مردان سایه درتهران (رجال الظلال فی طهران) (1)
نوشته : دکتر کمال خلف طویل، متخصص مسائل خاور میانه وآمریکا درعرصه های استراتژیک
مترجم : احمد مزارعی ، 13/4/2015
این مقاله برای فهم ریشه های جریان نئو لیبرال در جمهوری اسلامی بسیار اهمیت دارد ، تاریخ این نوشته به انتخابات سال 1388 ، باز میگردد ، زمانی که “جنبش سبز” به صورت یک نیروی مادی وقدرتمند ظهور کرد، چنانکه میدانیم ، یک روز قبل از انتخابات ، رفسنجانی با اداره پست تهران قرار میگزارد که تعداد هشت ملیون نامه را که خطاب به شهروندان تهرانی نوشته بوده است ، در روز انتخابات بدست مردم برساند ، که البته مردم هم “خیلی خوب” ازایشان ونامه اش استقبال کرده وتوانست نزدیک به 30000 رای بزرگ نصیب خود کند ، قابل ذکر است که در روز انتخابات ملیونها مانتو وروسری سبز هم به عنوان “هدیه رفسنجانی” در میان مردم توزیع گردید ، الحق که مردم تهران “حق نشناسی” کردند و“قلب انقلابیش” را شکستند ، بهمین مناسبت وی آزرده خاطر شد وبرای چند روزی به حضور پادشاه عربستان “شرفیاب” وبا خوردن “بره پلو” عربی ، آرامش خاطر یافت، اکنون روحانی وظریف که نوه های سیاسی رفسنجانی هستند ، کوشش دارند تا بلکه کار نا تمام “پدربزرگ” خودرا به اتمام رسانند.
اما در ایران ملت بزرگی با یکصدوپنجاه سال سابقه مبارزه سیاسی حضور دارد که خواسته های خودرا دارد وبرایش بسیار کوشیده وفداکاریها کرده است، لذاوظیفه نیروهای مترقی ایجاب میکند که در کنار آنها قرار بگیرند.
مردان سایه در تهران
یکم ماه می 1980 ، علی خامنه ای ، یکی از رهبران حزب جمهوری اسلامی، به کنسولگری آمریکا در تبریز رفت تا با وابسته نظامی آمریکا ، کولونل چارلز اسکات ، که بعنوان گروگان در آنجا نگهداری میشد ، درمورد بدست آوردن اسلحه آمریکائی مذاکره کند ، هدف خامنه ای این بود تا در مقابل آزادی گروگانها برای ارتش ایران اسلحه دریافت کند.( که موفق نگردید)، اکنون کارتر رئیس جمهور آمریکا است وهجوم هواپیماهای آمریکائی که برای آزادی گروگانها برنامه داشتند، در طبس با شکست روبرو شده است ، اما اسکات چیزی برای گفتن نداشت ونیاز به مرور زمان بیشتری بود.
ماهها گذشت بدون اینکه تغییراتی جدی حاصل شود وکوششهائی که درجهت آزادی گروگانها به عمل آمد ، بی نتیجه ماند، در این راستا حتی حسنین هیکل ، شخصیت مطبوعاتی وسیاسی معروف مصر نیز به ایران آمد که نتوانست کاری از پیش ببرد.
