مبارزه طبقاتى در خلال دهه ۱۹۳۰ در اتحاد جماهير شوروى بخش ١٧

مبارزه طبقاتى در خلال دهه ۱۹۳۰ در اتحاد جماهير شوروى بخش ١٧
پاکسازيها و محاکمات سياسى در حزب کمونيست
نويسنده: ماريو سوزا
مترجم: پيام پرتوى
کانکوست و دادگاه خيانت
از روى علاقه پى بردن به واکنش سرمايه داران در مقابل مسائل مطرح شده در دادگاه خيانت فوريه ١٩٣٧ ميتواند جالب باشد.
به روال معمول “ترور بزرگ” نوشته جاسوس پليس کتاب مرجع سرمايه داران است. باصطلاح نويسندگان ديگر سوئدى و خارجى که در اين باب صحبت ميکنند فقط نوچه هاى کانکوست بشمار ميروند. در اينجا امکان بررسى کليه اکاذيب کانکوست در مورد دادگاه وجود ندارد. ما خود را با توضيحات او در مورد دادگاه پياتاکوف خشنود ميسازيم.
او مينويسد: “اشاره به قربانى شدن پياتاکوف شايد روشنترين انگيزه استالين باشد. او يقينا از اعضاى اپوزيسيون و يکى از مهمترين آنها بود· اما او در سال ١٩٢٨ ازاپوزيسيون جدا و از آن پس کاملا وفادار و ثابت قدم باقى مانده بود—— پس چه مدرکى بر عليه او وجود داشت؟ او در دهه ١٩٢۰ يکى از منتقدان سرسخت استالين بود. او بدست گيرى قدرت توسط استالين را بعنوان يک بد اقبالى پذيرفته بود. او بيش از هر چيز هنوز – بدون در نظر گرفتن جاه طلبى شخصيش – يک رهبر بالقوه بشمار ميامد.”٥٨
ما در گذشته و در اسناد مربوط به دادگاه در مورد “وفادارى خلل ناپذير” پياتاکوف خوانده ايم. اما ادعاى کانکوست ٬ پياتاکوف “هنوز” ميتوانست “يک رهبر بالقوه باشد”٬ با حقيقت ارتباطى ندارد. مخالفان در آنزمان از مدتها قبل از نظر سياسى شکست خورده بودند و نفوذى در سياست اتحاد جماهير شوروى نداشتند.
براى مثال سفير سوئد در مسکو٬ اريک جيلنزتيرنا اينچنين ميانديشيد· او در ٢٨ ژانويه ١٩٣٧ در نامه اى به وزارت امور خارجه نظرات خود را در مورد دادگاه پياتاکوف – رادک نوشت. او ميگويد “از هيچ اپوزيسيون سياسى٬ که به معناى واقعى کلمه حکومت حاکمان را مورد تهديد قرار دهد٬ نميتوان صحبتى بميان آورد.”٥٩
بر اساس اظهارات کانکوست دادگاه خيانت فقط وسيله اى براى استالين جهت از ميان برداشتن تعداد ديگرى از رقباى بالقوه خود٬ البته براى اينکه به تنهايى حکومت کند! براى آنهايى که با شهادت پياتاکوف در دادگاه عمومى آشنايى دارند متن کانکوست ياوه هايى بيش نيستند.
کتاب ليتل پيج نيز٬ ١٩٣٩ ٬ اکاذيب کانکوست را نقش بر آب و پياتاکوف را بعنوان دزد و خرابکار افشاء مينمايد. اما اين افسانه هاى کانکوست هستند که در رسانه هاى خبرى منتشر ميشوند و انسانهاى غير آماده را تحت تاثير قرار ميدهند٬ چنين افسانه هايى هستند که طبقات حاکمه با آنها مغز توده ها را شتشو ميدهند.
در ميان مـحافل طبقات حاکمه براى شرح ماجرا از زبان ديگرى استفاده شد و ميشود· اجازه بدهيد به سندى محرمانه از جانب سفير سوئد در مسکو٬ اريک جيلنزتى ارنا٬ به وزارت امور خارجه در استکهلم نگاهى کنيم.
سفير جيلنزتيرنا در مورد دادگاه پياتاکوف
“نمايندگى سياسى سوئد”
نقطه نظراتى بر اعترافات در دادگاه اخير ترتسکيستى· (٦ صفحه)
مسکو ٣ فوريه ١٩٣٧ محرمانه” (ص ٣:)
“وضعيت متهمان نيز حيرت انگيز بود٬ چرا که آنها با چند مورد استثناء٬ عليرغم مدت زمان طولانى در زندان و فشارهاى روحى – و يقينا در بسيارى از موارد حتى شکنجه هاى بدنى٬ چندان شکسته يا افسرده به نظر نمى آمدند. برعکس هوشيار و سرحال بودند٬ برخى از آنان حتى لبخندى هم بر لب داشتند.”
(ص ٤:)
“يافتن يک توضيح روانى خشنود کننده در مورد رفتار متهمان و شور و شوق آنها در ارائه بهترين تعامل با دادستان دشوار است. همانطور که ناظران در دادگاههاى مشابه قبلى در مورد حدسيات مختلف گمانه زنى نموده اند.
همانطور که ميدانيم فرضيه هايى نيز مطرح شده اند٬ اينکه در مورد متهمان از نوعى داروى پزشکى٬ مخدر و يا هيپنوتيزم٬ استفاده شده – فرضيه اى که براى آن مدرکى وجود ندارد٬ به همين دليل تا اطلاع ثانوى بايد بر روى آن حساب نکرد.
توضيح اساسى پذيرفته شده معمولى اين است که براى دستگير شده گان اميد به نجات زندگى خود٬ يا دستکم عضوى از ميان اعضاى خانواده شان٬ تعيين کننده بود٬ چرا که آنها در مقابل دادستان بطرزى بسيار غير عادى سست اراده بودند٬ و بنابراين شور و شوق اعتراف٬ بايد به يک مشخصه خالص صيانت نسبت داده شود.
من به سهم خودم به واقعى بودن اين توضيح اطمينان چندانى ندارم. تجربيات گرفته شده از زينويف و ديگر دادگاههاى مشابه آن بايد اينچنين درس عبرتى را به من داده باشند٬ که حتى ديوانه وار ترين حس خود مقصر دانستن و اتهامات عليه شريک جرم٬ براى متقاعد نمودن دادگاه جهت صدور احکامى ملايمتر کفايت نمايد·
علاوه بر اين بنظر نمى آمد که بسيارى از آن متهمان در زمان تحويل اعترافات خود براى دادگاه و حاکمان از حربه چاپلوسى بهره بردارى نموده باشند. ضمنا تمام رفتار شخصى آنها٬ بطوريکه من تلاش کردم به آن اشاره کنم٬ با اين فرصيه در تضاد بود.
بطور خلاصه٬ اين به صرفه نيست که به بطن اين اعترافات رفته و در جهت درک رمز و راز آن تلاش نماييم· اين هست و بايد معمايى غير قابل حل نيز باقى بماند. اريک جيلنزتيرنا.٦۰
۱۹۹۹ آرچ گتى و ۱۹۳۷ جيلنزتيرنا
بر اساس اظهارات سفير جيلنزتيرنا متهمان در دادگاه پياتاکوف٬ هنگام بازجويى و پس از اعتراف به جراٸمشان “هوشيار و سرحال بودند٬ برخى از آنان حتى لبخندى هم بر لب داشتند”. متهمان در ضمن آزادانه صحبت و به جرائم خود اعتراف نمودند٬ امرى که براى سفير يک “معماى روانى حل نشدنى” بود.
اينکه متهمان واقعا گناهکار بودند و در مقابل مدارک غير قابل انکار دادستان به جرائم خويش اعتراف نمودند٬ جيلنزتيرنا را هرگز متقاعد ننمود. تقريبا همه بوژوازى و روزنامه نگارانشان٬ با چند مورد استثناء٬ آنزمان مانند حال٬ کاملا از اعترافات متهمان سر در گم شده اند.
زمانيکه طى سالها اين مسئله٬ مسئله روز بود٬ براى مثال در جريان تحقيقات يا انتشار کتابها٬ براى توجيه جرائمى که متهمان در حقيقت مرتکب آن شده بودند تئوريهاى جديدى ساخته شدند.
آخرين مجموعه از اين دست تئوريهاى بى همتا و کاملا تدريجى٬ که بدون هيح پايه و اساسى و تنها بر اساس تصورات نويسنده بنا شده است در کتاب اخير آرچ گتى٬ راه ترور٬ استالين و خودکشى بلشويکها ۱۹۳۲-۱۹۳۹ در دسترس قرار دارد·
استاد گتى که يکى از معدود محققان جدى سرمايه دارى در زمينه تاريخ اتحاد جماهير شوروى بشمار ميرود٬ در مورد اعترافات متهمان در دادگاههاى سياسى چيزى نفهميده است· او قادر به پذيرش اين حقيقت نيست که متهمان گناهکار بودند.
چنين مواضعى مناسب حال محافل دانشگاهى است٬ محافلى که گتى متعلق به آنست و در آن مواضع عداوت جويانه و نگرشى متعصبانه به اتحاد جماهير شوروى و تقديس از ترتسکى کاملا حکفرماست· او در نتيجه از اعترافات متهمان در جهت توضيح تئوريهاى خويش بهره بردارى مينمايد. اين مورديست که او آنرا “مراسم اعتراف” مينامد.٦١
براى گتى اين اعترافات تنها بخشى از مراسمى بود که اساس روابط را در حزب بلشويک٬ پس از لنين٬ تشکيل ميداد٬ تشريفاتى برنامه ريزى شده بر اين اساس که کليه اعضاء خود را تسليم مقامات حزب مينمودند و به جرائم خود زمانيکه از آنان مطالبه ميشد اعتراف ميکردند٬ حتى زمانيکه بيگناه بودند.
بر اساس اظهارات او بيگناهان در مورد خودشان دروغ ميگفتند و اجازه ميدادند که در مقابل ديگر رفقاى خود٬ کليه مردم زحمتکش اتحاد جماهير شوروى و همه جهان و براى هميشه بى آبرو و در ضمن اجازه ميدادند که بخاطر اتحاد حزب و گذاشتن احترام به سيستم اجرايى به مرگ محکوم و تيرباران بشوند!
و آنکسانى که خود را در مراسم اعتراف گتى پيدا نميکردند و از اعتراف به جرمى که مرتکب نشده بودند امتناع ميورزيدند با اينحال به مرگ محکوم ميشدند! اين اگر بدور از ذهن نباشد دست کم مصقره است.
البته وجود افراد گيجى که اينگونه بيانديشند امکانپذير است٬ اما پذيرش اينکه کليه متهمان خود را عليرغم بيگناه بودن گناهکار اعلام نمايند تنها از جانب محققى گيج و منگ امکانپذير است. او در آنزمان بدنبال کشف حقيقت نيست٬ بلکه بسادگى خواهان حقيقى جلوه دادن تٸوريهاى خويش است·
پشت هم اندازيها و افکار احمقانه گتى
در ادامه بايد تاييد نمود که اغلب متهمان در دادگاههاى مسکو کارمندان سابق حزب کمونيست بودند٬ افرادى در مقامات اجرايى حزبى٬ دولتى.
اگر گناه و يا جرمى رخ نداده بود چرا بايد بخشى از مقامت دولتى به بخش ديگرى حمله ميکردند؟ گتى در کتاب “جاده ترور”٬ عليرغم صدها صفحه خسته کننده از مدارک و تئوريهاى پيشرفته٬ جايى که تاريخ در آن به همه نوع افکار احمقانه و پشت هم اندازيها در هم ريخته مبدل ميشود٬ قادر به اراٸه پاسخى به اين سوال نيست.
آنچيزى که در پايان برجسته ميشود – مانند هميشه – اينست که با اينحال در همه جا استالين مقصر بود٬ او با عطش قدرت خود باعث و بانى همه چيز بود و بمنظور از دست ندادن کنترل بر روى سيستم سياسى از وحشت ضربه ميزد.
و گتى تا بدان جا پيش ميرود که در آخرين عبارات کتاب خود مينويسد٬ در اتحاد جماهير شوروى “اساسا انقلاب کارگرى وجود نداشت” و اينکه “مقامات دولتى از سوسياليسم جان سالم بدر برده و کشور را به ارث برده بودند” و “نه تنها نخبگان هدايت کننده و “جديد” دهه ١٩٩۰ بلکه مالکان قانونى منابع و داراييهاى کشور نيز شدند”٦٢ .
آيا اين تاريخ است؟ اينکه ما را متقاعد نمايند که همه چيز به همين سادگى است و اينکه مقامات دولتى ٦۰ سال پيش همانهايى هستند که در سال ١٩٩۰ کشور را به سرمايه فروختند؟
اينکه بمنظور اٽبات صحت “تئورى” خود پرشى طولانى ٦۰ ساله را انجام دهيم و هر چيزى که ميان آنها رخ داد ناديده بگيريم؟ ناديده گرفتن مبارزه طبقاتى در مبارزه براى سوسياليسم و جامعه اى بدون طبقه.
و بخصوص بزرگترين تراژدى انسانى را٬ جنگ جهانى دوم بر عليه نازيسم و فاشيسم٬ ناديده بگيريم. جنگى که بخش بزرگى از آن مبارزه اى بود که اتحاد جماهير شوروى در آن پيروز شد٬ که بخش بزرگى از بهترين کمونيستها و جوانان جان خود را در راه آزادى٬ نه تنها براى کشور خود بلکه براى تمام بشريت٬ اهدا نمودند.
جنگى که کار دهها سال مبارزه شديد را صرف خود نموده بود و بخش بزرگى از اتحاد جماهير شوروى را با مسائل عظيم اقتصادى٬ اجتماعى در خاکستر باقى گذاشت. آيا ميتوان از تمامى اينها چشم پوشى نمود؟ آيا بزرگترين تراژدى انسانى هيچ تاثيرى بر روى توسعه اجتماعى کشورى که بخش بزرگى از آن در آنجا روى داد نداشت؟
گتى با “جاده ترور” محصول قابل قبولى را براى طبقه سرمايه دار حاکم ساخته و پرداخته است. او در مورد اتحاد جماهير شوروى برخى از اکاذيب کهنه شده را به زير سوال ميبرد٬ اکاذيبى که امکان دفاع از آنها٬ زمانيکه بايگانى باز شده است٬ وجود ندارد.
او اما در مورد تئوريهاى کاذب جديد ميگويد٬ تٸوريهايى که اتحاد جماهير شوروى را بدنام و مورد سوءظن قرار ميدهد.
پاکسازيهاى حزبى سال ١٩٣٧ و مبارزه برعليه بروکراسى
در آغاز سال ١٩٣٧ براى ادامه ساخت و ساز سوسياليسم در اتحاد جماهير شوروى٬ برخوردى جدى با دو مسٸله بزرگ کاملا روشن و يافتن راه حلى براى آنها به امرى ضرورى مبدل شده بود.
يکى از آنها در ارتباط با دادگاههاى پياتاکوف – رادک و زينويف – کامنف قرار داشت. درآنزمان اينکه اپوزيسيون قديمى به مبارزه خود ادامه ميداد به اٽبات رسيده بود. آنها در گذشته از خود انتقاد نموده بودند اما آن انتقادات نمايشى بيش نبودند٬ و تنها بمنظور دستيابى دوباره به مقامات برجسته در جامعه انجام شده بودند.
عمليات زير زمينى آنها از آغاز دهه١٩٣۰ بصورتى مداوم ادامه يافته و هيچکس دقيقا نميدانست که چه تعدادى در اين جريان شرکت داشتند.
مسئله ديگر مبارزه با بروکراسى٬ فساد و فرصت طلبى در درون حزب بود. اين امر بخصوص شامل رهبران قدرتمند منطقه اى ميشد٬ رهبرانى که اعضاى اوليه نميتوانستند و يا شهامت افشاى آنها را نداشته و به همان دليل٬ پايدار و مطمئن در مقام رهبرى منطقه اى و محلى باقى مانده بودند. کميته مرکزى در فوريه ١٩٣٧ براى حل اين دو مسئله اصلى در جلسه اى گرد هم آمد.
اين نشست آغاز مبارزه اى حزبى شد که در خلال سالهاى ١٩٣٧ – ١٩٣٨ بشدت ادامه يافت.
در جريان آغاز نشست بوخارين و ريکوف٬ اعضاى کميته مرکزى٬ حضور داشتند. آنها به همکارى با دشمنان حزب متهم شدند و اينکه جهت سرنگون نمودن دولت اتحاد جماهير شوروى با ترتسکى٬ به گروهى ضد انقلابى نيز پيوسته بودند.
اتهامات بر اساس تحقيقات انجام شده از دادگاه تازه به پايان رسيده پياتاکوف – رادک مطرح شده بودند و بر عليه بوخارين و ريکوف٬ در خلال خود دادگاه٬ توسط پياتاکوف٬ رادک و ديگران مطرح شده بودند.
بوخارين و ريکوف به دفاع از خود برآمدند اما توسط کميته مرکزى بعنوان خائن محکوم و از حزب اخراج شدند. پرونده آنها جهت انجام تحقيقات و صدور احکام به دادستان تحويل داده شد. ما در آينده به دادگاه بوخارين٬ ريکوف و ديگران در سازمانشان بازخواهيم گشت.
سخنرانى استالين
استالين در خلال نشست کميته مرکزى نطق مهمى را تحت عنوان “کمبودها در کار حزب و اقدامات جهت نابودى ترتسکيستها و ديگر جاسوسان”۶۳ ايراد نمود. اين سخنرانى و “سخنان پايانى” استالين در جريان اين نـشست سنديست اساسى براى آنهايى که ميخواهند با جديت در مورد حوادث جارى در اتحاد جماهير شوروى در خلال دهه١٩٣۰ اطلاعاتى کسب نمايند. در اين نشست رفقاى ديگر٬ مولوتف٬ سيادانف و يژوف٬ نيز مسائل مهمى را مطرح نمودند.
استالين نطق خود با اشاره به بقيه اعضاى کميته مرکزى و با اين سوال که چگونه براى جاسوسان خارجى٬ ترتسکيستها و متحدان سياسى آنها اين امکان فراهم شد که بتوانند در دستگاه اقتصادى٬ سازمان ادارى دولت اتحاد جماهير شوروى و در سازمانهاى حزبى نفوذ نموده٬ خرابکارى٬ جاسوسى و تخريب کنند٬ آغاز نمود.
او در ادامه سوالى ديگرى را مطرح نمود٬ چه شد که اين عناصر خارجى مناصب پرمسٸوليت را در اختيار خود گرفتند و حتى با دريافت کمک از رفقاى برجسته٬ توانستند پستهاى مهمى را دريافت نمايند؟
استالين پس از آن با اراٸه فهرستى از خرابکاريها و عمليات جاسوسى در خلال سال قبل و نامه هاى هشدار دهنده کميته مرکزى به سازمانهاى حزبى ادامه داد:
“حقايق نشان ميدهند که رفقاى ما علائم و هشدارها را کندتر از آنچيزى که انتظار ميرفت درک نمودند. کارزار کنترل و تعويض کارتهاى عضويت در حزب به طرز گويايى در مورد حقيقت شناخته شده عمومى شهادت ميدهند. اينکه چرا اين هشدارها و علائم آن نتيجه مورد نظر را فراهم نياورد چگونه بايد توضيح داده شود.
———- رفقاى حزبى ما در مقايسه با گذشته احتمالا بدتر شده اند٬ آيا آگاهى طبقاتى و نظم و ترتيب آنها کاهش يافته؟ نه٬ مطلقا نه! شايد که فساد در ميان آنها آغاز شده است؟ باز هم نه! اينچنين تصورى کاملا بى اساس است. پس قضيه چيست؟ پس اين همه سستى٬ بى دقتى٬ اين افراط و نابينايى از کجا ناشى ميشوند؟
مسئله اينست که رفقاى حزبى ما٬ که در کارزارهاى اقتصادى و در کاميابيهاى شگفت انگيز در ساختمان اقتصادى کاملا ترقى کرده اند٬ حقايقى مهم و کليدى را فراموش نموده اند٬ حقايقى که بلشويکها حق فراموش نمودن آنها را ندارند.
آنها در مورد وضعيت اتحاد جماهير شوروى يک حقيقت اساسى را فراموش کرده اند —— اينکه حکومت اتحاد جماهير شوروى فقط در يک ششم کره زمين پيروز شده است—- در ضمن کشورهاى بسيارى وجود دارند٬ کشورهاى سرمايه دارى که به شيوه سرمايه دارى زندگى ميکنند و اتحاد جماهير شوروى را محاصره نموده و براى حمله بدنبال فرصتى هستند٬ آنرا متلاشى سازند يا حداقل اينکه حکومت آنرا به تحليل برده و تضعيف نمايند.”٦٤
جاسوسان کشورهاى سرمايه دارى
استالين پس از آن به توضيح روابط ميان کشورهاى سرمايه دارى پرداخت.
“اينکه دولتهاى سرمايه دارى٬ جاسوسان٬ خرابکاران و گاهى تبهکاران خود را به کشورهاى يکديگر ميفرستند به اثبات رسيده است.
به آنها اين ماموريت داده ميشود که راه خود را در موسسات و شرکتها بزور باز کنند٬ اينکه در آنجا شبکه خود را بوجود بياورند و [در صورت نياز] جهت تضعيف و به تحليل بردن قدرتشان٬ سازماندهى آنها از داخل تخريب نمايند ——– در حال حاضر در فرانسه و انگليس از جاسوسان و انشعاگران آلمانى موج ميزند و برعکس٬ جاسوسان فرانسوى – انگليسى به نوبه خود در آلمان کار ميکنند. آمريکا غرق در جاسوسان و انشعابگران ژاپنيست و در ژاپن از آمريکاييها. قانون حاکم بر روابط داخلى ميان کشورهاى سرمايه دارى اينچنين قوام يافته است.
چرا- سوال ميشود – آيا کشورهاى سرمايه دارى بايد آرامتر رفتار نموده و روابط بهترى را٬ بجز آن روابطى که با کشورهايى از نوع خودشان دارند٬ با دولتهاى سوسياليستى داشته باشند؟
چرا آنها بايد جاسوسان٬ خرابکاران٬ کلاهبرداران و تبهکاران کمترى را٬ در مقايسه با تعدادى که به کشورهاى سرمايه دارى همجنس خود ميفرستند٬ به اتحاد جماهير شوروى بفرستند؟ چه شد که شما اينچنين تصور نموديد؟
آيا از نقطه نظر مارکسيستى اين واقع بينانه تر نيست که دولتهاى سرمايه دارى٬ در مقايسه با هر کشور سرمايه دارى ديگرى٬ دو يا سه برابر بيشتر خرابکار٬ جاسوس٬ خائن و تبهکار به اتحاد جماهير شوروى اعزام نمايند؟
آيا اينکه ما٬ تا زمان موجوديت محاصره سرمايه دارى٬ از آفات خرابکاران٬ جاسوسان٬ طمعکاران و تبهکارارانى که نمايندگان دولتهاى خارجى براى ما ميفرستند در امان نخواهيم بود٬ کاملا روشن نيست؟٦٥
به عقيده استالين رهبران برجسته اين عوامل را فراموش نموده بودند٬ عواملى که بصورتى کاملا غير منتظره کشور را قربانى تعداد بسيارى از خرابکاريها و عمليات جاسوسى نموده بود.
در مورد کاميابيهاى اقتصادى دلايلى براى ستسى و بى خيالى وجود داشت. موفقيتهاى بزرگ واقعى در ساختمان سوسياليسم تمايلات لاف زدن را با خود به همراه آورده بود٬ که در ارزيابى نيروى خودى مبالغه ميکند و نيروى دشمن را دستکم ميگيرد.
کاميابيهاى بزرگ “فضايى از رژه پيروزمندانه و تمجيد داخلى را بوجود مياورد٬ امرى که احساس تناسب را نابود٬ بينش سياسى را کم اثر و اينکه توده ها را تکه تکه کرده و به آنها مياموزد که به موفقيتهاى خود دل خوش کنند٦٦ .
محاصره سرمايه دارى؟
و استالين با مطرح نمودن افکار کارمندان محلى حزب بصورتى طعنه آميز ادامه ميدهد.
“محاصره سرمايه دارى؟” اين چه حرف بيهوده ايست! اگر ما به طرحهاى اقتصادى خود جامعه عمل پوشانده و از آن هم فراتر برويم محاصره سرمايه دارى چه معنايى ميتواند داشته باشد؟
اشکال جديدى از خرابکارى٬ مبارزه با ترتسکيسم؟ همه اينها چرنديات است! جزئياتى از اين دست٬ اگر ما به طرحهاى اقتصادى خود جامعه عمل پوشانده و از آن هم فراتر رويم٬ چه اهميتى خواهند داشت؟ ضوابط حزبى٬ انتخاب ارگانهاى حزبى٬ تعهدات مالى رهبران حزب در مقابل توده هاى حزبى؟ بله٬ آيا همه اينها ضرورى هستند؟
آيا اساسا٬ در حاليکه اقتصاد ما رشد ميکند و وضعيت زندگى کارگران و دهقانان بصورت فزاينده اى بهبود يافته٬ به صرفه است که وقت خود را معطوف اين مسائل جزيى بنماييم؟
همه اينها مزخرفات هستند! طرحهاى ما به جلو ميروند – کمتيه مرکزى حزب ما نيز خوب است٬ پس به چيز بيشترى نياز داريم؟ افرادى عجيب و غريب که در آنجا٬ در مسکو در کمتيه مرکزى حزب نشسته٬ در حال کار کردن بر روى برخى مساٸل هستند و در مورد نوعى از خرابکاريها بحث ميکنند٬ نه خودشان ميخوابند و به ديگران نيز اجازه نميدهند که بخوابند··”٦٧
دوره هاى حزبى و دوره هاى لنينى
استالين پس از آن به بررسى برخى از اشتباهات در کار حزب پرداخت و اقداماتى را گوشزد نمود که به تصور او جهت بر طرف نمودن نتايج غلـط ضرورى بودند.
او با اراٸه پيشنهادى در مورد مطالعات سازمان داده شده براى کادرهاى برجسته حزب٬ از هسته هاى پايينى تا رهبرى مناطق و سازمانهاى حزبى جمهورى شوراها٬ سخنان خود را به پايان برد.
براى هسته ها در مناطق “دوره هاى حزبى” چهار ماهه و براى رهبران نواحى در شهرهاى بزرگ اتحاد جماهير شوروى يک “دوره هشت ماهه لنينى” سازماندهى ميشد.
براى رهبران سازمانهاى شهرى يک “دوره شش ماهه در مورد تاريخ و سياست حزب” دائر ميشد. در پايان در کميته مرکزى حزب کمونيست نيز براى رهبران حوزه ها – و سازمانهاى استانى و در کميته هاى ملى مرکزى حزب کمونيست “کنفرانسى شش ماهه در مورد سياست داخلى و بين المللى” سازمان داده ميشد٦٨.
بمنظور حل مسائل و اختلافات در حزب تحصيلات صحيحترين راه است٬ موضعى که استالين٬ سيادانف و کيروف از ژانويه ١٩٣٤ پايه ريزى نموده بودند.
استالين در “سخنان پايانى” خود به جلسه کميته مرکزى اختلافاتى را گوشزد نمود که در خلال گفتگوها روى داده بودند.
او از جمله به اين مسئله اشاره نمود: آنهايى که زمانى ترتسکيست و يا از هوادارن ترتسکى بودند اما تغيير عقيده داده٬ بدرستى کار کرده و به حزب وفادار بوده اند٬ از اهداف مبارزه بر عليه جاسوسيها و خرابکاريهاى ترتسکى بحساب نميامدند. “در اين مورد٬ مانند ديگر موارد٬ وضعيت هر فرد بايد بصورت جداگانه اى مورد ارزيابى قرار گيرد. با همه نبايد به گونه اى مشابه رفتار بشود.٦٩
کارمندان حزبى را کنترل کنيد
بقيه مساٸل در سخنان پايانى تماما به يک انتقاد شديد از روابط کارمندان حزب با اعضاى اوليه اختصاد داشت.
استالين مواضع خويش را بروشنى اعلام و با انتقاد از انتخاب کارمندان حزبى آغاز نمود. ” کارکنان در اکثر موارد نه بر اساس زمينه هاى عادلانه و بيطرف بلکه به طريقى بى روح و نامناسب استخدام ميشوند.
در اغلب موارد آنکسانى انتخاب ميشوند که اصطلاحا آشنا و دوست هستند٬ افرادى از همان محله و يا کسانى که شخصا به آنها وابسته هستيم٬ افرادى که در تعريف و تمجيد رئوساى خود٬ بدون در نظر گرفتن شايستگيهاى سياسى و دانشى آنها٬ قهرمانند.
اين واضح است که دسته اى خودمانى به جاى انتخاب يک گروه پيشرو از کارکنان مسئول افرادى را برميگزينند که بهم نزديکند٬ نوعى کارتل٬ که تلاش اعضاى آن بر آنست که در آرامش زندگى کرده و اينکه با يکديگر درگير نشوند٬ که براى يکديگر چاپلوسى نموده و هر از گاهى در مورد کاميابيها گزارشهايى بى محتوا و نفرت آور به کمتيه مرکزى حزب ارسال نمايند.
در چنين فضاى آشنايى درک اين امر چندان دشوار نيست که براى انتقاد در مورد کمبود کار يا اراٸه انتقاد از خود از جانب افرادى که مسٸوليت انجام کارها را بر عهده دارند٬ نميتواند جايى وجود داشته باشد.
اين روشن است که چنين فضاى خودمانى شرايط خوبى را براى چاپلوسان بوجود مياورد٬ افرادى بدون ارزش که به همين دليل هيچ گونه وجه مشترکى با بلشويسم ندارند.٧۰
در ادامه استالين ضرورت کنترل بر روى کارمندان حزب٬ نه فقط از جانب رئوسا بلکه مهمتر٬ از جانب اعضاى اوليه٬ را مطرح نمود.
“برخى از رفقا٬ هنگاميکه رهبران کارمندان زير دست خود را بر اساس نتايج کاريشان مورد قضاوت قرار ميدهند٬ تصور ميکنند که ميتواند مردم را از بالا کنترل کنند. اين صحيح نيست. البته کنترل از بالا بعنوان اقدامى موثر براى آزمايش کارمندان و کنترل اينکه ماموريت انجام ميشود ضرورى است.
اما کنترل از بالا با يک آزمايش واقعى و تعيين کننده فاصله بسيارى دارد. نوع ديگرى از آزمايش نيز وجود دارد٬ کنترل از پايين٬ آنزمان توده ها٬ آنهايى که کنترل ميشوند٬ رهبران را کنترل ميکنند٬ اشتباهات آنها را گوشزد مينمايند و چگونگى رفع آنها را اراٸه ميدهند. اين روش کنترل يکى از موثرترين روشها براى آزمايش مردم است.٧١
لنينيسم را بکار ببنديد
استالين همچنين آنهايى را که نميخواستند آشکارا از خود انتقاد کنند٬ چرا که اين کار در مقابل دشمن ميتوانست بعنوان نقطه ضغفى تلقى و اينکه در ضمن به از هم پاشيدگى سازمانى و ضعف منجر ميشد٬ بشدت مورد انتفاد قرار داد.
“رفقا اين بى معنى است٬ پاک و پاکيزه يک حرف مهمل. يک اعتراف آشکار در مورد اشکالاتمان و تصحيح صادقانه آنها ميتواند برعکس حزب را تقويت و قدرت آنرا افزايش بدهد —— مخفى نمودن اعمال خلاف کادرها از طريق ترحم به آنها٬ برابر است با نابودى کادرها”٧٢.
استالين در پايان رهبران سازمانهاى حزبى را به گوش دادن به سخنان توده ها٬ بعنوان راهى مطمئن در جهت انجام يک رهبرى واقعى٬ ترغيب نمود.
او “رابطه بروکراتيک قانون پرستانه و عارى از احساسات برخى از رفقاى حزبى را با سرنوشت بخشى از اعضاى حزب٬ مسئله اخراجها از حزب يا مسئله بازگرداندن حقوق اعضاى اخراج شده از حزب٬ مورد انتقاد شديد قرار داد”٧٣.
بر اساس اظهارات استالين رهبران٬ براى انجام يک ارزيابى فردى و منصفانه از تک تک اعضاى حزب٬ بايد در جهت شناخت شيوه زندگى و پيشرفت اعـضاء گام بردارند. آنها بدون داشتن چنين دانشى “معمولا بدون هدف اقدام و يا دريايى از ستايش را نثارشان ميکنند٬ يا با همان روش به آنها حمله ميکنند و بدين ترتيب دهها هزار نفر را از حزب محروم مينمايند”٧٤
استالين با کليه اخراجها٬ به دليل آنچه که اصطلاحا انفغال ناميده ميشود٬ يا اينکه اعضاء وقت خود را صرف برنامه حزبى ننموده اند٬ کاملا مخالفت نمود.
او براى عضويت در حزب رهبران حزب را به استفاده از فرمولهاى لنينى٬ که به گفته او آنکسى عضو حزب محسوب ميشود که “برنامه حزب را برسميت ميشناسد٬ حق عضويت ميپردازد و در يکى از سازمانهاى حزبى فعاليت ميکند”٧٥ ترغيب نمود.
هيچ عضوى نبايد از حزب به دليل کمبود دانش در مورد برنامه و سياست آن اخراج ميشد. استالين اخراج کارگران را بدلايل خطاهاى کوچکى از قبيل حاضر نشدن بموقع در جلسات حزبى يا نپرداختن حق عضويت عقب مانده٬ سياستى بى رحمانه و بينهايت بروکراتيک خواند.
قبل از اينکه مسئله اخراج مطرح شود بايد٬ تذکر٬ اخطار٬ يا زمانى جهت اصلاح به فرد مورد نظر داده شود. استالين سخنان خود را با اين درخواست از رهبران حزبى٬ که واقعا مراقب اعضاء باشند پايان داد. “اين دقيقا همان مورديست که بسيارى از رفقاى ما کمبود آنرا احساس ميکنند”٧٦.
[58] Robert Conquest, Den stora terrorn-Stalins skräckvälde uner 30-talet, Halmstad 1971, s 155, 6.
[59] Korrespondens mellan den svenska ambassaden i Moskva och den svenska Utrikesdepartementet i Stockholm. Riksarkivet, Stockholm.
[60] Ibid.
[61] Getty & Naumov 1999, s 323-4.
[62] Ibid, s 586.
٦٣ – استالين٬ مبارزه بر عليه جاسوسان فاشيست ترتسکيست و وظايف حزب ما٬ گاتنبرگ ١٩٧١.
[64] Ibid, s 39.
[65] Ibid, s 40.
[66] Ibid, s 49.
[67] Ibid.
[68] Ibid, s 51.
[69] Ibid, s 52.
[70] Ibid, s 53.
[71] Ibid, s 54.
[72] Ibid, s 55.
[73] Ibid, s 74.
[74] Ibid.
[75] Ibid, s 76.
[76] Ibid, s 77.