
برگردان: آمادور نویدی
وقتی که در سال های ۱۹۹۰ به عراق مسافرت کردم٬ دو گروه اصلی مسلمانان٬ شیعه و سنی٬ باهم اختلافاتی داشتند ولی در کنار یکدیگر زندگی میکردند٬ حتی باهم ازدواج هم میکردند و مغرورانه خود را عراقی میخواندند. القاعده ای وجود نداشت٬ جهادی ها نبودند. ما در سال ۲۰۰۳ با «شوک و رعب» همه چیز را نابود کردیم. و امروز سنی و شیعه بایکدیگر در سرتاسر خاورمیانه درجنگند .
در سرشماری اخیر از مردم انگلستان پرسیده شد که چند عراقی در نتیجه اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ کشته شده اند. پاسخی که آنها دادند تکان دهنده بود.
اکثریت گفتند که کمتر از ۱۰۰۰۰ نفر کشته شده اند. مطالعات علمی گزارش میدهد که یک میلیون مرد٬ زن و کودک عراقی در در دوزخی که دولت بریتانیا و متحدش واشنگتن برپا کردند کشته شده اند٬ که معادل نسل کشی در رواندا است وکشتار- قتلعام بدون وقفه ادامه دارد.
چیزی که آشکار شد اینست که ما چگونه در بریتانیا بوسیله آنهایی که کارشان حفظ رکورد صحیح است گمراه شده ایم.
نویسنده و عضو فرهنگستان – آکادمیک آمریکایی ادوارد هرمن(Edward Herman) این را « معمولی جلوه دادن باورنشدنی ها» میخواند. او قربانیان جهان اخبار را دو نوع توصیف میکند: «قربانیان لایق» و « قربانیان نالایق». کسانی که در دستان دشمنان ما رنج میبرند را «قربانیان لایق» میخواند: مثل اسد٬ قذافی٬ صدام حسین. چیزی را که ما «مداخله بشر دوستانه» میخوانیم شایسته «قربانیان لایق» است.
«قربانیان نالایق» کسانی هستند که در سر راه قدرت تنبیهی ما و «دیکتاتورهای خوب» که ما استخدام میکنیم قرار میگیرند. صدام حسین زمانی یک «دیکتاتور خوب» بود اما او قدرت گرفت و متکبر شد و به «دیکتاتور بد» تبدیل شد.
در اندونزی٬ ژنرال سوهارتو یک «دیکتاتور خوب» بود٬ علیرغم کشتار شاید یک میلیون از مردمش٬ از طرف دولت های بریتانیا و آمریکا کمک شد. او همچنین یک سوم از جمعیت تیمور شرقی را با کمک هواپیماهای جنگی بریتانیایی و مسلسل های بریتانیایی محو – نابود و سربه نیست کرد. سوهارتو حتی از طرف لندن و ملکه مورد استقبال قرار گرفت و وقتی که در صلح و آرامش در بسترش فوت کرد٬ از او بعنوان یک روشنفکر٬ یک مدرنیته٬ یکی از ما مورد تحسین قرار گرفت. برخلاف صدام حسین او هرگز متکبر نشد.
وقتی که در سال های ۱۹۹۰ به عراق مسافرت کردم٬ دو گروه اصلی مسلمانان٬ شیعه و سنی٬ باهم اختلافاتی داشتند ولی در کنار یکدیگر زندگی میکردند٬ حتی باهم ازدواج هم میکردند و مغرورانه خود را عراقی میخواندند. القاعده ای وجود نداشت٬ جهادی ها نبودند. ما در سال ۲۰۰۳ با «شوک و رعب»(نامی که آمریکا و انگلیس برای حمله به عراق انتخاب کرده بودند- م) همه چیز را نابود کردیم. و امروز سنی و شیعه بایکدیگر در سرتاسر خاورمیانه درجنگند .
عربستان که سر مردم را با شمشیر قطع میکند مسئول مخارج این قتلعام است). اکثر هواپیما ربایان ۹/۱۱ (۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ ) از عربستان سعودی بودند.
