مصاحبه با خانم پترا وايلد

bcve45مصاحبه با خانم پترا وايلد

مترجم: سپيده

با تصحیح و راهنمایی رفیق پیام پرتوی

عنوان کتاب شما: «تبعیض نژادى، نسل کشی وبراندازی قومی در فلسطین و عواقب «استعمار شهرک سازی» صهیونیسی در حرف و در عملاست· آیا شما بخاطر «انتفاضه»* که موضوع بسیار داغی میباشد، به آسانى قادر به یافتن ناشرى برای کتابتان شدید؟

پاسخ: من دست نویس کتاب را برای چهار شرکت ناشر کتاب فرستادم که از هر چهار ناشر در مدت کوتاهی جواب مثبت دریافت کردم.

پرسش: شغل رسمی شما چیست؟

پاسخ: من اسلام شناس هستم.

پرسش: پس شما به زبان عربی مسلط هستید٬ روزنامه های کشور های عربی زبان را هر روز میخوانید و عربها را بخوبی میفهمید؟

پاسخ: بله آنهم از سی سال پیش تا کنون، تکامل و تغییرات را در کشورهای عربی پژوهش میکنم و همانطور که گفته ميشود اینکه با پژوهش هر چه بیشتر دید گاه انسان عمیقتر میشود کاملا صحيح است· من مدتی طولانی در آنجا زندگی کرده ام.

پرسش: کتاب شما خیلی قطور نیست ولی برای علاقمندان به سیاست کتابیست هیجان انگیز و خشم آور· چه مدتى را صرف نوشتن آن کرده ا ید؟ کتابتان خیلی مناسب روز است!

پاسخ: جوابش مشکل است، زیرا این کار در چندین مرحله مختلف انجام شد. فلسطین همیشه مد نظر و مورد علاقه من بوده و مسائل آنرا تعقیب کرده ام. من پروژه «راه حل یک دولتی» را نیز در دست داشتم و میخواستم در باره آن بنویسم که جنگ نوار غزه آغاز شد· در باره این دولت خیلی گفتگو میشد. «دولت دموکراسی و سکولار فلسطین» که مسیحیان و مسلمانان با حقوقی برابر در کنار یکدیگر زندگی کنند. این بحثى بسیار قدیمی است٬ در اينمورد اقدامات بسيارى انجام شد و پس از جنگ غزه بصورت فزاینده اى به جوِ عمومی رخنه کرد. ولی چگونه میتوان بدون نام بردن از مشکلات موجود در باره راه حلى نوشت. پس از آن میخواستم در مورد «آپارتاید» بعنوان مشکل اصلی و راه حل آن بنویسم، در حین پژوهش دریافتم که نظام آپارتاید با مشکل فلسطین بدرستی منطبق نیست· کاری را که در سال ۲۰۱۰ آغاز کرده بودم کنار گذاشتم و با مسائل دیگری٬ مصر و دیگر کشورهای عربی که پیش آمده بود٬ مشغول شدم (بهار عربیم). در سال ۲۰۱۱ دوباره دست بکار و با مساله «استعمار شهرک سازی»‌ روبرو شدم و با پشتکار در موردش پژوهش کردم، تلاشى که نوشتن این کتاب را٬ بمنظور پژوهش مسئله راه حل دولت بعنوان نتيجه گيرى از آن٬ که بخش آخرين کتاب است٬ سبب شد.

پرسش: این کتاب در باره براندازی قومی سخن میگوید٬ که کمی پیش از ۱۹۴۸ آغاز شد و بیشتر در ارتباط به وقایع پس از آن قرار دارد! استعمار در مجموع بخشی از تاریخ اروپا است٬ که آمریکاییها و آلمانیها نقش بزرگى در آن ایفا نموده اند. کتابهاى بسیارى در این باب نوشته شدهاند٬ ولی کتاب معتبرى در اینمورد به «ایوان پاپـِل» «پاکسازی قومی در فلسطین» تعلق دارد که شما نیز همین نام را براى کتابتان برگزیده اید و خودتان را بر روی استعمار آپارتایدی متمرکز نموده اید، که به نوبه خود دریچه ای را برویم باز کرد. من تا کنون کسی را ندیده‌ بودم که مانند شما این مشکل را حلاجی و بدنبال جوهر و هسته مساله فلسطین کاوش نموده باشد. من با تعجب دریافتم که تا بحال کسی تفاوت میان مسئله استعمار/آپارتاید و «وقايع جارى در فلسطین» را روشن نکرده است. نظر شما در اینباره چیست؟

پاسخ: اینکه تاکنون در این مورد مطلبی نوشته نشده به پهنه کشورهای آلمانی زبان بازمیگردد· در کشورهای عربی از همان ابتدا پدیده «استعمارى (کلنیالصهیونیسم کاملا روشن بود٬ حزب کمونیست مصر در سال ۱۹۲۲ تحلیلی در اینمورد ارائه داد. فلسطینيان در سالهای اخیر نوشتن در باره «استعمار شهرک سازی» را آغاز و آنرا تجزیه و تحلیل نموده اند. توسط یک دانشمند مصری نیز چنین تحلیلی ارائه شده است. درسالهای اخير در اروپا و بطور کلی در جهان در اینمورد تحلیلی موجود نبود تا اینکه از سال ۲۰۰۶ پژوهشگران در مورد «استعمار شهرک سازیِ» استرالیایی، تحقيقاتى را آغاز نمودند. اصولاً تحقيقات آشکار در باره استعمار تغییر جدیدی٬ «استعمار شهرک سازی»٬ را سبب گشته است (آیا درست از کار در آمد؟.جبسن): بله کاملا! از سالهای ۹۰ درباره استعمار رشته نوینی تکامل پیدا کرد که «استعمار شهرک سازی» نامیده میشود و در این چهارچوب به آمریکا، کانادا، استرالیا، زلاند نو و اسرائیل اشاره میشود که تاریخ و بافتی شبیه بیکدیگر دارند. از صهیونیسم در دوایر خاصی رسما بعنوان «استعمار شهرک سازی» نام برده شده و مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد٬ آنهم فقط در میان تعداد کمی از کشورها و پژوهشگران٬ که اساسا به آلمان سرایت نکرده چرا که آلمان بصورتى خود بخودى در اینباره بسیار واپسگرا و محتاط است· این همچنان ادامه پیدا کرد تا سال۲۰۰۹ و جنگ غزه که با اتخاذ موضع جدیدی از جانب محققان انتقادی در جو عمومی ظاهر شد که سیاست صهیونیسم را در اسرائیل همان «استعمار شهرک سازی» نامید و اعلام خطر نمود. این افراد در اینباره بطور حرفه ای تحقيق مینمایند٬ که با کمال حیرت پدیده ای نوین است و ادامه دارد. در سال ۲۰۱۱«Schol for Orient» «مدرسه براى شرق» کنفرانسی در باره «صهیونیسم، کلنیالیسم شهرک سازی» تشکیل شد که به آرامی مورد بحث عموم قرار گرفت و همگانی گردید. آلمان در اینباره بسیار واپسگرا است. من اینها را درکنار یکدیگر قراردادم و برایم کاملاً روشن شد که همان واژه «استعمار شهرک سازی»٬ بدليل اينکه از یکی از این واژه‌ها: «آپارتاید»، «نسل کشی»، «براندازی قومی» و «اتنوکراتی(قومیتسخن میگوید٬ بعنوان کلید و نتیجه همه این پژوهشها ميتواند مؤثر باشد··

پرسش: همه این اصطلاحات آپارتايد» «نسل کشى» «براندازى قومى» و «اتنوکراتى (قوميت)»··] مانند اطاقهایی هستند که بعنوان قسمتی از یک خانه بالای سر همه، «استعمار شهرک سازی»٬ قرار گرفته و با یکدیگر خانه اى را مجسم مینمایند. پس اجازه بدهید که از ابتدا آغاز کنیم و بدانیم که در منطقه تاریخی فلسطین درابتدا٬ سال ۱۹۴۸ ٬ چه همسايگانى وجود داشتند و یا شاید براى توضيح آن لازم باشد که به گذشته هاى دورتر بازگرديم؟

پاسخ: بایستی به خیلی جلوتر بازگردیم. تز من اینست که جدال فلسطین جدالى است میان «استعمار شهرک سازی» اروپایی و مردم بومی. این به قرن نوزدهم بازمیگردد. ناپلئون لویی بناپارت اولین فردی بود که در سال ۱۷۹۹ با اهداف سرمایه‌ گذاری پروژه «داوطلبان مصری» را ارائه داد٬ پروژه اى که بر اساس آن اقلیت یهود به فلسطین میرفت و تحت حمایت دولت فرانسه در آنجا ماندگار میشد٬ چرا: بخاطر منافع بلند مدت (استراتژی) فرانسه و سیاست استعمار اروپایی٬ یعنی بخاطر منافع دراز مدت خود توازن و تفاهم قومی و مذهبی را در منطقه بهم بريزد.

پرسش: منظورتان اینستکه پای خود را لای در بگذارد؟

پاسخ: کاملاً صحیح است. ۱۷۹۹ ناپلیون بناپارت آنرا ابداع و استعمار انگلیس٬ بزرگترین قدرت استعماری آنزمان در جهان، بحث موجود را یکبار دیگر در نیمه قرن گذشته بکارگرفت. جنبش صهیونیستی در اواخر قرن نوزدهم بوجود آمد· صهیونیسم از یکطرف پاسخى بود به یهود ستیزی و از طرف دیگر نتیجه گرایشات استعماری در آنزمان٬ و هرتسل۱ خود به استعمارگران غربى قول داده بود که صهیونیسم جاده صاف کن استعمار غرب در فلسطین باشد. «ما در میان بربریت آسیایی میتوانیم قسمتی از سفیدان اروپایی باشیم»· این یعنی همان جنگ استعماری کلاسیک· در نتیجه میان صهیونیسم و قدرتهای استعماری اتحادى بوجود آمد (آیا منظور شما اعلامیه معروف فورد در سال ۱۹۱۷استجبسن) بعبارت ديگر اتحادی با منافع و هویتى مشترک ایجاد گردید و انگلستان در پایان جنگ جهانی اول فلسطین را بشکل نظامی تسخیر و آنرا غصب نمود·

یعنی بعنوان یک قدرت استعمارگر اروپایی افراد بومی یک کشور را عملاً بیک استعماری اروپايى دیگر سپرد. یعنی یک عمل استعماریِ کلاسیک و معمولی که افراد بومی و محلی اصولاً بحساب آورده نمیشوند. اروپاییان، این خلقها را که اصولاً اروپایی نبودند٬ به اروپاییان دیگر هدیه کردند. در آنزمان حدود یک میلیون فلسطینی که همگی عرب بودند٬ (علیرغم وجود درصد کمى از یهودیان در میانشان٬ که تنها دین مسلط و موجود نبود

ک· جيسن) با صلح و صفا در کنار یکدیگر زندگی میکردند· فلسطین دارای تاریخی بس طولانی است و به هفت هزار سال گذشته بازمیگردد. فلسطین همواره نقطه تقاطع بین کشورهای عربی در شرق و غرب٬ مکانی برای فرهنگها، تمدنها و زبانهای دینی مختلف بود٬ عواملى که بایکدیگر ممزوج گردیده بودند. آنیتا ها، سوریها، مصريها و بابیلونی ها در فلسطین وجود داشته اند و درهم آمیخته اند·

(مثلاً اورشلیم فرهنگ و تاریخی ۷۰۰۰ ساله داشته که یهودیت بخش کوچکی از آنست. ک. جبسن) دقیقا. همینطور است. صهیونیستها این تاریخ را تحریف و در انحصار خود در آوردند٬ یعنی بمنظور تصرفش آنرا شقه شقه کردند· قسمتهایی از تاریخ را نادیده گرفته یا حتی کاملاً به فراموشی سپرده اند (برای مقایسه: ایدئولوگ ساز یعنی سازندگان جهان بینی بوجود آوردند که تکامل داروینیسم را در تطابق با کتاب مقدس تغيير ميدهند. جبسن) دقیقا، میتوان چنین مقایسه‌ای کرد. بله این یک ایدئولوژی است. «اشلیمر وزاند» در کتابش «انسان روی انسانهای یهود» بدرستی نوشت که این نظريه وسیله ایست برای نوشتن تاریخ و اسراییليان منتقد نیز میگویند، صهیونیسم کتاب مقدس را حقیقتاً کتاب تاریخ میداند و ارتش اسرائیل هم طبق کتاب مقدس نمایشگاهی برای تاریخ برپا و تمام تاریخ یهودیان را از آن استخراج و بنمایش گذارد. چه زمانی یهودیان آمدنداکسیدوس … و غیره! یعنی در‌ واقع به داستانهاى قدیمی اساطیری سندیت بخشید·

پرسش: پس از نظر شما صهیونیسم چیست، آیا آنرا بعنوان شکلى از ایدئولوژی نژاد پرستی قلمداد مينماييد؟

پاسخ: نه این کمرنگ کردن آن است. صهیونیسم ادامه بافت ایدئولوژی استعمارگری و آداب و رسوم اروپایی است که نژاد پرستی بخش جدایی ناپذیر و وابسته به آنست٬ در تمام اقدامات استعماری و نژاد پرستی مشارکت داشته٬ دارای تفکر برتری/استعداد متمدانانه بوده و مجاز به ادامه بقاء میباشد. صهیونیسم از ابتدا تا به امروز چنین بوده است.

بن گوریان قبل از تاسیس دولت اسرائیل گفت «چند صد هزار برده سیاه وجود دارند که دارای اهمیتی نیستند». و این ایدئولوژی دولت اسرائیل از ابتدا تا به امروز بوده و در نزد همه قدرت‌های استعماری نیز وجود داشته است. انگلیس، فرانسه، اسپاینا، پرتقال، ایتالیاهلند در اندونزی که معتقدند٬ انسانهای دیگر از نظر ارزش‌ هم سنگ سفید ها نیستند و همواره با شعارهای قدیمی مانند: «این سرزمین تا زمانیکه مهاجران آمده‌اند خالی از سکنه بوده است» آغاز میکنند! شعارى که در فلسطین نیز باید به آن مصداق بدهند·

پرسش: یعنی چیزی را که سفیدها آوردهاند تمدن بوده است و قبلیها بدون تمدن بوده و اصولاً به رشد انسانى نرسیده اند؟

پاسخ: کاملاً صحیح است، یعنی همصدایی با شعارهای استعماری کهن با این مضمون که این سرزمین خالی از سکنه بوده و ساکنین قبلی انسانهای با‌ ارزشی نبوده‌اند و احتیاج بشمارش نداشته و خودشان اولین کسانی هستند که به این سرزمین آمده اند. و بهمین دليل تمام شعارهای صهیونیستی از این قماش اند. علیرغم داشتن آگاهى بر اینکه این سرزمین دارای سکنه بومی بوده٬ شعارى ساخته اند تحت عنوان « سرزمین بدون ملت و ملتی بدون سرزمین» که دقیقا باید بیانگر این باشد که قبلاً ملتی در آنجا وجود نداشته است· آنها مدعیند که اینان دارای ارزش دست سوم بوده۲ و انسانهای واقعی نیستند!

پرسش: آیا نوعى از عقب افتادگی فکری در آن پنهان است؟

پاسخ: بله یک نوع «خود را بنادانی زدن» درباره پایمال نمودن حقوق دیگران، همراه با تحقیر دائمی که لازمه این امر است٬ زیرا استعمارگران بدلیل مقاومت و دفاع افراد بومی از خود با دشوارى روبرو میشوند. بله پرواضح است که اين استدلال دارای بافتی با مشخصات متحجرانه میباشد و این یکی از شاخص های همیشگی استعمارگری بوده است· آن باید حقانیت خود را بنحوی به اثبات برساند· هر مهاجری باید با وجدان خود در مورد دادن پاسخ به این سوالات که چرا به این سرزمین آمده و چرا باید به افراد بومی آن پریده و آنان را از سرزمینشان اخراج و یا بقتل برساند٬ کنار بیاید.

پرسش: آنچه را که من با تعجب در این کتاب کشف کردم این است که فلسطین در بدو امر هدف صهیونیسم سیاسی نبوده است. صهیونیستها در گذشته بازل (سویس)، آرژانتین و یا اوگانداآفریقا را در نظر داشته اند. لطفاً توضیح بدهید که چرا یهودیان آلمانی در کنگره اول صهیونیسم٬ که قرار بود در مونیخ آلمان تشکیل شود، از آن استقبال ننمودند و بدین خاطر صهیونیستها اجبارا عازم بازل شدند؟ در حال حاضر این گفته صهیونیستها که یهودیان همه برای صهیونیسم بوده‌اند ادعایی بیش نیست. برای یهودیان آگاه آنزمان متعلق بودن این ایدئولوژی افراط گرایانه به جهودیت کاملا روشن بود. بعنوان مقایسه نمیتوان گفت که تمام پیروان سنتوولوژی آمریکایی هستند.۳

پاسخ: در دهه اول قرن بیستم صهیونیسم در میان یهودیان در اروپا، داراى مقامی بسیار کمرنگ و بی‌اهمیت بود و اکثریت یهودیان برعلیه آن بودند و همانطور که شما گفتید یک عقیده کاملاً حاشیه‌ای بود. صهیونیسم در حقیقت پس از هلوکاوست «انسان سوزی»۴ ٬ نابود شدن يهوديان و خلاء ايجاد شده ى حاصل از آن به ابراز وجود قادر شد·

پرسش: شما تماس سیاستمداران صهیونیست با هیتلر و فاشیستها٬ توافقنامه انتقال یهودیان و موافقت با تمامى درد و رنج وحشتناکى که بر یهودیان روا داشته میشد را٬ عواملى که نابودى یهودیان و انتقال آنان را سبب شد٬ چگونه توضیح میدهید؟ وضعیت صحنه و اینکه چه اشخاصی با چه اشخاصی بازی میکنند را چگونه میبنید؟

پاسخ: فلسطین دقیقا به دليل مبدل شدن به نقطه گرهی و بیان کننده تمام مسائل حل نشده تاریخ اروپا داراى اهمیتى بسیار پر مقام و محرک است· استعمار اروپا با سه رشته مشکل محوری روبروست که تا کنون به حل آنان توانا نبوده است:

۱آلمان هنوز به هضم مساله نسل کشی هروره و ناما در نامیبیا، با بیش ازچند میلیون قربانی که نه تنها مربوط به آلمان بلکه مربوط به کل اروپا ميشود قادر نگشته است٬ که البته مثال بارزی است بر مقاومتی که شکسته نشد و بصورت کتیبهِ یاد آوری و موزه همچنان باقی‌مانده و خودنمایی مینماید· این مشکلات حل نشدنی در فلسطین گره میخورند.

۲– «یهود ستیزی» و «هلوکاست» که هنوز٬ حد اقل بشکلى صحیح قادر به هضم آن نگشته است.

۳مساله شرق عقب «مانده» و غرب« پیشرو»٬ اورینت و اکسیدنت و مشکلاتِ کلیشه شده ى بوجود آمده از زمان جنگهای صلیبی٬ که تا کنون بدون وقفه ادامه داشته٬ هنوز حل نشده است. تمام این مسایل حل نشده تاریخ اروپا در فلسطین بر روى هم تلنبار و بدین خاطر پژوهش آن بسیار دشوار بوده است.

پرسش : اجازه بدهید که بسال ۱۹۴۸ بازگشته و بدانیم که ناکبا ناکبا چیست؟

پاسخ: ناکبا ناکبا در زبان عربی بمعنی فاجعه (نکبت) میباشد که به نسل کشی سه جانبه فلسطینی ها در سه ناحیه مختلف در فلسطین باز میگردد. در اثر آن سه چهارم یعنی ۷۵ درصد ساکنان آن در روند اسراییلی شدن فراری یا از میان برداشته شدند و در داخل خط سبز٬ که درمجموع نصف ساکنان سرزمین فلسطین را تشکیل میدادند٬ قرار دارند.

این اقدام در سال ۱۹۴۷ آغاز و تا ۱۹۴۸ حدود ۷۵۰٬۰۰۰ فلسطینی بقتل رسیدند که عملاً نابودی اجتماع فلسطینيان بوده است! از یکدیگر جدا و از سرزمینهایشان رانده شدند· و این نه تنها بزرگترین مجموعه انسانهای در بدر و از وطن رانده شده در تاریخ جهان را تشکیل داد بلکه به طولانيترن آنها٬ از۶۵ سا ل پیش تا کنون وجود دارند٬ مبدل شد· در حال حاضر شمار پناهجویان و فرزندان آنان به شش میلیون و نیم رسیده است.

پرسش: آیا این براندازی قومی بخشی از يک نقشه از قبل طراحى شده بود؟ اعمال زور است که باید در پایان نتیجه بخش باشد. یعنی شما میگویید این بخشی از یک دستنویس فیلم است که بایستی صحنه به صحنه به اجرا ميامد؟

پاسخ: هسته اصلی مساله همين است· فلسطين هنگام ورود جنبش اروپایی به آنجا سرزمینی بود کاملاً مسکونی و بطوریکه ادعا می‌شود کشور عقب ‌مانده‌ای نبود بلکه دارای فرهنگ و زندگی متمدنانه و روشنفکرانه ای بود· (از اورشلیم اسناد و فیلمهایى وجود دارند که بر اساس آنها مانند برلنه سالهای ۱۹۲۰ بوده٬ یعنی کشوری متمدن و نه خالی از سکنه. جبسن) و هنگامیکه حرکتى استعماری از اروپا می‌آید و مدعی میشود که این سرزمین متعلق بماست، اجبارا درگیرى با افراد بومی اجتناب ناپذیر میگردد. اقدام صهیونیستی از ابتدا «فلسطین دولتش يهودى است» را دیکته کرد. بدین خاطر جنگ در آنجا اجتناب ناپذير بود. شعار صهیونیسم در آغاز استعمارگری:

«ملتی بدون سرزمین و سرزمینی بدون ملت»! بر اساس این تصور که اینجا ملتی وجود ندارد سر داده نشد، بلکه تصوری بود که در برنامه صهیونیستی وجود داشت و باید سرزمینی میشد بدون ملت. دقیقاً چیزی که «وایزمن» در سالهای ۲۷ گفت: «فلسطین همانطور که انگلیس انگلیسی است باید یهودى شود» دقیقاً بیان کننده این ادعاست که يهوديان بايد جايگزين مردم بومی ميشدند٬ و این دقیقاً همان هسته مرکزی «استعمار شهرک سازی» است و دقیقاً بیانگر آنست که افراد بومی را نابود و اروپایی یا اروپایی شدگان را جایگزین آنان سازند·

پرسش: شما میگوید جایگزین شود. عربها که در حال حاضر بعنوان عرب بدنیا میآیند قادر به یهودی شدن و تغییرهویت خود نیستند و دقیقا بدلیل یهودی نبودن هرگز به برقرارى ارتباطی با این دولت یهودی نائل نخواهند آمد؟

پاسخ: من میخواهم در اینجا به نکته قبلی٬ که در نهاد براندازی قومی قرار دارد٬ بازگردم. حرکت صهیونیستی از همان آغاز دهه ۳۰ «کمیته انتقال» را بکار گرفت که وظيفه اش تحقيق در مورد چگونگی اخراج افراد بومی بود. برای کلیه دستجات صهیونیستی از ابتدا روشن بود که بدون اخراج، غصب سرزمین فلسطین امکانپذیر نخواهد بود. نتیجتاً در پانزدهم ماه مه٬ پس از پاکسازى فلسطینیان٬ دولتی که در آنجا ایجاد گردید اجبارا یک دولت اتنوکرات( قومی) شد. اتنوکرات یعنی٬ واقعاً نه این ملت و نه آن ملت· اینجا قدری مشکل می‌شود زیرا یهودیت یک جامعه دینی و غلط انداز است و باید از فهم صهیونیستی٬ میتوان گفت که اتنوکراتی یک دین محسوب میشود٬ حرکت نمود. صهیونیسم، یهودیت را بعنوان «اِدنیا» یعنی ملت و قوم میشناسد و بر اساس آن دولت یهود، دولت همه جهودها و فقط و فقط متعلق به جهودهاست! با چنین فهم انحصاری از دولت در سال ۱۹۴۸ ٬ ۱۵۰۰۰۰ فلسطینی٬ پس ازبراندازی و بیرون راندن آنان، داخل خط سبز باقی گذاشته شدند٬ که زیرتسلط قدرت نظامی قرار گرفته و بمنظور جدا ماندن از ملت اسراییل بصورت واقعی در محله های بسته ای زندانی هستند· یکی از مشاوران دولتی در آنزمان گفت که برای تکامل جدا از هم آگاهانه تصمیم گیری شده است. این واضح است که یک دولت یهوداًى انحصاری تعریف شده نمیتواند غیر یهودان را نیز شامل شود· این بافت انحصاری از دولت و موقعیت فلسطینیان در داخل کمربند سبز نشان دهنده اینستکه فلسطینیان جداسازی شده٬ سازمان یافته و با شدت کامل مورد تبعیض قرار داده میشوند. البته نه بسختی و حدت آپارتاید. بدین خاطر در داخل کمربند سبز٬ آپارتاید بر علیه فلسطینیان نه خیلی وحشیانه و تند مانند آفریقا در گذشته ولی از نظر بافت و ماهيت دقیقاً همان است. من همواره گفته ام که آپارتاید ناگزیر بخشی از بافت سیاسی تسلطِ «استعمار شهرک سازی» برای اعمال قدرت است٬ که با جداسازی همراه بوده و برای ملت بومی جایی باقی نمیگذارد.

پرسش: میخواهم دراینجا که شما از آپارتاید سخن گفتید بگویم که مردم کشور اسراییل دولت یهود را اینطور که شما سرزنش ميکنيد، نمی بینند. من باکمال تعجب از کتاب شما چنین فهمیدم که پایه گذاران این دولت٬ مانند مناخيم بگین٬ که در سازمانهای تروریستی بوده اند و با بمباران و کشتارهای جمعی شهرها به مقامهای بلند پایهای دست یافته اند٬ از همان ابتداء انجام چنین کارى برایشان مساله ای نبوده است· مدارک آن بشکل فیلم آنهم با صدا موجود و قابل رجوع هستند. شاید بگویند اینها مردان گذشته بودهاند ولی هنگامیکه مورخین امروزی را٬ برای مثال برلیماییز٬ که در کتاب شما از وى نامبرده شده است٬ در بحث با زور گوییها و جنایات یهودیان روبرو میکنند میگویند: «شما نمیتوانید املت درست کنید بدون اینکه تخم مرغ را بشکنید»· آنها بدین خاطر مورد ستایش قرار میگیرد. چرا در آلمان و اسرائیل توانمندی حاشا کردن موجود است، چنین حقایق مسلمى از خبرنگاران شنیده و نادیده گرفته میشوند. هرگز از آنها نمى آموزند· وقتی که با گفته‌های خودشان روبرویشان میکنید حاشا میکنند و میگویند که آنرا نگفته اند.

پاسخ: آری این مقاله ایست در روزنامه هاآرتض، واقعا چرا چنین است؟ من فکرمیکنم که این به حس آسیب شناسی آلمانیها نسبت به اسرائیلیها بازمیگردد و علل مختلقی دارد. تحمیق مستمر در اطلاع رسانی دست کاری شده ى مکرر و کشیدن پرده اى روی آن. در آنجا یک تهویه روانی روشنفکران صورت میگیرد. روی چشم همه عینکی گذاشته ميشود که با آن این زد و خوردها را ببینند، هر انتقادی را دائماً در رابطه با هلوکاست ارزیابى ميکنند، تعداد قربانیان را مجسم مینمایند٬ احساس مقصر بودن را بخاطر آنچه در کشورشان روى داد يادآورى نموده و بدليل بوجود آمدن شرايط بسيار دشوار براى خودشان از نامیدن علل واقعی آن خود داری مینمایند· (نامبردن مسببین جنگ دوم هنوز هم مشکل آفرین است)

پرسش: خانم وایلد: براندازی بزرگ درسالهای ۱۹۴۷ و۱۹۴۸ انجام شد، آيا بخش دوم ناکبار٬ که در سال ۱۹۴۸ به اتمام نرسیده بود٬ بايد در سال ۱۹۶۷ در جنگ شش روزه باید باتمام میرسید٬ یا اینکه جنگ غزه قدمهای بعدی یک براندازی قومی تمام و عیار است که ادامه دارد؟

پاسخ: درست آن است که بگویم ۱۹۶۷ ادامه قاطعانه براندازی سال ۱۹۴۸ بود· حداقل سران سیاسی و نظامی اسرائیلی چنین گفتند و ملت اسرائیل نیز عدم ادامه قاطعانه در گسترش استعماری اراضی در ۱۹۴۸ را غلط دانست۵ و برنامه صهیونیستی که از قبل مهیا شده بود در ۱۹۶۷ با چسباندن قطعات بهم کامل شد٬ یعنی برای ایجاد فلسطینى بزرگ حداقل اراضی تصرف گردید. (منظورتان اسرائیل کنونی است؟ جبسن) بله! و برخى از این هم بیشتر میخواهند. دست راستیهاى های صهیونیست به این بسنده نکرده و همواره باید برآن الحاق گردد. «استعمار شهرک سازی» یعنی انبساط (الحاق اراضی). اراضی باید گسترش یابند· «استعمار شهرک سازی» به معناى ورود مهاجرین جدید است· حداقل باید مهاجرین جديدى شمارش شوند و برای تحقق این روند باید از ساکنین بومی منابع جدیدی سلب مالکیت شده تا در اختیار مهاجرین جدید قرار گیرد و از طرف دیگر در چنین اجتماعی تصرف اراضی (انبساط) مهم است چرا که دو اجتماع کاملاً متفاوت بوده و کمتر بهم جوش میخورند. یعنی یک پروژه استعماری. برای بوجود آوردن یک هویت مشترک ایجاد چیزى چون پروژه پیشگام مهم است (چیزی مانند گاوچران(‌Cow boy) در تبلیغات؟ جبسن) بله٬ بمنظور ایجاد یک هویت مشترک بوجود آوردن فرهنگ کابوی و زندگی ممتاز اهمیت فراوانى دارند·

پرسش: درعلم اجتماع چنین دولتی باید حالتى از جنگ یا زد و خورد قومی را همواره حفظ کند تا با آن بتواند در لحظه‌ای که دو ملت قادر به یکى شدن هستند، برضد آن بکار اندازد.

پاسخ: من فکر میکنم بهمین دلیل است که جنگ دائمی اسرائیل بر علیه فلسطین و کشورهای عربی توسط مردم اسرائیل با نگاهىِ مقبولانه پذیرفته میشود. در چنین موقعیتی است که تمام مردم اسرائیل در کناریکدیگر قرارمیگیرند. خیلی از یهودیان اسراییلی از عدم اتحاد در کشور شکایت دارند ولی این اتحاد در حین جنگ وجود دارد و من فکرمیکنم که دلیلش هم همین باشد.

پرسش: چرا فقط در حین جنگ این اتحاد موجود است؟ چرا باید همیشه از هلوکاست سخن گفته شود، براى ایجاد یگانگى موارد مثبت دیگری نیز وجود دارند. چرا فقط این دو راه منفی؟

پاسخ: بله، زیرا اسرائیلی ها از مردمانى متفاوت٬ با پیشینه اى متفاوت از کشورهای گوناگون و اقوام گوناگون هستند٬ که عاملیست براى ایجاد مرزبندی و زدوخورد و اختلاف مابین خود آنان· یهودیان عرب از کشورهای مختلف آمده و با یهودیان اروپایی مقايسه ميشوند · مابین این دو همیشه فاصله وجود دارد. یهودیان عرب مورد بدرفتاری و تبعیض قرار میگیرند و یهودیان اروپایی از مقامى ممتاز برخوردارند. البته نه با شدتی که قبلاً وجود داشت. بعد یهودیان آفریقایی وجود دارند که جداسازی شده و کاملاً به حاشیه رانده شده اند. اینها دلایل مختلفی میباشند. یعنی مهاجری از چه کشوری آمده و چه حقوقی را باخود حمل میکندو بر همه این‌ تضادهای درون خودی، عقیده های مختلف یهودیت٬ یعنی ارتدکسها و یا ارتدکسهای افراطی و یا فام یهودیت که در اسرائیل زیاد نیستند٬ نیز بدان اضافه میشوند. اختلافات و تضاد های بینهایت زیادی مابین قسمت‌های اجتماعی مختلف وجود دارند که مانع از ایجاد اتحاد ميشوند و همین موارد اختلافات میان گروهها و بخش‌های گوناگون اسرائیلی را تا حد زد و خورد سبب میگردند·

پرسش: شما از نظام های دولتی استعماری سخن گفتید٬ درباره انبساط (الحاق اراضی) وقتی که زمینهاى بیشتری مورد نیاز است٬ از جمله الحاقی که اکنون در ارتفاعات جولان در سوریه میگذرد. پس مرزهای معتبربرای چیست! جغرافیای سیاسی را باید به چه شیوه اى فهمید؟، همانطور که گفتید اکنون باید در کناریکدیگر قرار گرفت و به آتش بس نیاز است. بهمین دلیل قرارداد صلح بسته می‌شود! اگر قرارداد صلح با ترکیه را در نظر بگیریم٬ مثلاً قرارداد آتش بس در مارتی مارمارای· ترکها بعنوان مثال میگویند که ما هم همین مشکل را با کردها داریم٬ که کردهایمان را بسوریه بفرستیم و شما فلسطینی هایتان را برای همیشه به سوریه بفرستید و بقیه‌اش را ما متقبل میشویمکجا میتوان پایانی بر آن دید؟ ( خانم وایلد: نه هیچ پایانی بر آن موجود نیست!) من هنگام خواندن کتاب شما پی بردم که «همیشه جنگ»، شناختی تلخ ودردناک است. «اینها حرکتهای فاشیستی و یا خوده فاشیسم است که از داخل خود کشور هرگز جلویش گرفته نخواهد شد»

پاسخ: بله این سانکريچ** جهودیت اسراییلی است که باین جهت فشار می آورد. ولی من فکر میکنم که نباید با مفاهیم سنگین اینچنینی در باره اش گفتگو کرد. مهم آنست که گفت: «استعمار شهرک سازی» دارای یک منطق مختص بخود و دارای قاعده ها و قوانین خود است، مانند نظام سرمایه داری. نظام سرمایه داری به بالا بردن سود خود ناگزیر است (نرخ صعودی سود را تثبیت کندمترجم). «استعمار شهرک سازی» باید با انبساط (الحاق) اراضی ادامه یابد و بمنظور غصب سرزمینشان به براندازی قومی ادامه دهد. این است قوانین درونی آن.

پرسش: آیا در تاریخ بشریت تشابهات و مواردی یافت میشوند که اسراییلی ها اکنون بدان دست یازیده و مدعى شوند که چیزی عادی است و همیشه وجود داشته زیرا دیگر قدرتهای غاصب هم همین کار را میکنند.

پاسخ: پژوهشهای انجام شده در مورد استعمار اسرائیلی همگى به «استعمار خالص شهرک سازی» معتقدند و تفاوتش با «استعمارِ استثمارگر» (استعماری که برای آبادانى بکشوری میآید و افراد بومی را استثمار میکند.جبسن) مانند الجزایر و آفریقای جنوبی در اینست که «استعمار خالص شهرک سازی» افراد بومی را تار و مار نمودن ميکند. ولی در استعمارِ استثمارگر مردم بومی٬ بمنظور بپاداشتن نیروی کار ارزان٬‌ که بخش واجب و لازم برای اقتصاد استعمارگرانه است، جهتِ استثمار مورد لزومند (مانند ایخامالا.جبسن) بله بله کاملاً درست است· بدین خاطر حکومت آفریقای جنوبی در«باندرشایز» بیمارستان میسازد چرا که نيازمند نیروی کار است که بایستی بازتولید شود. «استعمار خالص شهرک سازی» دارای خود پویایی (دینامیک) دیگری میباشد، زیرا افراد بومی بکار نمی آیند و خود به مشکلى مبدل میگردند و بایستی گم شوند. یعنی آنانرا باید محوکرد. آمریکا مثالیست برای آن، استرالیا، زلاند نو و کانادا هم همینطوراین نه موضع من بلکه از جانب «پتریک وولف» پژوهشگر استرالیایی در استعمارگری و «اوری میخالف» پژوهشگر و دانشمند یهودیِ اسراییلی نيز مطرح شده اند. این تحلیل دوگانه از «استعمار شهرک سازی» جدالی تلخ است. پترین وولف میگوید «این مبارزه مرگ و زندگى است، زیرا مربوط به زمین و منابع میگردد و منابع نیز محدود هستند» وبر اساس تجربه، تمامی ندارد٬ مگر اینکه افراد بومی برای مهاجرین مرزی تعیین کنند٬ یعنی بتوانند آنها را عقب رانده و یا خود گم (نابود) شوند، همانی که در آمریکا اتفاق افتاد. (بر اساس تاریخ استعمار در پایان قتل عام همگانی.جبسن) نه نهقتلعام همگانی در اینجا مفهوم اشتباهی است· پتریک وولف پژوهشگر شهرک سازی درمنطقه دولتی میگوید «استعمار شهرک سازی عبارت است از منطق حذف افراد بومی…» حذف افراد، لغتی است که به این محدود نیست و قطعا تنها به معناى قتل عام عمومی ونسل کشی هم نیست ولی میتواند باشد. حذف کردن میتواند بمعنی« محو هویت» (آسی میلیرونگ) باشد که در زلاند نو در مورد «ما اوری» انجام شد. در آنجا در جهت گرفتن فرهنگ، تاریخ، عادات همه و همه٬ یعنی هویت آنان تلاش نمودند.

این نمونه کاملیست از استعمار شهرک سازی در فلسطین· این تمامیت خواهی (توتالیتر) استعمار شهرک سازی٬ در جهت گم کردن افراد بومی با نابودی تاریخ و مالکیت بر زمین و محو تمام ‌آثار فلسطینی تلاش دارد. قبرستانها، مکانهای مقدس، مساجد و شهر ها (حتی مناظر طبیعی با ساختن تپه های مصنوعی و درختکاری که بومی نیستند. صد در صد جنبه‌ها باید در نظر گرفته شوند یا اینکه اینها تصادفی هستند.جبسن) بله بله من فکر میکنم که تلاش برای دگرگونی واقعیتهای واقعى تاریخی، همانطوریکه «اسلیم وزاند» میگوید، باید با چنان عملیاتی تغییر و به «واقعیت» مبدل شوند که دیگر واقعیت تاریخی نداشته باشند. که این خود خیلی پردامنه است. حتی نامها را، نام کشورفلسطین، به اسرائیل مبدل میشود٬ یعنی نامهاى عربی مانند نام دهکده ها واز بین برده شوند.

پرسش: در این میان مورخین، موزه ها، اطلاعات جهانگردی و رابین ها چه نقشی دارند. افق يا نرم افزار جدیدی که بوجود می آورند، چگونه است؟

پاسخ: این بستگی به این دارد که یک صهیونیست است یا غیرصهیونیست٬ امرى که تعیین کننده است. پرواضح است که برای یک صهیونیست دانشمند سعی در خلق چیز نوینی در زمینه تاریخی٬ باصطلاح «حقیقت در نقل قولهای روایتی» که حقیقت ندارند٬ نقش مهمی بازی میکند. اصولاً تمام دستگاه‌ها و موسسات اسراییلی در این راه گام برمیدارند.

دادگاههاى استعمارگران بیطرف نیستند. فلسطینیان به هر دادگاهى که برای دفاع از مالکیت بر زمین و خانه خود رجوع کردند محکوم شدند. بخاطر اینکه سؤال اصلی اینست که زمین متعلق به کیست؟ آنها بدليل غيرقانونى بودن اعمالشان در دهکده ها هم نمیتوانند به فلسطینیان حق بدهند· برای مثال در اورشلیم، ۱۹۴۸ از بخش غربی شهر٬ که اسرائیل برخلاف قوانین بین‌المللی تصاحب و غصب نموده بود ۳۰۰۰۰ فلسطینی پاکسازی شدند· و از بخش شرقی٬ یعنی عربی شهر٬ ۲۰۰۰ یهودی را براندازی کردند·

در حال حاضر هردو بخش شهر را غصب نموده اند ولی یهودیان هنوز میتوانند ادعای مالکیت قبل از ۱۹۴۸ را در بخش شرقی داشته باشند و به آنان حق داده میشود! ولی فلسطینیان برخلاف آنها از این حق برخوردار نیستند· یعنی دونوع مختلف از حقانیت و بستگی به آن دارد که شما یهودی هستید یا فلسطینی. (این شبیه به آپارتاید بوده که بخشی از این سیاست استعماری است.جبسن) البته فرهنگ آپارتاید بخشی از این سیاست استعماری شهرک سازی را تشکیل میدهد.

پرسش: شما در کتابتان به یک سیستم خورشیدی استناد ميکنيد که دارای قانونمندی درونی خود است. اجازه بدهيد که ببینیم٬ اگر یک مقام بلند پایه اسراییلی بازنشست شود و در نزد شیلبرت حق و قدرت گذشته خود را برملا نماید، روشنفکران جامعه اسرائیل بمنظور عدم تکرار آن چگونه آنرا دریافت ميکنند و میفهمند؟ در این باره چه میگویید؟ این براى یک فرد عاقل جهت فهم آن و بازگشت دوباره به زندگى روزانه٬ استعداد و قدرت روانی عجیبی را برای فراموشی مطالبه مینماید·

