شیده رخ فروز
پاسی از شب گذشته و سیاهی بر خیابان های شهر حاکم است، اما هنوز دخترکان و پسربچه ها لابلای اتومبیل ها و در پیاده روها می گردند. آنان از صبح تا این ساعات شب در خیابان ها چه می کنند و چه برخوردهایی با ایشان شده است؟ آیا کسی چشم براه و نگرانشان نیست؟ آنان در تمام مدت روزها به رانندگان و عابران پیاده التماس می کنند که چیزی از ایشان بخرند و بر سر این کار چه بسا از رانندگان و عابران خُلق تنگ یا از پلیس ها آزارها می بینند. این وضعیت همیشگی زندگی کودکان خیابانی است و تغییری هم در آن ایجاد نشده است.
با توجه به واقعیت کار کودکان در ایران هنوز آمار درست و قابل اتکایی که با رشد فزاینده این پدیده همخوانی داشته باشد، در دسترس نیست: “مرکز آمار ایران در سال 85 آمار کودکانی را که به طور مستقیم درگیر کار هستند یک میلیون و 700 هزار نفر عنوان کرد. این در حالی است که ستاد حقوق بشر قوۀ قضائیه در مقاله ای که در تاریخ اول بهمن ماه سال گذشته منتشر کرد تعداد کودکان 10 تا 14 ساله با شغل ثابت را 380 هزار نفر عنوان کرد و حدود 360 هزار کودک را نیز تحت عنوان کودکان کار فصلی برشمرد. در ادامۀ این مطلب، آمار کل کودکان کار کشور رقم 600 هزار نفر عنوان شد! حتی برخی سازمان های مسئول، تعداد کودکان کار در تهران را 20 هزار نفر و معادل آن را در شهرستان ها عنوان کرده اند. اما از سوی دیگر برخی از فعالان در زمینه کودکان کار با استناد به آمار 3 میلیون و 265 هزار کودک بازمانده از تحصیل که توسط مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در بهمن ماه سال 90 ارائه شد، آمار کودکان کار در ایران را 3 میلیون نفر تخمین می زنند. … اگر فرض کنیم 265هزار کودک به دلیل بیماری و مسائل دیگر از تحصیل بازمانده اند، اکنون 3 میلیون دیگر در خیابان، کارگاه، مزرعه و خانه مشغول کارند.” (آفتاب- 16/5/92 )
برخورد مسئولان و نهادهای رسیدگی و ساماندهی کودکان کار و خیابان، با این معضل، با چنین ابعاد بزرگ و فزاینده در جامعه، عموماً کتمان آن است. این پدیده برای آنان به موضوعی که به آمار درست، ریشه یابی و برنامه ریزی برای ساماندهی اصولی آن نیاز دارد، قابل اعتنا نیست. وظایف آنان به جز روی کاغذ و هر از چندگاهی جلسه ای و طرحی پیشنهادی بُعد و عمق دیگری ندارد. 13 سال از شروع طرح “مراکز شناسایی، تشخیص و جایگزینی کودکان خیابانی” توسط سازمان بهزیستی می گذرد و این طرح از همان ابتدا نیز شکست خورده محسوب می شد چرا که از جمع آوری این کودکان از معابر یا از جلو دید برداشتن آنان به خشن ترین روش ها، جلوتر نرفت.
فقر، بیکاری، گرانی سرسام آور، هزینه های سنگین معیشت، آموزش و تحصیل، که به عنوان ابتدائی ترین حقوق کودک شناخته شده است، بسیاری از این کودکان را به جای کودکی کردن با نشاط و سلامتی جسم و روح، به خیابان ها و مراکز کار رانده است: “به عبارت بهتر باید قبول کرد که چنین خانواده هایی به دلایل اقتصادی، همچون از کار افتادگی سرپرست خانواده به کار کودکانشان رضایت داده اند، یعنی در کشور ما، کودکان کار اغلب زایده شرایط اقتصادی خانواده اند و نه شرایط فرهنگی آنها! عدم توجه به چنین موضوعی باعث شده شهرداری تهران و سازمان بهزیستی، به جای پرداختن به حل ریشه این معضل، بیشترین توان خود را صرف جمع آوری این کودکان از خیابان ها و بازگرداندن آنها به خانواده هایشان کنند. خانواده هایی که اغلب موارد مجبورند مجددا این کودکان را به خیابان بازگردانند و نتیجه کار، تداوم این سیکل معیوب خواهد بود.” (همانجا)
رژیم منحط کنونی که در تمامی عرصه های حیات جامعه جز پایمال کردن حقوق مسلم توده ها دستاورد دیگری ندارد، با کودکان کار که بی پناه ترین و محروم ترین بخش جامعه اند، همچون قربانی رفتار می کند و فردایی جز تباهی، گرفتاری در دام کار زودرس، جرم و اعتیاد… برایشان به ارمغان نیاورده و نمی آورد. برای این کودکان، سرنوشتی بهتر از نسل پیش از خود و خانواده هایشان متصور نیست و هیچ رویای شیرین کودکانه ای جهان کوچک شان را دربر نمی گیرد: “برخی از آمارها نشان می دهد که یک میلیون و 700 هزار کودک در ایران به صورت مستقیم درگیر کار هستند که هر کودک ماهیانه 80 تا 100 هزار تومان درآمد دارد. درآمدی که بیشترین بخش آن در اغلب موارد توسط کارفرمایان سودجو و باجگیران از ایشان گرفته می شود و تنها خستگی از کار روزانه را در جان کودک باقی می گذارد. … آمارهای دیگر نیز حاکی از آن است که 30 درصد کودکان کار دارای والدین با سابقه محکومیت هستند و 40 درصد نیز دارای والدین بی سواد یا کم سواد همچنین، 85 درصد کودکان کار ایرانی و مابقی از سایر کشورها هستند.” (آفتاب – 3/5/92)
نگاهی به مزد دریافتی این کارگران خردسال، که حتی با حداقل مزد مصوب رژیم برای کارگران نیز زمین تا آسمان فاصله دارد، ابعاد استثمار مطلق کودکان کار را به روشنی نشان می دهد. باید توجه داشت که ساعات کار این کودکان در بعضی موارد که به کارفرمایان اجازه بهره کشی بیشتر می دهد (به دلیل واقف نبودن کارگر خردسال به شرایط خود)، تا ورای ساعت کار کارگر بزرگسال ادامه می یابد. این امر در رابطه با کودکان کار مهاجر بسی زجرآورتر و دست کارفرما بازتر است.
“نهادها و سازمان های مسئول در امر کودکان کار در حالی خونسردانه به این معضل می نگرند که وضعیت جسمی کودکان، سن پایین و عدم بلوغ فکری، محیط کار و نوع فعالیت این کودکان، آنها را مستعد بیماری های گوناگون و عموما خطرناکی می کند. مثلا عفونت های داخلی، عفونت های خونی و گوارشی و حتی سل از جمله بیماری هایی است که در کودکان کار سطح تهران بسیار به چشم می خورد. همچنین خیابان و محیط های کاری این کودکان به شدت پرتنش است و این کودکان هر روز با خشونت، فحاشی، کتک و حتی تجاوز روبه رو می شوند که آسیب های روانی جدی و گاهی جبران ناپذیری را به آنها وارد می کند. ” (همانجا 16/5/92)
در حالی که واقعیت زندگی تلخ و دردناک کودکان کار همچون زخمی عمیق بر پیکر جامعه هر روز تا مغز استخوان لمس می شود، “ربیعی” وزیر کار دولت “تدبیر و امید”، با روخوانی قوانین کار کودکان، که هرگز در رژیم اسلامی اجرا نشده، با تدبیری فریبکارانه و امیدی واهی، اوضاع را ایده آل جلوه می دهد و در برابر واقعیت سرسخت زندگی کودکان کار، رذیلانه به انکار و دروغ پردازی روی می آورد. او می گوید: “اشتغال به کار همه افراد زیر 15 سال در ایران ممنوع است و این ممنوعیت برای برخی مشاغل، افراد زیر 18 سال را هم دربر می گیرد… جمهوری اسلامی ایران دسترسی همه کودکان را به تحصیل رایگان فراهم کرده است و در مقابل، بهره کشی و به کارگیری آنها به منظور ارتکاب اعمال خلاف از قبیل قاچاق خردسالان ممنوعیت شدیدی دارد…. دولت ایران، تلاش برای محو بدترین اشکال کار کودکان را وظیفه ای اخلاقی و دینی نیز تلقی می کند…” (آفتاب- 20/7/92 )
طبقۀ کارگر و توده های زحمتکش ایران که کودکان کار و خیابان بخشی از پیکرۀ چند میلیونی آنان را تشکیل می دهند، نباید و نمی توانند نظاره گر وضعیت بحرانی این کودکان باشند، رهائی این کارگران خردسال از استثمار و جنایاتی که رژیم سرمایه داران و زمینداران حاکم به آنان روا می دارد، با سرنوشت تباه شدۀ این تودۀ عظیم درهم تنیده است. معضل کودکان کار و خیابان را سرمایه داران حاکم نمی خواهند و نمی توانند ریشه ای حل کنند. حل این معضل به شیوه ای رادیکال، تنها از دولتی که نماد قدرت سیاسی طبقۀ کارگر است برمی آید. قطع چنگال های خونین اختاپوس جمهوری اسلامی از زندگی تودۀ مردم ایران و دمیدن روح آزادی و جهانی از عشق، امید و رفاه به زندگی کودکان، با برنامه ریزی و مدیریت نهادهای انقلابی کارگران و توده های محروم میسر است و بس.