که دولت هرگز از تکرار تلاشهایش برای ترساندن کارگران سازش ناپذیر و فریفتن ضعیف ترها، نادان ترها و ترسوترها با صدقه، خسته نمی شود. ما نیز هرگز از افشاء معنای حقیقی این تلاشها و افشاء «دولتمردان»ی که همین دیروز به سربازان دستور شلیک به کارگران را دادند و امروز دربارۀ حفاظت بانگ می زنند، کسانی که دیروز دربارۀ عدالت و پشتیبانی شان از کارگران صحبت می کردند و امروز بهترین کارگران و روشنفکران را یکی پس از دیگری توقیف کرده و بدون محاکمه در اختیار پلیس می گذارند، خسته نمی شویم. از این رو ما لازم می دانیم که قبل از اعلام یک قانون «حفاظتی» جدید، با تفصیل به «برنامۀ دولتی» نوویه ورمیا بپردازیم. علاوه بر این، اعترافات انجام شده در این باره توسط نشریهای نظیر نوویه ورمیا که در حوزۀ سیاست داخلی اینقدر «رسمی» است، شایستۀ توجه هستند.
نوویه ورمیا مجبور است اعتراف کند که «تجلیات تأسف آور در حوزۀ مسائل کارگری» اتفاقی نیستند. البته، سوسیالیستها نیز مقصرند (این روزنامه از ذکر کلمۀ مهیب «سوسیالیست» اجتناب می کند و عبارات مبهمی نظیر «آیینهای دروغین مضر» و «تبلیغ عقاید ضد دولتی و ضد اجتماعی» را ترجیح می دهد)؛ ولی … ولی چرا سوسیالیستها اینقدر در بین کارگران موفق اند؟ البته، نوویه ورمیا فرصت را برای ناسزاگویی به کارگران از دست نمی دهد: آنها به حدی «رشد نیافته و نادان» هستند که داوطلبانه به تبلیغات مضر سوسیالیستها، که آسایش پلیس را مختل می سازد، گوش می دهند. در نتیجه، سوسیالیستها و کارگران مقصرند، و ژاندارمها مدتهاست که جنگی نومیدانه را علیه بزهکاران پیش می برند و در این راستا زندانها و تبعیدگاهها را پر کردهاند. ولی این کارها بی فایده بودهاند. ظاهراً، چیزی در شرایط کارگران کارخانجات وجود دارد که «نارضایتی نسبت به شرایط حاضرشان را به وجود آورده و تقویت می کند» و بنابراین «به نفع موفقیت» سوسیالیسم است. «رنج طاقت فرسای کارگران کارخانجات در شرایط بی نهایت نامطلوب زندگی برای آنها وسایل اولیۀ معیشت را تا زمانی که قادر به کار کردن هستند فراهم می کند، و در شرایط اضطراری، هنگامی که آنها برای مدتی بیکار باشند، خود را در موقعیت دشوار و نا امید کنندهای می یابند، همانطور که برای مثال، کارگران حوزههای نفتی باکو اخیراً در روزنامهها تشریح کردهاند.» بنابراین، حامیان دولت مجبورند اعتراف کنند که موفقیت سوسیالیسم بخاطر شرایط واقعاً بد کارگران است. ولی این اعتراف به چنان شکل مبهم و طفره روانهای است و با چنان قیدهایی بیان می شود که مشخص است چنین آدمهایی ممکن نیست کوچکترین قصدی برای دست زدن به «مالکیت مقدس» سرمایه دارانی که بر کارگران ستم می کنند داشته باشند. نوویه ورمیا می نویسد «متأسفانه، ما خیلی کم دربارۀ وضع حقیقی امور مربوط به مسئلۀ کارگری در روسیه اطلاع داریم.» بله، واقعاً هم تأسف آور است! و «ما» دقیقاً به این دلیل کم می دانیم که به دولت پلیسی اجازه می دهیم تمام مطبوعات را در بردگی نگه دارد و دهان هر کسی که صادقانه تلاش می کند وضعیت شرم آور امور در کشورمان را افشاء کند، ببندد. ولی «ما» سعی نمی کنیم که نفرت زحمتکشان را به سمت دولت آسیایی سوق دهیم بلکه آنرا متوجه غیر روسها می کنیم. نوویه ورمیا وسیعاً به «مدیران کارخانۀ غیر روس» اشاره کرده و آنها را «ناهنجار و حریص» می خواند. تنها نادان ترین و رشد نیافته ترین کارگران، آنهایی که باور دارند تمام بدبختی شان ناشی از وجود «آلمانی ها» یا «یهودیان» است و نمی دانند که کارگران آلمانی و یهودی متحد می شوند تا با استثمارگران آلمانی و یهودی شان مبارزه کنند، ممکن است در چنین دامی گرفتار شوند. ولی حتی کارگرانی که این را نمی دانند از هزاران نمونه آموختهاند که سرمایه داران روسی «حریص ترین» و بی نزاکت ترین سرمایه دارانند، و پلیس روسی و دولت روسی «ناهنجارترین»ها می باشند.
تأسف نوویه ورمیا از اینکه کارگران دیگر به اندازۀ دهقانان نادان و مطیع نیستند نیز جالب است. روزنامه از این حقیقت که کارگران «لانههای روستایی خود را ترک می کنند»، اینکه «نواحی صنعتی مراکز تجمع تودههای آمیختهای می شوند»، اینکه «روستائیان روستاهایشان را با روابط و علایق اجتماعی و اقتصادی محقرانه [این اصل مطلب است] ولی مستقل شان ترک می نمایند»، زاری می کند. «روستائیان» به لانههایشان بسته شدهاند، و از ترس از دست دادنشان، جرأت ندارند مطالباتی پیش روی ارباب شان بگذارند، او را با اعتصاب تهدید کنند و غیره. روستائیان از شرایط در نواحی دیگر باخبر نیستند و فقط به امور دهکدۀ خودشان علاقمندند (حامیان دولت این را «علایق مستقل» فرد روستایی می خوانند؛ یک روستایی که حد و اندازۀ خودش را می داند و وارد عرصۀ سیاست نمی شود – چه چیزی بیش از این مقامات را خشنود می کند؟)؛ اما در این دهکده، زالوی محلی، ارباب یا کولاک، هر شخصی را می شناسد؛ همۀ دهقانان از پدران و پدربزرگانشان درس نوکری مطیع بودن را به ارث بردهاند، و هیچکس در آنجا نیست تا آگاهی را در ایشان بیدار کند. اما در کارخانه، مردم «آمیختهاند»، به لانههایشان بسته نشدهاند (برایشان فرقی ندارد که کجا کار کنند)، چیزهایی دیده و آموختهاند، شجاع و سرشار از علاقه نسبت به هر چیزی که در جهان رخ می دهد هستند.
با وجود این دگرگونی غم انگیز موژیک حقیر به کارگری دارای آگاهی طبقاتی، پلیسهای متکبر ما هنوز امیدوارند که تودههای کارگر را با عباراتی دربارۀ «حفاظت دولتی از رفاه کارگران» فریب دهند. نوویه ورمیا از این امید با استدلال کهنۀ زیر دفاع می کند:«سرمایه داری که در غرب سربلند و مقتدر است، در کشور ما هنوز نوزاد است، فقط با گرفتن ریسمانهای هدایت کننده می تواند راه رود، و این ریسمانها توسط دولت فراهم می شوند.» … اکنون، فقط یک دهقان حقیر این سرود قدیمی دربارۀ قادر مطلق بودن مقامات را باور می کند! اما کارگر به دفعات می بیند که سرمایه داران پلیس، کلیسا، مقامات نظامی و غیرنظامی را در «ریسمانهای هدایت کننده» نگه می دارند. نوویه ورمیا چنین ادامه می دهد که دولت «باید اصرار نماید» بر ایجاد بهبودی در شرایط کارگران، یعنی باید این بهبود را از کارفرمایان مطالبه کند. ساده است، اینطور نیست؟ دستوری صادر نمایید، و آنگاه در یک چشم برهم زدن کار انجام می شود. ولی سخن گفتن آسان است؛ در واقعیت، دستورات مقامات، حتی «ساده ترین» آنها، نظیر احداث بیمارستانها در محل کارخانجات، برای چندین دهه توسط سرمایه داران نادیده گرفته شدهاند. علاوه بر این، دولت جرأت ندارد به سرمایه داران دستور دهد تا کاری که تأثیری جدی بر «حق مقدس» مالکیت خصوصی می گذارد را انجام دهند. از این گذشته، دولت خواستار هیچ بهبود جدی در شرایط کارگران نیست، زیرا در هزاران مورد این خودش است که کارفرما می باشد، دستمزد پایینی به کارگران می دهد و آنها را در کارخانۀ ابوخوف و صدها مکان دیگر سرکوب می کند، همانطور که با هزاران نفر از کارکنان پست و راه آهن و غیره چنین می کند. نوویه ورمیا که می داند هیچ کس دستورات دولت ما را جدی نمی گیرد، سعی می کند جایگاه آن را با آوردن مثالهای تاریخی مجلل، بسیار بلند مرتبه جلوه دهد. روزنامه می گوید که در ارتباط با بهبود شرایط کارگران باید «به همان شیوهای که نیم قرن پیش، هنگامی که دولت به حل مسئلۀ دهقانی پرداخت، هنگامی که خردمندانه پذیرفت که بهتر است توسط اصلاحات از بالا جلوی مطالبه نمودن چنین اصلاحاتی از پایین را گرفت و منتظر اتفاق افتادن آن نشد»، رفتار کرد.
این حقیقتاً یک اعتراف ارزشمند است. قبل از آزاد سازی دهقانان، تزار خطر یک طغیان مردمی را به اعیان و اشراف گوشزد کرد، گفت که آزاد کردن از بالا بهتر از منتظر شدن تا زمانی است که آنها شروع به آزاد کردن خودشان از پایین نمایند. حالا این روزنامۀ چاپلوس اعتراف می کند که روحیۀ کارگران، آن را کمتر از روحیۀ دهقانانی که «در آستانۀ آزادی» بودند، نمی ترساند. «بهتر است از بالا باشد تا از پایین»! روزنامه نگاران نوکر حکومت مطلقه عمیقاً در اشتباهند اگر گمان می کنند که یک «همسانی» بین مطالبات برای اصلاحات امروزه و مطالبات آن زمان وجود دارد. دهقانان خواستار الغاء سرواژ بودند، آنها برعلیه حکومت تزار نبوده و به او باور داشتند. امروزه کارگران ابتدا و در درجۀ نخست علیه دولت قیام می کنند؛ آنها می فهمند که فقدان حقوق شان تحت استبداد پلیسی دست و پایشان را در مبارزه با سرمایه داران می بندد و به این دلیل خواستار رهایی از استبداد و بیدادگری حکومتی هستند. کارگران همچنین در حالت ناآرامی «در آستانۀ آزادی» می باشند، ولی این آزاد سازی کل مردم خواهد بود، که به زور آزادی سیاسی را از مستبدین می ستاند.
***
آیا می دانید که چه اصلاحی جهت فرونشاندن نارضایتی کارگران و ثابت کردن وجود «حفاظت دولتی» به آنها پیشنهاد می شود؟ اگر شایعۀ رایج را باور کنیم، کشمکشی بین وزارت امور مالی و وزارت کشور در جریان است. دومی خواهان آنست که هیئت بازرسان کارخانجات تحت کنترلش باشند؛ زیرا معتقد است که آنگاه کمتر محتمل خواهد بود که بازرسان کارخانجات مخالفتی با سرمایه داران نکنند و توجه بیشتری به منافع کارگران می نمایند و بدین سان جلوی ناآرامی را می گیرند. بگذار تا کارگران برای این قانون جدید تزاری آماده شوند؛ بازرسان کارخانجات لباسهای فرم متفاوتی خواهند پوشید و کارمند وزارت دیگری خواهند شد (احتمالا با افزایش دستمزد)، همان وزارتی که حقیقتاً (بخصوص در مورد ادارۀ پلیس) برای مدتی طولانی در گذشته علاقه و دلواپسی اش را نسبت به کارگران نشان داده است.
ایسکرا، شمارۀ 6
ژوئیۀ 1901
مجموعه آثار لنین، جلد 5
توضیحات
1- نوویه ورمیا Novoye Vremya (دوران نوین) – روزنامهای که در سن پترزبورگ از 1868 تا اکتبر 1917 منتشر می شد. در ابتدا خط مشی لیبرالی معتدلی داشت اما بعد از 1876 به ارگان ارتجاعی ترین محافل اعیان و اشراف و بوروکراسی دولتی تبدیل گشت. این روزنامه مبارزهاش را نه فقط علیه جنبش انقلابی، بلکه همچنین علیه جنبش بورژوا – لیبرالی پیش می برد. پس از 1905 به ارگان دستههای صدها سیاه تبدیل شد.
2- این بخشنامه پس از چاپ مقالۀ «بررسی ناآرامی کارگری» در نوویه ورمیا، توسط هیئت مرکزی مطبوعات برای ویراستاران تمام روزنامهها و مجلات ارسال شد. این بخشنامه در مطلبی تحت عنوان «سن پترزبورگ» (قسمت «از زندگی اجتماعی ما») در ایسکرای شمارۀ 6 (ژوئیۀ 1901) تجدیدچاپ شد.
3- جنبش اعتصابی 1885 بسیاری از کارخانجات نساجی را در نواحی ولادیمیر، مسکو، تور و سایر استانهای صنعتی مرکزی روسیه را دربر گرفت. اعتصاب کارگران در ژانویه در کارخانۀ نیکولسکویه، در نزدیکی ارخوو – زویو، متعلق به موروزوف، بزرگترین و مهم ترین اعتصاب بود. مطالبات اصلی اعتصاب کنندگان کاهش جرایم، برقراری سیستم استخدام قانونی و غیره بودند. این اعتصاب توسط کارگران پیشرویی با نامهای پ. مویسینکو، ل. ایوانف و و. ولکوف رهبری می شد. اعتصاب موروزوف که بیش از 8000 کارگر در آن شرکت کردند، توسط سربازان رژیم تزاری درهم شکسته شد و بیش از 600 کارگر در جریان آن بازداشت شدند. تحت فشار جنبش اعتصابی 86-1885، حکومت تزاری مجبور به صدور قانونی دربارۀ جریمهها شد (قانون 3 ژوئن 1886) که مطابق آن جریمههای پولی فقط می توانستند برای برآوردن احتیاجات کارگران خرج شوند و دیگر به جیب کارفرمایان نمی رفتند.
4- مسکووسکیه ودوموستی Moskovskiye Vedomosti (ثبت کنندۀ مسکو) – روزنامهای تأسیس شده در 1756؛ با شروع دهۀ 1860 بیانگر دیدگاههای مرتجع ترین عناصر سلطنت طلب از میان زمینداران و روحانیون شد؛ پس از 1905 یکی از ارگانهای عمده دستههای صدها سیاه شد. این روزنامه تا هنگام انقلاب اکتبر 1917 منتشر می شد.
5- لنین به اعتصابات تودهای کارگران سن پترزبورگ که عمدتاً در صنعت نساجی در سال 1895 و بخصوص 1896 اتفاق افتادند اشاره می کند. اعتصاب 1896 در کارخانۀ نخ ریسی کالینکین در 23 مه اتفاق افتاد. دلیل بلاواسطۀ اعتصاب امتناع کارفرمایان از پرداخت حقوق کامل کارگران در روزهای تعطیل و تاج گذاری نیکلاس دوم بود. اعتصاب به سرعت به همۀ نخ ریسی ها و بافندگی های عمده سن پترزبورگ و سپس به کارخانجات ماشین سازی بزرگ، یک لاستیک سازی، یک کاغذ سازی و یک کارخانه تصفیۀ شکر نیز سرایت کرد. برای نخستین بار پرولتاریای پایتخت اعتصابی وسیع را علیه استثمارگرانش برپا کرد. بیش از 30000 کارگر دست به اعتصاب زدند. اعتصاب تحت رهبری گروه اتحاد مبارزه برای آزادی طبقه کارگر سن پترزبورگ که در جزوات و بیانیههایش کارگران را فرا می خواند تا محکم و استوار برای دفاع از حقوق شان پایداری کنند، هدایت شد؛ این گروه مطالبات اصلی کارگران که شامل روز کار ده و نیم ساعته، افزایش دستمزد و پرداخت به موقع دستمزد بود را منتشر و پخش کرد.
گزارش اعتصاب در خارج از کشور انعکاس عظیمی یافت. روزنامههای Vorwarts (به پیش) برلین و Arbeiter Zeitung (روزنامۀ کارگران) وین شرح این اعتصاب را منتشر ساختند. خطابیهای از جانب کارگران انگلیسی، که به امضاء رهبران همۀ سازمانهای سوسیالیستی و اتحادیهای رسیده بود، توسط گروه اتحاد مبارزه به روسی ترجمه و میان کارگران سن پترزبورگ توزیع شد. در یک گردهم آیی اتحادیههای کارگری لندن، از گزارش این اعتصاب که توسط ورا زاسولیچ ارائه شد و سخنرانی النور مارکس – آولینگ با شور زیادی استقبال شد و حضار کمکهایی برای اعتصابیون جمع آوری نمودند؛ کمکهای مشابهی نیز در سایر اتحادیهها جمع آوری شدند. در آلمان، اتریش و لهستان امر جمع آوری کمک برای اعتصابیون سن پترزبورگ سازماندهی شد. کنگرۀ لندن بین الملل دوم که در ژوئیۀ 1896 برگزار شد، از گزارش اعتصاب 1896 که توسط پلخانف ارائه شد استقبال کرد و قطعنامۀ مخصوصی در حمایت از کارگران روسی که مشغول «مبارزه با علیه یکی از آخرین استحکامات ارتجاع اروپایی» بودند، تصویب نمود.
اعتصابات سن پترزبورگ جنبش طبقۀ کارگر در مسکو و دیگر شهرها را برانگیختند، دولت را مجبور کردند که به بازنگری در قوانین کارخانجات سرعت بخشد و قانون 2(14) ژوئن 1897 که روز کار را در همۀ کارگاهها و کارخانجات به یازده ساعت و نیم محدود می کرد، صادر کند. این اعتصابات، همانطور که لنین بعدها درباره شان نوشت، «طلیعه دار یک دوران پیشروی مداوم در جنبش طبقۀ کارگر، این نیرومندترین عامل در کل انقلاب ما، بودند» (مراجعه نمایید به مجموعه آثار لنین، جلد 13، «مقدمه بر مجموعۀ «دوازده سال»»).
6- جزوۀ «اسناد محرمانه دربارۀ قانون 2 ژوئن 1897» در سال 1898 توسط اتحادیۀ سوسیال دمکراتهای روس در خارجه، در ژنو منتشر شد.
من منحیث یکی از علاقمندان مجله هفته از افغانستان، از شنیدن این خبر خیلی متاسف شدم، چراغ مجله هفته در…
با تشکر از همه ی مقالات و زحمات شما، دوباره خواهش میکنم، لینک های مستقیم مقالات رو در انتهای اونها…
با درود، گمان دارم مستقیم و متمرکز باید به پدیده تحریم یا تحریم های آمریکا پرداخت و بدون عمیق شدن…
مقاله بسیار جالب و خواندنی بود. با تشکر از رفیق شیری و ترجمه دقیق و حرفه ای ایشان و سپاس…
دوست گرامی من عضوی از نویسندگان و مترجمان مجله هفته نیستم اما از همکاران آن هستم و گاهی مطالبی را…