یونان: «در میانه صخره شیلا و گرداب کاریبدیس1» یا «اولویّت استراتژیک حرکت به سمت قدرت دوگانه»
یونان: «در میانه صخره شیلا و گرداب کاریبدیس1» یا «اولویّت استراتژیک حرکت به سمت قدرت دوگانه»
صابر شکوهی
در کشاکش و کشندِ مبارزات سیاسی که پایه در جدالهای درون و میان طبقاتی داشته و گاه به نقاط بدون بازگشت میرسند، نوع تحلیل جریانهای دخیل، چگونگی سازماندهی و شعارهای سیاسی استراتژیکشان، جایگاه برینی را اشغال میکند. در این اثنا، در واقع شعارهای سیاسیِ یک جریان، که برآمده از تحلیلش و «چه باید کرد؟»اَش هستند، در چند کلمه جان کلام و تمامیِ قدرت و کوبندگی آن جریان را با خود حمل میکنند. تو گویی که شعارهای «نان، صلح، زمین» و «تمام قدرت به شوراها» با تمام سادگیشان، مشتی بودند از توشه پرانبان پرولتاریا و حزبش که نه بر سندان توهم، بلکه بر دندان و دهان بورژوازی فرود میآمد و اسطقس و اسکلت بورژوازی را در هم میکوبید. میتوان وجه مشخصه شعارهای صحیحِ استراتژیک را به مثابه چکیده جنبش، درافکندن طرحی دانست که رانهای بس عظیم را موجب میشوند و برج و بارو و استحکامات دشمن را زیر آتشبار خود میگیرد و عرصهای را میگشاید که رزم کارگران را میسور، و شیرازه و قوام و بزم و طیش عیاشان راستیناکخوی را در هممیپیچد.
الگوی یونان را میتوان به منزله الگوی در حال عروجی دانست که میرود به صورت مُسری، در جنوب اروپا، نظم جهانی را به نوعی به چالش بکشد. این الگو، در کنار الگوهای آمریکای لاتین، اکراین و خاورمیانه2، برآمده از تضادهای عصر سرمایهداری گلوبالند که به راستی در وهله اول، بزرگترین دلالتشان چیزی نیست جز عجز عجوزهی سرمایه. در سطح مشخص، هر یک از این الگوها، تحلیل مشخصِ خود را میطلبند و در گام بعد «چه باید کرد؟» راستینشان را. لیکن گفتنیست که هر کدام از این الگوها در کنار تداعی تضادهای سرمایه از زیرینترین لایهها تا پدیداریترین سطوح و پیامدهابشان در ترازهای ملی و ژئوپلیتیک که با انهدام و غارت ثروت اجتماعی و زیست طبقات فرودست همراه است، نمایانگرِ ظرفیتهای حرکت و اقدام پیشروانه نیز میباشند.
الگوی آمریکای لاتین (ونزوئلا و کوبا و بولیوی و …) چندیست که حرکتش را در راه پر زِ سنگلاخِ گانوسا و جلجتای رستگاریِ سوسیالیستی آغاز کرده است و ادامه حرکتش مشروط است به کثیری از عوامل. درس بزرگ الگوی اکراین این بوده و است که در تصادم فاجعهبار دول بزرگ و در هجمه و دفعهی آنها، میتوان کلانـلوحِ میلیشیای پرولتریـکمونیستی را پراتیک کرد و نیز این الگو، آب در خوابگه مورچگان خفته بر راههای نجات توازنات عهد عتیقِ جنگ سردی، ریخت. خاورمیانه در آتش تب نفتش، داعشش، هجمهی غربش، سرمایهداریهای نئولیبرالش، جدالهای فاجعهبار قدرتهای منطقهای و فرا منطقهایاش، مسایل تاریخی چون مسئله فلسطینش، مسئله کردش، بازار عظیم و نیروی کار ارزانش، قطبیت مکنت و مسکنتش و … میسوزد. این آتش، خاورمیانه را به لبه پرتگاه رانده و بیش از همه، نگاه فرشته تاریخ را نظارهگر خویش ساخته است؛ لهیب و نهیب این آتش روز به روز بیشتر، ضرورت بدیل مترقّی را روشن میسازد.
نخستین دلالت الگوی یونان را میتوان شکاف در ایدئولوژیِ رویای اروپایی3 دانست، اروپای آزاد، زیبا، دموکرات، فمینیست، لیبرال، سبز، … . یونان پس از 5 سال کشاکش طبقاتی و سیاسی، فعلاً به گزینه سیریزا رسیده است؛ جنبوجوش و اعتصابات و اعتراضات و باریگادهای خیابانی، فعلاً در گزینه دولت سیپراس و واروفاکیس، آرام گرفتهاند؛ دولتی که از تمام شعارهای خروجش از ناتو، حوزهی یورو، اتحادیهی اروپا، به گزینهی سازش رسیده و تنها شعار دفاع از معیشت مردم را نگهداشته است، آنهم از طریق سازش. دولتی که وزیر اقتصادش میگوید بزرگترین کار سیریزا خریدن زمان است برای آنکه اروپا به دام ارتجاع فرو نرود، او نمیداند که سیاستهای سیریزایش بزرگترین کاری که میکند همان خریدن زمان و اعتبار برای همان ارتجاع است.
… و فرودستان یونان ملتهب باید بدانند که بر میانه صخرهی شیلای ریاضت اقتصادی و بردگی مدرن و نئولیبرالیسم بیشتر 4 و گرداب کاریبدسِ فاشیسمِ پشتِ در، ایستادهاند (که البته از وجهی هر دوی آنها، در بستر و در خدمت پیشبرد منطق سرمایهاند). طبقات کارگری یونان باید بدانند که یا بحران بدهی را با مصادره سرمایهی یونانی و بینالمللیِ در یونان جایگزین میکنند و یا بدهی دولتِ سرمایهداران را با رنج و کار و ریاضت هر روزهشان پس میدهند.
فرودستان و کارگران و کمونیستهای یونان، تا همینجا کارهای بزرگی کردهاند؛ لیکن دیگر نوبت آن است که آن کار بزرگ را بکنند، آن کار خارپشتوار را: حرکت به سمت قدرت دوگانه. حرکت به سمت قدرت دوگانه آن استراتژی اساسی و آن شعار سیاسیای است که نه به منزلهی ایدهآل کمونیستی، بلکه دقیقاً به عنوان تنها راهِ حل بنیادین و واقعیِ سیاسی، در پیشخوان یونان قرار گرفته است. این فهم، مهم است که این حرکت، با تشکیل شوراهای سیاسیـاجرایی کارخانجات، بندرگاهها، محلّات و … در یونان که پایهی مادّیِ آن هماکنون نیز تا حدّی موجود و در این 5 سال پخته شده است، هم ظرفیت فراروی از و تقابل متعیّن با سیریزا را به آنان خواهد بخشید و هم توانایی در هم کوبیدن باندهای فاشیستیای که به زبان آلمانی، اینبار نه میدان کیف، بلکه ستونهای آکروپولیس را به آتش خواهند کشید که بر این ستونها هیچ بسته نیست الّا کارگران و پیشروان و کمونیستهای یونان. هر گامِ اساسی در یونان، به حرکت کردن در این مسیر و یاری به انکشاف آن، بستگی خواهد داشت.
1 – کنایه از قرار گزفتن در میان دو خطر بزرگ.
2 – به عنوان الگوهای در حال حاضر موجود، لیکن هزار گل بر صلیب خواهد رویید.
3 – همنشین رویای مفتضحشدهی آمریکایی
4 – طبق آخرین آمار، مردم یونان با کار هفتگی 42 ساعت، بیشترین میزان ساعت کار هفتگی را در اتحادیه اروپا دارند (منبع: OECD)
درک نویسنده از دو موضوع اصلی این مقاله نادرست است، ولی میشود با وجود این دو غلط هنوز به او نمره ١۸ داد!
یک: کاربرد آن ضرب المثل یونانی نابجاست. یعنی بین ماندن در یورو و ناتو و خروج از آنها تفاوتی نیست و یونان به هر طرف برود در مخاطره است؟
دو- «قدرت دوگانه» یا «حاکمیت دوگانه» در لحظاتی به جنبش کمونیستی تحمیل می شود، اما چیزی نیست که انقلابیون بخواهند رسیدن به آن را هدف خود قرار دهند.
در تئوری مارکسيستی- لنينيستی بحثی زير عنوان «حاکميت دوگانه» یا «قدرت دوگانه» وجود ندارد. اما به موارد و شرايطی اشاره شده است، که در آن قدرت حاکمۀ دولتی نسبت به دو طبقه متخاصم يک نوع استقلال بدست میآورد؛ و يا به عنوان نموداری از يک لحظۀ انتقالی در جريان تکامل انقلاب، قدرت دوگانه دولتی ظهور میکند. انگلس در «منشاء خانواده، مالکيت خصوصی و دولت» در اين مورد میگويد: «… از آنجا که انگيزۀ پيدايش دولت لزوم لگام زدن بر تقابل طبقات بوده؛ از آنجا که در عين حال خود دولت ضمن تصادم اين طبقات به وجود آمده است، لذا بر وفق قاعدۀ کلی، اين دولت- دولت طبقهايست که از همه نيرومندتر بوده و دارای سلطۀ اقتصادی است و به ياری دولت، دارای سلطۀ سياسی نيز میشود و بدين طريق وسايل نوبتی برای سرکوب و استثمار طبقۀ ستمکش به دست میآورد… نه تنها دولت ايام باستان و دوران فئودال ارگان استثمار بردگان و سرفها بود، بلکه «دولت انتخابی» کنونی هم آلت دست استثمار کارِ مزدوری از طرف سرمايه است. ولی استثناً دورههايی پيش میآيد که در آن، طبقات متخاصم به آنچنان توازنی از حيث نيرو میرسند که قدرت حاکمۀ دولتی موقتاً نسبت به هر دو طبقه يک نوع استقلالی به دست میآورد و ظاهراً ميانجی آنان به نظر میرسد… از اين قبيل است سلطنت مطلقۀ سدههای ١۷ و ١۸، بناپارتيسم امپراتوری اول و دوم فرانسه و بيسمارک در آلمان.»
لنين در کتاب «دولت و انقلاب» پس از اشاره به نقل قول فوق از انگلس میافزايد: «از اين قبيل است دولت کرنسکی در روسيۀ جمهوری پس از آغاز تعقيب پرولتاريای انقلابی و در لحظهای که شوراها به برکت رهبری دمکراتهای خردهبورژوآ، ديگر ناتوان شده اند و بورژوازی هم هنوز به اندازۀ کافی نيرومند نيست تا صاف و ساده آنها را پراکنده سازد.» لنين در آوريل ١۹١۷ در مقالۀ «در بارۀ قدرت دوگانه» شرايط بروز لحظهای قدرت دوگانه سياسی و وظايف حزب طبقه کارگر در روند يگانه شدن محتوم آن را توصيف میکند:
«مسأله اساسی هر انقلاب موضوع قدرت حاکمه در کشور است. بدون توضيح اين مسأله نمیتوان از هيچگونه شرکت آگاهانه در انقلاب و به طريق اولا از رهبری آن صحبت کرد. خودويژهگی بینهايت شايان توجه انقلاب ما در اين است که اين انقلاب يک قدرت دوگانه به وجود آورده است. اين فاکت را بايد مقدم بر هر چيز برای خود روشن نمود، زيرا بدون پی بردن به آن نمیتوان گامی به پيش برداشت. بايد توانست «فرمول»های قديمی مثلاً فرمولهای قديمی بلشويسم را تکميل و اصلاح نمود زيرا اين فرمولها، چنانچه معلوم شده به طور کلی صحيح بوده است، ولی اجزای مشخص آنها صورت ديگری به خود گرفته است. سابقاً در بارۀ قدرت دوگانه احدی فکر نمیکرد و نمیتوانست هم فکر کند. قدرت دوگانه عبارت از چيست؟ عبارت از اينست که در کنار حکومت موقت، يعنی حکومت بورژوازی، حکومت ديگری تشکيل يافته، که هنوز ضعيف و در حالت جنينی است. ولی به هر حال موجوديت عملی و مسلم داشته و در حال نمو است: اين حکومت شوراهای نمايندگان کارگران و سربازان است. ترکيب طبقاتی اين حکومتِ ديگر، چگونه است؟ پرولتاريا و دهقانان (که به لباس سربازان ملبس هستند). خصلت سياسی اين حکومت چيست؟ ديکتاتوری انقلابی يعنی قدرتی که مستقيماً بر تصرف انقلابی و ابتکار بلاواسطۀ تودههای مردم از پايين- متکی است، نه بر قانون صادره از طرف يک قدرت متمرکز دولتی… اين قدرت حاکمه به کلی غير از آن نوعيست که به طور کلی در جمهوری پارلمانی بورژوا دمکراتيکی که تا کنون تيپ عادی به شمار میرفت و در کشورهای پيشرفته اروپا و آمريکا حکمفرماست،- ديده میشود. اين قدرت از همان نوع کمون ١۸۷١ پاريس است. مشخصات اصلی اين نوع
١) منبع قدرت- قانونی نيست که قبلاً در پارلمان مورد بحث قرار گرفته و به تصويب آن رسيده باشد، بلکه ابتکار مستقيم تودههای مردم از پايين و در محلها و به اصطلاح رايج «تصرف» مستقيم است؛
٢) تسليح مستقيم تمام مردم به جای پليس و ارتش، که مؤسساتی جدا از مردم و در نقطۀ مقابل مردم هستند. در شرايط وجود اين قدرت نظام امور در کشور توسط خود کارگران و دهقانان مسلح و خود مردم مسلح حفظ میشود؛
۳) مستخدمين دولت و دستگاه بوروکراتيک نيز يا جای خود را به قدرت بلاواسطۀ ناشی از خود مردم میدهند و يا حداقل تحت کنترل مخصوص قرار میگيرند و نه تنها انتخابی میگردند، بلکه با اولين در خواست مردم قابل تعويض خواهند بود، يعنی تا مقام عاملين ساده تنزل مینمايند و از قشر ممتاز دارای «مقاماتی» با حقوق عالی، بورژوايی، به کارگرانی از «رستۀ» مخصوص بدل میشوند که حقوق آنها از حقوق معمولی يک کارگر خوب بالاتر نخواهد بود. ماهيت کمون پاريس که نوع مخصوصی از دولت است، در همين و فقط در همين است…
کارگران آگاه برای نيل به قدرت بايد اکثريت را به سوی خود جذب نمايند: مادام که بر تودهها فشار وارد نمیشود راه ديگری برای نيل به قدرت حاکمه وجود ندارد. ما بلانکيست نيستيم، يعنی طرفدار تصرف قدرت از طرف يک اقليت نيستيم، ما مارکسيست يعنی طرفدار مبارزۀ طبقاتی پرولتاری عليه گيجسری خردهبورژوايی، عليه شوينيسم دفاعطلبانه و عبارتپردازی و عليه تبعيت از بورژوازی هستيم. پس به تشکيل حزب کمونيست پرولتاريا بپردازيم، بهترين هواداران بلشويسم عناصر آن را تشکيل داده اند؛ برای فعاليت طبقاتی پرولتاريا متحد شويم. در آنصورت است که روز به روز تعداد هر چه بيشتری از پرولتارها و دهقانان تهيدست به هواداری ما برخواهند خاست. زيرا زندگی هر روزه بطلان اوهام خردهبورژوايی «سوسيال دمکراتها»… و نيز «سوسيال رولوسيونرها»، اين خردهبورژواهای بسی «خالصتر» و غيره و غيره را به ثبوت میرساند.
بورژوازی طرفدار قدرت يکتای بورژوازيست. کارگران آگاه طرفدار قدرت يکتای شوراهای نمايندگان کارگران و برزگران و دهقانان و سربازان، يعنی طرفدار قدرت يکتايی هستند که موجبات آن از راه روشن شدن ذهن پرولتاريا و رهايی وی از قيد نفوذ بورژوازی فراهم شده باشد نه از راه ماجراجويی. خردهبورژوازی- «سوسيال دموکرات»ها، «اس آر»ها و غيره – در حال نوسانست و مانع اين روشنشدن و رهايی میگردد. چنين است تناسب واقعی، يعنی طبقاتی قوا که تعيينکنندۀ وظايف ما است.»
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1917/apr/09.htm
لنين در همان تاريخ در «وظايف پرولتاريا در انقلاب ما: طرح پلاتفرم حزب پرولتاری» يک بار ديگر به پديدۀ قدرت دوگانه اشاره میکند: «مهمترين خصوصيت انقلاب ما، خصوصيتی که توجه عميق نسبت به آن به شکل مؤکدی ضروری است قدرت دوگانهايست که در همان روزهای اول پس از پيروزی انقلاب بوجود آمده است:
اين قدرت دوگانه در وجود دو حکومت تجلی میکند: يکی حکومت عمده، حقيقی و واقعی بورژوازی، يعنی «حکومت موقت» لووف و شرکا، که تمام ارگانهای قدرت را دراختيار خود دارد و ديگری حکومت اضافی، فرعی و «کنترلکننده» در وجود شورای نمايندگان کارگران و سربازان پطروگراد که ارگانهای قدرت دولتی در دست آن نيست. ولی مستقيماً بر اکثريت مسلماً قاطع مردم و کارگران و سربازان متکی است…. جای کوچکترين شکی نيست که اين «درآميختگی» نمیتواند مدت مديدی دوام يابد. وجود دو قدرت در يک کشور امکانپذير نيست. يکی از آنها بايد نابود شود و تمام بورژوازی روسيه اکنون با تمام قوا و با تمام وسايل در همه جا فعاليت میکند تا شوراهای نمايندگان سربازان و کارگران را برکنار سازد، ضعيف کند، به صفر برساند و قدرت يکتايی از بورژوازی بوجود آورد. قدرت دوگانه فقط نموداری از يک لحظۀ انتقالی در جريان تکامل انقلاب است…»
https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1917/apr/04.htm
لایکلایک