فلسطين و اسرائيل – ظهور اسراييل
فلسطين و اسرائيل
مبارزه مردم فلسطين براى کشورشان
بهمراه جزوه «براى رهايى فلسطين» نوشته استفان بکمان
نويسنده: استفان بکمان
مترجم: پيام پرتوى
٣– ظهور اسراييل
آگنه هامرين٬ روزنامه نگار روزنامه اخبار روز٬ زمانى اين جمله را نوشت٬ «بر بالاى آسمان تولد اسراييل درخششى از تقدس آرميده است»· او اين تولد را تجربه کرد· وى به کسانى تعلق داشت که از شيوه نگرش خود به بشريت هنگاميکه انهدام يهوديان در تمام عرصه ها افشاء شد عميقا بر خود لرزيد.
او تلاش انگليس را در جستجوى محدود نمودن مهاجرت بازمانده گان اردوگاههاى مرگ به فلسطين با چشمان خود ديده بود· در جولاى ١۹٤٧ ٬ براى مٽال٬ دولت انگيس تا به آنجا پيش رفت که به سربازان دو ناوشکن خود اجازه داد که به کشتى اکسدوس با ٤٥٥٤ سرنشين حمله کنند٬ سه پناهنده در اين حادٽه کشته٬ حدود صد نفر زخمى و کشتى به مصر آورده شد·
در زمان ظهور اسراييل٬ ١٥ مى ١۹٤۸ ٬ بسيارى از شرايط پشت پرده سياسى و ارتباط آنان با يکديگر مطلع نبودند· اين در تابستان ١۹٦٧ ٬ پس از حمله اسراييل به مصر٬ سوريه و اردون بود که نويسنده سرشناس ايزاک دويچر ظهور اسراييل را به مٽابه مردى ديد که «از طبقه بالاى ساختمانى در حال سوختن پريد· بسيارى از اعضاى يک خانواده از قبل در آن کشته شده بودند· او موفق به نجات خود شد· اما در حال سقوط فرد ديگرى را که در خارج از خانه ايستاده بود سهوا زخمى و دست و پاى او را شکست»· دويچر نتيجه گرفت که «اگر دو طرف منطقى رفتار نموده بودند با يکديگر دشمن نميشدند»·
احساس هويت٬ گناه و شفقت – هر يک و در حقيقت به روشى کاملا قابل درک – واقعيت سياسى را پنهان نموده است. دويچر نه استعمار صهيونيسم را ميديد و نه نقش بزرگ امپرياليسم را – اين آن مرد نبود که از ساختمان در حال سوختن پريد و فرد ديگرى را زخمى کرد· زمانيکه او٬ بشدت شوکه٬ به زمين اصابت کرد آقاى «اس» و «آى» آنجا ايستاده بودند و او را به خانه اى بردند که آقاى «اس» با کمک آقاى «آى» در حال بيرون راندن ساکنان آن بودند·
آمريکا در خاور ميانه
ظهور اسراييل قبل از هر چيز با آمريکا بعنوان قدرت امپرياليستى مسلط و رهبر – و با رابطه برقرار شده در خلال جنگ جهانى دوم ميان دولت آمريکا و سازمان جهانى صهيونيستى٬ در ارتباط بود.
گروههاى نيرومند اقتصادى در آمريکا قبل از حمله ژاپن به پرل هاربر٬ دسامبر ١۹٤١– با هدف گسترش نفوذ آمريکا و دسترسى آن به بازارها و کالاهاى بخشهاى مختلف جهان– براى شرکت آمريکا در جنگ تلاش مينمودند· پرل هاربر بهانه اى شد براى دولت روزولت جهت جلب حمايت مردم بمنظور شرکت در جنگ·
١۹٤٥ آمريکا بر خلاف تقريبا کليه کشورهاى شرکت کننده در جنگ با يک دستگاه توليدى سالم و اقتصادى پر رونق – چنان پر رونق که ايجاد بحران را قادر بود– در جنگ شرکت نمود· براى نجات سرمايه دارى در اروپاى غربى و بازگرداندن و گسترش بازار براى سرمايه آمريکا از امکانات از جمله٬ از طريق به اصطلاح طرح مارشال٬ بهره بردارى ميشد·
و در سراسر جهان آمريکا از ضعف اقتصادى قدرتهاى استعمارگر – انگليس که براى مٽال شديدا به آمريکا مقروض بود – براى باز نمودن و نفوذ در بازارهايى که آنها تاآنزمان در ذخيره خود نگاهداشته بودند بهره بردارى نمود·
انحصارات بزرگ نفتى بدنبال خاورميانه بودند· انگليس تاآنزمان دو سوم توليد نفت آنرا تحت کنترل خود داشت· در ضمن آنجا منطقه اى بود با ظرفيت مهم بازارى براى توليدات صنعتى آمريکا – و در آخر منطقه اى بسيار مهم براى مبارزه جهت اعمال تسلط بر سراسر جهان·
انگليسيها٬ فلسطين٬ مصر٬ عراق٬ عدن٬ بحرين٬ ليبى٬ ايران٬ کويت و (فرا-) اردون را تحت کنترل خود داشتند٬ پايگاههاى آنها در فلسطين و مصر مهمترين بودند· من در گذشته٬ در اولين بخش٬ روياى پرزيدنت ترومن را در مورد «يک سيستم صنعتى بزرگ» – ه «تحت رهبرى يهودى» در خاور ميانه نقل کردم· او البته بدنبال «سيستمى» تحت کنترل آمريکا بود·
در همان اوايل سال ١۹٢٢ شرکتهاى نفتى آمريکايى بيش از يک چهارم از سهام شرکت عراق پتروليوم/تحت سلطه انگليس را به تملک خود در آورده و در دهه ٣٠ شرکتهاى آمريکايى در اکتشاف نفت در بحرين و کويت نيز مشارکت نموده بودند· – اما با برخورد زمين شناسان آمريکايى٬ ١۹٣٥ ٬ به منابع نفتى عربستان سعودى اساس روياى آن سيستم بزرگ بنيان نهاده شد·
در عربستان سعودى نيز٬ به دليل عداوتش با انگليس – که اعضاى خانواده رقيب را در عراق و (فرا) – اردون بر تخت سلطنت نشانده بودند٬ براى آمريکا جاى راحتى تهيه ديده شده بود· پرزيدنت روزولت در سال ١۹٣٤ دفاع از عربستان سعودى را «براى ايالات متحده آمريکا حياتى» اعلام و حمايت مالى از رژيم عربستان را آغاز نمود·
در راه بازگشت از کنفرانس يالتا٬ ١۹٤٥ ٬ روزولت پادشاه بن سعود را در يک کشتى آمريکايى در درياى سرخ ملاقات و در مورد٬ از جمله٬ يک لوله نفتى بزرگ از خليج فارس تا درياى مديترانه و يک پايگاه هوايى در ظهران/ سعودى قراردادى امضاء کرد·
همزمان کشمکشها ميان صهيونيستها و انگليس تشديد شدند· در طول جنگ جهانى گروههاى ترور صهيونيستى که مناخيم بگين و اسحاق شمير عضو آنها بودند – حمله به تاسيسات انگليس را آغاز نمودند· حمله اى که بيش از همه در مورد آن نوشته شده٬ ٢٢ جولاى ١۹٤٦ ٬ بر عليه هتل پادشاه داود در اورشليم انجام شد که دولت انگليس دفتر مرکزى خود را در آنجا داشت·
همکارى ميان گروههاى ترور ارگون و اتسل/لحى از يکطرف و سازمان رسما نظامى – صهيونيستى هگانا از طرف ديگر تشديد شد· بر عليه اين ترور بود که قانون وضعيت اضطرارى٬ با اخراج٬ منفجر نمودن خانه ها٬ بازداشتهاى ادارى بدون دادگاه٬ غيرو و غيرو٬ که اسراييل پس از آن بر عليه فلسطينيها اعمال ميکند٬ توسط انگليسيها به اجرا گذارده شد· در آنزمان صهيونيستها آنرا بعنوان «قوانين نازى» تشريح نمودند·
انگليسيها در جهت وفادار ماندن به وعده هاى داده شده در «کتاب سفيد» در مورد خريد زمين و مهاجرت تا حد توان تلاش نمودند· سازمان جهانى صهيونيستها عجله داشت· تا آنزمان تنها ۸٬۸ درصد از زمينهاى کشت نشده در فلسطين٬ کمتر از شش درصد از تمام سطح کشور ٬ ١۹٤٧ ٬ در اختيار صهيونيستها قرار داده شده بود·
ظهور يک دولت يهودى قادر به حل مسئله ارضى بود – و همزمان درها را به روى حدود ١٠٠٠٠٠ يهودى بازمانده از اردوگاه مرگ باز مينمود که در غير اينصورت (از ديدگاه صهيونيستها) در خطر مورد قبول واقع شدن– و همرنگ شدن با ديگر کشورها قرار داشتند·
– در رابطه با پايان جنگ ١۹٤٥ آنها موفق به متوقف نمودن قانون پرزيدنت روزولت٬ مهاجرت بخش بزرگى از اين بازماندگان به آمريکا٬ شده بودند· در عوض روزولت از مطالبه سازمان صهيونيستى٬ ارسال ١٠٠٠٠٠ نفر به فلسطين٬ حمايت نمود· شرايط براى انگليس جهت کنترل وضعيت٬ به دليل داشتن مشکلات بسيار در مستعمرات خود٬ دشوارتر شد·
تقسيم فلسطين
آمريکا٬ بعنوان مهمترين نيروى محرک در سازمان ملل متحد٬ در ٢۹ نوامبر ١۹٤٧ ٬ به نفع تقسيم فلسطين راى داد· صهيونيستها٬ استعمارگران٬ ٥٦ درصد از منطقه را در اختيار خود ميگرفتند٬ فلسطينيها ٤٣ درصد از کشورخودشان را نگاه ميداشتند· اورشليم و منطقه اى حول آن بيک حوزه بين المللى – تحت کنترل سازمان ملل مبدل ميشد· اين تصميم نفرت انگيز/ قانونى که به باورى دو سوم آرا را مطالبه مينمود از قبل٬ تحت فشار آمريکا که ليبريا٬ فيليپين و هائيتى را ناگزير به دادن راى مٽئبت نموده بود٬ گرفته شده بود·
نويسنده گانى مانند آگنه هارمين و ايزاک دويچر تنها افراد آگاه از روابط سياسى پشت پرده نبودند٬ اتحاد جماهير شوروى نيز٬ که از همان دوران لنين از ماهيت ارتجاعى صهيونيسم با اطلاع بود٬ به اعلاميه سازمان ملل راى مٽبت داد.
آنها آنرا از جمله بدليل فقدان يک نيروى مترقى فلسطينى و يا عربى قابل حمايت ارزيابى نمودند٬ اما بيش از هر چيز به دليل اينکه انگليس در منطقه هنوز بعنوان يک قدرت بزرگ امپرياليستى برتر شناخته ميشد· – بدين ترتيب اتحاد جماهير شوروى به محکم نمودن جاى پاى آمريکا در خاور ميانه يارى رساند·
در حاليکه «افکار عمومى جهان» در غرب پايکوبى مينمود – و نگران وضعيت دولت کوچک يهودى– قابل درک است– در جهان عرب ناسازگار و دشمن بود٬ فلسطينيان پراکنده٬ در کل بدون سلاح٬ و بجز زمينداران بزرگ ارتجاعى٬ رهبرى نداشتند· از کشورهاى همسايه تقريبا تنها سوريه و لبنان مستقل بودند· عراق٬ (فرا-) ارودن و مصر همگى توسط دولتهاى تحت کنترل انگليس اداره ميشدند·
سلاح و شمارى از داوطلبان٬ قبل از هر چيز براى کمک٬ به سوريه آمدند· چند روزى پس از تصميم سازمان ملل حملات پراکنده اى آغاز شد· اما در مقابل آنها جامعه استعمارى – صهيونيستى سازمان داده شده اى ايستاده بود که از همان ابتدا ارتشى تقريبا ٦٠٠٠٠ نفری را در اختيار خود داشت·
و صهيونيستها با برنامه عمل نمودند. آنها٬ تا قبل از ١٥ مى٬ روز استقلال در نظر گرفته شده٬ براى تسخير بيشترين مقدار ممکن از مناطق و در حد توان اخراج بيشترين رقم ممکن از اعراب به آنجا رفته بودند·
در آغاز سال ١۹٤۸ «طرح دالت»٬ به رهبرى «حزب کارگر» ايگال آلون٬ با هدف تخليه الجليل به اجرا گذارده شد· يکى از کمکهاى باند ارگون قتلعام در روستاى دير ياسين٬ در نزديکى اورشليم بود که طى آن ٢٥٤ تن از جمعيت آن ميان ۹–١٠ آوريل کشته شدند – قتل عامى که بعدها در تبليغات صهيونيستى جهت اخراج مردم از ديگر مناطق مورد بهره بردارى قرار گرفت·
بديهى است که مسٸله چنان ساده نبود که صهيونيستها مورد تهديد نبودند و اگر در موضع ضعف قرار داشتند در معرض قتل عامهاى وحشتناک قرار نميگرفتند· در يک مفهوم بنيادى٬ بعنوان استعمارگر و بعنوان طرحى مستعمراتى٬ صهيونيستها و اسراييل٬ دقيقا مانند استعمارگران و رژيم آپارتايد در آفريقاى جنوبى٬ همواره در معرض خطر قرار دارند·
اما «اگر» نميتوانست وجود داشته باشد– چرا که مانند هميشه در تاريخ استعمار دقيقا شرط لازم براى نفوذ استعمارگران اين بوده است که مردم محلى (از نظر تاريخى موقتى) در تنگناى – اجتماعى٬ اقتصادى٬ سياسى٬ سازمانى و غيرو– کامل قرار داشته اند·
در برابر عملکرد اسراييل جمعيت عظيمى در سراسر جهان خشم خود را ابراز نمودند· رژيمهاى عربى را به ارسال واحدهاى نظامى به فلسطين ناگزير کردند· اما در روابط استعمارى امپرياليستى اين امر در مجموع٬ جهت آرام نمودن خشم توده ها٬ ظاهر سازى بود· سربازانى که به اسراييل فرستاده شدند بشدت تعليم نديده٬ غير مجهز و از نظر اجتماعى عقب مانده بودند– در حاليکه در اساس منافع انگليس و نه اعراب در پشت آن قرار گرفته بود·
تنها ارتش «مدرن» لژيون عربى (فرا) – اردون بود که تحت رهبرى غلوب پاشا/انگليسى قرار داشت· او بر اساس دستور العملى٬ توافقنامه ميان صهيونيستها و امير دست نشانده انگليسى٬ يک متر به داخل آن مناطقى که بر اساس اعلاميه سازمان ملل متحد در اختيار دولت اسراييل قرار ميگرفت نفوذ نمينمود· پس از اعمال فشار از جانب آمريکا به دولت انگليس او حتى بخش مهمى را تخليه نمود٬ بخش جنوبى فلسطين آنجايى که ايلات قرار دارد٬ که در واقع بايد در اختيار اعراب قرار ميگرفت· – آنچه که از مقاومت فلسطين و اعراب وجود داشت درماندگى به هدر داده شده بود در روابط امپرياليستى و عقب مانده·
دولت نژاد پرست
افکار عمومى در جهان غرب – بدليل ديدن يهوديان و نه صهينونيستها و بدليل عدم اطلاع از اوضاع و احوال٬ آکنده از درد و رنج بود· آنها اگر آنچه را که نخست وزير اسراييل داويد بن گوريون٬ در ٢١ مى ١۹٤۸ ٬ کمتر از يک هفته پس اعلام موجوديت کشور٬ در دفترچه خاطرات خود نوشته بود خوانده بودند به چشمان خود باور نميکردند:
«پاشنه آشيل ائتلاف اعراب٬ لبنان و برترى مسلمانان در آنجا ساختگى و براحتى قابل سرنگونى است· در آنجا بايد يک دولت مسيحى٬ با رودخانه ليتانى بعنوان مرز جنوبى٬ بر سر کار آورده شود· ما بايد با آن دولت ائتلافى تشکيل بدهيم· پس از آن٬ هنگاميکه ما لژيون عرب را به عقب رانده و سوريه را بمباران نموده ايم و قادر به نابودى فرا اردون شده ايم٬ آنزمان سوريه سقوط خواهد نمود· و ما پورت سعيد را٬ اگر مصر در آنزمان هنوز شهامت جنگيدن با ما را داشت٬ بمباران ميکنيم٬ بدين ترتيب جنگ را تمام کرده و در نتيجه از مصر٬ آشوريه و کلدانى بخاطر اجدادمان انتقام گرفته ايم.»
براى داويد بن گوريان و بقيه رهبران صهيونيست برترى يک امر بديهى بود· – و مايکل بار – زوهار/اسراييلى٬ که نقل قول را در زندگينامه بن گوريان «پيغمبر مسلح» ارائه ميدهد٬ تفسير ميکند:
«مسئله روشن شد اگر چه تاريخ دولت يهود بسختى فرصت آغاز را پيدا کرده بود– در چشمان بن گوريان نه خطوط مرزى کشيده شده توسط سازمان ملل متحد٬ و نه آنهايى که در سال ١۹٤۸ از طرق نظامى ايجاد شده بودند٬ هيچيک٬ مرزهاى نهايى دولت محسوب نميشدند· يک آغاز پايه ريزى شده بود٬ فقط همين»·
آغاز – ٧٠ درصد از مساحت فلسطين بود· اين برابر بود با آواره نمودن ۸۹٠٠٠٠٠ نفر از فلسطينيان به بيچارگى ابدى در اردوگاههاى پناهنده گان· اينک هر آنچه که از ساخت و ساز ملموس اجتماعى در ٧٠ درصد از فلسطين وجود داشت اشغالگران اموال خود محسوب مينمودند – کليه خانه هاى مسکونى٬ مغازه ها و کارگاه ها٬ تمام ابزارهاى رها شده٬ ماشينها٬ انبارها٬ چرخهاى دستى٬ حيوانات بارکش٬ کليه ساختمانها٬ خيابانها٬ تاسيسات بندرى٬ تاسيسات برقى٬ شبکه هاى آب٬ کليه بازارها٬ پارکها٬ جويبارها٬ کليه پلها٬ خطوط راه آهن٬ همه کوهها٬ بيابانها٬ همه چراگاه ها٬ کليه سواحل٬ غيرو و غيرو.
براى مٽال در عملياتى نازى/مانند در شهر رمله نيروهاى نظامى اسراييل٬ تحت رهبرى موشه دايان٬ تمام ساکنان را نيمه شب به خيابانها آوردند و سپس توسط کاميونها و اتوبوسها به منطقه تحت کنترل اردون منتقل نمودند. کهنه سرباز «حزب کار» ديويد هاکوهن در خاطرات خود نوشت: «فقط در زادگاه من٬ حيفا٬ ٥٠٠٠٠ خانه تخليه شد· و بر روى زمينهاى دهقانان رانده شده در همه جا «تعاونيها و کيبوتزهاى» سوسياليستى ساخته شدند؟
– حزب «سوسياليستى چپ» ماپام٬ که در گذشته به نفع يک کشور دو مليتى يهودى/عربى سخن گفته بود در خلال چهار سال پس از اخراج٬ کيبوتزهاى بارم٬ بارکاى٬ بيت کامه٬ کامايا٬ دوير٬ عين دور٬ گاش٬ گاتون٬ گزيت٬ گيوت اوز٬ هارل٬ لهاوت هاويوا٬ ماگن٬ مجدو٬ ناسهون٬ نکشهونم٬ نيريم٬ نير اسحاق٬ راموت منشه٬ رواديم٬ ريشافيم٬ سار٬ ساسا٬ شومرات٬ ياسور و زيکيم… را ٽبت نمود·
آغاز – الحاق بازمانده گان اردوگاههاى مرگ بود٬ و اينکه اين تا چه ميزان يک واکنش انساندوستانه مهم٬ يا اينکه براى قانونى جلوه دادن کلنى صهيونيستى بعنوان دولت يهودى تا چه ميزان به آنجا آورده شده در ازاى پول بودند٬ ميتوان بشدت مورد بحٽ و گفتگو قرار داد·
اما آنها همچنين کارزارهايى بودند براى جلب يهوديان جهان عرب عمدتا٬ براى مٽال٬ جهت ايجاد طبقه کارگر· از زمانهاى بسيار دور صدها هزار يهودى در يمن٬ عراق و مراکش زندگى کرده بودند· در اکٽر موارد شرايط زندگى آنان نه بدتر و نه بهتر از بقيه مردم بود اگر چه پس از آغاز استعمار صهيونيستى در فلسطين٬ اينجا و آنجا حتک حرمتهايى روى داده بود·
کوتاه مدتى پس از آن يهوديان يمنى در يک پل هوايى گسترده٬ پس از يک کارزار مذهبى/ سياسى در مورد ظهور قريب الوقوع مسيح٬ به اسراييل منتقل شدند· ١۹٥٠ ٬ ١٣٠٠٠٠ يهودى عراقى٬ بدون نشانى از علاقه به درخواست صهيونيستها٬ و پس از آماده نمودن شرايط با منفجر نمودن يک کنيسه و ديگر ساختمانهاى يهودى در عراق توسط جاسوسان اسراييلى و بدنبال آن ايجاد فضايى ظاهرى در مورد يک کارزار ضد يهودى عراقى٬ به اسراييل آورده شدند (بر اساس افشاى واقعه توسط نماينده مجلس اسراييل يورى آونرى)·
و پيش از دستيابى مراکش به استقلال٬ جاسوسان اسراييلى جهت ايجاد وحشت در مورد امکان مبدل گشتن رهايى به آزار و اذيت يهوديان و غيرو کارزارى براه انداختند· در ١٥ مى ١۹٤۸ – ١ جولاى ١۹٥٦ ٬ ٧۹٧٠٠٠ يهودى٬ بسيارى از آنان متعلق به جهان عرب٬ به اسراييل آمدند· صهيونيستها در پاسخ به قطعنامه هاى سازمان ملل متحد که اسراييل را بارها و بارها به دادن اجازه به بازگشت فلسطينيان ترغيب نموده است گفته اند: پناهنده گان با يهوديان عرب جبران شده اند·
آغاز – «روش تلافى جويانه اى» بود که در پاسخ به اقدامات مجزا– ى بتدريج سازماندهى شده – ى مقاومت فلسطينيها به اجرا گذاشته شد· به ابتکار موشه دايان «واحد ١٠١» شکل گرفت که تحت فرمان آريل شارون قتل عام در قبيه ١٤–١٥ اکتبر ١۹٥٣ (٦۹ کشته)٬ نحالين ٢۸–٢۹ مارس ١۹٥٤ (١٤ کشته)٬ غزه ٢۸ فوريه ١۹٥٥ (٣۸ کشته)٬ خان ياسين ٣١ اوت ١۹٥٥ (٤٦ کشته)٬ إل– بعطيها ١١–١٢ دسامبر ١۹٥٥(٥٠ کشته)٬ قلقيلية ۱۰ ١کتبر ١۹٥٦ (٤۸ کشته) و کفر قاسم ١۹٥٦(٤٧ کشته) را انجام داد·
و آغاز بخصوص وضع قوانين و ايجاد دمکراسى بود٬ آنچه که به اسراييل٬ مدت زمانيست٬ نام «تنها دمکراسى خاورميانه» را اراٸه نموده است. صهينويستها اساسا توجه بسيارى را مبذول قوانين و اشکال دمکراتيک نموده اند·
قوانين معافيت متعلق به ١۹٤٥ – که استعمارگران آنزمان آنرا «قوانين نازى» ميخواندند – توسط اسراييل٬ ١۹٤۸ ٬ تصويب شد· در همانسال احکام در مورد کشت زمينهاى باير٬ زمينهاى رها شده و قانون در مورد اداره «اموال غايبين» به اجرا گذاشته شدند٬ که به موجب آن٬ آنها دراشکال قانونى طراحى شده زمينهاى رها شده را به تصرف خود درآوردند· از طريق وضع قانون٬ ١۹٤۹ ٬ «مناطق امنيتى» وسيعى ايجاد شدند که اخراج بخش بزرگى از فلسطينيان باقيمانده را از روستاها و زمينهايشان امکانپذير ميساخت·
١۹٥٠ قانون تعيين کننده در مورد بازگشت که اولين نکته آن ميگويد: «هر يهودى حق مهاجرت به کشور را دارد» به تصويب رسيد· بعبارت ديگر بر خلاف فلسطينيان هر يهودى در جهان ميتواند به اسراييل آمده و به شهروندى آنجا درآيد·
– از طرف ديگر اينکه چه کسى يهودى است بصورتى پيوسته در اسراييل مورد بحٽ و گفتگوست اما تا بحال همواره توسط درخواست آيين – مذهبى ارتدوکس اينگونه تعيين شده است٬ يک يهودى کسيست که از يک مادر يهودى زاده شده و يا تغيير مذهب داده·
بر اساس اظهارات نماينده منتقد پارلمان شولمت الونى: «اسراييل يکى از نادر کشورهاييست که در آنجا هويت قانونى مردم نه منحصرا توسط تابعيت بلکه توسط ريشه قومى٬ بيولوژيکى نيز تعيين ميگردد·»
او همچنين خاطر نشان نموده است که «بمنظور [حفظ پاکى و اتحاد مردم] در وزارت داخلى و وزارت مذهب جهت کشف اينکه «چه کسى يهود است» و چه کسى خون بيگانه در رگهايش جريان دارد» سيستم کنترلى گسترده اى ايجاد شده است·
اما مسلما وجود داشتند قوانينى که صهينويستها و ديگران را جلب خود نمود و به باورشان از اهميت کمترى برخوردار بودند· براى مٽال قانون اساسى براى دولت جديد– و در نتيجه٬ از جمله٬ هيچ حمايتى براى آزادى بيان٬ ايجاد نشد·
شولمت الونى در روزنامه چشم انداز جديد ژانويه– فوريه ١۹٣۸در مقاله اى تحت عنوان «قوانين استعمارى در خدمت دولت اسراييل» مينويسد: «از کليه مواردى که در اعلاميه استقلال و در برنامه دولت پيشنهاد و وعده داده شده بودند تنها دو مورد به اجرا گذاشته شدند:
آ. حق داشتن انتخابات عادلانه عمومى٬ بدون مخارج براى شرکت کننده·
ب– تامين نيازهاى مذهبى يهوديان٬ از جمله موسسات مذهبى و کليه سازمانها و کارکنان در آيين يهوديت·
کليه بندهاى مربوط به حقوق برابر و منع تبعيض نژادى به دلايل مذهبى٬ هويت نژادى٬ مليت٬ جنسيت٬ تعلقات سياسى٬ غيرو و غيرو٬ هنوز در قوانين دولت اسراييل گنجانده نشده اند٬ و اسراييل اعلاميه بين المللى در مورد حقوق شهروندى انسانها را امضاء نکرده است· اگر به اين مسئله اينکه شهروندان عرب اسراييل حق سازماندهى احزاب مستقل خود را ندارند اضافه کنيم مورد «آ»٬ تذکر داده شده توسط شولمت الونى٬ نيز به اجرا گذاشته نشده است· – و اين «اعراب اسراييلى» بمنظور اٽبات هويتشان٬ به کارفرما٬ صاحبخانه٬ پليس٬ ارتش و غيرو٬ بعنوان عرب و نه يهودى با خود کارت شناسايى حمل ميکنند·
آنها در مواردى مانند حق اولاد٬ بيمه هاى درمانى٬ دسترسى به مسکن و تعليم و تربيت داراى حقوقى برابر با يک شهروند يهودى نيستند٬ آنها را بخاطر مقالات روزنامه ها٬ اشعارى که نوشته اند٬ غيرو و غيرو زندانى ميکنند. و در سال ١۹٦٧ ٬ ۹٠ درصد از زمينى که اين شهروندان اسراييلى در سال ١۹٤۸ در تصاحب خود داشتند مصادره شدند – با احتساب آن روستاهايى که جمعيت آن در سال ١۹٤۸ اخراج شدند ١۹ سال بعد ٣۸٥ روستاى عربى از نقشه فلسطين ناپديد شده بودند.
اين آغاز بود· تلالو مقدس حول تولد اسراييل٬ تلالو يک اميد واهى٬ ايجاد شده حول قربانيان نازيسم بود· نادانى مفروض در مورد صهيونيسم – و يک موضع دراز مدت استعمارى/ نژادپرستى به اعراب·
فاصله زمانى تا آغاز به اصطلاح جنگ ژوئن ١۹٦٧ ٬ اولين ١۹ سالى که طى آن دولت نژاد پرست تاسيس و فلسطينيان آواره شده در اردوگاهها در شرايطى اسفبار زندگى ميکردند٬ هنوز ميتواند توسط سردبيران – ه از جهات ديگر روشن بين مجلات٬ بعنوان زمانى در نظر گرفته شود که اسراييل توسط «اولين دوره ده ساله آرمانها» مشخص شد·
موردى که بتوان آنرا دمکراسى نام نهاد٬ البته٬ در دولتى استعمارگر – در اسراييلى به کوچکى آفريقاى جنوبى٬ قابل تصور نيست· در چنين دولتى همه چيز به نحوى توسط تضادهاى استعمارى با مردم بومى آن مشخص ميشود· نژاد پرستى در آفريقاى جنوبى٬ تا اطلاع ٽانوى٬ تنها چند قدم روشنتر است – به دليل اينکه اکٽريت مردم بومى آنجا همچنان در کشور خود زندگى ميکنند·
آمريکا و اسراييل
– از سويى ديگر «هيچ سيستم بزرگ صنعتى»٬ به ترتيبى که رئيس جمهور آمريکا ترومن آرزو نموده بود٬ تحت رهبرى يهودى٬ بوجود نيامد· او تضاد را ناچيز انگاشته بود· – در عوض اسراييل به «سگ نگهبان» امپرياليسم٬ و بخصوص امپرياليسم آمريکا٬ مبدل شد·
در آغاز ١۹٤۹ ٬ به محض محرز شدن پيروزى اسراييل٬ بانک واردات– صادرات آمريکايى وامى بالغ بر ١٠٠ ميليون دلار به دولت جديد ارائه نمود و وزارت دفاع آمريکا٬ لوئيس جانسون٬ اعلام کرد که «اسراييل از نظر استراتژيکى اهميت دارد و ما بايد به آنها کمک کنيم»·
با اينحال تا سال ١۹٦٧ هدف دولت آمريکا عدم علنى نمودن حمايت خود بود – بخشا بدليل روشن نبودن ظرفيت اسراييل بعنوان «سگ نگهبان»٬ بخشا بدليل وارد آمدن صدمه به روابط و تجارت کشور بخاطر حمايت بيش از حد روشن اش از اسراييل· – بدون «سيستم صنعتى» نيز منافع آمريکا در جهان عرب در سطح بسيار وسيعى گسترش يافته بود·
١۹٥۹ شرکتهاى نفتى آمريکا قرارداد ٦٤ درصد از ذخاير شناخته شده نفتى در خاورميانه را (درآنزمان تصور ميشد که شامل دو سوم تمام ذخاير جهان عرب باشد) در اختيار خود داشتند· در اکتبر ١۹٦۸ توسط نشريه «بررسى کسب و کار کنونى» منافع حاصل از توليد و فروش نفت خاورميانه به آمريکا بيش از ٢٢ درصد از منافع وارد شده به کشور توسط صنعت آمريکايى اعلام شد·····– علاوه بر اين٬ بايد اهميت جغرافيايى–استراتژيک خاورميانه و ظرفيت در حال رشد آنرا بعنوان بازار براى توليدات صنعتى٬ فراموش نکرد·
در دهه ١۹٥٠ ٬ بهمين دليل٬ سياست – خاور ميانه آمريکا قبل از هر چيز توسط تلاشها جهت قطع انحصار باقيمانده انگليسى و بدست گيرى ابتکار عمل براى متحد نمودن رژيمهاى ارتجاعى مختلف با خود٬ از نظر سياسى و نظامى٬ توصيف شده است·
١۹٥٢ سيا در کودتاى دولتى سازمان داده شده بر عليه رژيم پادشاهى/ تحت حمايت انگليس در مصر شرکت داشت٬ ١۹٥٣ سيا رژيم مترقى محمد مصدق در ايران را سرنگون نمود٬ و پس از آن جهت بازساى کمپانى نفتى امپرياليستى٬ در گذشته تحت کنترل کامل منافع انگليسى٬ با توسل به زور ٤٠ درصد از سهام را به تصاحب خود در آورد·
۱۹۵۵ توافقنامه موسوم به توافقنامه بغداد٬ تهيه شده با عراق٬ ايران٬ ترکيه٬ پاکستان و انگليس بعنوان عضو٬ تلاشى بود براى ايجاد شبکه اى شبيه به ناتو در غرب آسيا· تز آيزنهاور٬ ١۹٥٧ ٬ نوع ديگرى بود٬ آمريکا با اين تز رژيمهاى عراق٬ لبنان٬ ليبى٬ يمن٬ عربستان سعودى و اسراييل را در توافقنامه هايى با خود همراه ميکرد٬ توافقنامه هايى که نيروهاى نظامى آمريکا را در صورت مورد تهديد قرار گرفتن هر يک از آنها توسط «کمونيسم بين الملل» به دخالت مجاز مينمود·
از سويى ديگر هنگاميکه اسراييل ١۹٥١ به عقد قرارداد دفاعى جداگانه اى با آمريکا تمايل نشان داد– مانند ١۹٥٥ با اراٸه پيشنهاد از جانب اسراييل به آمريکا براى ايجاد پايگاهى در خاک اسراييل٬ و ١۹٥٧ که اسراييل به همکارى با ناتو تمايل داشت٬ پاسخ منفى دريافت نمود·
به اسراييل٬ قبل از هر چيز با کمک دلارهاى آمريکايى٬ اجازه رشد داده شد· به گفته وزير دارايى٬ بنحاس سابير٬ ١۹٦٧ ٬ کلنى کوچک ميان سالهاى ١۹٤٦ تا ١۹٦٦ ٬ با فقط حدود ٢ ميليون نفر جمعيت ١۹٦٠ ٬ هفت ميليارد دلار از خارج دريافت کرد·
بعنوان مقايسه ميتوان متذکر شد که کمکهاى موسوم به مارشال به دولتهاى جنگزده اروپا٬ ١۹٤۹–٥٤ ٬ شامل سيزده ميليارد دلار بود· پنج ميليارد از آن ٧ ميليارد از آمريکا٬ بيش از دو ميليارد بشکل وام و کمک از آمريکاييها٬ صندوق دولت و باقيمانده از سازمانهاى صهيونيستى٬ سرمايه گذاران خصوصى و از طريق فروش اوراق قرضه دولتى آمد·
کليه کمکهاى اراٸه شده آمريکا به اسراييل از ماليات معاف اند· – در اين رقم ٧ ميلياردى٬ يکى از غرامتهاى – ميانجيگرى شده توسط آمريکا – آلمان غربى به اسراييل٬ ٧٧٥ ميليون دلار (که پرداخت آن در حالى آغاز شد که آلمان غربى همزمان کمک مارشال دريافت مينمود) و يک وام ٥٠٠ ميليونى/آلمان غربى٬ دومى نيز به ابتکار آمريکا٬ وجود داشت·
در مورد بازسازى نظامى اسراييل٬ آمريکا براى شروع به ترغيب متحدان خود در ناتو٬ بخصوص فرانسه٬ انگليس و آلمان غربى بفروش تسليحات به اسراييل تصميم گرفت· فرانسه از ميانه دهه ٥٠ بزرگترين تحويل دهنده سلاح به اسراييل است· در سال ١۹٦٠ آلمان غربى تحويل سلاح – آمريکايى – را آغاز نمود.
ابتدا پس از آغاز دهه ٦٠ بود که آمريکا طرحهاى خود را براى پيمان نامه هاى نظامى با دولتهاى عربى کنار گذاشت و سرمايه گذارى بر روى اسراييل را با جديت تمام آغاز نمود· تحويل تانکهاى پاتون ام–٤۸ و بمب افکنهاى اسکاى هاوک آ–٤ قبل از حمله اسراييل به مصر٬ سوريه اردون در ژوئن ١۹٦٧ افزايش يافتند.
من منحیث یکی از علاقمندان مجله هفته از افغانستان، از شنیدن این خبر خیلی متاسف شدم، چراغ مجله هفته در…
با تشکر از همه ی مقالات و زحمات شما، دوباره خواهش میکنم، لینک های مستقیم مقالات رو در انتهای اونها…
با درود، گمان دارم مستقیم و متمرکز باید به پدیده تحریم یا تحریم های آمریکا پرداخت و بدون عمیق شدن…
مقاله بسیار جالب و خواندنی بود. با تشکر از رفیق شیری و ترجمه دقیق و حرفه ای ایشان و سپاس…
دوست گرامی من عضوی از نویسندگان و مترجمان مجله هفته نیستم اما از همکاران آن هستم و گاهی مطالبی را…