مهکامه ابوالفتحی، زینب جوادنیا، آتیه عارفپور، ثریا لشگری
مقدمه:
پدیدهی حاشیهنشینی به مفهوم امروزین آن در کشورهای پیشرفتهی جهان بوجود آمده و با صدور برنامههای اقتصادی اینگونه کشورها تحت عنوان برنامههای رشد و توسعه، در کشورهای جهان سوم نیز گسترش یافته است.
رشد صنعتی کشورهای غربی، باعث بروز مسائل و مشکلات اجتماعی فراوانی بوده که یکی از آنها حاشیهنشینی است. مناطق صنعتی فعال به عنوان قطبهای جاذب جمعیت به فراخوانی نیروی کار از نقاط مختلف کشور خویش و دیگر کشورهای جهان پرداخته و مازاد جذب شدهی این نیروها را در سکونتگاههایی نامناسب و یا سر پناهایی سرهم بندی شده در نقاطی به خصوص از شهر گرد میآورند و در این راستا، حاشیهنشینی چهرهی خویش را آشکار میکند. و مشکل حاشیهنشینی هنوز هم بصورت مناطقی مشخص در گوشه و کنار شهرهای بزرگ کشورها دیده میشود.
اجرای برنامههای نو استعماری در کشورهای جهان سوم تحت عنوان برنامههای توسعه، در راستای شکست ساختار اجتماعی و اقتصادی سنتی این گونه کشورها عمل کرده و به همراه خود پدیدهی حاشیهنشینی را به ارمغان آورد. کشورهای جهان سوم به دلیل تحت سلطه قرار گرفتن و عدم توانایی در غارت دیگر ملل، قادر به کنترل ابعاد رو به افزایش این پدیده نبوده و تعداد زاغهنشینان این کشورها به طور روز افزونی افزایش مییابد.
در جامعهی شهری ایران نیز، پدیدهی حاشیهنشینی یا اسکان غیررسمی، یکی از مهمترین معضلات اجتماعی شهری است. در تبیین کلی، این پدیدهی اجتماعی ـ اقتصادی و شهری، ناشی از علل ساختاری مانند نابرابری در فرصتها و توزیع منابع، ثروت و درآمد جامعه میباشد که در فرآیند رشد و توسعه به شکلهای عدم تعادلهای منطقهای، شهری و روستایی ظهور کرده است. همچنین دگرگونیها و تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که در نیم قرن گذشته در کشورها روی داده، موجب شده با توجه به رشد بالای جمعیت و محرومیتهای جامعهی روستایی، بخش عظیمی از آنها و نیروی کار روستایی به شهرها کوچ کنند و در پیرامون شهرها و یا در اراضی بایر و غصبی درون آنها به طور غیررسمی اسکان یابند.
مطالعات نشان میدهد مسئلهی حاشیهنشینی در ایران، صرفاً مسئلهای فیزیکی و کالبدی نبوده، بلکه مسئلهای ساختاری است که در اثر نابرابریهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سطح ملی و منطقهای بوجود آمده است. و ویژگیهای جوامع اسکان غیر رسمی نشان میدهد که اغلب حاشیهنشینان، از مهاجران تهیدست روستایی و یا تهیدستان و محرومان شهری میباشند.
به طور کلی در تبیین پدیدهی حاشیهنشینی شهری میتوان به علل زیر اشاره کرد:
الف) علل ساختاری و کلان:
ـ رشد فزایندهی جمعیت کشور در دهههای گذشته و مهاجرت نیروی کار انسانی به شهرها، خاصه کلان شهرهای کشور.
ـ فقدان سیاستها و اهبردهای هماهنگ توسعهی اقتصادی، اجتماعی و آمایشی در سطح کلان و منطقهای.
ـ تشدید نابرابری در توزیع منابع قدرت، ثروت و درآمد و بروز عدم تعادلهای منطقهای.
ـ فقدان ساز و کارهای اجتماعی و اقتصادی در جهت توانمندسازی، مشارکت و تجهیز مردم برای ایجاد شرایط مناسب برای کار و زندگی تازه واردین به شهرها.
ـ نارسایی نظام مدیریت و برنامهریزی توسعهی شهری و منطقهای.
