رسوائی » آژانس امنیت ملی «آمریکا :
عارضه ای دیگر از ناکامی راس نظام جهانی سرمایه

افشاگری ها و برملا ساختن جاسوسی های فراگیر » آژانس امنیت ملی » ( A.S.N ) آمریکا توسط ویسل بلوورها ( جارچی ها = سوت کشان ) نه تنها منجر به اعتراضات و تظاهرات وسیع توده ای در سراسر جهان – از پاکستان ، افغانستان و… گرفته تا شهرهای اروپا و خود آمریکا ) علیه دولت اوباما گشته بلکه باعث شده که تعداد قابل توجهی از شرکاء و متحدین و رقبای نوظهور راس نظام نیز علیه این جاسوسی ها زبان به شکایت گشوده و حتی اظهار انزجار و تنفر کنند .
آژانس امنیت ملی فقط یک نهاد پلیسی – جاسوسی در سطح ملی و کشوری نبوده و بلکه یک نهاد و پدیده گلوبال منبعث از حرکت جهانی سرمایه ( گلوبالیزاسیون ) در فاز فعلی سرمایه داری امپریالیستی ( » بازار آزاد » نئولیبرالی ) است . هدف این آژانس جاسوسی ، خبر چینی و جمع آوری اطلاعات درباره زندگی شخصی – خصوصی و اجتماعی – سیاسی میلیون ها انسان در سراسر جهان بوده و بر خلاف آژانس های جاسوسی – امنیتی دیگر کشورهای جهان فقط در بُعد و سطح ملی – کشوری کار نکرده و بلکه در سطح و بُعد جهانی عمل می کند : پدیده جاسوسی که در تاریخ بشر ازجمله در تاریخ پانصد ساله خود سرمایه داری نیز بی سابقه است .
علت وجودی ، پیشینه و رشد و گسترش آژانس جاسوسی هم از سوی حامیان راس نظام جهانی و هم از سوی چالشگران ضد نظام از منظرهای گوناگون و متفاوت در سال های اخیر مورد بررسی قرار گرفته اند . در این نوشتار بعد از عطف توجه به چندین نکته در تاریخ جاسوسی امپراتوری آمریکا ویژگی ها و سپس رسوائی آژانس امنیت ملی آمریکا را مورد بررسی قرار می دهیم . در خاتمه توضیح می دهیم که چگونه رسوائی سازمان امنیت ملی آمریکا می تواند به دانش و آگاهی ما از اینکه نظام با یک ناکامی دیگر روبرو گشته است ، بیافزاید .
سازمان های جاسوسی در تاریخ
در مقایسه با آژانس امنیت ملی
سازمان های پلیسی – مخفی در امپراتوری های دوران گذشته عمدتا در قلمرو حاکمیت سیاسی و در حیطه های تحت نفوذ نظام خودی که ( عموما بیشتر از یک یا دو منطقه سیاسی جغرافیائی نبودند ) فعالیت و عمل می کردند . سازمان های پلیسی – جاسوسی امپراتوری عثمانی در اوج قدرقدرتی در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی فقط در خطه عثمانی ( که عمدتا کشورهای خاورمیانه منهای ایران و کشورهای آفریقای شمالی منهای مراکش و کشورهای بالکان را در بر می گرفت ) به فعالیت های جاسوسی – امنیتی ، جمع آوری اطلاعات و اعمال شکنجه در بیغوله ها و سیاهچال های خود می پرداختند . به عبارت دیگر امپراتوری عثمانی در خارج از محدوده های امپراتوری خود ( مثلا در ایران ، افغانستان ، هندوستان ، اروپای آتلانتیک و…. ) دارای پایگاههای نظامی ، سازمان های جاسوسی و زندان های مخفی نبود . این امر در مورد امپراتوری های بزرگ دیگر ( مثل روسیه تزاری ، اتریش – هنگری ، انگلستان و… د ر قرون هیجدهم و نوزدهم) نیز صدق می کرد .
مضافا در این امپراتوری ها خطه قدرت سیاسی به موازات خطه های مدیریت اقتصادی آن ها بوجود آمده ، دوشادوش هم به رشد و گسترش خود ادامه داده و به موازات هم نیز به پایان عمر خود می رسیدند . اما در امپراطوری آمریکا به عنوان راس نظام جهانی سرمایه خطه سیاسی ( دولتی) در تضاد آشکار با مدیریت خطه اقتصادی قرار دارد . به عبارت دیگر نظام جهانی سرمایه فاقد یک » دولت جهانی » است . آنچه که جهانی گشته ( سرمایه ) در چهارچوب و یا در خطه یک دولت جهانی عمل نمی کند . در نتیجه شایان توجه است که امپراتوری آمریکا بر خلاف امپراتوری های سابق ( عثمانی ، تزاری ، انگلیسی و… ) در متجاوز از صد و پنجاه کشور در جهان صاحب نهادهای جاسوسی ، زندان ها و شکنجه گاههاست که تحت فرمان و مدیریت نه آن کشورها بلکه تحت کنترل و مدیریت آمریکا قرار دارند .
یکی دیگر از ویژگی های ساختاری مختص آژانس امنیتی – پلیسی آمریکا فقدان خود مختاری بین اجزای متنوع و گوناگون درون این آژانس است که حائز اهمیت می باشد . 16 نهاد در درون این آژانس با اینکه ظاهرا و گاها به رقابت ها و تلاقی های بوروکراتیک علیه همدیگر متوسل می شوند ولی جملگی در درون یک ابر الگو ( پرادایم ) کلی که توسط اولیگارشی دو حزبی حاکم تعبیه و تنظیم می گردد ، عمل می کند . این اولیگارشی نیز بطور اورگانیکی تحت فرمان » انحصارات پنجگانه » قرار دارد .
رشد و گسترش آژانس امنیتی – پلیسی دارای ریشه های عمیقی در تاریخ تکامل کشور آمریکا دارد که پیشینه اش به دوره تسخیر آمریکا توسط اروپائیان استعمارگر و ارتکاب نسل کُشی علیه بومیان و سپس به دوره برده داری و تاراج منابع انسانی قاره آفریقا می رسد . عملیات جاسوسی – پلیسی و امنیتی – اطلاعاتی در این دوره ها با اینکه فراگیر و گسترده بودند ولی گسترده گی و ابعاد آنها عمدتا کشوری و منطقه ای و یا حداکثر قاره ای بودند . این نظم و وضع که مدتها ادامه داشت بعد از پایان جنگ جهانی دوم وقتی که آمریکا به عنوان راس نظام جایگزین امپراتوری انگلستان گشت ، دستخوش تحول قرار گرفت . با قرار گرفتن در راس نظام جهانی سرمایه ، دولت آمریکا مسئولیت در پیشگیری از گسترش مبارزات انقلابی و جنبش های رهائی بخش ملی در جهان را که به درجات مختلف و به روش های گوناگون قدرقدرتی هژمونیکی آمریکا را به چالش می طلبیدند ، به عهده گرفت . زمانی که این چالشگران و دولت های برآمده از آنها بعد از سی سال مبارزه برای رهائی و آزادی از 1960 تا 1990 ، در مقابل تهاجم جدید نظام جهانی از نفس افتاده و با اخته سازی ، فروپاشی و تجزیه روبرو گشتند ، راس نظام به عنوان تنها ابرقدرت در یک دنیای یک قطبی قد علم کرد . در این دوره سی ساله نهادهای امنیتی – جاسوسی آمریکا از سطح و بُعد منطقه ای ، نیم قاره ای به سطح و بُعد تمام قاره ای و بالاخره جهانی تکامل یافتند که در تاریخ جهان و در تاریخ پانصدساله خود سرمایه داری نیز بی نظیر بود .
هئیت حاکمه آمریکا بعد از کسب سلطه خود به عنوان تنها ابرقدرت در دنیای یک قطبی هدف خود را معطوف به تسلط کامل بر جهان بوسیله جهانی ساختن » دکترین مونرو » ( تبدیل مناطق ژئوپولتیکی – استراتژیکی در پنج قاره جهان به حیاط های خلوت آمریکای هژمون ) ، نمود . در رسیدن به ا ین هدف اولیگارشی » دو حزبی» حاکم بر کاخ سفید از محل ها و سیاست های معین و مشخص زیرین در دوره بعد از پایان » جنگ سرد » ( از 1991 به این سو ) استفاده کرد :
1ـ استقرار یک شبکه عظیم نظامی شامل پایگاههای نظامی – پلیسی در پنج قاره جهان .
2ـ کسب موافقت و وفاداری » شرکاء » ( اتحادیه اروپا و ژاپن ) و عبودیت متحدین ( کشورهای ناتو و خلیج فارس و… ) از یک سو و مهار کشورهای در حال عروج ( چین ، روسیه ، برزیل ، هندوستان و.. ) از سوی دیگر در جهت تسلط کامل نظامی – مالی بر جهان .
3ـ اشتعال جنگ های متعدد مرئی و نامرئی در کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی و استقرار بیش از پیش رژیم های کمپرادور به اصطلاح دینی – مذهبی و سکولار در آن کشورها در جهت تاراج بیشتر و لجام گسیخته تر منابع طبیعی و انسانی آن کشورها .
4ـ سیاست های اخته سازی جنبش کارگری سوسیال – دموکراسی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری در اروپای آتلانتیک ، اسکاندیناوی ورام و سربه زیر کردن بخشی از کارگران از طریق ایجاد و تقویت شبکه های اریستوکراسی کارگری ) در آن کشورها .
5ـ ایجاد و گسترش یک آژانس بزرگ جهانی برای جاسوسی ، جمع آوری اطلاعات و اعمال شکنجه ها در پایگاههای نظامی و امنیتی آمریکا در اکناف جهان .
بررسی دوره بعد از جنگ سرد بر اساس مدارک و اسناد افشا شده نشان می دهد که » محافظه کاران » در دولت بوش پدر ، » لیبرالها » در دولت کلینتون و سپس نئوکانها در دولت بوش پسر و سپس تر » نئو محافظه کاران پشت پرده» در دولت اوباما جملگی در جنگ های مداخله گرانه و پیشگیرانه خود به موازات نیروهای نظامی از نیروهای پلیسی – جاسوسی داخلی و جهانی خود استفاده کرده اند .
مدارک و اسناد افشا شده از سوی ادوارد اسنودن بطور نمایانی نشان می دهند که اولیگارشی حاکم در آمریکا پس از گسترش جنگ های مرئی و نامرئی در سراسر جهان ( بویژه در کشورهای دربند پیرامونی و نیمه پیرامونی ) و اخته کردن بعضی از رهبران آن کشورها و یا جابجائی بخش دیگر آن ها با کمپرادورهای جدید دینی و مذهبی و یا سکولار» معتبرتر” برای اینکه مطمئن باشند که آن رهبران به دکترین نظام جهانی و موقعیت یک قطبی آن وفادارند دست به ایجاد دستگاه جاسوسی – امنیتی زدند که به زودی به خارج از مرزهای آمریکا در اکناف جهان نیز رسوخ یافت . در این راستا ، فقط برای جاسوسی در خود آمریکا دولت های بوش و اوباما متجاوز از یک میلیون و 500 هزار نفر کارمند پیمان کار استخدام کردند که در بین میلیون ها شهروند آمریکائی در داخل خود آمریکا به جاسوسی بپردازند . این برنامه جاسوسی بزودی بُعد و ویژگی جهانی پیدا کرده و از نظر قدرت و موقعیت قابل مقایسه با نیروهای نظامی آمریکا گردید .
در پیشبرد این امر ( ادغام » سایبر امپریالیسم » در تارو پود و ساخت و ساز نظام جهانی سرمایه داری) رسانه های گروهی فرمانبر نظام نقش بسیار مهمی ایفاء کردند که اشاره به آن حائز اهمیت است .
صاحبان ثروت و قدرت حاکم در آمریکا برای اینکه موقعیت هژمونیکی خود را در جهان تک قطبی فعلی حفظ کرده و بقای خود را تامین کنند پیوسته از طُرُق مختلف بویژه رسانه های گروهی فرمانبر می خواهند در افکار و انظار عمومی جهانی حقنه کنند که برای دستگاه عظیم جاسوسی – پلیسی آنها ( آژانس امنیت ملی ) جایز و ضروری است که برای حفظ امنیت و آزادی در جهان بدون اجازه و رضایت دولت ها حتی دولت های بسیار وفادار به نظام ، به جاسوسی و خبرچینی در هر کشوری اقدام کنند . ولی مردم جهان منجمله مردم آمریکا اگر در دوره های گذشته تحت شرایطی مورد تحمیق قرار گرفته و بنا به عللی این نوع ادعاها را برای مدتی معلوم و معین می پذیرفتند ، امروز دیگر نمی پذیرند .
به نظر خیلی از مفسرین سیاسی ، علل اینکه مردمان جهان بویژه کارگران و دیگر توده های زحمتکش و ستمدیده دیگر حاضر به پذیرش تحمیق نیستند ، عبارتند از :
1 – فرو رفتن کلیت نظام جهانی سرمایه در بحران عظیم ساختاری ( اشباع استثمار و سرکوب ) .
2 – عروج امواج خروشان بیداری و رهائی در اکناف جهان علیه نظام سرمایه .
3 – تضعیف آمریکا و فرود آن به عنوان راس نظام جهانی از موقعیت هژمونیکی خود.
در شماره های اخیر این نشریه بطور نسبتا مفصل به بررسی این سه علت اصلی پرداخته ایم . در صفحات آینده به چند و چون رسوائی آژانس امنیت ملی به عنوان یک دستگاه جاسوسی جهانی می پردازیم : آژانسی که افشاگری های فراگیر درباره آن از سوی افشاگران و سوت کشندگان = ویسل بلوورها ، می توانند خود علامتی دیگر از بحران ساختاری نظام ، فرود آمریکا و عروج امواج خردشان بیداری ها ، قیام ها و رهائی ها در سراسر جهان باشد .
رسوائی آژانس امنیت ملی
طبق اسناد و مدارکی که از سوی ویکی لیکس ، اسنودن ، برادلی منینگ ودیگر ویسل بلوورها تاکنون افشاء و برملا گشته اند، آژانس امنیت ملی که از 16 نهاد جاسوسی – پلیسی و امنیتی – اطلاعاتی آمریکا تشکیل یافته هیچ ارتباطی با امنیت اجتماعی ، معیشتی و بهداشتی مردم آمریکا نداشته و دربست در خدمت صاحبان ثروت و قدرت ( یک در صدی ها = بالائی ها = اولیگوپولی های انحصارات پنجگانه) فقط حافظ امنیت آنها در تاراج منابع طبیعی ، کنترل منابع مالی ، کنترل وسایل ارتباطات و اطلاعات و بالاخره کنترل تولید و توزیع تسلیحات تخریبی همگانی ، است .
در حال حاضر آژانس امنیت ملی که به یک نهاد عظیم لجام گسیخته و غیر مسئول در تاروپود نظام حکومتی راس نظام تبدیل شده کلیه آزادی های مدنی ، حقوقی و دموکراتیک خود مردم آمریکا را به خطر انداخته است . طبق مدارکی که در سال های اخیر توسط ویسل بلوورها برملاء و افشا شده اند این آژانس با نفوذ و دخول در 50 هزار شبکه کامپیوتری شرایط را برای جاسوسی تقریبا در هر مکانی در جهان تسهیل کرده است . اسناد افشاگرانه اسنودن نشان می دهند که این آژانس به بهانه حفظ امنیت آمریکا در 50 هزار محل در جهان با استفاده از شبکه استعماری کامپیوتر ، جاسوسی را برای جمع آوری اطلاعات حساس در سراسر جهان به یک پدیده گلوبال تبدیل نموده است . در این راستا ، این آژانس با نصب نرم افزارهای Malware در شبکه کامپیوتری امر جاسوسی برای جاسوسان را سهل و آسان می کند . متحدین و شرکای اصلی راس نظام نیز در تحت شرایطی از کرامت این آژانس بهره مند می شوند . مقر ارتباطی دولت بریتانیا GCHO در سال های اخیر با نصب Malware در شبکه کامپیوتری خود موفق شد به شنودهای تلفنی مشتریان خود که بالغ بر 80 درصد خانواده های ساکن بریتانیا است ، دسترسی داشته باشد .
آژانس امنیت ملی دارای یک دفتر ویژه به نام » سازمان دسترسی آسان :پ» ( T.A.O ) است که وظیفه عمده اش شناسائی سیستم های کامپیوتری و شبکه های ارتباطاتی ازراه دور برای نفوذ و تخریب آنها از طریق نرم افزارهای مجازی است . این سازمان متجاوز از هزار نفر جاسوسان نظامی و غیر نظامی آموزش دیده و متبحر در امور چگونگی دخول و نفوذ در سیستم های کامپیوتری در پنج قاره جهان دارد که وظیفه آنها تخریب سیستم های کامپیوتری و ارتباطی هستند . در نیمه دوم دهه 1990 ، این سازمان قادر شد که با موفقیت در سیستم های کامپیوتری و ارتباطی چین دخول و نفوذ کرده و نزدیک به 15 سال به جاسوسی علیه رقیب راس نظام بپردازد . البته این روند در خیلی از کشورها که دولت هایشان شرکاء و متحدین ، رقبا و دشمنان واقعی و خیالی راس نظام محسوب می شوند ، نیز به پیش برده می شود .که اعتراض آنجلا مرکل صدراعظم آلمان از آن جمله اند.
بر اساس مدارک و اسناد مخفی که از طرف اسنودن و دیگر جارچی های آمریکائی در روزنامه ها و دیگر رسانه های گروهی جهان انتشار یافته اند آژانس امنیت ملی آمریکا بطور روزانه نزدیک به 5 میلیارد مدرک درباره مکان های تلفن های موبایل در اکناف جهان جمع آوری می کند . این مدارک آژانس را قادر می ساز د که مسیر ایاب و ذهاب افراد را زیرنظر گرفته و نوع ارتباط این افراد را طوری شناسائی کنند که تاکنون غیر قابل تصور بوده است . این اسناد اطلاعات دقیقی درباره محل و مکان هزاران میلیون وسایل ارتباطاتی از تلفن ها گرفته تا تویترها را در اختیار آژانس قرار می دهند . اطلاعات کسب شده نشان می دهند که آنچه جمع آوری شده فقط محدود به خود آمریکا نبوده و بلکه شامل ده ها میلیون نفر غیر آمریکائی ها نیز می گردد که سالانه همراه تلفن های موبایل خود به کشورهای مختلف جهان سفر می کنند . این امر یعنی جمع آوری اطلاعات درباره زندگی خصوصی افراد ، در سراسر جهان در مورد کسانی که تلفن موبایل دارند نیز صدق می کند . بدین ترتیب آژانس جاسوسی قادر است که هر جا کسی تلفن موبایل حمل می کند روابط خصوصی و یا پنهانی آن فرد و کسان دور و برش را شناسائی کند .
هدف اصل آژانس از این جاسوسی آماج قرار دادن » دشمنان آمریکا » است . طبق گفته های مقامات عالیرتبه آژانس ، برای اینکه آمریکا به این هدف خود برسد جمع آوری اطلاعات درباره هر فردی چه در آمریکا و چه در هر نقطه ای از جهان برای حفظ منافع نظام ، جایز و ضروری است .
نتیجه گیری
1ـ همچون بخش های دیگر در متابولیسم نظام ( شبکه نظامی – صنعتی ، رسانه ها و… ) که برای دوام خود دائما محتاج گسترش و انباشت سرمایه در درون » انحصارات پنجگانه » هستند ، بوروکراسی جاسوسی راس نظام نیز مجبور است که دائما با افزایش تعداد جاسوسان برنامه ساز و پیشرفت تکنیکی وسایل الکترونیکی ( سایبرنتی ، نرم افزاری و…. ) وظیفه خود را در حفظ نظام ادا کند . در این راستا ، آژانس امنیت ملی به ارتش بزرگی از مدیران ، برنامه سازان و تولیدکنندگان نرم افزارها ، سخت افزارها و ماشین های گوناگون احتیاج دارد که صاحبان ثروت و قدرت راس نظام ( اولیگارشی های انحصاراتی ) هزینه های آنها را در اسرع وقت در اختیار آن قرار می دهند . این تکنولوژی دائما در حال رشد و گسترش ( که مقامات آژانس آن را ایدئولوژی دفاعی می نامند ) برای بقای خود در خدمت حفظ سلطه سرمایه امپریالیستی آمریکا به فضای عظیمی به بزرگی این جهان محتاج است . امروزه سرمایه داری امپریالیستی و در راس آن آمریکا با اشتعال جنگ های خانمان سوز مرئی و نامرئی در اکناف جهان از یک سو و اعمال قوانین حاکم بر بازار آزاد نئولیبرالی ( خصوصی سازی ، ملی زدائی ، سیاست های ریاضت کشی و بحران قرض ها ) در کشورهای خودی نظام مثل آمریکا و اروپا از سوی دیگر فضای بزرگ را در میدان جاسوسی به وجود آورده است . این میدان بزرگ جاسوسی مسلح به تکنولوژی و ایدئولوژی دفاعی روزانه شبکه ای از عملیات پلیسی بوجود می آورد که بشریت زحمتکش جهان و چالشگران ضد نظام را آماج تهاجماتش قرار دهد .
2ـ باز مثل خود نظام جهانی سرمایه ، رشد و گسترش رژیم جاسوسی و به اصطلاح امنیتی و یورش های پلیسی آن شرایط را برای گسترش تلاطمات آماده می سازد . عروج و رونق اجتناب ناپذیر اپوزیسیون در سراسر جهان – از اعتراضات عظیم ملت های ستمدیده افغانستان ، پاکستان ، یمن ، جیبوتی و… علیه استفاده دفاعی سازمان سیا ( از قدیمی ترین نهادهای درون آژانس امنیت ملی ) از پهپادها علیه مردم آن کشور ها گرفته تا تظاهرات عظیم کارگران ، بی خانمان ها و دیگر مردم زحمتکش تقریبا در کلیه کشورهای اروپا ، اقیانوسیه و آمریکا علیه قوانین تحمیلی بازار آزاد نئولیبرالی – نشانه این امر است که امپریالیسم سایبرنتی نظام جهانی سرمایه منجر به فراز بیشتر حرکت های ضد امپریالیستی سایبرنتی شده است . جهانی گرائی و افزایش همبستگی های مبارزاتی بین خلق های جهان دقیقا نشان می دهد که نه تنها افکار عمومی بین المللی بطور فزاینده ای علیه «ضرورت وجود» ساختاری های جاسوسی دولت های پلیسی هستند بلکه آنها با دسترسی به افشاگریهای جنایات این دولت ها و ابزارهای جاسوسی آنها توسط جارچی ها و سوتکشان میهنی خود به روشنی نشان می دهند که راس نظام در برنامه خود در جهت ایجاد رعب و هراس و ترس بین مردم به نفع بقای نظام با ناکامی دیگری روبرو شده است . ناکامی که مثل دیگر ناکامی های اخیر راس نظام از جمله ناکامی در سرنگونی رژیم بشار اسد و یا ناکامی در حل مسئله فلسطین به نفع صهیونیزم از سوی دیگر آن فضای بزرگ را در میدان گسترده جاسوسی بوجود آورده است . این میدان بزرگ جاسوسی مسلح به تکنولوژی و ایدئولوژی دفاعی روزانه شبکه هائی از عملیات پلیسی را تعبیه و تنظیم می کند که بشریت زحمتکش جهان و چالشگران ضد سرمایه داری را آماج تهاجمات خانمان براندازش قرار می دهد .
3ـ مضافا مثل فعل و انفعالات خود نظام جهانی سرمایه ، رشد و گسترش رژیم جاسوسی و به اصطلاح امنیتی – پلیسی شرایط مادی و فاکتورهای ذهنی را برای گسترش تلاطمات امیدوار کننده آماده می سازد . رونق و عروج امواج خروشان اپوزیسیون در سراسر جهان – از اعتراضات عظیم توده ای در افغانستان ، پاکستان ، یمن ، جیبوتی و… علیه استفاده » دفاعی » پهپادها توسط سازمان سیا در کشتار روزانه مردم آن کشورها گرفته تا تظاهرات کارگران ، بی خانمان ها و جوانان در کلیه کشورهای اروپا ، آمریکا ، اقیانوسیه و آمریکای لاتین علیه قوانین تحمیلی بازار آزاد نئولیبرالی – نشان می دهند که مردم جهان از دست نظام و نهادهای جاسوسی ، رسانه های فرمانبر و امپریالیسم سایبرنتی آن به ستوه آمده اند . مردم زحمتکش جهان با دسترسی به اسناد و مدارک رسواگرانه ای که توسط جارچی ها و سوت کشندگان روزانه پخش و توزیع می گردد به این درک رسیده اند که این نظام علیرغم داشتن قدرقدرتی نظامی و رژیم پلیسی – جاسوسی در سطح جهان غول و هیولائی با پاهای » گلی » بیش نیست . این آگاهی از سوی مردم جهان ازجمله مردم آمریکا ، نشان دیگری از این امر بزرگ تاریخی دارد که راس نظام در پیشبرد برنامه های خود در جهت ایجاد رعب و هراس بین مردم با استفاده از ابهت و عظمت جاسوسی – پلیسی خود نیز با ناکامی روبرو گشته است : ناکامی که مثل دیگر ناکامی های اخیر خود بار دیگر فرتوتی ، بی ربطی و فرود راس نظام را در سطح جهان به نمایش می گذارد .
منابع و مآخذ
روزنامه“واشنگتن پست «، شماره های ماه ژوئن 2013.
جیمس پتراس ، » امپراتوری و امپریالیسم سایبری : توجیه ساختاری جاسوسی جهانی » ، در سایت’ گلوبال ریسرچ،’ 16 نوامبر 2013.
استفن لندمین ، » آژانس امنیت ملی 50 هزار سیستم های کامپیوتری را در جهان مسموم می سازد » ، در سایت’ گلوبال ریسرچ ‘، 28 نوامبر 2013 .
امانوئل والرشتاین ، » پی آمدهای فرود آمریکا » ، در روزنامه » دیلی اخبار جهان » ، 3 نوامبر 2013 .
ویلیام بلوم ، » آژانس امنیت ملی : تنها نهاد دولتی که واقعا به حرف شما گوش می دهد » ، در سایت گلوبال ریسرچ ، 29 نوامبر 2013 .
جیمس کوربت ، » نرم افزارهای جاسوسی برای شنودهای تلفنی » ، در سایت گلوبال ریسرچ ، 19 نوامبر 2013 .
روزنامه گاردین ، لندن شماره های ماه ژوئن 2013 .
مقاله نویس بی نام، که میتوان وی را در جرگه جوانان جنبش «اکوپای» و یا نود و نه درصدی ها که مورد لطف و کمکهای تبلبغاتی دولت احمدی نژاد هم قرار داشته ودارند، دانست.
این نشانههایی از پژوهش گری جوانان ما بوده و بجای گرویدن به چه گواریسم برای فرار از رویزیونیسم خروشچف/ برژنفی، راهی دیگر را پویا گردیده، که جوانه های امیدوار کننده ای هستند.
چیزی که در این جوانان بشدت کمبود دارد، علم مارکسیم لنینیسم و انطباق دیالکتیکی آن بر دانستنی های جمع آوری کرده خودا بوده که خود این جوانان حتی روشی ماتریالیستی در تاریخ تکاملی این اطلاعات جمع آوری کرده خود، دارا هستند.
این طرز بکاربرد دیالکتیک را باید از رفقای حزب کار ایران توفان که زیر دست رفیق احمد قاسمی آنرا فراگرفته و بکار میگرفتند، آموخت!(بایک استثنا!)
البته از افرادی همچون ربابه ها و دیگر افرادِ «دایرةالمعارف«روشنگری»، آنهم فقط زمانیکه از خرده بورژوازی ِ عاصی ِ شبه چه گواریسم آلمانی دفاع مینمایند، هم میتوان این کاربرد دیالکتیک را بر مسائل بغرنج زمان حاضر، با وجودی که علیه طبقه کارگر و لنینیسم میباشند، آنرا فرا گرفته وبکار برد، بدون باور به تحریف هایی که در این واژه نامه وجود دارد.
نویسنده همانند «بلوکوپای آلمانی Blokupy Germany» بخوبی توانسته است که فاکت های زیادی را تاریخا در کنار یکدیگر بدون ارتباط دیالکتیکی آنها قرار دهد که خود این فاکت ها حقیقت را بخوبی بیان میدارند که نویسنده نتوانسته است آنها را ببیند.
(از قرن سیزدهم تا اوایل قرن بیستم یعنی از دوران اشکال اجتماعی (فرماتسیون های) تولیدی و اقتصادی ِ فئودالیسم، سرمایه داری رقابت آزاد تا اوایل عصر امپریالیستم را امپراطوری دانسته و با امپراطوری آمریکایی یکی میداند. شاهد:
«…مضافا در این امپراتوری ها خطه قدرت سیاسی به موازات خطه های مدیریت اقتصادی آن ها بوجود آمده ، دوشادوش هم به رشد و گسترش خود ادامه داده و به موازات هم نیز به پایان عمر خود می رسیدند . اما در امپراطوری آمریکا به عنوان راس نظام جهانی سرمایه خطه سیاسی ( دولتی) در تضاد آشکار با مدیریت خطه اقتصادی قرار دارد»
این جوانان قادر بدریافت ارتباط تکاملی اقتصاد و امور نظامی کشور های متروپل از زمان عثمانی تا به امروز و تفاوتهای ماهوی آنها نیستند و فقط ظهور و دوام آنها را دریافته اند.
این جوانان با فراری که از الفاظ اشکال تولیدی و روبنایی اجتماعات بشری «اجتماعی (سوسیالیستی) و جامعه بدون طبقه(کمونیستی) بخاطر خیانت رویزیونیستها و تبلیغات امپریالیسم از دهان ترتسکیستها، خو گرفته اند*)، مانند جن از بسم الله از احزاب کمونیستی و اصولاً هر گروه و یا دستهای که از مبارزات طبقات و و امپریالیسم سخن گوید، فرار میکنند و فقط حاضرند در چارچوب انتقاد از دولتها و مؤسسات دولتی مشغول بمانند.
«…این اولیگارشی نیز بطور اورگانیکی تحت فرمان ” انحصارات پنجگانه ” قرار دارد .
چه میشد که این اولیگارشی «انحصارات پنج گانه» را روشن میکردید.
تا آنجا که متخصصین اقتصاد غیر فرمایشی و دانشگاهی و بخصوص غیرمانویل والراشتاینی معتقدند این بانکها میباشند که در تمام امور سیاست آمریکا دست دارند وخود خواسته هایشان را به دولت های آمریکایی دیکته میکنند که اکنون به «بلاک رک» که صاحب گلد من ساکس بانک است و این بانک خود همراه با نیویورک تایمز مالک «بلاک رک» هستند! این عروسک های بوش – اوبامایی را راه میرند.
چه خوب لنین این نظام گندیده سرمایه داری انحصاری را کشف و قوانین افول آنرا برشمرده است که اتفاقاً با تاریخی که نویسنده از دزدی اطلاعات در جهان توسط امپریالیسم آمریکا سخن میگوید تو گویی لنین از تمام آنها با اطلاع بوده است. (مقام تاریخی امپریالیسم و اولتراامپریالیسم) در کتاب «امپریالیسم مرحله گندیدگی سرمایه داری»
شاهد:
«…بعد از پایان جنگ جهانی دوم وقتی که آمریکا به عنوان راس نظام جایگزین امپراتوری انگلستان گشت ،…»
امپریالیستم آمریکا جایگزین امپریالیستم انگلسان گردید و نه امپراتوری انگلستان! اختلافی ماهوی مابین سرمایه داری پیشین و سرمایه داری رقابت آزاد و سرمایه داری انحصاری موجود است که راه آزاد شدن از هریک از آنها هم ماهیتاً با یکدیگر فرق دارند. این دقیقاً شکل تفکر ۹۹ درصدی های میباشد.
شاهد:
«…در رسیدن به ا ین هدف اولیگارشی ” دو حزبی” حاکم بر کاخ سفید از محل ها و سیاست های معین و مشخص زیرین در دوره بعد از پایان ” جنگ سرد ” ( از ۱۹۹۱ به این سو ) استفاده کرد : »
این هم بیربط و مافوق قوانین تکامل کشورها میباشد. این الیگارشی نیست که این کار را میکند این صورت ظاهر قضیه است. آنچه آنان را باین کار مجبور و محکوم میکند «سرریز تولید» که در اثر تضاد مابین تولید اجتماعی و تملک و انحصار وسایل تولیدی در دست بخش خصوصی میباشد که به جنگهای خانمانسوز که شما نام میبرید و برای انجام چنین جنگهایی محکوم و مختوم به بوجود آوردن اتحادیه ها«آلیانس ها» و قطب بندی هایی که مابین کشورهای سرمایه داری، در اثر رشد ناموزون (لنین) انجام میگیرد، با وجودیکه بنظر میرسد که صد در صد تحت تسلط کامل امپریالیستم سرکرده قرار دارند، میباشند.
باز هم طبق تحقیقات لنینی که تا زمان جنگ اعتبار داشته وهنوز هم مو لای درزش نمیرود، ناگهان به بلوک بندیهای جدیدتری تبدیل میگردند.
اینها ملالغت بازی نیست اینها راههای مبارزه گوناگونی را طلب میکنند؛
که یکراه آن همان است که لنین کشف کرد و آنرا با پیروزی بعمل برد و استالین آنرا با پیروزی پیاده کرد؛
راه دوم شمارا در بیراهه های اکوپایی و نودو نه درصدی در مبارزه بر علیهِ امروز: آقای ایکس پرزیدنت در دولت ایگرگ و فردا پرزیدنت دیگری در دولتی دیگر، مشغول میدارد و پس از دهِه های زیادی همچون گاو عصار بدور خود میچرخند و بر زمین و آسمان بدو بیراه میگویند که چرا مردم احمقند و چرا کارگران گول میخورند و حرف این شازده های دانا و بینا و آگاه را گوش نمیکنند. این نودو نه درصدی ها گویا در اجتماع کوران زندگی میکنند و قادر نیستند دشمن اصلی قانون مند خود را کشف نمایند؛
و باعث میشود که در گردابِ تئوریهای غلطی که در نکته سوم که متعلق به والراشتاین میباشد و چیزی جز تئوری ارتجاعی «سه جهانی ِ اواخر زمان مائوتسه تونگ» نــمیباشد،
غرق شده و بیشتردر این باطلاق فروروند.
بهر صورت جوینده یابنده بود؛
امید وارم که این جوانان آنقدر در این بیراهه ها سردرگم نمانند، تا با یک تقسیم جدید جهان آنهم بنفع حفظ امپرالیستها؛
آنهم با ازبین بردن سرریز تولید از طریق تخریب در نیروهای مولده، دودش بچشم خود و مردمانشان برود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*) زیرا بحق در دوران طول زندگانی خود با کمونیست های راستین سروکاری نداشتته اند و حزب «دکاپ» پس از دوری از نام «کا پ د» در تمام طول زندگی خود با دنبال کردن سه تز «زندگی مسالمت آمیز، رقابت و مسابقه مسالمت آمیز» خروشچفی چه در دهسال اول و چه در سه دهه بعدی دوران برژنف…، با فرار از واقعیتها برای پوشیده داشتن نظام سرمایه داری در روسیه از هیچ انحراف کشاندن و پوشش انحرافات این کشور، روی گردان نبوده اند.
حتی بدتر از آن، کار آتش نشانی کشورهای امپریالیستی را برعهده داشته اند.
در این حزب هم افق روشنی سپیده میزند که امید است که همچنان تکامل یابد؛
رفقایی از برلین از« دکاپ» با «کا پ د» ایها در برلین، مشترکا سمیناری در مورد رویزیونیسم، گذاشته بودند که در اختیار مجله هفته قرار دارد و میتوان این سند را هنوز بدست آورد.
و خود را از انحرافات حزب چپ (سوسیال دموکراسی چپ) که دودل و سرمایه پرست، با ایدههای ترتسکیستی میباشند، در حذرنگه دارند.
لایکلایک
با سپاس از تذکر رفقا،
چند جمله در بالا دارای سکته و جا افتادگی است که صحیح آنرا در پایین می آورم و کلمات اضافه شده را داخل کروشه { } گذاشته ام.
باز هم طبق تحقیقات لنینی که{این آلیانسها و قرار دادها} تا زمان جنگ اعتبار داشته وهنوز هم مو لای درزش نمیرود، ناگهان به بلوک بندیهای جدیدتری تبدیل میگردند.
راه دوم شمارا در بیراهه های اکوپایی و نودو نه درصدی در مبارزه بر علیهِ امروز:
آقای ایکس پرزیدنت در دولت ایگرگ و فردا پرزیدنت دیگری در{همان دولت ویا} دولتی دیگر، مشغول میدارد …
و باعث میشود که در گردابِ تئوریهای غلطی که در نکته سوم ِ {مقاله خود} که متعلق به والراشتاین میباشد و چیزی جز تئوری ارتجاعی «سه جهانی ِ اواخر زمان مائوتسه تونگ»…
آنهم با ازبین بردن بار دیگر ِ سرریز تولید از طریق تخریب در نیروهای مولده {توسط جنگ، که} دودش بچشم خود و مردمانشان برود.
سپیده
لایکلایک