پوگروم (Pogrom) چیست؟ به بهانه هفتادوششمین سالگرد پوگروم هیتلری در ۹ نوامبر ۱۹۳۸

بهروز خرم

پوگروم (Pogrom) چیست؟

به بهانه هفتادوششمین سالگرد پوگروم هیتلری در ۹ نوامبر ۱۹۳۸

واژه پوگروم رومی است، معنای لغوی‌اش خراب کردن، ویران ساختن، تارومار است. اما بیشتر برای تعریف ضرب و شتم و چپاول و تارومار اقلیتی بی‌دفاع به کار می‌رود که از پیش توسط حاکمیت سیاسی، متکی به اکثریتی متعصب و حسود و لومپن برنامه ریزی و طراحی شده که می‌خواهد با اقلیت تسویه حساب کند. حاکمیت سیاسی گناه کمبودهایش را به گردن این اقلیت می‌اندازد و اکثریت متعصب و ناآگاه گمان می‌کند، این اقلیت است که از جیب او می‌خورد و مورد سؤ استفاده‌اش قرار می‌دهد. چنان بود و چنین است ریشه بسیاری از پوگروم‌هایی که در اروپای مسیحی نسبت به اقلیت‌ها، به ویژه اقلیت یهود صورت می‌پذیرفت که از هیچ آغاز می‌شد و به فاجعه می‌کشید. مینیاتوری از آن را می‌توان در رفتار شیعیان مرتضی علی و حکومت اسلامی نسبت به بهائی‌ها یافت که البته ابعاد آن به میزان جنایات مسیحیان نسبت به یهودیان نمی‌رسد. یهودیان در بیشتر ممالک مسیحی اقلیتی دینی بودند که کلاشی، سؤاستفاده و نیرنگ و دوروئی و خست… را به آنان نسبت می‌دادند و بدین بهانه مورد خشم و پیشداوری و حسادت و سرانجام ضرب و شتم و قتل و غارت اکثریت مسیحی قرار می‌گرفتند. بدین ترتیب از پوگروم می‌توان نوعی تروریسم قدرتمندان و اکثریت عقب‌افتاده نسبت به اقلیت دینی و قومی و نژادی فهمید.

برای جهان مسیحیت یهودیان از همان ابتدا در توطئه قتل عیسای مسیح شرکت داشتند. نماینده قیصر روم تمایل نداشت عیسا را به صلیب کشد. اصرار و دوز و کلک یهودیان بود که او را بدین گناه ناگزیر ساخت. ابتدا دستش را به علامت بی‌گناهی و عدم مسؤلیت در آب شست و سپس امکان داد که آن بلاها رابر سر «پسر خدا»، به نوعی «خود خدا» بیاورند. البته داستانی که از این ماجرا می‌سرایند، به جز افسانه نیست. اما در فلسفه تثلیثعیسای ناصری پسر خداوند و در عین حال خود خدا بود. و این جنایت که توسط یهودیان به صحنه آمد پیامبر کشی نبود، خدا کشی بود. جالب اینجاست که مطابق شواهد تاریخی در آن زمانه – که ادعای مسیحایی فراوان بود- کسی را که ادعای خدایی می‌کرد به صلیب نمی‌کشیدند، سنگسار می‌کردند. اما به هر صورت باور مسیحی از دوهزار سال پیش به این طرف، چنین بوده و هست. رفتارشان نیز نسبت به یهودیان، از همین باور سرچشمه یافته و می‌یابد. در طول تاریخ اروپا ملیون‌ها یهودی بهای این پیش‌داوری را پرداختند، مورد تاراج و آوارگی قرار گرفتند و جان باختند. ننگین‌ترین نمونه این کشتار برنامه‌ریزی شده، دوران نژادپرستی آلمان هیتلری بود که جان و مال و زندگی ملیون‌ها یهودی را بر باد داد.

