پرش به محتوا

فلسطين و اسرائيل – فلسطين ١۹۸٧-٢٠٠٠

فلسطين و اسرائيل
مبارزه مردم فلسطين براى کشورشان
بهمراه جزوه «براى رهايى فلسطين» نوشته استفان بکمان
نويسنده: استفان بکمان
مترجم: پيام پرتوى
۵· فلسطين ١۹۸٧-٢٠٠٠
انتفاضه
در ۹ سپتامبر ١۹۸٧ انتفاضه فلسطين آغاز شد. وقوع آن قابل پيش بينى بود – تعقيب و آزار دائمى و رفتار توهين آميز  نسبت به مردم فلسطين دير يا زود غير قابل تحمل ميشد· با اينحال از ديدگاه اسراييلى دامنه اين خشم مردمى شگفت آور و غير منتظره بود – با جوانانى که سنگ پرتاب ميکردند٬ پرچمهاى فلسلطين را به اهتزاز در مياودند و لاستيکهاى آتش زده را بسوى پايگاههاى نظامى اسراييلى مى غلطاندند. اعتراضات مردمى در نوار غزه آغاز شد٬ اما بسرعت تا ساحل غربى گسترش و دامنه آن بسرعت به سراسر منطقه اشغال شده سال ١۹٦٧ کشيده شد.
شگفت انگيز حتى به اين دليل که ساف در آنزمان سازمانى ضعيف قلمداد و در دستور کار سياسى اهميت مسئله فلسطين تنزل داده شده بود. يکسال قبل از آن در جلسه اى ميان سران بلند پايه دولتهاى عرب اين مسئله براى نخستين بار در دستور کار نيز قرار نگرفته بود.
انتفاضه به معناى مبارزه به شيوه اى کاملا متفاوت نيز بود. مقاومت از داخل و خارج سازماندهى و تمام جامعه فلسطين و توده ها به مبارزه کشيده شده بودند· اسراييل به روش معمول: خشم فلسطينيان با عمليات نظامى پاسخ داده شد. سنگها با آتش سلاحهاى اتوماتيک مواجه شدند. حلقه آهنين اسراييل گرداگرد مناطق اشغال شده سختر و بيرحمانه تر بسته شد.
گذرگاههاى مرزى به اسراييل به روى فلسطينيان بسته و بيش از ١٠٠٠٠٠ فلسطينى که در آنجا کار و هر روز از ايستگاههاى به اصطلاح بازرسى عبور مينمودند٬ کارشان و در نتيجه  درآمد ناچيزيشان را٬ اغلب کارهاى موقتى کم درآمد٬ از دست دادند. حمل و نقل کالاهاى فلسطينيى٬ توليدات کشاورزى٬ سبزيجات٬ زيتون٬ و غيرو که در داخل اسراييل بفروش ميرسند نيز متوقف و در مرزها بر روى چرخهاى دستى و کاميونها باقى مانده و فاسد شدند.
وزير دفاع وقت٬ اسحاق رابين٬ به سربازان اسراييلى فرمان داده بود که دست و پاى کارگران را٬ هنگام اعتراض بر عليه حکومت اشغالگر٬ خرد کنند. اينکه اين نه يک زبان نمادين جنگى٬ بلکه يک فرمان نظامى بود٬ از طريق تصاوير بسرعت به جامعه جهانى ٽابت شد. با اينحال٬ همزمان٬ اجتناب از آغاز تغيير تصوير «اسراييل کوچک» بعنوان قربانى٬ در معرض يک تهديد وحشيانه آگاهانه/عربى٬ ترويج شده توسط صهيونيستها و متحدانش در جهان غرب از زمان ظهور کشور٬ امکانپذير نبود·
ماشين جنگى نيرومند و مجهز اسراييل دقيقا با همان درنده خويى٬ خشونت و مردم ستيزى عمل نمود که حکومتهاى اشغالگر غالبا بر عليه مردم غير نظامى که مورد ستم قرار ميدهند عمل مينمايد.
اسراييل بعنوان «مجازات» و «انتقام» اخراج جمعيت فلسطينى را٬ از جمله با روش بيرحمانه تخريب خانه هاى فلسطينيان توسط بولدزر٬ اعمال نمود. سياست شهرک سازى يهودى بر خلاف قوانين بين المللى در مناطق اشغال شده تسريع شد.
توسط ارتش اسراييل با سياستى آگاهانه اعدام بر عليه رهبران و فعالان انتفاضه٬ توسط «وانمود سازى» (Mista´ rivim به عبرى)٬ به عبارت ديگر زنان عرب يا مردان پير-ه ملبس به لباس اسراييلى که به روستاها و شهرهاى فلسطينى رفته و مردم را ترور ميکردند٬ به اجرا گذارده شد· ميان ١۹٧۸ و ١۹۹١ اعدام دستکم ٧٥ غير نظامى فلسطينى که به چنين روشى سر به نيست شده اند مستند شده است. اين انتفاضه – شورش – نزديک به شش سال ادامه يافت.
با انتفاضه مبارزه آزاديخواهانه فلسطين مستقيما به داخل مناطق اشغال شده توسط اسراييل برده شد· توده هاى فلسطينى نشان دادند که تحقير و ستم را بدون اعتراض نخواهند پذيرفت·
مسئله فلسطينيان با انتفاضه يکبار ديگر در کانون توجه دوباره٬ در خارج از خاور ميانه٬ قرار گرفت. جهان غرب امپرياليستى ديگر قادر به ناديده گرفتن و يا بى اهميت جلوه دادن درخواست مردم فلسطين نبود· اگر در گذشته مبارزه٬ مرکز ٽقل مقاومت و حملات خود را در «خارج» داشت و توسط ساف و جنبش فلسطينى در تبعيد هدايت ميشد٬ اکنون دقيقا به مرکز فلسطين منتقل شده بود·
يکى از تغييرات مهم  بدست آمده از انتفاضه دست برداشتن ملک حسين در اوت ١۹۸۸ از ادعاى قبلى اردون در مورد مالکيت بر روى ساحل غربى بود· در نتيجه راه براى برداشتن گامى هموار گشت که ساف و ياسر عرفات در رابطه با نشست سران بلند پايه در الجزاير در تابستان بعد اتخاذ نموده بودند· در نوامبر٬ اگر چه نمادين٬ دولت فلسطين اعلام شد.

«سازش تاريخى»
اما اعلاميه بخودى خود همچنين از وقوع واقعه اى خبر داد که سازش تاريخى ساف خوانده شد. يک شناسايى رسمى دولت اسراييل٬ که به نوبه خود به معناى راه حل سياسى شد که از آن پس ياسر عرفات و نيروهايى هوادار او در ساف به آن پيوستند٬ راه حل دو دولت بود.
دو دولت٬ فلسطين و اسراييل٬ در کنار هم. دو دولت٬ که از طريق قراردادى بر اساس فرمول «کشور در ازاى صلح» هدفش دستيابى به صلح بود. از طرف ديگر ساف برنامه و موضع ملى قبلى خود را٬ مبارزه براى آزادى تمام فلسطين٬ رها نمود٬ که يک فلسطين آزاد و دمکراتيک بايد جايگزين اسراييل بعنوان يک دولت صهيونيستى با ساختارى استعمارى ميشد· فلسطينى برابر براى همه٬ برابر براى همه فلسطينيان و يهوديانى که از گذشته مردم کشور محسوب ميشدند.
