آزادی، شارلی ابدو و مبارزه طبقاتی

 15098684823_041e149863_z

منبع: گاردین، نشریه حزب کمونیست استرالیا
٢۵ فوریه ٢۰١۵

تارنگاشت عدالت

علامت شعاری «من شارلی هستم» ابتدا با خط سفید در یک زمینه سیاه در توئیتر ظاهر شد. این توسط یک هنرمند و روزنامه‌نگار فرانسوی به نام  جواشم رونسن آفریده شد. علامت سریعاً در اینترنت پخش شد، و سپس توسط معترضینی که در خیابان‌ها راه‌پیمایی می‌کردند، برای ابراز خشم علیه حمله تروریستی به دفتر مجله فرانسوی «شارلی ابدو» در پاریس که ١٢ نفر- شامل سردبیر، کاریکاتوریست‌ها و پلیس را کشت و ١١‌نفر را مجروح کرد-بکار گرفته شد.

این‌که  مردم فرانسه اعتراضاتی را علیه ددمنشی حمله سازماندهی کردند جای تعجب‌ ندارد، زیرا پاریس زیارتگاهی است که هنوز خود را وارث افتخار «انقلاب کبیر سرمایه‌داری» ١۷۸۹‌ می‌داند.

با جان‌باختگان در این حمله باید همدری نمود، و در واقع، هر حمله خشونت‌آمیزی را که مردم بیگناه را هدف قرار می‌دهد باید محکوم کرد. خشونت ماهیتاً نمی‌تواند مشکلات را بطور بنیادین حل کند؛ استفاده از خشونت برای مهار یک خشونت دیگر فقط می‌تواند حضور خشونت بزرگ‌تری را موجب شود که رنج بیش‌تری برای زحمتکشان  تولید خواهد کرد. بنابراین، یک جنبش احساسی که نفرت راهنمای آن است باید با دقت بررسی شود: این‌که آیا چنین جنبشی با منافع زحمتکشان همخوان است یا نه؟

از میان پرسش‌ها، سه پرسش اساسی را باید مطرح کرد:
١- مجله چیست؟
٢- ماهیت و بستر جنبش چیست؟
۳- چه کسانی و برای چه هدفی در پشت جنبش قرار دارند؟

مجله «شارلی ابدو» در دهه ١۹۶۰ تأسیس شد، این مجله در اشاعه برداشت‌های سرمایه‌داری و آنارشیستی از آزادی پیشگام است؛ مجله بخاطر متلک‌های سیاسی و مذهبی خود معروف است. مجله از بدو تأسیس، پیوسته و تصویری به مخالفین سیاسی، از جمله مذاهب، به‌شیوه‌هایی توهین‌آمیز حمله کرده است. نتیجتاً، استراتژی رشد مجله و متلک‌گویی آنارشیستی آن به همبستگی زحمتکشان در سرتاسر جهان آسیب می‌رساند.

خود مجله آزادی مطلق را اشاعه می‌دهد: این‌ را که تولید‌کنندگان آن می‌توانند هر چه را که می‌خواهند ابراز نمایند، حتا اگر برای دیگران در سمت دیگر کره زمین ناخوشایند و توهین‌آمیز باشد. مجله خود را مشروع و مُحق، برخوردار از حق آزادی می‌داند و مردم را به حمایت از «حق آزادی» خاص خویش تحریک می‌کند. یادداشت تحریریه شمارۀ ١۶۶۹ [گاردین] این آزادی خاص را بمثابه «حق گفتن و به تصویر کشیدن هر چیز و هر کس بدون توجه به توهین صورت گرفته» تفسیر می‌کند؛ این آزادی مردم را قادر می‌سازد در مقابل تفاوت‌ها و تنوع مردم عدم‌تحمل نشان دهند، و نتیجتاً از این عدم تحمل برای حمله یه این تفاوت و تنوع در جهت تحریک به تبعیض نژادی و درگیری استفاده ‌کنند.

این آزادی فقط بسود استثمارگران است و بر فردگرایی سرمایه‌داری و آنارشیسم  منطبق است. همان‌طور که یاداشت تحریریه شماره ١۶۶۹ «گاردین» می‌گوید: «آزادی‌های مطلق وجود ندارند»، در پیچیدگی جامعه در این مرحله از رشد، محدودیت‌ها ضروری می‌باشند.

مارکس نیز خاطر نشان شد که آنارشیسم و نبود سازماندهی ضروری دلائلی بودند که به سقوط کمون پاریس منجر شدند. از اینرو است که آنارشیسم هرگز در تاریخ یک انقلاب پیروزمند را رهبری نکرده و در تکامل جامعه هیچ راه‌حل عملی ارائه ننموده است. مجله در حالی‌که خود ماهیتاً بیانگر آنارشیسم و فردگرایی است، در تقابل با اصل ماتریالسم دیالکتیک قرار دارد.

آزادی دیالکتیکی است؛ حتا فلاسفه سرمایه‌دار، مانند عیسایا برلین، پذیرفتند که دو نوع آزادی وجود دارد: آزادی منفی (آزادی فردی) و آزادی مثبت (مقابل آزادی شخصی که بسود جامعه است). آزادی همیشه به معنی خیر همه نیست، بدین معنی که یک نوع آزادی همیشه در یک لحظه مشخص ‌بسود همه نیست.

نخستین جزء مقوله آزادی در جهان‌بینی کلاسیک بورژوایی این است که آزادی را بمثابه نبود محدودیت می‌بیند. نگاه به آزادی منفی است . منطورم این نیست که آزادی خوار شمرده می‌شود. منظورم فقط این است که از نقطه‌نظر کاری که دولت نباید انجام دهد به آزادی نگاه می‌شود.

نبود محدودیت در مورد شهروندان دولت صادق است؛ آن‌ها به میزانی که از نبود محدویت برخوردارند «آزاد» هستند. دولت همچنین لازم است نظارت کند که یک عنصر یا گروه در میان صاحبان دارایی در صدد نباشد همه قدرت را برای خود در جهت ثروتمندکردن خویش به هزینه  دیگر صاحبان دارایی غصب نماید.

با این ترتیبات یک دولت «عادل» برقرارخواهد ماند، که حتا برخوردار از خرد و الطاف الهی ، چرخ‌های اقتصادی سیاسی طبیعی را متعادل خواهد کرد.

چون درگیری طبقاتی بین زحمتکشان و سرمایه‌داران  آشتی‌ناپذیر است، آزادی سیاسی و اقتصادی سرمایه‌داری ضرورتاً یک محدویت بر آزادی عینی زحمتکشان است. به این دلیل، زحمتکشان ضرورتاً باید آزادی حقیقی خود را ابتدا با محدود کردن آزادی اقتصادی و سیاسی سرمایه‌داری از طريق مبارزه طبقاتی دنبال کنند.

نخست‌وزیر فرانسه با کمک مشتاقانه رسانه‌های همگانی و غلو درباره خطر و بازی با ترس مردم برای منفعت سیاسی و اقتصادی خود پس از حمله اعلام کرد «فرانسه در جنگ با تروریسم است.»

نخستین کاری که سیاستمداران سرمایه‌دار کردند این بود که با تحریک گزارش‌های رسانه‌ای درباره  درگیر بودن آن‌ها در جنبش «من شارلی هستم» به این توهم دامن بزنند که آن‌ها رهبری آن را دارند.

در واقع، جنبش بطور خودبخودی آغاز شد؛ مردم برای کاهش ترس در خیابان‌ها راه‌پیمایی کردند، زیرا مردم برای از بین بردن ترسی که به تنهایی با آن مواجه هستند گردهم می‌آیند. خودبخودی برای آزادی از این نظر مهم است که عمل اتفاقی عاری از اجبار، محدودیت و مقررات است.

رهبران  حکومتی سرمایه‌داری، با دیدن فرصتی که می‌توانند حمایت عظیمی بسود اهداف سیاسی خود بدست آوردند، سعی کردند جنبش را بسود خود بزرگ‌تر سازند.

 در ١١ ژانویه، شمار زیادی از رسانه‌ها در سراسر جهان رهبران دولتی را پوشش دادند که عمدتاً  از کشورهای اروپایی، شامل فرانسه، بریتانیا، اسرائیل، ایتالیا، آلمان، اتحادیۀ اروپایی، اردن، و مالی در پاریس گرد آمده بودند و به نظر می‌رسید با مردم در حمایت از جنبش «من شارلی هستم» راه‌پیمایی می‌کنند.

مقایسه پوشش جنبش با پوشش خبری جهانی حمله تروریستی مارس ٢۰١۴ در «یونان» چین، نیت سرمایه‌داران را روشن‌تر می سازد.