نیروهای دست راستی که این تراژدی را توجیه می‌کنند، یا کوچک نشان می‌دهند و یا احیاناً آن را برحق می‌دانند و یا تکذیبش می‌کنند و… می‌خواهند یکی از ننگین‌ترین جنایات تاریخ را لوث کنند. بسیاری از اینان کاسه داغتر از آش شده می‌گویند امروز اعراب و مسلمانان هستند که می‌خواهند برای یهودیان پوگروم جدیدی به راه اندازند و بنا بر این، امروز اسرائیل نیست که پوگروم به راه می‌اندازد، اسرائیل ناگذیر است از موجودیت خود دفاع کند و این حق را نباید از کسی گرفت.

حال بی‌مورد نیست اشاره‌ای هم بدان کنیم که از کی و از کجا، پوگروم، چهره یهودی ستیزی (آنتی سیمیتیزم) به خود گرفت.

در سال ۱۹۰۳ در شهر کیشینف (Kischinew) در کشور امروزی مولداوی (در آن زمان در حوزه اقتدار روسیه تزاری) جنازه جوانی مسیحی به نام میخائیل روباچنکو پیدا شد که بلافاصله «انسان‌های خوب مسیحی» شایعه پراکندند که او را یهودیان کشته‌اند. بلافاصله فریاد «مرگ بر یهودیان» از حنجره‌های خراشیده خلق‌الناس به هوا برخاست. حضرات «مسیحیان خوب» به جان یهودیان افتادند، زدند و کشتند و بر باد دادند و رژیم تزاری جلوی آن را نگرفت و به نظارت بزرگوارانه اکتفا کرد. این فاجعه به نام «اولین پوگروم کیشینف» معروف شد که بزودی باز هم در آنجا و سپس جاهای دیگر تکرار شد.

حال ببینیم این فاجعه چه شباهت شگفت‌انگیزی به پوگروم اسرائیل در تابستان امسال به نام Protectiv Edge(تیغ محافظ) می‌نمایاند.

در کرانه غربی اردن که در آنجا رژیم محمود عباس حکم میرانَد و از دسترسی حماس به دور است، سه جوان طلبه یهودی (آموزش تلمود) ساکن یک کولونی یهودی نشین ربوده و به قتل رسیدند. تا کنون این ربایندگان و کشندگان پیدا نشده‌اند و معلوم نشد کار، کار کیست. اما «یهودیان خوب» اسرائیل آن را به حماس نسبت دادند. عربده «مرگ بر حماس» از حنجره‌های خراشیده به هوا برخاست و با صدای بمب‌ها و راکت‌هایی که بر سر مردم غزه آتش می‌باراند در هم آمیخت. غزه البته با کیشینف فرق و فاصله دارد. از آن تاریخ نیز ۱۱۱ سال گذشته است. اما پوگروم، پوگروم است، خواه نسبت به یهودی، خواه مسلمان. مگر نگفته‌اند رویدادهای تاریخی بیش از یک بار تکرار می‌شود.

پس از پوگروم کیشینف جوانی یهودی به نام ولادیمیر یابوتینسکی شعار داد: «یهودیان، شلیک کردن بیاموزید!» و جوانان یهودی را برای مقاومت در برابر پوگروم «مسیحیان خوب» متشکل ساخت. بسیاری از آنان مسلح به تفنگ، آماده شلیک به دشمن به فلسطین رفتند. آقای ولادیمیر یابوتینسکی جنبش لیکود را به راه انداخت که در کشتار و تارومار و آدمکشی و خانه خرابی و پاک سازی نژادی ونسل کشی از خود نام برجسته‌ای باقی گذاشت. آقای نتانیاهو نخست وزیر کنونی اسرائیل به این گروه تعلق دارد. آقای آریِل شارون هم تا اواخر عمرش به اینان تعلق داشت. معروف‌ترین شخصیت تاریخی‌شان آقای مناخیم بِگین بود که چنان کلاهی بر سر انور السادات گذاشت که به قیمت جانش هم تمام شد.

اما این تجربه هرچه بود، به خوبی نشان داد که برتری سیاسی و قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون می‌آید. امروز نیز در محافل فلسطینی شعار مقاومت در برابر صهیونیسم اوج گرفته و نمی‌خواهند سر تسلیم فرود آورند. برخی از آنان موشک‌های توخالی درست می‌کنند و به سمت اسرائیل می‌اندازند. تاثیرش هنوز ناچیز است و قابل حساب نیست. اما به هر حال مقاومتی است در برابر صهیونیزم که به نوعی آن را در تنگنا قرار داده است. اما به رغم اندیشه برخی خانم‌ها و آقایان «خوش اندیش» این موشک‌های توخالی انگیزه و علت رفتار «تلافی‌جویانه» اسرائیل نیست که هر چند ماه وسال جنگی به راه می‌اندازد. اسرائیل بدین جنگ‌ها نیاز دارد و بدون این جنگ‌ها، در شرایطی که هست، موجودیتش مورد سؤال قرار می‌گیرد و از درون فرو می‌پاشد. و البته بحث در این زمینه به نوشته دیگری نیاز دارد.

می‌گویند اسرائیل در برابر موشک‌های توحالی فلسطینی‌ها ناگزیر به پاسخ بی‌رحمانه است تا مبادا پوگروم‌های گذشته نسبت به یهودیان، اینبار به دست فلسطینی‌ها، تکرار شود، تا بر سر جماعت یهود همان آورند که هیتلر و آلمانی‌ها آوردند و دوباره جان و مال ملیون‌ها یهودی را بر باد دهند. این تشابه با واقعیت جور نمی‌آید. زیرا می‌دانیم پوگروم پیوسته از جانب قدرتمندان و اکثریت اعمال گشته و اقلیت بی‌‌سلاح و بی‌دفاع قادر به اعمال آن نیست.

واقعیت آنست که صهیونیست‌ها مردم اسرائیل را از تمام مردم دنیا می‌ترسانند.به مردم اسرائیل باورانده‌اند که جهانیان در کمین نشسته‌اند که بر سر مردم یهودی بلاهای رژیم نژادپرستانه هیتلری را تکرار کنند. بدین ترتیب مردم اسرائیل را دچار بیماری پارانویا کرده، از سایه خود می‌ترسانند، بطوری که اکثریت آنان از دولت صهیونیستی انتظار دارند بر سر مردم فلسطین و عرب و مسلمانان، حتا ایرانی هم، پوگروم‌های پیشگیرانه اعمال کنند و حضرات مدیرکل‌های جهان امپریالیستی، از سیاهشان گرفته، تا سپید، از دولت صهیونیستی همین انتظار را دارند و تجهیزات مالی و فنی‌اش را در اختیارش قرار می‌دهند.

و بنا بر این پوگروم نه توسط دیگران، که مستقیماً بدست صهیونیسم اعمال می‌شود و همانند پوگروم ۱۹۰۳ در کیشینف زاده‌ از نفرت ملی و مذهبی است، زاده از تعصب نژادی است، تلافی بلاهایی است که مسیحیان بر سر «قاتلین خدا» آوردند، مسیحیانی که کشتند و به پیر و جوان، کودک و پیر رحم نکردند و حال که ورق برگشته به رفیقان امروزی خود، به صهیونیسم جهانی توصیه می‌کنند که بکشید و به پیر و جوان، کودک و پیر رحم نکنید.

مسلمانان و یهودیان قرن‌ها با وچود بسیاری مسائل فی‌مابین، با یکدیگر همزیستی مسالمت‌آمیز داشته‌اند. آن که آمد و مانند دزد سوم خرشان را زد و برد، امپریالیسم مسیحی بود. اما مسیحیت با آن که یهود را قاتل خدا می‌داند، از شکم یهود به دنیا آمده و بنا بر اندیشه کارل مارکس روزی به دامان مادر باز می‌گردد که اکنون گویی باز گشته است. به طوری که امروز کاسه داغ‌تر از آش، از یهودیان صهیونیست‌تر گشته‌اند.

