نوشته ی: محمد خانی
تا کنون، ماجرای ورود مک فارلین به ایران از زوایای متعددی بررسی شده است. اما تحلیل و ارزیابی این ماجرا از منظرِ طرفِ آمریکایی مغفول مانده است. از آن سو نیز، «تخلفات قانوني آن قدر بود تا بحث اعلام جرم علیه رئيس جمهور و یا تعقيب قانوني برخي از مأموران و مقامات اصلي كاخ سفيد مطرح شود». میشل لینچ(1) در مقاله ای با عنوان «منازعهی شهادت دادن و مدرک در گزارشات ایران کنترا»(2) (لینچ، 1999: 54-76)، با استفاده از رویکرد روش شناسی مردم نگارانه در مطالعات رسانه(3) به بررسی این امر می پردازد که چگونه و با چه شگردهایی، افراد درگیر در این عملیات توانستند، همزمان، هم دروغ های خود را راست جلوه دهند، و هم در اعترافات خود در جایگاه شهود، که می توانست رئیس جمهوری را به زیر کشد، با وجود مدارک محکمه پسند و ویدئوهای ضبط شده از مکالمات مخفی، چنان از حربه های مختلف استفاده کردند که به جای این که مجرم تلقی شوند، به قهرمان، شهید و قربانی تهمت ها تبدیل شدند.
این مقاله ترجمه شده و به زودی منتشر می شود. اما چیزی که در این جا برای من حائز اهمیت است، بازخوانی ماجرا از طرف دیگر است. این ماجرا، «از یک سری عملیات های مخفی ایالات متحده، اسرائیل و ایران در حمایت از نیروهای ضدانقلابی آمریکای مرکزی» پرده برداشت. بر اساس این اطلاعات، «با تأیید و تصویب رئیس جمهور آمریکا، و با اطلاع اعضای برجسته ی کابینه، مقامات شورای ملی و آژانس اطلاعات مرکزی، در چند نوبت در خلال سال های 1985 و 1986 ترتیبات فروش تسلیحات نظامی به ایران داده شده بود» اما مسئله ی مهم تر این بود که «مأموران ان.اس.سی، یعنی مشاوران امنیت ملی ریگان در شورای امنیت ملی، آژانس اطلاعات و امنیت مرکزی و کلنل الیور نورث(4) که در این ماجرا نقش اصلی را بر عهده داشتند، سود حاصله از فروش اسلحه به ایران را به طور غیرقانونی و بر خلاف مصوبات کنگره ی آمریکا، برای شورشیان ضددولتی نیکاراگوئه ارسال می کردند تا بتوانند حکومت ساندینیست ها را سرنگون کنند» (لینچ، 1999: 54-55).
سرهنگ الیور نورث دادگاهی می شود تا در این مورد پاسخ دهد. در خلال دادگاه و در جایگاه شهود، نواری ویدئویی فاش می شود که الیور نورث (طبق گفته ی خودش) از مذاکرات پر کرده بوده است تا به طرف ایرانی بدهد (به قول خودش نواری مجاز). این بخش، حاوی سویه ی مهم تری برای طرف ایرانی است، که در زیر می آوریم:
* بخش هایی که در گیومه گذاشته شده، به عینه از نوار دادگاه نورث، در جایگاه شهود، پیاده شده است (به نقل از لینچ، 1999: 72-76)، مواردی از دیالوگ ها حذف شده اند (که در ترجمه ی اصلی خواهند آمد)، مواردی هم در بین دیالوگ ها حذف شده اند که با […] مشخص شده اند.
-
«آقاي نيلدز، شروع كنيد!
-
نيلدز: كلنل نورث، شما در دو عمليات دست داشتيد، عمليات هاي اين حكومت براي مردم این کشور بسیار مهم اند. این طور نیست؟
-
نورث: بله قربان، دست كم دو عمليات.
-
نیلدز: و یکی از آن ها […] فروش تسلیحات به ایران بود.
-
نیلدز: این طور نیست؟
-
نورث: بله قربان!
-
نيلدز: آن عمليات ها مخفي بودند؟
-
نورث: بله بودند»
-
«نيلدز: و عمليات هاي مخفي در اختفا از دشمن اجرا و طراحي مي شود، مخفي از دشمنان.
-
نورث: همين طوره.
-
نيلدز: اما اين دو عمليات براي اختفا از مردم آمريكا طرح ريزي شده بودند.
-
نورث:آقاي نيلدز، من نمي فهمم. ما چگونه مي توانيم اين قضيه را به مردم آمريكا اطلاع دهيم و درهمان حال، نگذاريم جماهير شوروي از آن باخبر شود. من نمی خواهم گستاخ باشم، اما تنها مي خواهم بدانم كه ما چطور می توانستيم اين كار را بکنیم؟
-
نيلدز: اوه، خوب، در واقع كلنل نورث، شما معتقديد كه [در این صورت] جماهير شوروي از فروش تسليحات نظامي ما به ايران مطلع مي شد، منظورتون اینه؟
-
نورث: تاحدودي
-
نيلدز: اما، اما اين طرح [بیش تر طوری] طرح ريزي شده بود تا از مردم آمريكا مخفی بماند.
-
نورث: من، من فكر مي كنم كه، چيزي كه مهم است، آه، آقاي نيلدز اين است كه […] این كه عمليات مخفي چيست. اگر ما راهي داشتيم تا اين گزارشات به گونه از دست پخش هاي خبري مسكو در امان داريم و با مردم آمريكا در مورد عمليات صحبت كنيم، بدون اين كه اين گزارشات به دست ماجراجويان برسد، من مطمئن ام كه ما اين كار را كرديم.// اما راهي را براي انجام آن پیدا نكرديم.
-
نیلدز: اما شما این کار را کردید. اما شما اين كار را طور ديگري انجام داديد، :: براي ايرانی ها
-
شما [به طرف ایرانی، ماجرا را] گفتيد. هشتم و نهم اكتبر، در فرانكفورت آلمان، نگفتيد؟» (لینچ، 1999: 72).
تا این جا کلنل نورث اعتراف می کند که اساساً در عملیاتی در جهت فروش تسلیحات نظامی به ایران شرکت داشته است و مخفی بودن این عملیات را نیز تأیید می کند. اما سؤال این جا است که وقتی این عملیات یکی از مهم ترین عملیات های برای مردم آمریکا تلقی می شود، چرا باید چنین عملیاتی مخفی بماند. اگر قرار است منافع مردم آمریکا تأمین شود، چرا دموکراسی های لیبرال که «شفافیت» و «تصمیم گیری در نهادهای دموکراتیک» را از ارکان خود می دانند، این موضوع را به اطلاع مردم نرساندند؟ همان طور که دیدیم، کلنل نورث تلاش می کند این مخفی نگه داشتن عملیات از مردم آمریکا را با مخفی بودن عملیات و ترس از لو رفتن عملیات برای اتحاد جماهیر شوروی پیوند زند. اما وقتی به او گفته می شود، شما این عملیات را به اطلاع طرف ایرانی رسانده اید، و از سوی دیگر، از افشای ماهیت آن برای مردم آمریکا می ترسیدید، ابتدا سعی می کند طفره رود، اما وقتی او را به یک نوار ویدئویی ضبط شده از این مذاکرات ارجاع می دهند، به ناچار تلاش می کند، با روی دیگر سکه بازی کند. به «جایگاه شهود» باز می گردیم:
-
«نیلدز: […] سوال من خیلی ساده است. آیا شما در گفت و گویی که در هشتم و نهم اکتبر داشتید، به طرف ایرانی گفتید، که وزیر دفاع در آخرین دیدارش به رئیس جمهور گفته است «وقتی مردم آمریکا از این ماجرا باخبر بشوند، (شما را) متهم و به دادگاه احضار می کنند».
-
کجا است؟ (صفحه به هم مي خورد) [این اسناد رو] نمی بینم.
[در این جا، ابتدا نورث طوری برخورد می کند که گویی این اسناد ضبط شده از ویدئوی لو رفته ی مذاکره با ایرانی ها را ندیده است، بعد از آدرس دادن های مسئولین دادگاه و طفره رفتن های بسیار از سوی کلنل نورث، بالاخره کلنل می پذیرد!]
-
نيلدز: اين سوال، کامل و مشخصه. آيا شما این [حرف] را به ایرانی ها زدید؟
-
نورث: آقاي نيلدز، اين ظاهراً، یکی از نسخه های ویدئویی است که خود من ضبط کرده ام. از صحبت های خودم با ایرانی ها. […] اين يك دروغ گستاخانه به ايراني هاست و من حالا به شما خواهم گفت، من به ايرانی ها يك نوار مجاز دادم تا …
-
نيلدز: سوال اين بود: شما اين را گفتيد؟
-
نورث: من- قطعاً من اين را گفتم. اوه من خیلی حرفای دیگه هم به ایرانی ها گفتم.
