فقر و بيكاري و وعده هاي توخالي مزد دست خرمشهر

 

یاسر حمودی ۱۶ ساله درس را رها کرده است چون پدرش بیکار است. دختری به خاطر فقر پدر به ازدواجی اجباری تن می‌دهد. یادمان باشد دختر تنها ۱۵ سال داشته است. مادر گریه‌کنان این‌ها را می‌گفت. زنی فرتوت در بازار صفای خرمشهر، گوجه‌فرنگی‌های له‌شده را از فروشنده طلب می‌کرد. /

****
انگار همین دیروز بود که دشمن اهریمن‌صفت به خرمشهر و مردمان دوست‌داشتنی‌اش هجوم آورد. خانه‌هایش را با توپ و تانک و بمب به تلی از خاک مبدل ساخت. مردمانش، مردمان ساده و صمیمی‌اش را تکه‌تکه کرد و در خون غلتاند و حتی به نخل‌های راست‌قامت این شهر هم رحم نکرد. نخلستان‌ها در آتش بغض و کینه دشمن می‌سوخت. مردمان عجم و عرب خرمشهر با اندیشه‌ای ملی به دفاع از آب و خاک و ناموس خود همت گماشتند. شهر نه از برتری تجهیزاتی دشمن، هراسی به خود راه داد و نه از تعداد زیاد نیروهایش خم به ابرو آورد و پشت به دشمن نکرد. خرمشهری‌ها مرد و مردانه جنگیدند. زنان و مردان و بچه‌های خرمشهر دست در دست هم جنگیدند.
مقاومت کوتاه‌مدت محمد جهان آرا و غیورمردان اندکش، همان‌هایی که در پی پست و مقامی نبودند و خرمشهر را دکانی برای ثروت‌اندوزی نمی‌دانستند، همان‌هایی که مدیر پروازی نبودند و خاک خرمشهر را مقدس می‌دانستند هم ثمری نداد و تراژدی غم‌انگیزی برای خرمشهر و مردمانش رقم خورد. خرمشهر خونین شد و به محاصره دشمن درآمد.
عراقی‌ها حتی به در و دیوارهای خرمشهر هم رحم نکردند. همه جای این شهر زیبا را با خاک یکسان کردند. خرمشهر حدود ۲ سال خونین بود. خرمشهری‌ها مهاجر شدند و به استان‌های فارس، اصفهان، کرمان، مرکزی و… رفتند. گروهی هم به پایتخت رفتند و حاشیه‌نشین ابرشهر تهران شدند.
خرمشهری‌ها، نامهربانی‌ها دیدند، اما به خود پیچیدند و در خود بیشتر فرو رفتند، گویی این عادت مردمان این دیار شده است. درد می‌کشیدند، اما ناله نمی‌کردند، آنچنان که عراقی‌ها هم نتوانستند ناله جهان آرا و دلاورمردان یاورش را و تقاضای تسلیم شدنشان را بشنوند و ببینند. ۲ سال برای مردم مهربان خرمشهر مانند دو قرن گذشت. ۲ سال گذشت تا گاه سوم خرداد ۱۳۶۱ فرا رسید. ایرانی‌ها مرد و مردانه با خرمشهری‌ها هم‌پیمان شده بودند تا خرمشهر را که از مام وطن جدا شده بود به ایران بازگردانند و چنین شد که حماسه سوم خرداد شکل گرفت. خرمشهر آزاد شد و جاودانه ماند. اینک «ممد» و همرزمانش نبودند تا آزادی شهر را ببینند و نوای پیروزی سر دهند. خرمشهری‌ها گروه گروه به دیار خود باز می‌گردند. به هر حال شهری خراب بهتر از «مهاجر جنگ‌زده» بودن است. پس با این اندیشه به خرمشهر بازگشتند.
اینک ۳۰ سال از آزادی خرمشهر می‌گذرد و خرمشهری‌ها در طول یک سال، یکبار نام شهرشان را از رادیو و تلویزیون می‌شنوند. روز آزادسازی خرمشهر، روز دفاع مقدس و مقاومت ملی نامگذاری شده است و این شاید تنها سهم خرمشهر و مردمش از همه آنچه که داشتند و دود شد و به هوا رفت، است. آن‌ها باز هم صبوری کردند و هیچ نگفتند. اینک دیگر نوشیدن یک لیوان آب سالم بهداشتی بیشترین آرزوی مردمانش شده است. اینک داشتن سقفی سالم بر بالای سر خود آرزویی دور برای آن‌ها محسوب می‌شود. اینک آن‌ها بیکار هستند و فقیر. چرا باید بترسیم و نخواهیم تا واقعیت‌ها را بپذیریم. سیما و چهره واقعی خرمشهر، سیما و چهره شهری نیست که سوم خرداد هر سال برای دقیقه‌هایی اندک از شبکه‌های رنگارنگ پایتخت برای سایر ایرانی‌ها نمایش داده می‌شود. باید اعتراف کرد خرمشهر، خرم نیست! امروز بیکاری و فقر دغدغه اصلی مردمان ثروتمند سابق خرمشهر شده است. اینک خرید نیم کیلوگرم گوشت گوسفند برای سعید عبدالخانی ۳۸ ساله که با زن و سه فرزند دختر خردسالش در اتاقی مخروبه و پر از آثار ترکش‌های گلوله‌های توپ و خمپاره عراقی‌ها که زندگی می‌کند؛ بسیار سخت است. اینک برای پنجاه خانواده از خرمشهری‌هایی که در کنار فرمانداری شهرشان در ساختمانی ۶ طبقه و مخروبه با کابل‌های برق و لوله‌های آب پوسیده در گرمای ۵۰ درجه سانتیگراد زندگی می‌کنند، آزادسازی خرمشهر از یاد رفته است.
یاسر حمودی ۱۶ ساله درس را رها کرده است چون پدرش بیکار است. دختری به خاطر فقر پدر به ازدواجی اجباری تن می‌دهد. یادمان باشد دختر تنها ۱۵ سال داشته است. مادر گریه‌کنان این‌ها را می‌گفت. زنی فرتوت در بازار صفای خرمشهر، گوجه‌فرنگی‌های له‌شده را از فروشنده طلب می‌کرد. جوانی که دانش‌آموخته رشته حقوق بود با فرزندش پیازفروشی می‌کرد تا شرمنده کودک ۸ ساله‌اش نشود. برای این‌ها از خرمشهر و خاطره‌های گذشته‌اش تنها تصویرهای کم‌رنگی در ذهن‌ها باقی مانده است. آنها حماسه‌ساز بودند و اما امروز…
به‌راستی کدام یک حماسه‌سازان تاریخ ایران زمین به حساب می‌آیند: آن‌ها که در دوران جنگ و دفاع از آب و خاک وطن، جان دادند و اکنون بر اثر مظلومیت غریبانه، فقر و بیکاری و بی‌پناهی را تجربه می‌کنند یا آن‌ها که برگزارکنندگان و شرکت‌کنندگان در همایش‌های پرهزینه و میلیونی به نام مردم خرمشهر هستند؟!
مردم خرمشهر کار می خواهند. آب آشامیدنی سالم و بهداشتی می خواهند. سرپناه می‌خواهند. رونق و شکوفایی شهر و دیارشان را طلب می کنند. امکانات رفاهی، بهداشتی و آموزشی مناسب می‌خواهند.
به نظر نمی‌رسد پاسخ ندای محبت‌طلبانه مردم صمیمی، مهربان و خونگرم خرمشهر پس از ۳۰ سال از آزادسازی شهرشان، محرومیت ، فقر و بیکاری و مدیران پروازی باشد. این دور از اخلاق و منش بزرگوارانه ما ایرانی‌هاست. یادمان باشد که خرمشهر، شهر همه ما ایرانی‌هاست. خرمشهر در محاصره بیکاری است. برای آزادسازی آن از فقر و بیکاری، باید دست مردمش را گرفت و نگاه‌های منتظر بچه‌های سعید عبدالخانی را دید!