پوگروم‌های فاشیستی اروپا به یهودیان آموزش‌های فراوانی داد. اما متاسفانه یک پای این آموزش‌ها می‌لنگد و به ضد خود مبدل شد. آموختند که بروند و بکشند و برانند، سرزمین را از صاحبان اصلی‌اش پاک‌سازی کنند. سرنوشت مردم یهود به کف فرماندهان صهیونیست افتاد. بن گوریون موسس دولت اسرائیل نظر داد که بیش از آن که آخرین فلسطینی کشته شود، رانده شود و یا در گوشه‌ای محصور گردد، اسرائیل به هدف اصلی خود دست نیافته است. به نظر می‌رسد که حکام اسرائیل این حکمت استاد خود را آویزه گوش ساخته‌اند. یکی از فرماندهان عالی‌رتبه اسرائیل در پاسخ این سؤال که با فلسطینی‌ها چه کار خواهید کرد، گفت: «کاری که آنان هرگز احساس امنیت و محافظت نداشته باشند» و امروز فلسطینی‌ها در هر کجای سرزمین خود، چه رسد به نوار غزه، هیچ‌گونه احساس امنیت و محافظت ندارند. اگر می‌خواهی از غزه فرار کنی، با آن درهای بسته، به کجا؟ راه پس و پیش نیست، به هر گوشه‌ای بگریزی، بمب و آتش می‌افکنند. مهم نیست که آیا کودک شیرخواره یا کهنسالی صد ساله‌ای، بدانی یا ندانی دعوا بر سر چیست.

آموزش راستین پوگروم فاشیست اروپا این نبود که بروی بلایی بر سر جماعتی بیاوری که در آن زمانه که بر سرت بلا می‌آمد، نه سر پیاز بود و نه ته پیاز، این نبود که بروی با آنان که این بلاها را بر سرت می‌آوردند همدست شوی و به جان بی‌گناهان بیفتی. آموزش راستین پوگروم‌های فاشیستی اروپا محکوم ساختن هرگونه نژادپرستی، ناسیونالیسم کورکورانه، تنگ‌نظری…. می‌بود که متاسفانه آموخته نشد. تنها راه پیش‌گیری از پوگروم و ملت کشی، همبستگی مظلومان است که دست به دست هم نهند و در برابر پوگروم‌های محتمل آینده ایستادگی کنند.

دفاع کورکورانه از شبیخون‌های اسرائیل و یا توجیه آن خیانت به آنهایی است که در قرن گذشته فدای پوگروم‌های هیتلری گشتند و در اردوگاه‌های مرگ جان باختند. آموزش از درس‌های هولوکاست این نیست که یهودیان نژاد ویژه‌ای هستند که چون قربانی داده‌اند، امروز باید دیگران را قربانی کنند. هر کس با آدم‌کشان همدستی کند و آدم‌کشی آنان را توجیه کند، در جنایت آنان شریک است. هرگونه کمک نظامی، مادی و فنی ریشخند به کسانی است که در آن اردوگاه‌ها جان باختند.

یکی از بزرگترین دانشمندان و متفکرین قرن بیستم آلبرت اینشتین یهودی بود که به پروژه اسرائیل هم نظر خوش داشت. ۸۵ سال پیش (۹ سال قبل از تشکیل حکومت اسرائیل) در نامه‌ای به کایم وایتسمان (Chain Weizmann) یکی از صهیونیست‌های پر نفوذ و مؤسسین کشور اسرائیل خاطر نشان کرد که «اگر توانایی آن را نداشته باشیم راهی برای همزیستی و همسازی صادقانه و پیمان‌های صادقانه با اعراب بیابیم، مطلقاً هیچ چیز از تاریخ مصائب دوهزارساله خود نیاموخته‌ایم و سزاوار هر بلایی هستیم که بر سرمان بیاید».

اما راهی که اسرائیل در پیش گرفته همزیستی و همسازی صادقانه نیست. بازسازی پوگروم‌های نوینی است که شاید روزی به عکسش تبدیل شود و شاید آنروز دیگر دیر شده باشد زیرا:

انسان اهانت و خفت سیستماتیزه شده را فراموش نمی‌کند

مادر و پدری که فرزندش را ربوده و کشته و یا ناقص و مفلوج ساخته‌اند، فراموش نمی‌کنند

کودکی که مادر و پدرش را در گذرگاه checkpoint نگاه داشته و اجازه عبورش نمی‌دهند، فراموش نمی‌کند

خانواده‌ای که خانه را بر سرش خراب کرده‌اند، فراموش نمی‌کند

مرگ از بی‌دوایی را فراموش نمی‌توان کرد

ملیون‌ها انسانی که از چهار نسل در اردوگاه فراریان به سر می‌برند، فراموش نمی‌کنند

و این رشته سر دراز دارد. جای شگفتی نیست که در یک همه‌پرسی در یک مدرسه، که اخیراً صورت گرفت ۷۱ درصد دانش‌آموزان اظهار تمایل کردند که شهید شوند. کسانی که به خداوند اعتقاد دارند، دعا کنند روزی را نیاورد که غریزه انتقام‌جویی، تلافی جویی بر عقلانیت انسان غلبه یابد و بلایی بر سر آدم‌های بی‌گناه بیاورند که آن سرش ناپیدا. می‌گوئیم «آدم‌های بی‌گناه»، زیرا عاملین اصلی به موقع فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند و می‌گریزند. در گذشته نیز چنین بود. رژیم هیتلری که شکست خورد و فرو پاشید، جمهوری فدرال آلمان به جایش نشست که تمام جنایت‌پیشگان گذشته را به مقامات اعلا نشاند. وکیل و وزیر و قاضی و استاد… هیچ‌کدامشان به روی خود نیاوردند، چه‌کاره بوده‌اند. گویی تمام جنایات رژیم فاشیستی نازی‌ها، توسط اجنه رخ داده بود.

برگردیم به پوگروم اسرائیل نسبت به فلسطینی‌ها که اسمش را «تیغ محافظ» گذاشتند. ابعاد این تراژدی، دیگر بر کسی پوشیده نیست. حتا از لابلای سطور همان رسانه‌های همسو و همدست اسرائیل می‌توانی بخشی از حقیقت را بیابی، کافی بود برای این که بدانی چه جنایاتی صورت می‌پذیرد. شرح مجدد آنها در این نوشتار تکرار مکررات است. اما در اینجا به یک نکته مهم اشاره رود که این پوگروم اسرائیل که با هواپیماهای جنگی سوپر مدرن، ناوهای بزرگ، مسلح به آخرین کشفیات علوم نظامی، تمام ساز و برگ‌‌های جنگی خود و دوستان و حامیان امپریالیستی صورت پذیرفت «جنگ» نبود.

جنگ، بین دو جبهه صورت می‌پذیرد، ممکن است یک طرف نیرومندتر و دیگری ناتوان‌تر باشد، اما طرفین مجهزاند و در صدد فروپاشی یکدیگرند. اما چگونه می‌توان از «جنگ» نام برد، وقتی یک طرف دعوا صاحب مدرن‌ترین و مجهزترین ساز و برگ نظامی دنیاست و کمک مادی، نظامی و فنی سردمداران جهان را در اختیار دارد، در حالی که آن طرف دعوا هیچ ندارد، از نیروی پیاده و سواره، زمینی و آسمانی و دریایی بی‌بهره است، یک تانک هم ندارد، از سیستم فرماندهی هم محروم است، ارتشی ندارد. تراژدی غزه را نمی‌توان جنگ نامید. واژه‌ای که بهتر به کار می‌آید «شبیخون» است، واژه بهتر آن پوگروم است.

در رسانه‌های غربی و حوزه‌های اجتماعی این ممالک چیره بر سراسر دنیا، اگر این حقیقت را مطرح کنی، می‌گویند یهود ستیزی Antisemitist هستی، نمی‌توانی چیزی بگویی که به قبای صهیونیست‌ها خوش نیاید، صهیونیست‌هایی که رنگشان هم سرخ نمی‌شود، وقتی می‌گویند «ارتش اسرائیل اخلاقی‌ترین ارتش دنیاست» واژه پوگروم را به همه نسبت می‌دهند، الا به خود.

اما چرا بچه را به نام خودش صدا نکنیم؟ ما به مانند رسانه‌های غرب و رجال پر نفوذ غرب دچار رودربایستی نیستیم.

۱