پاسخ: من فکر میکنم که اجتماعات استعماری٬ بخصوص «استعمار شهرک سازی»٬ بمنظور نادیده گرفتن و دلیل تراشى براى خود به نیروی روانی گزافی وابسته است· کليه تحقيقات در کشور اسرائیل نشان میدهند که مردم بصورت فزاینده اى باید با دریافتهای روزانه خود در ستیز بوده و آنانرا نادیده بگیرند و بصورتى مداوم در جهت درکِ بر حق بودنشان تلاش نمایند. تا سالهای ۸۰ براندازی قومی در فلسطین مساله ای نبود و براى مبدل گشتن آن به مسئله اى تقریباً تا به امروز طول کشیده است· (قانون ناکبا چطور؟.جبسن) کاملاً درست است· در گذشته در جهت نادیده گرفتن (نفى) این براندازى تلاش میشد٬ که چنین چیزی وجود نداشت و عربها داوطلبانه کوچ کردند. این طى ده‌ها سال در باور ملت القاء شد (شستشوی مغزی). طبيعتا که این بستر آرامش بخشی برای وجدان اسراییلی منش بود٬ که آنان داوطلبانه رفته‌اند و ما کاری با آن نداریم. ولی در حال حاضر توسط مورخان اسراییلی بخصوص «ایوان تاوه» ۲۰۰۶ براندازی قومی در فلسطین افشا شد و اسناد ومدارک آن اکنون روی میزند و بسادگى نمیتوان از کنارشان گذشت. این یک لحظه حساس پراهمیت است. « بنیامین بکلامین» روانکاو انتقادی اسراییلی گفت «همه یهودیان اسراییلی در واقع میدانند که موجودیت اسرائیل بر پایه ستم و غصب تاریخی فلسطین استوار و ناکبار رخ داده است ولی بدانستن آن تمایلى نشان نمیدهند. آنان از روبرو نمودن خود با نتایج آن اکراه میورزند٬ و این براى آنان امریست دردآور و آزار دهنده·

پرسش: آیا میتوان اینرا با تاریخ آلمان و آلمانیها که در سالهای ۶۰ مایل به شنیدن حوادث رخداده در گذشته نبودند٬ مقایسه نمود؟

پاسخ: من چنین شبیه سازی را درست نمیدانم ولی این نادیده گرفتنها مانند جنازه مخفی شده در خانه است که هرلحظه مشکل بیشتری درست میکند (بو میگیرد؟ جبسن). برای آنها اهرم‌های دفاعی درست کرده‌اند که یکی از آنها قانون ناکبار است. این قانون گفتگو درباره آنرا ممنوع میکند و فلسطینیان را از انجام سوگوارى براى از دست دادن سرزمینشان بازمیدارد. ولی همزمان در میان مردم یهودی اسراییلی روحیه اى از پى بردن به زشتى آنچه که در جامعه اشان میگذرد بوجود آمده است٬ اینکه انکار و بخود دروغ گفتن فایده‌ای ندارد٬ بلکه بهتر است که ناکبا را با انتقاد بگذشته پذیرا گردند! بسيارى معتقد شده‌اند که ما بایستی بدانیم که چه کرده‌ایم٬ باید با فلسطینی ها از در صلح درآییم و در جهت برقرارى دوباره عدالت تلاش کنيم· یعنی تمام فلسطینیان پاک سازی شده دوباره به فلسطین بازگردند.

پرسش: من در کتاب شما به نکته مهمى برخوردم که باور آن برایم دشوار است و مرا آزار میدهد. ۹۰ درصد از دهکده هایی که براندازی شدهاند قابل شناسایی نیستند. اینرا چگونه ميتوان توضيح داد؟

پاسخ: آری این از پژوهش هاى سلمان ابوسیتی فلسطینی است که زندگیش را صرف بازگشت فلسطینیان نموده· یعنی مشکلات بازگشت فلسطینیان· او تمام مدارک و داده‌ها را جمع آوری نموده است. بعد از ۱۹۴۸ فلسطینیان در تمام سرزمین فلسطین پخش و اجتماعاتشان تماماً تخریب شدند و این فاکتها بايد مشخص میشدند: کدام فلسطینی از کدام دهکده براندازی شده است، چگونگی مالکیت و چه زمینی به چه کسی متعلق بوده است·

دهکده ها همگی از بین رفته بودند و بایستی کار زیادی انجام میشد. این زندگی ابوسیتی بوده است. وى سپس با پژوهش وضعیت کنونی این دهکده ها با کمال تعجب دریافت که اکثریت مردم یهودی اسراییلی از بخش ساحلی٬ که در مرحله اول استعمار فلسطین ساکن شده بودند٬ جلوتر نرفته اند و همچنان همان محسوب میشود که در شهر تل آویو و اطراف آن زندگی میکنند٬ و الجليل که در شمال کشور است، اکثریت ساکنین آن فلسطینی هستند.

در نَقـَــد و ساحل جنوب نقـَد که بزرگترین مساحت فلسطین از بین برده شده است نیز دهقانان خوش نشین (بدوئین ها) فلسطینی سکنی دارند و با عوامل مختلفی با یکدیگر در می آمیزند. حرکت صهیونیستی قادر به جذب اکثریت یهودیان به فلسطین قادر نشده است. این نیز خود یک عامل مهم آست.

پرسش: تشويق يهوديان به هجرت از آمريکا به اسراييل تعجب آور است٬ و تعداد يهوديانى که ترک اسراييل ميکنند خيلى بيشتر از ورود مهاجرين از همه کشورها به اسراييل است· با تمام این احوال ساختمان پشت ساختمان ساخته میشود. آیا شهرکها اصولا با یکدیگر قابل مقایسه اند؟ آیا این یک هدف است و یا یک وظیفه‌ و یا مشکلیست که باید در جهت حل آن تلاش نمود؟

پاسخ: شهرک سازی هسته مرکزی «استعمار شهرک سازی» محسوب میشود. این مهمترین مشخصه آنست و بهمین خاطر خاتمه نخواهد يافت· شهرک ها اسلحه استعمارگران برعلیه مردم بومی است و براى برای فلسطینیان محبوب نمودن شهرکها بعنوان همسايگان جدید تبلیغ میشود· ولی شهرکها دارای ارزش و مفهوم نظامی نیز هستند. بشکلى خشن پیشروی میکنند و افراد بومی را بعقب و زمین و منابع آنانرا تصرف و غصب مینمایند. شهرکها در سالهای اخیر بصورت فزاینده اى گسترش یافته اند. شهرکی ساخته میشود و هنوز باتمام نرسیده شهرک بعدی شروع میشودهدف بیرون راندن افراد بومی از خانه و زمینهایشان است. (منظورتان این است که افراد محلی به اقلیت مبدل شده و بدین ترتیب آزار و اذیت نسبت به آنان موثرتر میگرددجبسن) بله بله همیطور است. سازمان بین المللی حقوق بشره سازمان ملل متحد اعتراف دارد که ترور شهرک سازی بزرگترین تهدید برای زنده ماندن و مالکیت فلسطینیان است· ترور شهرک سازی بزرگترین خطر برای زندگی فلسطینیان محسوب میشود. روزی نمیشود که حد اقل یک فلسطینی در اثر خشونت شهرک سازی مجروح نشود. یهودیان در حین کار روزانه به ضعیفترین فلسطینى در اجتماع فلسطینی حمله میکنند٬ که من فکر میکنم با کیفیت این عملیات در ارتباط باشد. یعنی حمله به بچه‌ها در راه مدرسه، زنان – ه در راه خرید در بازار و دهقانان در حین کار در مزرعه، روزانه تکرار میگردد. برای فلسطینیان به تنهایی در زمینهای خود ماندن٬ بر روى آنها کار کردن و عدم ترکشان به نوعی مبارزه غیرفعال مبدل گشته است٬ زیرا اگر نکنند باید بصورتى مستمر و دائمی بهای سنگینی برایش بپردازند. مهاجرین می‌آیند خود روها را به آتش میکشند، مزرعه را خراب میکنند، دام و حیوانات را میکشند·

(براى فلسطینیان درخت زیتون یک اعتبار، یک بانک٬ که توسط آن زندگی میکنند٬ محسوب میشود· اصولاً درخت زیتون بجز مرطوب نگاه داشتن زمین چه مفهومی برای فلسطینیان دارد ؟.جبسن) درختان زیتون بیان هویت فلسطینیان است. براى به بار آمدن این درخت بزمان زیادى نیاز و سمبل و نشانه فلسطین محسوب میشود· درخت زیتون برای مثال دارو و در کتاب مقدس هم از آن نامبرده شده است. درخت زیتون با سرزمین فلسطین رابطه اى محکم دارد· اکثر کشاورزى و اقتصاد کرانه باختری رود اردن از کشت درخت زیتون تشکيل ميشود· بدین خاطر حمله به درخت زیتون حمله به قلب اقتصاد کشاورزی فلسطینیان است. (آیا میتوان آنرا با از بین بردن تراکتور یک دهقان غربی مقایسه نمود؟.جبسن) نه! خیلی بدتر است. یک تراکتور بسرعت قابل تعویض است ولی براى بارورى یک درخت زیتون به ده سال زمان نیاز است و همزمان تجاوز به فرهنگ و هویت آنان محسوب میشود. برای مثال هنگامیکه بچه‌ای بدنیا می‌آید وی را با روغن زیتون نوازش و بدنش را چرب میکنند تا هم قوی شود و هم اینکه در او احساس همبستگی به سرزمینش بوجود بيايد.

پرسش: نظرتان در رابطه با چنین تصویری چیست؟ انسانها براندازى و درختان کنده میشوند٬ سپس در آلمان بمنظور فروش درخت اروپایى به نزد سوسیال دمکراتها میروند و میگویند این زمینها خشک و بایر هستند و حزب سوسیال دموکراسی آلمان هم میگوید عقیده بسیار خوبیست و آنرا به بخورد ملت میدهد. نظرتان در اين مورد چيست؟

پاسخ: در اصل باید بگویم که تبلیغات صهیونیستها اکثراً بى اثر است٬ چرا که این تکرار مکررات و روشن شده اند و دهها سال با همان سلاح قدیمی انجام صورت گرفته اند·اما من میبینم که توان و درک مردم آلمان بیش از آنست که که چنین تبلیغاتى قادر به گذاردن تاثیر بر روى آنان باشد! ولی قبول آن از جانب حزبی مانند سوسیال دموکراسی بیشتر با منافع و شخصیت این حزب سروکار دارد و نه اینکه نمیداند و یا قادر به دانستن آن نبوده است.

−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−

*(انتفاضه حملات وحشیانه ارتش اسراییل با بمب افکن و راکت های مدرن، در سه دوره ۱۹۸۷، ۲۰۱۲و ۲۰۱۴ است که به بهانه کودکان سنگ انداز و آخری به بهانه شکار مقاومت و مبارزین فلسطینی جهت کشتار، براندازی قومی و غصب زمنیهای آنان صورت گرفتم.)

** سانکریچ= مخلوط نمودن ایده های مذهبی برای بدست آوردن یک نظام نوین ویا تصویر جهانی

(۱) هرتسل اولین بوجود آورنده نظریه صهیونیسم٬ که ابتکاری برای پیداکردن سرزمین جدیدی برای استعمارگران و تسلط بر آن که تا کنون ثروت آن مورد دقت استعمارگران قرار نگرفته بود، است. در اواخر قرن نوزدهم اشتهای نفت خواری توسط «جان راکفلر با حفاريهاى کمپانی استاندارد اویل» در عربستان، آغاز شد. برای انجام آن صهیونیسم٬ که با به اجرا در آوردن «استعمار شهرک سازی» تجاربی در اندوختن ثروتهاى هنگفت از استخراج طلا در استرالیا بدست آورده بود بکار گرفته شد. (به کتاب: افسر سابق CIA به نام خوابیدن با شیطان-2

(براى کسب اطلاعات بيشتر بر آدرس زير کليک کنيد:

«…برای تعیین خطوط مرزی ایران وعثمانی درسال ۱۸۴۷ میلادی بود. لوفتوس و چرچیل ازطرف ویلیامز مامور مطالعه تپه تاریخی شوش شدند وتحقیقات خود را در انجمن زمین شناسی انگلیس به صورت هفته نامه منتشر نمودند.(کیا، ۱۳۴۸، ص ۱۷۹۱۸۱).» آدرس:

http://bcir.pchi.ir/show.php?page=contents&id=9744

به شواهدى از هرتسل در اواخر ویدیوی (یهودیان [صهیونیست ها] چگونه درباره دیگران فکر میکنند) موجود در یوتویوب رجوع نمایید. ویدیوی:

https://www.youtube.com/watch?v=uqnjMfGf0b8

(۲) این ایدئولوژی را در فیلم‌ها٬ مانند فیلم های وسترن٬ پنهان نموده و‌ بخوردمان میدهند! که پس از خواندن این مقاله کاملاً برای خواننده،حیوان شمردن سکنه اصلی برملا میشود، یعنی میتوان هزاران سرخ پوست را بربرمنشانه پوستشان را کند، بدون اینکه روانه دادگاه شد! زمانیکه شاه قانون کاپيتولاسيون را امضا کرد(مستعمرگی ایران در ۱۳۴۲)، یکی از بند های اصلی آن، قانونی بود٬ که آمریکاییها بدون محاکمه و دریافت مجازات در ایران میتوانستند به ایرانیان تجاوز نموده و آنانرا بقتل برسانند، و سپس در آمریکا جایزه هم بگیرند.

(۳) سانت تولوجی کلوبی مذهبی است که برای سردمداران سیاست و اقتصاد بوجود آوردند و در سالهای هفتاد و هشتاد، دست اندرکاران حکومتی در این کلوب عضو بودند· چیزی شبیه کلوب بیلدر برگ کنونی Bilderberg –مترجم)

(۴) انسانسوزی«هلوکاست» داراى قدمتى چندین هزار ساله است· در اوایل اتفاقاً مسیحیان بدست جهودان سوزانده میشدند! در حین جنگ دوم جهانی بزرگترین هلوکاست در کشور اتحاد جماهیرشوروی سوسیالیستی که ۲۷ میلیون قربانی داد به اجرا گذارده شد· در اروپا یهودیان بخش بزرگی از سوزانده شدگان در کوره‌های آدم سوزی هیتلری بوده اند-.م

(۵) خانم وایلد فراموش مینماید، تنها قدرت شکست ناپذیر آنزمان (۱۹۴۸) یعنی اتحاد جماهیر شوراهای سوسیالیستی که بر علیه استعمار فاشیستی جنگید و آن را در مغاک خود نابود نمود امکان ناپذیر نمودن غصب هر سرزمينى در جهان را سبب شد و براى انجام مجدد آن پاگرفتن رویزیونیسم خروشچفی ضرورتى اجتناب ناپذیر بود٬ و این اشتباه لپی استعمارگران صهیونیست نبوده است که در همان اوان زمان ناکبا (نکبت) با غصب زمین‌های بیشتری هر سه ناکبا را بهم نچسبانیدند!.- مترجم