ما باید توانایی نیروهای کارگری که هواخواه انقلاب اجتماعی هستند را در نظر بگیریم. اگر هزاران کارخانه و موسسه تولیدی و خدماتی وجود دارد باید هزاران تشکیلات و محفل و فرقه کارگری به وجود آید تا نیروی تشکیلاتی کارگران بتواند از این اوضاع فرمایشی تولید که هر روز نسبت به گذشته خود قوانین جهادی ـ ریاضتی سختگیرانه تری را نسخه پیچی میکند با صلابت و نفوذ نیروهای خود در جامعه گذر کند. وقتی توافق هسته ای از نظر رئیس ایالات متحده توافق تاریخی نام نهاده میشود نباید این تاریخی بودن را به نام سعادت و غرور ملی یا انسانی ایرانیان به طور عام تلقی کنیم. ابراهیم یزدی یکی از اولین لاس زنهای جمهوری اسلامی با سینهای چاک و با پوزبندی رنگین به دهها واژهی خوشبینانه تمام ارکان نظام در ایران را با تمام ارکان نظام سرمایه در آمریکا یکی میکند و حرکت هر دو حاکمیت را در انجام مذاکرات مشابه هم می داند. جواد ظریف را آمریکادیده، زبان فهم و رسوم شناس آمریکایی و درس خوانده آمریکا مینامد که به راحتی راه حاکمیت ایران را در دل و ذهنیت حکومت آمریکایی باز میکند.
خوشبین باشید. قوچانی و موسی غنینژاد تمام نفرت طبقاتی کارگران از سرمایهداران را نشأت گرفته از تبلیغات ماتریالیستی مارکسیستها میدانند و تمام دلایل نرسیدن جامعه به فضای آرام و به دور از نفرت را در این تبلیغات میانگارند. چون ایشان به گفتهی خودشان شعور را مقدم بر هستی و ذهن را مقدم بر ماده میشناسند که با حتا با پافشاری بر ذهن حمقآمیزشان نمیتوانند تا آن جا بروند که مشاهده کنند یونس عساکره بدون هیچ رهنمودی از هیچ سازمان، گروه یا کتاب مارکسیستی با اعتراضی خود را به آتش میکشد.
مهرنامه، قوچانی، غنینژاد در آخرین صفحه مجله خود آماری را منتشر کردهاند که فروش کتابهای علمی مارکسیستی در رتبههای نخستین انتشاراتیها قرار دارد و با حسادت و نگرانی و بغض و بچه ننه بازی و ننه من غریبم گویی شکوه میکنند که چرا کتابهای جناب فون هایک سفاح، هوادار آنچنانی ندارد و این مسئله را به دلیل تقابل پندار و ایدهی هایک با ایدهی مارکسیستها و تصویر جامعه آرمانی آنها میشناسند و میسنجند اما کمونیسم (جامعه آینده انسان) نه یک مکتب و نه یک آرمان و نه یک عقیده بلکه جنبش است؛ جنبشی افراد حاضر و شرکت کننده و عناصر وجودی آن مسئلهشان بر سر سرنگون ساختن وضع امور است. کمونیستها کسانی در جهان واقعیاند نه در ذهن نه در عقیده یا آرمان خود. کمونیست یعنی به طور مستمر و بی وقفه پیرو حزب انقلاب کمونیستی بودن. پی کار و پی رونده در راه سامان، تشکیل، تقویت حزب انقلاباند. اینها را که بگوی جنابان قوچانی، یزدی و… غنای عقلانیشان قد نمیدهدچرا که غنای عقلانی واقعی فرد کاملاً به روابط واقعی او وابسته است. روابط ایشان عیان هستند. وقتی میگویی مسئله کمونیسم بر سر تقسیم دیگری از کار نیست اینان گنگ و گیج نگاهت میکنند و درعین حال که پرگویی و زبان چرخانی میکنند به یاد شرکت و موسساتشان میافتند که با این اوصاف و از پس آن: دیگر چه کسی آبدارچی باشد؟ چه کسی جارو زند؟ چه کسی ظرفم را بشوید؟ چه کسی کهنه بچهام را عوض کند؟ چه کسی ماشینم را بشوید؟ و چه کسی و چه کسی… .
ادا و اطوار در تمام معنا آنها را از ریخت انداخته است. آن چنان شدهاند که پازولینی میگوید:
«تعویض آرام آرام ترحم با منطق بیترحم،
زندگیتان مانند یک قمارِ از آغاز باخته است
اما جنتلمنانه، سرفراز و خوشپوش
درون شما، از خودکاوی طفره میرود
این همان وجدان و شناختی است که در خدمت نظام و سرمایه است».
اینجاست که داغ کردهاند و در مجلات خود بارها و بارها کدها و گرای امنیتی در اختیار وزارت اطلاعات میگذارند تا مبارزان کارگری و دانشجویی کمونیست را سرکوب کنند. اینجا دیگر ایده و ذهن به کمکشان نمیآید. اینجا ماده مقدم بر ذهن میشود چراکه باید با خیابان بیایند و مبارزان و کمونیستها را تحت تعقیب قرار دهند.
بی شک هم جواد ظریف آمریکاییها را خوب میشناسد و به اندازه کافی آمریکاییست و هم جان کری ایرانیها را خوب میشناسد و به اندازه کافی ایرانیست. این اصل دیپلماسی ابراهیم یزدی به خوبی رعایت شده است اما نه لازم و نه کافی توافق بین این دو ایرانی ـ آمریکایی به هیچ وجه به نفع تمام طبقات کشور آمریکا و کشور ایران نیست. مطمئناً دیشب در کاخ سعدآباد هیأت حاکمه ایران قر و قمبیل میدادهاند و چراغانی کرده بودند اما خیلی پائینتر ساکنان عمق شهر تهران به فکر فردایند. شنبه 15 فروردین 94 که بسیاری با چند ماه حقوق معوقه و عیدیهای نگرفته باید زیر تولید فرمایشی سال را آغاز کنند و چه آینده نگرانه و انسانی است که مبارزان و کمونیستها برای ساختن اجتماع اشتراکی و امر اجتماعی کردن و عمومی کردن تولید به زیر ناملایمات و شداید قدم خم نکنند. طرفداران آنها بسیارند فقط کافیست بیرق سرخ باز به همان قاب دستمال چرکین زحمتکشان تبدیل شود تا دوباره آن را به اهتزار درآورند.
علی سالکی – 14 فروردین 94