عربستان، ستون دوم آمریکا

کنوت ملنتین

۶ آپریل ٢٠١۵

دنیای جوان

تارنگاشت عدالت

روز ۶ مارس ١٩٨١ وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا جزئیات برنامه فروش تسلیحات به عربستان سعودی را منتشر کرد. این نیات درگیری شدیدی را با اسرائیل و لابی آمریکائی آن به ویژه در کنگره به دنبال داشت. در این زمان رونالد ریگان رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه این کشور بود که تازه از ٢٠ ژانویه همان سال مسئولیت ریاست جمهوری را عهده‌دار شده بود. این درگیری‌ها تا امروز اغلب با فروش هواپیماهای تجسسی «کنترل و هشدار زودهنگام هوابرد (آواکس)» مربوط می‌شود ولی درواقع این نکته در اولین اطلاعیه وزارت امور خارجه به طور جنبی مطرح شده بود.

در اطلاعیه روز ۶ مارس ١٩٨١ مسئله عمدتاً حول محور ۶٢ جنگنده اف ـ ١۵ دور می‌زد. قرار فروش این هواپیماها به عربستان سعودی و اسرائیل در سال ١٩٧٨ در دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر دمکرات گزارده شده بود. ولی در حالی‌که اسرائیل نسخه اصلی جنگنده‌هائی را که نیروی هوائی ایالات متحده آمریکا در اختیار داشت، تحویل می‌گرفت، برای جنگنده‌هائی که باید به ریاض تحویل داده می‌شد، تغییرات گسترده‌ای در نظر گرفته شده بود که هم دایره پرواز و هم قدرت جنگ‌اوری آن را کاهش می‌داد. کارتر به کنگره تائید رسمی داده بود که عربستان سعودی جنگنده‌ای تحویل نخواهد گرفت که بتواند اسرائیل را به مخاطره بیافکند.

لغو این محدودیت‌ها محتوای اصلی اعلامیه وزارت امور خارجه بود. در توجیه آن اعلام شده بود که شرایط در منطقه در این هنگام «شدیداً تغییر کرده» است و موکداً از یک طرف حمله اتحاد شووی به افغانستان که در دسامبر ١٩٧٩ آغاز شده بود و از طرف دیگر «انقلاب اسلامی ایران» که در بین ماه‌های ژانویه و فوریه ١٩٧٩ رخ داده بود، نامیده می‌شد. وزارت امور خارجه ایالات متحده علاوه براین‌ها به «حضور نظامی اتحاد جماهیر شوروی» در جمهوری دمکراتیک خلق یمن جنوبی و همین‌طور اتیوپی اشاره داشت.

وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا آمادگی اصولی دستگاه دیپلماسی این کشور برای صدور اجازه فروش هواپیماهای آواکس را به ریاض اعلام کرد. اما جزئیات کار قرار بود بعداً مشخص شود. روز ٢١ آپریل ١٩٨١ ریگان با صدور ۵ هواپیمای آواکس و چندین هواپیمای سوخت‌گیری در آسمان موافقت کرد. او روز ١ اکتبر ١٩٨١ مجلس سنا را رسماً از تصمیم خود مطلع ساخت. در حالیکه مجلس نمایندگان این معامله را با ٣٠١ رای در مقابل ١١١ رای رد کرد، مجلس سنا در روز ٢٨ اکتبر با اکثریت ۵٢ در مقابل ۴٨ رای، به نفع این معامله تصمیم گرفت. برای جلوگیری از صدور محمولات تسلیحاتی رای اکثریت هردو مجلس لازم بود.

معامله تسلیحاتی قدیم ـ از جمله ارتقاء سطح تکنیکی تجهیزات و سلاح‌ جنگنده‌ها مثل موشک‌های Sidewinder ـ ٨٫۵ میلیارددلار ارزش داشت که تا آن لحظه بزرگترین معامله تسلیحاتی در تاریخ صادرات تسلیحات ایالات متحده آمریکا بود. این یکی از موارد بسیار نادری بود که دولت ایالات متحده آمریکا توانست عزم خود را علیه اسرائیل و لابی آمریکائی آن تحمیل کند. و در ضمن این احتمالاً تنها باری بود که اسرائیل نتوانست در نبرد با سنای آمریکا پیروز شود.

از منظر امروزی روشن است که تصمیم دستگاه دیپلماسی آمریکا در آن زمان دربار پادشاهی سعود را در یک سیاست کاربردی منطقه‌ای ـ جهانی سبع سهیم می‌کرد، که در دراز مدت در جهت منافع محافل حاکمه اسرائیل نیز بود. آیا این‌که اسرائیل در آن زمان این جنبه از قضیه را درک نمی‌کرد و یا با مقاومت در مقابل این معامله کوشش داشت تا قیمت خود را افزایش دهد، هنوز پس از گذشت ٣۴ سال معلوم نیست. واقعیت این‌است که اسرائیل در آن زمان با دریافت سلاح ـ چه رایگان و چه با قسط پرداخت مطلوب ـ راضی نگاه داشته شد. و یادداشتی که توسط ریگان در ٣٠ نوامبر ١٩٨١ در مورد «همکاری استراتژیک» بین دو کشور، که بعدها معاهدات و قراردادهای دیگری نیز بدان اضافه شد در همین رابطه بود.

تغییر جبهه سعودی‌ها

ایالات متحده آمریکا حداقل پس از جنگ دوم جهانی با قلمروپادشاهی عربستان که به زور توسط عبدالعزیزابن سعود به وحدت رسیده و در سال ١٩٣٢ رسماً تاسیس شده بود، روابط همکاری تنگاتنگ داشت. پول‌های عربستان در دهه ١٩٧٠ تصمیم گیری رهبران سیاسی و نظامی مصر را تسهیل کرد تا رابطه همکاری خود با اتحاد جماهیر شوروی را قطع کنند و به اردوگاه غرب بپیوندند در سال ١٩٧٨/١٩٧٩ قرارداد مجزای صلح با اسرائیل را به امضاء رسانند و از این طریق مردم فلسطین را درمقابل استبداد اسرائیل به حال خود رها کنند. پول عربستان سعودی سومالی را نیز از پیمان همکاری با اتحاد شوروی بیرون کشید. در سال ١٩٧٧ عربستان سعودی به خواهش ایالات متحده حمل و نقل هوائی نیروهای مراکشی به زئیر را برای کمک به رژیم غربگرای موبوتو سه سه سکو تامین کرد. ریاض در همکاری نزدیک با بریتانیا و ایالات متحده آمریکا از سال ١٩۶٢ در یمن، همواره و به کرات از نیروهای ارتجاعی در مقابل مخالفین مختلف آنها پشتیبانی کرده بود.

معامله تسلیحاتی که ریگان در سال ١٩٨١ تحمیل کرد نماد مرحله کیفی نوینی از همکاری آنها بود. ریگان عربستان سعودی را به جای رژیم شاه که در سال ١٩٧٩ سرنگون شد به عنوان ستون دوم سیاست ایالات متحده در کنار اسرائیل در خاور میانه و نزدیک نمود. با تحویل ۵ هواپیمای آواکس که در واقع در سال ١٩٨۶/١٩٨٧ صورت گرفت، کشور سلطنتی عربستان سعودی در سیستم رصد هوائی پیمان آتلانتیک ادغام شد. البته هواپیماهای آمریکائی از این نوع قبلاً نیز برای کنترل حریم هوائی ایران و کنترل جنگ بین ایران و عراق که در سال ١٩٨٠ توسط رئیس جمهور عراق صدام حسین آغاز شده بود، در عربستان سعودی مستقر بودند.

تاسیس مجاهدین

این معامله تسلیحاتی رسماً روند تکاملی که قبلا توسط کارتر آغاز شده بود را مورد تائید قرار داد. در وهله اول باید در این رابطه همکاری بین عربستان سعودی و ایالات متحده آمریکا در افغانستان را یادآور شد. روز ٣ جولای ١٩٧٩ یعنی چند ماه پس از حمله مستقیم نیروهای اتحاد شوروی به افغانستان، کارتر دستوری را امضاء کرده بودکه توسط مشاور امنیتی وی، زبیگنیو برژینسکی تهیه شده بود. این دستور مقرر می‌کرد که مخالفین مسلح رژیم هوادار شوروی در کابل از نظر مادی مورد پشتیبانی قرار گیرند.

برژینسکی چندین سال بعد در مورد این تصمیم طی مصاحبه‌ای برای شماره دوم مجله نوول ابزرواتور در ژانویه ۱۹۹۸ صحبت کرد و درضمن از یادداشت دیگری در همان روز یاد کرد که رئیس جمهور اشاره کرده بود که بنا بر حدس او این کمک به مجاهدین افغانی باعث دخالت نظامی اتحاد جماهیر شوروی خواهد شد. برژینسکی با خوشحالی بی شائبه‌ای به خبرنگار فرانسوی گفت: «روس‌ها» طبق برنامه «گرفتار تله افغانستان شدند». «در همان روزی که شوروی‌ها رسماً وارد خاک افغانستان شدند، من بطور خلاصه و جامع به رئیس جمهور کارتر نوشتم: ما اکنون این امکان را یافتیم که به اتحاد جماهیر شوروی ویتنام آنها را هدیه کنیم. در حقیقت مسکو مجبور شد ۱۰ سال در جنگی درگیر باشد که رژیم قادر به کشیدن جور آن نبود، مناقشه‌ای که به واخوردگی و سرانجام به تلاشی امپراتوری شوروی منجر شد.»

در دوران ریاست جمهوری ریگان ایالات متحده آمریکا تجهیز نظامی مجاهدین افغانی را که با ده‌ها هزار مبارزه سنت‌گرا از کشورهای متعدد تقویت شدند، به شدت تشدید کرد. شورشیان با مدرن‌ترین سلاح‌های ضد تانک، ضد بالگرد و هواپیما مجهز شدند

رژیم عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی شبه‌جزیره، به ویژه امارات متحده عربی بخش عمده مخارج را به عهده گرفتند. پاکستان که دارای مرز طولانی مشترکی با افغانستان است، نقش مهمی را در پشت جبهه عهده‌دار شد. با پول و مبلغین دینی سعودی صدها مدرسه علوم مذهبی گشایش یافت که به عنوان مرکز سربازگیری و تبلیغاتی عمل می‌کرد. تحت دیکتاتوری نظامی محمدضیاءالحق که در سال ١٩٧٧ به دنبال یک کودتای نظامی به قدرت رسیده بود، نهادهای سیاسی و نظامی و کلیه امور حیاتی پاکستان به شدت «اسلامی» شد. برای مناطق قبیله‌ای هم‌مرز افغانستان، فعالیت‌های جنگی و قاچاق اسلحه منبع اصلی درآمد شد و ساختارهای اجتماعی و اقتصادی آنها را به شدت دگرگون کرد.

محاصره ایران

 

تروریسم اسلامگرا به عنوان پدیده‌ای که منطقه گسترده‌ای را دربرگیرد تا آن لحظه دیده نشده بود. این محصول همکاری آگاهانه بین سران سیاسی، سازمان‌های جاسوسی و دستگاه‌های نظامی ایالات متحده آمریکا، عربستان سعودی و پاکستان بود. در همین زمان‌ بود که سازمان‌های جاسوسی سه کشور نامبرده به درون گروه‌های اسلامگرای رادیکال نفوذ کردند. هرکس که از هرگوشه جهان برای شرکت در جنگ به افغانستان می‌آمد، معمولاً آزاد و مستقیم وارد پاکستان می‌شد و در آنجا مراحل مختلف در سیستم مرکزی نام‌نویسی را پشت سر می‌نهاد و در پرونده‌های سازمان جاسوسی پاکستان ISI و از طبعاً در CIA که نه تنها با ISI همکاری داشت، بلکه در آن رسوخ کرده بود، ثبت می‌گردید.

این رسم متداولی است که پشتیبانی ایالات متحده آمریکا از مجاهدین افغانی تنها از منظر «جلوگیری» و «به عقب‌راندن» نفوذ اتحادجماهیر شوروی مطرح می‌گردد. دخالت واشنگتن در افغانستان در عین حال در خدمت محاصره ایران و تحدید و تضعیف امکانات شرکای بالقوه و همسایه ایران بود.

هم‌زمان با این روند، ایالات متحده آمریکا و قدرت‌های بزرگ اروپائی تجاوز نظامی عراق به ایران را که رئیس جمهور عراق صدام حسین روز ٢٢ سپتامبر ١٩٨٠ آغاز کرده بود مورد پشتیبانی قرار دادند. کشورهای اروپائی و از جمله آلمان نه تنها اسلحه و لوازم یدکی برای جنگ فرسایشی که تقریباً ٨ سال به طول انجامید در اختیار عراق قرار دادند، بلکه همین‌طور مواد لازم برای تولید سلاح شیمیائی که از نظر بین‌المللی مطرود است در اختیار عراق نهادند که توسط ارتش عراق چندین بار به کار گرفته شد.

ایالات متحده در کنار سلاح‌‌های دیگر ٢٠٠ بالگرد جنگی در اختیار عراق گزارد ولی کمک‌های آنها عمدتاً از طریق عربستان سعودی صورت می‌گرفت. از جمله حداقل ۴٠٠ موشک ضدهوائی «استینجر» که به موازات آن همین موشک‌ها در اختیار مجاهدین افغانی قرار می‌گرفت. یک پیش‌شرط سیاسی عمده برای پشتیبانی آمریکا از عراق این واقعیت بود که آمریکا این کشور را در سال ١٩٨٢ از لیست «کشورهای حامی تروریسم» حذف کرده بود. رئیس جمهور ریگان در سال ١٩٨٢ دستور داده بود که برای حفظ امنیت و منافع جهانی ایالات متحده لازم است به هر قیمت که شده از شکست نظامی عراق جلوگیری به عمل آید.

طبق این دکترین ایالات متحده از سال ١٩٨۴ که عراق باوجود امکانات فنی‌نظامی پیشرفته‌تر در مقابل نیروهای از نظر کمی قوی‌تر ایران به موضع تدافعی رانده شده بود، مستقیماً وارد جنگ شد. نیروی دریائی آنها( به بهانه درخواست ریاض) حفاظت تانکرهای نفتی عراقی، کویتی و عربستانی که مجبور به عبور از تنگه هرمز بودند را به عهده گرفتند. برای مشروعیت بخشیدن به این اقدام اغلب تانکرها پرچم ایالات متحده را برخود نصب کردند و مستقل از آن از جولای سال ١٩٨٧ کشتی‌های جنگی آمریکا تانکرهای نفتی را از تنگه هرمز اسکورت می‌نمودند. در اکتبر ١٩٨٧ که موشک‌های ارتش ایران به یک تانکر نفتی اصابت کرد، کشتی جنگی ایالات متحده و یکان‌های ویژه نیروی دریائی آمریکا به عنوان «قصاص» دو پلاتفرم نفتی ایران را در خلیج‌فارس منهدم کردند. در آوریل ١٩٨٨ نیروی دریائی آمریکا باز به عنوان «قصاص» چندین کشتی ایرانی را مورد حمله قرار داد. علت این حملات خسارت دیدن یک ناوجنگی آمریکائی به دنبال برخورد با مین‌های ایرانی بود. روز ٣ جولای رزمناو آمریکائی «وینسنت» یک هواپیمای مسافربری ایرانی را برفراز خلیج فارس منهدم کرد. کلیه ٢٩٠ نفر سرنشین هواپیما و خدمه آن کشته شدند. دولت آمریکا تا به امروز ادعا می‌کند که تیم رزمناو وینسنت آیرباس نامبرده را با یک هواپیمای شکاری نیروی هوائی ایران که بسیار کوچکتر از ایرباس است و هیچ شباهتی با آن ندارد، عوضی گرفته بوده.

عربستان سعودی، کویت و دیگر کشورهای عربی خلیج بخش عمده مخارج جنگی عراق را عهده‌دار شدند، با این‌که حجم کل این کمک‌ها که به عنوان اعتبار در اختیار عراق گزارده شده بود، (احتمالاً چیزی قریب ١٠٠ میلیارد دلار) هنوز هم دقیقاً معلوم نیست. اختلاف نظر در مورد بازپرداخت این اعتبارات زمینه اصلی حمله عراق در سال ١٩٩٠ به کویت شد. نتیجه این حمله در بهار سال ١٩٩١ یک جنگ جدید، این‌بار یک ائتلاف جنگی به رهبری ایالات متحده آمریکا علیه عراق بود و عربستان سعودی این‌بار تنها نقش اسپانسور مالی جنگ را به عهده گرفت. بنابر تخمین‌های کنگره در واشنگتن مخارج این جنگ که برای آزادی کویت صورت گرفت و قریب ٨ هفته به طول انجامید ۶١٫١ میلیارد دلار شد. از این مبلغ ۵٢ میلیارد دلار توسط کشورهای دیگر تقبل شد (در صدر جدول عربستان سعودی و کویت ٣۶ میلیارد دلار و آلمان و ژاپن ١۶ میلیارد دلار).

اسحاق رابین که در آن زمان وزیر جنگ کشور اسرائیل بود در مصاحبه‌ای با نشریه خبری «اشپیگل» روز ۴ فوریه ١٩٩١ گفت: «ما حتا در رویا‌های خود نمی‌توانستیم یک چنین سناریوئی را متصور شویم. یک ائتلاف بین‌المللی و نه اسرائیل به تنهائی، در حال نابودی بزرگترین و خطرناک‌ترین دشمن ماست و آن‌هم به طور کامل. برای اسرائیل این یک «جنگ دولوکس» است البته اگر بتوان در مورد جنگ از یک جنگ دولوکس سخن گفت.»

هم‌پیمان غیررسمی اسرائیل

در دروان ریاست جمهوری باراک اوباما که از ژانویه سال ٢٠٠٩ آغاز شد تحویل سلاح‌های غربی به عربستان سعودی و کشورهای نفت‌خیز خلیج به شدت افزایش یافت. بنابرگزارش انستیتوی صلح در استکهلم SIPRI کشورهای شبه‌جزیره عربی بین سال‌های ٢٠١٠ تا ٢٠١۴ هفتاد درصد بیش از ۵ سال قبل از آن سلاح خریداری کرده‌اند. تنها عربستان سعودی ۴ برابر بیشتر از سال‌های ٢٠٠۵ تا ٢٠٠٩ سلاح‌های جنگی ابتیاع کرده است( گاردین ١۶ مارچ ٢٠١۵). بزرگترین لقمه از خریدهائی که ریاض در طی سال‌ها متحمل شده، یک بسته ۶٠٫۵ میلیارد دلاری است که وزارت امور خارجه آمریکا روز ٢٠ اکتبر ٢٠١٠ کنگره را از آن آگاه کرد. بنابرگزارش رسانه‌ها از این طریق «توان تهاجمی» ارتش عربستان سعودی به شدت افزایش یافته است.

 معاملات تسلیحاتی با عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی در این ابعاد نجومی دیگر مدتهاست که برای کنگره آمریکا معضلی ایجاد نمی‌کند. اسرائیل هم دیگر علناً اعتراضی نکرد و نمی‌کند. بنابرگزارش رسانه‌ها دولت اسرائیل پیشاپیش توسط دولت آمریکا از معامله در پیش مطلع شده بود. منطبق با سیاستی که از دوران لیندون بی‌جانسون (١٩۶٣ تا ١٩۶٩) اعمال می‌گردد، مبنی براین‌که دائماً تفوق و برتری تکنیکی نظامی اسرائیل نسبت به کلیه کشورهای منطقه تضمین شود Qualitative Military Edge، تحویل سلاح به عربستان سعودی به کمک تحویل محمولات نظامی وسیعی به اسرائیل، جبران شد.

دولت‌های اسرائیل عربستان سعودی را مدتهاست که به عنوان دشمن بالقوه خود محسوب نمی‌کنند و رفتارشان نسبت به آنها رفتار با یک هم‌پیمان غیر رسمی است. نخست وزیر اسرائیل نتان‌یاهو روز ١ اکتبر ٢٠١٣ پیروزمندانه گفت: «تهدیدی که از طرف یک ایران مسلح به سلاح اتمی نشات می‌گیرد و همین‌طور رشد تهدیدات دیگر در منطقه بسیاری از همسایگان عرب ما را برآن داشت که سرانجام بپذیرند، اسرائیل دشمن آنان نیست. این وضعیت به ما امکان می‌دهد، دشمنی‌های تاریخی خود را به کنار بگذاریم و روابط و دوستی‌ها و امیدهای نوینی برقرار سازیم». (تایمز آو اسرائیل ٢ اکتبر ٢٠١٣)

گزارش‌هائی در این مورد که این نوع منافع عریان و موازی به همکاری‌های عملی منجر شده، به حد وفور موجود است. این گزارشات عمدتاً از طرف منابع ایرانی و بعضاً منابع وابسته به نهادهای اطلاعاتی اسرائیل منتشر می‌شود و اصولاً قابل استفاده نیست، زیرا که نمی‌توان صحت آنها را کنترل کرد. اسرائیل علاقمند است که ابعاد و شدت همکاری‌های خود با کشورهای شبه‌جزیره عرب را بیش از آن‌چه که هست جلوه دهد تا رابطه آنها با ایران را بیشتر مسموم سازد. در این چارچوب روزنامه دست راست انگلیسی جروزالم پست روز ٣٠ مارچ نوشت: «نقش رهبری‌کننده نوین عربستان در منطقه به دنبال فقدان وجود سیاست‌های لازم آمریکا، می‌تواند به وزنه لازم در مقابل ایران مبدل گردد. ائتلافی که عربستان علیه حوثی در یمن(که از طرف ایران پشتیبانی می‌شوند)، به وجود آورده، تائیدکننده‌ای بزرگتر از اسرائیل ندارد.»

رسانه‌های اسرائیلی با خشنودی از پشتیبانی کشورهای عربی خلیج از نیروهای اسلامی مخالف دولت سوریه گزارش می‌کنند و آن را فاکتور مهمی در تسخیر شهر ادلب که چند روز پیش رخ داد تعبیر می‌کنند. از منظر اسرائیل، هرچه که به تضعیف سوریه منجر شود، همین‌طور ایران را تضعیف می‌کند و این جای خشنودی است.

ظاهراً از زمانی که اسرائیل ٣۴ سال پیش لابی خود را علیه معامله تسلیحاتی آمریکا با عربستان سعودی به جوش و خروش وامی‌داشت، تغییرات مهمی به وجود آمده است.