بهمنِ سوخته

n00038984-r-b-003

سعيد آوا

بهمنِ سوخته

پابرجای کوه کهن

کز کرده

به سوز سرد موذی مزمن ،

و سينه اش چرکين

به چرکاب يخين مرداب شيارها.

مي تپيد نبض داغ اميدش

در رگهای يکي بهمن

لايه لايه پشت در پشت

که به گوهرهرم تاب و پيچ اش

مي بايد گداخت

عمق پلشت يخ

و مي روفت چرکِ چال

و دامن ليزابه ،

برهمواری راه قله .

امٌا و

دريغا

که لايه ها خماران چشم

چشم انتظاران فتح قله

بر بستند

کمر سرنوشت خويش

گره

بر کهنه چرکتاب طنابي

که بودش يک سر

به غسل

در يخ بسته ماندابي ،

و به ديگر سر

خفت مي کرد هر دم

گره در گره

گرداگرد گلوگاه رهروان صادق قله

تنگ تر تنگ تر .

سعيد آوا / بهمن 1380