نگاهي به آیا گارباچف خائن بود؟ سپیده

رفیق عزیز آقای خسرو صدری در مقاله سرتیتر آیا گارباچف خائن بود؟ که دیدگاهی هم من بدان نوشته بودم، با مقاله‌ای تحت همین نام پاسخ داده است که بیفایده نیست قدری از این مقاله فرا گیریم. رفیق مینویسند:

بخش‌های آبی رنگ در تمام مقاله شاهدهایی از آقای صدری میباشد.

«… سیاه و سفید دیدن، ما را عملا در حاشیه نبرد جاری مخالفان هژمونی آمریکا و طرفداران جهان چند قطبی، که اتفاقا خود گارباچف هم جزو آنهاست، از یک طرف و آمریکا و اقمارش از طرف دیگر قرار خواهد داد.»

اولاً «هواداران سوسیالیسم علمی» مانند آقای خسرو صدری برای چه منظوری فقط هوادار هستند و نه «عمل کنندگان با مسولیت جهت رسیدن به سوسیالیسم علمی »؟ پرسشی است که آقای خسرو صدری بما مدیون است.

بزغم رفیقی آقای خسرو صدری در زمانیکه در چاپخانه کارمیکرد این چنین میان دو صندلی نمینشست!

دوماً باید دید که چرا ما باید خود را « گوی» میان چوگان امپریالیستها دانسته و از یک فاجعه به فاجعه دیگری روان باشیم؟ که طبق گفته ایشان نباید علت‌ها را از معلول‌ها جدا کرده(همان سیاه و سپید دیدن ها) تا علت‌ها را از میان برداریم تا معلولی دیگر بوجود نیاید! نه اینکه مانند ایشان در معلولها غرق شده و دیدن چند درخت مانع دیدن جنگل گردد!

«…مارگارت تاچر، نخست وزیر وقت انگلستان، در دیدار سال ۸۶ خود با گارباچف میگوید که: “جهان مدیون سلاح های هسته ای است . زیرا اگر این سلاح ها نبودند شاید تاکنون جنگ سوم هم صورت گرفته بود”. منظورتاچر همچنین اشاره به این واقعیت بود که شوروی فرو میریزد و حاکمیت چاره ای جز توسل به دیپلوماسی ندارد.

البته این دلیل خانم سچر برای آقای «قربی جان ِ غربیها» خیلی هم میتواند –همطبقه ای پسند باشد و خیلی نئولیرالانه.

-«جنگ را طبقات میرانند» و نه ابزار جنگی؛

-«جنگ ادامه سیاست با ابزاری دیگر است».

این حرف خر رنگ کن ِ خانم سچر میتواند فقط طرفداران «قربی جان» را متقاعد نماید و بس!

«…با شروع دوره ریاست جمهوری رونالد ریگان در سال ۸۱ و اعلام “طرح دفاع استراتژیک” از جانب اوست که افول ستاره سرخ از فراز کرملین آغاز میشود.»

ریگان که حرفه‌ای جز فیلم کابوی بازی کردن و هفت تیرکشیدن، بلد نبوده است ناگهان برآسمان آمریکا میغرد و ستاره سرخ بر فراز کرملین افول میکند!

آقای خسرو صدری شما خیلی باهوش هستید جمله خانم سچر تمام نشده، عَلَل-بَدَلی (کپی ای) میشوید که از نسخه اصلی هم جلو زده اید! در نزد شما مانند نئولیبرالها معلول‌ها از آسمان نازل شده و احتیاجی به علت ندارند!!

«…آمدن او در حقیقت نتیجه چهار سال بررسی وضعیتی است که دو راه را پیش پا قرار داده بود: یا مطابق قانون کلی جنگ سرد متناسب با میزان برتری حریف عقب نشینی کردن ویا جهان را به سمت جنگ راندن.»

کلاه خود را قاضی کنید! آیا این جمله شما این معنی را نمیدهد که قرباچف پس از چهار سال بررسی یکشبه به کاسه کوزه هرچی« سوسیالیسم علمی» در روسیه وجود داشت «کار بد کرد» و از فردای آنروز گزینه صلح جهانی را پذیرا گردید؟

واقعاً که استاد هستید.

«… جنگ جهانی دوم هم در شرایطی از مرکز اروپا آغازگردید که متجاوز از ۲۰سال در بوق و کرنای غربی ها ، خطر جنگ و تجاوز از جانب “بلشویک” ها دمیده می شد.»

رفیق عزیز چرا فراموش میکنید که چندی جلوتر از «بحران دریای کارابیک» بود که خروشچف و جان اف کندی یکدیگر را در آغوش کشیدند و خروشچف نوشت « ما و آمریکا با فشار دادن یک تکمه هر کسی که بخواهد با هر نوع جنگی (چه جنگ چه جنگ انقلابی و چه تجاوزی-س.) صلح جهان را بخطر بیاندازد، وی را از روی نقشه کره زمین نابود خواهیم کرد»!

چرا اینقدر فراموش کار شده اید؟ آیا بعد از آن نبود که پاتریس لومومبا و سپس موسی چمبه را بقتل رسانیدند آیا بعد از آن نبود که صهیونیست ها سرزمین وسیعی از کشورهای عربی را در شش روز تصرف کردند؟ و ناصر را با جنبش های ملی آن‌ها از حیز انتفاع انداختند؟ این‌ها را اگر آقای خوشچین نامی بگوید پسندیده تر است تا رفیقی مانند خسرو صدری.

«…می بایست به انصراف شوروی ها از بکارگیری این توان به منظور جلوگیری از فروپاشی درود فرستاد. نمی توان عدالت خواه و انسان دوست بود و هم زمان افسوس خورد که چرا رهبران شوروی به استقبال جنگ نرفتند.»

آقای صدری چرا در زمان استالین چنین جرأتی را نداشتند و چرا تازه مدت زیادی بعداز استالین هم چنین جرأتی نداشتند، با اینکه آنان خود گزارش محرمانه خروشچف را چاپ کرده بودند و از همه قضایا با اطلاع بودند؟؟

«…برخی کارشناسان غربی سیستم اقتصادی را عامل فروپاشی می دانند.بدون اینکه هیچ توضیحی در مورد پیشرفت ها و موفقیت های همین سیستم در طول حیاتش ارائه دهند.»

کدام سیستم؟ آقای صدری! سیستم خروشچفی و یا سیستم لنینی کشور اتحاد جماهیر شوروی۱۹۱۷-۱۹۵۳! کیست که اکنون بتواند ادعا کند که این دو یکی بودند حتی همه رویزیونیست های حرفه‌ای سالهای۹۰ تا امروز، چنین عقیده‌ای ندارند!

دکاپ آلمان که اکنون به صف سوسیال دموکراتهای چپ(یاد جف پا بخیر این واژه را جف پا به ترتسکیستهای گیزی – لافونتنی داده بود) پیوسته است(از حزب کارگری بودن رسما دست شسته است) در تأیید گفته‌های رئیس حزب کمونیست روسیه کنونی در دومای پوتینی، این دو نظام را از یکدیگر جدا میکنند و آرزوی بازگشت استالین را دارند(البته آن‌ها میخواهند از شخصیت استالین برای بیدار کردن حس ناسیونالیستی روسی سوء‌استفاده کنند، نه انقلابی سوسیالیستی آنهم دست بدست با الیگارشها)

«…“طبق برآورد سیا ، رشد اقتصادی شوروی در فاصله سال های ۷۵ـ ۸۳ ، ۲٫۱ درصد بود( اندکی پایین تر از رشد ۲٫۹ درصدی آمریکا در همان دوره ). اما هیچ اقدامی برای انجام اصلاحات بنیادی لازم نبود. در سال ۱۹۸۳ نرخ رشد ۳٫۳ درصد و در سال ۱۹۸۶ عملکردی حتی بالاتر از آن ، یعنی میزان ۴٫۱ درصد بدست آمد. هیچ نشانه ای از شکست و فروپاشی به چشم نمیخورد. “»

این یکی را بایستی به مشاور بیل کلینتون و متخصصین سازمان سیا حق داد. این نمایندگان امپریالیسم از ما «مارکسیست» ها خیلی جلوتر بوده اند و دیده اند که مساله برای فرار از دُلا دُلایی و در تاریکی حکومتی سرمایه داری در کرملین کردن است و نه خواست رسیدن بصلح که خانم سچر این «سیاستمدار خونخوار که خون زنان انگلیس را در همان وهله جلوس در شیشه کرد»،‌ به گارباچف فرا میداد.

آنهم ضعیفی- شکست‌خورده ای-سرافکنده ای که حتی در جنگ فایکلند دست خالی و سرافکنده بخانه برگشت. کسی که این چنین در موقعیت ضعف و نفرت قرار داشت بایستی گارباچف شما را تهدید کرده باشد؟!!

