پرش به محتوا

سرمایه داری و محیط کار و زیست

توضییح مجله هفته: این مقاله بدلیل مشگلات فنی ناخواسته در هنگام انتشار، با اشتباهاتی منتشر شد که با چاپخش مجدد آن بدین وسیله پوزش میخواهیم

سرمایه­داری و محیط کار و زیست

 

حسن عباسی

 

پیش­گفتار

به جرات باید گفت که در تاریخ چند صد ساله سرمایه­داری و فراتر از آن، در سراسر تاریخ زندگی بشر، هیچ کس با موشکافی مارکس قادر به تجزیه و تحلیل کُل مسایل اقتصادی و سیاسی یک شیوه تولید اجتماعی نشده است. دید ژرف و آینده­نگر انتقادی او مرزهای ناپیدا و هنوز هم غیر آشکار تخریب محیط زیست توسط سرمایه را می­دید. با همان نگرشی که شرایط کار و استثمار و جدایی کارگر از کارش را می­کاوید، انهدام و نابودی محیط زندگی و تهدید سلامتی و جان او در این شیوه تولید را نیز آناتومی می­کرد. (در این رابطه می­توان به تحلیل­های عمیق و طولانی او در مورد گزارش­هایی درباره بهداشت عمومی و گزارش­های بازرسان کارخانه­ها، گزارش استثمار کودکان در انگلستان و هم­چنین شرایط طبقه کارگر در انگلستان از فردریش انگلس مراجعه کرد). مارکس در صد و پنجاه سال پیش که کشاورزی هنوز مراحل میانی گسترش سرمایه­داری را در انگلیس می­گذراند، از خرابی محیط زیست و کشاورزی در نتیجه استفاده از مواد شیمیایی که باعث مرگ کودکان می­گردد سخن می­گوید. وی در جلد اول «کاپیتال» به بیش از سه فصل (فصل هشتم، نیمی از فصل سیزدهم و بخش­های بزرگی از فصل بیست و سوم) و هم­چنین فصل سیزدهم جلد دوم و فصل پنجم جلد سوم به مسایل محیط زیست و کار طبقه کارگر می­پردازد.

هدف از اشاره به نوشته­های کارل مارکس در این جا یک چیز است. این که تکامل سرمایه­دارانه جوامع بشری از دیر باز همراه با ویران سازی محیط زیست و کار بوده است. این به هیچ وجه یک حادثه، مجموعه­ای از حوادث جسته و گریخته، یا این که سرمایه­داری گویا در پروسه انکشاف خود در هر کشوری مرتکب اشتباهات و نابسامانی­هایی هم می­گردد نیست. دیرباز بودن مساله، هم­زادی این پدیده را با سرمایه­داری به خوبی نشان می­دهد. اشاره به کتاب «کاپیتال» و نوشته­های مارکس با هدف یادآوری نکته مهم دیگری نیز صورت می­گیرد. او در همان روزها، در متن تلاش خود برای نقد اقتصاد سیاسی بورژوازی و کالبدشکافی رادیکال شیوه تولید و جامعه سرمایه­داری، هر گونه تخریب محیط زیست توسط کارخانه­داران یا فارمداران سرمایه­دار را یک راست به بن­مایه این شیوه تولید یعنی کسب اضافه ارزش هر چه بیش­تر ارجاع می­دهد. موضوعی که بعدها چپ بین­المللی به همان میزان که از نقد مارکسی سرمایه­داری و مبارزه طبقاتی علیه هستی سرمایه فاصله می­گیرد، این نوع نگاه و کندوکاو را نیز به دست فراموشی می­سپارد.

ولی راستی چرا چنین است. چگونه سیستم تولید سرمایه­داری به نحوی ساده این طور محیط زیست را آلوده می­کند، بدون این که به نتایج وحشت­ناک و خانمان برانداز آن، لحظه­ای بیاندیشد؟ ابعاد و اشکال این ویران­گری در طول تاریخ کوتاه سرمایه­داری بسیار تغییر کرده است، ولی این پدیده نه تنها تکرار می­شود، بلکه به عنوان جزء هم­زاد این سیستم عمل­کردی وحشت­ناک­تر می­یابد. هر چه صنعت بزرگ بیش­تر تکامل پیدا می­کند،  فرایند تخریبی آن نیز سریع­تر و گسترده­تر می­گردد. اگر در قرن­های هجدهم و توزدهم، دولت­های اروپایی به عنوان جزء جدایی ناپذیری از فرایند تاریخی توسعه انباشت و گسترش مناسبات کار مزدوری، زمین­های مشاع و عمومی را چوب حراج می­زدند، این زمین­ها را با بهایی ناچیز به مالکین سرمایه می­فروختند، در این راستا هزاران دهقان فقیر را آواره شهرها می­ساختند، این توده وسیع دهقان را در بیغوله­های تنگ و تاریک حاشیه شهرها مجبور به بردگی مزدی و فروش نیروی کار می­کردند یا دنیای مصیبت­های دیگر را بر سرشان آوار می­نمودند، امروز سرمایه در ابعادی بین­المللی با تولید ذرت تغییر ژن داده شده و توسعه روزافزون تغییرات ژنتیک، کل بشریت را در معرض خطری سهمگین قرار می­دهد. میزان  مصرف انرژی در چرخه بازتولید سرمایه جهانی به جایی رسیده است که افزایش ناچیزی بر حرارت کنونی کره زمین، در طول سده جاری، وسیع­ترین مناطق این کره را با خطر موحش خشکی، افزایش توفان­ها و سیلاب­های ناگهانی روبرو ساخته است. ابعاد جنگل­زدایی به چنان سطحی رسیده است که آن چه برای حفظ و بازتولید آن انجام می­شود، در مقابل ویران سازی­ها، مقدار کاملا ناچیزی به شمار می­آید. روزگاری بشر بازیگوش گلوله برفی را از سراشیبی کوه رها کرد، امروز سرمایه به بهمنی عظیم می­ماند که همه چیز را در راه انباشت خود نابود می­کند. انبوه پیش­رفت­های تکنیکی صنعت بزرگ که خود پیش زمینه­ها و ملزومات تولید انبوه، ارتقای بارآوری کار و سیر صعودی بی توقف نرخ اضافه ارزش­هاست، زمینه ساز تخریب هر چه وسیع­تر منابع پایدار تمامی پیش­رفت­هاست. برای پاسخ به پرسش بالا لازم است کمی بر روابط تولیدی جوامع انسانی گذشته مرور کنیم.

زمانی انسان در صنعت روستایی و خانواده پدرسالار دهقانی هر چه تولید می­کرد، خود به مصرف می­رساند. در آن وقت، تمامی این محصولات برای عموم مفید بودند و بین افراد اجتماع تقسیم می­شدند (شیوه این تقسیم که این جا مورد نظر ما نیست، در هر سازمان اجتماعی بسته به تکامل ان تغییر می­کرد). تا این جا هدف تولید اساسا ایجاد محصولات مفید و مورد نیاز زندگی بود و ابعاد محدود تولید، تاثیر مخرب انسان و کار او بر طبیعت را نیز بسیار محدود می­نمود. از این گذشته، بین انسان و طبیعت فاصله­ای نبود؛ زیرا او جزیی از طبیعت اطراف خود را تشکیل می­داد و برای نگه­داری و مراقبت از آن کوشا بود و نابسامانی و خرابی در آن را ضربه­ای مستقیم بر خود می­دید.

با تبدیل محصول به کالا و لاجرم تبدیل انسان به تولید کننده کالا و شروع زمانی که دیگر هدف تولید نه رفع حوایج زندگی، بلکه مبادله و فروش بود، تاثیر مخرب پروسه تولید و کار بر طبیعت نیز اندک اندک گسترش یافت و از کنترل انسان­های تولید کننده خارج گردید. این پروسه ابتدا کُند بود، اما هر چه زمان گذشت، شتاب، وسعت و دامنه آن افزون­تر گردید. در جوامع خودکفا و تولید برای رفع احتیاج، انسان همواره هدف تولید بود، اما از ان زمان که تولید کالا یعنی تولید برای فروش آغاز گردید، نفس تولید کالا و انباشت ثروت و سود تبدیل به هدف شد. نتیجه این که در تولید طبیعی، آن جا که انسان برای مصارف روزمره­اش تولید می­کرد یک وحدت اصلی بین او و طبیعت وجود داشت. در حقیقت انسان به طبیعت وابسته بود و این حتی شامل آ­ها که مالک زمین و یا ابزاری بودند نیز می­گردید. تولید کننده اعم از آن که بر روی زمین کار می­کرد یا کسی که ابزار و وسایل کارش را در مالکیت خود داشت، هر دو در ارتباط تنگاتنگ با طبیعت کار و زندگی می­کردند و آن را از هستی خود جدا نمی­دانستند، به همین دلیل تولید و تجدیدتولید احتیاج به مراقبت از زمین و منابع و دخایر آن داشت.

پس از این است که پا در دنیای سرمایه­داری می­گذاریم، هنگامی که پول به سرمایه تبدیل می­شود و کارگران آزاد یا توده وسیع خلع ید شده را به کار وا می­دارد. سرمایه­دار صاحب مواد خام، ماشین آلات و تاسیسات است. کارگر جز نیروی کار خود برای فروش چیز دیگری ندارد. او نیروی کار خویش را در ازای  وسایل معیشت با سرمایه­دار مبادله می­کند. کارگر از شرایط عینی تولید جدا می­شود و هیچ دخالتی در آن چه باید تولید شود، مقدار تولید یا چگونگی آن ندارد. تمامی این شرایط را سرمایه تعیین می­کند. نتیجه این وضع یا ساقط شدن کارگر از دخالت در پروسه کار و  برنامه­ریزی کار و تولید، بیگانگی وی با کار خویش است. بیگانگی یعنی از دست رفتن شرایط تاثیرگذاری و دخالت در آن چه روی می­دهد و آن جا که کارگر از محصول کارش جدا می­گردد، دخالت آزاد وی در فرایند رخ­دادها نیز قطع می­شود. خصلت کالایی محصول کار و این که این محصول به دیگران یعنی سرمایه دار تعلق دارد، اصل و ریشه جهان بیگانه شده کارگر را می­سازد. این جهان بیگانه و در عین حال عینی که ساخته کارگران است، به تمام و کمال دارایی دیگران می­گردد و او هیچ سهمی در آن ندارد. این به خصوص با توسعه روزافزون تقسیم کار و ماشینی شدن تولید که هر لحظه موجودیت کارگر را تهدید می­کند و احتیاج هر چه کم­تر به او را گوشزد می­نماید، تشدید و لحظه به لحظه عمیق­تر می­گردد. تقسیم کار، کارگر را به مهره­ای قابل تعویض، موجودی که هر گونه ابتکار و نوآوری از او سلب شده است تبدل می­نماید. با رشد انباشت سرمایه، هر چه کارگر بیش­تر اشیا تولید می­کند بیش­تر تحت نفوذ محصول کار خود یعنی سرمایه قرار می­گیرد. پدیده بیگانگی از روند کار، ابزار آن و محصولات­اش فقط به همین حد، محدود نمی­ماند. انسانی که با ابزارش، با قطعه زمینی که رویش کار می­کرد و مایحتاج زندگی خود را فراهم می­ساخت و بدین سان با طبیعت همراه و همگن بود، اکنون با این طبیعت بیگانه است. کارگر مزدی نه تنها هیچ تسلطی بر محصول کار خود ندارد، که در مقابل آن، در برابر کار مرده خود، یعنی سرمایه نقش موجودی از همه لحاظ مقهور، بدون قدرت دخالت و فاقد هر نوع توان اعمال اراده را بازی می­نماید. این نیز گفتنی است که سرمایه این بلا را به شکلی دیگر بر سر مالک خود یعنی سرمایه­دار نیز در می­آورد. ظاهر ماجرا این است که  صاحب سرمایه تصمیم می­گیرد، اما واقعیت چیز دیگری است. او خود نیز در همه وجوه هستی­اش، موجودی از خودبیگانه و اسیر نیازهای ارزش افزایی سرمایه است. به بیان دیگر، سرمایه­دار نیز بنده سرمایه است. سرمایه تشخص یافته است. باید با هر چه انسانی است بیگانه باشد تا سرمایه­دار بماند. باید نظم بازتولید سرمایه را، پروسه ارزش افزایی سرمایه را، فرایند ساقط کردن کارگر از دخالت در کارش را، قتل عام هر تلاش کارگر برای هر میزان دست­یابی او به حاصل کار خویش را و تمامی درندگی­ها و جنایات و جنگ افروزی­ها و فاجعه آفرینی­های ضد بشری دیگر را که نیاز چرخه انباشت و سودآوری سرمایه است، برنامه­ریزی کند. باید این نیازها و برنامه­ریزی آن­ها را فکر و فرهنگ و اعتقاد و اخلاق مسلط بر جامعه گرداند. طبقه سرمایه­دار مانند تمامی طبقات حاکم گذشته هیچ گاه وانمود نمی­کند که تنها منافع اوست که باید صدر منافع جامعه قرار گیرد، بلکه با زیرکی یک طبقه حاکم منافع خودرا به مثابه منافع کُل جامعه می­نماید و در این راه از تمامی وسایل از پارلمان تا وسایل ارتباط جمعی سود می­جوید تا این را به گوش طبقه کارگر فرو کند که هر آن چه او فکر و عمل می­کند، در راه منافع عمومی جامعه است.

تا این جا به از خودبیگانگی انسان و بیگانه شدن او با طبیعت گفتیم و توضیح دادیم که سرمایه فعال مایشاء است. با گسترش سرمایه صنعتی، انباشت سرمایه ثابت نظیر ماشین الات، ادوات کمکی وتاسیسات از ضروریات شد و این به دنبال خود احتیاج بیش­تر به مواد اولیه و کمکی را اجتناب ناپذیر کرد. این دور تمامی نداشت و ندارد. به این معنا که هر چه سرمایه­داری گسترش می­یابد، اعم از این که حوزه­های جدیدی کشف کند، یا در همان قلمروهای تولیدی پیشین به توسعه انباشت پردازد، نیاز سرمایه به مواد خام کشاورزی و دامی و مواد معدنی و شیمیایی و مانند این­ها، افزایش می­یابد. بارآوری کار از طریق تکامل ماشین آلات و فرایند تقسیم کار چه در سطح تولیدی و چه اجتماعی باعث کاهش نسبی نیروی کار می­گردد. اما ارزشی که در سرمایه ثابت وجود دارد، خود به خود کاری انجام نمی­دهد جز این که به وسیله نیروی کار به فرآورده منتقل می­شود. در این فرایند، کارگر بخشی از زمان کار خود را به صورت دستمزد و هزینه بازتولید نیروی کار دریافت می­کند، ولی این تنها بخش بسیار ناچیزی از کار روزانه اوست که پرداخت می­شود؛ بخش دیگرش که پیوسته به طور نسبی با افزایش بهره­وری کار افزایش می­یابد، همواره بدون پرداخت به صورت کار اضافی در می­آید و به ارزش اضافی و سود کارفرمایان بدل می­گردد. این نیز گفتنی است که با افزایش بهره­وری کار نیاز به نیروی کار، به صورت نسبی مدام کاهش می­یابد. هم­زمان پیش­رفت تکنیک به طور نسبی کاهش ارزش ماشین آلات را به دنبال می­آورد؛ زیرا اول: تولید ماشین آلات جدید ارزان­تر تمام می­شوند و دوم: ماشین­های قدیمی با سرعت بیش­تری به وسیله نوع جدید کنار زده می­شوند. بدین ترتیب کاهش ارزش ماشین آلات باعث انتقال نسبی هر چه کم­تری از ارزش آن­ها به کالا می­گردد. نکته قابل توجه آن است که در این فرایند، ارزش مواد خام مستمرا افزایش می­یابد و از همین روست که عطش سرمایه به ارزان سازی بهای مواد خام، روزافزون و هیستریک می­شود.

پیش­رفت تکنولوژی تولید و بالا رفتن بهره­وری کار و توسعه مستمر سرمایه­داری، افزایش مصرف مواد خام و کمکی را به دنبال می­آورد. در همین راستاست که چاره­جویی برای ارزان سازی هر چه بیش­تر این مواد و مصالح به عنوان پیش شرط­های ضروری افزایش اضافه ارزش­ها، دستور کار سرمایه و سرمایه­داران می­گردد. یکی از ساز و کارهای سرمایه­داران برای تحقق این هدف، صرفه جویی در کاربرد این مواد است. از این طریق می­توان هزینه­های تولید را هر چه بیش­تر کاهش داد و سودها را بالا برد. کاربرد مجدد مواد ریخت و پاش شده پروسه تولید یکی از اشکال این صرفه جویی­ها است. در این رابطه می­توان از استفاده مجدد از کالاهای مصرف شده نیز نام برد. تمامی این­ها فقط در رابطه با کاهش هزینه­های تولید و در آخر افزایش نرخ سود قابل فهم است وگرنه، در هیچ یک از دوره­های پیشین تاریخ، هیچ طبقه حاکمی را نمی­توان سراغ کرد که این چنین بی رحمانه به غارت زمین و ذخایر آن پرداخته باشد. اینان آن چنان به تاراج منابع طبیعی مشغولند که گویا این منابع هیچ تمامی ندارد. فقط کافی است به سخنان مدیر اقتصادی سازمان انرژی کشورهای « او.ای.سی.دی.»(1) یعنی ای. ای. ا.(2) دکتر بیرول(3) اشاره نمود. وی می­نویسد دنیا تا سال 2030 به چهار مخزن نفت نظیر عربستان صعودی احتیاج دارد. وی سپس در نوامبر 2013 در کنفرانسی در استکهلم موضوع افزایش نیاز به نفت بیش­تر را به این صورت فرموله می­کند که دنیا تا سال 2030 احتیاج به دو مخزن نفت از  تمامی مخازن نفتی خاورمیانه دارد!  درست است که این اقتصاددان تحت تاثیر نفوذ شدید سرمایه­داران عمل­گرا از نیازهای سرمایه به انرژی سخن می­گوید، اما مشاهده می­کنیم که او تا چه حد پریشان­گو و تناقض­باف است. فراموش نشود که او اقتصاددانی عامی نیست، مبلغ پیش پا افتاده سرمایه­داری هم نمی­باشد، هم­سان سرمایه­داران و همه افراد طبقه­اش در حوزه پاسخ به نیازهای ارزش افزایی و سودجویی سرمایه بسیار هم عمل­گرا است و اهل آرمان خواهی و رمانتیک پردازی نیست. تمامی هم و غم وی برنامه­ریزی رفع نیازهای این سیستم است. منظورم این است که در محاسبات اقتصاددانانی نظیر او، تخمین­های نسبتا دقیق لازم برای شناخت مقدار نفت و گاز ذخیره دنیا وجود دارد.

میزان گاز تخمینی موجود در لایه­های اسلیت سنگی زیر زمین (حدود دو و نیم تا سه کیلومتر زیر زمین) در آمریکا بیش از تمامی ذخایر نفتی عربستان صعودی است. تکنیک استخراجی ان هم اکنون وجود دارد و میزان تولید آن در حال افزایش است. برای این برنامه­ریزان هیچ اهمیتی ندارد که آب­های زیرزمینی و حتی در آینده آب­های سطحی منطقه استخراجی آلوده می­شود. آب­هایی که اکنون توده­های کارگر این نواحی از مصرف آن خودداری می­کنند (این نکته کاملا روشن است که سرمایه­داران منطقه استخراجی هم اکنون محل را یا ترک کرده­اند و یا وسایل کافی برای مراقبت­های لازم را تهیه نموده­اند). هم­چنین برای جماعت سرمایه­داران و نمایندگان فکری آن­ها هیچ مهم نیست که گاز متان موجود در حباب­های داخل یخ­های قطبی و در یخچال­های روی زمین بیش از ده برابر تمامی ذخایر نفتی جهان تخمین زده می­شود و تکنیک استخراج آن به خصوص در آمریکا و کانادا و روسیه در حال تکمیل شدن است. حال از قیر شنی(4) صحبتی نمی­کنیم که در بسیاری خاک­های کناره رودها و دریاچه­های دنیا وجود دارد. بیش­ترین آن در حال حاضر در کانادا و ونزوئلا کشف شده است. تکنیک بهره­برداری ان هم اکنون وجود دارد و در کانادا همین حالا (از سال 2007) تولید آن آغاز شده است. ولی این فرایند با خود چهار برابر تولید گازهای گل­خانه­ای(5) در هر بشکه تولید شده نفت معمولی را همراه دارد. و این تازه آغاز کار است، زیرا مصرف چنین نفتی با خود بین ده تا چهل و پنج درصد بیش­تر از نفت معمولی گاز گل­خانه­ای به دنبال می­آورد. میزان این ذخایر به اندازه تمامی ذخایر باقی­مانده نفت جهان تخمین زده می­شود. فقط یکی از این ذخایر در کانادا ظرفیتی در حدود دو هزار ترلیون بشکه نفت دارد یعنی خود به تنهایی می­تواند پنجاه سال نفت جهان را تامین کند. این مخازن همراه با مخازن گاز موجود در لایه­های سلیت زیر زمین می­تواند احتیاج چند صد ساله جهان به انرژی و مواد خام را به پوشاند. حال برای تولید کنندگان و سرمایه­داران صنعتی مصرف کننده نفت شنی اهمیتی ندارد که اغلب این منابع در مناطق جنگل­های بارانی دریاچه­ها و رودخانه­ها قرار دارد. شرکت نفتی نروژ در تخمین خود از ویران­سازی­های محیطی و طبیعی این نوع نفت (قیر شنی) نسبت به تولید  ومصرف نفت معمولی خود از رقمی بیش از هشت برابر صحبت می­کند. اشاره به این نکته در این جا ضروری است که این تخمین­ها ممکن است با هدف جلب سرمایه­گذاری کمی با غلو همراه باشد. چنان که هم اکنون در رسانه­های اینترنتی، سایت­هایی در جهت افشای غلو بودن این تخمین­ها ایجاد شده است، ولی این­ها نیز هیچ عددی و یا تخمینی در مقابل ارائه نمی­دهند و در انتقاد خود منابعی ذکر نمی­کنند.

امروزه تقریبا در تمامی جوامع سرمایه­داری، موضوع مبارزه با تخریب محیط زیست و طبیعت، بازار مکاره­ای شده است که در آن طیف وسیع احزاب بورژوایی از راست تا چپ دست به کار فروش کالاهای تقلبی خویش به کارگران هستند. در مورد دروغ پردازی­های فاش و عریان احزاب راست و رسمی سرمایه نیاز به توضیح چندانی نیست. جماعت چپ­نمای این طیف نیز که احزاب سبز نامیده می­شوند، به هیچ وجه مخالفان واقعی آلودگی یا ویران­سازی محیط زیست نمی­باشند. به این دلیل روشن که آن­ها از نظام سرمایه­داری یعنی بانی و باعث همه اشکال تخریب محیط زندگی بشر دفاع می­کنند. نمی­توان هم سنگردار بقای سرمایه بود و هم پرچم پیکار با آلودگی محیط زیست به دوش کشید!! این احزاب اگر هم از دست­کاری و بهبود این یا آن گوشه پروسه آلوده سازی و نابودسازی طبیعت سخن می­رانند، این کار را در متن دفاع کامل از سرمایه­داری انجام می­دهند. دست به بزرگ­ترین عوام­فریبی­ها می­زنند؛ زیرا می­خواهند به کارگران القاء کنند که گویا بقای این نظام با تخریب مستمر و فزاینده محیط زندگی بشر در تضاد نیست!! اینان که ادعا می­کنند و چنین می­نمایانند که که بسیار آگاه، ریشه­ای، با برنامه و منسجم به مسایل زیست محیطی جامعه نظر می­اندازند و این موضوع مهم حیاتی را با دیدگاهی اومانیستی می­کاوند!، اما در عمل سوای رنگ و لعاب زدن به لاشه پوسیده سرمایه­داری و پیرایش این نظام منحط ضد انسانی هیچ کار دیگری انجام نمی­دهند. احزاب ارتجاعی یاد شده و همه شرکای نئولیبرال آن­ها از بهسازی محیط زیست حرف می­زنند تا از این طریق هر اعتراض و مبارزه توده­های کارگر علیه بنیان­های واقعی آلودگی و تخریب فضای زندگی بشر را به کج­راه کشانند. تا فریاد خشم میلیون­ها کارگر را که ضمن مبارزه علیه استثمار جنایت­کارانه و بی مرز خویش توسط تراست­های صنعتی و مالی و دولت­های سرمایه­داری با آلوده سازی محیط زیست توسط این شرکت­ها و دولت­ها نیز می­جنگند در گلو خفه شود. کارگران در هر گوشه دنیا از بنگلادش و هند گرفته تا آمریکای لاتین هر روز شاهد تهاجم سرمایه در جنگل زدایی، غارت معادن، استفاده لجام گسیخته از مواد شیمیایی مضر در تولیدات کشاورزی، تهیه لباس، مواد غذایی و خلاصه همه وجوه زندگی خویش هستند. سرمایه در پروسه بازتولید و خودگستری و هر چه کهکشانی­تر نمودن حوزه سودافزایی خود بدون کوچک­ترین اهمیتی به محدودیت­های طبیعی، مدام مرزهای جدیدی برای انباشت می­گشاید، هر مانعی بر سر این راه را نابود می­کند، برای رسیدن به اضافه ارزش­های کوه آساتر از ویران­سازی هیچ چیز اباء نمی­نماید و در این گذر با فراغ بال تا قربانی سازی آن چه که شروط، امکانات و مایحتاج حتمی ادامه حیات انسان است پیش می­تازد. احزاب موسوم به محیط زیست که نمایندگانشان به وفور در مجامع بین­المللی تغییرات آب و هوایی(6) شرکت دارند، همانند احزاب دیگر نئولیبرال و سوسیال دموکرات سرمایه­داری با هدف ماندگارسازی نظام بردگی مزدی سپر محافظ این نظام در مقابل نفرت و انزجار توده­های کارگر جهان علیه تخریب طبیعت و محیط زیست هستند. رویکرد سطحی آمیخته با سردر گمی، بی دانشی و بی افقی این احزاب صرفا آویختگی اندرونی آن­ها به ملزومات بقای سرمایه­داری را حکایت می­کند. راهبردها و موعظه­های آن­ها برای جلوگیری از تخریب فزاینده محیط زیست نیز به عینه همین آویختگی­های ارتجاعی را بانگ می­زند. بورژوازی در دوربردترین پروازهای فکری خود باز هم اسیر جهالت محض است؛ زیرا که رسالت پاس­داری از یک نظام ارتجاعی بشرستیز را به دوش می­کشد، بن­مایه تفکرش را از این جا می­گیرد و مسیر شناخت­اش را ساز و کار جاودانگی سرمایه مین­گذاری می­نماید. احزاب موسوم به محیط زیست به همین دلیل در به اصطلاح ریشه­یابی خود از علل و موجبات فاجعه زیست محیطی سر به ناکجاآبادهایی از قبیل مصرف افراطی، زیادی جمعیت و مانند این­ها بیرون می­آورند. اینان گاه دون کیشوت وار، به صورت بسیار گمراه کننده­ای حتی عباراتی مانند کنترل سرمایه را نیز زینت بخش لفظ بافی­های خود می­سازند. به طور مثال، مطابق آخرین گزارشی که در آوریل 2014 در برلین منتشر نموده­اند، توصیه می­کنند که برای حفظ حداکثر افزایش درجه حرارت زمین به میزان دو درجه تا سال 2050، باید رشد اقتصادی دنیا را محدود یا متوقف ساخت و ادامه این رشد را به آینده­ای مناسب موکول کرد!! اینان قادر به درک این واقعیت عریان نیستند که سرمایه است که تمامی هست و نیست بشر را کنترل می­کند و تا سرمایه­داری هست، قرار نیست رشد آن توسط صاحبان سرمایه یا دولت­ها کنترل گردد. نویسندگان گزارش چند صفحه بعدتر از میزان رشد گازهای گل­خانه­ای در فاصله سال­های 1970 تا 2010 صحبت می­کنند. جالب این جاست که در این  دوره، سرمایه­داری دچار بحران­های اقتصادی کم و بیش طولانی بوده است. افزایش مصرف کثیف­ترین کالاهای انرژی­زا در همین دوره روی داده است. حادثه­ای که اولا معضل محیط زیست را شدیدا بحرانی­تر ساخته است و ثانیا پدیده­ای از سر اتفاق نبوده است. چرا؟ پاسخ­اش روشن است. این طبیعت تولید سرمایه­داری است که صرفه­جویی و کاهش هزینه­های تولیدی در مواقع بحران به ضرورت عاجل چالش بحران بدل می­گردد و سرمایه­داران برای اجرای پروژه­های متناظر با تحقق این هدف به هر جنایتی دست می­زنند. همین امر نشان می­دهد که لفظ بازی احزاب محیط زیست پیرامون کنترل سرمایه توسط سرمایه­داران و دولت­های آن­ها تا چه اندازه عوام­فریبانه و شیادانه است. در این گذر بد نیست سخنی از مارکس را به خاطر آوریم. او در «گروندریسه» می­گوید: «سرمایه هیچ محدودیتی برای خود قایل نیست، می­خواهد تمامی سدها را شکسته و در ماورای آن­ها قرار گیرد. هر مرزی برای سرمایه مانعی است که باید از سر راه برداشته شود  و چنین نیز باید باشد. به دلیل این که اگر چنین نباشد، این دیگر سرمایه نیست.»(نقل به مضمون)

عوامل دیگر آلودگی محیط زیست از منظر قطع­نامه کنفرانس افزایش جمعیت و مصرف افراطی است. این هر دو از مکانیسم­های تبعی روند تولید سرمایه­داری هستند و مادام که این نظام پابرجاست، توسط سرمایه تنظیم و تعیین تکلیف می­گردند. افزایش جمعیت اهرم ضروری وجود ارتش ذخیره کار است و سرمایه به این ارتش نیاز دارد تا به یمن آن حداکثر فشار را بر نیروی کار شاغل وارد سازد و بهای نیروی کار طبقه کارگر را به حداقل ممکن تقلیل دهد. مصرف کالاهای تولید شده نیز شریان حیات سرمایه است. آن چه تولید شده است، حاوی کوه عظیم کار اضافی توده­های کارگر است و سرمایه برای حصول این اضافه ارزش­ها باید کالاهای تولیدی خود را به فروش رساند. سخن از کنترل سرمایه در شرایط استیلای سرمایه­داری به همان اندازه مبتذل و بی معنی است که عده­ای جنجال راه اندازند که سرمایه باید باشد، اما کارگر را استثمار نکند!! ترهاتی که فقط مشتی دون کیشوت فریب­کار می­توانند بر زبان رانند تا از این طریق توده­های کارگر دنیا را بفریبند و با فریب هر چه بیش­تر کارگران مراتب خدمت­گزاری خویش به آستان سرمایه و تلاش خود برای ماندگاری بردگی مزدی را تکمیل نمایند.

آن چه ما کارگران در مقابل این یاوه­ها می­گوییم و به آن پای بندیم، فعالیت آگاهانه همه جا گستر برای سازمان­یابی جنبش آگاه، شورایی و نیرومند توده­های کارگر علیه سرمایه است. جنبشی که قدرت پیکار طبقه ما را در مقابل نظام سرمایه­داری به صف کند و علیه این نظام اعمال نماید. تنها چنین جنبشی است که می­واند در هر گام به میزان توان خود طبقه سرمایه­دار و دولت­اش را در همه زمینه­ها و از جمله در حوزه آلوده­سازی محیط زیست مجبور به تحمل عقب نشینی­های هر چه افزون­تر سازد و در همان حال نیرومندتر و آگاه­تر و استوارتر راه نابودی نهایی سرمایه­داری و استقرار جامعه­ای نوین را بپیماید. جامعه­ای که در آن انسان­ها پیرامون چه تولید شود، به چه میزان و چگونه این تولید انجام گیرد، تصمیم گیرند. در چنین جامعه­ای همه چیز از جمله چگونگی استفاده از طبیعت تحت اراده آگاه، جمعی و شورایی همه انسان­ها و در خدمت رفع نیازهای واقعی زندگی آن­ها خواهد بود.

نکات بالا مقدمه­ای است بر سلسله مباحثی که در آینده در رابطه با محیط کار، زیست و طبیعت خواهد آمد. ما به هیچ وجه معتقد نیستیم که تخریب محیط زیست توسط سرمایه امری موقتی و کوتاه مدت است. وجود این پدیده از سر اتفاق نیست، سرمایه در کنار تمامی مصیبت­ها، جنایات و فاجعه­هایی که تاریخا بر بشریت تحمیل کرده است و می­کند، به طور قطع هر روز بیش از روز پیش طبیعت و فضای زندگی وی را نیز تخریب و آلوده و غیرقابل زیست خواهد ساخت. این کار نیاز روند ارزش افزایی و بازتولید سرمایه است. هر روز که می­گذرد، تناقضات اندرونی لاینحل سرمایه سرکش­تر خواهد شد، بحران­ها کوبنده­تر و طوفانی­تر خواهد گردید و هم­زمان هجوم سرمایه برای ویران­سازی گسترده­تر محیط زیست هارتر و شتاب­ناک تر خواهد بود. ما کارگران در سراسر جهان هیچ چاره­ای نداریم جر این که علیه سرمایه، در همه عرصه­های حیات اجتماعی از جمله در حوزه محیط زیست، بجنگیم. افشای عوام­فریبی­های احزاب چپ­نمای مدعی دفاع از محیط زیست یا پژوهش­گران سرمایه­مدار نیز جزیی از پروسه همین پیکار است. مبارزه آگاهانه طبقاتی با نگاهی مارکسی علیه سرمایه در حوزه محیط زیست باید به سنگری از سنگرهای پیوسته ضد سرمایه­داری ما گردد.

* * *

[1]OECD; Organization for Economic Co-operation and Development
[2]IEA; International Energi Agency
[3] Doctor Fatih Birol
[4]Oil Sands
[5]Green House Gas (GHG)
[6]IPCC (Intergovernmental Panel on Climate Change)

اصل متن به فرمات پی دی اف

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: