پيوند متقابل افراطگرايی غربی و اسلامی

تارنگاشت عدالت

منبع: مورنینگ استار
۱۳ ژانویه ۲۰۱۵
نویسنده: جان وایت

جان وایت می‌گوید حملات تروریستی پاریس بدون تردید ددمنشانه بود، اما نه کم‌تر از تهاجمات اخیر غرب به ملت‌های مسلمان

رژه و راهپیمایی عظیم در پاریس، در پاسخ به رویدادهای دهشتناک در دفتر «شارلی ابدو»، یک جشنواره از ریاکاری تهوع‌آور بود. تماشای سران دولت‌هایی، که در میان آن‌ها مسؤولان کشت و کشتار و نقض عضو در مقیاس بزرگ وجود داشت- به عنوان مثال، بنيامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل- در صدر راهپیمایی علیه تروریسم و افراط‌گرایی بیش از آن‌که عجیب باشد، مضحک بود.
آن‌ها شیادان در مراسمی بودند که میلیون‌ها نفر در جهانی که از جنگ، بربریت و بی‌عدالتی زخم برداشته است به آن به مثابه یک تغییر کوچک، امید بسته بودند.
متأسفانه آن‌ها ناامید خواهند شد، زیرا رابطۀ دایره‌ای که بین افراط‌گرایی غربی و افراط‌گرایی اسلامی وجود دارد بدین زودی‌ها بریده نخواهد شد.
در واقع، این رابطه ممکن است پس از کشتار در پاریس، در حالی که بر شرایط مادرزادی استثنا بودن غرب تأکید می‌شود، مستحکم شود.
زمانی که فرانتس فانون نوشت: «انسان با خشونت خود را باز می‌آفریند»، می‌توانست برادران «کواچی» را توصیف نماید که خارج از دفاتر «شارلی ابدو»، سلاح‌های تهاجمی در دست، قبل و بعد از کشتن احمد مرابت-افسر پلیس فرانسوی-الجزایری- با آرامش انسان‌هایی که برای آن‌ها همه بندها گسسته شده است، در خیابان گام برمی‌داشتند.
اما، این‌که انسان‌هايی که به نام اسلام عمل می‌کنند سنگ‌دلانه جان یک مسلمان هم‌کیش خود را می‌گیرند، نباید موجب شگفتی شود. بالاخره،اکثریت قاطع قربانیان افراط‌گرایی اسلامی مسلمانند، همان‌طور که مسلمانان اکثریت قاطع قربانیان افراط‌گرایی غربی را تشیکل می‌دهند.
در این نقطه «کوآچی»ها سرخوش بودند، مملو از یک احساس قدرت و توانمندی خودشان، که از موانع پایانی که بین درد جانکاه ناتوانی و رهایی از آن وجود دارد، عبور کردند. آن‌ها با «عمل» دگردیسی کردند.
نیچه می‌پرسد «خوبی چیست؟» و پاسخ می‌دهد: «همه آنچه که احساس قدرت، اراده به قدرت، خود قدرت در انسان را برجسته می‌کند.»
برادارن در پشت سر خود صحنه‌ای از کشتار را به جا گذاشتند. برای ما آن اقدامی صرفاً شیطانی بود، اما برای آن‌ها عدالت و قدرت بود.
در درون آن‌ها یک ایده بسیار قدرتمندتر از ایده‌ای که با بزرگ شدن در قلب اروپا به آن‌ها تلقین شده بود، ریشه دوانده بود. ایده‌ای که به آن‌ها اراده داد که نه در زندگی، بلکه در مرگ، مرگ دیگران و خودشان دنبال معنی بروند.
زمانی که ما این‌گونه با رد کامل شالوده‌های اخلاقی که فرهنگ، شناخت اجتماعی و انسانی ما بر آن قرار دارد روبه‌رو می‌شویم، به طور خودکار و بدون فکر آن را رد می‌کنیم، آن را شرارت، دیوانگی و جنون توصیف می‌نماییم.
مکانیسم مقابله‌ای ما جرأت نمی‌کند در این‌مورد یک ثانیه منحرف شود. اما چه می‌شود اگر این اعمال اقدامات شورشی علیه شرارت، دیوانگی و جنون وضع موجود باشند، شرارت را با شرارت، دیوانگی را با دیوانگی و جنوب را با جنون، پاسخ دهند؟
توصیف این افراد به مثابه شریر، گرچه قابل درک، اما بسیار ساده‌انگارانه است. این به ما اجازه می‌دهد انسانیت آن‌ها و هر آنچه را که ما در درون خود می‌شناسم، نفی کنیم. افراد بسیاری به خود می‌گویند که آدمکش‌ها انسان نیستند- آن‌ها هیولاهایی هستند، فراتر از حد و حصر و نتیجتاً فراتر از هر ملاحظه جدی. زمانی که به کسانی می‌رسد که مرتکب این‌گونه اقدامات دهشتناک می‌شوند، محکوم کردن تشریفاتی تنها چیزی است که جامعه می‌پذیرد.
بله، عمل کشتار جمعی که «کوآچی»ها و «عامدی کولیبالی» در پاریس مرتکب شدند، شیطانی بود. اما آیا از کشت و کشتاری که طی سال‌های بسیار توسط کسانی که ادعا می‌کنند به نام ما عمل می‌کنند به راه افتاده است، شیطانی‌تر بود؟
آیا ددمنشی و بربریتی که ما در صفحه تلویزیون‌های خود دیدیم، به درون وجدان جمعی ما رسوخ کرد، صرفاً سپهر کوچکی از ددمنشی و بربریتی نبود که تمدن غربی نام دارد؟ درست همان‌طور که روشنگری پایه لیبرال دمکراسی مدرن را فراهم کرد، موجب پیشرفت‌های عظیم در دانش، طب و فلسفه شد، برای قرن‌ها بردگی، استعمار، نسل‌کشی، پاکسازی قومی، و استثمار شدید را نیز توجیه کرد.
شعار «من شارلی هستم» تعیین حد و مرز همبستگی ما با همه قربانیان افراط‌گرایی و بربریت را توصیف می‌کند. این شعار به ما اجازه می‌دهد از مواجهه با حقیقت زشت مقصر بودن خود در سرنوشت آن قربانیان، اجتناب نماییم.
زمانی که «اِمه سزر» هشدار داد که «تمدنی که استعمار و نتیجتاً زور را موجه می‌داند- یک تمدن بیمار است، تمدنی که اخلاقاً بیمار است، تمدنی که به طور مقاومت‌ناپذیر از یک فتح به فتح دیگر، از یک انکار به انکار دیگر می‌رود، هیتلر خود را، یعنی مجارات خود را می‌طلبد»؛ روی سخنش با ما بود.
«کواچی»ها و «کولیبالی» محصول اسلام رادیکال نبودند. آن‌ها محصول تمدن غربی بودند. آن‌ها هیولاهايی بودند و هستند که خود ما آفریدیم.
http://www.morningstaronline.co.uk/a-0ef7-Western-and-Islamist-extremism-locked-in-a-circular-relationship#.VLzupmwU-M8