در ماه سپتامبرفعالیتهائی تازه ودر مسیر دیگری آغاز گردید . کارتر ، رئیس جمهور آمریکا تحت فشارهای شدید اقتصادی ، پس رانده میشد وعراق را تحریک میکرد تا بر علیه ایران وارد حنگ شود ، رقیب انتخاباتی کارتر ، ادوارد کندی ، کاندید حزب جمهوریخواهان ، نیز کوشش داشت که روسیه را هر چه بیشتر در باتلاق افغانستان غرق کند ، جمهوریخواهان میکوشیدند تا اجازه ندهند کارتر موفق به آزاد کردن گروگانها شود ، زیرا وی میتوانست از آن به عنوان برگ برنده ای در انتخابات ماه نوامبراستفاده کند. دراین زمان چه اتفاقی افتاد ؟
سازمان “سیا” پی برد که گروهی به غایت پراگماتیست در تهران وجود دارد که در دولت دارای نفوذ زیادی است واجازه یافته تا پیشنهاد ” مناخیم بگین” نخست وزیر اسرائیل را درتاریخ ماه می 1980 ، مبنی بر فروش قطعات یدکی هواپیماهای نظامی به ایران را بپذیرد، این پیشنهاد قبلا مورد موافقت آمریکائیها قرار گرفته بوده است. سرکردگان این گروه پراگماتیست عبارت بودند از هاشمی رفسنجانی ، رئیس مجلس شورای اسلامی ومهدی کروبی ، یکی دیگر از رهبران با نفوذ ایران ودیگران.
در اکتوبر سال 1980 ، جورج دبلیو بوش کاندید معاونت ریاست جمهوری ومدیر سابق سازمان “سیا” بهمراه ولیام کیسی ، مدیربرنامه انتخاباتی ، به پاریس رفتند تا با نماینگان گروه پراگماتیستها ی تهرانی ، مذاکره کنند.طرفین مذاکره کنده به توافق رسیده .قرار گذاشتند که لحظه آزادیهای گروگانها همزمان باشد با زمانی که ریگان مراسم سوگند ریاست جمهوری را بجا میآورد. رفسنجانی ، خمینی را به اهمیت معامله اسلحه راضی کرده بود، در حالیکه خامنه ای همچنان مخالف خرید اسلحه اسرائیلی چه قبل وچه در اثنای جنگ عراق بود. اما خمینی فتوای خرید اسلحه را تحت عنوان ضرورتی گذرا ، که راه فراری از آن وجود ندارد، صادر کرد. معامله اسلحه درماه ژانویه سال 1981 ، به امضا رسید، این معامله طبیعتی تاکتیکی داشت وشامل امتیازات مالی ومبادله گروگانها در مقابل تسلیحات اسرائیلی، وهمچنین تعهد آمریکا مبنی بر اینکه حق دخالت در امور ایران را ندارد، که آمریکا به این تعهد خود پایبند نماند . امریکا در این مرحله کوششهای ایران را برای خرید اسلحه در بازار جهانی به استثنای خرید اسلحه از اسرائیل، کنترل میکرد ودرطول سالهای جنگ گزارشات فعالیتهای تسلیحاتی ایرا ن را به استثنای مسئله “فاو“واوائل سال 86 ، به عراقیها گزارش میکرد. پاسخ تهران نسبت به عهدشکنی آمریکائیها چگونه بود ؟ در سال 82/83/ ایران حزب الله را به شیوه تازه ای آماده نمود واولین اقدام که در تاریخ آوریل سال 1983 ، انجام گرفت ، منهدم کردن سفارت آمریکا در بیروت بود که طی آن یازده نفر از برجسته ترین ماموران “سیا” در خاورمیانه که زیر نظر رابرت “ایمز” کار میکردند ، کشته شدند، سپس انهدام مقر نیروی دریائی آمریکا (مارینز) بود که در تاریخ اول ، اکتبر سال 1983 ، انجام شد که منجر به کشته شدن 241، سرباز گردید بعد ازاین، ویلیام باکلی ، رئیس مرکز “سیا” در بیروت بود که در ماه ، مارچ 1984 ، ربوده شد وبقتل رسید، به فوریت پس از باکلی ، مالکولم کر، رئیس دانشگاه آمریکائی بیروت ، در تاریخ ژانویه سال 1984 ، به قتل رسید ، در طول سالهای 84/85 موج گسترده ای از ربودن وقتل آمریکائیها در بیروت ادامه داشت. همزمان با شکست عملیات کربلای 1/82 و 2/83 و 3/84 و4/85 ، بر علیه عراق ، پپامریکا کوشش تازه ای بکار برد تا قدرت نظامی ایران را بالا برده وبدین وسیله عمر جنگ را طولانی کند ، وهم اینکه بتواند گروگانهای خود را در لبنان آزاد کند ، بدین منظور دونفر از ماموران خودرا بنامهای صدیق قربانی فر، وعدنان خاشقچی ، با راهنمائی یکی از ماموران موساد بنام یعقوب نمرودی به ایران فرستاد تا پیام دهند که آمریکائیها آمادگی دارند ، ارتش ایران را با موشکهای “تاو” ضد تانک مجهز کنند، تا بدینوسیله مانع پیشروی نیروهای زرهی عراق گردند. قابل ذکراست که عربستان نیز ازطریق عدنان خاشقچی در این امور دخالت داشت وهدفش این بود که حتی الامکان بتواند عمر جنگ را طولانی تر کند، آنچه که شگفت انگیز بود اینکه اینبار نیز گروه مذاکره کننده با آمریکائیها ، همان گروه سابق ، یعنی ، هاشمی رفسنجانی ، میرحسین موسوی نخست وزیر، وصدیق قربانیفروبا کمک محسن ومهدی کروبی بودند ، دراین مرحله نیز خامنه ای خودرا از همه این ماجری کنار کشیده بود. نتیجه کار این شد که “رابرت مک فارلین” مشاور ریگان در امور امنیت ملی آمریکا، ، در ماه می سال 1986 ، درحالی که محموله های موشکهای “تاو” را با خود داشت ، باهواپیما وارد تهران گردید ، وهمه اینها به حساب وبا هماهنگی رفسنجانی انجام گرفت وقرار شد که درادامه نیز تجهیزات بیشتری به ایران ارسال شود.
براساس درگیریهائی که میان جناحهای مختلف دولتی وجود داشت ، مهدی هاشمی ، داماد حسینعلی منتظری که در آنزمان مسئول دفتر “جنبشهای آزادی اسلامی” بود، اخبار وماجراهای موجود ، در مورد معامله اسلحه با آمریکائیها را در تاریخ نوامبر سال 1986، برای مجله “الشراع” لبنان فرستاد که موجب رسوائی بزرگی گشت، هردو نفر یعنی مهدی هاشمی و حسینعلی منتظری ، تاوان این افشاگری خودرا پرداختند ، مهدی هاشمی در سال 1987، اعدام شد و حسینعلی منتظری نیز در اوائل سال 1989 ، معزول گردید.
دلایل آنچه که در سطور بالا آمد اینست که نشان داده شود ، ریشه های اختلاف میان گروههای مختلف موجود در حکومت فعلی ، از جهت ارتباط آنها با غرب واسرائیل ، به دوره اول انقلاب باز میگردد والبته در اینجا منظور این نیست که گروه رفسنجانی ، عامل غرب ویا با انها رابطه مخفی دارد، بلکه فرصت طلبی، نفع پرستی ومنافع عمومی آنها ، میطلبد که با غرب رابطه خوبی داشته باشند ، وباید گفت که اینها در شیوه عمل ، طریقه برخورد و واهدافشان با شاه فرق دارند ، اینها خواستار ایرانی قدرتمند واز نظر سیاسی مستقل ، اما با خواسته های آمریکا نیز همخوانی داشته واز مخالفت با آن ابا ورزند واحترام یکدیگر را نگهدارند . این گروه اکنون در سطح موسسات دولتی ایران ظاهر شده ، وآشکارا طلاق وجدائی خود را از مراکز امنیت ملی ، ورهبران نسل دوره دوم وخامنه ای که مرشدآنها میباشد، اعلام کرده اند.
مقدمات وترتیبات یک انقلاب رنگی زیر نظر امیر مقرن آ ل سعود (وزیر اطلاعات عربستان) و لیون بانیتا از طریق مرکز “سیا” در دبی ، برنامه ریزی شده است ، این برنامه همزمان با انتخابات ریاست جمهوری ایران است ، سخنرانی اباما ، خطاب به ملت ایران تمهیداتی است تحریک آمیزو برای تخدیر کردن هیئت حاکمه ، سپس کاندیداتوری میر حسین موسوی ، که بمدت دودهه در غیاب بسر میبرده است ، تشبیه کردن وی با احمدی نژاد از نظر پاکی وصداقت وپشتوانه قدرتمندش در دوره نخست وزبری ، درسالهای هشتاد جنگی ، از سوی دیگر رضائی وکروبی را نیز کاندید کرده اند تا بتوانند آرای احمدی نژاد را از هر دو طرف محافظه کاران واصلاح طلبان بطرف خود جلب کرده وسپس در خدمت پیروزی موسوی قرار دهند . اگر موسوی برنده شد که بسیارخوب ، واگر نه ، کل نتیخه انتخابات را نمی پذیرند ، زیرا این تنها راه است. (2)
برای به پیروزی رساندن ایین انقلاب رنگی، از قبل مدرن ترین وپیشرفته ترین وسائل جنگ الکترونیکی ، در خارج آماده کرده بودند تا برای تحریک مردم وایجاد شورش درداخل کشور، بیکباره وارد کارزار کنند. گروههای تروریستی وخرابکار نیز همچون ، جند الله به رهبری ریگی، حزب سعادت کردستان وابسته به اخوان المسلمین وسازمان مجاهدین خلق همگی برای تخریب وایجاد هرج ومرج در شهرها ومرزهای کشور به حرکت درآمدند، حتی بیشتر از این توانستند برخی از کارگران حمل ونقل، وبازاریان راهم به تظاهرات بکشانند ، زیرا آنان برای متزلزل کردن نظام درایران، چهارصد ملیون دلاربودجه سالانه در اختیار داشتند.
انقلاب رنگی همراه با گروه رفسنجانی شکست خوردند ، وبقیه رهبرانشان ماندند تا یکی پس از دیگری ساقط شوند واینبار بدست خودشان ونه بدست خامنه ای. پایان.
توضیحات وزیر نویسها از مترجم است : (1) – قسمتهائی از این مقاله را من در گذشته در ضمن مقالات ونوشته های دیگر آورده ام ویا در مصاحبه آنها را شرح داده ام ، اکنون که وضعیت ویژه ای در ایران وجود دارد وخطر در غلطیدن ایران به دامن نئولیبرالیسم وبقدرت رسیدن دوستان آمریکا وجود دارد،و ظیفه خود دانسته تا مقاله را بطور کامل ترجمه ودر اختیار عدالتخواهان و آزادیخواهان قرار دهم.
(2) – هیچ شکی نیست که رژیم حاکم درایران سرکوبگر است وآزادیها را برنمیتابد ، لذ ا طبیعی است که بخش وسیعی از مردم شامل کارگران زنان کارمندان دولت نویسنگان وجوانان مخالف رژیم بوده وبه مبارزه اعتراض واعتصاب دست بزنند ، اما اینان نه نوکربیگانه هستند ونه بودجه مبارزاتیشان از طرف آمریکا واسرائیل تامین نمیشود ، بلکه با توانائیهای خود مبارزه میکنند وباید از آنان حمایت کرد.
