كتاب در مقابله با تروتسکیسم
دريافت كتاب در نسخه پي دي اف از تارنماي كمونيستهاي انقلابي
توضیح برای تجدید انتشار
کتاب حاضر دربر دارنده گزیده ای از آثار لنین درباره افشاء تروتسکیسم و مقابله با آن می باشد. لنین در این آثار و آثار دیگری که در این کتاب آورده نشده اند به افشاء و طرد تروتسکیسم پرداخته است. مبارزه لنین بر علیه مشی انحرافی تروتسکیسم، تجربیات ارزشمندی را در اختیار مبارزان راه آزادی و سوسیالیسم قرار می دهد. امید است که کتاب حاضر وسیله ای باشد برای انتقال گوشه ای از این تجربیات.
پس از تسلط رویزیونیسم در کشورهای سوسیالیستی که در نهایت به فروپاشی بلوک شرق و احیای سرمایه داری در آن کشورها منجر شد، موج جدیدی از رویزیونیسم – که البته فقط در شکل جدید بوده ولی ماهیت آن تفاوتی با رویزیونیسم کهن ندارد – در برابر کمونیسم علمی سربلند کرد. هدف این موج رویزیونیسم رد دستاوردهای انقلابات کبیر قرن بیستم، جنبشهای کمونیستی و آزادیخواهانه و در نهایت رد ضرورت انقلاب اجتماعی بود. این رویزیونیسم مورد پشتیبانی کامل دستگاه تبلیغاتی بورژوازی قرار گرفت و در خیلی از کشورها قدرت دولتی را نیز به دست آورد اما بدین وسیله فقط ثابت کرد که مدافع منافع سرمایه داران در مقابل کارگران است. هر جا که به قدرت رسید وظیفه تحمیل ریاضت اقتصادی و بی حقوقی سیاسی به توده ها را از جناح راست بورژوازی تحویل گرفت و خود به پیش برنده آن تبدیل شد. حداکثر چیزی که این رویزیونیسم می توانست به ارمغان آورد، امتیازات ناچیز به نفع کارگران و زحمتکشان در چارچوب جامعه سرمایه داری بود، امتیازات ناپایداری که پس از مدتی و با اوج گرفتن بحران سرمایه داری، با توافق جناح راست و چپ بورژوازی پس گرفته می شدند.
در چنین فضایی، همانند دیگر مقاطع تاریخی، بار دیگر اپورتونیستهای چپ به یاری اپورتونیستهای راست شتافتند. هر چند این دو در گفتار یا حتی در ذهن خود دو قطب مخالف باشند، در عمل دو روی یک سکه هستند و از نظر طبقاتی در خدمت اهداف یکسانی قرار دارند. اپورتونیستهای چپ زیر پوشش الفاظ به ظاهر چپگرایانه به درون جنبش کارگری و مارکسیستی رخنه می کند تا علم رهایی پرولتاریا را تحریف نموده و انقلاب را دچار شکست سازند. تروتسکیسم یکی از اشکال اپورتونیسم چپ است که بخصوص پس از تسلط رویزیونیستها در کشورهای سوسیالیستی سابق رواج پیدا کرده است. پایه طبقاتی تروتسکیسم عمدتاً بین روشنفکران خرده بورژوا است و هیچگاه نتوانسته (و بنا به ماهیت خود نمی تواند) در مقیاسی وسیع بین کارگران رواج یابد، ضمن اینکه به پیروی از نظریات ضد مارکسیستی بنیان گذار خود، دهقانان را کاملا ضدانقلابی فرض کرده و آنها را در تضاد آشتی ناپذیر با پرولتاریا می بیند.
همانطور که بنیان گذاران کمونیسم علمی تأکید کرده بودند و تجربه تاریخی نیز نشان داده، علم رهائی طبقه کارگر نخست در بین روشنفکران انقلابی شکل می گیرد و از طریق ایشان به طبقه کارگر منتقل می گردد. چنانچه این علم دچار تحریف شود دیگر قادر به ایفای نقش خود نخواهد بود، خصلت علمی خود را از دست خواهد داد و در خدمت اهداف دیگری قرار خواهد گرفت. تروتسکیسم همانند سایر اشکال اپورتونیسم چپ وظیفه این تحریف را به عهده
ارد. تروتسکیستها مارکسیسم را تحریف نموده و آنرا به صورت آئینی جامد درمی آورند و توجهی به این موضوع ندارند که حتی خود مارکس، انگلس و لنین در زمان حیاتشان نظراتی را که تروتسکی از آنها دفاع می کرد (و البته قبل از او هم کسانی نظریاتی مشابه آنها را بیان کرده بودند، نظیر ادعای «توده ارتجاعی» بودن دهقانان و سایر زحمتکشان توسط لاسال) به صراحت رد نمودند و تجربه تاریخی هم صحت نظراتشان را تأیید نمود. بنابراین چاره ای ندارند جز اینکه به جعل تاریخ متوسل شوند. تاریخ حزب بلشویک و انقلاب روسیه مملو است از مبارزات بی امان لنین علیه تروتسکی و متحدانش. تروتسکیستها روی این تاریخ سرپوش می گذارند، این مبارزات را کم اهمیت جلوه می دهد و بجای بررسی محتوی آن، سخنان بریده شده و دستچین شده ای از این و آن را شاهد می آورند تا به خیال خود ثابت کنند که مبارزات لنین علیه تروتسکی کم اهمیت، خفیف یا مقطعی بوده. ولی کافی است در نظر داشته باشیم که جوهر تروتسکیسم عبارت است از نفی نقش توده های دهقان در انقلاب و رهبری طبقه کارگر بر دهقانان، نفی انقلاب دمکراتیک نوین و گذار از انقلاب دمکراتیک به انقلاب سوسیالیستی، نفی دیکتاتوری پرولتاریا و امکان و ضرورت انقلاب و ساختمان سوسیالیسم در یک کشور در شرایط احاطه سرمایه داری جهانی، نفی سانترالیسم دمکراتیک و حزب آهنین پرولتری و ترویج فراکسیونیسم و بی انضباطی، تبلیغ تفکر و بینش بوروکراتیک، سکتاریستی و مستبدانه در ارتباط با سازمانهای توده ای و سندیکائی. پذیرش حتی یکی از این اصول مترادف بود با شکست قطعی انقلاب. بنابراین واضح است که امروز نیز بدون طرد کامل تروتسکیسم از صفوف انقلاب پیروزی ممکن نخواهد بود.
ارد. تروتسکیستها مارکسیسم را تحریف نموده و آنرا به صورت آئینی جامد درمی آورند و توجهی به این موضوع ندارند که حتی خود مارکس، انگلس و لنین در زمان حیاتشان نظراتی را که تروتسکی از آنها دفاع می کرد (و البته قبل از او هم کسانی نظریاتی مشابه آنها را بیان کرده بودند، نظیر ادعای «توده ارتجاعی» بودن دهقانان و سایر زحمتکشان توسط لاسال) به صراحت رد نمودند و تجربه تاریخی هم صحت نظراتشان را تأیید نمود. بنابراین چاره ای ندارند جز اینکه به جعل تاریخ متوسل شوند. تاریخ حزب بلشویک و انقلاب روسیه مملو است از مبارزات بی امان لنین علیه تروتسکی و متحدانش. تروتسکیستها روی این تاریخ سرپوش می گذارند، این مبارزات را کم اهمیت جلوه می دهد و بجای بررسی محتوی آن، سخنان بریده شده و دستچین شده ای از این و آن را شاهد می آورند تا به خیال خود ثابت کنند که مبارزات لنین علیه تروتسکی کم اهمیت، خفیف یا مقطعی بوده. ولی کافی است در نظر داشته باشیم که جوهر تروتسکیسم عبارت است از نفی نقش توده های دهقان در انقلاب و رهبری طبقه کارگر بر دهقانان، نفی انقلاب دمکراتیک نوین و گذار از انقلاب دمکراتیک به انقلاب سوسیالیستی، نفی دیکتاتوری پرولتاریا و امکان و ضرورت انقلاب و ساختمان سوسیالیسم در یک کشور در شرایط احاطه سرمایه داری جهانی، نفی سانترالیسم دمکراتیک و حزب آهنین پرولتری و ترویج فراکسیونیسم و بی انضباطی، تبلیغ تفکر و بینش بوروکراتیک، سکتاریستی و مستبدانه در ارتباط با سازمانهای توده ای و سندیکائی. پذیرش حتی یکی از این اصول مترادف بود با شکست قطعی انقلاب. بنابراین واضح است که امروز نیز بدون طرد کامل تروتسکیسم از صفوف انقلاب پیروزی ممکن نخواهد بود.
در ایران تا اوایل دهه 1360 تروتسکیسم از هیچ نفوذ قابل توجهی برخوردار نبود. لکن در این مقطع زمانی از یک طرف با پیشروی رویزیونیسم در سطح جهانی و از طرف دیگر با شکست انقلاب ایران که همراه با قتل عام وسیع کمونیستها بود، فضای مناسبی برای رشد انواع مختلف انحرافات راست و چپ باز شد. هر چند اپورتونیستهای چپ در این دوره رسماً خود را تروتسکیست نمی خواندند ولی نظرات آنها بسیار به تروتسکیسم نزدیک بود. فعالیت عمده این اپورتونیستها عبارت بود از منشعب نمودن و تضعیف سازمانهای انقلابی، رد تمام دستاوردهای تئوریک و عملی جنبش کمونیستی و منفعل نمودن نیروهای بالقوه انقلابی. این اپورتونیسم هرگز نتوانست توده ها را حتی برای تحقق خواسته های ناچیز به دور خود جمع کند و نقشی به جز ایجاد اخلال در فعالیت کمونیستها نداشت.
تروتسکیسم در نیمه اول دهه 1380 به صورت نسبتاً گسترده بین فعالین چپگرای ایران نفوذ کرد و سپس سیر نزولی پیمود با این حال در همان مدت کوتاه اثرات مخرب خود را بر جای گذارد. در آن مقطع زمانی، کمونیستها زیر سرکوب شدید حکومت تعداد زیادی از بهترین و آگاه ترین فعالین خود را از دست داده بودند و از طرف دیگر بورژوازی اپوزیسیون حملات تبلیغاتی کینه توزانه خود را با تمام امکانات علیه آنها پیش می برد. نسل جوان مبارزان سیاسی در فضایی وارد کارزار شدند که ارتباط آنها با گذشته تقریباً قطع شده بود. در این شرایط تروتسکیستها با سوء استفاده از این اوضاع ، جوانان بی تجربه و خام را هدف گرفتند. آنها تمام دستاوردهای جنبش کمونیستی ایران و جهان را در مبارزه علیه انحرافات رویزیونیستی به کنار نهادند و تلاش کردند ایدئولوژی پوسیده ای را که دهها سال پیش هم از نظر تئوریک رد شده و هم پراتیک جنبش کارگری نادرستی آن را با تجربه نشان داده بود، احیاء نمایند. آنها در این راه تا آنجا پیش رفتند که عملا به خادمان بورژوازی تبدیل شدند و در شرایطی که رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی آدمکشان خود را جهت ترور کمونیستها حتی به خارج از کشور نیز اعزام می کرد، ایشان بدون توجه به سرکوب حکومتی در ایران فعالیت تقریباً علنی داشتند. اما آنها حتی به ایدئولوژی خودشان نیز وفادار نماندند همانطور که پدر معنوی ایشان یعنی تروتسکی نیز هر جا که لازم می دید برای پیشبرد مقاصدش با دشمنان حزب و طبقه کارگر متحد می شد. برای مثال تروتسکیستها بر این عقیده اند که پرولتاریا نباید در جریان انقلاب با اقشار غیرپرولتر مثل دهقانان و سایر زحمتکشان اتحاد برقرار نماید و بدین سان انقلاب دمکراتیک یا دیکتاتوری دمکراتیک انقلابی پرولتاریا و دهقانان به رهبری طبقه کارگر را مردود می شمردند. ولی همین افراد هنگامی که با دولتهای پوپولیست آمریکای لاتین به رهبری جنا
چپ بورژوازی مواجه شدند بجز مدیحه سرایی کاری نکردند. نه تنها ماهیت طبقاتی و محدودیت تاریخی – طبقاتی آن دولتها تشریح نشد، بلکه برای رفتار ضدانقلابی بعضی رؤسای آن دولتها بچه گانه ترین توجیهات تراشیده شدند، نظیر اینکه آن رفتار ضدانقلابی از روی بی اطلاعی بوده و باید با نامه نگاری به فلان رئیس جمهور او را آگاه کرد و غیره.
چپ بورژوازی مواجه شدند بجز مدیحه سرایی کاری نکردند. نه تنها ماهیت طبقاتی و محدودیت تاریخی – طبقاتی آن دولتها تشریح نشد، بلکه برای رفتار ضدانقلابی بعضی رؤسای آن دولتها بچه گانه ترین توجیهات تراشیده شدند، نظیر اینکه آن رفتار ضدانقلابی از روی بی اطلاعی بوده و باید با نامه نگاری به فلان رئیس جمهور او را آگاه کرد و غیره.
تاکتیکهایی که آنها پیش روی فعالین چپ می گذاشتند به حدی نامعقول و ارتجاعی بودند که حتی خود تروتسکیستها نیز حاضر نبودند آنها را اجرا کنند! برای مثال در مورد انتخابات فرمایشی و نمایشی رژیم یا شرکت در تشکلهایی که رژیم آنها را ساخته و بنابر ماهیت شان ضدانقلابی هستند، آنها با جعل تاریخ و کنار گذاشتن تمام تجربیات گذشته، عنوان می کردند که مثلا یک نامزد کارگری برای انتخابات معرفی شود یا کارگران و دانشجویان در تشکلهای ساخته شده توسط رژیم شرکت کنند. اعلام آمادگی برای شرکت در انتخاباتی که نه آزادی تبلیغ نظرات در آن وجود دارد و نه حتی آراء رأی دهندگان در نتیجه اش اثر گذار است، جز از طریق سرپوش گذاشتن بر ماهیت برگزارکننده آن چطور ممکن است؟ یا شرکت در تشکلی که توده دانشجویان یا کارگران نه اجازه و نه رغبت شرکت در آن را دارند و توسط یک مشت جنایتکار، خبرچین و خائن اداره می شوند (حتی اگر در مورد زیانهای طرز تفکری که شرکت در آن را جایز می داند سکوت کنیم)، آیا اصلا امکان پذیر است؟ چنین پیشنهاداتی تنها در صورتی می توانند معقول باشند که هدف بیان کننده آنها نه اجرایشان بلکه انحلال جنبش طبقه کارگر و همراه با آن تمام جنبشهای مترقی، به نفع بورژوازی باشد. این انحلال طلبی هر چند با رادیکال ترین عبارات پرده پوشی شده باشد و هر چند فرد بیانگر آن در ذهن خود رادیکال ترین اندیشه ها را داشته باشد، چیزی جز خدمت نا آگاهانه به بورژوازی نخواهد بود.
تروتسکیستها علیرغم تأکید بر نقش حزب طبقه کارگر در گفتار، در عمل افراطی ترین انحلال طلبان بوده اند. آنها با نفی سانترالیسم دمکراتیک، حزب را به صورت دسته بی انضباط و غیر مسئولی به تصویر می کشند که در آن هیچ کس مسئولیت و تعهدی ندارد و گویا در آن همه به صورت یک توده بی شکل پیرامون یک اندیشه متحد شده اند بدون اینکه هیچ وظیفه خاصی برای هر فرد تعریف شود. با چنین تشکیلاتی مسلماً امکان جمع بندی نظرات، انتقاد و تصحیح خط مشی وجود نخواهد داشت زیرا کسی در مورد رفتارش پاسخگو نخواهد بود و هر کس حق خواهد داشت بدون توجه به نظر دیگران، خط مشی خود را دنبال کند.
تضاد میان مارکسیسم و تروتسکیسم تضادی است آشتی ناپذیر. به همین دلیل، در کلیهانقلابات پیروزمند، پیروزی کمونیستها بدون طرد کامل تروتسکیسم بمثابه یک ایدئولوژی و جریان ضدانقلابی میسر نگردیده است. در هیچ یک از انقلابات جهان تروتسکیسم نقشی جز اخلال در امر انقلاب و کمک رسانی به ارتجاع نداشته است.
باید توجه داشت که تروتسکیسم نیز مثل انواع مختلف رویزیونیسم الزاماً خود را آشکارا و با نام و نشان نمایان نمی سازد. به علت شکستهای تاریخی و رسوایی این جریان، کمتر کسی یافت می شود که رسماً خود را تروتسکیست بخواند. تعداد این افراد در ایران انگشت شمار است و در سایر کشورها نیز هیچ گاه از حد محافل میکروسکپی رقیب یکدیگر که مدام دچار انشعاب می شوند فراتر نرفته اند. ممکن است تروتسکیستها مثل سایر رویزیونیستهای خائن به طبقه کارگر، تمایلات واقعی خود را مخفی نمایند یا حتی افرادی صادق که تروتسکیسم را از لحاظ تئوریک قبول ندارند، در جریان مبارزه بطور ناخواسته به این انحراف دچار گردند.
همچنین باید توجه داشت که چیزی که باعث شد فعالان جوان در نیمه دوم دهه 1380 از تروتسکیسم گسست نمایند بیش از اینکه انتقادات و راهنمایی های کمونیستها باشد، نتیجه عملی خط مشی خودشان بود. خیلی از آنها وقتی ایدئولوژی خود را شکست خورده و تمام رؤیاهایشان را بر باد رفته دیدند سرخورده شدند و نه تنها از تروتسکیسم بلکه از سیاست بطور کلی بریدند. هم اکنون نباید اجازه داد آن یأس و سرخوردگی تکرار شود. کمونیستها باید هم از طریق متشکل و آگاه نمودن مبارزان راه آزادی و سوسیالیسم و نشان دادن تاکتیکها و هدف درست به ایشان و هم از طریق بازگویی تجربیات تاریخی و درسهای گذشته، جریانات انحرافی را پیش از اینکه اثر مخرب شان را بر روی جنبشهای اجتماعی بگذارند طرد نمایند. در این راستا، کتاب حاضر می تواند قسمتی از تجربیات حاصل از مبارزات لنین برعلیه تروتسکیسم را در اختیار خوانندگان گذارد.
ترجمه اولیه این کتاب توسط محمد پورهرمزان انجام شده است که برای تجدید انتشار قسمتهایی از کتاب با متن انگلیسی آثار لنین مقایسه شده اند و تصحیحاتی در متن اولیه وارد گشته است. در پیشگفتار کتاب نیز تصحیحات مختصری انجام شده است. این تصحیحات از این رو ضروری بودند که مترجم کتاب مثل هزاران نفر دیگر توسط رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی به قتل رسیده و امکان تصحیح متن پیشگفتار یا ترجمه را نداشته است. با این وجود محتمل است که هنوز نیز اشکالاتی در ترجمه موجود باشند که در این مورد نیز امید است با همکاری و کمک خوانندگان اشتباهات موجود رفع گردند.
برای دریافت متن کامل کتاب (ویرایش 26/4/1393) به پیوند زیر مراجعه نمایید:
چاله ها و چالش ها (483)
لنین در مقابله با تروتسکیسم
کتاب حاضر دربر دارنده گزیده ای از آثار لنین در رابطه با افشای تروتسکیسم و مقابله با آن است.
به هرحال بیانی و مازیار رازی هردو مثال “دکتر جکیل و مستر هاید” هستند:
یکی نقش روشنفکر بازی می کند و دیگری نقش تاریکفر
اینهم از تروتسکیست های ما!
مثل استالینیست های وطنی
هر دو با هم دو روی سکه واحدی را تشکیل می دهند.
http://hadgarie.blogspot.de/2014/07/483.html
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=421038251372591&set=a.168615916614827.44481.168612613281824&type=1&theater
«یوخدور علاج» ـ سویله دی ـ «درد جهالته!»
گفتا:
« درد نادانی درد بی درمانی است.»
مطبوعات عیرانی جماعت شده، میدان یکه تازی قصه پردازی به نیت بازاریابی (مشتری یابی)
یکی به میخ می زند و دیگری به نعل
و چهارپای بیچاره در این میان از درد به خود می پیچد و احدی حتی به فکرش نیست.
تف استالین و تروتسکی و غیره بر همه طرفداران علاف و حراف آنها شرف داشته است.
آنها همه رزمندگان راه رهائی بشریت بوده اند و هر کدام خدمات خاص خود را به کاروان پیشرفت ادا کرده اند و خطاهای خاص خود را به علل عینی و ذهنی مرتکب شده اند.
وظیفه عملی و فعلی اکنونیان نه قصه پردازی است و نه بت سازی و بت پرستی و یا احیانا بت ستیزی و بت شکنی کشکی و الکی، بلکه تحلیل علمی و عینی اعمال و افکار آنها ست.
در این صورت و فقط در این صورت می توان به امر پیشرفت اجتماعی مددی رساند و از زیست چه بسا کوتاه خود شرمنده نگشت.
تروتسکی در واقع، هم همکار لنین بود، هم رقیب او. در کنگرۀ دوم ح س د ک ر تروتسکی برای نخستین بار هویدا شد. در آن زمان در لندن با پاول آکسلرود، لِو دِیچ، ورا زاسولیچ در یک آپارتمان جا داده شده بود. تروتسکی جوان شبها به مباحثات «غولها» (اعضای «گروه آزادی کار» را اینگونه می نامیدند)، گوش می داد و همۀ مباحث و استدلالها برایش تازگی داشتندو روزها هم در جریان مباحث کنگره می کوشید طرف گروه پلخانوف را بگیرد. سپس هم لنین خواسته بود تروتسکی را در هیات تحریریه بگنجاند و برای خودش وزنه ای فراهم کند. در این زمان مارتوف و پوترسوف در هیات تحریریۀ «ایسکرا» جانب پلخانوف، اکسلرود و زاسولیچ را گرفته بودند. پلخانوف با عضویت تروتسکی در هیات تحریریه بشدت مخالفت کرده و گفته بود، که سبک نوشتار و ژرفای کم مقالات تروتسکی تراز «ایسکرا» را پایین می اورد. پرواضح بود، که از همکاری تروتسکی در «زاریا» (ارگان تئوریک)هیچ سخنی نمی توانست در میان باشد. سرانجام تروتسکی را از هیات تحریریۀ «ایسکرا» کنار گذاردند. اما تروتسکی می کوشید به مارتوف و آکسلرود نزدیک شود. با زاسوولیچ هیچ میانه ای نتوانسته بود پیدا کند. در دوران فعالیت «منشویکی» تروتسکی یکی دو مقاله نوشته بود، که مضمنش این بود، که گویا بورژوازی روسیه در جنگ با ژاپن هیچ منافعی ندارد. این بار هم پلخانوف بشدت عصبانی شده و تهدید کرده بود، که «در این هیات تحریریه، یا جای من است، یا جای تروتسکی». تروتسکی را «ایسکرا»ی منشویکی هم کنار گذاردند. سپس در دوران پس از شکست انقلا نخست روسیه، تروتسکی به «بلشویکها» گرایش پیدا کرد و لنین او را پذیرفت. برای لنین زیاد فرقی نمی کرد اعضای بلشویک از نظر تئوریک و حتی فلسفی چه خطی را دنبال می کنند، بلکه مهم دنباله روی از خط سیاسی «بلشویسم» بود- در این باره بسنده است به دیدگاههای فلسفی بلشویکهایی همچون باگدانوف، لووناچارسکی، مِرِژکوفسکی، ماکسیم گورکی و … نگاه کنیم. اما تروتسکی واقعا داشت رشد می کرد و رفته-رفته خودش را به همان آرزوهای پیشین نزدیکتر می دید، یعنی می خواست رهبر حزب بشود. در شورای پتروگراد رقیب واقعی برای لنین بود. اما در ظاهر لنین و تروتسکی یکدیگر را با احترام صدا می زدند. فعالیت جاسوسی تروتسکی در اتریش را هم اگر به این موضوع اضافه کنیم، تروتسکی را بهتر می شناسیم، که به هر رنگی درمی آمد. اما واقعا تروتسکی از پشتکار شگفت انگیزی برخوردار بود. با روحیۀ پادگانی و آهنین به همۀ مسائل سر و سامان می داد؛ از بازسازی جاده تا رهبری ارتش سرخ. لنین برای انکه تروتسکی را از کمیتۀ مرکزی و پتربورگ دور نگه دارد، اینگونه ماموریتها را به او می سپرد. در غیاب تروتسکی، استالین توانست همۀ کمیته ها را از طرفداران تروتسکی پاکسازی کند؛ یعنی جا به جایی ها و تنزل مسئولیتها و نقاط دوردست. زمینۀ قدرت گیری استالین از همینجا آغاز شده بود. اما تروتسکی از هواداران بانفوذی هم برخوردار بود؛ مانند کارل رادک، که در مبارزه با کسانی مانند وروشیلوف بود. در همین زمان کامنف و زینُویِف با تروتسکی میانۀ خوبی نداشتند. کامنف و تروتسکی همسران دو خواهر زینوویف بودند. استالین هم از این اختلافات استفاده کرد. لنین در میان بلشویکها فقط پس از اکتبر 1917 به وزنه ای بی چون و چرا تبدیل شد. البته این را هم باید به یاد داشته باشیم، که «منشویکها» و «بلشویکها» دقیقا برعکس بودند، یعنی بلشویکها به اعتراف خود لنین، منشویک (اقلیتی) بودند. با آنکه انشعاب در سالهای 1914 تا 1917 عملا انجام شده بود و دیگر امیدی به »کنگرۀ اتحاد» دوم و یکی شدن این دو جناح وجود نداشت، هنوز کسانی مانند کامنف و دیگران منتظر بودند نظر پلخانوف را بدانند. کما اینکه کامنف که زودتر از دیگران به پتربورگ بازگشته و روزنامۀ «پراودا» را راه انداخته بود، «نامه های از دور» لنین را چاپ نمی کرد: نامۀ نخست را بصورتی خلاصه و گزیده ای از جمله ها را چاپ کرد. نامۀ دوم را بطور کلی به بایگانی سپرد، نامۀ سوم، اصلا به روزنامه نرسید و در راه گم شد، نامۀ چهارم و پنجم را لنین همراه خودش آورده بود. استالین در «پراودا» پادویی می کرد و اصولا سوادش را نداشت تا بتواند در روزنامه کار بکند. اما استاین شاهد این برخورد کامنف بود و همین هم برای کامنف در آینده دردسرساز شده و به اعدامش انجامید.
دربارۀ مقایسۀ میان تروتسکی و استالین، باید گفت، که تروتسکی همان استالین، منتها باسواد بسیار بیشتر و سیستماتیک تر بود. اگر استالین کشته می شد و یا تیفوس می گرفت و می مرد، مسلما تروتسکی می توانست همۀ حزب را در مشت آهنین خودش بگیرد….
هرکدام از بلشویکها را باید شناخت: کارل رادک (دزد صندوق حزبی سوسیال-دمکرات آلمان و لهستان، و جاسوس آلمان، عامل دستگیری و کشته شدن روزا لووکزامبورگ و کارل لیبکنشت، تروتسکیست فاناتیکی، که برای آزادی خودش به تروتسکی هم خیانت کرد)، پارووس (عتیقۀ دیگر مانند همین)، کراسین (باندیت، جنایتکار و عتیقۀ دیگری مانند همین) و …..
متاسفانه حزب توده هرگز به اینگونه مدارک نپرداخت و حتی بسیاری از مقاله ها و کتابهای ارزنده را ترجمه نکرد. بسیاری از این چیزها هنوز به زبانهای دیگر ترجمه نشده اند. این است، که حتی در بحث دربارۀ «راه رشد غیرسرمایه داری» هم هنوز رفقای ایرانی به این ادبیات دسترسی ندارند-چه آنچه مارک نوشته بود، و چه آنچه پلخانوف نوشته بود و …
آقای اصغر بیانی اسم نویسنده مطلب به چه دردی می خورد؟ مثلا اگر در پایان متن نوشته می شد «نام نویسنده: حسن حسینی» شما الان خوشحال بودید؟ در هیچ کجای مطلب نامی از یک گرایش به عنوان نویسنده نیامده است. اگر منظورتان «کمونیستهای انقلابی» است، این نام سایت منتشر کننده کتاب است نه گرایش نویسندگان. «دری وری صحیح» یعنی چه؟ این کتاب بجز توضیحات اول و پیشگفتارش حاوی آثار لنین است. یعنی معتقدید لنین دری وری نوشته است (هر چند صحیح)؟! اگر تقابل با تروتسکیسم لزوما تقابل با مارکسیسم انقلابی باشد، پس لابد لنین هم ضدانقلابی بوده که این همه بر ضد تروتسکی نوشته! تازه آثار موجود در کتاب فقط بخشی از نوشته های لنین در مقابله با تروتسکیسم هستند. متن همین کتاب نشان می دهد که تروتسکی نه تنها «شانه به شانه» در کنار لنین نبوده، بلکه در مقابل او قرار داشته و بدون رد گرایش انحرافی او پیروزی نه در 1905 و نه در 1917 ممکن نبوده. اگر معتقدید انقلاب مرحله ای از «مزخرفات» است، پس لابد اندیشه های لنین نیز از «مزخرفات»اند، ضمن اینکه من هر چقدر در تاریخ گشتم موفقیتی برای گرایش تروتسکیستی نیافتم که کسی از آن رنج برد یا بخاطرش عقده گشایی کند. همانطور که در توضیح برای تجدید انتشار کتاب نوشته شده در هیچ انقلابی پیروزی جز از طریق طرد تروتسکیسم حاصل نشده و تروتسکیسم هیچگاه نقشی جز ایجاد اخلال در فعالیت انقلابیون نداشته. در هیچ جای کتاب موضوع از متن جدا نشده است، اینطور نبوده که تنظیم کنندگان کتاب قسمتی از نوشته های لنین را که در آنها لحن تندی نسبت به تروتسکی بکار برده شده را ببرند و بخواهند متن را کنار گذارند، اتفاقا در تنظیم کتاب موضوع اختلافات به خوبی بیان گشته. اگر مدعی هستید غیر از این است، یک مورد مثال آورید که نوشته موجود در کتاب طوری انتخاب شده که اختلافات بین لنین و تروتسکی را آنطور که بوده منعکس نمی سازد. به علاوه کجای این اختلافات «طبیعی» و آن هم «هزار بار طبیعی» است؟ اگر حتی یکی از نظریات ضد کمونیستی تروتسکی در حزب موفقیتی کسب می کرد، شکست انقلاب حتمی بود. این زیاد طبیعی نیست. این شما هستید که چیزی را به دیگران نسبت می دهید که مدرکی برای آن ندارید. از کجا تشخیص دادید که نویسنده مائوئیست است؟ هر کسی که به برخی نظریات مائو نظیر انقلاب دمکراتیک، سوسیالیسم در یک کشور و اتحاد پرولتاریا و دهقانان اعتقاد داشته باشد که خودبخود تبدیل به مائوئیست نمی شود. این نظریات مدتها قبل از مائو پذیرفته شده بودند. به علاوه تروتسکیسم به اندازه همان مائوئیسم هم پایه کارگری ندارد. اگر مائوئیستها در چند کشور نظیر هند، نپال، پرو و غیره کمی پایه کارگری دارند، در طرف مقابل، همانطور که در توضیح کتاب نوشته شده، تروتسکیستها هیچگاه چیزی بیش از فرقه های میکروسکپی رقیب یکدیگر نبوده اند و این نه یک اتفاق بلکه ناشی از ذات تروتسکیسم است. تازه شما همان مائوئیسم را هم نمی توانید رد کنید زیرا می پندارید این تئوری در تاکتیک محاصره شهر از طریق دهات خلاصه شده و آن وقت به دیگران لقب «گیج بی سواد» می دهید!
شما حتی نتوانستید یکی از استدلالهای نویسنده توضیح برای تجدید انتشار یا پیشگفتار کتاب را رد کنید چه رسد به نظریات لنین!
آقای بیانی در وهله اول مطالبش به گنده لاتهای قمه کش میماند با کمی دقت خالکوبی ها رنگ میبازد و پایگاه طبقاتی تروتسکیستی یعنی بورژوازی منتقد به وضعیت موجود بیرون میزند بیانی عددی نیست که به او پرداخته شودبهرحال اینترنت این امکان را میدهد افرادی مثل بیانی نیز / بیانی/ بشوند. بهرحال بیانی و مازیار رازی هردو مثال “دکتر جکیل و مستر هاید” هستند یکی نقش روشنفکر و دیگری تاریکفر را بازی میکند اینهم از تروتسکیست های ما! مثل استالینیست های وطنی دو روی یک سکه اند بیچاره سایت هفته که شده تریبون این حیدری و نعمتی ها صبر ایوب برای همگی آرزومندم
شدت بی سو…. نویسنده مائوئیست این مطلب آنقدر هست که جرات نداشته باشد اسم خود را در ذیل اراج… که نوشته بگذارد. این فرد بزدل نام یک گرایش مندرآوردی را به عنوان نویسنده این مطلب گذاشته و این خود نشانگر کهنگی و سنتی بودن وی است. یکسری دَری وَری نسبت دادن به تروتسکی هرچقدر هم که صحیح باشد به این دلیل دَری وَری تلقی می شود که برای نفی تروتسکی لنین بیچاره را میاندازند جلو تا او به جای استالین و مائو به سیبل تبدیل شود!!
پس از آشکار شدن چاکری گرایشات مائوئیسم و استالنیسم برای بورژوازی و انهادم نظریه “انقلاب دمکراتیک نوین” به عنوان کُد همکاری با بورژوازی و شکست مفتضجانه این خزعبلاتی که به نام مارکسیسم دوره طولانی انقلاب پرولتاریایی را به عقب انداخت، دیگر بر هر تازه کمونیست شده ای هم روشن و مبرهن گشته که هر تقابلی با تروتسکیسم لزوما تقابلی با مارکسیسم انقلابی محسوب می شود. هر حمله بورژوا منشانه به تروتسکی در واقع اسم رمز دفاع از گرایشات ضد مارکسیستی مائوئیسم و استالینیسم است، درست به همین دلیل است که نامی از آنها برده نمی شود و لنین را برای این منظور قربانی می کنند. لنینی که تروتسکی را شانه به شانه خود در تنها انقلاب سوسیالیستی تاریخ بشر در کنار خود در سطح رهبری این انقلاب قرار داده بود و بدون او پیروزی انقلاب ممکن نبود. این ضد مارکسیست های مائوئیست با سمپاشی علیه تروتسکی تحت لوای “اپورتونیسم” در واقع مشغول معرفی لنین به عنوان اپورتونیست هستند، چون فقط یک اپورتونیست می تواند از هیولایی که مائوئیست ها و استالینست ها از تروتسکی می سازند در حد رهبری یک انقلاب استفاده کند. امروزه دیگر مانند سابق نیست که چپ های عهد عتیق مذهبی با زور شهید و شهادت سعی کنند محتوی انقلابی مارکسیسم که یکی از تکامل دهندگان آن در تاریخ همین تروتسکی بود را مخدوش کنند، یک جوان تازه مارکسیست شده در همان ابتدای رشد تئوریک خود بلافاصله با مزخرفات انقلاب مرجله ای به عنوان فرمول های آشتی طبقاتی و چاکری بورژوازی آشنا می شود و بلافاصله گرایشاتی نظیر مائوئیسم برایش چندش آور می شود. این مائوئیست های ورشکسته درست از همین موضوع در رنج اند که هر از چند گاهی برای عقده گشایی از موفقیت های گرایش تروتسکیستی خزعبلاتی دست و پا میکنند و به سراغ مترجمین حزب توده می روند که جدل های نظری و هزار بار طبیعی در سنت جنیش سوسیالیتستی، در مقطعی از تاریخ که بین تروتسکی و لنین در جریان بود را بالا آورده و از متن اصلی آن دور کنند تا شاید بتوانند عقده ای در مقابل تروتسکیم بترکانند. اتفاقا این شخص لنین است که به چنین روشی، یعنی جدا کردن موضوعی از متن آن را عملی برای تردستی معرفی میکند و این مائوئیست های ورشکسته برای ابراز وجود در این دوره که از هر حیث شکست خورده و ورشکست شده اند مطلقا هیچ ابتکار عمل دیگری ندارند مگر از همین نوع تردستی ها. یک نمونه از آن در نوشته نویسنده بی جرات مورد بحث اینگونه آمده است:
« پایه طبقاتی تروتسکیسم عمدتاً بین روشنفکران خرده بورژوا است و هیچگاه نتوانسته (و بنا به ماهیت خود نمی تواند) در مقیاسی وسیع بین کارگران رواج یابد،»
در اینجا از این فرد گیج بی سواد باید پرسید، اولا مگر مائویسم پایه ای در بین کارگران هم دارد، مگر مائوئیسم یک گرایش دهقانی نیست که قصد متجد کردن دهقانان در روستا و تدارک محاصره شهرها از طریق روستا را در سر می پرواند. اگر پوسیدگی این نظریه در اثر مبارزه طبقاتی بر این جماعت همچنان گیج شبه مذهبی هنوز آشکار نشده است، دست کم به این دلیل باید از این خرافات دست بردارند که دیگر روستایی وجود ندارد و اغلب در شهرها ادغام شده و یا به حاشیه شهرها تبدیل شده اند. از این گذشته این حضرات مائوئیست که داعیه متحد کردن طبقه کارگر را دارند بفرمایند توضیح دهند به حول کدام تئوری و نظریه مائوئیستی چنین عملی را میسر می دانند، آیا آنها می توانند دو خط نوشته در کل آثار مائو در مورد موضوعات کارگری نشان دهند که آدم باورش شود که اصلا نام کارگر به گوش آنها خورده است یا خیر.
ثانیا تروتسکی که از نظر ایشان پایگاهی در میان کارگران نداشته دو بار در سطح رهبری انقلاب کارگری قرار گرفته است، یک بار در انقلاب 1905 که در سطح رهبری شوراهای کارگری قرار گرفت و بار دوم در انقلاب 1917 که شانه به شانه لنین بزرگترین انقلاب کارگری تاریخ بشر را رهبری کرد. تحریف کنندگان اینچنین تاریخ عتیقه هایی هستند که حتی از متد های بورژوازی لیرال در مخدوش کردن مفهوم مارکسیسم انقلابی هم عقب افتاده اند و به روش های تحریفات آخوندی با این موضوع مقابله میکنند. در دفاع از تروتسکی دیگر حتی نیازی نیست یک خط نوشته شود، کافی است کسی با تئوری و نظرات تروتسکی آشنا شود و در مجک آزمایش تاریخ آن را ارزیابی کند. اینجا درست همانجا است که تروتسکی اعتبار تاریخی می بابد و مائوئیسم ورشکسته و استالیسنم خونخوار کمونیست های بی اعتبار.