ب) علل غیرساختاری:
ـ فقدان مکانهای مناسب جهت آموزش کار و حرفه در مناطق روستایی و فقیرنشین شهری.
ـ فقدان برنامه جهت توانمندسازی فردی و اجتماعی در مناطق اسکان غیررسمی برای خود اتکایی اقتصادی و اجتماعی در زندگی جدید شهری.
ـ عدم توجه به سرمایهگذاری مسکن ارزان قیمت در محلههای محروم و حاشیهی کلان شهرها.
ـ نبود بستر مناسب برای تجهیز و تشکلهای خود جوش مردمی در مناطق محروم شهری و عدم حمایت سازمانها و مدیریت شهری از شکلگیری انجمنها و تشکلها و نهادهای اجتماعی و عمرانی غیردولتی.
مختصری از تاریخچهی حاشیهنشینی:
آغاز شهرنشینی در ایران باستان، همزمان با توسعهی اقتصادی، پیشرفت صنایع و گسترش کشاورزی بوده است. امپراطوری آشور، بابل، ماد و هخامنشی از جملهی این سلسلهها هستند و اشکانیان در این بافت، تحولات جدیدی بوجود میآورند. احداث شهرها تا زمان ساسانیان نیز ادامه مییابد و احداث شهرهایی با نقشههای مربع، چندضلعی، مدور و بیضی به سبک اشکانیان تداوم مییابد.
با ورود نظام سرمایهداری به کشورهای جهان سوم و از جمله ایران، شهرهای بدون مرکز پدید میآیند. و در این مرحله است که شهرها بدون ارتباط با هم و بصورتی گسسته در جهت ارضای نیازهای سرمایه داری و برای مصرف، رشد معاصر خود را آغاز میکنند.
دکتر پرویز پیران روند شکلگیری ناهمگون شهرنشینی موجود را به این شرح بیان میدارد که:
«در جهت ارضای نیازهای سرمایهداری غربی، توسعهی برونزا یا تحمیلی مناطقی که به جهان سوم موسوم است و از جمله ایران، بدون توجه به شرایط تاریخی بستر فرهنگی و نیازهای واقعی این قبیل جوامع آغاز، و با هدایت غرب گسترش یافت و در جهان سوم نیز شهر مرکزی غربی، اما این بار فقط برای مبادله و مصرف، به عنوان مقر نمایندگیهای شرکتهای فراملیتی و ایستگاههای مبادلاتی تکرار شد و در نتیجه پایتخت و با شدتی کمتر چند شهر دیگر به سرعت رشد کرد و شهرنشینی شتابان ولی فوقالعاده ناهمگون رخ داد.
انبوه روستاییان آشنا شده با شهر پرآشوب، نه از برای چرخانیدن چرخهای صنایع نوپا بلکه بیشتر برای پادویی در بخش خصوصی بیضابطه که حتی با بخش خصوصی غربی نیز از هیچ نظر قابل مقایسه نیست، سیلوار به شهرها سرازیر شدند و شرایط کنونی پدید آمد.»
در ایران نیز، پس از ورود و استقرار سرمایهداری، پدیدهی حاشیهنشینی به وجود آمد و رشد آن عمدتاً از سال ۱۳۲۰ به بعد شدت یافت. گفتنی است که اصلاحات به اصطلاح عمیق نیز، از همین سال به بعد صورت گرفت. پس از بروز تغییرات عمده در سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ رشد حاشیهنشینی به حدی رسید که دستگاههای حکومتی و پژوهشگران اجتماعی را برآن داشت تا برای رفع آن چارهاندیشی کنند.
چنانکه در سال ۱۳۵۰ مؤسسهی مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، بنا به خواست سازمان برنامه بودجه، طرح گستردهای برای مطالعهی حاشیهنشینی در کشور تهیه کرد که با مطالعهی شهر تهران آغاز میشود و سپس مطالعات عمیقتری پیرامون دیگر شهرها آغاز شد.
پیشینهی پژوهش :
در رابطه با منابع مطالعه شده دربارهی حاشیهنشینی میتوان به تعاریف زیر اشاره کرد:
ـ مریم هادیزاده در کتاب حاشیهنشین و راهکارهای ساماندهی آن در جهان، حاشیهنشینی را چنین تعریف کرده است:
«بخشهای مورد غفلت واقع شدهی شهری که شرایط زندگی و مسکن در آنجا به شدت نامناسب است. مناطقی که مهاجران فقیر روستایی اولین خانهی ارزان و کوچک خود را در آنجا بنا کرده، و در همان حوالی به دنبال کار و شغل هستند.»
ـ بخش جامعهشناسی موسسهی مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران در کتاب بررسی حاشیهنشینان تهران، حاشیهنشینی را چنین تعریف کرده است:
«مفهوم حاشیهنشینی به معنای اعم، شامل تمام کسانی است که در محدودهی اقتصاد شهری ساکن هستند ولی جذب اقتصاد شهری نشدهاند. جاذبهی شهرنشینی و رفاه شهری، این افراد را از زادگاه خویش کنده و به سوی قطبهای صنعتی و بازارهای کار میکشد و اکثراً مهاجرین روستایی هستند که به منظور گذران بهتر زندگی راهی شهرها میشوند.»
ـ منصوریان و آیهاللهی در کتاب حاشیهنشینان شیراز، چنین تعریفی از حاشیهنشینی را ارائه دادهاند:
«حاشیهنشینان، در سکونتگاههای غیرمتعارف با ساکنین بافت اصلی شهر زندگی میکنند. گروههای مزبور بیشتر به خاطر نیروهای دافعهی محل زندگی خود، چون فقر و بیکاری و کمتر عوامل جاذب شهری از زادگاه خود روستا، ایل یا شهر رانده شده و به سوی شهرها روی میآورند. از آنجا که اکثر این گروهها بیسواد بوده و مهارت لازم را جهت جذب در بازار کار شهر ندارند، عامل پس ران شهری نیز آنها را از شهر رانده و به حاشیه کشانده است.»
ـ سعید زاهدانی در کتاب حاشیهنشینی، چنین تعریفی از حاشیهنشین ارائه داده است:
«حاشیهنشینان بیشتر افراد مهاجر روستایی و عشایری و کمتر شهری (از شهرهای دیگر یا خود شهر) هستند که اغلب، فاقد مهارت لازم شهری و بعضاً غیرماهرند. این افراد بیشتر به دلیل عوامل رانش زادگاه خود و کمتر به دلیل عوامل جاذب شهری، زادگاه خود را ترک کرده و به شهرها روی میآورند. آنها به دلیل عدم تطبیق با محیط شهری از یک سو و براثر عوامل پسران شهری از سوی دیگر، از محیط شهری پس زده میشوند و به تدریج در کانونهایی به هم پیوسته و یا جدا از یکدیگر در قسمتهای ارزان شهری سکنی میگزینند به صورتیکه محل سکونت و نوع مسکن آنها با محل سکونت متعارف شهری مغایر است همچنین حاشیهنشینان از نظر وضعیت فرهنگی و اقتصادی نیز با جمعیت شهری تمایز دارند.»
ـ در پایان نامهی غلامرضا یاری با موضوع شهرنشینی و زاغهنشینی، از حاشیهنشینی چنین تعریف کرده است:
«زاغه، عبارت است از یک خیابان، محله یا میدان و … که در یک ناحیه یا شهر کوچک و یا شهر شلوغ قرار گرفته و ساکنین آن را مردمان طبقه پایین تشکیل میدهد یا جمعیتی که در خیابان یا محلهای متراکم شده و یا محلهای کثیف زندگی میکنند.»
در رابطه با منابع مطالعه شده دربارهی حاشیهنشینی، میتوان به نظریات زیر اشاره کرد:
نویسندگان و پژوهشگران داخلی در مورد پیدایی حاشیهنشینی کمتر به علتیابی پرداخته و تاکنون نظریهای جامع ارائه ندادهاند. اما نویسندگان خارجی اغلب سعی در بیان چرایی این پدیده داشته و نظریههایی در این مورد عرضه کردهاند.
برخی از پژوهشگران به مسالهی حاشیهنشینی از دیدگاه بومشناسی شهری (اکولوژی شهری) نگریسته و تلاش کردهاند تا با توجه به بافت فیزیکی شهر به توجیه مکانیزم پیدایی حاشیهنشینی بپردازند.
ـ مارشال کلینارد نظریههای حاشیهنشینی را به دو دسته تقسیم میکند که عبارتند از:
۱ـ تغییر نحوهی استفاده از زمین
۲ـ کمبود مسکن و عدم تعمیر و نگهداری صحیح آن
در دستهی نخست با توجه به مطالعات ارنست بورکس و لویس ویرث که عمدتاً پیرامون شهرهای ایالتی متحدهی آمریکا انجام گرفته است، آورده است:
«در مراحل اولیهی رشد شهر، اینگونه مناطق محل سکونت طبقات بالا میباشد و شهر، منطقهی مسکونی مد روز است. با گسترش منطاق تجاری و صنعتی کارخانهها، انبارها و مراکز عمده فروش در همسایگی این محل رشد مینماید و آنها که وضع بهتری دارند از مرکز شهر به سمت خارج حرکت نموده دور از مرکز شهر سکنی میگزینند. کارگران کم درآمد که شامل گروههای قومی فقیر تازه وارد و گروههای نژادی میباشند، به این مناطق آمده ساکنین این نواحی میشوند. چون مالکان اجارهی کمی جهت تعمیر و نگهداری ساختمانها دریافت میدارند، شرایط نزول مییابد و به علت شلوغی زیاد، بیتوجهی و تخریب توسط ساکنین این مناطق به زاغهها تبدیل میشوند.»
ـ یکی دیگر از نظریهپردازان بومشناسی شهری، هومر است که کلینارد، با توجه به نظریات او در زمینهی نحوهی استفاده از زمین، نظریهی قبلی را کاملتر میکند.
براساس این نظریه، مناطق صنعتی در امتداد درهی رودخانهها، کانالهای آب و خطوط راه آهن از مرکز به سمت خارج شهر گسترش مییابند و سکونتگاه کارگران نیز از این روند تبعیت میکند و حتی کارخانههایی در لایههای خارجی شهر ایجاد میشوند. طبق نظریهی قطاعی بهترین نقاط مسکونی در حلقهی خارجی شهر قرار نگرفته و فقط بخشهایی از شهر را میپوشاند.
کلینارد، این نوع نحوهی استفاده از زمین را خاص کشورهای صنعتی دانسته و در مورد شهرهای ماقبل صنعتی و شهرهای کشورهای جهان سوم، از قول نویسندهی کتاب شهر ماقبل صنعتی میگوید: «خانههای خارجی شهری، مربوط به ساکنین کمدرآمد است که مشکلتر میتوانند دسترسی به تسهیلات مرکزی شهر داشته باشند».
این مطلب، بوسیلهی مطالعات شنور schnore که در مورد چندین شهر امریکای لاتین انجام یافته، تایید میشود. سرانجام کلینارد، نتیجه میگیرد که الگوی زاغهنشینی در کشورهای آسیا، افریقا و امریکای لاتین با امریکای شمالی مغایرت داشته و در این گونه کشورها مناطق حاشیهنشینی در حاشیههای خارجی شهر تشکیل مییابند.
ـ در مورد دستهی دوم نظریات حاشیهنشینی، کلینارد به نقل از کولین colean میگوید:
«در امر حاشیهنشینی، صاحبخانهها، ساکنین و اجتماع هر سه مقصرند. صاحبخانهها به خاطر منفعت طلبیشان، ساکنین به خاطر فقر و بیتوجهی و عدم نگهداری صحیحشان و اجتماع، به خاطر اینکه اجازهی رشد به مناطق حاشیهنشینی میدهد و در از بین بردن آنها کوشش نمیکند و دولت را در جهت حفظ استانداردهای اجتماعی یاری نمینماید.»
مکینتاش نویسندهی انگلیسی در همین دسته از نظریات چهار عامل را در نظریهی حاشیهنشینی مورد توجه قرار میدهد.
محیط فیزیکی اطراف خانه، شرایط فیزیکی خانه، صاحبخانه و ساکنین آن. او معتقد است که با بهبود شرایط فیزیکی میتوان به مسالهی حاشیهنشینی پایان داد. به عقیدهی او میباید شرایط محیطی بهبود یابد. صاحبخانهها و ساکنین بهتر از خانهها نگهداری کنند و مقامات دولتی نظارتهای تخصصی خویش را اعمال کنند.
در این مورد نظریهی دیگری توسط کلود گرون claude gruen ارائه شده است. به گفتهی وی، نوسازیهایی که در شهرها انجام میشود، موجب بروز زاغههای جدید میگردد. به عقیدهی او با رشد اقتصادی، اشتغال کامل و کاهش تبعیض نژادی در گزینش کارکنان، درآمد افراد فقیر افزایش یافته و از این طریق وضع مسکن بهبود خواهد یافت.
ـ نظریهی دیگری، مهاجرت را عامل اصلی حاشیهنشینی در کشورهای در حال توسعه میداند. در کشورهای در حال توسعه، شهرهای بزرگ با سیل عظیم مهاجرین روستایی روبرو هستند.
شهر، به عنوان یک متوقفکننده در مورد آنها عمل مینماید. بعضی از مهاجرین خوشبخت میتوانند از دروازهی طلایی شهر عبور کرده و خود را با شهر تطبیق دهند. اما بعضی از آنها نمیتوانند با شهر، سازگاری داشته باشند و درنتیجه پشت دروازهی شهر تشکیل حاشیهنشینی میدهند.
ـ بنا به فرمول رابرت ای. پارک، انسان حاشیهنشین از لحاظ فرهنگی، انسانی دورگه است که صمیمانه در زندگانی فرهنگی دو جمعیت متمایز زندگی میکند و با هردوی آنها شریک است. مایل نیست که از گذشته، خود ببرد و هنوز ابعاد جامعهی میزبان او را به تمامی نپذیرفتهاند. انسان حاشیهنشین نوعی شخصیت است که در زمان و مکانی بوجود میآید که در اثر کشمکش نژادها و فرهنگها، جامعههای نو، مردم نو و فرهنگهای نو به عرصهی وجود گام مینهند.
او دربارهی مهاجرت انسانها به عنوان یکی از رویدادهای قطعی مینویسد:
«یکی از نتایج مهاجرت، پدید آمدن موقعیتی است که در آن یک انسان واحد، خود را برای زندگانی در میان دو گروه فرهنگی مختلف مییابد و درنتیجه یک شخصیت نااستوار انسانی پدید میآید».
ـ استونکویست، شاگرد رابرت ای. پارک نیز در مورد انسان حاشیهنشین چنین سخن میگوید: «در عین حال که حاشیهنشینی به روشنی در دو رگههای فرهنگی و نژادی دیده می شود، در روابط گروههای کوچک مانند طبقههای اجتماعی، فرقههای مذهبی و جماعتها نیز آشکار است.
کسی که از راه مهاجرت، تحصیل، ازدواج یا تحت تاثیر چیز دیگری گروه اجتماعی یا فرهنگیای را ترک میکند، بیآنکه خود را با فرهنگ یا اجتماع میزبان به گونهای رضایتبخش وفق دهد، خود را در حاشیهی هر دو اجتماع مییابد. اما عضو هیچ یک از این دو اجتماع احساس نمیکند.»
در رابطه با منابع مطالعه شده، میتوان به دلایل زیر در ایجاد حاشیهنشینی اشاره نمود:
ـ عبدالمعبود انصاری در کتاب ایرانیان مهاجر در ایالت متحده، دلایل حاشیهنشینی را چنین بیان میکند:
«مهاجرت صرفا به خاطر مشکلات اقتصادی شکل نمیگیرد و بلکه مسائل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هم در آن دخالت دارد که مجموع این عوامل میتواند در پدید آمدن حاشیهنشینی موثرانند.»
ـ مریم هادیزاده در کتاب حاشیهنشینی و راهکارهای ساماندهی آن در جهان، دلایل حاشیهنشینی را چنین بیان میکند:
«حاشیهنشینی و اسکان غیررسمی پدیدهای است که به دنبال تحولات ساختاری و بروز مسائل و مشکلات اقتصادی ـ اجتماعی مانند جریان سریع شهرنشینی و مهاجرتهای روستایی لجام گسیخته در بیشتر کشورهای جهان به ویژه کشورهای جهان سوم به وجود آمده است. این مشکل شهری صرفاً مسئلهی کالبدی و فیزیکی نبوده و از عوامل مکان ساختاری در سطح ملی و منطقهای ناشی میشود.
رشد فزایندهی جمعیت شهری از توان سازمانهای دولتی و غیردولتی جهت توسعه و ارائهی خدمات و تسهیلات شهری برای این جمعیت فزاینده پیشی گرفته و برآورده نشدن نیاز مسکن و سرپناه اقشار کم درآمد در فضای رسمی و برنامهریزی شدهی شهر، حاشیهنشینی را به گونهای بیسابقه گسترش داده است.»
ـ سید سعید زاهدانی در کتاب حاشیهنشینی، دلایل حاشیهنشینی را چنین بیان میکند:
- شهرهای بزرگ در کشورهای در حال توسعه با پدیدهی حاشیهنشینی مواجهند که از جمله عوامل ایجاد حاشیهنشینی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است.
روستاییان مهاجر به علت جذابیتهای شهری و عدم امکانات روستا به سمت شهر میآیند. آن عده از روستاییان که بتوانند خود را با شرایط محیط شهری وفق دهند، جذب مرکز شهر میشوند و آن عده از مهاجرین که نتوانند خود را با شرایط شهری وفق دهند به حاشیهنشینی روی میآورند.
- پیامد رشد صنعتی کشورهای غربی، بروز مسائل و مشکلات اجتماعی فراوانی بود که حاشیهنشینی یکی از آنهاست. مناطق صنعتی فعال به عنوان قطبهای جاذب جمعیت به فراخوانی نیروی کار از نقاط مختلف کشور خویش و یا دیگر کشورهای جهان پرداخته و مازاد جذب نشدهی این نیروها را در سکونتگاههای نامناسب و یا سرپناههایی سرهم بندی شده در نقاط خاصی از شهر گردهم آوردند و در این راستا، حاشیهنشینی چهرهی زشت خویش را ساخت.
در انتها و در رابطه با منابع مطالعه شده درباره حاشیهنشینی میتوان به راهکارهای زیر اشاره کرد:
ـ غلامرضا یاری در پایاننامه شهرنشینی و زاغهنشینی چنین راهکاری را ارائه داده است:
«هر زاغه دارای فرهنگ منحصر به فردی است و راه زندگی در آن یادگرفتنی است و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و ساکنین زاغهها تحت تاثیر فرهنگ آن هستند و ارزشها و هنجارهای مخصوص به خود را دارند. بنابراین برای ارائه راه حل در جهت مسئلهی حاشیهنشینی، باید فرهنگ و آداب و رسوم و روابط قومی و خانوادگی این گروهها را شناخت تا بدون بررسی آن سعی در تغییر شرایط آنان نداشته باشیم و یا تنها به ابعاد فیزیکی آن، مثل خانهها توجه نکنیم.
ـ سید سعید زاهد زاهدانی در کتاب حاشیهنشینی چنین راهکاری را ارائه داده است:
- با توجه به اینکه اغلب آنان از مهارتهای لازم بیبهرهاند و بیشتر به انجام کارهای یدی مانند دستفروشی و کارگری در بخشهای شهری مشغولند، از جمله کمکهایی که می توان به این قشر ارائه داد، توانمندسازی آنان در جهت کسب مهارت لازم برای استفاده از آن در مشاغل شهری است.
- اقدامات انجام شده برای رفع پدیده اجتماعی حاشیهنشینی:
الف) سیاستهای کوتاه مدت:
۱ـ تغییر شرایط زیست و سکونت حاشیهنشینان.
۲ـ تغییر شرایط اقتصادی ـ اجتماعی حاشیهنشینان.
که رهیافتهای کوتاه مدت نه تنها منجر به حل مسئله حاشیهنشینی نمیشود، بلکه به تشدید مسئله از طریق تقویت سیستم روابط اجتماعی موجود، با تزریق نیروهای جدید کار به داخل آن، میانجامد.
ب) سیاستهای درازمدت:
۱ـ رونق بخشیدن به اقتصاد کشاورزی
۲ـ ایجاد تعادل در توسعهی شهر و روستا
ـ مریم هادیزاده در کتاب حاشیهنشینی و راهکارهای ساماندهی آن در جهان، چنین راهکاری را مطرح کرده است: « مهندسان و طراحان شهری بیشتر به مسئله بهداشت عمومی در مناطق حاشیهنشینی توجه دارند. مسائلی در زمینهی تهیه آب سالم و جمعآوری زبالهها و .. و از بین بردن بیماریهای خطرناک را در این مناطق مهم میدانند. چون باعث افزایش بهداشت عمومی در جامعه میشود. این گروه معتقدند انجام چنین فعالیتهایی نه تنها باعث بهبود شرایط این مناطق میشود، بلکه موجب بهبود کل جامعه میشود و بنابراین تمام خدمات اساسی شهر باید در همه محلات شهری ارائه شود.»
در پایان میتوان گفت، انسان حاشیهنشین به لحاظ فرهنگی، انسانی دارای هویت و فرهنگ مشخصی نیست. یکی از نتایج مهاجرت و حاشیهنشینی، پدید آمدن موقعیتی است که در آن یک انسان واحد، خود را برای زندگی در میان دو گروه فرهنگی مختلف مییابد و در نتیجه یک شخصیت نااستوار انسانی پدید میآید.
از آن جا که پدیدهی حاشیهنشینی به طور مستقیم متأثر از شرایط اقتصادی و اجتماعی خانوار است، نیازمند نگاه جدی اندیشمندان و برنامهریزان اجتماعی و اقتصادی میباشد. از طرفی نیز این پدیده، به حوزهی کار و اندیشهی طراحان مهندسان معماری و شهرسازی مربوط میشود، زیرا مفهوم سرپناه، تنها نیاز زیستی خانوار حاشیهنشین را تأمین نمیکند و آنان به انواع خدمات همچون: آب، برق، گاز، تلفن، شبکهی فاضلاب، بهداشت، آموزش و پرورش، تربیت بدنی، امور فرهنگی و… نیازمندند.
در این میان، ضرورت پژوهشهایی دقیق بر روی انسانهای زاغهنشین در رابطه با موقعیت زندگی، نیازها و خواستههایشان، بیش از پیش احساس میشود. و در این میان پرداخت به مسئلهی بهداشت جسمی، روانی و محیطی زاغهنشینان با در نظر داشتن گستردگی ابعاد آن و ارتباط متقابل با جنبههای مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و… ضرورت و اهمیت وافر پیدا میکند. و این امر، توجه و رسیدگی هر چه بیشتر به این قشر را مطرح میکند و نگاه جدی پژوهشگران و مسئولین را میطلبد.
منابع:
ـ جلوه پاک، دکتر محمد صادق محفوظی.
ـ و نمیدانند چرا برنامه رادیو ایران، پروفسور دکتر باش (مستشار مالی سازمان بهداشت جهانی)
ـ حاشیه نشینی، سید سعید زاهد زاهدانی.
ـ حاشیه نشینی و اسکان غیررسمی، جمعی از نویسندگان.
ـ ایرانیان مهاجر در ایالات متحده، دکتر عبدالمعبود انصاریان، ترجمه دکتر ابوالقاسم سری.
ـ آموزش بهداشت عمومی، دکتر فرخ رو پارسای
ـ حاشیه نشینی و راهکارهای سازماندهی آن در جهان، مریم هادیزاده، بزار.
ـ نیازهای اساسی بهداشت، ترجمه شهید شهنواز٫
ـ مجموعه مقالات ارائه شده در همایش اقتصاد بهداشت و درمان
ـ افسردگی، رابرت یانگسون، ترجمه دکتر محمدرضا جهانی و دکتر هادی شیرزاد.
ـ روانشناسی شخصیت در دیدگاه اسلامی، علی اصغر احمدی.
ـ روانشناسی زن، لوئیس فرانکل، ترجمه خونساری نژاد.
ـ پایاننامه: شهرنشینی و زاغه نشینی، غلامرضا یاری.