لیبرال امپریالیسم: آزادی برای غارت
تارنگاشت عدالت
منبع: صدای سوسیالیستی
لیبرال امپریالیسم: آزادی برای غارت
این مقولۀ لیبرال امپریالیسم در سال ٢٠٠٢ توسط رابرت کوپر، یک دیپلومات ارشد بریتانیا و عضو پیشین دفتر دولت تونی بلر که اکنون مشاور ویژه کمیسیون اروپایی برای مسائل خارجی است ارتقاء داده شد و بهنظر میرسد توسط سازمانهای غیردولتی درگیر در کار «بشردوستانه»، توسط رسانهها، برخی سندیکاها، اتحادیۀ اروپایی، احزاب سوسیال دموکرات، و آشکارا توسط هواداران علنیتر امپریالیسم پذیرفته شده است.
چیز جالب دربارۀ دکترین کوپر چیزی نیست که میخواهد- زیرا همانطور که همه ما میدانیم آن امپریالیسم از نقطه نظر نظامی، اقتصادی، و فرهنگی است- بلکه شیوۀ آشکاری است که آنرا بیان میکند، که نشان میدهد مشروعیت نگران کنندهای با ایدههای او همراه است.
این سیاستها آشکارا بدنه کسبوکار بسیاری از سازمانهای غیردولتی شدهاند، سازمانهایی که اکنون مرگ و ویرانی امپریالیسم را دنبال میکنند، به خود حقوقهای هنگفت میپردازند و در عینحال برای جهان درباره کردار نیک و اخلاقیات سخنرانی میکنند و فعالانه با عقبۀ اقدامات نظامی امپریالیسم همکاری مینمایند و برای آنها ردای ایدئولوژیک لیبرالی تهیه میکنند.
«بمثابه بخش کمکی برای این تلاشها- در موارد بسیار ضروری برای آن- بیش از یکصد سازمان غیردولتی است.»
کوپر بهطور مثبت «عصر امپراتوریها» را، و اینکه چگونه صلح و ثبات را در نظم جهانی که بر توازن ظریف بین امپراتوریهای رقیب قرار داشت حفظ میکرد، بیاد میآورد. این رابطه صلح و ثبات برای امپراتوری دلیل باور او به نیاز به «بازگشت» به یک عصر امپریالیستی است. البته، خوانندگان میدانند که آن عصر هرگز ناپدید نشد و منظور واقعی او یک شکل متجاوزتر و آشکارتر امپریالیسم است، که مطمئناً از ١١ سپتامبر ٢٠٠١ قابل قبولتر شده است.
البته، حتا با استفاده از معادل قراردادن نادرست امپریالیسم با مداخله نظامی، او تجاوز نظامی ایالات متحده به حاکمیت هائیتی، کوبا، ونزوئلا، یوگسلاوی، فیلیپین، پورتو ریکا، گواتمالا، شیلی، کره، لائوس، ویتنام، ایران، افغانستان، مصر، لبنان، عراق، اندونزی، کامبوج، و بسیاری دیگر را، هم از جنگ جهانی دوم به بعد و بویژه پس از سپتامبر ٢٠١١، زمانیکه به گفته کوپر، قدرتهای جهانی از ایفای نقش امپریالیستی بسود صلح، ثبات، نظم جهانی هراسناک یا مردد بودند، فراموش میکند.*
«امروز [سال ٢٠٠٢] هیچ قدرت استعماری برای اینکه کار را بعهده بگیرد وجود ندارد، گرچه فرصتها، شاید حتا نیاز به استعمار به همان اندازه قرن نوزدهم زیاد است.»
برای کوپر جهان «پستمدرن» به پذیرش استاندارهای دوگانه، فریبکاری، مداخله نظامی و نوع جدیدی از امپریالیسم برای حفاظت از صلح و امنیت نیاز دارد.
«چالش برای جهان پستمدرن این است که به استفاده از استاندارهای دوگانه عادت کند. ما، در میان خودمان براساس قوانین و امنیت تعاونی باز عمل میکنیم. اما هنگام برخورد با حکومتهای نوع قدیمیتر خارج از قاره پستمدرن اروپا، ما نیاز داریم به شیوههای خشونت آمیزتر دوران پیش- زور، حمله پیشدستانه، فریبکاری، هر آنچه برای برخورد با آنهایی که در جهان قرن نوزدهم هر حکومت برای خودش زندگی میکنند، متوسل شویم. ما، در میان خودمان قانون را رعایت میکنیم اما هنگامی که در جنگل عمل میکنیم، باید از قوانین جنگل نیر استفاده کنیم. در دوره طولانی صلح در اروپا، وسوسه نادیده گرفتن دفاع خودمان، هم فیزیکی و هم روانی، وجود داشته است. این یکی از بزرگترین خطرات برای حکومت پستمدرن را نشان میدهد.»
عموم (البته در غرب) لازم است لیبرال امپریالیسم کوپر را بپذیرد و با قتل، جنگ، نابرابری، بیعدالتی، سرقت، و فریبکاری-همه به نام آزادی لیبرالی- کنار بیاید.
«نخست امپریالیسم داوطلبانه اقتصاد جهانی است. این معمولاً توسط یک کنسرسیوم جهانی از طريق مؤسسات مالی بینالمللی مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی- عمل میکند- ویژگی امپریالیسم جدید چندجانبه بودن آن است. این مؤسسات به حکومتهایی که میخواهند راه خود را به اقتصاد جهانی و دایره پرمحسنات سرمایهگذاری و ثروت بازیابند کمک میکنند. در مقابل آنها تقاضاهایی را مطرح میکنند که، امیدوارند، قصور سیاسی و اقتصادی را که موجب نیاز اولیه به کمک شد را رفع کنند. الهیات کمک امروز بنحو فزایندهای بر حکمرانی تأکید مینماید. اگر حکومتها مایلند بهرهمند شوند؛ باید خود را به روی مداخله سازمانهای بینالمللی و حکومتهای خارجی باز کنند (درست مانند جهان پستمدرن، که به دلایل متفاوتی، خود را باز کرده است).»
«شکل دوم امپریالیسم پست مدرن را میتوان امپریالیسم همسایگان نامید. بیثباتی در همسایگی شما خطراتی دارد که هیچ حکومتی نمیتواند نادیده بگیرد. حکمرانی اشتباه، خشونت قومی و جرائم در بالکان تهدید نسبت به اروپا است. پاسخ بوجود آوردن داوطلبانه چیزی شبیه مناطق تحتقیمومیت سازمان ملل متحد در بوسنی و کوزوو است. تعجبآور نیست که در هر دو مورد حضور بالا اروپایی است. اروپا بیشترین کمک و بیشترین سرباز را برای اداره بوسنی و کوزوو تأمین میکند (گرچه حضور ایالات متحده یک عامل ثباتبخش ضروری است). طی یک حرکت بیسابقه دیگر، اتحادیۀ اروپایی دسترسی یکجانبه به بازار آزاد را به همه کشورهای یوگسلاوی سابق برای همه محصولات از جمله اکثر تولیدات کشاورزی ارائه نموده است. تنها سربازان نیستند که از جامعه بینالمللی میآیند؛ پلیس، قضات، مقامات زندان، روسای بانکهای مرکزی و دیگران نیز هستند. انتخابات توسط «سازمان برای امنیت و همکاری در اروپا (OSCE) سازماندهی و دیدهبانی میشوند. پول و آموزش پلیس محلی را سازمان ملل متحد تأمین میکند. بمثابه بخش کمکی برای این تلاشها- در موارد بسیار ضروری برای آن- بیش از یکصد سازمان غیردولتی است.»**
جناب محترم مددوف میفرمایید: «امروز بریتانیا به عنوان متحد اوکراین عمل می کند و به این کشور کمک های نظامی…
بیش از ۷۰ تروریست اوکراینی کشته شدند، چهار خودروی زرهی جنگی و پنج کامیون وانت منهدم شد. این تقریبا بخشی…
کمتر ولی بهتر نویسنده مقاله کیست؟ یا اینکه باید نوشت: شاهد از همانی که «آقای علوی» برگردان کننده آن است؟؟…
در اوکراین چیزی بنام دولت اوکراین وجود ندارد. این زلنسکی یک دلقک تلویزیونهای خصوصی حتی یک روز هم سابقه کار…
آیا تمام کتاب به فارسی ترجمه شده است ؟