نقدی بر نوشته آقای محمد ملکی
“آن قولها کجا شد و آن وعدهها چه شد؟”
تیتر بالا، نوشته آقای “محمد ملکی” در مورد ماهیت رژیم ج اسلامی در طی دوران حکومتش میباشد. همانطویکه ملاحظه میکنید، ایشان همچنان معتقد است که قول و قرارهایی برای رسیدن به قدرت از طرف رژیم اسلامی وجود داشت ــ وعده هایی به مردم داده شد که هیچگاه از طرف رژیم اسلامی اجرا نگشت. همین تیتر نشان میدهد که ایشان هنوز پس از گذشت بیش از سه دهه ،هنوز به ماهیت رژِیم اسلامی آگاه نبوده و نیست.
ایشان و امثال ایشان به پای صندوق رای رفتند و رای “آری” به ج اسلامی دادند تا رژِیم اسلامی به وعده ها و قول و قرارهای خود عمل کند. ایشان ذکر نمیکند که رژِیم اسلامی در کجا با ایشان و امثالهم قول و قرار گذاشته بود ــ رژِیم اسلامی چه وعده هایی به شما و امثال شما داده بود؟
همه به خوبی میدانیم که خمینی و رژِیم اسلامی قرار و مدارهای خود را در گوادلوپ در یک بیانه چهارده ماده ای که توسط ابراهیم یزدی به دستشان رسانده شده بود، گذاشته بود . ملی مذهبی ها با آگاهی از اینموضوع تلاش کردند، قانون اساسی ج اسلامی را تدوین کرده و رهبر (فقیه)را در کنار جمهوریت قرار دهند! رفقای ملی مذهبی شما و بسیاری دیگر از ملایان همردیف خمینی مانند شریعتمداری با تلاش خستگی ناپذیر بین ژنرالهای شاهنشاهی و آمریکایی و مدرسه فیضیه قم در حرکت بودند که میوه قدرت را چیده و از آن خود کنند. آیت اللاه منتظری که “ولایت فقیه” را تدوین کرده بود قربانی وقاحت فقیه گشت. آقای قطب زاده که در ماههای قبل از قیام با چمدانهای پول به دیدار خمینی در عراق میرفت و در حضور فرزند خمینی پولها را بدون ذکر منبع به او میداد، قربانی رژِیم اسلامی شد. این در حالیست که بسیاری از انقلابیون دهه شصت نه تنها به پای صندوقهای رای نرفتند ، بلکه در همان سالها با پافشاری بر اصول ادامه انقلاب و گسترش دامنه آزادیهای سیاسی به دست تازه به قدرت رسیدگان کشته شدند.
شما در همانزمان خفقان گرفته و سکوت میکردید. شما اگر که در این کشتار مستقیم شرکت نداشتید ، اما با سکوت مرگبار خود به عمر رژیم افزودید. شما انقلابیون دهه شصت را تعدادی آنارشیست، تند رو و ماجراجو مینامیدید. این درحالیست که همین جوانان بیشترین و بهترین نیروهای اجتماعی بودند که میتوانستند معماران آینده جامعه ایران باشند و ایران را از سقوط حتمی و شرایط جهنمی که امروز وجود دارد نجات دهند. شما در جنگ ویرانگر ایران ـ عراق سکوت کردید و گاها همصدا شدید و صدای صلح طلبان کمونیست را نشنیدید که میگفتند “جنگ به نفع ملتها نیست”.
در مورد کشتار دانشگاههای ایران و تصفیه حسابهای خونین سکوت کردید. در مورد مسئله آزادی زنان و حجاب سکوت کردید. و فقط در مورد کشتار رفقای ملی مذهبی ابرو در هم کشیدید و متاسف شدید. شما و امثال شما با سکوت خود در کشتار کمونیستهایی که به پای صندوق رای نرفتند و در زندانها شکنجه و کشتار شدند، شریک هستید. مردم ایران در مورد “گوشه کوچکی” که شما در مورد تاریخ سی و پنج ساله مطرح میکنید آگاه بوده و هستند. اشاره شما به “گوشه کوچکی از تاریخ ج اسلامی ” در مقایسه با همه انسانهایی که در خاورانهای سرتاسر ایران (گورستان کافران) خوابیده اند و وسعت کشتار مردم و ویرانی موجود در ایران ناچیز است. این چیزی نیست که از دید روشنفکران هوشمند و مردم آگاه پنهان مانده باشد. آقای محمد ملکی ، شما هم اکنون نیز دروغ میگوئید. شما به درستی با آزادیهای سیاسی و … اشاره میکنید ولی از طرفی کل سیستم رژِیم اسلامی را به زیر سوال نمیبرید. شما از خامنه ای انتظار دارید که پس از آنهمه سالهای سیاه کنارهگیری کرده و قدرت را به دیگران محول کند. درک شما از حاکمیت و دولت همان درک مبهم قدیمی میباشد.
شما هنوز به ترسیم صحیح نیروهایی که میتوانند در تغییر و تحولات جاری در ایران نقش برجسته ای داشته باشند نمیپردازید. شما هنوز به سبزها و دیگر نیروهایی که از دایره قدرت حاکمیت به بیرون پرتاب شده اند ولی خود هنوز درک صحیحی از دموکراسی ندارند چشم امید دوخته اید. شما آرزومند هستید که بار دیگر نیروهایی را به میدان رانده شوند که به شیوه ای دیگر بتوانند جلوی رادیکالیسم انقلابی مردم ایران را در مراحل بعدی سد کنند. شما از تاریخ و جنبش انقلابی مردم ایران فاصله زیادی دارید. آنچه که مردم در آغاز جنبش مشروطیت درک کرده بودند و عملا با به دار آویختن ملای مخالف مشروطیت “آیت اللاه نوری” خط بطلان بر نقش مذهب کشیده بودند، هنوز درک نکرد ه اید. شما شاید آه و ناله کنید و سالها مورد سرکوب واقع شوید ،ولی تازمانیکه از مکانیسمهای تحولات اجتماعی، از درک دیالکتیکی تاریخ غافل باشید، به طور مستقیم و غیر مستقیم در خدمت تداوم سرکوب خواهید بود، زیرا که خواستار هیچگونه تغییر اساسی در جامعه نیستید.
آقای بازرگان در دوران حاکمیت شاه اشاره کرده بود که “ما آخرین کسانی خواهیم بود که با شما دیالوگ برقرار میکنیم” . زیرا ایشان نیز این را درک کرده بودند که بخش بزرگی از نیروهای اجتماعی در دهه چهل و پنجاه با دست بردن به سلاح به مقابله خواهند پرداخت. او به رادیکالیسم درون جامعه و رشد سازمانهای سیاسی که اکنون برای مقابله با شاه و فرصت طلبان امثال او به میدان آمده بودند پی برده بود ولی شما پس از آنهمه تجربه تاریخی امید دارید که رهبری با میل خود کنار رفته و قدرت را واگذار کند . این در حالیست که هیچگاه در کشورهایی دیکتاتور زده مانند ایران چنین اتفاقی نیافتاده. اگر نیز چنین اتفاقی بیافتد و حاکمیت اسلامی جای خود را به دیگری بدهد باز هم منافع خلق را مد نظر نخواهد داشت و در فرصت کوتاهی به دیکتاتوری دیگری ختم خواهد شد.
سیروس کار 2014 آوریل