شما و افرادی چون شما آیا یک تحریف کننده ی عوام فریب نیستند؟

شما وحشت دارید که یک جمله از لنین شاهد بیاورید که چرا امپریالیسم گندیده چاره‌ای جز جنگ ندارد! و خاک بچشم مردم دنیا میپاشید تا آنان همچنین به کج داری و مریضی شما بسنده کنند؛

شماها هنوز وحشت دارید که بگویید که لنین دیگر کهنه شده است!

شما هنوز وحشت دارید که بگویید پنج مشخصه لنینی از امپریالیسم دیگر درست نیست و اکنون زمان «اولترا امپریالیسم» و یا «اینفرا امپریالیسم» و یا بطوریکه آقای صیفی خیلی با احتیاط لغت «نو امپریالیسم» را بمیان کشیدند، سخن برانید. زیرا توده ها خیلی سریعتر پی به افکار شما میبرند.

زیرا پای دلایل شما چوبین است و هنوز که هنوز است دوران سرمایه داری انحصاری مانند زمان لنین برقرار بوده و قوانین لنینی کاملاً استوارند.

این نوع افراد اینقدر همت ندارند که بگویند که «نیش عقرب نه از ره کین است» بلکه اقتضای طبیعت تولیدی وی که سرریز تولید را بوجود می‌آورد وی را به نابودی نیروهای مولده و تخریب مجبور مینماید. در روسیه از هر فردی که پرسش کنید، حتی سرمایه دارانی که در پوست خز، اینجا و آنجا وول میخورند،‌ بشما اعتراف خواهند کرد که عمداً بایستی کریمینالیتت(جنایات سرمایه ای) بوجود آورد بایستی عمداً زندان های بزرگ ساخت بایستی عمداً امراض لابوری بجان مردم انداخت عمداً باید بیسوارد بوجود آورد عمداً بایستی جنگ جنگ و باز هم جنگ … بوجود آورد!؛

اگر مانند ام.آمریکا اینکار را انجام ندهیم، بزودی افراد عادی که بقولی برتولت برشت، انسان‌هایی هستند که قادرند فکر کنند، بزودی براین گندیدگی نظام پی برده و مارا از اریکه قدرت بزیر میکشند. (انسان دارای یک نقص است آقای ژنرال، زیرا وی میتواند فکر کند.-ب. ب)

شما با این گفتار خود نه تنها صلح را نجات نمیدهید بلکه جنگ را مشروعیت میبخشید. آرزو دارم که از این نوشته توشه ای برگیرید و با دست خود خود را برنیاندازید.

اگر هم کتاب « رویارویی بزرگ ـ نبرد اقتصادی آینده ژاپن ، اروپا و آمریکا» که نامبرده اید چیزی بخواهد بگوید، همگی در تأیید گفته‌های فوق میباشد و آخرش به تخریب نیروهای مولده و بدست آوردن بازار فروش و مواد خام میباشد که آنهم خود از مقوله ارزش اضافه میباشد و بدون جنگ میسر نیست.

در یک کلام آقای خسرو صدری با این گفتار خود پنج اشتباه نابخشودنی «نا آگاه و یا آگاهانه» مرتکب میشوند.

اول- وی نظام امپریالیستی را نادیده گرفته و جنگ‌ها و جنایات سرمایه ای را به خواست سیاست مداران مربوط میداند

دوم- وی با این نظریات خود انسانهای کره گیتی را بازیچه برای دست کشورهای امپریالیستی میداند و فقط آنانند که حق دارند از بالای سر ساکنین گیتی هر غلطی که میخواهند بکنند و انسانهای ارزش آفرین (کار زنده) فقط برای اجرای اراده امپریالیستها خلق گردیده اند.

سوم- نظام سرمایه داری همیشه بدون استثناء به سرریز تولید منتهی میگردد که بایستی یا این سرریز نابود گردد و یا نظام سرمایه داری!

این سرریز – روزبروز بصورت تصاعدی در اثر اتوماتسیون در تولید و پایین آوردن سهم بهای کار از ارزش اضافه و در نتیجه تخریب در قدرت خرید و مصرف، بالا می‌رود و ایستی بر آن متصور نیست و فقط پس از هر جنگی بستگی به خرابی ها و نابودی های آن چندی تولید حالت شکوفان بخود میگیرد که فقط این دوران است که با آن سرمایه دارران، پروفسورها، دکترها و کارداران ارشد و خلاصه ارتش خرده بورژوازی کور و احمق را با امیدی واهی که این دوره را طولانی کنند، به بیراهه میفرستد تا جنگ بعدی که بصفوف بیکارگان و یا کارگران بپیوندند.

در ایران خودمان، هم‌اکنون کم تحصیل کردگان دوره های عالی دانشگاهی نداریم که بکارگری مشغولند از همان پیاده شدن از هواپیما شروع می‌شود تا تاکسی ران های رسمی فرودگاه جنوب تهران و تاکسی های خطی، تا به خدمه های کافه قنادی و غذاخوری ها. فقط بایستی چشم باز کرد تا آنانرا دید که همگی از برکت خصوصی سازی و اصل متمم ۴۴ آن و سه ابر اهرم بانک جهانی و… خلاصه بگویم نظامی سرمایه داری شغلی ندارند و بکارگری مشغولند(آنهم اگر چنین شانسی بیاورند که برسر این شغل‌ها دعواست)؛

که یکبار کانزیسم، یکبار نئولیبرالیسم و یکبار هم جهانی شدن سرمایه «گلوبالیزاسیون» نامیده می‌شوند که همگی به سرریز تولید ختم گردیده و اکنون سرمایه داری سرگیجه(نوبگو گه پیچه) گرفته که ایسم بعدی چه باید باشد و برای آن جایزه های نوبل هم در نظر گرفته است.

چهارم- ایشان قادر بدرک علت وجودی کشورها و ملیت ها و چرا امپریالیسم تا دندان مسلح به مصالح نابود کننده(در سال ۱۹۶۸ بر بالای سر هر فرد بشری حتی شیرخوارگان سه تـُن یعنی معادل ۳۰۰۰ کیلوگرم مواد منفجره «تی آن تی» آویزان بوده است. که در این سالها چند برابر گردیده و بخصوص ام.آمریکا درسه دهه آخری یکه تاز میدان بوده و زراد خانه خود را چند برابر حتی با امراض لابوری گسترش داده است و اگر چین را هم که رویزیونیستها آمریکایی میدانند بدان اضافه کنیم، قادرند در مدت کوتاهی هرگونه مقاومت در گیتی را چه ایرانی و چه روسی از یمنی های جنوبی و لبنانی ها میگذریم که خیلی کوچکند نابود سازند!!

ینجم- ولی چرا اینکار را نمیکنند و یا بهتر بگویم که نمیخواهند این کار را بنمایند و یا قادر نیستند این کاررا بنمایند؛

زیرا وجود ملیت ها، وجود اقلیت‌ها، وجود مرزها و قبل از همه وجود طبقات، در درجه اول کارگران برای ارزش اضافی آفرینی و خورده بورژوازی برای کثافت آفرینی ِ ترتسکیستی-رویزیونیستی، از شرایط وجودی حتمی امپریالیسم میباشد. این است که این استخوان لای زخم هیچ علاجی ندارد بجز انقلاب که آقای خسروان – صدری ها، صداقت ها، اقتصاد دانان نامبرده… بشدت مانند جن از بسم الله از گفتن و یا تصور آن فرار مینمایند.

سپیده

9 Comments

  1. با درود بر علی عزیز

    اگر گفته خود را تدقیق نمایید میتواند تا اندازه زیادی بصورت مشاهده ای صحیح باشد.

    ا- تحقیقات شما مربوط به چه زمانی از حکومت اتحاد جماهیر شوروی میباشد.(تمام دوران و یا یک زمانی از گذشته نزدیک یعنی بعد از خروشچف)

    ۲- آیا تحقیقات شما به چه دسته از کارگران مربوط میشود؟(تازه کارگرانی با منشاء دهقانی و یا کارگران قدیمی)

    ۳- آیا اکثر کارگران چنین بودند و یا تعدادی با یک درصد یک رقمی؟

    ۴- آیا منظور شما نسبت به همه طبقه کارگر اتحاد جماهیر شوروی گدشته است و یا فقط بخش معینی از این سرزمین؟

    آنوقت است که میتوان به نتیجه‌ای دست یافت که برای روندگان این راه  مثبت و ثمر بخش است. تا همینجا بابت آن سپاس دارم، زیرا حقیقتی پراهمیت را بیان مینماید که در آینده بایستی بشدت رعایت شود.

    باشد که بتوانیم دقیقتر بدان پرداخته و آنرا باز و شفاف نماییم.

    سپیده

  2. با تشکر از دوستان اگر ما ماتریالیسم تاریخی را قبول داشته باشیم در می یابیم که اتفاقات به خودی خود روی نمی دهند بلکه یک سیر تاریخی را طی می کنند در مورد شوروی هم همین طور است ما مثلا تمام تقصیرات را گردن گورباچف بیندازیم یا حتی سرمایه داری جهانی مشکل شوروی از خود بیگانگی بود در آنجا به اقتصاد بیشتر از انسان اهمیت داده میشد و کارگرها بیشتر از همه از خود بیگانه بودند حتی آنها وسایل کار خانجات را می دزدیدند خیلی ها هم بدون اینکه اعتقادی به سوسیالیسم داشته باشند برای رسیدن به پول و مقام به حزب کمونیسم می پیوستند در حالیکه کمونیست بودن نباید امتیاز محسوب بشه شاید کمتر کسی به اینها اهمیت بدهد ولی در حوزه رقابت به ضرر شوروی تمام شد دادن شغل دایم از یک طرف به کارگران باعث میشد که آنها ترسی از اخراج شدن نداشته باشند و از طرف دیگر به آنها آموزش داده نمیشد که دشمن در کمین است و ممکن است این رفاه نسبی را از آنها بگیرد و همیشه در بوغ و کرنا می کردند که همه چیز درست پیش میرود رمز واقعی پایداری یک کشور سوسیالیستی واقع گرا بودن است که متاسفانه در شوروی وجود نداشت.

  3. درو بر رفیق خسرو صدری،

    با عرض سپاس متقابل که با مقاله خود باعث چنین روشن‌گری گردیده اید:

    «…تر ازآن هستید که نکاتی جز آن چه نقد کرده اید در آن یادداشت ندیده باشید.»

    گویا رسم بر آنست که تکرار مکرارات نکرده و بر تحلیل اختلافات پرداخت.

    در ثانی شما مرابه «با هوشی زیاد» متهم مینمایید، که من آنرا از اساس اشتباه میدانم.

    مقدار حجم هوش انسانها برابر است و یافت شدن متخصص و در رشته ای تیزبین تر شدن به درد طبقاتی و برای ثروتمندان حفظ منافع آنان است که چنین وانمود میکند! (آمریکایی ها در تحلیل از مغز آلبرت آینشتین که آنرا به هزاران صفه بریدند باین تشخیص رسیدند)

    در ضمن من اسم کسی را به مسخره یاد نکرده‌ام. این نامی بود که طبق آرزوی وی در غرب بوی داده بودند و در تظاهرات تمام نیروهای پشتیبان ِ «خروشچف، یلتسین- گارباچف» که وی را با عَلـَم وکُتل استقبال میکردند، در شهر های مختلف ایشان را با واژه «قرُبی قرُبی! قرُبی»-جان شعار میدادند. این نامی است تاریخی که شبیه آنرا برلینی های «آندسته ای» به کندی داده اند(بالحجه ای آمریکایی-برلینی: «من یک برلینی هستم»). منتها میان ماه ما با کندی خیلی فاصله موجود است.! یکی فرمانبر سرمایه و دیگری فرمانده!

    سپیده

  4. درود بر صدری عزیز
    خیلی ممنون از حسن ظن شما، ولی از جمله « پست اول »!چیزی دستگیرم نشد، احتیاج به توضیح شما دارم…
    اراتمند خسروی

  5. رفیق عزیز خسروی! کنجکاوی من در مورد پست اول شما هنوز باقیست. بخصوص از آن رو که میدانم شما بیهوده گو نیستید.

  6. درود بر صدری عزیز
    می گوئید: در کار حسابداری اصطلاحی وجود دارد با عنوان « ثبات رویه »! که می بایست از آغاز تا پایان دفتر مراعات شود. ولی رفیق عزیز، شما بهتر می دانید که این « اصطلاح – ثبات رویه »! فرض می کنیم که « حسابداری کاردان و محترم »! ثبات رویه را هم تا پایان دفتر خوب مراعات کند… از هوا نمی آید، امروز مثل دیروز، با مناسبات اقتصادی و اجتماعی متداول، تقسیم کار جاری، شیوه مرسوم تولید و مبادله در این یا آن جغرافیای معلوم سیاسی از سوئی و چگونگی بازآفرینی زیست جمعی در دوران معاصر بطریق اولی بستگی تام دارد. جدا از مکانیسم تولید و مبادله، اقصادی سیاسی، یعنی جدا از زیست جمعی، امروز مثل دیروز، مستقل از مدیریت ایدئولوژیک – طبقاتی در یک جامعه مفروض نیست…
    نگرانی شما در مورد میلیتاریسم کور و افسار گسیخته امپریالیسم آمریکا در اوضاع و احوال جاری جهان بجا و قابل فهم است. ولی اگر تصور می کنید، در مکتوب اخیرتان کاملا مشهود است، که این شکل امروزی مبارزه طبقاتی حقانیت آقای گورباچف و امپراتوری شوروی را تائید می کند، اشتباه می کنید. علت مخالفت من با طرح این قبیل سئوالات، یا با بحث هائی از این دست. از شما چه پنهان که حقیر اصلا خواهان عقب گرد بدوران مارکس نیستم، خیال بازگشت بدوران استالین را ندارم. بر این باورم، که باید هرچه بیشتر، در گفتار و هم در کردار، بر لزوم مبارزه آگاهانه و سازمانیافته، مبارزه حزبی طبقه کارگر برای انقلاب سوسیالیستی در جهان سرمایه داری، لزوم استقرار دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا در این یا آن جغرافیای معلوم سیاسی در شرایط حاضر تاکید کنیم.
    ارادتمند خسروی

  7. ضمنادوست عزیز آقای خسروی هم اگر توضیح بیشتری در مورد کامنت خود دهند متشکر خواهم شد.
    در کار حسابداری اصطلاحی وجود دارد با عنوان “ثبات رویه” که می بایست از آغاز تا پایان دفتر مراعات شود. در بحث هم چارچوبی را باید متناسب با حوزه مورد نظرمان تا به انتها رعایت کنیم. بدین ترتیب نمی توان در یک پلمیک سیاسی و تبلیغی ، که از داده های لایه ای خاص ازاخبار ونظرات بهره می گیرد، یک مرتبه ریل عوض کرد و به عنوان نمونه از فاکت های مباحث “ژئوپولیتیک” استفاده نمود. درجلسه چند ساعته پرسش وپاسخ دوسه روز قبل پوتین ، او اشاره دارد به استالین و این که غربی ها و بخصوص جمهوری های بالتیک و لهستان سعی می کنند او را همانند هیتلر معرفی کنند تا هردو را در جنگ دوم تجاوزگر جا بزنند. پوتین ضمن محکوم کردن چنین تلاشی می گویدکه :از طرف دیگر تلاشی که در زمان استالین صورت گرفت تا سیستم خاصی از کشورداری در اروپای شرقی اعمال شود، کاری بود غلط و نتیجه خوبی نداد. هدف پوتین از طرح این مطلب البته خنثی کردن تبلیغات آمریکا در مورد علاقه روسیه به بازگرداندن وضعیت سابق در کشورهای همسایه بود. با این که همه می دانند که تغییرات در اروپای شرقی پس از جنگ ، توضیحاتی در چارچوب مبحث جغرافیای سیاسی دارد و هرکس دیگری هم به جای استالین بود همین کار را می کرد، با این حال اگرکسی به صحبت سیاسی پوتین با تکیه به این دلایل خرده گیرد، ناشیگری کرده است. این مثال را هم برای این زدم که ضمن توضیح مطلب، خبری هم داده باشم.
    بسیاری از دوستان هنگام بحث این چارچوب ها را رعایت نمی کنند. همین اسم گارباچف یا هرکس دیگری راهم به صورت مسخره آمیز درآوردن، دریک مطلب غیر طنز مثل آنچه شما نوشته اید، کار درستی نیست.

  8. من از رفیق عزیز سپیده بخاطر این که زحمت کشیده و نوشته مرا خواندند و مهمتر از آن نظر خود را در باره آن بیان کردند تشکر می کنم.
    بگویند از سر بازیچه حرفی/ از آن پندی بگیرد صاحب هوش. شما هم با هوش تر ازآن هستید که نکاتی جز آن چه نقد کرده اید در آن یادداشت ندیده باشید.

  9. درود بر رفیق « سپیده »!
    حسن نیت آقای صدری بجای خود. ولی حقیر هرچه سعی کردم، متوجه نشدم که ایشان با طرح سئوالاتی « علمی – حقوقی »! از این دست، چه قصدی دارد؟ معذالک، اینطور که پیداست، شما را هم بدام انداخت…
    ارادتمند خسروی

Comments are closed.