تورگزنیِ فضایی، فتیش تکنولوژی و معتادی به نام سرمایهداری
تورگزنیِ فضایی، فتیش تکنولوژی و معتادی به نام سرمایهداری
صالح نجفی
و بالاخره یک ترجمه خوب و روان و بینقص از کتاب عالی و خواندنی دیوید هاروی درباره بحران اقتصادی نخستین دهه هزاره سوم، درباره «جریان سرمایه»، درباره «خون حیاتبخشی» که در پیکره سیاسی تمام جوامعی که سرمایهداریشان مینامیم به جریان درمیآید، گاه بهسان جویبار و گاه بهسان سیلاب، و در تمامی زوایای «جهان مسکون» پخش میشود. دیوید هاروی بهگونهای جریان سرمایه را به جریان خون در جسم آدمی تشبیه میکند که انگار مقدر است پروژه همنام قرن هفدهمی خود، ویلیام هاروی، را ادامه دهد: ویلیام هاروی نخستین کسی است که به شیوهای صحیح و منظم چگونگی گردش خون را در بدن انسان نشان میدهد و دیوید هاروی نخستین (؟) کسی است که به شیوهای صحیح و منظم چگونگی گردش سرمایه را در بدن جامعه در نظام سرمایهداری نشان میدهد. هاروی بحرانها را در نظام سرمایهداری، «عقلانیکنندههای غیرعقلانی نظامی غیرعقلانی» میخواند و میکوشد با فهم مجدد چندوچون جریان سرمایه، از «آشفتگی و هلاکتی که همه ما را تهدید میکند» شناختی جامعتر ارایه کند تا شاید بتوان بر پایه آن به این پرسش همیشگی پاسخ گفت که «چه باید کرد؟» و البته این پرسش دشوارتر که «چه کسی باید آن کار را انجام دهد؟»
درباره این کتاب و ترجمه بسیار خوب آقای مجید امینی بسیار میتوان نوشت اما من میخواهم به بهانه انتشار «معمای سرمایه و بحرانهای سرمایهداری» به یکی از مفهومها یا اصطلاحهای کلیدی دیوید هاروی اشاره کنم که سلسله تداعیها و دلالتهای صریح و ضمنی آن لاجرم در ترجمه فارسی از دست میرود و مگر یکی از کارکردهای ترجمه همواره قربانیکردن بسیاری از معانی ضمنی به قصد کنترل زنجیره بعضا بیپایان تداعیهای یک واژه در زبان مبدا، بالاخص در متنهای نظری، نبوده است؟ تصور کنید یک انگلیسیزبان که تازه با زبان فارسی آشنا شده به ترکیب «مواد و مصالح» برخورد کند. او از کجا باید بداند که به نزد فارسیزبانان امروزی «مواد» فقط به معنای materials نیست بلکه بر drugs هم دلالت میکند (و تصور کنید متفکر نکتهسنجی به جای «مادهگرایی» در ترجمه ماتریالیسم از واژه «موادگرایی» استفاده کند.) و از کجا باید بداند که در ترکیب «مواد و مصالح»، «مصالح» صورت جمع «مصلحت» نیست؟
در صفحه 84-83 ترجمه فارسی، دیوید هاروی از ساخت شبکههای جغرافیایی، با هدف تسهیل «جریانهای مالی سرمایه جهانی» سخن میگوید که باید مناطق سرشار از مازاد سرمایه را به نواحی دچار کمبود سرمایه پیوند بزنند: «هدف اصلی این است که بر هرگونه مانعی در راه گردش آزاد سرمایه در بازار جهانی چیره شویم. این امر ارایه «راهحلهای فضاییِ» سرریزکننده برای مشکل جذب مازاد سرمایه را امکانپذیر میکند.» همانطور که میبینید هاروی ترکیب «راهحلهای فضایی» را داخل گیومه (علامت نقلقول) آورده است. از آنجا که این ترکیب بیش از دو یا سهبار در کل کتاب نیامده، شاید بهنظر برسد با مفهومی محوری در نظریه هاروی سروکار نداریم اما اگر چنین است از چهرو علامت نقلقول به کار رفته؟ از طرف دیگر، درست است که خود اصطلاح بیش از چندبار در کتاب دیده نمیشود، اما راستش فهم بسیاری از استدلالها و بحثهای کتاب در گرو درک درست این ترکیب و سلسلهتداعیها و استلزامهای آن است. از همینرو من پایه نقد ترجمه «معمای سرمایه» را جلب توجه خوانندگان کتاب به اصل انگلیسی این اصطلاح قرار میدهم.
هاروی در صفحه 129 متن اصلی (صفحه 200 ترجمه فارسی) از مفهوم «فتیش تکنولوژی» یا «بت فنآوری» سخن میگوید: در طبقه سرمایهدار و بهطور کلیتر در نظام اجتماعی موسوم به «سرمایهداری» این باور مسلط وجود دارد که «برای هر مشکلی راهحلی فنآورانه و برای هر دردی قرصی» در کار هست. به زعم هاروی، این باور مسلط انواع و اقسام پیامدها را دارد و فتیش تکنولوژی در آن واحد معرف دستاوردهای خیرهکننده تاریخ بورژوازی و معرف فاجعههایی است که بورژوازی خود بر سر خود نازل کرده است.
حال این دو تعبیر را کنار هم بگذارید: «راهحلهای فضایی» و «راهحلهای فنآورانه». اشتباه نکنید، ترجمه آقای امینی هیچ مشکلی ندارد. مشکل به نفس امکان ترجمه برمیگردد: حذف سایهروشنهای واژهها در ترجمه. ترجمه به اینسان دو کار میکند: از سویی، (بعضا) به واژهها و مفهومها وضوحی میبخشد که در متن مبدا فاقد آن بودهاند (نظیر اتفاقی که در هر «کپی برابر با اصلی» در مورد شاهکارهای تاریخ نقاشی میافتد: بدونشک هیچ کپیکار قهاری نمیتواند ابهامی را که در مونالیزای داوینچی وجود دارد، بازسازی کند. لبخندهای کپیشده همواره و ناگزیر فاقد عدم وضوح اصل لبخند مخلوق داوینچیاند). از سوی دیگر، ترجمه به واسطه همین وضوحبخشیدن بخشی از لطف متن مبدا را ضایع میکند. چاره چیست؟ شاید نیاز باشد بعضی از واژهها ترجمه نشوند و به صورت اصلی خود همچون بیگانههایی در متن مقصد ظاهر شوند. ولی آیا این کار همیشه امکانپذیر است؟
باری، «راهحلهای فضایی» و «راهحلهای فنآورانه» که از سال 1975 یعنی دستکم از 40سال پیش در کارهای هاروی حضور دارند، سلسلهای از تداعیها را در متن انگلیسی به همراه دارند که در ترجمه فارسی از دست میرود. آنچه مترجم بهدرستی به «راهحل» برگردانده در اصل «fix» است و ترکیب «spatial fix» برای هاروی آنقدر اهمیت دارد که در سال 2001 در مقالهای با عنوان «جهانگستری و راهحل فضایی» به تفصیل درباره سایهروشنهای آن قلم زده است. در آن مقاله، هاروی مینویسد ایده جهانگستری را در کارهای او عمدتا بر اساس نظریهای راجعبه «راهحل فضایی» تفسیر کردهاند اما هم این اصطلاح و هم نظریهای که این اصطلاح در کانون آن قرار گرفته است، نیاز به توضیح و رفع ابهام دارد، زیرا که تفسیرهای متفاوت از آن به خلط مبحث و آشفتگیهای بسیاری دامن زده و چهبسا به خطاهای جدی. هاروی این تفاوت در تفسیرها را تا حدودی ناشی و حاکی از ابهامی زبانی میداند: «واژه fix در انگلیسی معانی متعدد دارد.» هاروی به طور مشخص از دو معنای آن سخن میگوید (طرفه اینکه در انگلیسی fix به عنوان اسم در وهله اول به معنای دردسر و مخمصه و به اصطلاح ما «هچل» است و در عین حال به «راهحل موقت» و در عرصه مسابقات و مبارزات و انتخابات به معنای «گاوبندی» یا «زدوبند»). اولین مثال هاروی جمله ذیل است: the pole was fixed in the hole
در این جمله، منظور از fix کردن همان کارگذاشتن و جاانداختن و محکمساختن است. یعنی میله به نحوی در گودال کار گذاشته شده که نتوان آن را حرکت داد یا جابهجا کرد. اما در جمله fix a problem، مشخص است که منظور رفع و رجوع یا حل یک مساله است:
He fixed the car’s engine so that it ran smoothly.
فلانی موتور ماشین را به ترتیبی تعمیر یا ردیف کرد (fixed) که ماشین نرم و روان حرکت کند. اما از این معنای دوم، معنایی استعاری مشتق میشود که برای هاروی بسیار مهم است:
The drug addict needs a fix.
منظور از این جمله آن است که کار معتادی به «تورگزنی» کشیده است، به همان معنا که در فارسی از معتادان «تزریقی» سخن میگوییم. در انگلیسی، ترکیب get oneself a fix هم به کار میرود، یعنی «آمپولی حالکردن» یا «تورگزدن». آری، مساله همینجاست: هاروی معتقد است سرمایهداری متاخر بدل به نوعی junkie (گردی، هرویینی) شده است که چارهای جز تزریق یا تورگزنی ندارد. این به آن معناست که fix برای نظام سرمایهداری نه حل یا رفع مساله (solution) بلکه در حکم تزریق است. نظام سرمایهداری معتاد است، همیشه معتاد بوده است، از همان بدو پیدایش و گسترش معتاد بوده است، منتها حالا دیگر تزریقی شده است و تزریق برای این نظام دو وجه دارد: وجه تکنولوژیکی و وجه فضایی. آری، وقتی نظام سرمایهداری مثل یک معتاد تزریقی خود را fix میکند – به همه معانی کلمه: بقای خود را تضمین و ساختارهای خود را تحکیم میکند؛ موتور خود را به طور موقت تعمیر میکند؛ و توی رگهای خود تزریق میکند – در حقیقت از میل سوزان خود به خلاصشدن از مشکلی مزمن یا فراگیر (systemic) پرده برمیدارد: مساله حل میشود و آن میل سوزان رنگ میبازد اما همانطور که در مورد معتادان مواد مخدر میبینیم، این راهحل اساسا راهحل نیست و آتش میل دوباره و چهبسا با شدتی دوچندان زبانه میکشد. هاروی این قضیه را درباره «فیکسهای تکنولوژیکی» هم بازمیگوید: قرار بر این است که معضل مالتوسی کمبود منابع طبیعی بر اثر رشد بیرویه جمعیت انسانها به کمک فرآیند مستمر توسعه فنآوری و افزایش قدرت تولید و بهرهوری حل شود. اما اصل ماجرا اجرای سناریوی اسفانگیز و رقتبار مالتوسی است: بقای نظام سرمایهداری در گرو حفظ و تحکیم اسطوره «کمیابی» منابع است. هاروی میخواهد به یاری اصطلاح spatial fix از سائق سیریناپذیر نظامی سخن بگوید که سخت مشتاق است گرایشهای بحرانساز ذاتی خود را از راه گسترش جغرافیایی و تجدید ساختارهای جغرافیایی حلوفصل یا رفع و رجوع کند: سرمایهداری به گسترش جغرافیایی معتاد است، درست به همان اندازه که به تغییر و تحول تکنولوژیکی و توسعه یا انبساط بیپایان از طریق رشد اقتصادی اعتیاد دارد و جهانگستری به زعم هاروی نسخه امروزین جستوجوی دیرپا و بیانجام سرمایهداری است برای یافتن راهحلی (fix) فضایی جهت گرایشهای بحرانسازش. و این همه به این معناست که جهانیشدن نشان از گسستی در تاریخ سرمایهداری نیست بلکه حاکی از تداومی عمیق در روند تولید فضا تحت ضروریات و مناسبات اجتماعی نظام سرمایهداری است. از این منظر، در جهانگستری هیچچیز تازه یا غافلگیرکنندهای وجود ندارد زیرا این روند دستکم از سال 1492 – فتح بهشت برای سرمایهداری- آغاز شده و همچنان ادامه دارد.
سرمایهداری معتاد است، همیشه معتاد بوده است، و آفرینشگریاش همیشه با ویرانگری همراه بود و اصل خلق و تخریب در این سیستم همیشه لازم و ملزوم بوده اما در مقطع کنونی کارش به تزریق و تورگزنی رسیده است و تمامی مدافعان این نظام – اعم از عشاق سینهچاک بازار آزاد و نیکخواهان طالب اصلاح آن- به شکلهای مختلف درگیر سرپانگهداشتن نظامی هستند که در آن واحد توان زندهماندن دارد و از سوی دیگر به حکم رانه سیریناپذیریاش امکانی برای مردن نمییابد. فتیش تکنولوژی برای هر دردی قرصی در چنته دارد و سرمایهداری هر بار به یاری تمام کسانی که از انقلاب سرخوردهاند و به انقلاب بد میگویند از ضربههای مهلکی که بر پیکر خود وارد میکند جان سالم به در میبرد: تودههای مردم دست و دلبازانه ثمرات کار خود را بیدریغ به صاحبان قدرت میبخشند تا سیستم روی پا بماند و مدتی سرخوشانه و سرمست از تزریق و تورگزنیهای فنآورانه و فضایی ریختوپاش کند و آنچه بر جای میماند بربریتی سیستماتیک و سیستمیک و آمادهشدن برای بحرانهای بعدی است، یعنی همان «عقلانیکنندههای غیرعقلانی نظامی غیرعقلانی».
درباره این کتاب و ترجمه بسیار خوب آقای مجید امینی بسیار میتوان نوشت اما من میخواهم به بهانه انتشار «معمای سرمایه و بحرانهای سرمایهداری» به یکی از مفهومها یا اصطلاحهای کلیدی دیوید هاروی اشاره کنم که سلسله تداعیها و دلالتهای صریح و ضمنی آن لاجرم در ترجمه فارسی از دست میرود و مگر یکی از کارکردهای ترجمه همواره قربانیکردن بسیاری از معانی ضمنی به قصد کنترل زنجیره بعضا بیپایان تداعیهای یک واژه در زبان مبدا، بالاخص در متنهای نظری، نبوده است؟ تصور کنید یک انگلیسیزبان که تازه با زبان فارسی آشنا شده به ترکیب «مواد و مصالح» برخورد کند. او از کجا باید بداند که به نزد فارسیزبانان امروزی «مواد» فقط به معنای materials نیست بلکه بر drugs هم دلالت میکند (و تصور کنید متفکر نکتهسنجی به جای «مادهگرایی» در ترجمه ماتریالیسم از واژه «موادگرایی» استفاده کند.) و از کجا باید بداند که در ترکیب «مواد و مصالح»، «مصالح» صورت جمع «مصلحت» نیست؟
در صفحه 84-83 ترجمه فارسی، دیوید هاروی از ساخت شبکههای جغرافیایی، با هدف تسهیل «جریانهای مالی سرمایه جهانی» سخن میگوید که باید مناطق سرشار از مازاد سرمایه را به نواحی دچار کمبود سرمایه پیوند بزنند: «هدف اصلی این است که بر هرگونه مانعی در راه گردش آزاد سرمایه در بازار جهانی چیره شویم. این امر ارایه «راهحلهای فضاییِ» سرریزکننده برای مشکل جذب مازاد سرمایه را امکانپذیر میکند.» همانطور که میبینید هاروی ترکیب «راهحلهای فضایی» را داخل گیومه (علامت نقلقول) آورده است. از آنجا که این ترکیب بیش از دو یا سهبار در کل کتاب نیامده، شاید بهنظر برسد با مفهومی محوری در نظریه هاروی سروکار نداریم اما اگر چنین است از چهرو علامت نقلقول به کار رفته؟ از طرف دیگر، درست است که خود اصطلاح بیش از چندبار در کتاب دیده نمیشود، اما راستش فهم بسیاری از استدلالها و بحثهای کتاب در گرو درک درست این ترکیب و سلسلهتداعیها و استلزامهای آن است. از همینرو من پایه نقد ترجمه «معمای سرمایه» را جلب توجه خوانندگان کتاب به اصل انگلیسی این اصطلاح قرار میدهم.
هاروی در صفحه 129 متن اصلی (صفحه 200 ترجمه فارسی) از مفهوم «فتیش تکنولوژی» یا «بت فنآوری» سخن میگوید: در طبقه سرمایهدار و بهطور کلیتر در نظام اجتماعی موسوم به «سرمایهداری» این باور مسلط وجود دارد که «برای هر مشکلی راهحلی فنآورانه و برای هر دردی قرصی» در کار هست. به زعم هاروی، این باور مسلط انواع و اقسام پیامدها را دارد و فتیش تکنولوژی در آن واحد معرف دستاوردهای خیرهکننده تاریخ بورژوازی و معرف فاجعههایی است که بورژوازی خود بر سر خود نازل کرده است.
حال این دو تعبیر را کنار هم بگذارید: «راهحلهای فضایی» و «راهحلهای فنآورانه». اشتباه نکنید، ترجمه آقای امینی هیچ مشکلی ندارد. مشکل به نفس امکان ترجمه برمیگردد: حذف سایهروشنهای واژهها در ترجمه. ترجمه به اینسان دو کار میکند: از سویی، (بعضا) به واژهها و مفهومها وضوحی میبخشد که در متن مبدا فاقد آن بودهاند (نظیر اتفاقی که در هر «کپی برابر با اصلی» در مورد شاهکارهای تاریخ نقاشی میافتد: بدونشک هیچ کپیکار قهاری نمیتواند ابهامی را که در مونالیزای داوینچی وجود دارد، بازسازی کند. لبخندهای کپیشده همواره و ناگزیر فاقد عدم وضوح اصل لبخند مخلوق داوینچیاند). از سوی دیگر، ترجمه به واسطه همین وضوحبخشیدن بخشی از لطف متن مبدا را ضایع میکند. چاره چیست؟ شاید نیاز باشد بعضی از واژهها ترجمه نشوند و به صورت اصلی خود همچون بیگانههایی در متن مقصد ظاهر شوند. ولی آیا این کار همیشه امکانپذیر است؟
باری، «راهحلهای فضایی» و «راهحلهای فنآورانه» که از سال 1975 یعنی دستکم از 40سال پیش در کارهای هاروی حضور دارند، سلسلهای از تداعیها را در متن انگلیسی به همراه دارند که در ترجمه فارسی از دست میرود. آنچه مترجم بهدرستی به «راهحل» برگردانده در اصل «fix» است و ترکیب «spatial fix» برای هاروی آنقدر اهمیت دارد که در سال 2001 در مقالهای با عنوان «جهانگستری و راهحل فضایی» به تفصیل درباره سایهروشنهای آن قلم زده است. در آن مقاله، هاروی مینویسد ایده جهانگستری را در کارهای او عمدتا بر اساس نظریهای راجعبه «راهحل فضایی» تفسیر کردهاند اما هم این اصطلاح و هم نظریهای که این اصطلاح در کانون آن قرار گرفته است، نیاز به توضیح و رفع ابهام دارد، زیرا که تفسیرهای متفاوت از آن به خلط مبحث و آشفتگیهای بسیاری دامن زده و چهبسا به خطاهای جدی. هاروی این تفاوت در تفسیرها را تا حدودی ناشی و حاکی از ابهامی زبانی میداند: «واژه fix در انگلیسی معانی متعدد دارد.» هاروی به طور مشخص از دو معنای آن سخن میگوید (طرفه اینکه در انگلیسی fix به عنوان اسم در وهله اول به معنای دردسر و مخمصه و به اصطلاح ما «هچل» است و در عین حال به «راهحل موقت» و در عرصه مسابقات و مبارزات و انتخابات به معنای «گاوبندی» یا «زدوبند»). اولین مثال هاروی جمله ذیل است: the pole was fixed in the hole
در این جمله، منظور از fix کردن همان کارگذاشتن و جاانداختن و محکمساختن است. یعنی میله به نحوی در گودال کار گذاشته شده که نتوان آن را حرکت داد یا جابهجا کرد. اما در جمله fix a problem، مشخص است که منظور رفع و رجوع یا حل یک مساله است:
He fixed the car’s engine so that it ran smoothly.
فلانی موتور ماشین را به ترتیبی تعمیر یا ردیف کرد (fixed) که ماشین نرم و روان حرکت کند. اما از این معنای دوم، معنایی استعاری مشتق میشود که برای هاروی بسیار مهم است:
The drug addict needs a fix.
منظور از این جمله آن است که کار معتادی به «تورگزنی» کشیده است، به همان معنا که در فارسی از معتادان «تزریقی» سخن میگوییم. در انگلیسی، ترکیب get oneself a fix هم به کار میرود، یعنی «آمپولی حالکردن» یا «تورگزدن». آری، مساله همینجاست: هاروی معتقد است سرمایهداری متاخر بدل به نوعی junkie (گردی، هرویینی) شده است که چارهای جز تزریق یا تورگزنی ندارد. این به آن معناست که fix برای نظام سرمایهداری نه حل یا رفع مساله (solution) بلکه در حکم تزریق است. نظام سرمایهداری معتاد است، همیشه معتاد بوده است، از همان بدو پیدایش و گسترش معتاد بوده است، منتها حالا دیگر تزریقی شده است و تزریق برای این نظام دو وجه دارد: وجه تکنولوژیکی و وجه فضایی. آری، وقتی نظام سرمایهداری مثل یک معتاد تزریقی خود را fix میکند – به همه معانی کلمه: بقای خود را تضمین و ساختارهای خود را تحکیم میکند؛ موتور خود را به طور موقت تعمیر میکند؛ و توی رگهای خود تزریق میکند – در حقیقت از میل سوزان خود به خلاصشدن از مشکلی مزمن یا فراگیر (systemic) پرده برمیدارد: مساله حل میشود و آن میل سوزان رنگ میبازد اما همانطور که در مورد معتادان مواد مخدر میبینیم، این راهحل اساسا راهحل نیست و آتش میل دوباره و چهبسا با شدتی دوچندان زبانه میکشد. هاروی این قضیه را درباره «فیکسهای تکنولوژیکی» هم بازمیگوید: قرار بر این است که معضل مالتوسی کمبود منابع طبیعی بر اثر رشد بیرویه جمعیت انسانها به کمک فرآیند مستمر توسعه فنآوری و افزایش قدرت تولید و بهرهوری حل شود. اما اصل ماجرا اجرای سناریوی اسفانگیز و رقتبار مالتوسی است: بقای نظام سرمایهداری در گرو حفظ و تحکیم اسطوره «کمیابی» منابع است. هاروی میخواهد به یاری اصطلاح spatial fix از سائق سیریناپذیر نظامی سخن بگوید که سخت مشتاق است گرایشهای بحرانساز ذاتی خود را از راه گسترش جغرافیایی و تجدید ساختارهای جغرافیایی حلوفصل یا رفع و رجوع کند: سرمایهداری به گسترش جغرافیایی معتاد است، درست به همان اندازه که به تغییر و تحول تکنولوژیکی و توسعه یا انبساط بیپایان از طریق رشد اقتصادی اعتیاد دارد و جهانگستری به زعم هاروی نسخه امروزین جستوجوی دیرپا و بیانجام سرمایهداری است برای یافتن راهحلی (fix) فضایی جهت گرایشهای بحرانسازش. و این همه به این معناست که جهانیشدن نشان از گسستی در تاریخ سرمایهداری نیست بلکه حاکی از تداومی عمیق در روند تولید فضا تحت ضروریات و مناسبات اجتماعی نظام سرمایهداری است. از این منظر، در جهانگستری هیچچیز تازه یا غافلگیرکنندهای وجود ندارد زیرا این روند دستکم از سال 1492 – فتح بهشت برای سرمایهداری- آغاز شده و همچنان ادامه دارد.
سرمایهداری معتاد است، همیشه معتاد بوده است، و آفرینشگریاش همیشه با ویرانگری همراه بود و اصل خلق و تخریب در این سیستم همیشه لازم و ملزوم بوده اما در مقطع کنونی کارش به تزریق و تورگزنی رسیده است و تمامی مدافعان این نظام – اعم از عشاق سینهچاک بازار آزاد و نیکخواهان طالب اصلاح آن- به شکلهای مختلف درگیر سرپانگهداشتن نظامی هستند که در آن واحد توان زندهماندن دارد و از سوی دیگر به حکم رانه سیریناپذیریاش امکانی برای مردن نمییابد. فتیش تکنولوژی برای هر دردی قرصی در چنته دارد و سرمایهداری هر بار به یاری تمام کسانی که از انقلاب سرخوردهاند و به انقلاب بد میگویند از ضربههای مهلکی که بر پیکر خود وارد میکند جان سالم به در میبرد: تودههای مردم دست و دلبازانه ثمرات کار خود را بیدریغ به صاحبان قدرت میبخشند تا سیستم روی پا بماند و مدتی سرخوشانه و سرمست از تزریق و تورگزنیهای فنآورانه و فضایی ریختوپاش کند و آنچه بر جای میماند بربریتی سیستماتیک و سیستمیک و آمادهشدن برای بحرانهای بعدی است، یعنی همان «عقلانیکنندههای غیرعقلانی نظامی غیرعقلانی».
روزنامه شرق
رفقای گرامی، خاموشی هوشنگ ابتهاج- سایه، یکی دیگر از تابناکترین اختران آسمان ادبیات، ادبیات سیاسی- اجتماعی، فکری و هنری میهن…
نگاشته اید: «نه با انقلاب توده ها، بلکه بدست عوامل داخلی و خارجی امپریالیسم تخریب شده،» جناب خسرو حکومت شوروی…
سلام. ضمن همدلی با بسیاری از مطالب مقاله، لطفا منبع موثق برای این ادعا عرضه کنید که اولین اینترنت و…
کاش نام رزا لوکزامبورگ به هویت خودشان آغشته نمی کردند. به نام رزا لوکزامبورک و به کام امپریالیسم!
آقای لوسوردو «لیلی بالاخره مرد بود یا زن»؟ لسوردو محصول تفکر روشنفکران طبقات میانی، بیشتر مرفه جامعه «کمونیست» های اروپایی…