«سازش تاريخى» در واقع به معناى تسليم تا ٧۸ درصد از مساحت فلسطين توسط طرف فلسطينى بود. در ازاى يک فلسطين کوچک٬ متشکل از ساحل غربى و نوار غزه٬ رهبرى ساف اکنون براى برسميت شناختن امنيت اسراييل و مرزهايش از سال ١۹٤۸ و صلح با آن آماده بود·
در خلال دوران شش ساله انتفاضه بيش از ١٤٠٠ فلسطينى کشته و ٢٠٠٠٠ نفر زخمى شده بودند. در همان دوران شهرکهاى يهودى در مناطق اشغال شده از تقريبا ٧٥٠٠٠ تا بيش از ١٢٠٠٠٠ هزار افزايش يافته بودند. سياست شهرک سازى امرى محوريست چرا که اراٸه دهنده تقريبى يک سنجش مشخص و قابل توجه از تمايل اسراييل است براى يافتن يک راه صلح آميز·
بر اساس حقوق بين الملل يک حکومت اشغالگر به انجام هر گونه رفتارى مجاز نيست· حقوق وتعهدات در مناطق اشغال شده از جمله در بخش چهارم قرارداد ژنو تنظيم شده اند· کشور امضاء کننده اين قرارداد موظف به دنبال نمودن مفاد آنست· از جمله نکات  اساسى در قرارداد ژنو ممنوعيت انتقال مردم خودى به مناطق اشغالى٬ و عدم اخراج مردم بومى از آنجاست. در خلال اشغال مسئوليت شرايط زندگى مردم٬ مانند حق دسترسى به غذا٬ آب٬ امرار و معاش٬ غيرو غيرو٬ بر عهده حکومت اشغالگر نهاده شده است·
حتى ديگر کشورهايى امضا کننده قرارداد ژنو نيز به انجام مسئوليتهايى مکلف گشته اند٬ و آن عبارت است از کسب اطمينان در مورد اينکه حکومت اشغالگر به وظائف خود در قبال فلسطينيان عمل مينمايد· اعلاميه ٢٤٢ سازمان ملل – که خواستار عقب نشينى بدون قيد و شرط اسراييل از زمينهاى اشغالى است – بر اساس اين اصول بنا شده اند·
فروپاشى اتحاد جماهير شوروى
در خلال سالهاى انتفاضه تغييرات بسيارى در وضعيت سياسى جهان رخ داد. فروپاشى بلوک سوسياليستى٬ و انحلال اتحاد جماهير شوروى٬ توازن قدرت را بسود امپرياليسم و کاپيتاليسم تغيير داد. جرج بوش رئيس جمهور آمريکا يک «نظم نوين جهانى» را وعده داد٬ نظمى که در آن مطالبات اقتصادى نيروهاى بازارى و نئو ليبرالى براى آزادى بمنظور نابودى و استٽمار کارگران به ملودى آينده مبدل ميشد.
آمريکا بعنوان تنها ابر قدرت باقيمانده در جهان٬ «رهبرى» خود را بر سراسر جهان به اصطلاح آزاد حفظ کرد. اکنون که ديگردشمن «سوسياليستى» بعنوان رقيب اصلى وجود نداشت٬ «نظم جديد جهانى» ايجاد ميشد· هر کشور يا رهبر سياسى که با تسلط آمريکا و جهان غرب مخالفت نشان داد و يا هژمونى آنان را به چالش کشيد٬ با خطر خفه شدن مواجه شد·
جنگ خليج فارس در زمستان ١۹۹١ اولين مٽال بر اين نظم سياسى نوين است. دبيرکل وقت ناتو٬ ويلى کلاوس/ بلژيکى٬ از يکسال قبل٬ در پاسخ به مباحٽ در مورد برچيده شدن ناتو پس از پايان جنگ سرد٬ اعلام نمود که «بنيادگرايى اسلامى ميتواند نشان دهد که براى جهان [آزاد] خطر بزرگترى از کمونيسم است»·
رهبر عراق صدام حسين  در تابستان ١۹۹٠ به کشور همسايه کويت يورش برد. در ژانويه ١۹۹١ آمريکا تحت پوشش سازمان ملل متحد عراق را مورد حمله نظامى قرار داد. انگيزه هاى سياسى ملى/عربى حمله به عراق و نتايج جنگ خليج فارس٬ خارج از چهارچوب اين متن قرار دارند. بهمان ترتيب گفتگو در مورد انگيزه واقعى امپرياليسم آمريکا براى جنگ خليج فارس. حمله عراق به کويت فقط بهانه مناسبى بود براى تقويت کنترل آمريکا بر نفت منطقه و انزواى رژيمهاى عربى که از جبهه آمريکا حمايت ننموده بودند.
آمريکا بسيارى از رژيمهاى ارتجاعى عرب را با سخنرانى در مورد تهديد عراق بر عليه تمام ٽبات منطقه بعنوان بهانه٬ بخود نزديکتر نمود. به آن رژيمهاى عربى که از حمله آمريکا حمايت نموده بودند٬ پاداش داده شد. براى مٽال بخش بزرگى از بدهيهاى مصر بخشيده و نام سوريه از فهرست  کشورهاى «تروريست» حذف شد. برعکس يمن در شوراى امنيت سازمان ملل متحد (در آنزمان يمن بصورتى اتفاقى در آن عضو بود) از دادن راى مٽبت به قطعنامه سر باز زده بود٬ بلافاصله از دريافت وام از قبل اعطا شده محروم شد·
آمريکا طى يک دهه فعالانه به بازسازى ارتش عراق يارى رسانده بود. در خلال بخش بزرگى از دهه ۸٠ جنگ خونينى ميان ايران و عراق در گرفت· سياست جنگى رهبران دولت عراق در اين جنگ با سکوت آمريکا حمايت شد. و اين بخاطر اينکه آن جنگ بر عليه دشمن اصلى آمريکا در منطقه در آنزمان٬ ملاهاى ايران٬ قراول رفته بود.
١۹۸۸ آمريکا يک هواپيماى مسافربرى ايرانى را با ٢۹٢ قربانى بعنوان نتيجه٬ سرنگون نمود. هواپيما٬ که در مسير برنامه ريزى شده اى ميان تهران و امارات متحد عربى پرواز ميکرد٬ توسط يکى از کشتيهاى جنگى آمريکا که در تنگه هرمز مستقر بود و از حمل و نقل نفت جلوگيرى مينمود و در ضديت با تمام حقوق بين الملل بارها به قلمرو آبى ايران جهت «مبارزه» با قايقهاى موتورى کوچک سپاه پاسداران انقلاب اسلامى تجاوز نموده بود٬ سرنگون شد.
با دولت تازه انتخاب شده تحت رهبرى جرج بوش در اهداف جغرافياى سياسى آمريکا در منطقه تغييرى آغاز شد. آن از جمله به اين امر منجر شد که ليبى بخاطر انفجار هواپيماى مسافربرى آمريکايى بر روى آسمان لاکربى در اسکاتلند که چند ماه پس از سرنگون نمودن هواپيماى مسافربرى ايرانى روى داد مجرم شناخته شد. اين عليرغم اينکه رهبر ايران خمينى شخصا قول انتقام داده بود و اينکه سيا و ام اى ۶/ انگليس به اين نتيجه رسيده بودند که فاجعه لاکربى پاسخ رژيم ايران بود.
