پرش به محتوا

جنگ، ایجاد بی‌ثباتی، دخالت

vbf67

عصر ما

تارنگاشت عدالت

۳۰ ژانویه ٢٠١۵

مقاله زیر در مورد وضعیت بین‌المللی ، خلاصه گزارشی است که دبیر روابط بین‌المللی حزب کمونیست آلمان DKP، گونتر پوهل در ١١همین نشست هیات رئیسه حزب در ٢۴/٢۵ ژانویه ایراد کرد.

 

وقتی که رسانه‌های عمومی گزارش می‌دهند که «جامعه بین‌المللی» امری را محکوم کرد و یا ستود، تقریباً می‌توان اطمینان داشت که منظور فقط کشورهای عضو اتحادیه اروپا، ایالات متحده آمریکا، استرالیا و کانادا است ولی ٧٠ تا ٨٠ درصد کشورهای عضو سازمان ملل متحد مخالف آنست. برخورد عادلانه و برابر بین کشورهای جهان در عین حال همراهی رسانه‌ای را نیز ایجاب می‌کند، که کشورهای از نظر اقتصادی ضعیف‌تر و یا از نظر سیاسی کمتر مورد پسند و مواضع آنها را نیز مورد توجه قرار دهند. در اغلب موارد «جنبش کشورهای غیرمتعهد» که تقریباً از ١٢٠ تشکیل می‌گردد، نقش خوبی در رابطه با دفاع از نهادهای داوری و مذاکراتی فراکشوری ایفاء می‌کند.

معضلی که روز به روز بیشتر گسترش می‌یابد، معضل جنبش عظیم آوارگان است. تنها تعداد قلیلی از آنان که مجبور به جلای وطن هستند، قصد ورود به اروپا یا کشورهای عضو اتحادیه را دارند و تعداد کمتری به هدف خود می‌رسند و از آنهائی که به خاک اروپا رسیده‌اند تنها گروه کوچکی نائل به دریافت پناهندگی می‌شوند.

اصولگرائی مذهبی در قرن ٢١ دارای وزنه سنگینی شده است. نه به این خاطر که ناشی از منافع مردم و خلق‌ها و یا مطابق با آنست، بلکه زیرا برای منافع سیاسی و اقتصادی دیگر دستکاری‌پذیر و قابل استفاده است. برای جلوگیری از جنگ‌های دیگری که می‌تواند به نابودی وانقراض بشریت بیانجامد، باید کوشش کرد تا شیوه‌فکری که خود را ملزم به رعایت منطق و روشنگری می‌داند، بیشتر نفوذیابد و حاکم گردد.

 

*

این تغییرات نوین نیست که در ظاهر نظم تناسب نیروها را غامضتر از گذشته کرده زیرا در کنار تغییرات نوین به طور همزمان، چارچوب‌های اقتصادی، روابط سیاسی را بیش از گذشته تعیین می‌کند. علت این امر درهم تنیدگی عمیق «سیاست» و «اقتصاد» است که به طور فزاینده در نهادهای فرادولتی در قاره‌های مختلف رشد و گسترش می‌یابد. در عین‌حال در متروپول‌های صنعتی، شعار «جنگ ادامه سیاست با ابزار دیگر است» کم رنگ‌تر و بی‌اهمیت‌تر شده و توسط اعمال نفوذ از طریق فشارهای اقتصادی، که از طرف رسانه‌‌ها و هم‌چنین سازوکارهای حقوق‌بشری همراهی می شود، جایگزین می‌گردد. دخالت در امور کشورهای دور و نزدیک متروپول‌ها، ادامه سیاست با ابزار دیگر است؛ جنگ ها در حاشیه متروپول‌ها انجام می‌گیرد. و این جنگ‌ها از خصائص سرمایه‌داری بوده و خواهد بود.

قیمت بین‌المللی نفت نمونه برجسته‌ای برا ی سیاست اعمال نفوذ است. درحال حاضر کاهش قیمت نفت به تضعیف روبل در روسیه کمک می‌کند؛ دومین دلیل مهم، اعمال تحریمات توسط ایالات متحده و اتحادیه اروپاست. در میان مدت حداقل اتحادیه اروپا و بویژه آلمان فدرال و فرانسه نمی‌توانند خواستار روبل ضعیف باشند و همین طور با ادامه سیاست تحریم، اتحادیه اروپا به مراتب شدیدتر از ایالات متحده ضرر می‌کند. پائین ماندن قیمت نفت به طور دائم به به صرفه بودن استخراج نفت در ایالات متحده آمریکا لطمه خواهد زد و اگر از ضایعه‌های زیست‌محیطی ناشی از استفاده «تراکینگ» که به بالا رفتن قیمت آب آشامیدنی و دیگر هزینه‌های ناشی از آن منجر می شود بگذریم، «تراکینگ» هم که نسبتاً پرهزینه است به خاطر رابطه نفت/گاز دیگر به صرفه نخواهد بود.

ظاهراً در اینجا تنها روی ایجاد بی ثباتی کوتاه دولت‌های روسیه، ایران و ونزوئلا حساب باز شده است.در مورد روسیه این حمله به نتایج مطلوب خود نخواهد رسید، زیرا که مردم روسیه محاصره کشور توسط اتحادیه اروپا و ناتو را دقیقاً دریافته اند و رئیس‌جمهور پوتین از این امر حداکثر استفاده را می‌برد. ایران بودجه دولتی خود را روی نفت بشکه‌ای ١٠٠ دلار تنظیم کرده بود. با صدور یک میلیون بشکه در روز خسارت ناشی از این افت قیمت‌ها فراوان است. ونزوئلا از انتخابات به بعد با یک نیروی اپوزیسیون قوی روبروست که در نتیجه ادامه وضعیت نفت می‌تواند بیشتر قدرت پیدا کند. از آنجا‌که دولت این کشور روی افزایش تنوع در درآمدهای ارزی کوششی چشم‌گیری نداشته و اقدامات دیگری نیز برای تقویت درآمدهای دولتی صورت نگرفته معلوم نیست که از نظر مالی اکنون بخش‌های اجتماعی چگونه تامین خواهد شد.

*

مسئله جنگ‌ و یا صلح در اروپا نیز در دستور روز قرار گرفته است. روسیه در حال حاضر بدون درنظرگرفتن نظم سرمایه‌داری حاکم در آن، به طور عینی یک نقش ضدامپریالیستی ایفاء می‌کند. باوجود این‌که ناتو، ایالات متحده و یا اتحادیه اروپا با منافع و سلایق گاه مشابه و گاه متفاوت خود در مورد اوکرائین موفق به پیروزهائی شده، با این‌حال روسیه با موضع‌گیری قاطع خود مرزهای آنها را مشخص کرد. آیا این‌که اوکرائین با لغو مقام خود به عنوان عضو ناظر جنبش غیرمتعهدها، خواهد توانست عضو ناتو شود را هنوز نمی‌توان حدث زد. در درون ناتو هنوز آرای زیادی وجود دارد که ضرر این اقدام را بیشتر از نفعش می‌دانند.

« اتحادیه اروپا ، برنده جایزه صلح نوبل » جنگ‌های دیگری را به افریقا و خاور دور و نزدیک منتقل کرده، گاه توسط اقدامات فرانسه و گاه به عنوان وظیفه اتحادیه اروپا در مالی، لیبی و دیگر کشورهای افریقائی و در افغانستان پس از به پایان رسیدن ماموریت مشترک ISAF، اتحادیه اروپا نسبتاً به طور مستقل در کنار ایالات متحده و در عین حال به عنوان رقیب آن به نقش‌افرینی ادامه می‌دهد.

اتحادیه اروپا در صدد ایجاد ارتش مستقل است. در اینجا نیز مسئله بر سر همکاری و رقابت با آمریکا/ناتو است، که گاه کندتر و گاه سریعتر به پیش می‌رود. تضادهای داخلی اتحادیه سرعت روند را کند می‌کند.

«جنگ علیه ترور» که برای ده‌هاسال برنامه‌ریزی شده، با زیرپاگزاردن و درون‌تهی کردن حقوق بین‌الملل دیگر نه علیه کشورها، بلکه علیه جنبش‌های دارای انگیزه مذهبی و یا اجتماعی به کار گرفته می‌شود.

در شمال عربی افریقا مسلمانان عزم به ایجاد دولت اسلامی کردند. این روند در تونس و مصر از طریق انتخابات به خوبی کانالیزه و با حفظ سیستم موجود خبرگان حاکم تعویض گردید. گروه‌های نظامی اسلامی که به دنبال نابودی دولت لیبی تقویت شدند، به جنگ داخلی مالی که ده‌ها سال آتش زیر خاکستر بود، دامن زدند. با حضور نیروهای نظامی بین‌المللی (و اخیراً چین در جنوب سودان) یا زیر پرچم سازمان ملل و یا سازمان کشورهای افریقائی اکنون کوشش می‌شود به جنگ‌های داخلی در جنوب سودان، در جمهوری افریقای مرکزی و یا در کنگو پایان داده شود. جنگ داخلی در نیجریه با بوکوحرام رسماً هنوز به کارگردانی قدرت ملی صورت می‌گیرد.

ناتو که زیر نفوذ شدید ایالات متحده آمریکا قراردارد کماکان فعال‌ترین تهدید برای جهان است و در تعداد زیادی از ٨٠ کانون بحرانی در جهان به طور مستقیم و یا غیرمستقیم شرکت دارد. آمریکا، کشورهای عضو ناتو، از جمله ٢٠ کشور عضو اتحادیه اروپا را مجبور به شرکت در مسابقه تسلیحاتی می‌کند، که از یک طرف نمی‌توان آن را در کشورهای خود توجیه کرد و از طرف دیگر اجباراً کسربودجه در سایر بخش‌ها را به دنبال دارد. در این رابطه، به پایان رسیدن «ماموریت افغانستان»، به کریه‌تر شدن بیشتر چهره ناتو کمک کرد که با بجای‌گزاردن صدهاهزار کشته هیچ نوع بهبودی در وضعیت مردم این کشور به وجود نیاورد. جالب است که مراکز شکنجه، پهپادهای قتاله و انواع دیگر جنایات جنگی همه به پای ناتو نوشته می‌شود، با این‌که بخشاً تنها از طرف ایالات متحده آمریکا اعمال شده. سیاست تسلیحاتی و هم‌چنین لحن تعرض‌آمیز ناتو به شرکت چین و روسیه در این مسابقه تسلیحاتی می‌انجامد.

*

مقاومت علیه جنگ‌ها در جهان ، به معنی مقاومت علیه نظم جهانی حاکم است. در این رابطه برخی همکاری‌های مثبت فراقاره‌ای به وجود آمده که مبیین این مقاومت است.

در این میان کشورهای عضو BRICS نقش مهمی به عهده گرفته‌اند. بدون ملاحظه تفاوت بین سیستم‌های سیاسی و یا سمت‌گیری دولت‌های عضو BRICS، آنها قدرتی هستند، که ۴٠ درصد جمعیت کره زمین را (با رشد مستمر) تشکیل می‌دهند و نرخ رشد سالانه‌ آنها به وضوح بیشتر از نرخ رشد منطقه یورو است. به کمک خودگردانی هرچند نسبی خود، کشورهای BRICS در همکاری جنوب/جنوب به طور عینی قطبی در مقابل یک‌قطبی رفتار کردن ایالات متحده و یا تصورات بلوک بندی برخی از کشورهای نخبه اتحادیه اروپا گردیده است.

سازمان شانگهای برای همکاری در سطح جهان بزرگترین سازمان منطقه‌است و در حال حاضر نماینده یک‌چهارم جمعیت کره‌زمین می باشد. در حاضر جمهوری خلق چین، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، تاجیکستان و روسیه اعضای این سازمان هستند. از توانائی‌های سازمان شانگهای برای همکاری رشد و تکامل عظیم و پرتحرک بسیاری از کشورهای عضو آن است. یکی از خصائص مثبت این سازمان همکاری با کشورهای پرنفوذ اسلامی است که با درنظر گرفتن تشدید رودرروئی آمریکا و ناتو با جهان اسلام، فاکتور مهمی به حساب می‌آید.

*

آسیا در حال حاضر قاره‌ایست با بزرگترین تحرک. قرن ٢١ می‌تواند «قرن آسیا» باشد.

دو بزرگترین کشور آسیائی در مورد مسائل اقتصادی، سیاست خارجی و دفاعی بایکدیگر همکاری دارند. روسیه و چین ساختارهای زیر بنائی خود را مثل جاده‌ها، راه‌های آبی و همین‌طور ارتباط از راه دور را بهبود می بخشند. از این طریق کیفیت نوینی در همکاری این دو بوجود آمده است که هم‌چنین آنرا می‌توان پاسخی به سیاست مداخله‌جویانه ایالات متحده آمریکا تعبیر کرد.

چین از نظر سیاست خارجی در کنار آسیا و افریقا، توجه خود را معطوف آمریکای لاتین نموده است.

چین مدتهاست که از خویشتن‌داری در مسائل روابط بین‌المللی دست کشیده است. در روند تحول جهان یک‌قطبی آمریکا زده، پدیدآمدن دیگر کشورهای درحال رشد به این امر کمک می‌رساند و در اینجا نفوذ ایالات متحده به فضای پاسیفیکی و آسیائی نقش ایفاء می‌کند. برای اقتصاد چین مهم است که مواد خام خریداری کند تا اقتصاد خود را رشد و تکامل بخشد؛ این‌کار تا اندازه‌ای مستلزم ادغام در اقتصاد بین‌المللی سرمایه‌داری است. چین روی سازمان تجارت جهانی و مکانیسم‌های دیگر برای تنظیم روابط اقتصادی بین‌المللی حساب باز کرده است.

ویتنام از سال ١٩٨۶ راه «دوی‌موی»، یعنی تحول ساختاری اقتصاد دولتی، که به نظر حزب کمونیست بسیار خشک و متحجر بوده را دنبال می‌کند. از آن زمان تاکنون درآمد سرانه سالانه ١٣ برابر افزایش یافته است. ویتنام از نظر مواد غذائی خودکفا شده و به صادرکننده محصولات کشاورزی مبدل گردیده است. و در عین حال سیاست گشایش بازار به عنوان چالشی برای مسائل اجتماعی، ایدئولوژیکی، سیاسی و اخلاقی برآورد می‌گردد. با نگرانی باید شاهد مناقشات ارضی پایدار در مورد مناطق دریائی بین ویتنام و چین بود. به خاطر حفظ منافع هردوطرف باید از رویکردهای خشن برای حل اختلافات ارضی اکیداً پرهیز گردد.

قدرتهای اتمی هندوستان و پاکستان همواره (مثل آغاز سال جاری) در آستانه آغاز یک جنگ گرمند. هندوستان فارغ از وجود دولت‌های مختلف کم و بیش دارای یک سیاست خارجی نسبتاً باثبات است. همین‌طور سمت‌گیری اقتصادی به سوی تکنولوژی پیشرفته در این کشور که بعد از چین پرجمعیت‌ترین کشور جهان است، ظاهراً تحت تاثیر تلاطمات سیاست‌های داخلی نیست. پاکستان با اعوجاجات تروریستی سیستم طالبان که به کمک پاکستان و زیر رهبری ژنرال ضیاءالحق اجازه رشد یافته بود، دست به گریبان است.

*

افریقا به عنوان قاره بسیار متفاوت است، لکن توسط رسانه‌ها اغلب یک‌پارچه معرفی می‌شود و آنهم با شاخصه‌های گرسنگی، عقب‌ماندگی و خشونت. «سازمان وحدت افریقا» که در سال ١٩۶٣ تاسیس شد، تضاد بین استثمار نواستعماری و حق تعیین سرنوشت ضداستعماری را منعکس می‌کرد، در حالی‌که اتحادیه افریقا که در سال ٢٠٠٢ تاسیس شد از اتحادیه اروپا کپی برداری شده بود. اتحادیه اقتصادی و ارزی افریقای غربی در دست طرح است با این هدف که ارز مبادله‌پذیر ویژه خود را به وجود آورد.

بحران اقتصادی که از سال ٢٠٠٨ ادامه دارد، قاره افریقا را تحت شرایط تغییر یافته در مرکز توجه منافع امپریالیستی قرار داده است. یکی از دلایل این توجه رشد اقتصادی چشم‌گیر با افزایش حدمتوسط تولید ناخالص داخلی در سطح قاره قریب ۴٫٨ در صد در سال ٢٠١۴ و بین ۵ تا ۶ درصد در سال ٢٠١۵ است البته درکنار فقر توده‌ای، سوءتغذیه گسترده و بی‌سوادی.

در سال ٢٠٠٩ چین قبل از ایالات متحده آمریکا شریک اقتصادی شماره یک افریقا بود.

*

وضعیت در خاور میانه و نزدیک پس از چندین جنگ هنوز، هم از نظر سیاسی و هم اجتماعی بسیار فاجعه بار است. در حال حاضر تعیین و تنظیم جدید مرزهای موجود در شرف وقوع می‌باشد. «دولت اسلامی» که تسلیحات نظامی خود را از عربستان سعودی و قطر دریافت می‌کند و از طرف این دو مستقیما مورد پشتیبانی قرار دارد و غیر مستقیم از طرف قدرت‌هائی تقویت می‌شود که اکنون ناچاراً به مقابله با آن پرداخته‌اند، بخش‌های وسیعی از عراق و برخی از مناطق سوریه را زیر کنترل خود گرفته. و اکنون مخارج خود را از فروش نفت منابع نفتی عراق تامین می‌کند. ترکیه به بهترین وجهی نمایانگر تضاد‌های موجود بین نفع و ضرر مبارزه با دولت اسلامی است و از این طریق در تضاد با ایالات متحده آمریکا قرار می‌گیرد که در حال حاضر خواستار تحدید قدرت نفوذ دولت اسلامی است.

نقشه‌های بلندپروازانه امپراتوری حزب AKP رئیس جمهور ترکیه آقای رجب تائب اردوغان، مانعی بر سر راه کردهای منطقه است و لذا مبارزه ترکیه با دولت اسلامی با اکراه و پس از تهدیدات گسترده ایالات متحده انجام گرفت، اگر نخواهیم بگوئیم حتا تخطئه شد. ایران که حق مسلمش در استفاده صلح‌آمیز از تکنولوژی انرژی اتمی از طرف ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا زیرپاگزارده می شود ولی در سطح بین‌المللی از طرف کشورهای در حال رشد مانند برزیل مورد پشتیبانی قرار می‌گیرد، خود را با اعمال سیاست‌های سرکوبگرانه داخلی حفظ کرده است. در حال حاضر این‌طور به نظر می‌رسد که نوعی توافق غیررسمی بین ایران و آمریکا در مورد مقابله با داعش وجود دارد. با این وجود نمی‌توان با اطمینان درگیری نظامی بین آمریکا و ایران را در میان مدت غیرمحتمل دانست.

برای فلسطین با درخواست عضویت در دیوان بین‌المللی دادگستری و هم‌چنین در اثر ابتکار چندین کشور مختلف از جمله برخی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا در برسمیت شناختن حقوقی فلسطین، امیدهای فراوانی پدید آمده است. سیاست کاربردی اتحادیه اروپا در خودداری از به رسمیت شناختن سازمان حماس به عنوان نماینده خلق فلسطین، در سطح بین‌المللی رنگ و رو باخته‌است.

*

آمریکای لاتین باوجود رکود جنبش چپ، در رابطه با روابط خارجی خود کماکان به سوی استقلال و حاکمیت ملی به پیش می‌رود. پس از یک فاز قدرتمند ابتکارات سیاسی از طرف دولت ونزوئلا، اکنون همان‌طور که حدس زده می شد، برزیل در اثر قدرت عظیمی اقتصادی خود نقش رهبری را در قاره به عهده گرفته است. سرمایه‌های این کشور به بازارها سرازیر می شود و دینامیک ویژه مرحله تکامل سرمایه‌داری، در سیاست خارجی این کشور انعکاس پیدا می‌کند.

دولت کلمبیا با وجود کمک‌های میلیاردی ایالات متحده آمریکا، اکنون دوسال است که با جنبش FARC به مذاکره نشسته و این امر بیانگر قدرت نیروهای پارتیزانی است و نه علامت ضعف آن‌ها. صلح تنها وقتی امکانات بهتر برای کنش سیاسی در اختیار چپ‌های کلمبیا قرار خواهد داد که فعالیت آزاد آنها تضمین شده باشد.

مکزیک در حال جنگ باندهای مواد مخدر است که تاکنون قربانیان بیشتری به جای‌گزارده تا جنگ ناتو در افغانستان.

خواست مستمر کشورهای آمریکای لاتین و دریای کارائیب برای پذیرش مجدد کوبا در سازمان کشورهای آمریکائی OAS از یک طرف مبیین برداشت روشن آنها از واقعیت و از طرف دیگر به رسمیت شناختن وزنه سیاسی عظیم کوبا در منطقه است. نهایتاً کوشش‌های کوبا برای معمولی ساختن روابط که به آزاد شدن سه نفر آخر از دیده‌وران کوبائی انجامید، موفق بود. این‌که در پایان دوره ریاست جمهوری اوباما، ایالات متحده راه رویکرد منطقی را انتخاب کرده، به این مفهوم نیست که آمریکا از نابودی سوسیالیسم کوبائی چشم‌پوشیده است. برعکس آنها مساعی خود را اکنون در سطح دیگری ادامه می‌دهند.

*

باوجود علائم مشهود ‌فرسایشی، ایالات متحده آمریکا هنوز تنها ابرقدرت جهانی است. این کشور از نظر اجتماعی در درون گسیخته است و به یک منطقه شبه‌نظامی شباهت دارد؛ همه روزه تعدادی از شهروندان این کشور به وسیله اسلحه‌گرم به قتل می‌رسند، که تعداد آنها حتا بیشتر از برخی از جنگ‌های داخلی که در سطح جهان صورت می‌گیرد است. در آمریکا برای هر هزار شهروند ۵ سرباز یا شبه نظامی ولی تنها ٢٫۴ پزشک وجود دارد.

قرارداد تجارت جهانی، پیمان‌های نظامی، عملیات مخفی، روابط مخفی و اعمال نفوذ برانظار عمومی را باید تنها اقدامات و ابزار کمکی برای اعمال سیاست میلیتاریستی ایالات متحده آمریکا دانست. آنها بزرگترین قدرت نظامی جهان را دراختیار دارند. هزینه‌ای که برای آن در نظر می‌گیرند، بیشتر از هزینه نظامی ١١ کشور بعد از آمریکا روی‌هم است. وجود بیش از هزار پایگاه و موسسه نظامی در سطح جهان به این کشور امکان می‌دهد نقش پلیس جهانی را ایفاء کند. بودجه نظامی آمریکا ۵٧درصد بودجه کل کشور است، تازه هزینه ناشی از جنگ‌های افغانستان و عراق در این رقم مستتر نیست. میلیتاریسم موتور اقتصاد آمریکاست و اولویت‌های اقتصادی را تعیین می‌کند که به معنی دور شدن از حوائج و خدمات انسانی و نزدیکی به تسلیحات و جنگ است.

۱ دیدگاه »

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: