شايسته مدني
منتشر شده در انسان شناسي و فرهنگ
در فرآیند مصاحبههای مختلف با افراد گوناگون که یا معرفی میشدند و یا از دوستانم بودند، به موردی برخوردم که تا پیش از این مصاحبه، ارتباطم فقط در حد سلام و احوالپرسی بود. خانمی که در نزدیکی محل زندگی من، به پسرانشان کمک کرده و یک لبنیاتی را که در کنار یک گاوداری است، اداره میکنند. یا یکی دو برخورد با ایشان متوجه شدم که از نظر فرهنگی و اجتماعی در سطح بالایی برخوردارند. هر بار که مغازه خلوت بود کتاب یا روزنامه میخواندند. رفتارشان در حد تنها یک فروشنده نبود. از نظر ظاهری، یک خانم شیک پوش بود که ظاهری آراسته داشت.
با یک بار مراجعه در این میان و مطرح کردن موضوع سوال و رساله، پاسخ مثبتی از ایشان گرفتم و اولین مصاحبهی من با ایشان همان بار اول به بیش از دو ساعت رسید. زمستان بود و صبحها مغازه خلوتتر از همیشه و امکان صحبت را بهتر فراهم شد.
پول برای شما چه معنایی دارد؟
به نظرم پول باید در حد یک نیاز باشد. نیازی که در اجتماع انسانها را تامین کند. البته بعضی از انسانها این قدر بلندپرواز شدهاند که هرچقدر پول بدهی باز هم کم است. نیاز من در این حد است که احتیاج به کسی نداشته باشم و دستم را جلوی کسی دراز نکنم. خانوادههایی را میشناسم که پولشان در حد زیادی بوده ولی زن و شوهر هیچ نوع محبتی بینشان نبوده. علت آن هم پول بوده و بس. برای اینکه اگر پول نباشد خانم خانه مجبور میشود یک جورایی این دیگ آن دیگ کند تا غذایی آماده شود. ولی وقتی خانم خانه از صبح میرود این بوتیک و آن بوتیک، یا دور هم جمع میشوند و وقت میگذرانند تا ظهر و برایشان مهم نیست این خانواده چی میخورند، در نهایت هم زنگ میزنند از بیرون پیتزا میآورند.
یک خانم وقتی از سن 45 رد میشود دیگر موقع کار کردنش نیست. بچههایش بزرگ شدند. باید به خودش فکر کند و اینکه چه آرزویی دارد و کجا میخواهد برود… قبلا زندگیها این قدر رفاه نداشت. حالا این رفاه از نظر من خوب نیست. همه چیز ماشینی شده؛ ماشین ظرفشویی، رختشویی، در بازکن برقی… خوب نیست. برای ایرانیها خوب نیست… الان این سی دی های بازی که درست کردند باعث شده پسرها همهاش در حال جنگیدن باشند. مادر دیگر نگران بچه نیست که برود توی آشپزخانه و سماور آب جوش رویش برگردد ولی از یک طرف دیگر فکر بچه دائم درگیر است. قبلا مادر باید شش دانگ حواسش را جمع میکرد چون بچهها هم یک دانه نبودند… ولی الان برای مادر اصلا فرقی نمیکند. فقط میخواهد بچهاش سرگرم باشد…
من برای بچههای خودم وقت گذاشتم. از نظر موقعیت فرهنگی، بچههایی بافرهنگ، اهل شعر و ادب هستند، کتابخوان. به خاطر شرایط سیاسی بعد از انقلاب به جایی که باید نرسیدند، اگر نه الان میتوانستند در ردههای بالایی باشند… جوانهای الان را میبینم، بین 16 تا 25 سال، که نه از تاریخ چیزی حالیشان هست نه از سیاست نه از جامعه و تازه شروع میکنند به حرفهای سیاسی. عمیق فکر نمیکنند. من همهی اینها را در پول میبینم، قبل از اینکه فرهنگ پولی ساخته بشود یک پول قلنبه وارد ایران شده. مثل خانوادهی فقیری که ناگهان پولدار شود. دیگر فقط پول را میبینند و پدر و مادر از صبح دنبال کارهای خودشان هستند. من علنا دیدم. توی همین شهرک نزدیک اینجا، اینها اینجا کارگر بودند، دولت زمینها را بعد از انقلاب به آنها داد، زمینهای مصادرهای بود. بعد از اینکه اینها مالک زمین شدند، زمین قیمت برداشت و گران شد. تا قبلش رعیت بودند و پول ندیده بودند، تا قبلش قاطر زیر پایشان بود بعد تبدیل شد به پاترول.
این چیزها باعث شد که به تریاک و قمار روی بیاورند. مجالس و عروسیهایشان بدون قمار و تریاک نمیگذرد… بچههایشان ول شدند و رفتند سراغ مواد مخدر. خانوادهها سلامت به سر نبردند و پول خرابشان کرد. برای هر چیزی باید بسترش فراهم شود…
وقتی میگویند دختری را بگیر که سر سفرهی پدر و مادر بزرگ شده باشد، یعنی ناگهان به پول نرسیده است … به نظر من پول خیلی جاها تخریب میکند و از بین میبرد… هم پول، هم فقر، هر دوتاشون فاسدکننده هستند.
شما الان نگاه کن بچههایی که میروند مدرسهی غیرانتفاعی، چون پدر و مادر پول دادند، به بچهها در نمره دادن کمک میشود. برای اینکه بچه و والدینش ناراحت نشوند. در حالیکه این بچه قرار است در اجتماع بزرگ شود و باید ناراحتیها را هم ببیند… بعدش هم بیشتر روی چشم و هم چشمی است، چرا بچهی خواهرم برود مدرسهی غیرانتفاعی و بچهی من نرود؟ الان نوهی خودم میرود مدرسهی غیرانتفاعی، مثل عروسک با بچه رفتار میشود و میبرند آن بالا مینشانند و بعد عکس تکی و آلبوم درست میکنند و پول میگیرند… ما وقتی معلم را میدیدیم موش میشدیم، الان پدر بچهها به معلم هرچی میخواهند میگویند چون دارند پول میدهند. الان نمرهها درست نیست. برای همین بچهها از نظر علمی پربار نیستند. بچههای ایرانی بسیار با استعداد هستند به شرطی که درست بار بیایند.
دیروز یک ماشین عروس آنچنانی دیدم، عروسی تاج داشت و لباس مجلل و فیلمبردار داشت از او فیلمبرداری میکرد، این اثر پول نیست؟ این آقا اگر پول نداشته باشد نمیتواند آن ماشین را داشته باشد. انسان اول باید جنبهی پول داشتن را داشته باشد. اگر پول کم کم بیاد جنبهاش هم پیدا میشود. الان در اثر سرریز ناگهانی پول، زندگیها تجملاتی شدهاند. پدر و مادر سر یک میز غذا نمیخورند. همه میدوند که پول دربیاورند. پدر کلهی سحر میرود اضافه کاری تا پول بدست بیاورد. چون باید خرج این تجملات را درآورد…. خانوادهها زمانی برای صحبت با یکدیگر ندارند و یک پدر برای بچه توضیح نمیدهد که از کجا پول درمیآورد و چقدر بابت آن زحمت میکشد. نه اینکه بچه هر وقت که پول میخواهد، پدر تقدیم کند.
شما چطور در این زمینه با فرزندانتان صحبت میکردید؟
ما از اول زندگی دور یک میز غذا خوردیم. همسرم چند سالی است که فوت کرده است. زندگی ما از نظر مالی خیلی بالا پایین داشت. ولی همیشه بچهها برای شام صبر میکردند تا پدرشان بیاید. جایگاه پدر کاملا مشخص بود… ما یک دورهای ماشین آنچنانی داشتیم ولی بعد از انقلاب همهی اموالمان را از دست دادیم، ولی من بچهها را طوری بار آوردم که توی بیابان هم میتوانند زندگی کنند. بعد از ورشکستگی، برای اینکه شوهرم به زندان نیوفتد، من و پسرم توی دفتر کار میکردیم. فکر میکردم که برای پدر خانواده که این همه زحمت کشیده باید برایش زحمت کشید. بچهها پدرشان را رها نکردند که چون الان پول ندارد دیگر مثل کت کهنه شده باشد. موقع سختی هم با هم بودیم.
الان برادرزادهی من به من میگوید، آن موقع که داشتید سفرهتان پهن بود، بعد که نداشتید هم سفرهتان پهن بود، الان که شوهر نداری هم همین است! درست میگوید، الان هم در خانهی من باز است.
چطور توانستید این سه دورهی مختلف در زندگیتان را مدیریت کنید؟
وقتی زندگیم روبراه بود هم قدم بلند برنداشتم. دنبال لباسهای آنچنانی نبودم، دنبال مهمانیهای آنچنانی نبودم. از اول هم بزرگترین کادوی من به بچههام کتاب بود. الان ناراحتم که چرا نوههای من کتاب نمیخوانند. اوقات فراغت توی خانه شاهنامه میخواندیم. از همسرم این شیوهی زندگی را یاد گرفتم، همسرم تحصیل کرده بود، مهندس برق و از یک خانوادهی خوب. من یک دختر شهرستانی بودم که زود ازدواج کردم و همه چیز را از همسرم یاد گرفتم.
من اهل آستارا هستم، آن موقع یک وجب جا بود. آستارا را هم پول خراب کرد. هم فضای شهری آن خراب شد و هم فرهنگش…. الان از راه قاچاق مشروب و تریاک درآمد دارند. قبلا زمین هیچ ارزشی نداشت، وقتی ناگهان گران شد، کسی که هیچ وقت هیچی نداشت، پولدار شد. زمین خودش عامل فساد است…. پول نابودکنندهی انسانیت و محبتهاست. پدرم وقتی فوت کرد زمین به ارث گذاشت. چون کشاورز بود. همهی خواهر و برادرها به جون هم افتادند. اولش برادرم از این اموال استفاده میکرد و بچههایش ماشینهای آنچنانی سوار میشدند، بقیه اعتراض کردند که سهم ما چه میشود و برادرم هم گفت بروید شکایت کنید. ما یک خانواده بودیم که از هم پاشیده شدیم. فقط به خاطر پول.
من با اینکه یک نفر ارثیه بگذارد مخالفم. آدم باید بچههایش را طوری تربیت کند که بچه روی پای خودش بایستد. نه اینکه منتظر مرگ پدر و مادرش باشد. سرقضیهی ارث پدری، دخترم به من گفت مامان پول ارزش ندارد که تو از دایی شکایت کنی، ولش کن برود.
ممنون که وقتتان را در اختیار من گذاشتید.
ارتباطی بین پول و اشکال گوناگون برآورده کردن نیازها با آن وجود دارد. اینکه نیازها تا کجا امتداد داشته باشند مهم است، چرا که اگر از حد منطقیاش بگذرند شکل بلندپروازانهای به خود میگیرند. زن تولیدکنندهی دیروز به زن مصرفکنندهی امروز تبدیل شده است. این مصرفگرایی در مورد همه صادق نیست. اما زنانی که شرایط تولید و مدیریت مالی را در خانه را تجربه کردهاند برای زنان امروزی که مصرفکننده هستند، هیچ ارزشی قائل نیستند گو اینکه حضور زن به عنوان مادر و همسر کارکرد خود را از دست داده است.
ورود ناگهانی پول به نظام خانواده، به مثابهی تزریق دز بالای یک دارو به بدن است که کلیهی اعضا را تحت تاثیر قرار میدهد. پول را نیز چون دارو بایستی به آهستگی وارد نظام خانواده کرد تا کنشها نیز به مرور و هماهنگ با آن تغییر کنند. تغییر ناگهانی سبک زندگی در اثر ثروت بادآورده، یکی از آسیبهای خانوادهی امروز است.
در سوی دیگر، فقر و نداشتن پول نیز آسیبهای دیگری را بر خانواده تحمیل میکند که دست کمی از آسیبهای ناشی از پولداری یکشبه نیست، گرچه شاید در شکل بیرونیاش متفاوت باشد.