دو مارکسیست آلمانی فرضیه‌های آقای توماس پیکتی را به نقد کشیده‌اند

تارنگاشت عدالت

دنیای جوان

دو مارکسیست آلمانی فرضیه‌های آقای توماس پیکتی را به نقد کشیده‌اند

برخی کتاب‌ها وضعیت موجود را به طوری مورد حمله قرار می‌دهند، که به فروریختن وضعیت موجود و پیدایش وضعیتی نو می‌انجامد. برخی از روشنفکران کتاب اقتصاددان فرانسوی «توماس پیکتی» را از این نوع می‌دانند. این کتاب ٨٠٠ صفحه‌ای اکنون به زبان آلمانی ترجمه شد و انتشار یافت و از اوائل سال ٢٠١۴ به بحث و گفتگو در مورد آن دامن زد. با این که فرضیه اصلی این کتاب زیاد نو و غیرمعمولی نیست، با این حال  واکنش بسیار شدیدی را به دنبال داشت. پیکتی رابطه ثروت و درآمد در قرون گذشته را مورد بررسی قرار داده و نشان می‌دهد که از دهه ١٩٧٠ در کشورهای سابق صنعتی درآمدها برخلاف ثروت‌ها بسیار کند رشد‌یافته است و ثروت‌های موجود به نوبه خود امروز ناعادلانه‌تر از ١٠٠ سال پیش تقسیم و توزیع شده است. کوتاه بگوئیم، پیکتی این که بی‌عدالتی رشد می‌کند، که بکرات به اثبات رسیده (هرچند نه با این ابعاد)  و حتا نئولیبرال‌های افراطی نیز قادر به نفی آن نیستند را مجدداً ثابت می‌کند.

دربین جنگ کتاب‌هائی که به طور موازی با انتشار آلمانی کتاب پیکتی به بازار آمد، یکی بسیار جلب توجه می‌کند که کارشناس مسائل اقتصادی «اشتفان کائوفمان» و کارشناس مسائل سیاسی «اینگو اشتوتزله» از منظر مارکسیستی پیکتی را به نقد کشیده‌اند. برای کسانی که فرصت و یا علاقه خواندن کتاب ٨٠٠ صفحه‌ای پیکتی را ندارند، «سرمایه‌داری: ٢٠٠ سال اول» کار را بسیار راحت می‌کند. در کمتر از ١٠٠ صفحه این دو نویسنده در ابتدا بسیار  مختصر و ساده تزهای اقتصاددان فرانسوی را مطرح می‌کنند وسپس به طرح مهم‌ترین انتقادات مطروح در جامعه می‌پردازند. و در این مجال این سئوال را مورد بررسی قرار می‌دهند که چرا این کتاب به یک چنین موفقیت چشم‌گیری نائل شده. به نظر آنها علت این موفقیت تنها سروقت بودن،  گیرائی و جذبه نویسنده و فرمول‌های ساده فهم آن نیست، بلکه بیش از هرچیز به این خاطر است که هرچند که پیکتی شکل اقتصاد حاکم را مورد حمله قرار می‌دهد ولی در هیچ جای کتاب استدلالاتش ضدسرمایه‌داری نیست و به این صورت «نقدسازنده سرمایه‌داری» او به گفتمان حاکم در مورد بحران می‌رسد.

تاچه حد نقد سرمایه‌داری پیکتی سیستم‌نواز برخورد می‌کند را می‌توان به بهترین شکل در ثلث سوم بخش آخر کتاب دو نویسنده نامبرده آلمانی مطالعه کرد. در این بخش دونویسنده به طور دقیق محتوای ایدئولوژیکی تحقیقات به اصطلاح غیرایدئولوژیکی و صرفاً متعهد به عینی‌گرائی علمی این اقتصاددان برجسته را مورد بررسی قرار داده‌اند.

آنها بدواً انتقاد می‌کنند که هرچند پیکتی  رشد و توسعه نابرابری را نشان می‌دهد، لکن قادر به تعریف و تعبیر آن نیست. علت این ناتوانی عدم درک تحلیلگرایانه سرمایه‌است که در استفاده مشابه از کلمات سرمایه و ثروت به چشم می‌خورد. بدتر از آن: پیکتی دارای یک طرح تئوریک از سرمایه‌داری نیست. در نتیجه آن را یک شیوه تولید تاریخی با مناسبات ویژه مالکیت نمی‌داند و اشکال آن را به شیوه‌ غیرتاریخی که خاصه دانش بورژوائی است تعمیم می‌دهد. از این رو درک تعیین‌کننده اساسی وجود ندارد که بتواند شیوه تولید سرمایه‌داری و قبل از سرمایه‌داری و رابطه بین آندو را تحلیل کرده و به هم مربوط نماید.

در استدلالات بعدی نیز پیکتی هنگامی‌که خواستار تحقق اصول نخبه‌سالاری meritocracy می‌شود، نشان می‌دهد که چگونه او هنوز اسیر پارادایم‌های نئوکلاسیک است. کائوفمان و اشتوتزله بسیار بجا این‌طور فرموله می‌کنند: ایده درآمده متناسب با کارائی «مناسباتی را توجیه می‌کند که هرچند دستمزد‌های عادلانه را مطرح می‌کند، لکن مناسبات قدرت و استفاده از آن را که  در اصل تعیین و تنظیم‌کننده درآمد است، را نادیده می‌گیرد.»

و سرانجام علیه این شهاب‌فروزان علم اقتصاد می‌توان گفت که برخلاف آن‌چه که گفته می‌شود، او به هیچ وجه نابرابری را به طور اساسی مورد انتقاد قرار نمی‌دهد، بلکه او نهایتاً روی فشاری که دراثر رشد نابرابری بر مشروعیت سیستم وارد می‌آید تکیه می‌کند.  وقتی که کارائی اجر مناسب خود را دریافت نکند، در آن صورت سرمایه‌داری فعلی ایراد خواهد داشت. ولی مشکل پیکتی عبور از سرمایه‌داری نیست. هدف او تقویت آن است. لذا برای کائوفمان و اشتوتزله پیکتی تنها به ظاهر یک اقتصاددان مترقی است و در حقیقت باید او را یک محافظه‌کار معمولی نامید. «او می‌خواهد تغییراتی به وجود آورد تا مناسبات اجتماعی آن‌طور که هستند پابرجا بمانند».

بعد از همه این حرف‌ها، از کتاب پیکتی چه چیز باقی‌می‌ماند؟ از همه طرف (همین‌طور از طرف نیروهای چپ) شنیده می‌شود که او باب گفتگو و بحث را گشوده است. اما دو نویسنده آلمانی این اسطوره‌ را نیز زیر سئوال می برند. در سال ٢٠١٠ صندوق بین‌المللی پول، رابطه بین بحران مالی و رشد و گسترش نابرابری را بنابر تحقیقات خود مورد تاکید قرار داده بود. تقریباً از سال ٢٠٠٨ سریال‌های روزنامه‌ها پر از انتقادات نرم محافظه‌کارانه از سرمایه‌داری است و نهایتاً انتقادات پیکتی از چارچوب انتقادات آقای شیرماخر (سرمقاله نویس روزنامه محافظه‌کار آلمانی فرانکفورترآلگماینه تسایتونگ) نیز فراتر نمی‌رود.

در نتیجه پیکتی بنیاد انتقاد سرمایه‌داری در دوران نئولیبرالیسم را بنا نمی‌نهد، بلکه بیشتر: ظاهراً معضلاتی که بسیاری از انسان‌ها با سرمایه‌داری دارند، مشکل او نیست، بلکه با در نظر گرفتن فقر فراگیر هدف او این است که چگونه می‌توان سرمایه‌داری را نجات داد. در نتیجه پیکتی نه می‌خواهد چیزی را ویران کند و نه چیزی را از نو بسازد. او مایل است تنها سیستم موجود را ترمیم کند.