با نفوذ بسيار عظيم آمريکا بر روى تعداد زيادى از رژيمهاى عربى ارتجاعى٬ رهبر عراق٬ صدام حسين٬ امکان تقويت جايگاه عربى/ملى خود را٬ از جمله توسط حمايت شديد خود از ساف و اهداف مردم فلسطين٬ با آگاهى کامل از اينکه در ميان مردم عرب از حمايت گسترده اى برخوردار است٬ فراهم شده ديد.
با جنگ خليج فارس ساف و ياسر عرفات نيز٬ تقويت شده توسط لفاظيهاى شديد صدام حسين براى فلسطين٬ در وضعيت سياسى پيچيده اى قرار گرفتند. رهبران عراق درخواست عقب نشينى اسراييل از سرزمينهاى اشغالى را به عقب نشينى از کويت پيوند زدند. در مراحل ابتدايى جنگ خليج فارس عراق جهت تاکيد هر چه بيشتر بر روى اين ارتباط تعدادى موشک اسکاد بسوى اسراييل پرتاب نمود·
ساف و ياسر عرفات بمنظور ممانعت از ايجاد «حمام خون ميان برادران عرب» پيشنهاد ميانجيگرى ميان عراق و کويت را ارائه نمودند. اين موضع از جانب اسراييل و آمريکا بسرعت بعنوان حمايت ساف از «ديکتاتور صدام حسين» در مناقشه تشريح شد. در اين ميان عرفات و ساف منزوى تر شدند چرا که آمريکا شوراى امنيت سازمان ملل متحد را به پذيرفتن حمايت از درخواست جنگ آمريکا بر عليه عراق متقاعد نموده بود·
شکست عراق بهمين دليل شکستى شد سياسى براى ساف٬ و بدين ترتيب تضعيف جايگاهش در جهان غرب· ماداميکه توده هاى فلسطينى در شورش انتفاضه بر عليه اشغالگران صهيونيست مبارزه مينمودند٬ رهبران آنان در ساف تحت فشار آمريکا مردد بودند.
وزير امور خارجه وقت آمريکا جيمز بيکر دو سال بعد گفتگوهاى واشنگتن خود را اينچنين فرموله نمود٬ «ما ابتدا در جنگ سرد بر اتحاد جماهير شوروى پيروز شديم٬ با جنگ خليج فارس راديکاليسم اعراب را شکست داديم. اين دو وضعيت اساس حوادٽ-ه در جريان را تشکيل ميدهند·»
«گفتگوهاى مادريد»
در تابستان ١۹۹١ هنگاميکه دو «طرف» مناقشه براى انجام مذاکرات به گفتگوهاى موسوم به گفتگوهاى مادريد دعوت شدند٬ کمتر از شش ماه قبل از پايان جنگ خليج فارس٬ جايگاه ساف ضعيف بود.
ساف به انتخاب نماينده گان خود نيز مجاز نشد· فلسطينى «مورد قبول» از جانب اسراييل ديکته ميشد· هدف روشن بود٬ تنزل موضع ساف بعنوان «تنها نماينده قانونى مردم فلسطين»٬ موضعى که در خلال دهه ۸٠ از طرف بخش بزرگى از جامعه جهانى مورد حمايت قرار گرفته بود· در عوض اسراييل قادر به تعيين افرادى ميشد که نمايندگی مردم فلسطين را برعهده ميگرفتند·
عدم «نابرابرى» ميان دو طرف مذاکره کننده را روشنتر از اين بسختى ميتوان نشان داد· تاکتيک اسراييل در مذاکرات نيز روشن بود٬ تا حد توان به تعويق انداختن آنها بود٬ از جمله٬ با عبارات وزير امور خارجه آنزمان اسراييل٬ «جهت ايجاد واقعيتهاى جديد بر روى زمين»·
واقعيتهاى جديد بر روى زمين از جمله به معناى ساخت و ساز اجبارى و سازماندهى شده شهرکهاى يهودى در مناطق اشغال شده است. از ١۹۸٧ شمار شهرکها از تقريبا ٧٥٠٠٠ به نيم ميليون در سال ٢٠٠٠ (و با احتساب آنهايی که در حال حاضر در زمينهای بهره برداری شده در اطراف بيت المقدس وجود دارند بيش از ٣٠٠٠٠٠)! افزايش يافته اند·
انتقال جمعيت خودى به مناطق اشغال شده در تضاد مستقيم با حقوق بين الملل قرار دارد. ايجاد آگاهانه مانع بر سر راه هر گونه راه حلی٬ همزمان با اين ادعا که بدنبال صلح با فلسطينيان است٬ اقداميست که اسراييل به انجام آن مشغول است· هر چه شمار شهرکهاى ساخته بيشتر٬ هر چه روشنتر که اسراييل خيال ترک مناطق اشغال شده را ندارد·
سياست شهرک سازى هنگاميکه که حزب کار اسراييل (عليرغم اساس استعمارى خود عضو بين الملل سوسياليستى سوسيال دمکراتها) قدرت دولتى در تصاحب خود دارد عمدتا بعنوان يک امر ضروری «براى امنيت اسراييل» استدلال شده است· حزب دست راستى ليکود در جايگاه دولتى آشکارا از گروههاى مذهبى حمايت مینمايد که بر اساس باورشان کتاب مقدس به اسراييل حق تصرف زمين را ميدهد. به گفته اين ارتجاعيون هر گامى به عقب جنايتيست بر عليه خواست خدا و بهمين دليل شايسته مجازات.
باروخ گلدشتاين/مستعمره نشين که در ٢۹ فوريه ١۹۹٤ ٬ ٢۹ فلسطينى را در مسجد ابراهيم ترور کرد٬ از خود با اين استدلال که ابزارى بود براى تحقق خواست خدا دفاع نمود· از جانب برخى از متعصبان يهودى ترور نخست وزير وقت٬ رابين٬ در سال ١۹۹٥«خودکشى» اعلام شد چرا که به دادن بخشهايى از مناطق ساحل غربى٬ بر خلاف خواست خدا٬ به فلسطينيان اظهار تمايل نموده بود·
مهاجران بعنوان نيرويى پشتيبان شرايط را براى ادامه کنترل اسراييل بر روى مناطق اشغالى فراهم ميسازند. آنها مسلحانه٬ خشونتى پيوسته را بر عليه مردم افلسطين به اجرا ميگذارند. ميان ١۹۸٧-۹١ ٬ ٤٢ ترور ٽبت شده وجود دارد که توسط غير نظاميان اسراييلى بر روى فلسطينيان٬ در مقايسه با صدور سه حکم محکوميت٬ انجام شد·
ياسر عرفات جهت بازيابى جايگاه خود آماده به دادن امتيازات جديد بود. پس از به اصطلاح مصالحه تاريخى ١۹۸۸ ٬ که اسراييل بعنوان کشور برسميت شناخته شد٬ عرفات/ساف در واقع از ٧۸ درصد از قلمرو فلسطين صرف نظر نمودند٬ اکنون پذيرش مذاکرت از جانب عرفات با هدف يک پيمان نامه صلح٬ ميتوانست به معناى قرار دادن آينده بخشى از منطقه اشغال شده بر روى کفه ترازو باشد.
اين موضع امتيازى- ه جديد٬ ساف/ پ اف ال پ/د·اف·ال·پ را پراکنده تر نمود و از جانب ديگر سازمانهاى راديکال بعنوان يک خيانت و در تناقض با برنامه ساف ارزيابى شد· شرايطى که بر اساس آنها روند صلح در آينده پايه گذارى ميشد نيز پذيرفته نشدند. در چهار چوب ساف٬ تلاشهاى مختلفى براى ايجاد مقاومت٬ از جمله جبهه موسوم به امتناع در دوران آغازين دهه ۹٠ ٬ صورت گرفت· همزمان توسط عرفات و نيروهاى نزديک به وی روشى هوشمندانه  بکار گرفته شد· نه بخاطر اينکه عرفات بعنوان يک استاد در مورد تاکتيکهاى سياسى شناخته نشده است٬ در اين زمينه همواره راهى براى هر گونه اراٸه امتيازى٬ بازى سياسى٬ هر تعهد و الزامى باقى ميماند.
در خلال دهه ۹٠ جناح «چپ» در ساف٬ هم مارکسيستها و هم نيروهای راديکال ديگر٬ از جمله به دنبال تغييرات سياست جهانى در کل تضعيف شده اند· گروههايى در ساف که از نظر سنتى با رژيمهاى عربى ارتباط نزديکی داشته اند٬ بدليل بازبينى اولويتها در نزد اين رژيمها کاهش مقام پيدا کرده اند.
در اينجا چند کلامى در مورد سازمانهايى که هرگز در ساف نبوده اند اما در خلال دهه ۹٠ حمايت مردمى خود را افزايش دادند. هنگام آغاز انتفاضه در سال ١۹۸٧ ٬ رژيم اسراييل به حمس – ه از نظر مذهبى مسلمان٬ به اميد مبارزه با الفتح و ديگر سازمانها موجود در ساف٬ جايگاهى قانونى اراٸه نمود·
اما حمس ستيزه جوتر شده و همزمان با امتيازات عرفات٬ با شعارهاى خود در مورد ادامه مبارزه همدردى گسترده ترى را در ميان فلسطينيان جلب خود نموده٬ و اقدامات اجتماعى (براى مٽال خدمات بهداشتى) که انجام ميدهند٬ موضع آنان را تقويت نموده است.
حمس ميگويد٬ «شما ناظريد که عبارات مارکسيستها و سياستمداران راديکال ساف چه ارزشى دارند. با بدست آوردن کمى قدرت خوشحال شده و کاملا فراموش کرده اند که مبارزه بر سر آزادى کامل فلسطين است»·
توافقنامه واشنگتن
گفتگوهاى مادريد به تماسهاى جديد٬ «گفتگوهاى محرمانه»٬ ميان نماينده گان اسراييل و ساف/عرفات منجر شد· اين گفتگوها با آنچه که طراحى قوانين کار حول مواردى که بعنوان «مشکلات اصلى» تشريح ميشوند: وضعيت آينده بيت المقدس٬ حقوق پناهنده گان٬ آزادى زندانيان سياسى٬ مسائل مسکن آغاز شد٬ و اينها بدون اطلاع مذاکره کنند گان در مادريد٬ و طى مدت زمانى طولانى ميان گروههاى متخصص مختلف٬ بدون «محصور» نمودن خود در زنجيرهاى سياسى معمولى٬ و همانطور که گفته شد «از اين طريق ناديده گرفتن داستانهاى قديمى صورت پذيرفتند·
قسمت اعظم اين گفتگوها در اسلو انجام شدند و به تدريج به «توافقنامه صلحى» انجاميد که در يک بعد از ظهرآفتابى٬ ١٣ سپتامبر ١۹۹٣ ٬ طى تشريفاتى با شکوه در واشنگتن توسط عرفات٬ رابين و پرز٬ تحت نظارت بيل کلينتون و وزير امور خارجه روسيه آندری کزیروف امضاء شد· محتواى اين توافقنامه را٬ که قرارداد اسلو ناميده شد٬ ميتوان به ترتيب ڒير خلاصه نمود:
۱- يک فلسطين خودگران٬ با اريحا و مناطق نزديک به آن و بخشهايى از نوار غزه٬ ايجاد ميشود·
۲- ادامه مذاکرت را اينکه چه مناطق ديگری به منطقه خودگردان فلسطين داده خواهد شد تعيين خواهد نمود.
۳-  توافقنامه پايانى صلح بايد ظرف پنج سال به انجام رسيده و امنيت در مرزهاى به رسميت شناخته شده براى اسراييل و يک فلسطين آينده ضمانت شده باشد.
۴- براى امکانپذير نمودن تحرک مٽبت اين فرايند «دشوارترين مسائل» به آينده موکول ميشوند٬ در حاليکه ابتدا مسائل «آسانتر» مورد بحٽ قرار ميگيرند. حل اين مسائل به ايجاد جو اعتماد ميان دو طرف٬ که پایه و اساس مقابله با مسائل مربوط به درگیری های پیچیده در بخش دوم از دوره پنج ساله را بنا مينهد٬ يارى خواهد رساند.
چه شد که ياسر عرفات و همکاران وى قراردادى را امضاء کردند که آشکارا ناقض ضوابط ساف و برنامه ملى آنست٬ و آن بدون دخالت کميته اجرايى ساف و بدون فرا خواندن بالاترين ارگان ساف٬ شوراى ملى فلسطين؟۔
يک پاسخ را ميتوان در پراکندگى ساف و پاسخى ديگر را در جايگاه قدرتى که عرفات و سازمان وی٬ الفتح٬ طى سالها در ساف تشکيل داده بودند جستجو نمود. ساف فاقد ساختار دمکراتيک و بدنه هاى کنترل کننده است٬ بدنه هايى که به ممانعت از توسعه اى قادرند که در آن يک فرد يا موضع سازمانى بر اساس فساد٬ رشوه و سياست خويشاوند سالارى بنيان نهاده ميشود·
اينگونه کمبودها در ساف از سالها قبل توسط پ اف ال پ و ديگران مورد انتقاد قرار گرفته و درخواستها جهت اصلاحات دمکراتيک ارائه شده بودند. اما آنها خود قادر به انجام چنين تغييراتى نبودند٬ اما در عوض به منتقدان ٽابت قدم عرفات و حکومت وی مبدل گشتند۔
اينکه عرفات آنانرا٬ با اين وجود٬ در ساف تحمل ميکند٬ و اينکه او در زمان مناسب جهت تجديد همکارى دست خود را بسويشان دراز کرده است٬ در ارتباط با قابليت عرفات در دادن مانور سياسى و بهره بردارى از هر فرصتى قرار دارد.
اين تصور عرفات شايد بتواند يکى از دلايل باشد٬ دقيقا مانند زمانى که رئيس جمهور آمريکا [ليندون جانسون] در مورد منتقدان انجام داد٬ که عليرغم انتقاد خود٬ با اين وجود٬ موقعيت خود را حفظ کرد: اين بهتراست که آنها اينجا در داخل باشند و به آنها اجازه بدهيم که به بيرون بشاشند٬ تا اينکه بيرون باشند و از خارج به ما بشاشند!
بخشى از توافقنامه واشنگتن مسٸوليت متوقف نمودن انتفاضه و انجام «اقدامات تروريستى» از جانب مردم فلسطين را بر عهده حکومت خودگردان فلسطين نهاده بود· اسراييل از طريق توافقنامه همچنين از زير بار تعهدات اقتصادى و اجتماعى خود درقبال تقريبا يک ميليون فلسطينى٬ که در نوار غزه تحت شرايط اسفناک زندگى ميکنند٬ شانه خالى کرد.
اينک مسئوليت حکومت خودگردان بود که يک زندگى مطلوب را به «شهروندان» خود بدهد. به زبان ساده اسراييل به اهداف خود دست يافته بود!٬ اينکه فلسطينيان در آينده در مقابل يکديگر قرار ميگرفتند٬ که نيروى پليس حکومت خود گردان (تنها نيروى فلسطينى که بر اساس قرارداد اجازه حمل سلاح داشت) به استفاده از سلاح خود بر عليه مردم خودش ناگزير ميشد·
اسلو(٢)
يکسال پس از واشنگتن و اسلو (١) قرارداد موسوم به اسلو (٢) آمد. نقشه در اين جزوه از معنای اين دو  قرارداد تصوير روشنى اراٸه ميدهد۔
kmgbzrtr

توضيحات در مورد نقشه- مترجم:
ntdfrtsd45454mhvgdrtd

با اسلو (٢) به اريحای – ى تحت کنترل حکومت خودگردان فلسطين – و منطقه غزه٬ ٧ منقطه بسته به عبارت ديگر شهرهاى جنين٬ طولکرم٬ نابلس٬ قلقيلية٬ رام الله٬ بيت لحم و حبرون اضافه شد· اين مورديست که منطقه A ناميده شد. در اينجا حکومت خودگردان فلسطين ظاهرا صاحب قدرت و اسراييل از اينجا نيروهاى نظامى خود را خارج نموده است. اين مناطق تقريبا ٧ درصد از مساحت ساحل غربى و ٧٠ درصد از نوار غزه را تشکيل ميدهند.
چرا ظاهرا٬ به اين دليل که تمام موارد خارجى٬ براى مٽال – ورود و خروج به اين شهرها توسط اسراييل کنترل ميشوند. نظاميان اسراييلى تنها در داخل شهرها وجود ندارند. (اگر چه اين هم کاملا حقيقت ندارد. در مرکز حبرون با جمعيتى بالغ بر ٧٠٠٠٠ فلسطينى٬ يک شهرک يهودى نشين ۴۰۰ نفرى  وجود دارد٬ که «امنيت» آن به گفته اسراييل نيازمند حضور ٤٠٠٠ سرباز است·)
عدم حضور نظامی اسراييل در شهرهاى فلسطينى معنای خود را در خلال انتفاضه جديد (٢٠٠٠) بوضوح ترسناک نشان داده شده است: ارتش اسراييل به نشان دادن توجه به پرتاب راکتها– و موشکهاى خود٬ کاملا آگاه از اينکه سربازان خود را مورد اصابت قرار نميدهد٬ نيازى ندارد.
اسلو (٢) براى اسراييل به معناى يک قرارداد صلح رسمى سريع با کشور همسايه اردون و پادشاه آن ملک حسين نيز بود. در عمل يک همکارى و قرارداد تجارى گسترده از قبل ميان دو کشور ايجاد شده بود· اسلو فرصتى شد براى کليه رژيمهاى عربى براى خاتمه دشمنى –ه تا آنزمان خود بر عليه اسراييل· «روند صلح»٬ البته٬ در جريان بود!
توافقنامه واشنگتن حاوى مجموعه اى از قيد و شرطها٬ يکطرفه خطاب به حکومت خودگردان فلسطين٬ بود. زمانيکه کارگر (نشريه حزب کمونيست سوئد [م.ل]) چند هفته پس از نشست واشنگتن متن اعلاميه را منتشر نمود (کارگر شماره ٣۹/۹٣) روشن شد که بهيچ دولت مستقل فلسطينى اجازه تشکيل داده نشده بود.
اسلو (٢) ساحل غربى را به سه منطقه تقسيم مينمايد٬ ٣ حوزه. حوزه A که در سطور فوق توضيح داده شد٬ و B که شامل در مجموع کمتر از ٣٠ درصد از مساحت ساحل غربى ميشود.
در اين بخشها «کنترلى تقسيم شده»٬ تقسيم شده ميان حکومت خودگردان فلسطين و اسراييل ايجاد و حوزه C٬ سرانجام٬ به معناى حدود ٧٠ درصد از ساحل غربى٬ که توسط اسراييل کنترل خواهد شد. براى درک محتواى واقعى اين تکه پاره هاى در هم آميخته که  ساحل غربى از نظر سياسى به آن تبديل ميشد نگاهی سريع به نقشه کفايت مينمايد.
در عمل در اطراف هر منطقه فلسطينى٬ هر دهکده اى٬ مناطق تحت کنترل اسراييل وجود دارند. در اسلو (٢) جاده هاى متصل کننده شهرهاى فلسطينى از ميان تمام بخشهاى تحت کنترل اسراييل عبور ميکنند. در هر گذرگاهى از حوزه A – تا حوزه منطقه B٬ و کمى بيش از اين٬ تا حدى در منطقه حوزه C٬ يک فلسطينى بايد از کنترلهاى مرزى عبور کند. تنها داشتن مدارک عبور٬ کارت شناسايى٬ و ديگر مدارک مشخص٬ کفايت نمينمايند. همراه با آنها بايد دليلى قابل قبول براى سربازان٬ چرا ميخواهد از منطقه محاصره شده به منطقه ديگر برود٬ داشته باشد.
مساحت کل ساحل غربى تقريبا معادل است با هالاند*· (نوار غزه بسيار کوچکتر است: تقريبا چهار ميل طول٬ و کمتر از يک ميل عرض.) از بالاترين منطقه در شمال ساحل غربى٬ تا پايين بخش جنوبى بيش از ٢٠ ميل سوئدى است. اين معادل است با مسافت ميان استکهلم و اوربرو٬ سفرى تقريبا ٢-٣ ساعته با اتوموبيل.
اما وضعيت در ساحل غربى اينچنين نيست. اگر يک فلسطينى اساسا قادر به تهيه کليه مدارک شناسايى و عبور باشد٬ او (زن يا مرد) جهت انجام سفرى چند ميلى ممکن است که به عبور از ده ايستگاه کنترل  مرزى ناگزير گردد. در جريان هر کنترلى٬ همان رفتار: بازپرسى در مورد اينکه کجا و چرا ميرود٬ تجسس٬ انتظار٬ اغلب همراه با برخورد و رفتار توهين آميز.
براى برخى از مناطق مدارک شناسايى ويژه اى مطالبه ميشوند. دريافت اجازه براى سفر به شرق بيت المقدس تقريبا غيرممکن است. اگر چه ٣٠ درصد از جمعيت شهر فلسطينى هستند. بسيارى ساحل غربى را به بانتوستان-ه دوران آپارتايد آفريقاى جنوبى تشبيه مينمايند.
* منطقه ساحلى در جنوب سوئد-مترجم
تشابه ميان آنها در بسيارى از موارد تکان دهنده است. شهرکهاى يهودى اغلب بر روى ارتفاعات اين شهر پر از تپه ساخته ميشوند. در آنجا آنها بعنوان نوعى قلعه سنگربندى شده قرار گرفته اند٬ با کنترل کامل بر روى روستاهاى در پايين قرار گرفته شده فلسطينى در دره هاى کشيده و دراز۔
اسراييل توسط راههاى حمل و نقل بزرگ به شهرکها متصل و مزارع متعلق به فلسطينيان مستقيما قطع ميشوند. ساکنان مسلح که فلسطينيان را مورد تهديد وترور قرار ميدهند٬ ميتوانند بر روى حمايت ارتش اسراييل حساب کنند. دقيقا بهمان ترتيبى که در آفريقاى جنوبى بود. مهاجران سفيد پوست بر روى بلنديها٬ سياه پوستان در ميان دره هاى کشيده و دراز.
حکومت خودگردان فلسطين تا اطلاع ٽانوى٬ در انتظار يک قرارداد رسمى صلح٬ تماما بر اساس توافقنامه واشنگتن٬ «محدود» است. و در واقع محدود عبارتيست صحيح· اسراييل هنگام وضع قوانين جديد در مناطقى که به گفته ای تحت کنترل حکومت خودگردان (حوزه A) قرار داده شده اند نيز٬ هنگاميکه ازجانب دولت فلسطين به چالش کشيده ميشوند٬ حق حاکميت مطالبه مينمايد··
فلسطينيان براى آبيارى حق حفر چاه ندارند· نميتوانند٬ قبل از هر چيز نه به دليل کمبود آب٬ بلکه به دليل پمپاژ آب توسط اسراييل به مناطق خودش· ۸٠ درصد از تمام آب موجود در ساحل غربى توسط اسراييل کنترل ميشود. از نظر آمارى٬ هر اسراييلى٬ در مقايسه با هر فلسطينى٬ به پنج برابر آب بيشتر دسترسى دارد.
«روند صلح» پس از واشنگتن
در واشنگتن٬ ١۹۹٣ ٬ اعلام شد که روند منتهى به يک توافقنامه نهايى صلح حداکٽر پنج سال به درازا خواهد کشيد. تا ١۹۹۸ کليه مناقشات حل ميشدند· هم اکنون از آن زمان تعيين شده سالها گذشته است.
در خلال اين پنج سال مجموعه اى از کنفرانسها و «نشستهاى صلح» – ه٬ اما بى ٽمر٬ برگزار شده اند٬ چرا که طرف اسراييلى فقط تقاضاى دريافت امتيازت بيشترى را از فلسطينان نموده است· در حال حاضر٬ مانند گذشته٬ آمريکا از اسراييل حمايت ميکند. پرزيدنت بيل کلينتون طى دور دوم رياست خود بر روى مبدل شدن به آن رئيس جمهورى که توسط «اقدامات فعالانه ميانجيگرانه» مناقشه فلسطين را به راه حل نهايى خود هدايت نمود بشدت سرمايه گذارى کرد·
آمريکا در واقع هرگز يک ميانجى نبوده است. در عوض آمريکا و اسراييل يکى از طرفين بوده اند و هستند. استراتژى همواره اينچنين بوده است٬ که طرف فلسطينى بايد به دادن امتيازات ناگزير و از مطالبات اساسى خود در مبارزه ملى دست بردارد.
در مصاحبه اى در نشريه کارگر (ارگان رسمى حزب کمونيست م.ل سوئد – مترجم) شماره ٤١/۹٦ ٬ ١۹۹٣ ٬ يکى از اعضاى کميته مرکزى پ·اف·ال·پ تاييد نمود که «ما بايد اعتراف کنيم که دشمنانمان در انجام ماموريت خود موفقتر بودند». و او تاکيد نمود که دهه ۹٠ موضع بورژوازى فلسطين را در ساف٬ همراه با اينکه بخشى از آن توسط موافقنامه اسلو موفق به کسب مزاياى مادى شد٬ تقويت نمود. فساد و فقدان دمکراسى در حکومت خودگردان فلسطين عدم اعتماد را عميقتر و در ميان بسيارى از فلسطينيان اميدها را به ياس مبدل نموده است.
تحت حکومت دست راستى نتان ياهو (تا بهار ١۹۹۹) اقدامات رهبرى شده توسط آمريکا نيز متوقف شدند. دولت نتان ياهو به دستيابى به معاهده صلحى٬ حتى بر اساس شروط سابق آمريکا و اسراييل٬ علاقمند نبود. در عوض سياست شهرک سازى بمنظور ايجاد مانع بر سر راه هر گونه پيشرفتى تسريع شد.
مرزهاى دولتى بيت المقدس از طريق غصب زمينهاى فلسطينى و ادغام آنان در حوزه اختيارات دولت گسترش و اخراج جمعيت فلسطينى در بخش شرقى اشغال شده شهر٬ هر دو با خشونت آشکار و انواع اقدامات اجبارى دولتى٬ تشديد شدند.
پس از اشغال ١۹٦٧ ٬ بيش از ٤٠٠٠٠ خانه فلسطينى مصادره و اسراييلى شده اند. در عرض ٣٠ سال اجازه ساخت و ساز به هيچ خانه فلسطينى داده نشده است٬ اما فقط يهوديان٬ در عمل٬ به تهيه اموال و زمين قادرند· براى فلسطينيان باقيمانده شرايط زندگى را دشوار نموده اند. از بسيارى از آنان مدارک شناسايى که اساسا جهت ادامه زندگى در آنجا لازم است گرفته شده است.
Lea Tsemel ٬ وکيل يهودى تبار که دهه ها بخاطر حقوق فلسطينيان مبارزه نموده است٬ شرايط را با اين عبارات توصيف مينمايد: «البته که اين يک پاکسازى قومى است! دليلى براى انکار عبارات وجود ندارد. نتان ياهو و بخش اعظم مردم اسراييل خواهان بيت المقدسى بدون [اعراب] هستند..»
آنچه که توسط اسراييل و آمريکا برای يک توافقنامه صلح از فلسطينيان درخواست ميشود در واقع چشم پوشی از حقوق مليشان است. «سازش تاريخى»٬ ١۹۸۸ ٬ به معناى تسليم بيش از سه چهارم قلمرو فلسطين بود·
پس از قرارداد اسلو (٢) حکومت خودگردان فلسطين تقريبا ٧ درصد از مساحت ساحل غربى٬ و ٧٠ درصد از غزه را کنترل ميکند! از نقطه نظر فلسطينى٬ در بهترين حالت٬ تقريبا يک چهارم ديگر از ساحل غربى ميتوانست در آينده به فلسطينيان داده شود· اما ميان ٦٠ تا ٧٠ درصد از ساحل غربى٬ و نزديک به يک سوم از نوار غزه ميخواست براى هميشه به بخش جدايى ناپذيرى از اسراييل مبدل گردد!
و اين تکه پاره ها از مناطق منزوى شده و از هم جداى ساحل غربى٬ ميخواست به ساحل غربى مبدل٬ تحت سلطه اسراييل و نهادهاى دولتى آن قطع٬ کنترل و مراقبت بشود·
ايجاد فلسطينى مستقل بر اساس چنين شرايطى امکانپذير نيست· هم اکنون آن فلسطين- کوچک – ه در گذشته ذکر شده٬ متشکل از مناطق اشغالى از ١۹٦٧ در تماميت آن٬ بعنوان دولتى مستقل تقريبا غيرممکن است. کاهش داده شده به فقط ٣٠-٤٠ درصد٬ يک فلسطين– کوچک تنها تحت انقياد اسراييل٬ و در موضعى سياسى و اقتصادى مستقيما تابع٬ قادر به ادامه حيات است·
بيش از يک ميليون فلسطينى در نوار غزه٬ بخش اعظم آنان پناهنده گان و فرزندانشان٬ از ١۹٤۸ ٬ وجود دارند· خانه٬ شهرها و روستاهايشان٬ در معرض ديدشان قرار دارد – اما در اسراييل. در ساحل غربى يک ميليون فلسطينى زندگى ميکند. اگر چه بسيارى از آنان در روستاها و شهرهاى محل زادگاهشان زندگى ميکنند٬ اما در فلسطين زندگى نميکنند. آنها تحت اشغال زندگى ميکنند و «راه حل صلح» – ه اسراييل و آمريکا اينست که بخش اصلى کشورشان به اين شکل باقى خواهد ماند. در ضمن بسيارى از پناهنده گان نيز (از اسراييل ١۹٤۸) در ساحل غربى وجود دارند.
علاوه بر اين در اردوگاه پناهنده گان– ه واقع در کشورهاى عربى همسايه٬ و ضمنا پراکنده در سراسر کره زمين٬ ميان ٣ تا ٤ ميليون فلسطينى زندگى ميکنند. حق آنان در مورد بازگشت به خانه يشان از جانب جامعه جهانى (از جمله قطعنامه ١۹٤) سازمان ملل متحد مورد تاييد قرار گرفته است. اما اين حق بيش از ٥٠ سال٬ هنگام به اجرا گذاردن آن٬ کاملا ناديده گرفته شده است. و بنظر ميايد که اين ٣ – ٤ ميليون در روند صلح در دهه ۹٠ ناپديد شده اند.
حق آنان اساسا در گفتگوها جايى ندارد. البته يکى از مقاصد اسراييل در سياست شهرک سازى بر روى زمينهاى اشغالى امکان ناپذير ساختن بازگشت آنهاست. اگر اسراييل بخش اعظم مناطق اشغالى سال ١۹٦٧ را نيز در اختيار خود بگيرد٬ آنها بايد به کجا بروند و در کجا اسکان داده شوند؟
در ضمن تقريبا يک ميليون فلسطينى وجود دارند که در مرزهاى اسراييل – ه ١۹٤۸ زندگى ميکنند. آنها شهروند اسراييل هستند٬ اما شهروندان درجه دومى به حساب ميايند که توسط يک تفکر صريح و روشن نژادپرستانه مشخص ميشود. اين «اعراب – اسراييلى» پاسپورت دارند. مدارک شناسايى که با مدارک شهروندان اسراييلى تفاوت دارد.
زندگى روزانه آنها شايد از براداران و خواهرانشان در اردوگاههاى پناهنده گان و مناطق زاغه نشين غزه بهتر باشد٬ اما جايگاهشان در اسراييل بهيچ عنوان همتراز با يهوديان نيست. مدارس و خدمات درمانى بدتر٬ مشاغل با دستمزدتر کمتر٬ محدويتها در کار و تحرک تنها مٽالهايست بر اعمال تبعيض در مورد آنان.
اينها٬ از نقطه نظر استعمارى اسراييل٬ «اسبهاى تروآ»* در قلب اسراييل٬ براى اولين بار در مقياسى گسترده به بخشى از شورش فلسطين در پاييز ٢٠٠٠ مبدل گشتند· اينکه مقاومت به فلسطين٬ ساحل غربى و غزه٬ محدود نشود٬ امرى بوده است که رهبران اسراييل در سراسر دوران موجوديت اسراييل از آن در هراس بوده اند.
انتفاضه جديد
در جولاى ٢٠٠٠ با شرکت بيل کلينتون بعنوان «ميانجى» نشست مهمى ميان نخست وزير تازه اسراييل اهود برک و ياسر عرفات در کمپ ديويد برگزار شد. چند ماه قبل از آن اسراييل٬ پس از ١۸ سال اشغال٬ نيروهاى نظامى خود را از منطقه موسوم به حوزه امنيتى در جنوب لبنان٬ پس از شکست اسراييل به دليل افزايش حملات چريکهاى حزب الله لبنان در سالهاى اخير و قرار دادن آن در معرض خطر وقوع بحرانى در سياست داخلى٬ خارج نموده بود·

با عقب نشينى اين اميد در نزد آمريکاييان و اسراييليان وجود داشت که مسئله طولانى بلنديهاى جولانى حل ميشد و توافقنامه اى با سوريه بدست ميامد. آمريکا از مدتها قبل «پيشنهاد» ارسال يک نيروى امنيتى بر روى بلنديهاى جولان را٬ با هدف ضمانت امنيت در صورت يک عقب نشينى٬ ارائه نموده بود.
با خارج نمودن اشغال در منطقه امنيتى از دستور کار و اميدهاى اسراييل که حزب الله با خشنود شدن از اين موفقيت دست از تهديد شهرکهاى اسراييلى در بخش شمالى اسراييل برميدارد٬ آمريکا اسراييل و عرفات را جهت امضاى معاهده اى تحت فشار قرار داد.
* http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%A8_%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%A2

کلينتون براى مبدل شدن به آن  پرزيدنت «تاريخى» که صلح را در خاور ميانه بوجود آورد٬ فرصت چندانى نداشت. به باور برک نيز زمان براى متقاعد نمودن عرفات براى امضاى معاهده مناسب بود. براى وی هم زمان اهميت داشت.

پيروزى انتخاباتى برک يکسال قبل از آن٬ از جمله بر روى وعده در مورد حل مشکل اشغال منطقه امنيتى لبنان توسط اسراييل بنا شده بود – افزايش سربازان قربانى اسراييلى در حال ايجاد يک بحران داخلى بود – و حزب کار او ميبايست روند صلح را تسريع مينمود و با کمک بيل کلينتون به يک معاهده صلح نهايى با عرفات دست ميافت.

عدم کاميابى اسراييل و آمريکا در کمپ ديويد٬ بهمين دليل٬ جناح راست را در اسراييل٬ که مذاکرات را بعنوان خيانت به امنيت اسراييل بشدت مورد انتقاد قرار داده بود٬ به موضع تقابل ناگزير نمود· آريل شارون آنرا بعنوان آغاز اقدام خود برگزيد٬ اقدامى که دو ماه بعد در يک تحريک حساب شده٬ آگاهانه و آشکار٬ زمانى که تحت محاصره نظاميان اسراييلى راهى منطقه در کنار مسجد ال القصى شد٬ به اوج خود رسيد.
«ما بسيار نزديک بوديم»٬ تفسير گزارش شده از جانب آمريکا و بخشهايى از افکار عمومى اسراييلى که در آرزوى ديدن معاهده اى هستند بر اساس موضع اسراييلى و آمريکايى٬ هنگاميکه حتى گفتگوهاى کمپ ديويد نيز – باز هم به يک تعويق ديگر منجر شد·
رهبران رژيمهاى مرتجع عربى نيز بصورت مشابه اى ابراز نااميدى نمودند. آنها اميد فراوانى به اهود برک داشتند که پس از پيروزيش در انتخابات راه را براى انعقاد موافقنامه اى هموار نمايد. يکچنين نابينايى در مقابل چيزى که برک ارائه مينمايد – ژنرالى که تمام دوران زندگى حرفه ايش را صرف تعقيب و آزار فلسطينيها نموده – تنها توضيح ممکن منطقيش را ميتوان در تلاش آنان براى منطبق نمودن خود با خواسته هاى آمريکا جستجو نمود·
با اينحال هنگاميکه آنها در کمپ ديويد از يکديگر جدا شدند مذاکرات در پاييز ادامه پيدا ميکرد. عرفات اعلام نمود که در اواسط سپتامبر فلسطين را بعنوان کشورى اعلام خواهد کرد٬ که  بعنوان تعيين ضرب الاجل ديگرى تفسير شد.
از زمان اين ضرب الاجل نيز پس از درخواست آمريکا مبنى بر به تعويق انداختن اعلام بخاطر دادن مهلت بيشترى به مذاکرات گذشت. ١٥ نوامبر پيشنهاد بعدى عرفات شد. در مصاحبه اى در نشريه کارگر (شماره ٣۸/٠٠) محقق و نويسنده برجسته فلسطينى ادوارد سعيد بصورت شايسته اى وضعيت آنزمان را توضيح داد:
«به باور من قراردادى در ماه نوامبر امسال نوشته خواهد شد. هدف مذاکرات کمپ ديويد در تابستان گذشته از جانب آمريکا و اسراييل٬ قبل از هر چيز٬ به يک قرار داد صلح اشاره اى نداشت. توقف کشمکشها چيزيست که آنها خواهان آن هستند· پس از ٥٢ سال کشمکش نبايد از اسراييل چيزى درخواست نمود· اسراييل طى ٥٠ سال مطرح و دريافت نموده است – غرامت بخاطر اعمالى که در اروپا بر عليه يهوديان روا داشته شد. ما فلسطينيان چيزى نگرفته ايم. کدام حکومت اشغالگرى اينچنين از زير بار مسئوليتهاى خود شانه خالى کرده است؟ آيا اشغال اسراييل به معناى ضرر و زيان نبوده است؟ خانه هاى منفجر شده٬ باغهاى زيتون نابود شده٬ مردم آواره شده؟ و عرفات وعده ميدهد که درخواست مطالبه اى اراٸه نخواهد داد!»
يک هفته بعد آريل شارون بمنظور گذاردن نقطه پايانى بر روى روند در جريان بطرف مسجد ال القصى در بيت المقدس حرکت کرد. بر اساس اطلاعات موجود به دولت برک از قبل اطلاع داده شده بود و اينکه او علت آنرا درک ميکرد. بهر حال٬ اقدام شارون ماشه عامل تعيين کننده را کشيد٬ اعتراضات انتفاضه جديد با يک ضربه شرايط را تغيير داد٬ و بسرعت خود را در تمام بخشهاى مناطق اشغالى و در داخل اسراييل – ١۹٤۸ ٬ منتشر نمود.
کمتر از سه سال بعد انتفاضه يکبار ديگر فلسطين را در کانون سياست جهانى قرار داده است. خشونت بيش از حد اسراييل توسط اکٽريت جامعه بين المللى در يک قطعنامه سازمان ملل متحد (قطعنامه اى که دولت سوسيال دمکرات يوران پرشون [نخست وزير سابق سوئد- مترجم] با بى شرمى به نفع آن راى نداد!) محکوم شده است.
مبارزه قربانيان خود را مطالبه مينمايد. در اولين ۹ هفته بيش از ٣٠٠ غيرنظامى کشته شدند – ٥٠ درصد از آنان کودک و جوانان زير ٢١ سال بودند. همزمان ١٢٠٠٠ فلسطينى٬ بسيارى از آنان بصورتى جدى زخمى شدند. وزير بهداشت فلسطين ميگويد که دستکم ١٥٠٠ تن از اينها دچار آسيبهاى مادام العمر خواهند شد٬ ناگزيرند که بر روى صندلى چرخ دار٬ و غيرو٬ ادامه زندگى بدهند.
روش استفاده شده از جانب اسراييل در تمام سالهاى گذشته دوباره به روشنى احساس ميشود. تانکها و زره پوشها بر عليه کودکان که سنگ پرتاب ميکنند. هلى کوپترهاى جنگى که بى توجه راکتها و موشکها را مستقيما به داخل شهرهاى و روستاهاى فلسطينى پرتاب ميکنند. (مانند شهر غزه و رام الله در نوامبر). بولدوزرها که خانه هاى فلسطينى را٬ بعنوان اقدامات تلافى جويانه٬ يا بدليل اينکه آنها تصادفا «بيش از حد» به شهرکهاى يهودى نزديک شده بودند٬ تخريب ميکنند.
اما اکنون سال ٢٠٠٠ است. همزمان که برترى نظامى صهيونيستى مانند گذشته عظيم است٬ نتايج و کمبودها نيز در جامعه اسراييل مشهود هستند. اولين انتفاضه٬ ١۹٤۸ ٬ هنگاميکه مردم فلسطينى آنجا٬ فلسطينيانى که شهروند اسراييل هستند٬ فعالانه به حمايت از جبهه مبارزه برخاستند٬ يک عنصر مهم و جديد در اين مبارزه٬ بسرعت به داخل اسراييل رسيد.
چرا که بدينوسيله٬ براى اولين بار٬ بخشى از يهوديان اسراييلى با چشمان خودشان به ديدن معنا و مفهوم اشغال و ترور دولتيشان بر عليه فلسطينيان قادر گشتند· تصور از  دستگاه خشونت دولت اسراييل بعنوان يک ضرورت دفاعى٬ بهمراه به خاک و خون کشيده شدن شهروندان خودشان٬ نابود شدن خانه و محل کسب و کارشان٬ ويران شد.
شورش جديد که فلسطينيان آنرا – انتفاضه ال اقصى – نام نهاده اند٬ قبل از هر چيز نشان دهنده اينستکه استبداد و توهين٬ هر چه که دشمن نيرومند باشد٬ هرگز قادر به متوقف نمودن عشق به آزادى و استقلال ملى نيست· مبارزه مردم فلسطين شتاب جديدى بخود گرفته است·
دسامبر ٢٠٠٠
تدى – جان فرانک

۱ دیدگاه »

  1. رفیق پرتوی
    لطفا تنظیم نرم افزار ایمنی «شاید PGP» را عوض کنید تا بتوانید ایمیل ها را دریافت فرمایید.
    با سپاس
    سپیده

    لایک

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: