داعش و دیوید!
سیر تحولات نظامی و سیاسی در عراق به این گمانه هر چه بیشتر دامن میزند که تلاشهای آتلانتیسم جهت تجزیة عراق گام به گام به سوی شکست و فروپاشی میرود، هر چند هنوز برخی محافل اروپائی دل به «استقلال» کردستان و گسترش نفوذ در این منطقه بستهاند. در واقع، ادعاهای رسانهای سیاستمداران غرب و خصوصاً عمال منطقهایشان به ویژه در ایران پیرامون حفظ استقلال، تمامیت ارضی و شکلگیری یک دولت فراگیر و ملی در عراق در عمل تلاشی است جهت بزک کردن مطالبات واقعی اینان، یعنی تجزیة عراق! اگر تحولات عراق را به دقت بنگریم، خواهیم دید که بحران نظامی در اینکشور زمانی آغاز شد که چند لایه از بنبستهای استراتژیک ایالاتمتحد در مناطق مختلف خاورمیانه و اروپای شرقی خود را به نمایش گذارده بود. و عملیات «محیرالعقول» سازمان «داعش» که یکشبه تبدیل به ارتشی کارآمد و «جهانگیر» شده به صراحت نشان میدهد که قدرت نظامی این «شبکة جادوئی» از کجا سرچشمه میگیرد.
پیش از پرداختن به شرایط سیاسی ایران در آینة تحولات جاری منطقه، نگاهی خواهیم داشت به علنی شدن بنبستهای استراتژیک آتلانتیسم که بالاتر به آن اشاره کردیم.
در این رابطه شاید لازم باشد در مورد اهمیت «خروجی» بحران سوریه کمی بیشتر سخن بگوئیم. چرا که، رسانههای حوزة ناتو برای سکوت در اینمورد، به اجماع رسیدهاند! خلاصه کنیم، غرب در غوغاسالاری خود در سوریه به سختی شکست خورده، و اگر هیاهو و هیجانی از سوی رسانههای غرب پیرامون سوریه به راه نمیافتد، به این دلیل نیست که «خبری» نشده! کارفرمایان رسانههای غرب چنین میپندارند که با سکوت پیرامون شکستشان در سوریه، خواهند توانست این شکست را از چشم دیگران «پنهان» دارند. چرا که، برای پایتختهای غرب آنچه در سوریه پیش آمد به مراتب از شکست در جنگ ویتنام سهمگینتر بود.
در ویتنام، ارتش تا به دندان مسلح آمریکا از یک ایدئولوژی جنگطلب و تودهپرور، که نهایت امر در عمل ثابت شد آنقدرها هم قدرت رزمایش مالی، اقتصادی و فرهنگی ندارد شکست خورد. حال آنکه در سوریه، آتلانتیسم در میدان عمل خود، یعنی در میدان حمایتهای رسانهای واشنگتن از دمکراسی و صندوقهای رأی با شکست روبرو شده. این «چماق» حمایت تبلیغاتی واشنگتن از دمکراسی است که در سوریه از کف حاکمیت یانکی خارج میشود، و این رخداد برای نخستین بار پس از جنگ دوم جهانی در سوریه به وقوع پیوسته.
پیش از ادامة مطلب، شاید لازم باشد از «تغییرسنگری» که در سیاستهای استعماری آمریکا از آغاز دهة 1980 آغاز شد نیز تا حدودی کشف رمز کنیم. امروز روشن شده که حاکمیت ایالاتمتحد، از آغاز دهة فوق در دکترین خود یعنی حمایت از حکومتهای «روشنگر ـ پلیسی» به شیوة آریامهری تجدید نظر کرده بود. یانکی میدانست که این گاوهای شیرده دیگر فرسوده شدهاند، و بیش از این شیر نخواهند داد. نهایت امر، در دهة 1980، زیادهخواهی در چپاول ملتها، آمریکائی را در مسیر بهرهکشیهایاش به میدان حمایت رسمی، «عملی ـ تبلیغاتی» از فاشیسم و پوپولیسم در برهنهترین و هولناکترین صور آن کشاند.
در بسیاری کشورها ـ پاکستان، افغانستان، مناطق مختلف آمریکای لاتین و … ـ از جمله در ایران شاهد بودیم که تحت حمایت ارتشهای وابسته به آمریکا چگونه شبکههای «روشنگر ـ پلیسی» جای خود را به پوپولیسم میدادند. و در میانة فضاحتی که کاخسفید به راه انداخت اصل تبلیغاتی بر این استوار شده بود که «تودهپروری» در این نوع حکومتها و «احترام» این نوع حاکمان به اعتقادات تودهها توجیهگر حاکمیتهای اعمال شده بر ملتها خواهد شد! خلاصه بگوئیم، نوعی فاشیسم تر و تازه از خطتولید پنتاگون بیرون آمده بود، که نهایت امر جیب یانکی را هم بهتر از گذشته پر میکرد.
ولی در اینکه این به اصطلاح حکومتهای مردمی و خیابانی با «انتخاباتی» که به راه میاندازند تا کجا آزادیبیان، فردیتها، تولیدات فرهنگی و خلاصة کلام مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر را لگدمال خواهند کرد، برای شبکة تبلیغاتی یانکی اهمیتی نداشت. این «جزئیات»، یا همچون نمونة پاکستان به سکوت رسانهای برگزار میشد، و یا همچون ایران و افغانستان، عموسام حکومتهای دستنشاندة خود را به دلیل عدم رعایت «حقوق بشر» به شدت مورد «خطاب و عتاب» رسانهای قرار میداد. به عبارت دیگر، واشنگتن کاری نداشت که از طریق حمایت علنی و یا زیرجلکی از این نوع حکومتهای «مردمی» چه بر سر ملتها میآورد. در واقع، آمریکا همان حمایتی که در دهة 1930، از فاشیسم هیتلر و موسولینی به عمل میآورد، در دهة 1980 از فاشیستهای کوچکتر، دستنشاندهتر، مفلستر و به صراحت بگوئیم وحشیتر و احمقتر به راه انداخته بود.
این روند تا 11 سپتامبر 2001 همچنان ادامه یافت، و در این روز بود که شکاف سیاسی و تشکیلاتی در هیئت حاکمة ایالاتمتحد بر گسترش جغرافیائی این سیاست تأثیر فراوان گذارد. بحث پیرامون چرائیهائی که به شبهکودتای 11 سپتامبر در نیویورک انجامید در این مختصر امکانپذیر نیست، ولی همینجا بگوئیم، کلاناستراتژی یانکی از این روز به میدانی متفاوت پای گذارد. و همانطور که دیدیم به دنبال یانکی، نوکران جهانی پنتاگون نیز جملگی طرفدار «مبارزه با تروریسم» شدند! ولی کسی با این «تروریسم» در عمل «مبارزه» نمیکرد. مبارزة کذا بیشتر درد شبکههای «خبربافی» را درمان مینمود تا درد انسانهائی که از این تروریسم در عذاب بودند. ولی آتلانتیسم بالاجبار در برابر تروریسمی که خود پرورده بود، نهایت امر به تدریج دست به اقدام زد، هر چند تا فروپاشی کامل استراتژی حمایت از تروریسم هنوز راه درازی در پیش بود.
آنچه امروز در سوریه کمرش خرد شده همین هدیة زهرآلود پنتاگون به ملتهای از همهجابیخبر است. هدیهای به نام حکومت «خیابانی» و «مردمی!» هدیهای که با حمایت لوژیستیک نظامی و اطلاعاتی غرب نهایت امر میرفت تا یکبار دیگر از پوپولیسم، زنستیزی، اوهامپرستی، عقاید قرونوسطائی، «احترامات» فائقه به خرافه و فولکلور و قصه و حکایت برای عوامالناس در سوریه نیز «ایدئولوژی» سر هم کند. لات را در قدرت گذارده، «سنت» دینی و مذهبی را هم تبدیل کند به پایههای توجیهات و مشروعیت این نوع حکومت. به عبارت سادهتر، قرار بود در سوریه همان کنند که اینک 35 سال است در ایران حاکم کردهاند. ولی نتوانستند؛ دولت سوریه با برگزاری انتخابات برنامة «انقلاب مردمی» آمریکا را ابتر کرد. هر چند این نوع انتخابات آن نیست که آمریکا به دنبالاش بود.
صحنهسازی «مراجعه» به آراءعمومی که در ایران نیز مرتباً توسط اوباش و لاتها به «ارزش» گذارده میشود، در راستای منافع آتلانتیسم چند خاصیت عمده دارد که مهمترینشان ضدیت با پیشرفت و مدرنیته، از طریق قرار دادن ملتها در انزواست. در عمل، پیشگیری از حضور یک ملت در «کنسرت ملل»، برخلاف اراجیف علی خامنهای و یدوبیضای «بیترهبری» نشان برتری فرهنگی و ارزشها و اینگونه جفنگیات نیست. انزوا بهترین ابزار جهت چپاول ملتهاست. و اگر طی 70 سال، به دلیل سوءسیاست بلشویسم، آمریکائی توانست پیرامون کشورهای شورائی «دیوار آهنین» بکشد، اینبار با همکاری مستقیم ملا، لات، اوباش شهری و عوامل بینشان و نشاندارش در مناطق مختلف جهان همین دیوار را تحت عنوان حکومت دینی، خواست عمومی، فرهنگ و اعتقادات پیرامون مناطقی دیگر از جمله در ایران کشیده. به صراحت میبینیم که، در نظام رسانهای غرب تا آنجا که به این مناطق مربوط میشود، جز اخبار و شرح حال از ملا و لات، و تحرکات دستههای اوباش شهری چیزی نمیشنویم. خلاصه بگوئیم، برای ما ملت همة این رسانهها «اسلامشناس» شده، درد اسلام و آخوند «مترقی و مدرن» گرفتهاند، و دلیل هم روشن است.
همانطور که در وبلاگ «نبرد عموسام با معاویه» هم گفتیم، آمریکا قصد بازگشت به دوران پیش از 11 سپتامبر را دارد. دورانی که شکافهای داخلی هنوز بروز نکرده بود و آمریکا جهت گسترش اسلامگرائی، پوپولیسم خلقی، و حتی چپنمائی از قماش بازیهای «کلنل» چاوز در ونزوئلا هیچ محدودیتی برای خود قائل نبود. ولی تلاش برای بازگشت به چنین دورانی مسلماً بیهوده است. چرا که در پی تحولات اخیر عراق، به گزارش روزنامههای آمریکا، شکافها و فشارهای داخلی در هیئت حاکمه نه تنها کاهش نیافته، که افزایش نیز نشان میدهد. و همانطور که دیدیم، حنای «داعش» پس از گذشت چند روز در عراق نگرفت؛ و مسلماً دکان «مادورو» هم که در ونزوئلا از طریق همین نوع «انتخابات» بر بزرگترین منابع نفت جهان حاکم شده دیری نخواهد پائید.
بنبست استراتژیک آمریکا را به اینصورت و در همینجا خلاصه کنیم؛ در دو ساحل رودخانهای که سیاست آمریکا بر بستر آن به جریان اوفتاده، هیچ پناهگاه قابل اطمینانی برای یانکی باقی نمانده. یانکی هستونیستاش را در خاورمیانه برای «اسلام سیاسی» هزینه کرد، با تبختر خرامید و هر کجا که دستش رسید شبکة استبداد «روشنگر ـ پلیسی» را که از همکاران سابقاش به شمار میرفت ریشهکن نمود. برداشت این بود که دیگر نیازی به «اینها» نیست! ولی شبکة اسلامسیاسی با سرعتی به مراتب سریعتر از آنچه یانکیها انتظار داشتند فرسوده شد. و در شرایط فعلی، تکیه بر شبکة اوباش و اسلامگرا که یادگار دکترین دوران «جنگسرد» است، دیگر هیچ منفعتی برای آمریکا و متحد بریتانیائیاش نخواهد داشت.
روز 19 ماه ژوئن 2014، کنفرانس مطبوعاتی دیوید کامرون و راسموسن، دبیرکل سازمان ناتو ـ کلیپ این مصاحبه روی سایت رسمی این سازمان در دسترس است ـ به صراحت نشان داد که حتی انگلستان، مهمترین منبع الهام اسلام سیاسی نیز دیگر نمیتواند به صورت زیرجلکی اسلامگرائی را «متحد طبیعی» امپراتوری بریتانیا جا بزند. با توجه به اینکه مصاحبه کذا پس از برگزاری نشست امنیتی ناتو در باکو انجام شده، میتوان دریافت که به چه دلیل انگلستان قلاباش را تا این اندازه به حلقة ناتو انداخته. به صراحت بگوئیم، جز چسبیدن به دامن ناتو راه نجات دیگری برای انگلستان باقی نمانده، ولی این «ناتو» مسلماً آن نیست که لندن در رویا و خیال میپروراند. این «ناتو» میباید بسیاری مسائل را در نظر آورد که از قضای روزگار برای انگلستان هم خوشایند نیست. کامرون در نشست مطبوعاتی با راسموسن صریحاً عنوان کرد که از بازگشت «جهادیهای» بریتانیائی که در سوریه میجنگیدهاند به درون کشور جلوگیری به عمل خواهد آورد! به عبارت دیگر، به راسموسن چکسفید امضاء داده شد تا اینان را در محل «سربهنیست» کند! چنین برخوردی با «اتباع» امپراتوری، خصوصاً با افرادی که توسط شبکههای پلیس و ضداطلاعات انگلستان تعلیم دیده، سازماندهی شده، و به سوریه اعزام شدهاند، مسلماً نشان عظمت و جلال و جبروت بریتانیا نمیتواند باشد. این برخورد نمایهای است روشن از ضعف، بیتدبیری و خصوصاً ترس بریتانیا از عملکرد شبکههائی که دیگر اسکاتلندیارد از عهدة ادارهشان برنمیآید!
نگرانی عمدة بریتانیا و آمریکا از اینجا ناشی میشود که در برابر سیاستهای مخالف، دیگر مشکل میتوانند به «تغییر سنگر» متوسل شوند. چرا که هر گاه واشنگتن تلاش کرده تا با ساقط کردن مهرههای منطقهایاش منافع خود را با مهرههائی دیگر بهینه نماید، در طرفهالعینی مهرههای «سوخته» از سوی سیاستهای قدرتمند جهانی مورد حمایت قرار گرفته، و برای یانکیها دردسرساز شدهاند. خلاصه بگوئیم، این مهرهها و ساختارهای «حاضر و آماده» که عموماً سرکوبگر و تمامیتخواهاند و بسیار هم «قاطعانه» عمل میکنند در دست سیاستهای دیگر تبدیل به ابزاری جهت حمایت از منافع «دیگران» میشود. طی دوران اوباما، این عملیات بارها و بارها در کشورهای مختلف جهان ـ مصر، سوریه، افغانستان، اوکراین، و حتی عربستان سعودی و ایران ـ تکرار شده، و در هر میعاد یانکیها نه تنها مهرههای محلیشان تضعیف شده، که بالاجبار دست به عقبنشینی زده و به همکاری با گروههائی بیآیندهتر پرداختهاند. گویا جهت خروج از این دور باطل سازمان ناتو قصد دارد طی ماه سپتامبر در «ویلز» یک «نشست» تاریخی به راه بیاندازد و سیاستهای «نظامی ـ امنیتی» جدید آتلانتیسم را که خصوصاً شرق اروپا و خلیجفارس را در بر خواهد گرفت مورد «بازنگری» قرار دهد. و ما هم تا ماه سپتامبر که نتایج این نشست علنی میشود، فرصت را غنیمت شمرده نگاهی به موضع حکومت «امامزمان» در چاه جمکران میاندازیم.
آنچه در مورد تحولات منطقه عنوان کردیم، مسلماً در ایران نیز طابقالنعلبالنعل دنبال میشود. حکومت جمکران به عنوان یک ساختار دستنشاندة آتلانتیسم دقیقاً پای در همان صورتبندیهائی گذارده که بشار اسد، حسنی مبارک و … گذاشتند. و از قضای روزگار، نخستین تلاشها جهت «تغییرسنگر» آمریکائیها به دلیل نقش کلیدی ایران در منطقه، در کشور خودمان آغاز شده بود. «اصلاحات» و سپس «جنبشسبز» از آن جمله بودند، ولی به دلیل شکست این رزمایشها، آمریکائی اینک به دولت «محبوب» و ابتر حسن فریدون رسیده! آمریکائیها که نتوانستند با احمدینژاد و «استبداد خامنهای» جنگ را به ایران بکشانند، با توسل به حسن فریدون مسیر دیگری اختیار کردهاند. در این مسیر، وظیفة دولت «حسن فوتبال» این است که زمینة مناسبی جهت خروج حاکمیت وابسته به آتلانتیسم از «حکومت دینی» فراهم آورد. البته این عملیات یک شرط اساسی دارد، و آن اینکه، «خروجی» میباید منفعتاش برای آتلانتیسم بیش از دیگران باشد! خلاصه بیخیال منافع ملت ایران. اگر خروجی مذکور منافع آتلانتیسم را بازتاب ندهد، آناً هیئتهای مذهبی و ملایان ریشوپشمدار و لاتها و موتورسوارها و کفنپوشها خواستار «بازگشت به ارزشها» و دوران نورانی امامشان خواهند شد!
در عمل، دولت روحانی ملت ایران را همزمان در برابر دو لولة توپ قرار داده. از یکسو لولة توپ دولت اوباما و مطالبات استعماری واشنگتن است که سینة ملت ایران را هدف گرفته. این «لولة توپ» با تکیه بر شبکههای محلی خود، هم ملت ایران را میچاپد، هم گویا قرار است با حمایت از دولت حسن فریدون ما را به سوی «دروازههای تمدن بزرگ» رهنمون شود! لولة توپ دیگری نیز در برابرمان نشسته، که همان شبکة سنتی انگلستان است. این شبکه جهت بهینه کردن منافع آنگلوساکسونها هر از گاه، جهت کنترل لولة توپ اولی، چماق تهدید «سنتگرائی» و «انقلابیگری» را به آسمان میبرد و دست به هیاهوی «دینی ـ عقیدتی» میزند.
در آغاز بررسی امروز به این دلیل از تمایل آمریکا جهت بازگشت به دوران گذشته سخن به میان آوردیم، که همصدائی در درون شبکة «شیخوشاه» که امروز به شبکة «روحانی ـ خامنهای» تبدیل شده، آنزمان که هر دوی اینان به صورت انحصاری تحت نظارت آتلانتیسم قرار داشتند، برای غرب منافع بیشتری داشت. ولی امروز با علنی شدن نقش «داعش» در عراق، و اجبار لندن و واشنگتن به محکوم کردن این شبکه که بیش از عربستان سعودی و قطر، وامدار آنگلوساکسونها است، به صراحت نشان میدهد که دیگر شبکة «شیخوشاه» نمیتواند انحصاراً در اختیار آتلانتیسم باشد. چرخش لندن و واشنگتن در مورد شبکة «داعش» همچون میعادهای سوریه و مصر، از منظر استراتژیک به این معناست که این شبکه در شرف تبدیل شدن به ابزاری است در دست دیگر حاکمیتهای قدرتمند جهانی. و این است دلیل «وحشت» دیوید کامرون از بازگشت جهادیها به انگلیس!
من منحیث یکی از علاقمندان مجله هفته از افغانستان، از شنیدن این خبر خیلی متاسف شدم، چراغ مجله هفته در…
با تشکر از همه ی مقالات و زحمات شما، دوباره خواهش میکنم، لینک های مستقیم مقالات رو در انتهای اونها…
با درود، گمان دارم مستقیم و متمرکز باید به پدیده تحریم یا تحریم های آمریکا پرداخت و بدون عمیق شدن…
مقاله بسیار جالب و خواندنی بود. با تشکر از رفیق شیری و ترجمه دقیق و حرفه ای ایشان و سپاس…
دوست گرامی من عضوی از نویسندگان و مترجمان مجله هفته نیستم اما از همکاران آن هستم و گاهی مطالبی را…