صابون شکست به دل نزنید ماموریت داعش طولانی است!

رضا نافعی

آينده ما

من کار خودم را به ترجمه مطالب و انتقال خبر و تفسیر و توضیحاتی که خود نویسندگان می دهند محدود کرده ام و از خود تفسیری بر ترجمه ها نمی افزایم. زیرا فکر می کنم مطالب بحد کافی روشن هستند و نیازی به تفسیر ندارند. اما اظهار نظر برخی از دوستان گرامی و برداشتی که از ترجمه گزارش اشپیگل»جیمزباندهای اسلامی در صفوف اسلامگراهای افراطی» کرده بودند مرا بر آن داشت تا دریافت خودم را از این گزارش جنجالی و در عین حال مهم اشپیگل باطلاع دوستان و خوانندگان این صفحه بیفزایم.

قبل از ورود به موضوع باید یاد آور شوم که مخاطب واقعی این گزارش محافل و دستگاههای تصمیم گیرنده و طراحان راهبردهای امپریالیستی هستند و هیچ یک از مندرجات گزارش تصادفی و بی هدف نیست و جنبه خبری صرف ندارد بلکه استدلالی است پوشیده برای تحکیم موضع استراتژیک ویژه ای که مورد نظر اشپیگل و طراحان گزارش است.

نخستین نکته ای که شایسته توجه است زمان انتشار این گزارش است که از مدتی پیش در اختیار اشپیگل بوده اما انتشار آن مصادف شده است با جنگ در یمن!

نکته دیگر برخورد بسیار مثبت اشپیگل به داعش است که خود می داند » یک سازمان تروریستی منفور» است و خود آن را با همین عبارت توصیف می کند.

اما نخستین امتیازی که داعش دریافت می دارد این است که این سازمان تروریستی با «القاعده» فرق دارد!

توجه کنید به جمله اشپیگل: «از برچسب مشترک جهادگرائی که بگذریم داعش وجه اشتراکی با » القاعده » ندارد».

مدال هائی که بر سینه داعش چسبانده می شود ادامه می یابد. مثلا

داعشی ها » ناسیونالیست هستند نه اسلامیست»

«در نوشته های «حاجی بکر» سخنی از سنت پیامبر اسلام و یا وعده های بهشتی که ضرورت برپائی یک کشور اسلامی را الزامی کند در میان نیست دلیل آن هم خیلی ساده است چون مخترع کشور اسلامی (داعش) معتقد بود با اعتقادات مذهبی هرقدر هم صادقانه باشند نمی توان به پیروزی دست یافت ولی میتوان از ایمان دیگران بسود خود بهره برد»

» آنچه حاجی بکر بر کاغذ آورده…. طرحی است برای زمان بدست گرفتن قدرت، بدون ذکر کلامی در باره اعتقادات مذهبی، نقشه ایست با دقت فنی برای ایجاد کشور پلیسی-اطلاعاتی اسلامی ( داعش).

شیوه رهبری

رهبران داعش معتقدندکه » تسلط بر توده ها باید در دست نخبگانی اندک شمار متمرکز باشد که به هیچکس پاسخ گو نباشند».

رهبران داعش کیستند

» اسناد پرده از ساختاررهبری داعش بر می دارند و نشان می دهند کادرهای پیشین صدام – حاجی بکر و گروه کوچکی از افسران صدام- در آن چه نقشی ایفا می کنند و بویژه نشان می دهند چگونه در شمال سوریه و بعدا در عراق قدرت را بدست گرفتند. پرونده های بدست آمده نشان می دهند که نقشه های حاجی بکر با دقت تمام ، جزء به جزء به اجرا درآمده اند.»

بعبارت دیگر رهبران داعش توانمند و قادر به انجام کارهای پیچیده هستند .

راز موفقیت

تعصب مذهبی و محاسبات استراتژیک.

ساختار سازمانی

ایجاد انجمن های » دعوت اسلامی»

گزیدن یک یا دو نفر از مراجعین برای جمع آوری اطلاعات از روستا یا محل اقامت خود.

( اشپیگل آنچه را که افراد منتخب بر اساس آموزش ها و دستورهای حاجی بکر باید انجام دهند با ذکر جزئیات، گام بگام و نکته به نکته و پوشیده در هاله ای ناگفته از ستایش و شگفتی منعکس می کند تا خواننده را مجذوب و مبهوت دقت و توجه » معمار بزرگ» داعش سازد. آنگاه نمودار سلسله مراتب سازمان اطلاعاتی داعش را منعکس کرده است.

اشپیگل می نویسد «جاسوسان داعش باید مانند زلزله سنج مشغول بکار باشند». سازمانهای اطلاعاتی باید بموازات هم کار کنند.

ویژگی دیگر گروههای شورشی

» بویژه در شمال سوریه از قدرت دولتی که زمانی بر همه چیز مسلط بود در اواخر سال 2012 دیگر چیزی باقی نمانده بود. جای آنها را صدها شورای محلی شورشیان گرفته بودند که در یک وضعیت آنارشیستی، در کنار هم بودند ولی دیگر کسی مسلط بر اوضاع نبود. وضعیت زخم پذیر بود . گروه کادرهای عراقی که گروهی منضبطبود…..»

حاصل مقایسه دو گروه

من تعمدا این دو توصیف را در کنار هم گذاشتم که ارزیابی بسیار مثبت اشپیگل از داعش و ارزیابی بسیار منفی آن را از دیگر گروهها ( آنارشیست های بی خبر از اوضاع) آشکار کرده باشم. البته توصیف های مثبت از داعش بیشتر از اینهاست که بر شمردم ، درواقع کل گزارش در ستایش داعش و نشان دادن ناتوانی های آشکار دیگر گروههای » آشفته کار ، بدرد نخور یا کم اثر » است، که قابل قیاس با داعش نیستند. همین جا برای این که هیچ سوء تفاهمی پیش نیاید باید تاکید کنم که دیگر گروهها نیز عوامل مزدور کشورها و سازمانهای اطلاعاتی غرب هستند.

ناکامی های داعش

» ناکامی های داعش در ماههای گذشته، در کوبانی و از دست دادن شهر تکریت در عراق این تصور را پدید آوردند که پایان کار داعش نزدیک است. اما این خوشبینی های دلخواسته، عجولانه است. درست است که داعش متحمل تلفات زیادی شده ولی در عین حال در سوریه موفق به گسترش حوزه اقتدار خود شده است و رهبران راهبردی داعش از مدت ها پیش به این نقاط ضعف پی برده و آنها را برطرف ساخته اند. مهندسان قدرت در درون منطقه خلافت اسلامی حکومتی برپا کرده اند که هم مستحکم تر از آنست که از بیرون بنظر می آید و هم انعطاف پذیر تر.

داعش قادر است بموقع هر شورش داخلی را کشف و سرکوب کند. امکان مانور ساکنان منطقه «خلافت» برای سازمان دادن خود، برای مسلح ساختن خود، برا ی طغیان و شورش بسیار کم است».

اما دلیل این ارزیابی جانبدارانه اشپیگل از داعش چیست؟

اشپیگل در پایان گزارش خود از برخورد غرب به داعش که بزعم اشپیگل نادرست است، ابراز نارضایتی می کند :

» توجه غرب در درجه اول معطوف به خطرات ناشی از ضربات تروریستی است» و بلافاصله راه درستی را که غرب باید بزعم اشپیگل انتخاب کند مطرح می سازد. توجه به «… جنگ شیعه و سنی که در حال بالا گرفتن است».

آنگاه صحنه در گیری ها و چشم انداز آن را چنین توصیف می کند: «هم اکنون خط جبهه مذهبی از سوریه، عراق و یمن می گذرد، در سوریه شیعیان افغانی با سنی های افغانی می جنگند. اگر کار این چالش دیرینه در جهان اسلام بالا بگیرد محتمل است کشورهائی چون عربستان، کویت، بحرین و لبنان را که جمعیتشان مخلوطی از شیعه و سنی است دوپاره کند.»

بعبارت یگر طبق دکترینی که در یوگسلاوی بکار بسته شد و برای تحقق نقشه خاورمیانه بزرگ، یعنی ایجاد 14 کشور از 5 پنج کشور، باید در جهت ایجاد واحد های کوچک جغرافیائی که قدرت آنها کم و مهار آنها آسان باشد گام برداشت. باید بسوی تجزیه این کشورها رفت.

اما «لئون پانتا» وزیر دفاع پیشین آمریکا سخن از یک جنگ » سی ساله » گفته و «را یموند. ت. اونودیر » سرفرمانده نیروهای نظامی آمریکا، طول جنگ خاور میانه را بیست سال تخمین می زند.

مشکل اینجاست که انجام چنین جنگی که دو یا سه دهه بطول انجامد فقط با بمباران های هوائی صورت پذیر نیست و به نیروهای زمینی نیاز دارد، ولی مردم کشورهای غربی حاضر نیستند قربانی چنین نقشه هائی گردند. اشپیگل راه حلی برای این مسئله دارد: سپردن کار بدست توانای داعش. و می نویسد:

» این جنگ به داعش امکان می دهد از یک سازمان تروریستی منفور به یک قدرت مرکزی اعتلا یابد.»

از منظر اشپیگل داعش زمینه تئوریک این رهبری را برای خود فراهم آورده است و پایان آن نیز به نتیجه مطلوب غرب خواهد رسید. اشپیگل می نویسد:

» در اینصورت خط تبلیغاتی داعش که آخر زمان نزدیک است، درست از آب در می اید. در بادپناه این جنگ ها می توان بنام خدا دیکتاتوری مطلق را بر قرار ساخت.»

دونکته اساسی که در این پیشنهاد ظاهرا علنی و در واقع رمز آمیز مطرح شده این است:

  1. پیاده نظام این جنگ سنی ها هستند، دشمنان آنها که باید نابود شوند شیعیان. بنا بر این در این جنگ با تلفات میلیونی آن » ز هر طرف که شود کشته، موجب تضعیف کشورهای ذی دخل خواهد شد و این بسود امپریالیسم است. خلقهای منطقه بدلیل تسلط حکومت پلیسی اطلاعاتی داعش، که نمونه ها و ساختار آن دقیقا ترسیم و ارائه شده ، امکان جنبیدن و اعتراض ندارند .
  2. هزینه جنگ را نیز داعش بطور عمده از اهالی کشورها خواهد گرفت که نمونه آن نیز با صراحت ارائه شده است.

نکته مهمی که بکلی مسکوت گذاشته شده ایران است. ایران نیز یکی از کشورهائی است که جمعیت آن ترکیبی است از شیعه و سنی. بنا بر این می تواند آتش جنگ به ایران نیز تسری داده شود. یا پای ایران به جنگ کشانده شود. برغم آن که سیاست دولت کنونی ایران نیز چون دویست سال گذشته اجتناب از جنگ و حل مسائل از طریق مذاکره است.

اما در جنگ دوم جهانی امپریالیسم آمریکا چنان تمام راههای فرار را بر ژاپن بست که ژاپن برغم وقوف بر ضعف خود و آگاهی بر نابرابری قوا چاره ای نداشت جز دل به دریا زدن و پذیرفتن پایانی که از قبل روشن بود.

گرچه اشپیگل وارد این بحث نمی شود و آن را مطرح نمی سازد اما ما می دانیم ، اشپیگل هم می داند، که اسرائیل، نئوکان ها و دیگر محافل همسو با آنها پیوسته خواستار مبلغ یک چیز بوده اند: جنگ با ایران. به پیش راندن این نظر در نهایت با هدف تجزیه ایران صورت می گیرد.

جنگ شیعه و سنی الترناتیو خطر تروریسم و مبارزه با آن نیست، بلکه هدف آنست .

2 Comments

  1. Dar neweste Spiegel signalhaye ast je janbe rahbordi dar ad. In neweste amalan be sisatgozaranr gaarbi tozih midahad je dayesh baray sisate jangi Grab mofid ast.

  2. تفسير نويسنده بر مقاله‌ي اشپيگل به خوانش خاص او از اين مقاله بر مي‌گردد كه مي‌تواند درست يا غلط، يا بخشا درست و بخشا نادرست باشد. اين كه اشپيگل يك نشريه‌ي سياسي است و حتما با درج هر مقاله هدفي خاص را دنبال مي‌كند كه در تحليل نهائي در جهت تحكيم نظام سرمايه‌داري و رفع بحران‌هاي دامن‌گير آن ست حرفي نيست. اما مقاله اشپيگل حاوي هيچ فاكت متقني نيست كه بتوان بر اساس آن حكمي را به اثبات رساند. از اين روي، من از اظهار نظر در مورد تفسير نويسنده اجتناب مي‌كنم و فقط بر فرازي از نوشته‌ي او تامل مي‌كنم. او مي‌نويسد: “ایران نیز یکی از کشورهائی است که جمعیت آن ترکیبی است از شیعه و سنی. بنا بر این می تواند آتش جنگ به ایران نیز تسری داده شود. یا پای ایران به جنگ کشانده شود. برغم آن که سیاست دولت کنونی ایران نیز چون دویست سال گذشته اجتناب از جنگ و حل مسائل از طریق مذاکره است.” اين كه مي‌تواند آتش جنگ سني و شيعه به ايران تسري يابد بدون ترديد درست است، يكي به دليل طرح امپرياليستي ایجاد كشورهاي کوچک که براي رفع مشكلاا‌ت‌شان همواره نيازمند مداخلات قدرت‌هاي بزرگ باشند، طرحي كه مورد حمايت اسرائيل و امپرياليست‌هاي غربي است و ديگر به دليل سياست‌هاي توسعه‌طلبانه‌ي “دولت كنوني ايران” در منطقه و سياست‌هاي ارتجاعي ضد اقليت‌ها مذهبي و قومي در داخل مرزهاي ايران است. در موردسياست‌هاي توسعه‌طلبانه‌ي “دولت كنوني ايران” در منطقه اجازه دهيد به چند فاكت اشاره كنم. آقاي علي يونسي، دست‌يار ويژهَ‌ي رئيس جمهور ايران، بنا به گزارش خبرگزاري داشجويان ايران (ايسنا)، در تاريخ يكشنبه 17 اسفند ماه سال جاري، در “همايش بزرگ هويت ايراني” فرمودند: “در حال حاضر عراق نه فقط حوزه‌ي تمدني نفوذ ماست بل‌كه هويت، فرهنگ، مركز و پايتخت ماست و اين مساله هم براي امروز است و هم گذشته (اشاره‌ي وي به تاريخ باستان ايران است ـ توضيح از من است)”. و افزود: “چرا كه جغرافياي ايران و عراق غير قابل تجزيه است و فرهنگ ما غيرقابل تفكيك است. پس ما يا بايد باهم بجنگيم و يا يكي شويم”. ايشان در ادامه با تاكيد بر اين كه “از منافع مردم منطقه دفاع مي‌كنيم چرا كه همه آن‌ها مردم ايران هستند” افزودند كه: ” همه كساني كه در فلات ايران زندگي مي‌كنند مورد حمايت ما خواهند بود و از آن‌ها در برابر خطر تحجر اسلامي، تكفير و الحاد، سلطه عثماني جديد، سلطه وهابيت، سلطه‌ي غرب و صهيونيسم دفاع مي‌كنيم”. او با ابراز اميدواري از تشكيل اتحاديه‌اي در فلات ايران ادامه داد كه: “منظور از اتحاديه اين نيست كه مرزها را برداريم ولي همه كشورهاي منطقه در حوزه فلات ايران بايد به هم نزديك شوند چرا كه منافع و امنيتشان به هم گره خورده است”. افزودن سخنان ائمه‌ي جمعه كه در اين زمينه ابراز نظر كرده‌اند به آن چه علي يونسي گفته است بيش از حوصله‌ي خواننده خواهم بود، اما بيان يك نمونه‌ي ديگر كه در نوع خود «شاه‌كار» است بي لطف نيست. آقاي زاكاني، نماينده مجلس، در هم‌صدائي با نتانياهو كه گفته بود “امپراتوري ايران در حال احيا است” و اين كه ” ايران هم‌اكنون بر چند كشور و حوزه‌ي نفوذي مهم منطقه مسلط شده است؛ لبنان، سوريه، غزه و به‌تازگي نيز جاي پاي خود را در يمن تقويت كرده است” فرموده‌اند كه « با در اختيار گرفتن كنترل صنعا، پايتخت يمن، توسط حوثي‌هاي شيعه مذهب، ايران به فتح پايتخت “چهارم” هم دست يافت». آيا يك چنين واكنشي در برابر شانتاژ نتانياهو فقط يك حماقت است؟ نه؛ آقايان پس از فتح “كرببلا و مدينه‌النبي” در صددند كه از “غاصبين خانه‌ي خدا” نيز خلع يد كنند. يادمان نرود كه در همين مجله هفته از مقاله‌اي تحت عنوان “انقلاب يمن پيروز شد”، كه توسط آقاي احمد مزارعي ارائه شده بود رونمائي كرده‌ايم.
    براي پي بردن به نقش جمهوري اسلامي در دامن زدن به جنگ سني و شيعه بيائيد كمي حافظه را تازه كنيم. زماني كه امريكا و اعوان و انصارش به عراق حمله كردند، تنها نيروي مقاومت ـ البته به سبك ارتجاعي مذهبي ـ در برابر آن‌ها همين نيروهاي جهادي و القاعده‌اي، كه امروز داعش و النصره و متخلفات‌شان را تشكيل مي‌دهند بودند. تنها نيرويي كه نه تنها نگذاشتند ياوه‌هايي مثل “ماموريت به‌انجام رسيد”، كه بوش متبخترانه دو هفته بعد از حمله به عراق به سان “كورش به‌خواب كه من بيدارم” از خود سر دارد، متحق شود، بل‌كه نگذاشتند تا به امروز طرح‌هاي نئوليبرالي كه امريكا و متحدانش براي عراق و كل خاورميانه خواب ديده بود، متحق شود (قرار بود يك سفارت با چهار هزار پرسنل، با تجهيزات بسيار پيشرفته‌ي جاسوسي درمحوطه‌اي وسيع بنام گرين زون كه براي ساختمان آن صدها هزار متر مكعب سيمان به‌كار رفته است بنا شود). براي تحق اين طرح‌ها برپائي يك دولت دست‌نشانده با يك سازمان امنيتي مخوف ضروري بود. و از همين روي تلاش در برابر اين ضرورت، نيروهاي جهادي و مابقي را بر آن داشت تا تلاش خود را معطوف به عدم تشكيل يك چنين دولتي بكنند، چرا كه اگر چنين دولتي با سازمان امنيت مخوف مورد نظر شكل مي‌گرفت ديگر هيچ مانعي در برابر تحقق طرح‌هاي امپرياليستي وجود نداشت. در برابر اين همه تلاش “ضد امپرياليستي” ( بايد در نظر داشته باشيم كه، از طرفي، مبارزه‌ي ضد امپرياليستي براي نيروهاي مذهبي چيزي بيش از مبارزه با مظاهر فرهنگي تمدن غرب نيست، و از طرف ديگر، سازمان‌هاي جاسوسي غرب همواره در اين نيروها نفوذ داشته به طوري كه در پاره‌اي از تصميات آن‌ها مي‌توانند مستقيما موثر واقع شوند. اما از آن‌جايي كه اين نيروها به‌صورت شبكه‌اي عمل مي‌كنند، همواره همه چيز از كانال‌هاي مورد نظر امپرياليست‌ها نمي‌گذرد) كه اين نيروهاي عمدتا سني مذهب از خود نشان دادند جمهوري اسلامي چه كرد؟ دست در دست امپرياليست‌ها و با استفاده از اهرم سپاه قدس و عوامل شيعي عراقي يك دولت دست‌نشانده‌ي شيعه برپا نمود كه از هيچ تحقير و تبعيضي عليه سني‌هاي عراقي كوتاهي نكرد. من از دوستان مي‌پرسم كه اگر شما سني عراقي بود تحت يك حكومت شيعي، كه در جلو چشمانتان و به‌رغم تمامي تلاش‌هايتان توسط يك كشور بيگانه (كه يك حكومت مذهبي شيعي بر آن حاكم است ) دست در دست امپرياليسم جهاني ساخته شده است، چه احساسي نسبت به شيعيان در شما ايجاد خواهد شد؟ آيا همان احساسي در شما ايجاد نمي‌شود كه صدام به‌هنگام آويخته شده از طناب دار از خود بروز داد: “مرگ بر امريكا، مرگ بر ايران”؟ آيا اگر شما به جاي دختر صدام سكولار بوديد وقتي كه داعش به حكومت شيعي عراق حمله كرد و بخشي‌هايي از مملكت را در اشغال خود در آورد، اين را به حساب آزادسازي مملكتتان از دست نيروهاي بيگانه نمي‌گذاشتيد؟ صحبت بر درستي يا نادرستي كار نيست صحبت بر سر كينه‌ و احساس دشمني ست. صحبت بر سر احساسات بي‌شائبه در مقابل فرصت‌طلبي و كينه‌توزي يك حاكميت بيگانه است.
    به هر حال جمهوري اسلامي در بالا گرفتن جنگ سني وشيعه نقش بسيار مخرب داشته است. و اين كاملا در مغايرت با نظر نويسنده‌ مقاله بالاست كه معتقد است: ” برغم آن که سیاست دولت کنونی ایران نیز چون دویست سال گذشته اجتناب از جنگ و حل مسائل از طریق مذاکره است” . نه دولت كنوني ايران و دولت‌هاي دويست سال گذشته هرگز نه از جنگ روي گردان بوده‌اند و نه به حل مسائل از طريق مذاكره باور داشته‌اند. در دويست سال گذشته ما شاهد دو جنگ با روسيه بوده‌ايم در زمان قاجار، اشغال ايران توسط متفقين با جانب‌داري رضا خان از فاشيسم، جنگ ظفار با عهده‌داري ژندارمي منطقه توسط محمد رضا و جنگ هشت‌ساله‌ي رژيم خميني با رژيم صدام در دوران “دولت كنوني ايران”. در نتيجه صحبت از روي‌گرداني از جنگ و حل مسائل از طريق مذاكره در دويست سال گذشته قياسي مع‌الفارق است. شايد منظور ايشان مداراي مذهبي بين سني و شيعه در دويست سال گذشته باشد كه اين نيز قياسي مع‌الفارق مي‌باشد چرا كه در دويست سال گذشته نه موردي براي جنگ بين سني وشيعه وجود داشته و نه موردي براي مذاكره ـ البته به‌غير از تحريكات مستقيم و غيرمستقيم ضديت با سني مذهبان توسط جمهوري اسلامي. همواره بين “علماي” اين دو فرقه‌ي مذهبي و نه مردم معمولي، يك تعادل بسيار ناپايدار، و نه مدارا و تساهل، وجود داشته است ( در اين مورد طنزي از عبيد ذاكاني در كتاب صد پند او وجود دارد كه بسيار گويا ست. او مي‌گويد: “عمران نامي را در قم شلاق مي‌زدند. گفتند عمر نيست چرا شلاق مي‌زنيد؟ گفتند عمر نيست! عمر است الف و نون عصمان را هم دارد.” عدم مداراي بين “علماي” شيعي و سني هميشه به درجات مختلف وجود داشته است).
    داستان مذاكرات “دولت كنوني ايران” اگر چه مصداق زنده‌ي اين ضرب‌المثل كميك است كه “ما تسليم زور نمي‌شويم مگر اين كه زور پر زور باشد”، اما براي مردم ايران مصداق زنده‌ي خسران و شرمندگي است. جمهوري اسلامي هرگز تن به مذاكره نمي‌دهد مگر اين كه آن چنان پس گردني بخورد كه هم خود و هم مردم تحت انقيادش را به تگناي «چه كنم؟» گرفتار كند. اين هم در مورد مضحكه‌ي “ضدامپرياليستي” سفارت‌گيري، هم در مورد تراژدي جنگ هشت ساله‌اش با رژيم صدام و هم در مورد مساله‌ي هسته‌اي تكرار شد. در مورد مضحكه “ضدامپرياليستي” سفارت‌گيري پس از بلوكه شدن و حيف ميل شدن ميلياردها دلار ثروت مردم ايران مبارزه‌ي “ضد امپرياليستي” رژيم جمهوري اسلامي به داد و ستد با اسرائيل صهيونيست و كمك كردن به روي كار آمدن هارترين جناح هيئت حاكمه‌ي امپرياليسم امريكا، جناح نئوكان‌ها به سركردگي ريگان، انجاميد. در مورد جنگ خانمان‌برانداز هشت ساله‌ي رژيم خميني با رژيم صدام، كه خسارت چند صد بيليون دلاري و چندصد هزار كشته و معلول براي مردم ايران به‌جاي گذاشت، رژيم جمهور اسلامي تن به مذاكره و گرفتن غرامت جنگي نداد تا اين كه با خفت خواري از باتلاق‌هاي فاو مجبور به عقب نشيني و پذيرش مذاكره شد. در مورد مساله‌ي هسته‌اي، صدها بيليون دلار صرف چيزي شد كه يا احمقانه بود يا جنگ‌طلبانه. اگر به منظور از اين همه هزينه توليد انرژي و مصارف غير نظامي بود، آن هم در كشوري كه سرشار از حاملان انرژي طبيعي است، مثل گاز، نفت، آفتاب، باد بايد گفت عملي احمقانه بود. و اگر براي ساختن بمب اتمي و مصارف تسليحاتي بود، چه اسمي به‌غير از اهداف گسترش‌طلبانه، جنگ‌طلبانه و ايضا احمقانه مي‌توان بر آن نهاد، آن هم وقتي كه تاسيسات آن در خفا ساخته مي‌شود و براي سال‌ها به‌طور مخفيانه مورد بهره‌برداري قرار مي‌گيرد؟ اما داستان كميك «هم پياز و هم شلاق» كه ذاتي اين نظام شترگاو پلنگي ست آن جا آغاز مي‌شود كه پس از برملا شدن تاسيسات هسته‌اي، جمهوري اسلامي هربار به‌شكلي مذاكره را نپذيرفت تا در شرايط بدتر مذاكره‌ي بعدي قرار گيرد و كار را به آن‌جا رساند كه به “تفاهم‌نامه”اي تن داد كه حتا فرياد بني صدر ليبرال را هم درآورد كه “اي بابا اين كه احياي دوباره حق كاپيتولاسيون است”: غني سازي 2/3 درصدي، در صورتي كه هر عضو آژانس جهاني هسته‌اي به‌طور قانوني مي‌تواند تا مرز 5 درصد غني‌سازي داشته باشد، از طرفي، و يك نظارت 15-10 ساله بر تمامي تاسيسات، از طرف ديگر؛ كه اين دومي به امپرياليست‌ها اين امكان را مي‌دهد كه براي مدت 15-10 سال به هر سوراخ سنبه‌اي سركشي كنند.
    بحث من به معني دفاع از تز مذاكره في‌نفسه و در هر شرايطي نيست. مشروعيت مذاكره يا عدم مذاكره را منافع اكثريت جامعه ـ طبقه‌ي كارگر و زحمت‌كشان شهر و روستا‌ ـ تعيين مي‌كند. من در اين كامنت فقط سعي كرده‌ام كه بي‌ربطي اين ادعاي مفسر را ثابت كنم كه با فيگور “ضدامپرياليستي” براي توجيه مذاكره‌ي رژيم با امپرياليست‌ها يك سابقه‌ي دويست ساله براي آن دست و پا كرده است.

Comments are closed.