در سال ۲۰۱۰ ٬ ویکی لیکس محتوای کابلی(ایمیلی- م) را که وزیر امورخارجه وقت هیلاری کلینتون به سفارتخانه های آمریکایی ارسال کرد افشا نمود. او(هیلاری کلینتون) اینرا نوشت:«عربستان سعودی حمایت کننده قاطع مالی القاعده٬ النصره٬ طالبان و گروه های دیگر… در سراسر جهان باقی میماند». ولی با این حال عربستان سعودی هنوز متحدان با ارزش ما میباشد. آنها دیکتاتورهای خوبی هستند. خانواده سلطنتی (انگلیس- م) اغلب از آنها دیدار میکند. ما هرچقدر هم که آنها سلاح بخواهند میفروشیم.
من از شخص اول «ما» و «مال ما» در همسطح- طراز با خوانندگان اخبار و مفسران که اغلب میگویند «ما»٬ ترجیح میدهند که بین قدرت جنایتکار و دولتمان و ما٬ افراد عادی فرقی نگذارند استفاده میکنم. تصور میشود ما بخشی از یک اتفاق نظر- وفاق عمومی هستیم: حزب محافظه کار و کارگر٬ کاخ سفید اوباما هم همچنین. وقتی که نلسون ماندلا وفات کرد٬ بی بی سی مستقیم به سوی دیوید کامرون٬ سپس اوباما رفت. همان کامرون که در طول ۲۵مین سال زندانی بودن نلسون ماندلا سفری معادل پشتیبانی از رژیم آپارتاید داشت٬ و اوباما هم اخیرا قطره اشکی(اشک تمساح – م) در سلول ماندلا در جزیره روبن ریخت- همان کسی که ریاست زندانای گوانتامو را دارد.
آنها واقعا در باره چه چیزدرباره ماندلا عزاداری میکردند؟ واضح است که اراده فوق العاده اش برای مقاومت دربرابر یک سیستم سرکوبگر که دولتهای آمریکا و بریتانیا از فسادش سالها حمایت کردند. در عوض آنها از نقش حیاتی ماندلا که در سرکوب شورش آفریقای جنوبی سیاه برعلیه بیعدالتی قدرت اقتصادی و سیاسی سفید پوست بازی کرده بود سپاسگزار بودند. این قطعا تنها دلیلی بود که او آزاد شده بود. امروز همان قدرت افتصادی بیرحم آپارتاید در شکلی دیگر٬ آفریقای جنوبی را به نابرابرترین جامعه بر روی زمین تبدیل میکند. بعضی ها این را «مصالحه – آشتی ملی» میخوانند.
همه ما در عصر انفورماسیون(اطلاع رسانی- م) زندگی میکنیم- یا همچنانکه تلفن های هوشمندمان را همانند تسبیح نوازش میکنیم٬ چیزی به یکدیگر میگوئیم٬ سرها پائین٬ چک٬ نظارت٬ تویت میکنیم. با ما تماس گرفته میشود؛ ما پیام را میگیریم؛ و موضوع غالب پیام خودمانیم. هویت روح زمانه است. یک عمر پیش در «دنیای زیبای نو»٬ آلدوس هاکسلی(Aldous Huxley)٬ این را بعنوان ابزار نهایی کنترل اجتماعی برای اینکه داوطلبانه٬ اعتیادآور و پوشیده در توهم آزادیهای فردی بود پیش بینی کرد. شاید حقیقت این است که ما در عصر اطلاعات زندگی نمیکنیم. مانند خاطره ماندلا٬ شگرف فن آوری رسانه ها ربوده شده است. از بی بی سی تا سی ان ان٬ تالار پژواک گسترده است.
در پذیرش جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۰۵ ٬ هارولد پینتر(Harold Pinter) در باره « قدرت شستشوی مغزی در سراسر جهان٬ برای تظاهر به جهانی بهتر٬ درخشان٬ و حتی شوخ٬ ازعمل موفقیت آمیز هیپنوتیزم » صحبت کرد٬ اما٬ اضافه کرد: «این هرگز اتفاق نیفتاد. هیچ چیزی هرگز اتفاق نیفتاد. حتی وقتی که در حال اتفاق افتادن بود٬ آن اتفاق نیفتاد. مهم نبود. علاقه ای نبود».
پینتر به جنایات سیستماتیک آمریکا و سانسور اعلام نشده اطلاعات بسیار مهم که بما در جهت درک جهان کمک میکند اشاره میکرد.
امروز لیبرال دمکراسی جایگزین سیستمی شده که افراد باید پاسخگوی دولت شرکتهای بزرگ – و نه برعکس که باید باشد. در بریتانیا٬ احزاب پارلمانی هوادار همان اصول مراقبت از ثروتمندان و تلاش برای فقرا شده اند. این انکار واقعی دمکراسی یک تغییر تاریخی است. بهمین دلیل است که شجاعت ادوار اسنودن٬ چلسی مانینگ و جولیا آسانژ چنین تهدیدی به قدرتمندان و کسانی است که پاسخگوی اعمالشان نیستند. و این یک درس واضح برای کسانی از ماست که منظورشان تصفیه حساب است. گزارشگر بزرگ کلود کاکبورن(Claud Cockburn) اینگونه خوب توصیف نمود:« هرگز به چیزی اعتماد مکن تا زمانیکه رسما تکذیب شده است ».
تصور کنید اگر دروغ دولتها زمانی که مخفیانه برای اشغال عراق آماده میشدند٬ بدرستی به چالش کشیده و فاش میشد – شاید امروز یک میلیون عراقی زنده بود.
این متن جان پیلجر نسخه ویژه از برنامه های رادیو بی بی سی ۴ «امروز»٬ در ۲ ژانویه ۲۰۱۴ ٬ توسط میهمان– ویرایشگر هنرمند و موسیقیدان پولی هاروی(Polly Harvey) است.
مقاله بسیار آموزنده و پر اطلاعاتی است. من خواندن آنرا به همه پژوهشگران توصیه میکنم.
باید اضافه کنم که این نوع رسانه های دروغ پراکن که آقای (Claud Cockburn) منظورش میباشد، اگر هم وجود نداشتند و یا توسط کسانی مانند پیتر شارلاتور(جنگ ویتنام)، رسوا نمیشدند؛ نظام سرمایه داری ِ امپریالستهای ِ ابرقدرت، به آدم کشی های بی صدا و کم صدای خود، جهت سرپانگه داشتن پروسه استحصال ارزش اضافه، ادامه خواهند داد.
هر چند هم که جنگ ویتنام را رفقای ویت کنگ برهبری نظامی ژنرال ژیاب و رهبر بزرگ حزب کمونیست ویتنام(ویت کنگ)، هوشی مین، با داشتن اراده توده های میلیونی مردم ویتنام، بنام آنان قلم زدند.
بی دلیل نیست که تمام نیروهای امپریالیستی، اعم از ترتسکیستی و رویزیونیستی همگی در امر مبارزه جهت اتحاد نیروها، برای ایجاد یک حزب منسجم و طراز نوین لنینی یعنی همان نوع حزب توده سالهای بیست، متفق القول عمل مینمایند.
در کنار آنهم از طریق رسانه های «تئوری های خود ساخته بنام تئوری طوطئه (Verschwörung Theorie)» سعی در بی رنگ کردن حقیقت ها مینمایند.
در این امر بیش از همه مقصر «پیش طلایه های کارگری «آوانگارد»» بود که با بروز رویزیونیسم خروشچفی درمیانشان از سالهای ۵۰ خط عوض کرد و اکثریت در کنار امپریالیستها، چه شرق و چه غرب قرار گرفتند و شصت سال خاک بچشم کارگران و زحمتکشان جهان پاشیدند)!
خوشبختانه تک جوشهایی برای بروز حقایق هم چون این مقاله بچشم میخورد، که آنهم بدون وجود حزب کارگری منسجم همچون حزب توده سالهای بیست وسی، پس از خواندن به حافظه ها سپرده میشود، تازه اگر افرادی مانند خدامراد فولادی و شرکای اسمی ایشان، مستقیما دست در کم رنگ کردن آن نزنند، همانطور که در مورد مقاله صمد بهرنگی، ادعای تخریب تیروهای مولده توسط دزدی تکه نانی توسط بچه گرسنه ای، در همین مجله هفته، نزنند.
آرزوی برگردان های بیشتری را از آمادور نویدی، دارم.
سپیده
لایکلایک