اتحادیهی کمونیستی نروژ
مترجم: پویان.م
توضیح مترجم: متنی که در پیش روی خواننده است، در واقع فصل پنجم از برنامهی اتحادیهی کمونیستی نروژ(مارکسیست-لنینیست-مائوئیست) است که به دلیل اهمیت آن برای پناهندگان که جامعه فارسی زبان نیز بخشی از آنرا تشکیل میدهد ترجمه شده و در اختیار جنبش کمونیستی قرار میگیرد. مباحث مطروحه هر چند در مختصات جامعهی نروژ انگاشته شدهاند، اما به سبب وجود دلایل مشترک برای مهاجرت نیروی کار، در واقع میتواند به صورت عمده برای سراسر جهانی که سیستم سرمایهداری امپریالیستی در آن بر رأس قدرت ستمگر و استثمار کننده است برای تحلیل شرایط مورد استفاده قرار گیرد.
“در این اواخر تصوری غالب وجود داشت مبنی بر اینکه انسانها به نژادهای پست تر و برتر، بین رنگین و سفید پوستان تقسیم شدهاند. گروه اول فاقد تمدن و محکوم به فنا برای تبدیل شدن به مفعول بهرهکشی، و دومیها حامل تمدن و دارای حق بهرهکشی از اولیها هستند. این افسانه باید به عنوان امری شکست خورده و سپرده شده به زباله دان در نظر گرفته شود.” (جوزف استالین)
ایدهی اینکه نژادهای انسانی دارای تفاوت در ریشههای خود براساس ساختار اجتماعی و اقتصادی متفاوت هستند و نه فقط بر اساس تفاوتهای بیولوژیک، و بر بیگانه هراسی و تبعیض دامن میزده حتی قبل از کاپیتالیسم نیز موجودیت داشته، اما راسیسم به عنوان یک ایدئولوژی خود را برای نیروهای استعمارگر و امپریالیستها به شدت مفید نشان داد. ملیتها و مردم خود را در برابر یکدیگر قرار میدهند و نیروی مبارزه آنها به این ترتیب تضعیف میشود.
هسته اصلی تفکر راسیسم به طور قطعی اینگونه میگوید که مردم دارای ارزشهای گوناگون بر اساس اینکه از چه نژادی به جهان هستی پای گذاردهاند متغیر است و تفکر مشابه دیگری به صورت مسالمت آمیزتر وجود دارد که میخواهد خود را حول بحثهای ژنتیکی برای یک نژاد واحد متحد کند.
راسیسم برای بورژازی در جهت توجیه غارتگری امپریالیستی از کشورهای فقیر برای ایجاد انشقاق در بین کارگران سیاه و سفید نقش مفیدی را ایفا میکند. راسیسم در کشورهای امپریالیستی غربی در ارتباط است با مردم کارگر برای اتصال با بورژوازی خودی و به همین تعبیر مانعی است بر سر راه مبارزهی طبقاتی.
5.1: امپریالیسم عامل راسیسم
5.1.1: فروپاشی فاشیسم در جنگ جهانی دوم که موجب سر برآوردن راسیسم عیان شد، مصائب بسیاری برای از نو سرپا شدن آلمان و ژاپن داشت. جنبشهای رهایی بخش آن دوران و در کشورهای مستعمره، جنبش حقوق مدنی در امریکا و مبارزات بر علیه رژیم آپارتاید نژادی در افریقای جنوبی نمونههای خوبی برای دستاوردهای جنبش ضد نژادپرستی هستند و این به ما نشان میدهد که مبارزه فعال خلق میتواند راسیسم را به عقبگرد وادار کند.
5.1.2: اما راسیسم نیازهای امپریالیسم را پوشش داده و بدین روی به مراحل بعدی انتقال مییابد. همچنین فرمهای ستمگرانهی دیگری یافت میشوند که شاید در حقیقت راسیسم نباشد، اما با آن تشابهات بسیاری دارند – شووینیسم مبتنی است بر فرهنگ، مذهب، ملیت، جنسیت و غیره، و امپریالیسم در چنین تناقضاتی بازی کرده و نیز آنرا تحریک میکند. نمونهی این راسیسم و سیستمهای ستمگرانهی مربوطه را ما میتوانیم امروزه در حکومت اسرائیل، در مبارزهای که جنگ تمدنها در مناطق اسلامی نام گرفته، و در حوزه شینگن یا قلعه اروپا بیابیم.
5.2: راسیسم بخشی از جامعه طبقاتی است
5.2.1: راسیسم عیان، در شرایط نامناسبی به سر برده و علاوه بر آن شامل جرائم قضایی محسوب میگردد و موجب مطرود شدن گروههای افراطی کوچک راستگرا و نازیست میشود، اما نژادپرستی همچنان از تبعات در حال تداوم جامعه طبقاتی است. معنای راسیسم حکومتی بدینگونه است که پارلمان توقف پناهندگی را تصویب میکند و دولتمداران، سیاست پناهندگی را محدود میسازند. البته آزار و اذیت رنگین پوستان به توسط پلیس نیز بخش مهمی از این دست مسائل است. نژادپرستی حکومتی به چنین اعمالی مشروعیت بخشیده و به تمامی اشکال نژادپرستی فضا میدهد.
5.2.2: ما همچنین شاهد نژادپرستی در زندگی روزمرهی خویش هستیم. در ابتدا این مسئله، یهودیها، سامیها و کولیها را در بر میگرفت، اما در دوران کنونی مردم از کشورهای خویش خصوصاً از جهان سوم و نیز جهان دوم به اروپا گریخته و آنها هستند که به صورت معمول مورد آزار و اذیتهای نژادپرستانه ازقبیل -ستم زبانی، تحصیلات نامناسب، و انواع گوناگون تبعیض در محیطهای کاری و مشکل در جهت یافتن خانه- قرار میگیرند. ستم نژادپرستانه عموماً مهاجرین زن را مورد هدف قرار میدهد، چرا که در این میان و در عمل قانون هیچگاه به زنان مهاجر یک استقلال حقوقی واقعی نمیدهد.
5.3: مهاجرت به طبقه کارگر
5.3.1: مهاجرت نیروی کار و دیگر انواع مهاجرت ترکیب و شرایط طبقهی کارگر در نروژ را تغییر داده است. در دورههای گوناگون دهها هزار تن از مردمان کشورهای فقیر به عنوان نیروی کار ارزان برای سرمایه به اینجا منتقل شدهاند. برخی دیگر به عنوان نماد رنج و جنگی که امپریالیسم در کشورهای فقیر برپا میدارد به اینجا آمدهاند، عموم مهاجرین و پناهندگان در پائینیترین لایههای طبقه کارگر با حقوقهای پائین و شرایط زندگی نامناسب بدینجا آمدهاند.
5.3.2: مهاجرت نیروی کار به توسط سرمایه، به عنوان یک عامل نفوذ در برابر شرایط رفاهی و دستمزدهایی که طبقه کارگر در غرب به دست آورده مورد استفاده قرار میگیرد. تمامی بخشها به توسط نیروی کار از دیگر کشورها که میتوانند با حقوق پائین در صنایع کار کنند، پر شده است. نگرش کمونیستی در این خصوص نه مبتنی بر کوبیدن مهاجرت نیروی کار، که در واقع تلاش برای حفظ شرایط زندگانیای است که طبقهی کارگر نروژی از پیش تر داشته است میباشد و اگر این مبارزه بنای پیروزی دارد، خود نیروی کار مهاجر نیز میبایست بخش مهمی از آن باشد.
5.3.3: در نروژ نیز به مانند دیگر کشورهای اروپایی، یک لایه از طبقه کارگر با نژادهای خارجی در حال رشد است. نژادپرستی در جامعه نروژی، فقر، پائین بودن تحصیلات و مشکلات زبانی مهمترین دلائل برای پرداخت دستمزد کمتر و شرایط کاری نامناسب برای اینها میباشد.
این لایه از جامعهی نروژ بزرگترین منفعت در انقلاب کمونیستی در برابر امپریالیسم را دارد و اساساً ماهیت وجودی این لایه در ارتباط مستقیم با غارتگری امپریالیسم از جهان سوم است و در صورت عدم وجود چنین امری، هرگز این لایه در نروژ به عنوان پناهنده یا نیروی کار مهاجر نمیتوانست وجود داشته باشد و اینها هستند که میتوانند استثمار و ستم سیستم و نظام را بر تن خویش مستقیماً احساس کنند.
لینک مطلب در وبلاگ گروهی حق نان: