سیاست نمایشی و مسئلهی کوبانی
بهمن پولادی
«گذشته چونان یک کابوس بر روی حال میخسپد.»
«عقل همواره وجود داشته است، اما نه همواره در شکلی عقلانی.»
کارل مارکس
پیش درآمد اول: داستان دو جنگ
بدون هرگونه داستانسرایی بیش از حد باید گفت که ما در مورد حوادث منطقه و به طور ویژه آنچه در کوبانی در حال رخ دادن است با داستان دو جنگ روبهرو هستیم. اولی جنگیست که در آن صدای گلولهها و آژیرها به گوش رسیده و خونها ریخته و خاکها به هوا برمیخیزد، یعنی آنچه در دیاربکر، سوریه، عراق، کوبانی و … جریان دارد؛ و دومی جنگیست که در رسانه با قرض گرفتن اسامی جنگهای واقعی در جریان است.
در این نوشته بر آن هستم تا با صاف کردن حساب خود با جنگ رسانهای از ضرورت پرداختن به جنگ واقعی البته با کیفیتی دیگرگون، تبیینی به دست دهم. پس از آن، به صورتبندی هر جنگی که هر فرد یا جمع سیاسی باید در آن درگیر باشد (البته با تمرکز بر جمع سیاسی چپ) خواهم پرداخت. بخشی از ادعای نویسنده در این موضوع نهفته است که، همصدایی کل جهان در مورد یک موضوع نه تنها ممکن نیست بلکه اساساً دیگر ربطی به آن موضوع ندارد و صرفاً هویتی مجازی را بر میسازد که در بلند مدت به هویت واقعی بدل میشود.
برای بهتر شناختن برخی کیفیات درگیر در این جنگِ رسانهای تحت لوای «همصدایی»، «همبستگی»، «اتحاد علیه فاشیسم» و یا هر آنچه میخواهید اسمش را بگذارید، ابتدا با در نظر گرفتن قهر به مثابه ضرورت دیالکتیک، این جنگ را بر اساس فهمیدن یا نفهمیدنِ قهر جاری در جنگ واقعی به 2 دسته تقسیم میکنم. طبیعتاً دستهی اول گروهی هستند که این قهر را به هر دلیلی –که قطعاً بیدلیل نیست- نادیده گرفته و دستهی دوم گروهی که قهر در چنین جنگی را در نظر میگیرند.
حد نهایی و کمال مطلوبِ گروه اول اتخاذ موضع پاسیفیستی یعنی «نه به جنگ» و همچنین رویکرد «حقوق بشری» است، آن هم به جنگی در حال وقوع. اگر بخواهیم تحلیل این گروهها را فراتر از «پاککنندهی صورت مسئله» ببریم با توجه به مختصات این متن صرفاً وقت خود را تلف کردهایم، زیرا به صورت بسیار عجیبی بر خلاف دیگر موارد، در مورد مسئلهی کوبانی این گروهها دست بالا را ندارند و صرفاً نام آوردن از آنها از این حیث حائز اهمیت است که، در رویدادهای «خشونتدار» دیگر سروکلهشان بسیار پررنگتر پیدا میشود.
در مورد گروه دوم به واسطهی فهم قهر موجود در موضوع، با انواعی از سیاست روبهرو هستیم که، در یک دستهبندی کلان به 2 نوع سیاسی و فرهنگی در این گروه ظاهر میشود.
کاربران سیاستِ سیاسی، در مورد مسئلهی کوبانی عمدتاً جریانهای راستگرا هستند. عدهای با بازتعریفی که لیبرالیسم از سیاست برای سیاسیکارها و سیاستمدارانِ خود، بر اساس وجود جامعهی مدنی –و نه در دل آن- ارائه میدهد، سعی در اتخاذ موضعی در راستای بسط بیش از پیش لیبرالیسم اقتصادی-سیاسی توسط کارگزارِ اصلی آن یعنی امپریالیسم ایالات متحده و ناتو میکنند. در مورد این مسئله این امر خود را به صورت اعتبار بخشیدن به و توجیه آوردن برای دخالتِ ولو بشردوستانهی دول غربی در منطقه تجلی میبخشد. جریانهای دست راستی افراطیِ قوم و قبیله و ملیگرا نیز با بازتعریف خود به صورت بازوهای بلافصل جنگِ در حال وقوع سعی در جا انداختن گفتمانهای خود به عنوان پاگردهای راهپلهی تاریخ دارند.
سیاستکاری فرهنگی نوع غالب سیاست مردمی در سرمایهداری متأخر بودهاست، یعنی آن گونه از سیاست که همچون یک اضطرارِ نهفته در آداب و رسومی مانند «جواب سلام، علیک سلام است» خود را بازنمایی کرده و منطقی جلوه داده و به روح نوین مبارزاتی طبقهی متوسط تبدیل شدهاست. سیاست فرهنگی نوعی پیشکش به ظاهر مفتِ سرمایه در دهههای پس از جنگ دوم و در راستای سرکوب کلان روایت سیاسی مارکسیستی-لنینیستی است. این بخش از سیاست در مورد مسئله کوبانی گویا قرار است به طور همزمان باند پرواز چپ ایران و دیگر گروههای راستگرای دور از قدرت سیاسی باشد. در این رویکرد فرهنگی به سیاست با 2 مسئلهی حاد روبهرو هستیم. اولین مسئله تصویر سازی چپ فرهنگی ایران از این واقعه و دومین مسئله نیز آکسیونیزم است.
در مورد چپ فرهنگی ایران و عملکرد اینچنینیاش اولین نکتهای که نمیتوان از آن چشم پوشید این است که، پیروان تئودور آدورنو بتوانند رسالتی کذا را برعهده بگیرند. و این امر خود از طنز تاریخ است. وظیفهی این چپ که گویا در یک یا دو سال اخیر بسیار پرطرفدار هم شده است، پیوند یک یا چند کلمه به هم و در آوردن هر متنی در باب هر موضوعی در قالب متون یک تا چند پاراگرافی در شبکههای مجازی (همراه با استفاده از آخرین تکنولوژی روز که همان مولتیمدیوم نویسی فیسبوکی) است. در مورد مسئلهی کوبانی ابرواژههای چپ فرهنگیِ ایران «مقاومت»، «خودگردانی»، «کانتون»، «مبارزه»، «رهایی» و … است. این نوع رویکرد کارکرد و نتیجهی جالبی دارد و آن این است که شما را از مطالعهی کوبانی بینیاز کرده و به شما این امکان را میدهد که تصویری کاملاً مشخص از چیزی مطالعه نشده داشته باشید
. اگر میخواهید صحبتی هم بکنید یک سری اخبار و عکس و ویدئوی تیراندازی و سر بریده شده و … کفایت میکند. هدف از این نوع بازی با واژهها و ساختن تصاویر این است که بتوان حرفهای آتی را «باورپذیر» کرد. این فرآیند با حقنه کردن تصاویر ساخته شده به جای واقعیت در بلند مدت صورت میگیرد. نزدیکی این چپ با ژورنالیسم هم امری به هیچ وجه تصادفی نیست.
بخش دیگر چپ ایران همراه با دیگر گروههای غیرچپ نیز درگیر نوعی آکسیونیزم به مثابه پاسخی ظاهراً عقلانی به پرسش «پس چه کار کنیم؟» است. این گروه از چپ اتفاقاً با اتحاد فرمیک با جریانهای پروغرب در مورد مسئلهی کوبانی و به امید در دست گرفتن پلاکاردهایی ولو بسیار متفاوت و سردادن شعارهای حتی متضاد، اشتباهی را که در گذشته مکررا روی دادهاست، تکرار میکنند یعنی: در نظر نگرفتن فرم به مثابه تعین بخشِ عمل جمعی. این گروه در نتیجهی این رویکرد اشتباه، دقیقاً به آنچه نمیخواهند بدل میشوند و سر از گفتمان جامعهی مدنی لیبرالی آن هم به تقلیلیافتهترین شکل آن یعنی آکسیونیزم در میآورند. بدینگونه است که، نتیجهی نهایی پرچمهای ضد امپریالیستیشان امضا جمع کردن برای ناتو و ایالات متحده است که «دخالت نکن، اسلحه بفرست». این گروه حتی اگر با این امضاها مخالف هم باشند پیشاپیش به دلیل اتحاد فرمیک با جریانهای پروغرب و بنیانگذاری عمل بر اساس «رسانهای کردنِ موضع» ابتکار عمل را از دست خود خارج کردهاند و مخالفتشان در سطح نظربازی باقی میماند. البته این مسئله تا آنجایی که صرفاً یک «اشتباه» است قطعاً ریشههایی دارد که یافتن آنها میتواند بسیار سودمند باشد. در تحلیل نهایی هر دوی گروههای سیاسی و فرهنگی مذکور یک نکتهی اشتراک دارند و آن اینکه هر دو تا آستانهی معرفت بورژوایی، قهر را درک میکنند.
بنابراین برای درگیری سیاسی صحیح ابتدا باید تحلیلی سیاسی از مسئلهی کوبانی به عنوان اکنونیت یک فرآیند که حداقل از درگیری درونی سوریه شروع شده است، ارائه داد، تا بتوان از آن نتایج بلافصلی را برای چپ استخراج کرد.
پیش درآمد تکمیلی: مسئلهی رسانه و جایگاه آن
برای تعیین جایگاه عمدهی بحثهای طرح شده ابتدا باید در وادی رسانهها چرخی بزنیم. بر خلاف ایدهی نوظهور «رسانهی کوچک/شخصی علیه رسانهی کلان»، رسانههای شخصی مانند شبکههای اجتماعی نه تنها بر خلاف رسانه کلان عمل نمیکنند بلکه کاملاً تحت تأثیر آن عمل کرده و حتی در برخی موارد مهم مانند مسئله کوبانی به صورت متمم رسانهی کلان عمل میکنند..
نگاهی به مورد چپ در این مسئله میاندازیم. نوشتههایی بسیار تولید میشوند با تصویرسازی از کوبانی به شکل «سنگر مقاومت»، «یادگار و یا بازاحیاکنندهی کمون پاریس»، «الگوی شیوهی حکومت در منطقه»، «تحقق رویای دست نیافتنیِ خودگردانی» و … . سوالی که پیش میآید این است که این تصویرپردازیها چه کارکردی دارند؟ در مورد سنگر مقاومت و کمونِ پاریس بودنِ کوبانی کارکرد اساسی این تصویرسازیها به صورت یکپارچه شده این است که، هر «محیط محاصره شدهای که بدون ارتش منظم در حال مبارزه با محاصرهکنندگانش است، همان کمون پاریس میباشد» و این عبارت به خودی خود، هم یک خلاصی از هرگونه تحلیل را به دست میدهد و هم امکان بیثباتیِ عملیِ بسیار زیادی ایجاد میکند و البته بهترین دستآویز میتواند شود برای رشد حبابگونه که اتفاقاً میتوان به آن رشد رسانهای هم گفت. منظور از رشد حبابگونه، رشدی نه تنها بیبن و اساس، بلکه بر پایهی «بیبن و اساسی» و بر محور جذب هرچه بیشتر، مانند شرکتهای هرمی، است. در مورد «خودگردانی و الگو بودن» هم مسئلهی اساسی این است که، این ادعا با توجه به «کمون پاریس بودن کوبانی» مطرح میشود و سطح تعین آن ادعا را پیشتر دیدیم، و بعد از آن نیز سوال مهمی که باید پرسید این است: «درسهای کمون پاریس چه بود؟ آیا کمون پاریس الگوی آرمانی بود؟ اگر آری چرا و اگر نه چرا؟ پس از یک و نیم قرن و دو جنگ جهانسوز امپریالیستی و برآمد و اضمحلال بلوک شوروی، حتی اگر بر فرض محال کوبانی شبیه کمون پاریس باشد، که نیست، چه الگو و دستآوردی میتواند به همراه داشته باشد؟». بنابراین میبینیم که در هر مرحله از پیگیریِ جدی، دعاوی و مباحثات مطرح شده توسط این گروهها در مورد کوبانی، بیش از پیش به بیراهه میرود. اتفاقاً در این گذرگاه است که چپ وادادگی خود را در برابر رسانه عریان میسازد؛ یعنی جایی که به واسطهی ضروری دیدن گونهی خاصی از اظهار نظر، تا حد زیادی علیه آن همه نقل قول و کتاب و … که با خود یدک میکشد میایستد، اما نه به بهانهی «واقعیت که ارجح است» بلکه به بهانهی دروغی پیشاپیش باور شده که دلچسبتر است.
باری اگر مسئلهی خودگردانی، چشماندازها، بدیلها و … دغدغهی چپ ایران است و نه شانتاژ رسانهای خودتان قیاسی بکنید بین فرکانس استفاده از «خودگردانی کوبانی» و «شورای ملی کموناردهای ونزوئلا» که هر دو وقایعی بسیار جدید هستند اما اولی کل رسانه را در بر گرفته و دومی به صورت پراکنده به چشم میخورد. و مسئلهی جالب اینجاست که دومی در مقیاس بسیار بزرگتر و با سنت مبارزاتیِ بسیار مترقیتری در حال وقوع است. اینجاست که اتفاقاً چپ در داخل رسانهی شخصی خود دقیقاً مسیری را میرود که دستهراستیترین رسانههای کلان جهان برایش
معین کردهاند. ساکت شدن فضای خبری پیرامون اوکراین که زمانی برای واقعهی اودسا شعرها سروده میشد و «پروروسیه خواندن» مبارزین شریف شرق اوکراین، نیز یکی دیگر از وجوه این مسئله است. این مسئله در مورد آکسیونیزمی که از بیخ و بن بر پایهی «خبری کردن» و «رسانهای کردن» و «کسب هژمونی رسانهای» شکل و حیات میگیرد به عریانترین شکل، خود را به نمایش میگذارد.
دلیل اصلی ذکر مطالب فوق این است که راه توسط بیان «آنچه میخواهیم باشیم» برای نقد «آنچه نباید بشویم» باز باشد. از این به بعد سعی شده است که تحلیل سیاسی از حیطهای با اهمیت در مورد مسئلهی کوبانی صورت پذیرد.
پردهی اول: سوریه
پیوند نزدیک مسئلهی کوبانی با سوریه به جهات مختلف بسیار چشمگیر است که ابتدا سعی میشود از موارد متداولتر از آن نام برده شده و پس از آن به دو نکتهی بسیار مهم که بیشتر مغفول ماندهاند رسیدگی شود. در ابتدای امر باید از کوبانی و دو کانتون دیگر در آن منطقه به عنوان نوعی کارتِ بازی بین حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) و دولت ترکیه و حکومت سوریه، یاد کرد. یعنی در شرایطی که حکومت اسد در وضعیتی تضعیف شده قرار داشت بخشی از خاک این کشور که دارای قومیتی خاص بود مورد مبادله قرار گرفت. در این مبادله نقش ترکیه هرچه بیش از پیش با توجه به مصالحهی استراتژیک پ.ک.ک و دولت این کشور، عریان میشود. بیان این نکتهی نسبتاً بدیهی از این جهت حائز اهمیت است که پیوند نزدیک بین زایش کوبانی با شرایط بسیار خاص و متآخر سیاسی آن منطقه مورد تأیید قرار بگیرد.
در سوریه عدهای از مردم این کشور علیه حکومت بشار اسد دست به اعتراض زدند که با برخورد غیردموکراتیک دولت این کشور روبهرو شدند. اما همانطور که همه میدانند این قضیه نه تنها همهی ماجرا نبود بلکه حتی پیشدرآمد آنچه در سوریه اتفاق افتاد نیز نبود. نیروهای خارجی به ویژه گروههای تروریستی وابسته به غرب در سوریه به فاصلهی اندکی دست بالا را در پیشبرد حوادث، علیه اسد به دست گرفتند. در بخش اعظمی از این درگیری علناً میتوان گفت درگیری بین نیروهایی همچون القاعده که تحت حمایت دولتهای غربی و اسرائیل و عربستان و اردن و قطر بود، و دولت بشار اسد در جریان بود. یکی از عوامل اصلی شکلگیری داعش به کیفیت فعلی آن در تضعیف دولت بشار اسد طی این فرآیند نهفته بود، بگذریم از سیل اسلحهای که پس از اندکی فروکش کردن درگیری در سوریه به دست داعش افتاد و باقی داستان.
دو نکته در این میان بسیار حائز اهمیت است:
نکتهی اول فتیشیسم دموکراسی در بین نیروهای چپیست که مبتنی بر عرضه و تقاضای رسانه به انقلاب خواندن مسئلهی سوریه روی میآورند. حال باید بیایند و تکلیف انقلابی که داعش در آن ظهور کرد را مشخص کنند. مسئلهای که در وهلهی اول به چشم میآید شاید نداشتن تحلیل ایشان از عملکرد امپریالیسم در منطقه است، اما نگارندهی این سطور، روح ژورنالیستی دمیده شده در این بخش را عامل اصلی حرکت این بخش به این وادی میداند زیرا تا آنجا که دیده شده همهی این افراد تا بخواهی جمله و کتاب و جزوه و نقل قول در نکوهش امپریالیسم را اگر حفظ نباشند، حداقل خواندهاند.
نکتهی دوم نیز درک این آینده برای مسئله است که، امکانی بسیار محتمل وجود دارد که در آن ایالات متحده و باقی شرکا به صورت موضعی به داعش حمله کرده و هم داعش را از سمت شرق سوریه به غرب و به سمت دولت اسد سوق دهد و هم با نجات کوبانیِ تا کمر خم شده امکان ایجاد پروژهی خاورمیانهی بزرگ با دست کردها را پدید بیاورد. در مورد مسئلهی سوریه مشاهده شده که سیاستورزیهای ایالات متحده، هم باعث شد که دولت اسد توسط القاعده تضعیف شود و هم با درگیر کردن القاعده به صورتی کاملاً حساب شده در مواضع گوناگون از قدرت گیری متمرکز آن نیز جلوگیری کرد.
پردهی دوم: کردها و نقش اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه (پ.ی.د) در خاورمیانه بزرگ و خواست دخالت نظامی
از زمان عقب نشینی نیروهای ارتش سوریه از منطقهی کردستان آن کشور، اتحادیهی دموکراتیک کردستان سوریه (پ.ی.د) خودمختاری برای کردستان سوریه را به عنوان یک هدف استراتژیک دنبال کرده است. پ.ی.د رهبری سیاسی آن منطقه را در دست دارد.
پ.ی.د پس از آغاز درگیریهای سوریه به نیروهای اپوزیسیون مسلح نپیوست و در مقابل در جبههی اپوزیسیون داخلی سوریه (که خود را در چارچوب روندهای سیاسی قانونی نظام سوریه تعریف میکند) قرار گرفت. اما در عین حال از درگیری نظامی فعالانه و موثر علیه اپوزیسیون مسلح سوریه نیز سر باز زد: ترکیبی از حضور رسمی در روند اصلاح نظام سیاسی و پرهیز از دخالت در جنگ علیه دولت.
توافق ضمنی با دولت بشار اسد برای پرهیز از ورود در ائتلاف نظامی اپوزیسیون سوریه، اجتناب از درگیری نظامی با نیروهای اپوزیسیون، حفظ کانال مذاکرهی سیاسی با هر دو طرف و مذاکره با دولتهای غربی بنا بود خودمختاری کردستان سوریه را در همهی سناریوهای ممکن (به صورت کلی شکست و فروپاشی دولت یا سرکوب اپوزیسیون مسلح) تضمین کند.
کنارهگیری پ.ی.د از جریان جنگ داخلی و پرهیز از تعیین تکلیف قطعی با دولت و اپوزیسیون سوریه، درجهی اولویت مسئلهی خودمختاری نسبت به در نظر داشتن و ارائهی یک چشم انداز بدیل برای کل منطقهی خاورمیانه
را مشخص میکند. عدم مداخله در جنگ داخلی سوریه (در حالی که این جنگ به وضوح عامل تعیین کننده در آیندهی سیاسی سوریه است) و در عین حال تنظیم مواضع و اولویتهای سیاسی در ارتباط با بر هم کنش دولت ترکیه و پ ک ک، این تصویر را به دست میدهد که اولویت اصلی پ.ی.د مسئلهی خودمختاری ملی (در رابطه با کردستان سوریه و احتمالاً در پیوند با کردستان ترکیه) است و نه ایفای نقش یک نیروی رهایی بخش ضد امپریالیستی. این اولویت بندی، پ.ی.د را در جایگاه یک جنبش ناسیونالیستی قرار میدهد. شاید نیاز به تاکید باشد که طرد و رد ناسیونالیسم در مواضع رسمی پ.ی.د چیزی را در مورد نقشی که این حزب واقعاً ایفا میکند تغییر نمیدهد.
در چنین موقعیتی است که تلاش پ.ی.د برای جلب حمایت سیاسی و کمک نظامی (به صورت دریافت کمک تسلیحاتی) از ناتو، امریکا و اتحادیهی اروپا معنا مییابد. این تلاش نتیجهی نوعی توطئه برای منحرف کردنِ یک جنبش مترقی به سوی دامان امپریالیسم نیست، بلکه پیآمد ضروری انتخابهای سیاسی پ.ی.د در شرایط مشخص خاورمیانه است. واقعیت آن است که پ.ی.د تا سر حد امکان از ایستادن در یکی از جبهههای سیاسی در سوریه سر باز زده است و به جای آن، قدرتهای غربی را مخاطب گرفته تا بقایش را در هر حالتی تضمین کند. اما در فضای غیر رسمی، درخواست از کاخ سفید برای کمک تسلیحاتی به کوبانی، نشانههایی از تعیین تکلیف حداقل بخشی از فعالان حامی کوبانی با مسئلهی دخالت امپریالیستی و نظم جدید خاورمیانه را آشکار میکند. هر چند که در نگاه اول جمع آوری صد هزار امضا برای ملزم کردن کاخ سفید به بررسی کمک تسلیحاتی به کوبانی مضحک و کودکانه به نظر میرسد، اما در واقع چنین عملی به پشتوانهی اضطرار (موجود در شرایط جنگی کوبانی/ القا شده به مخاطب توسط مدیا) راه حل سادهی یک وضعیت پیچیده را پیشنهاد میکند: «فقط یک امضا، و کاخ سفید بقیهاش را انجام میدهد».
پروژهی تاسیس نظم جدید خاورمیانه، با حمله ائتلاف نظامی به محوریت امریکا به عراق در سال 2003 آغاز شد. گام بعدی در سوریه برداشته شد، با پمپاژ دلار و سلاح از سوی ترکیه، عربستان سعودی و قطر و موج تایید و حمایت دیپلماتیک اپوزیسیون مسلح از سوی دولتهای غربی.
پ.ی.د ناگزیر از تعیین تکلیف با این پروژه است. با در نظر داشتن تجربهی کردستان عراق، عملکرد تا کنونی پ.ی.د و وضعیت کوبانی در محاصرهی نیروهای داعش و ارتش ترکیه، مشکل بتوان تصور کرد که خواست خودمختاری بدون جایگیری در نظم جدید خاورمیانه، قابل دستیابی باشد.
این ادعا که روژئاوا ارائه دهندهی نظمی بدیل برای خاورمیانه است نسبتی با واقعیت ندارد. چنان که اشاره شد چنین چشم اندازی در مجموعهی اقدامات پ.ی.د تا کنون مشاهده نمیشود. گذشته از آن که حل بن بست نظامی کردستان سوریه، اکنون به دخالت قدرتهای امپریالیستی گره خورده است.
بنابراین چپ باید گوش به زنگ باشد که با تطهیر و تقدیس امری عمیقاً ناشناخته بزرگترین طنز تاریخ معاصر را نسازد. طنزهای بسیاری در جهان معاصر وجود دارند، یکی ناسیونال سوسیالیست بودن حزبی که هیتلر رهبر آن بود، دیگری کمونیست بودن حزب حاکم بر چین و در ادامهی داستان سوسیالیست بودن افرادی چون میتران و اولاند؛ اما پیشرفت پروژهی خاورمیانهی بزرگ تحت نام کمونیسم، دستآورد بسیار شوکهکنندهای برای چپ میتواند باشد.
در اینجاست که کار ممکن برای چپها در همان حوزهای که در حال عمل هستند باید آشکارسازی دستهای امپریالیسم به مثابه برسازندهی جنگ – و نه حامی یکی از طرفین درگیر- باشد و همچنین پرداختن به عملکرد دول استبدادی منطقه در این مسئله. این راهکار با راهکار همزمانی در نقد امپریالیسم و استخراج الگوی کمونیستی از منطقهی کردستان سوریه کاملاً در تقابل قرار دارد.
پردهی سوم: ترکیه
اما در مورد نقش دولت حزب عدالت و توسعه، این الگوی آرمانی جامعهی دست راستی ایران و به ویژه اصلاحطلبان ایرانی، به عنوان نمونهی موفق تلفیق دموکراسی، مذهب و توسعه که اکنون هارترین نوع سرکوب و جنگ افروزی را در درون و بیرون مرزهایش در پیش گرفته است، چه میتوان گفت؟
درک نقش دولت ترکیه در وضعیت امروز کوبانی، تنها با در نظر داشتن جریان جنگ داخلی سوریه و مذاکرات صلح با پ ک ک ممکن میشود. تقلای دولت حزب عدالت و توسعه برای گرفتن سهمی در رهبری کشورهای سنی مذهب که تا پیش از بهار عربی در جدلهای تبلیغاتی با اسرائیل خلاصه میشد، پس از جا به جایی قدرت در مصر و آغاز درگیریهای داخلی در سوریه، به آرزوی حکومت بر یک امپراتوری اسلامی ارتقاء یافت. انطباق پروژهی امپریالیستی سرنگونی دولت اسد با آرزوهای بزرگ حزب عدالت و توسعه، ترکیه را به ستاد پشتیبانی تروریستهای اسلام گرا تبدیل کرد. اعلام خودمختاری کردستان سوریه با رهبری پ.ی.د (که به عنوان شاخهی سوری پ ک ک شناخته میشود) در جوار مرزهای کردستان ترکیه، مسئلهی کردستان سوریه را به بخشی از موازنهی سیاسی دولت ترکیه و پ ک ک (که رسماً در حال مذاکرات صلح بودند) تبدیل کرد. پس از آن بود که دولت ترکیه کاربرد دیگری برای تروریستهای مورد حمایتش در سوریه تعریف کرد: حمله به کردستان سوریه برای نابودی حکومت خودمختار کردها در مرزهای جنوبیش، و تضعیف موضع پ ک ک در مذاکرات صلح. طبعاً نبرد بر سر کردستان سوریه، برای پ ک ک نیز به همین میزان حیاتی بود. تا پیش از شدت
گرفتن نبرد در کردستان سوریه، دولت ترکیه نیز یکی از طرفهای مذاکرهی پ.ی.د بود. پ.ی.د پس از آغاز جنگ داخلی در سوریه، با پرهیز از وارد شدن در ائتلاف اپوزیسیون مسلح، خود را در چارچوب اپوزیسیون داخلی تعریف کرد. حضور در این جبهه، در تحلیل نهایی در تقابل با تصویر مطلوب ترکیه از سوریهی آینده قرار داشت، چرا که براندازی دولت بشار اسد در برنامههای اپوزیسیون داخلی نبود. خروج پ.ی.د از اپوزیسیون داخلی (ضمن خودداری از پیوستن به اپوزیسیون مسلح و تلاش برای حداقل درگیری نظامی با آن) در چارچوب روند صلح دولت ترکیه و پ ک ک قابل فهم است. همان طور که سرمایهگذاری سیاسی سنگین دولت ترکیه روی سقوط کوبانی و از سوی دیگر تهدید پ ک ک به پایان روند صلح و آغاز جنگ مسلحانهی جدید بر علیه ترکیه نیز در این چارچوب قابل فهم است.
فراپرده: پایانبندی
با توجه به آنچه از این نمایش سیاسی گفته شد، این متن قصد دارد تا با همهی بازیگران موجود زاویهای اتخاذ کند و این امر تنها بر مبنای سیاست صحیح کمونیستی در این بزنگاه تاریخی، ممکن جلوه میکند. نیاز ابتدایی چپ برای رسیدن به هر سطحی از دستآورد، گسست رادیکال از هرگونه روش تحلیل و مبارزاتی مبتنی بر آستانههای معرفتی بورژوایی و گردشهای متناوب طبقهی متوسط است. اگر بخواهم مثالهایی ملموس از آن روشهای تحلیل و مبارزه به دست دهم، باید به چنین مواردی اشاره داشته باشم: «رهایی بخش خواندن وقایع سال 88 در ایران»، «انقلاب خواندنِ درگیریهای سوریه»، «پروروسیه خواندن مبارزین شرق اوکراین» و «استخراج الگوی کمونیستی از کوبانی». بیشالودگی دو مثال اول را واقعیت تاریخی تا کنون به وضوح نشان داده است و دیری نخواهد پایید که تشت رسوایی دو خوانش دیگر نیز از بام بیفتد.
از اینکه مجددا آستین ها را بالا زده و اخبار جنگ ناتو جهت گسترش بی حد و مرزش را تهیه…
با تشکر از لطف و حمایت شما رفیق گرامی متاسفانه این امکان که ما دائماً اخبار درگیری در اوکراین را…
…آمریکا جنگ اوکراین رو یک نعمت استراتژیک میداند تا قدرت روانی مردم روسیه را با ادامه اقدامهای پهبادی به مراکز…
۱- هرتزوک در سفر آذربایجان غلط خیلی بزرگتر از دهان خودش کرد. او گفت: پرچم اسرائیل، پرچم آذربایجان است و…
جناب محترم مددوف میفرمایید: «امروز بریتانیا به عنوان متحد اوکراین عمل می کند و به این کشور کمک های نظامی…