اما در انتخابات 88 یک غائله ویا یک توطئه شوم ضد ملی وخیانتکارانه بود که از طرف بیگانگان وهمدستان داخلیشان وبه قصد به بردگی کشاندن ملت ایران ، طراحی شده بود. وگرنه روزنامه واشنگتن پست ، در تاریخ 15/جون 2009 ، نوشت : ” بر طبق یک آمار گیری عمومی ، آشکار شده که آرای احمدی نژاد دوبرابر موسوی میباشد ونسبت پیروزی وی بسیار بیشتر است” ، روزنامه در پایان همین گزارش می افزاید ، ” احمدی نژاد از پشتیبانی اکثریت مردم برخوردار است وحقیقت این است که انتخاب وی با اراده اکثریت ملت ایران انجام گرفت“. انتخابات سال 88 یک مبارزه طبقاتی بود که یکطرف آن سرمایه داران، مالکان بزرگ ، بقایای سلطنت طلبان وروشنفکران بوروکرات بودند ودر خارج نیز عمدتا تخم وترکه های همانها که به خارج فرار کرده والبته بیشترشان برای سر پوش گزاری بر ماهیت خود “کمونیست ” هم شده وانواع سازمانهای رنگارنگ “کمونبستی ” را هم اداره میکنند ، وباز هم همینها بودند که در روزهای حضور احمدی نژاد در نیویورک ، برای نشان دادن حقارت ، رذالت وچاپلوسی خود به
میر آخورهایشان، به نیویورک میرفتند ودر زیر هزاران پوسترهای بسیار بزرگی که شهردار نیویورک بر علیه احمدی نژاد بالا برده بود، تظاهرات میکردند ، حقارت وفساد اخلاق بیشتر ازاین نمیشود.
بلی مبارزه برای آزادی وعدالت اجتماعی برحق است ولی مزدوری برای بیگانگان نه.
من این را به فعال نیک میگیرم که احمد مزارعی اجازه مبارزه با رژیم ایران را برای ایرانیان صادر کرده است و طبیعی و حق بودن آن را گوشزد و “حمایت” از آن را اعلام کرده است. ترجمه مطالب و مقالات فی نفسه خوب است به ویژه برای ایرانیان، چونکه خوانده از این طریق هم میتواند به ماهیت نویسنده و هم به اهداف مترجم پی به برد. نمایش انتخاباتی سال ۸۸ همانند همه “انتخابات” انجام شده در ایران تحت هدایت و مشاوره سفارتخانههای اربابان غربی رژیم دست نشانده ایران انجام شد. پس از شکست کودتای “اصلاح طلبی” به زعامت دارو دسته خامنهای و محمد خاتمی جهت یک کودتای درون ساختاری به منظور تقویت رژیم رو به موت اسلامی به مثابه پشت جبهه سازمان ناتو در خاور میانه و در جوار مرزهای روسیه، در سال ۸۸ این وظیفه (بهینه کردن سیاستگذاری اربابان غربی – کودتای درون ساختاری) به عهده باند خامنهای، محمود احمدی نژاد به مثابه برگزیده پنتاگون و مزدور جنایتکاری که دستانش در دوران نخست وزیری به خون هزاران زندانی سیاسی آلوده است- میر حسین موسوی- با نظارت مستقیم سفارتخانه انگلیس گذاشته شده بود، اما این کودتا هم شکست خورد. چونکه روسیه در شمال ایران برگ چغندر نیست و نه بوده است که اجازه دهد آمریکا در ایران تصمیم گیرنده نهایی باشد، مثل ۲۲ بهمن سال ۵۷ که انقلاب اسلامی به رهبری ژنرال هایزر را به خورد ملت ایران دهد!! اما جالب توجه است که احمد مزارعی جهت اثبات نظراتاش به رسانههای استعماری غرب مثل روز نامه واشنگتن پست استناد میکند که آن نشریه آمریکایی گفته که، “”انتخاب وی (احمدی نژاد) با اراده اکثریت ملت ایران انجام شد””. البته من عمیقا معتقدم که افشا “کمونیست های” نانخور غرب باید همزمان با افشای “کمونیست های” طرفدار حاکمان آمریکایی ایران انجام شود والا مثمر ثمر نخواهد بود.
عزیزان مجله هفته! شما با عدم درج کامنتهای من خطاب به سپیده نه تنها خدمتی به او نمیکنید بلکه او را در عالم توهمات خودش نگاه میدارید. او بهتر است که بداند حد اقل یک ایرانی در این دنیا وجود دارد که او را یک …..
رفیق گرامی در بخش نظرات بدون فحاشی و توهین هم می توان نظر داد، نظرات سپیده بیش تر از هر کاربر دیگری حذف شده واگر در آینده هم حاوی توهین و افترا باشد حذف خواهد شد، این تصور که سپیده از امتیازی برخوردار است که دیگران ازآن برخوردارند نیستند اساسا خودش نادرست و افترا است.
شما رعایت اصول نظر دهی را بنمائید حتما منتشر خواهد شد.
اگر شما در بخش نظرات مطلب توهین آمیزی دیدید که ما متوجه نشدیم حتما اطلاع دهید
با احترام
مجید عزیز که سوختگی مرا دریافته ای،
نوشتهاید «بهرغم حسن نیت او آرزویی واهی و غیر واقعی است. »
ولی آیا «آرزو بر جوانان عیب نیست»!! من فقط گامی فراتر گذاشته و آنرا در بعضی از استثناها که دیگر دستم از همه جا کوتاه گردیده است را به «سالداران» هم تعمیم دادهام و امیدوارم که پوزش مرا از این جهت پذیرا شوید.
اما چرا سوخته ام و چرا اینقدر به این درو آن در میزنم تا شاید هم آوایی خبره در امور اقتصادی بیابم، تا فریادم را بگوش جوانان برسانم.
من از اقتصاد دانان زیادی (آنهم طرفدار «تغییر») این تقاضا را کردم و مانند «آدمسی سمج» بر مقالات آنان چسبیدم که ای متخصصین اقتصادی «فاخ ایدیوت ها» بیایید و یکبار در عمرتان کاری پرثمر نمایید و بجوانان با هنر آموزشی که دارید(ناسلامتی اکثرا استاد دانشگاه و یا ریاست دانشکده اقتصاد را عهده دار هستند) که چرا سرمایه داران ایرانی این چنین شاش شان برای «سه ابراهرم معروف بانک جهانی و صندوق…» که شرط اولیهاش همانا خصوصی سازی و اصل متمم ۴۴ بوده است، کف کرده است و دست بردار از آن نیستند.
فقط استاد محترم دانشگاهی در انگلیس- استعمار فرتوت، آقای احمد سیف مرحمت فرمودند و فقط مقالهای در باره مضرات خصوصی سازی در دانشگاهها و مدرسهها عالیه سنگ تمام گذاشته و توضیحاتی برای دانشجویان رشتههای مختلف دادند که برای صدمین بار من از ایشان هنوز سپاس گذارم.
ولی ایشان همت نکردند و از دانشجویان به دانش آموزان بپردازند که تا دیپلم رسیده و یا نرسیده راه بر آنان مسدود میگردد و ارتش آینده کارگران ایران را تشکیل میدهند و صاحب بزرگترین قدرت در ایران میگردند(پس از اتحاد و…). اینجاست که قلم ها میشکند و « ایکاروس »های ما در راه رسیدن به خورشید بالشان میسوزد و سقوطی عمودی میکنند.
آقای ٬پروفسور٬ پرویز صداقت که بمن گفتند مانند مرغهای شهرشانشان اصفهان غدغذ کردهام ولی تخمی که برای ایشان قابل هضم باشد نگذاشته ام.
چرا چنین است؟
زیرا سرمایه داران مالی یعنی الیگارشها – اینجا تا پای آخرین قطره خون خود مبارزه خواهند کرد! اینجاست آن رگ حیاتی که شیشه عمرشان بدان وابسته است.
اینجاست که امپریالیسم غرب بسرکردگی آمریکا، با همراهی چین و روسیه کنونی ( روسیه هم اکنون با آلمان بر سر تقدم و تاخر در نگهداشت مقررات سازمان جهانی در زدو خورد است. ( به مقاله صدراعظم آلمان … S300 و فروش آنها به ایران رجوع کنید)
هرسه با تمام قوا دست بالا میزنند و نتنها با بمب های خود بلکه از تمام زراد خانههای خود استفاده خواهند برد و فقط با این یکی شوخی ندارند.
اگر شما راهی بمن نشان دهید که این فریاد را بگوش جوانان وطن برسانم میتوانم به آسانی بعنوان وظیفه مبرمی که داشتم میتوانم آرام سر بر زمین نهم.
ناگفته نماند که این آقای احمد مزارعی با مقالاتی که تا بجال ترجمه کردهاند عرضه این کار را دارا میباشند، فقط ایشان در جانب دشمن طبقاتی ما در ایران قرار داشته؛
ولی با وجود این قدمهای خوبی در جهت مبارزات ضد امپریالیستی حد اقل نوع غربی آن بر میدارند.
ایشان از ٬دکتر٬ بشاراسد همه گونه تعریفات آورده است (کی دکتر شد و از کجا؟ هرچند که یک تُن دکترا پشیزی ارزش ندارد) ولی قدم اصلی وی که باعث شده نــتنها سوریه سرپا بماند بلکه خودش هم زنده بماند یعنی فرستادن سه ابر اهرم امپریالیستی را به سوراخ موال و سیفون را هم چند بار کشیده است که برگردان نگردد، ایشان در تمام مقالات خود حتی یک کلمه هم برزبان نیاورده است!!
گویا سرمایه داران مالی ایرانی وی را از این کار بخاطر از دست دادن مقام دشمن قافله و شریک دزادان بینالمللی جهت غارت دیگر کشورها، بر حذر داشته اند؟
در انجام وظیفه بالا هر دستی را سپاس دارم، حتی دست آقای احمد مزارعی را.
من آخرين جملهي كامنت سپيده را مد نظر دارم كه بهرغم حسن نيت او آرزويي واهي و غير واقعي است. احمد مزارعي هميشه هميني بوده است كه امروز است و مصداق داستان ملا، كه بههنگام گام برداشتن از جوي تلنگاش در رفت، و براي رفع شبه از رهگذر احتمالي، اين كليشه را نالهوار از خود سر داد كه “اي جواني كجايي كه يادت بخير”. همين كه مطمئن شد رهگذري در كار نيست، با خود به نجوا در آمد كه: “ملا خودمونيما جوانيت هم هيچ پوخي نبودي!”. البته يك تفاوت بين ملا و احمد مزارعي وجود دارد: ملا هم آن كليشه را بهطور خود بهخودي سرداد ـ بهعنوان يك مكانيسم دفاعي رواني براي حفظ “آبروي” خود ـ و هم آن نجوا را صادقانه كرد ـ تامل منتقدانه از رفتار و كردار خود. احمد مزارعي نسبت به اين حرفها بيگانه است. براي او اين وظيفه مقرر شده است كه هركجا و در هر فرصتي، تحت نام كمونيست، كمونيسم را بكوبد. يك روز كمونيستهايي را كه قبلا مجبور به ترك كشور شدند هدف اين “وظيفه” قرار ميدهد و روزي جوانان كمونيستي كه بعد از سال 88 اجبارا راهي خارج شدند. سوزش احمد مزارعيها ـ بخصوص از كمونيستهاي جوانتر ـ قابل فهم است. آخر بعد از آن كشتار جنايتكارانه در زندانها قرار بود نسل كمونيست در كشور براي هميشه برافتاده باشد. اما ما امروز با نسل جديدي از كمونيستها روبه رو هستيم كه از دل انجمنهاي اسلامي و كارخانههاي پاكسازي شده سر برآوردهاند كه با خواندن ماركس و انگلس و لنين كمونيست شدهاند بدون ابطلا به سكتاريست و مرزبنديهاي مصنوعي ـ هويتي كمونيستهاي قديميتر. اينها حتا اگر جذب سازمانهاي قديميتر هم بشوند چونان هواي تازهاي خواهند بود كه بوي نا و كهنگي را از اين سازمانها خواهند زدود. بگذار ژاژخاران ژاژ خود را بجوند.
