«غزه»
زایمان تاریخ است
خدای جنگ چنگ میزند
و تمدن لعنت به سنگهای کوچک توست.
ما بغض بیانفجار کردهایم
به خیابان میرویم که فریاد نکنیم
گریه میکنیم بیآنکه باروت در نگاه بنشیند.
بنویسید
با دستهایی که سوخته است بنویسید
بر خاک غزه کودکی هم بازی لاشههای توپ شد
کودکی با پوکههای صلح رویاهایش را نقاشی کرد
بر خاک غزه گیسوان دختری سوختند
تا آتش بسی یک طرفه اعلام شود.
ما بغض بیخطر کردهایم
سکوت کردهایم بیآنکه آژیری باشد
خفتهایم بیآنکه زره پوشها لالایی بگویند.
با دستهایی که زخمی ست بنویسید
دنیا بیواژه بود وقتی کاتیوشاها
گلهای دست عاشقی را نشانه رفتند
و فلسطین قطرهٔ اشکی سرخ بود
که برای مرگ شادی گریست.
با دستهایی که عاصی ست بنویسید
بر خاک غزه گونههای زنی با شبیخون شبانه سرخ است
برخاک غزه مرگ نشانِ بوسه است بر آزادی.
ما بغض بیانفجار کردهایم
سکوت کردهایم بیآنکه آژیری باشد
خفتهایم بیآنکه زره پوشها لالایی بگویند.
«علی رسولی_اورست»