در حمله «یونان»، هشت تروریست اسلام‌گرای افراطی وارد ایستگاه راه‌آهن «کومینگ» شدند، با ضربات چاقو ٢۹ غیرنظامی را کشتند و ١۴۳ نفر دیگر را زخمی کردند، چهار تروریست در محل توسط پلیش کشته شدند، و باقی آن‌ها بعداً کشته یا دستگیر شدند.

مجلاتی مانند «سیاست خارجی» نبود پوشش حمله «یونان» را این‌طور توضیح می‌دهند که به این علت بود که مردم چین آن‌را گزارش ندادند و هیچ نوع اقدام تجمعی نداشتند. در واقع، این حقیقت ندارد. رسانه‌های چین وسیعاً حمله را گزارش دادند، مردم فعالیت‌های مسالمت آمیز یادبود، مانند روشن کردن شمع و نثار گل را، بیش‌تر از راه‌پیمایی‌های مملو از خشم در پاریس سازماندهی کردند.

از نقطه‌نظر ماتریالیسم دیالکتیک، گفته فردریش انگلس که «آزادی دریافتن ضرورت است» برای جهان‌بینی مارکسیستی محوریت دارد. آزادی «از رویای استقلال از قوانین طبیعی تشکیل نمی‌شود، بلکه در شناخت این قوانین، و در امکانی است که این [شناخت] برای کاربست سیستماتیک آن‌ها در جهت اهداف مشخص بدست می‌دهد.» نتیجتاً، «آزادی اراده چیزی نیست غیر از ظرفیت تصمیم‌گیری با شناخت واقعی از موضوع.» [عدالت: آنتی‌دورینگ»، صفحات ١٢۴-١٢۳]

در مورد انقلاب، آفرینش آن در چهار سطر زیر از شعر «انقلاب» ژوزف بُوشُور بیان شده است:
«آمدم چون مستبدین تاج و تخت خود را بجای ملت‌ها قرار داده‌اند؛
آمدم چون فرمانروایان تدارکات جنگی خود را بخورد صلح می‌دهند؛
آمدم چون پیوندهایی که مردم را به هم گره می‌زنند اکنون گسسته‌اند؛
آمدم چون ابلهان تصور می‌کنند ترقی در مرزهایی که آنها کشیده‌اند خواهد ماند.»

http://www.cpa.org.au/guardian/2015/1674/17-freedom-charlie-hebdo-and-class-struggle.html
———————
عدالت: برای نگاه مارکسیستی به مقولات آزادی و اخلاق نگاه کنید به «اخلاق و انسان از دیدگاه لنین»، نوشته الگانا تانونا کروتوا، ترچمه پرویز شهریاری.
برای مواردی از برخورد آنارشیستی و فردگرایانه به مقوله آزادی نگاه کنید:
«آقا بخدا ما هم هستیم»
http://www.edalat.org/sys/content/view/9729/
«برعلیه خدا»، نوشته ژراز موردیلا، ترجمه  م. سحر
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/02/193658.php
«متن سرمقاله شارلی ابدو» ترجمه  م سحر
http://www.iranpressnews.com/source/182531.htm

2 Comments

  1. سلام
    حرف درست از هر زبانی شنیدنی است. و هر حرف خوب را از زبان های زیاد شنیدن تاثیر بسیج کنند دارد. مردم بجای اینکه بگویند «گاه باشد که کودکی نادان-به خطا بر هدف زند تیری» میگویند در جهان یک حرکت فکری مترقی واحد وجود دارد و بعد به دنبال دلیل آن می گردند که چه چیز است که در یک تحلیل یک ابرانی را با یک استرالیایی، روسی، چینی، فرانسوی خوشفکر همفکر میکند؟

  2. نظرم همانی است، که در دو مقالۀ خودم گفته ام و همه در برابرش سکوت کردند!
    اگر من هم استرالیایی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و … می بودم، روشنفکران ایرانی از کنار نوشته های دقیق و درست من با سکوت گذر نمی کردند، تا اینهمه انتظار بکشند و بخشی از سخنم را از زبان و قلم نویسنده ای اروپایی و … بخوانند و تاییدش کنند!
    فکر می کنم نخستین کسی بودم، که به «آنارشیسم» شارلی ابدو ، و پیش از آن به کاریکاتوریستهای دانمارکی و سوئدی اشاره کردم.

Comments are closed.