ژئوپليتيك جدايي در اوكراين
نويسنده: امانوئل والراشتاين
مترجم: مريم اميري
مدتي است اوکراين از شکاف هاي عميقي رنج مي برد، يکي از اين شکاف ها تهديد ورود به جنگ داخلي است؛ همان طور که الان در بسياري کشورهاي جهان در جريان است. مرزهاي اوکراين کنوني، شامل مرزهاي شرقي-غربي و مرزهاي مذهبي، اقتصادي و فرهنگي است و در هر سوي مرز نزديک به 50درصد مردم اين کشور جاي دارند. دولت کنوني (که مي گويند از طرف شرقي است) در اعتراضات عمومي از سوي جناح ديگر به فساد و استبداد متهم مي شود. بدون شک اتهامات هم درست هستند؛ دست کم بخشي از آنها. چيزي که مشخص نيست اين است که دولت برآمده از نيمه غرب پسند اوکراين، آيا کمتر از اين فاسد و ديکتاتور خواهد بود؟ به هر طريق، سوالي که در پهنه جغرافياي سياسي مطرح مي شود، اين است: آيا اوکراين بايد به اتحاديه اروپا بپيوندد يا بايد روابطش را با روسيه محکم تر کند؟
شايد مکالمه ويکتوريا نولاند با سفير آمريکا در کي يف درباره سياست هاي اتحاديه اروپا چندان غيرمنتظره نبود. در اين مکالمه، نولاند بحث اوکراين را به مثابه نزاعي ژئوپليتيک ميان آمريکا و اتحاديه اروپا (به ويژه آلمان) مي بيند. جالب اين است که او به اتحاديه اروپا ناسزا مي گويد و نه به روسيه.
پيش از تحليل وضعيت، اجازه دهيد به همدلي عمومي اي که اين روزها براي همه مردم مهم است، نگاهي بيندازيم. در چند سال گذشته، بحث بر سر کاهش شخصي ماندن ارتباطات شدت گرفته است. اما هميشه به گروهي اندک از شهروندان که هدف جاسوسي دولت، به ويژه آژانس امنيت ملي آمريکا، بوده اند، محدود مانده بود. حالابه نظر مي رسد کم بودن سطح امنيت شخصي به افرادي چون خانم نولاند هم رسيده است. هنوز معلوم نيست چه کسي مکالمه او را شنود و در اينترنت پخش کرده است. ولي واقعيت اين است خانم نولاند ديگر آنقدر امنيت ندارد که هر چه خواست بگويد، يا دست کم چيزي را که دلش نمي خواهد همه مردم جهان از آن خبردار شوند.
حالابگذاريد ببينيم اصلاويکتوريا نولاند چه کسي است. او يکي از اعضاي گروه نئوکان بود که دولت جورج بوش را احاطه کرده بودند و موفق شد در دولت اوباما هم به حيات سياسي اش ادامه دهد. همسر او، روبرت کاگان، يکي از شناخته شده ترين نظريه پردازان نئوکان است. سوال اينجاست که چنين فردي در يکي از کليدي ترين سمت هاي وزارت خارجه دولت اوباما چه مي کند؟ دست کم او و جان کري، وزير خارجه آمريکا بايد نئوکان ها را در چنين پست هايي به دولت راه نمي دادند. دوباره بايد نگاهي به سياست نئوکا ن ها در زمان بوش در رابطه با اروپا بيندازيم. دونالد رامسفلد، وزير دفاع بوش، کشورهاي فرانسه و آلمان را «اروپاي قديم» مي ناميد؛ در مقابل «اروپاي جديد» که شامل کشورهايي است که در دخالت نظامي آمريکا در عراق، همراه آمريکا بودند يعني بريتانيا و کشورهاي شرق اروپا و کشورهايي که از شوروي استقلال يافته اند. به نظر مي رسد خانم نولاند همين ديدگاه را دنبال مي کند.
بنابراين بايد بگويم اوکراين بهانه مناسبي براي تقسيم جغرافياي بزرگ تري از انشقاق دروني کشور است. نولاند به آن قول معروف «اضمحلال اوکراين در روسيه» ارجاع نمي دهد. او و همفکرانش اوکراين را متحد ژئوپليتيک فرانسه/آلمان و روسيه مي بينند. کابوس محور پاريس-برلين-مسکو پس از سال 2003 که اوج آن بود (زماني که آمريکا مي خواست در سازمان ملل دخالت نظامي در عراق را به تصويب برساند و فرانسه و آلمان با آن مخالفت کردند) حالااين کابوس اندکي تخفيف يافته ولي تنها در ظاهر. چنين اتحادي براي فرانسه/آلمان و روسيه معنايي ژئوپليتيک دارد. چيزي که در اين ميان مهم است اين ضرورت است که اصرار بر تفاوت هاي ايدئولوژيکي تاثير اندکي بر اين اتحاد دارد. شايد بسته به اينکه چه کسي در قدت است، انتخاب ژئوپليتيک کمي متفاوت شود ولي منافع دراز مدت ملي هميشه در اولويت هستند.
اما چرا محور پاريس-برلين- مسکو با معناست؟ اين سوال پاسخ هاي زيادي دارد. اولين دليل جايگزين شدن [اقيانوس] آرام محوري با [اقيانوس] اطلس محوري براي آمريکاست. کابوس روسيه و آلمان اين است که جنگ آمريکا-چين به اتحاد آمريکا-چين تبديل شود. تنها راه نجات آلمان از اين کابوس اتحادش با روسيه است. سياستي که آلمان در قبال بحران اوکراين در پيش گرفته به خوبي نشان مي دهد اولويت اين کشور اين است که مساله با مشارکت روسيه حل وفصل شود نه بدون آن.
درباره فرانسه، فرانسوا اولاند، رييس جمهوري اين کشور مي خواهد طوري رفتار کند که آمريکا آن را «اروپاي جديد» به حساب آورد. ولي گوليسم از سال 1945 تا به امروز سياست غرب ژئوپليتيکي فرانسه باقي مانده است. رييس جمهوري هايي چون ميتران و سارکوزي هم که ظاهرا گوليست نبودند، عملاهمين سياست را دنبال کردند. بنابراين اولاند هم خيلي زود خواهد فهميد که قدرت انتخاب اندکي دارد ولي در چارچوب گوليسم.
گوليسم چپگرايي نيست ولي حاوي اين نکته است که بزرگ ترين تهديد براي نقش ژئوپليتيکي فرانسه، آمريکا است و فرانسه بايد براي حراست از منافع ملي و به هم زدن توازن قدرت به زيان آمريکا، جانب روسيه را بگيرد.
چه کسي برنده اين بازي خواهد شد؟ بايد منتظر ماند و ديد. ولي گويا ويکتوريا نولاند مانند کانوت بزرگ فرمان عقب نشيني داده و بيچاره اوکراين که مجبور است زخم هاي داخل کشور را تا جايي که غرب و شرق بخواهند -يا نخواهند- مداوا کند.
* استاد دانشگاه ييل و نويسنده کتاب افول قدرت آمريکا: آمريکا در جهان آشوب
روزنامه شرق
ادامه:
آقای امانوئل والراشتاین، یکی از ستونهای ایدئولوژیکی …..
گوش فرا دهید تا رفقایی چند از کیف که دستشان زیر ساطور است چه میگویند:
برگرفته از مجله محترم هفته بقلم «رئیس فراکسیون حزب کمونیست در مجلس شورای عالی اوکرائین RADA»
وی در مورد وقایع خونین کنونی که هنوز در جریان است در مورد رژیم « یانوکوویچ» چنین مینویسد:
«…این وقایع در سطوح مختلفی صورت گرفت. شرکت گسترده مردم در این اعتراضات بازتابدهنده نارضایتی عمیق اجتماعی مردم از رژیم یانوکوویچ و تیم دولتی اوست، که به شکل نامطلوبی برکشور حکومت میکند، سرمردم را کلاه میگذارد و به وعدههای انتخاباتی خود عمل نمیکند. او در لحظات سیاه تاریخ این کشور جبونانه از مسئولیت خود کناره گرفت. رانتخواری و ثروتاندوزی وقیحانه اطرافیانش که «خانواده» نام گرفته او را برای بیشتر هوادارانش بیگانه کرد.»…
و سپس در ادامه در مورد «… رادیکالهای راست علیه یانوکوویچ نیروهای نئونازی» چنین مینویسد:
«…اقدامات رادیکالهای راست علیه یانوکوویچ نیروهای نئونازی و میراث ایدئولوژیکی متجاوزین نازی را از نو حیات بخشید. این اقدامات توسط موج هیستری ضدکمونیستی خطرناکی همراهی میشود. یادگارهای ملی، مجسمههای لنین و قهرمانان جنگ بزرگ میهنی ویران میگردد، اوباش و مزدوران به موسسات حزب ما در کیف و سایر شهرها حمله میبرند و علیه کمونیستها ترور فیزیکی و اخلاقی اعمال میدارند و خواستار ممنوع کردن فعالیتهای حزب کمونیست در اوکرائین میشوند.»…
ای کارگذار تبلیغاتی و هیزم بیار فلسفی، فرهنگی، روانکاوی، اقتصادی… امپریالیسم آمریکا آقای والر اشتاین، بخوانید و فرا گیرید.
خلقهای جهان، بیتفاوت که در چه کشوری و یا در چه قاره ای قرار دارند، آنان خود بالغ اند و آگاه بر خواسه های خود و از لجن پراکن هایی همچون شما نه تنها بی نیازند، بلکه تاریخا بیش از یک فرماتسیون اجتماعی جلوتر بودهاند و از نظر فرهنگی بیش از ۵۰۰ سال از شما و الویس پریسلی های شما و هالیوودی های شما، هم جلوترند.
حالا شما خون خودت را کثیف نکن. قرار نیست هر کس نظرش را گفت او را به این شدت سرکوب کنیم. فکر کن این اقا جاسوس امریکا است(در این مملکت که اتهام زدن خرجی ندارد) و سخنش را از روی عمد و غرض گفته است. چنابعالی هم بیا و با منطق بزن توی دهن آقا نه به شیوه شریعتمداری، این همه آسمان ریسمان به هم ببافی و آخرش چی؟
ما که چیزی دستگریمان نشد.
البته کمی تا قسمتی از حرف هایت درسته!(یعنی آن قسمت هایی که ما دستگیرمان شد در باره ارزش افزوده و و و) ولی این ها چه ربطی به بحث شیرین اکراین داشت؟ آن چه ما از رویدادهای اکراین دستگیرمان شد این بود که عده زیادی از مردم از فساد و دزدی باند یانوکوویچ به جان آمدند و فاشیست هایی که تازگی ها این جا و آن جای اروپا سر از لانه درآورده اند و در اثر بی خاصیتی کمونیست ها سرکردگی اعتراض ها را به دست گرفته و رژیم را برانداخته اند و بانوی دزد اولی را از زندان در آورده و یکی از نالایق ترین و بی پایگاه ترین افراد را هم که در انتخابات پیشین حزبش که حزب همان خانم کذایی است و رایی نیاورده بود را بر مسند گذاشتند تا بعد سر فرصت مهره چینی کنند و یک مترسک دیگری را از جعبه پاندورا بیرون بیاورند و دست آخر روسیه هم دو دستی به کریمه بچسبد و بهانه ای باشد برای گسترش مسابقه تسلیحاتی. صد البته که اکراین برای المان فاشیست (حالا که آلمان، یونان و اسپانیا و پرتقال را به خاک سیاه نشانده است)لقمه خوبی است.
کمونیست های عزیز هم به نشخوار خاطرات شیرین گذشته سرگرم باشند تا خواست خدا چه باشد!
تیمور عزیز،
مقام شامخ این پروفسور پر ارج (البته برای امپریالیسم) میبایستی برای خوانندگان افشا میشد.
دیروز وزیر جنگ آلمان قبل از ساعت هفت صبح«دوچلندفونک» اظهار داشت:
«وقایع چنان سریع پیشرفتند که ما غافلگیر شدیم و در اخبار بعدی خبر دادند که افراد مسلح که پارلمان را بمحاصره در آورده بودند عقب نشسته اند(در رفته اند – شاید از نظر والراشتاین چون روسیه قدری عضله بازو نشان داده بود، اروپاییان غلاف کرده بودند).
تا اینجا من به آقای والر اشتاین حق میدهم و هشدار ایشان که اوباما «ماهی» ازدستش لیز نخورد، درست است.
منتها مساله من این نبود، مساله این است که این خانمهاو آقایان متخصص سرمایه داری آمریکاو اروپا، هیچ گونه ارزشی برای ما اهالی کشورهاییی چون فلسطین لبنان، عراق… ایران و اوکراین قائل نیستند که فقط حق و کار خود آنهاست که تعیین سرنوشت خود کنند و نباید یا زیر این شلاق و یا زیر آن شلاق رفته، غارت و توسری خوردن این و یا آن امپریالیسم را گردن نهند.
این است اصل مطلب که آقای والر اشتاین از تصورش حالش خراب میشود و بطریق اولی خانم مترجم.
باز هم ناگفته نماند:
اگر خدا خواستی میتوانست داشته باشد، اولینش نجات خود از دست «آیت های خودش» در ایران بود.
بقیه اش را بهش تخفیف میدهیم.
پیروز باشید
میرابی، سوراخ رو آب را عوضی گرفته بود؛
باو هشدار دادند که اشباه میکنی، گفت عبد الرسول گفته است؛
رندی بوی گفت: چرا حرف عبدالرسول را قبول کردهای ، آنچه کن که خدا و رسول گفتهاند!
خیلی از مارکسیستهای مدرن و بخصوص بلند پرواز امروزی، مانند رهگذر عزیز، همیشه نظر شمارا به مارکسیستهای «والراشتاینی»، لسوردویی و یا اشخاصی که در باره مارکسیسم از خود اظهار فظله نموده اند، رجعت میدهند و هرگز حاضر نیستند از خود کلاسیکرها سخن گفته و مارکسیستی بودن گفته خود را با نوشته خود آنها، مستدل سازند.
این آقای پروفسور والراشتاین کسی که بمارکسیست بودن خود افتخار دارد و بیش از دهها تیتر های استادی دانشگاهی در جهان را داراست و همیشه در راس آموزشی تحقیقاتی مؤسسات امپریالیستی قرار داشته و هنوز هم دارد؛ در چهار کتاب تئوریک تحقیقاتی خود دست به رد تئوری «ارزش اضافه» و تئوری «ارزش تعویض» و در نتیجه تمام کتاب کاپیتال که بر این محور میچرخد، زده و از طرف دیگر نتایج مارکس را برداشته و برای سرمایه قابل پسند نموده و با آن اسم و رسمی برای خود در میان محفل های امپریالیستی درست کرده است.
وی همین بلا را بسر پراهمیت ترین تزِ تاریخی لنینی در مورد امپریالیسم و شکستن حلقه ضعیف زنجیر در مجموعه کشورهای سرمایه داری که در عمل باثبات رسیده است، در آورده است.
«وی جهان را تقسیمی پایدار کرده و آنهم به سه نوع: ا- یک هسته/مرکز، ۲- یک شبه پیرامونی آن و ۳- یک پیرامونی آن، که ویژگی ذاتی سیستم جهانی میداند»
که چیزی نیست جز تئوری ارتجاعی سه جهانی در اواخر عمر مائوتسه تونگ که مدتی نیروهای مبارز را به بیراهه برده بود، میباشد.
در سیستم والر اشتاین رشد ناموزون در مورد کشورهای امپریالیستی موجود نیست. در این سیستم که «هسته/ مرکز» همان آمریکا میباشد، جاودانی است و بقیه طبق تئوری سه جهان بایستی به نسبت سلسله مراتبی که دارند:
پیرامونی ها«ارزش های » تولید کرده خود را به شبه پیرامونی ها و آنها هم آنرا باارزش های تولید کرده خود مجموعاً به دزد سوم که همان «هسته/ مرکز» میباشد بدهند.
بهمین سادگی!
حال ببینیم که این اقتصاد دان و ایدئولوگ سرمایه داران امانوئل والراشتاین در مورد اوکرایین چه میگوید:
وی شهروندان اوکراین را انسانهایی که دارای اراده و خواست های خود، میباشند ندانسته و آنانرا به دوبخش که یکی طرفدار رفتن زیر یوغ روسیه هستند و نیمه دیگر آن طرفدار زیر یوغ امپریالیست های غربی رفن میداند.
بخش اول که طرفدار مستعمره روسیه بودن است «از سوی جناح دیگر به فساد و استبداد متهم می شود. والراشتاین معتقد است که این اتهامات بدون شک هم درست هستند»
در مورد دوم ولی مطمئن نیست و نمیداند که آیا به دیکتاتوری بخش اول میرسد یا خیر؟
سپس وارد پلمیک(سفسطه ای سیاسی) شده و دست خود را رو میکند.
بقولی معروف:
دو نفر دزد خری دزدیدند/ سر تقسیم بهم جنگیدند.
آندو بودند چو گرم زد و خورد/ دزد سوم خرشان را زد و برد.
وی بیش از همه ترس از آن دارد که آلمان و فرانسه، طعمه آمریکایی اوکراین را بعنوان دزد سوم از دستشان نرباید. و به سخنگوی دولت واشنگتنی و دیگر سردمداران امپریالیسم آمریکا، این دزد سوم را هشدار میدهد.
و این را ادامه نظریه ژنرال دگل و مسایل ژئوپلیتیکی فرانسه آلمان میداند؛
این افراد، اصولا ساکنان کره زمین بغیر از ساکنین کشورهای امپریالیستی، اصولا حق چنین افکاری راندارند و استقلال سیاسی و اقتصادی برای آنان حرف مفت است؛
آنان باید یا مستعمره امپریالیسم غرب و یا شرق باشند این همان خواست خدایی میباشد که از آن رهایی وجود ندارد!
خانم مریم امیری از روزنامه شرق هم آنرا ترجمه کرده و بخورد خوانندگان میدهد.