منبع: دنیای جوان
نويسنده: راینر روپ
تارنگاشت عدالت
١٢ آوریل ٢٠١۵
«با در نظر گرفتن پیشزمینه عهدشکنی و اجرای سیاستهای انسدادی (…) راه برای چین باز شد تا بانک اعتباری برای امور زیربنايی آسیا را تأسیس کند.»… «از آغاز برتون وود (تأسیس صندوق بینالمللی و حاکمیت دلار به عنوان ارز بینالمللی مرجع در سال ١٩۴۴ در برتون وود، نیو هماپشایر) تاکنون، واقعهای را به خاطر نمیآورم که با ابعاد این نهاد بسیار با اهمیت و تازه تأسیس از طرف چین و در عینحال ناتوانی ایالات متحده آمریکا در جلوگیری از پیوستن چندین و چند همپیمان سنتی خود به آن، قابل قیاس باشد.»
بنا بر اظهارات «لاورنس سامرز» ایالات متحده آمریکا در این روزها موقعیت خویش را به عنوان یک ابرقدرت اقتصادی از دست داد. سامرز کارشناس اقتصادی ارشد سابق بانک جهانی و وزیر دارايی ایالات متحده آمریکا بود که برخی اوقات نیز ریاست شورای ملی اقتصاد ريیسجمهور باراک اوباما را به عهده داشت و در حال حاضر به عنوان پرفسور اقتصاد در دانشگاه هاروارد تدریس میکند. هنگامیکه او در این هفته در پرتال مالی http://www.zerohedge.com اعلام کرد که در ماه مارس سال جاری، «لحظهای که ایالات متحده آمریکا نقش خود را به عنوان بانک اعتباری سیستم اقتصاد جهانی از دست داد»، توجه همگان را به خود جلب کرد. اشاره او به تأسیس «بانک اعتباری برای امور زیربنايی آسیا» Asian Infrastructure Investment Bank AIIB در روز ٣١ مارس ٢٠١۵ توسط جمهوری خلق چین بود.
AIIB یک بانک چندجانبه برای رشد و توسعه، تنها در رقابت با نهادهای برتون وود مثل بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول که زیر سلطه ایالات متحده قرار دارند و یا همچنین بانک رشد و توسعه آسیايی AEB، تأسیس نشده است. به نظر کارشناسان بانک جدیدالتأسیس به زودی همه این نهادها را در سایه قرار خواهد داد. ظاهراً «سامرز» نیز همین عقیده را دنبال میکند. او هم AIIB را تنها کوششی از طرف چین برای ایجاد بدیلی آسیايی در مقابل نهادهای مالی زیر سلطه ایالات متحده ارزیابی نمیکند، بلکه هدف از تأسیس این نهاد را به عقب راندن نقش جهانی ایالات متحده و دلار آمریکايی میداند.
مدتهاست که کارشناسان منتظر یک چنین روندی بودند و به گفته «سامرز» گناه این کار به گردن ایالات متحده آمریکا است. با در نظر گرفتن رشد فزاینده اقتصاد چین که اکنون قادر است خود را با قدرت اقتصادی آمریکا مقایسه کند، چین توانسته همراه با دیگر کشورهای در حال رشد حداقل نیمی از تولیدات جهانی را به عهده گیرد. لذا «اقدامات تطبیقی گسترده در معماری اقتصاد جهانی» نسبت به شرایط نوین از مدتها پیش در دستور روز قرار داشت. ولی فشارهای سیاسی داخلی از سوی هر دو طیف سیاسی در کنگره بر دستگاه دیپلماسی اوباما، ایالات متحده را به یک بازیگر «بینقش» در صحنه اقتصادی جهان تبدیل کرد.
انگیزه اصلی چین در ابتکار تأسیس AIIB نارضایتی این کشور از رفتار ایالات متحده آمریکا بود، که با وجود وعدههای لفظی در مورد تقسیم عادلانه نفوذ و حق رأی متناسب با قدرت اقتصادی، در بانک جهانی، صندوق بینالمللی و همینطور بانک توسعه آسیايی (Asean Devalopment Bank)، عملاً از هر نوع تغییری که به تضعیف تفوق آمریکا بیانجامد، جلوگیری کرده است. این روند عمدتاً زیر فشار فزاینده نمایندگان جمهوریخواه کنگره که مبتلا به تخیلات بیمارگونه قدرتطلبی هستند، به وجود آمد. ولی همزمان با آن، دمکراتها نیز برای پرداخت اعتبارات محدودیتهای سیاسی سنگینی برای سه نهاد مالی ایجاد کردند. اقدامات اخیر باعث افت نفوذ بانک توسعه آسیايی، صندوق بینالمللی و بانک جهانی و به همین صورت ایالات متحده در بسیاری از کشورهای در حال رشد شد، با اینکه این کشورها امروز برای پروژههای زیربنايی خود نیاز مبرمی به سرمایهگذاری دارند.
«سامرز» جمعبندی کرد: «با در نظر گرفتن پیشزمینه عهدشکنی و اجرای سیاستهای انسدادی (…) راه برای چین باز شد تا بانک اعتباری برای امور زیربنايی آسیا را تأسیس کند.» سامرز ادامه داد: «از آغاز برتون وود (تأسیس صندوق بینالمللی و حاکمیت دلار به عنوان ارز بینالمللی مرجع در سال ١٩۴۴ در برتون وود، نیو هماپشایر) تاکنون، واقعهای را به خاطر نمیآورم که با ابعاد این نهاد بسیار با اهمیت و تازهتأسیس از طرف چین و در عینحال ناتوانی ایالات متحده آمریکا در جلوگیری از پیوستن چندین و چند همپیمان سنتی خود به آن، قابل قیاس باشد.»
بنا بر اطلاعات منتشره در پايگاه AIIB تا تاریخ ١٠ آوریل ٢٠١۵ در کنار چین ٣۶ کشور دیگر به عنوان «اعضاء مؤسس» این بانک ذکر شده است. با وجود اعمال فشار سنگین از طرف ایالات متحده آمریکا برای فاصله گرفتن از بانک تازهتأسیس، نه تنها نام آلمان، فرانسه و ایتالیا در این لیست قرار گرفته، بلکه نام نزدیکترین همپیمان آمریکا و سگ خانگی این کشور یعنی بریتانیا نیز در این لیست حضور دارد. حتا عربستان سعودی و دیگر کشورهای غنی خلیج فارس نیز در این مورد هوادار چین شده اند. به غیر از جمهوری دمکراتیک خلق کره و ژاپن که علاقهای نشان نمیدهند، بقیه کشورهای آسیايی از هندوستان و ویتنام و اندونزی تا کره جنوبی متن اطلاعیه تأسیس AIIB را امضاء کرده اند. روسیه، استرالیا و بسیاری دیگر از کشورها نیز تقاضای عضویت خود را در این بانک ارايه داده اند.
ایالات متحده آمریکا در این مورد تقریباً تنها مانده است. به غیر از ژاپن، تنها کلمبیا، که زیر قیمومیت آمریکا قرار دارد در کنار ایالات متحده ایستاده است. روزنامه فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ در اواسط ماه مارس ٢٠١۵ در سرتیتر خود آورده بود: «آمریکا در مبارزه بر سر قدرت با چین مغلوب شد.» هر چند که مثل معمول هو و جنجال رسانهای هم نقش ایفاء میکند، با این حال «به عقیده کلیه ناظرین» دعوا بر سر AIIB چیزی جز از «دعوای قدرتهای بزرگ برای اعمال نفوذ در آسیا و شاید حتا به زودی در جهان» نیست.
درود بر رفیق ارجمند شیری،
من پوزش میخواهم که بخاطر کارهای عملی چندی بود که بمسافرت رفته بودم و اکنون هم در بزن وبروهای عملی برای اول ماه مه روز بزرگ بینالمللی و در عین حال ملی و از همه مهمتر روز مبارزاتی مان هستم.
بدین خاطر است که مقالاتی را که با آنها تطابق ۹۹ در صدی موجود است را فقط از آن برای بکارگیری مجدد استفاده میکنم.
ولی این مقاله سایت عدالت از ابتدا تا به آخر در نشان دادن امکان زنده نگاه داشتن نظامی گندیده چون امپریالیسم میباشد و مرا مجبور به نوشتن نمود. تا خسارات وارده بر جوانان تا اندازهای خنثی گردد.
در مقالهای که نامبرده اید که من از معلولهای نامبرده در آن در نوشتههایم استفاده خواهم کرد، باز هم باید پرسید که چرا چنین میشود و چرا هیچ راه علاجی بر آن نمیتوان تصور نمود.
لنین در ۱۰۰ سال پیش چقدر صریح وروشن یعنی «لنینانه» آنرا عامه فهم در ۵ مشخصه ثابت کرده است و چگونگی امپریالیسم و گندیدگی آنرا هم در قسمت «مقام امپریالیسم» ثابت کرده است.
اینها چیزهایی میباشند که همه مانند جن از بسم الله از آن فرار میکنند و یا آنرا فراموش مینمایند.
متخصصین سرمایه و متخصصین اقتصادی غیر لنینی (یا کسانیکه لفظاً خود را لنینیست) میخوانند، هرگز حاضر به قبول و یا رد کردن اثبات وی نبوده و نیستند تو گویی انقلاب اکتبری در کار نبوده و لنینی هم زاده نشده است و جهان هم تابوده چنین بوده و چنین خواهد ماند.
برای مثال در مقاله نامبرده شما چنین آمده است.
«…سیس بانک آسیائی سرمایه گذاریهای زیرساختی نه تنها دلایل اقتصادی، بلکه، دلایل سیاسی هم دارد. … آمریکا در اقتصاد جهانی تضعیف می شود، اما کشورهای … مرتبا به تأخیر می اندازد. این واقعیت به آن منجر شد که در جریان بحران سالهای ۲٠٠۷- ۲٠٠٩ صندوق بین المللی پول ناتوانی خود را در ارائه کمکهای مؤثر به کشورهای گرفتار در چنگالهای قوی بحران ثابت کرد.
چرا تضعیف میشود؟ نویسنده آقای کاتاسانوف نمیداند و یا نمیخواهد از آن نام ببرد(شاید موقعیت وی را بخطر میاندازد)
یکی از پنج قانون لنینی در کتاب امپریالیسم بمثابه آخرین مرحله سرمایه داری لنین «رشد ناموزون در دوران امپریالیسم» است، که مانند شمشیر دولبه بر ماتحت عمل کنندگان آمریکایی (نه رئیس جمهورهای بیسواد که در عالم هپروت زندگی میکنند که یا هنرپیشه هفت تیرکش اند و یا از بکش های طبقه حاکمه میباشند؛ بلکه بزرگ متخصصین بانکها و فدرال رزرو) فروکرده اند که هرنوع عملی آنراد جر میدهد!
این رشد ناموزون موجب تبدیل کشور ابرقدرت سرکرده به یک کشور بکش مانند یعنی: نزول خور، باج گیر، در تمام جنگها غاصب و از همه بدتر هرج و مرج بیانداز و حکومت کن، میباشد.
که راه حل خاص خود را دارد که آنهم انقلابی اکتبری میباشد آنهم تحت رهبری طبقه کارگر.
در صورتی که در نوشته بالا آقای کاتاسانوف معتقد است که در اثر سیاست اشتباه آمریکا (یعنی اگر سیاستی درست انتخاب میشد همه چرخها بر منوال سابق میگشت) که باید بهش همان «سیک» لنینی را حواله کرد.
آقای کاتاسانوف بایستی بداند که اگر آمریکا قادر بود به چنین کشورهایی کمک کند:
ا- ۱۸۰ بیلیارد یا بیلیون اروپایی قرض بالا نمیآورد و هرچند زمانی- ناتوانی پرداخت حقوق بکش های خود را در معرض نمایش نمیگذاشت؛
۲- ۳۰۰۰ بیلیارد یا بیلیون اروپایی دلار کاغذ سبز بی پشتوانه بین مردم پول دار جهان(طبقات حاکمه جهان) برای نجات دزدیدی های گذشته خود و پرداخت خرج ارتش و ۹۰۰ پایگاه نظامی در خارج از کشورش، تقسیم نمیکرد!
دلم خیلی خون است خیلی میتوانم بشمارم و از اینکه بهترین انسانها که خواستار تغییر change هستند و در سازمانهایی مانند اتک و اکوپای گرد آمدهاند و انسانهایی پویا و صادقی هستند این صدا انعکاسی نداشته و قدرت رسانههای ارتجاعی و اشتباهات کوچک رفقا با اثراتی بس مخرب این کار را همیشه مشکلتر میکند.
امید وارم که آقای کاتاسانف روزی دوزاری شان بیفتد و در کتابهای لنین قدری تأمل و تعمق کنند.
پیروز ی و تن درستی برای رفیق پرکار و پر ارج خود ابراهیم شیری آرزو دارم.
سپیده
حرکت قوی چین در بازی شطرنج با واشینگتن
http://www.hafteh.de/?p=92079
ادامه … در حین کپی جا ماند!
منتها هیچکدام از این ۳۰۰۰ بیلیارد ثروت صوری (virtual) که بصورت عددی با ۱۵ صفر در جلوی آن و سرنوشتش که چه میشود سخنی بمیان نمی آورد. گویا کشوری امپریالیستی همینطوری افول میکند و جایش را امپریالیسم دیگری میگیرد.
تمام رسانهها و متخصصین بورژوازی از بردن نام جنگ، شدیداً اجتناب میکنند و نمیگویند که تنها راه علاج آن جنگ است. که لنین بخوبی آنرا ثابت کرده است.
چنین کلی گویی را «دیرک مولر» اقتصاد دان تلویزیونهای آلمان که وی را مرخص و «خصوصی» اش کردند و بعنوان «مستر داکس» لقب گرفت سالیان درازی است که بازگو میکند:
تقسیم ثروت پس از چندی بایستی از بالا به پایین تغییر جهت داده و از نو مانند پس از جنگ از ساعت «صفر اقتصادی» از نو شروع کرد و هر نفر با چند تک هزار یورو از نو شروع نماید!! که من نامی بجز جنگ بدان نمیدهم.
من اگر جای مترجم باشم با نوشتن نظریه خود حد اقل تا اندازهای خودم این ضعف را برملا میکردم.
سپیده
سامرز در مقاله مندرجه در سایت عدالت مدعی است:
«…و به گفته «سامرز» گناه این کار به گردن ایالات متحده آمریکا است. … ولی فشارهای سیاسی داخلی از سوی هر دو طیف سیاسی در کنگره بر دستگاه دیپلماسی اوباما، ایالات متحده را به یک بازیگر «بینقش» در صحنه اقتصادی جهان تبدیل کرد.»
چقدر امپریالیسم غرب در باطلاق گندیدگی خود فرورفته است که در اثر جنگ دوم، توانسته بود برای یک مرحله کوتاهی خود را برای ادامه بقاء آماده نماید دوباره وحشتناک تر و عمیقتر در این گندیدگی (حد اقل پس از جنگ ویتنام) مقام امپریالیسم که لنین از آن سخن میگفت، فرورفته است.
کشوری که ابر قدرت ابر قدرتها میباشد، وزیر سابقش و معلم کنونی دانشگاهی آن که باید اقتصاددانان کشور آمریکا را تربیت کند، از وقایع و علتها بدور مانده و خود را با معلولها مشغول کرده است.
این پروفسور سعی مینماید روزنه امیدی برای دانشجویانش با گفتن «سرمایه داری امکان چند صباحی زنده ماندن دارد» آگاهانه دروغ میگوید:
«نیش عقرب نه از ره کین است / اقتضای طبیعت سرریز تولید آن اینست». وی با گفتن این جمله:
«ولی فشارهای سیاسی داخلی از سوی هر دو طیف سیاسی در کنگره بر دستگاه دیپلماسی اوباما، ایالات متحده را به یک بازیگر «بینقش» در صحنه اقتصادی جهان تبدیل کرد.»
مقصر دوطیف سیاسی در کنگره آنهم بر دستگاه دیپلماسی میداند.
کیست که نداند ام.آمریکا دارای قرضی بالای ۱۸۰ بیلیارد دلار است.
کیست که نداند بانکهای آمریکایی بیش از ۳۰۰۰ بیلیارد دلار کاغذ سبز بیاعتبار دردست طبقات حاکمه خود و دیگر کشورهای دنیا دارد که همگی در صف انتظار ایستادهاند تا بچرخه های تولیدی وارد شده و تولیدات خود را در بازارهای دنیا بفروش برسانند.
آیا انیها همان سرریز تولید نیستند که در بانکها پارک شده اند؟
متخصصین بورژوازی خود اکثراً باین موضوع اعتراف دارند ولی باید اینچنین آنرا کمرنگ و اگر توانستند بیرنگ نمایند؟
لااقل روزنامه فرانکفورتر آلگماینه به حقیقت نزدیکتر است.
«…دلار به عنوان ارز بینالمللی مرجع در سال ١٩۴۴ در برتون وود، نیو هماپشایر) … با ابعاد این نهاد بسیار با اهمیت و تازهتأسیس از طرف چین … در جلوگیری از پیوستن چندین و چند همپیمان سنتی خود به آن، قابل قیاس باشد.»«آمریکا در مبارزه بر سر قدرت با چین مغلوب شد.» هر چند که مثل معمول هو و جنجال رسانهای هم نقش ایفاء میکند، با این حال «به عقیده کلیه ناظرین» دعوا بر سر AIIB چیزی جز از «دعوای قدرتهای بزرگ برای اعمال نفوذ در آسیا و شاید حتا به زودی در جهان» نیست.»
سپیده