درود بر آقای مرارعی،
آیا بهتر از این میتوان جای علت و معلول را عوض نمود.
آقای مزارعی اینکار را نه از جهت عدم اطلاع، بلکه با کمال آگاهی و ایمان به آن آنرا انجام میدهند! چرا؟
زیرا ایشان بزرگترین خیانت تاریخی در ایران را که حتی بد تر از سست عنصری محمود افغان و قرار داد گلچمن چای قاجار ها که با پرسش «آیا آب دریای کاسپین بدرد قلیان میخورد یا خیر»، دریای مازندران را تا مرز «توپرس« به تزارهای روسیه بخشیدند، خیانتی بزرگتر و عظیم تر است را ایشان با همان اسلحه «کاری که ملا میکنه با قل هوالله میکنی / دولا دولا میکنه» در جواب من انجام دادند و با گفتن «انشاءالله غلیظی»، اظهار امید واری کردند که بزرگان قوم آنرا بی اثر خواهند کرد. حال ببینیم که موضوع چه بود:
ایشان باز هم ترجمه ای از دانشمندان سیاسی عربِ ِ واقع بین و ناسیونالیست کرده بودند و دارای انگیزه ها و تحلیل های علمی که واقعیات جاریه را در منطقه از منظری دیگر و غیر ایرانی نگرش کرده بود، حقایق مفیدی را برملا کرده بودند. ولی خود آقای مزارعی در تحلیل و تکمیل آن برای کشور ایران و برای ایرانیها، مسولیت آن را ابتدا بدرستی به امپریالیسم آمریکا نسبت داده و کمی هم نیروهای پارکابی و مرفهین جامعه را مسول دانسته بودند.
در جواب من که آقای تیزبین که دارای پیشینه ای ماتریالیستی و دیالکتیکی داشته ای، آیا مقصر تمام اینها را برآیند قدرت و تسلط بانکهای خصوصی ایران که توسط سه «ابر اهرم بانک جهانی و صندوق پول… » ناگهان از زمین شق شدند نمیدانید؟ جواب فوق را با همان انشاءالله معروفشان دادند و اظهار امید واری کردند که بزودی گورشان را گم میکنند.
در این مقاله هم همینطور ایشان تمام اتفاقات سالهای 80 تا کنون را گاهی هم خیلی درست زیر زربین برده ولی از این خیانت که از تمام خیانت های از طرف شاهان ایران شده است(بخصوص دارسی) و دیگر حماقت های سرمایه دارانه ای که شمه 28 مردادی آنرا مصدق مرتکب شد و به آمریکایی ها اعتماد کرد؛
بزرگتر و ریشه ای تر مردم ایران را بفلاکت و از همه بیشتر به بردگی کشانیده و میکشاند، آنهم با ارقامی غیر قابل قیاس با گذشته!؛
که همانا «خصوصی سازی و متمم 44 آن» و عضویت در «بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی» میباشد را مسکوت میگذارند.
از همه مهمتر برای افراد خبره و دانشمند سیاسی که خود را مترقی و انسان دوست میدانند بخصوص علت مادی و انگیزه آن توسط سرمایه داران ایرانی که امری باین مهمی که تاکنون پنهان نگه داشته شده است و دارای بعدی اجتماعی و طبقاتی و بخصوص ملی بوده؛
یک وظیفه نهادی میباشد را به پژوهش گران و جوانان فعال برای تغییر نشان دهند، آنرا مسکوت گذاشته و یا ماست مالی مینمایند.
امید است که این انسان روزی دوباره به گذشته خود مروری نماید و آنرا از نو آغاز نماید.