-
نورث: […] عملياتهاي مخفي يا فعاليت هاي خاص ماهيتاً دروغ اند، در اين جا يك فريبِ تاكتيكي در كار است كه در عمليات هاي مخفي به كار مي آيد. این عملیات ها اساساً و در جوهره ی خود دروغ اند. ما تمام سعی خودمان را می کنیم تا در مورد خواست و نیت خودمان، رفتارهایمان، و پیوند ایالات متحده با این فعالیت ها دشمنان مان را فریب دهیم» (لینچ، 1999: 74-76).
حال مشخص شد که در یک عملیات سراپا فریب، دروغ و نیرنگ، تسلیحات نظامی به ایران فروخته شده است. آن هم در جنگی که در برابر عراق و حامیان اش، آمریکا و اسرائیل صف آرایی و بازنمایی شده بود، در این جا با ابعاد مختلفی روبه رو هستیم:
-
«جامعه ی بورژوایی اگر چه [در ذات خود] ناقهرمانانه است، اما قهرمان گری، از خودگذشتگی و ایثار، دست یازیدن به ایجاد وحشت، جنگ داخلی و جنگ های خارجی فراوان لازم بود، تا چنین جامعه ای به دنیا آید» (مارکس، هجدهم برومر، 1377: 13). و دقیقاً به همین خاطر است که آن ها ناچار می شوند برای موجه ساختن مبارزات منفعت طلبانه ی طبقات مسلط (جنگ افعی ها)، لباس آرمان ها را بر تن کنند، آن ها از اسطوره های مذهبی و سنتی کمک می گیرند «نام هایشان را به عاریت می گیرند، و شعارها و لباس هایشان را، تا در این ظاهر آراسته و در خور احترام، و با زبان عاریتی، بر صحنه ی جدید تاریخ ظاهر شوند» (مارکس، 1377: 11). اما این لباس ها، تنها لباس هایی عاریتی، برای پنهان نگاه داشتن منافع و اهداف فردی و گروهی باندهای بورژوایی هستند که با هم بر سر قدرت در حال جنگ اند، تا بتوانند با این لباس ها و نام های عاریتی، بسیج نیرو کنند. در این صحنه است که در حالی که شعار «بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت» بر تمامی جبهه ها طنین افکنده بود و این جنگ، جنگِ «حق علیه باطل» و «نبرد علیه اسرائیل غاصب» بازنمایی شده بود، پروژه ی این عملیات مخفی و خرید تسلیحات از آمریکا و اسرائیل «کلید»
می خورد. این نشان می دهد از همان ابتدا نیز، آرمان ها، تنها پوشش و لباسی عاریتی برای دنبال کردن منافع فردی و گروهی باندهای بورژوایی بوده که درگیر منازعات قدرت بوده اند. -
در این جا است که این گفته ی آیت الله منتظری (قائم مقام رهبری پیشین رژیم) صادق تر جلوه می کند که: «[…] می گفتم که آمریکا و اسرائیل قطعاً […] به قصد قربت به ایران سلاح نمی فروشند. اظهارات محرمانه ی کارشناسان نظامی اسرائیلی که اسناد آن موجود است، چنین بود که می گفتند، این جنگ شروع شد که بماند و نباید در این جنگ غالب و مغلوبی پیدا شود. مطابق اسناد موجود، ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا نیز […] اظهار داشته بود «سلاح هایی را که ما به ایران می دهیم، صرفاً جنبه ی دفاعی دارد و تغییر عمده ای در جبهه های جنگ ایجاد نمی کند». […] برداشت من در آن مقطع با توجه به اسناد و شواهدی که بعضاً به آنها اشاره شد، این بود که هدف آمریکا از دادن چراغ سبز به ایران و فرستادن تعدادی موشک تاو از طریق اسرائیل، این بوده که ایران با اتکا به سلاح های آمریکا جنگ را ادامه دهد تا آن ها به هدف نهایی خود […] برسند. […] حال باید پرسید که در سفر مک فارلین به ایران […] اصول و منافع ایران تا چه اندازه در آن دخالت داشته است، و آیا منافع ملی ایران بوده یا منافع یک طیف و جریان خاصی باعث آن بوده است»(5) (آیت الله منتظری، انتقاد از خود، 1385: 12-13).
-
در طرف ایرانی، آن چه جلب توجه می کند، «مذاکره ی محرمانه ی آقایان با آمریکایی ها به دور از اطلاع نهادهای رسمی و قانونی و نمایندگان مردم در مجلس […] بود» (منتظری، 1385: 12)، این مخفیکاری تا جایی پیش رفته بود که یکی از بلندپایهترین مقامات وقت کشور اعلام میکند: « جریان مک فارلین را کسی به من (قائم مقام رهبری) نگفته بود… من از طریق یکی از اقوام ام از آن مطلع شدم… تا این که یک روز آقای هاشمی رفسنجانی آمد پیش ما. پرسیدم چرا این ماجرای مک فارلین را به ما نگفتید؟ گفت می خواستیم بعداً (با اشاره دست به معنای خیلی بعدها) به شما بگوئیم!» (منتظری، 1393). جایی که برخی از افراد و گروه های سیاسی بلند پایه ی نظام، مجلس و امثالهم از این عملیات ها بی خبر بودند، امید حضور مردم و چانه زنی آن ها بر سر منافع خودشان، در افق محور می شود، در این جا، «غیاب مردم» تکمیل شده است.
-
اما این تنها مردم ایران، کارگران و زحمت کشان (مستضعفین) نبودند که منافع طبقاتی شان را خرج منافع گروهی باندهای مختلف قدرت می کردند. درست در آمریکای مبتنی بر دموکراسی لیبرال هم شاهد این پنهان کاری، نیرنگ و فریب هستیم. جایی که رئیس جمهور آمریکا می داند، اگر مردم از این عملیات بویی ببرند، او را به دادگاه خواهند کشاند. هر چند به هر لطایف الحیلی بود و با دست یازیدن به طرفندهای جامعه شناختی، سیاسی، روان شناسی و روش های مبتنی بر روش شناسی مردم نگارانه، از این ماجرا سر سالم به در بردند (در مقاله ی اصلی که به زودی ترجمه و منتشر خواهد شد، این ترفندها تا حدی تشریح شده است)، اما همین ویدئوی لو رفته در دادگاه نشان می دهد، وزیر دفاع آمریکا به خوبی، با ماهیت ضدمردمی این عملیات ها آشنا بود است. و مردم آمریکا، همان 99 درصدی که در وال استریت بر آن تأکید می شد، اگر از این امر مطلع می شدند، و رسانه ها با طرفند های مختلف آگاهی آنان را تحریف نمی کرد، مسلماً طبق پیشبینی وزیر دفاع، بحرانی ماندگار برای ریاست جمهوری وقت آمریکا ایجاد می کردند. در واقع، در «فقدان مردم»، هر دو طرف توانستند کار خود را خوب پیش ببرند.
-
هیچ کس نمی داند آن «نوار ویدئویی مجاز» که کلنل نورث برای طرف ایرانی تهیه کرده بود، دست چه کسی است؟ در ورود مک فارلین به ایران(6)، پروژه ای که در آن خرید تسلیحات از آمریکا و اسرائیل «کلید»
خورد، هدایایی هم آمده بود که بسیار قابل توجه اند، و به ویژه در این تاریخ، معنای خود را دوباره باز می یابند: کلت، انجیل و کیکی به شکل «کلید». بر اساس مصاحبه ی آقای هاشمی، «صاحبِ کلید» (آقای روحانی) یکی از 5 نفری است که از این ماجرا با خبر بودند (هاشمی، روحانی، هادی و وردی نژاد، نام نفر پنجم ذکر نمی شود). -
«همین که شکل جدید جامعه یک بار برای همیشه مستقر شد، [یا بخواهد مستقر شود] غول های پیش از طوفان نوح […] به سرعت ناپدید» می شوند (مارکس، 1377: 12). در این جا است که به خاطر مقتصیات فرماسیون اقتصادی اجتماعی، هر چه بیش تر، افعی ها ناچار می شوند، لباس اسطوره ها را از تن بیرون آورند، و با چهره های واقعی تر خود به صحنه آیند. در پروژه ی اتمی جدید، روحانی، «صاحبِ کلید»، دوباره به صحنه آمد، تا پروژه ی شروع مذاکرات را رقم زند. اما مقتضات تفاوت کرده است، روحانی که ناچار شده، تا حدی، در زمین مردم و با نام مردم بازی کند، دست از ادعاهای آرمانی پیشین برداشته، و به صراحت از منافع سخن می گوید. زیرا نه آن ها و نه این ها، سر میز مذاکره از آرمان هایشان حرف نمی زنند. فریب روحانی، فریبی از جنس همتایان آمریکایی شان است. این بار، نه لباس اسطوره های پیشین، که لباس «منافع ملی» به میان می آید. منافعی که روحانی مدعی است پشت میز مذاکره می خواهد بر سر آن چانه زنی کند. در مقاله ای با عنوان «مردم و امر عمومی، در زبان باندهای بورژوازی در حال منازعه» از دیدی جامعه شناختی، به گزاف بودن این ادعا خواهم پرداخت.
-
در ادغام کامل ایران در نظام جهانی، در همدستی شرکاء برتن وودز، چیزی نه از آرمان ها وجود دارد نه منافع ملی (نه مردم ایران و نه مردم آمریکا). در این جا تنها منافع «سرمایه» و «جریان سرمایه» است که حکم می راند. آن ها بر سر منافع چانه خواهند زد، چانه زنی بر سر منافعی که در جغرافیای اقتصادی سیاسی جهان، برای طرف ایرانی، چیزی جز تثبیت و تشدیدِ وضعیتِ کنونی، یعنی امحاء، ادغام و وابستگی کاملِ نظامِ اقتصادی، استبداد و خفقان در نظام سیاسی، و ترور و وحشت در نظام اجتماعی سیاسی را در پی نخواهد داشت.
پینوشتها:
-
Michael Lynch
-
The Struggle Between Testimony and Evidence at the Iran-Contra Hearings
-
روششناسی مردمنگارانه (Ethnomethodology) رویکردی است برای مطالعهی کنشهای عملی و استدلالات عملی که ابتداً توسط هرولد گارفینکل رشد یافت. شرح کامل چگونگیِ استفادهی لینچ از این دیدگاه، برای توضیح این روال دادگاهی، در ترجمهی اصلی متن لینچ، «گزارشات ایران کنترا به مثابه ی حادثه ی تاریخی» (که به زودی منتشر خواهد شد)، خواهد آمد.
-
-
North
-
در دو تحلیل، روزنامه النهار و المجتمع در سال 1986 در مقالاتی تحلیلی می نویسند که مسئله حل ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا در مذاکرات فک فارلین یک حاشیه بوده و آنچه برای آمریکائی ها مهم بوده است، سرمایه گذاری روی جناح هاشمی رفسنجانی در رقابت ای آینده بر سر جانشینی رهبر ایران بوده است (بنگرید به «النهار» 14 تشرین الثانی 1986؛ «المجتمع»، شمارهی 793، 1986، به نقل از منتظری، 1385: 68).
-
هیئتی که در تاریخ ۲۵ مه ۱۹۸۶ (۴ خرداد ۱۳۶۵) جهت مذاکرات وارد تهران شدند عبارت بودند از: الیور نورث، رابرت مک فارلین تحلیل گر سازمان سیا و مشاور امنیتی رونالد ریگان، جورج کیو از مقامات شورای امنیت ملی، هوارد تیچر(مسئول تحویل پول به شورشیان نیکاراگوئه) و امیرام نیر، یکی از ماموران سرویس امنیت اسرائیل.
منابع:
-
مارکس، کارل (1377)، هیجدهم برومر لوئی بناپارت، ترجمهی باقر پرهام، تهراهن: نشرمرکز.
-
Lynch, Michael; Bogen, David (1999), “The Struggle Between Testimony and Evidence at the Iran-Contra Hearings”, In: Jalbert, Paul (ed.) (1999), “Media Studies: Ethnomethodological Approaches”, University Press of America.
-
منتظری، حسینعلی (1385)، انتقاد از خود، عبرت و وصیت، این متن که در سال 1385 تهیه شده، در سال 1387 به تأیید و امضای ایشان رسیده، پس از وفات ایشان، منتشر شده است.
-
منتظری، حسینعلی (1393)، منتظری از حبس تا حصر، ویژه برنامهی ویدئویی بی.بی.سی از آیت الله منتظری.
-