اقتصاد سیاسی مسلحانه ( سودای جهانسالاری امپریالیسم آمریکا ) هفتم

مطالب قبلی:Khositzg.JPG

اقتصاد سیاسی مسلحانه سودای جهانسالاری امپریالیسم آمریکا اول

اقتصاد سیاسی مسلحانه سودای جهانسالاری امپریالیسم آمریکا دوم

اقتصاد سیاسی مسلحانه سودای جهانسالاری امپریالیسم آمریکا سوم

اقتصاد سیاسی مسلحانه سودای جهانسالاری امپریالیسم آمریکا چهارم

اقتصاد سیاسی مسلحانه سودای جهانسالاری امپریالیسم آمریکا پنجم

اقتصاد سیاسی مسلحانه ( سودای جهانسالاری امپریالیسم آمریکا ) ششم

منشاء مادی

سودای جهانسالاری امپریالیسم آمریکا با تمرکز سرمایه تنزیلی، اعتبارات حدس و گمانی، محاسبات ارزی و مالی و تجاری جهان در یک جغرافیای معلوم سیاسی، در یک کشور واحد، گسترش فزآینده معاملات فرضی و محرمانه، حساب های بادکنکی، جعلی و بدون پشتوانهبا تسلط انحصاری دلار بر تولید و بازرگانی جهان بستگی تام دارد. سخن برسر یک گرایش پولی – تروریستی بسود الیگارشی مالی است، که بدنبال سقوط اقتصادی، بی اعتباری سیاسی، ایضا شکست نظامی اروپای نازی در جنگ دوم جهانی رقم خورد، در آستانه انتقال مرکز ثقل توطئه های بین المللی از اروپای غربی به آمریکای شمالی شکل گرفت. نوعی اقتصاد سیاسی مسلحانه برای سیادت بر تمام منابع طبیعی، همه ذخائر مواد خام و انرژی، جهت کنترل انحصاری تولید و بازرگانی جهان، که حضور خود را با قتل عام و کشتار جمعی، صدور مرگ و نیستی، با ریختن بمب های تازه ساز اتمی برسر صدها هزار غیر نظامی در دو شهر پر جمعیت هیروشیما و ناکازاکی برخ کشید. گواینکه ارتش پادشاهی ژاپن تسلیم شده بود

گروگانگیری « قانونی »!

داد و قال ارزان « اهل فن »! مشاوران شریر بورژوآزی و امپریالیسم برسر نوعی « رقابت سالم و تمام عیار »! اصلا برای توجیه همین مناسبات متداول، تقیسم کار جاری و امپریالیستی، شیوه سرمایه داری تولید و مبادله است. این ماموران « معذور »! بساز مالکان و سرمایه داران پشت پرده می رقصند، باب طبع محافل مالی و امپریالیستی، سلاطین بورس و تسلیحات و مستغلات عربده می کشند. شعور جمعی و تاریخی انسان ها را به سخره می گیرند، موضوع اقتصاد سیاسی را وارونه می کنند تا راز تباهی سرمایه سالاری، ورشکستگی نظام کارمزدی فاش نشود، آشفته فکری اشاعه یابدبطوریکه نیروی مولد و مترقی، طبقه کارگر اصلا بفکر آرایش رزمی و حزبی نباشد، بپای مبارزه آگاهانه و سازمانیافته برای کسب قدرت سیاسی نرود، با بورژوآزی برسر مدیریت جامعه سرشاخ نشود، گذار انقلابی از سرمایه داری به کمونیسم را فراموش کند

حال آنکه نتایج « رقابت سالم و تمام عیار »! یعنی همین تسلط انحصاری چند دولت فرسوده و مفلوک و تروریست، ناتو چی ها، با زعامت امپریالیسم چموش آمریکا، بر تولید و بازرگانی جهان حاضرهم اکنون در برابر ماست. همه می بینند که چطور متولیان ورشکسته « آزادی و دمکراسی »! بسیاق راهزنان زمینی و دریائی قرون منقضی، تمام ضوابط شناخته شده بین المللی را زیر پا می گذارند، برای رفع بحران عمیق جاری، مالی و تجاری و صنعتی، گرفتاری های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی خویش قهر بکار می برند، حق حاکمیت ملی کشورها را نقض می کنند، با تهدید و تحریم و تحریک، محاصره اقتصادی و لشگرکشیخلق ها و ملت های جهان را به گروگان گرفته اند، پیشرفت دیگران را بر نمی تابند

قصه « شتر مرغ »!

عصیان اقشار میانی در اوضاع و احول جاری جهان، در مناطق پیشرفته و پس مانده سرمایه داری قابل فهم است. بگذریم از اینکه عصیان خرده پای ورشکسته برای تقسیم « عادلانه ثروت »! بخاطر توزیع « منصفانه درآمد »! کلی جای حرف دارد. ساده لوحی اصلا روا نیست. عصیان اقشار میانی از روی لاعلاجی است و در بهترین حالت، با احیای موقعیت « متوسط »! فروکش می کندبا مبارزه آگاهانه و سازمانیافته طبقه مولد و مترقی برای تغییرات ساختاری خیلی فرق دارد. تجربه نشان داده که شورش های گل و گشاد از این دست، موسوم به « 99 در صدی »! عصیان از روی لاعلاجیاستعداد غریبی برای زد و بند با بالائیها در شرایط اضطراری دارد.

فرض می کنیم که گزک بدست بورژوآزی بیمار و مایوس و پا در هوا ندهد، سرکوب جنبش رو برشد کارگری، کشتار ناجوانمردانه کارگران انقلابی، تشدید اختناق پرولتاریای صنعتی و کمونیسم را باعث نگردداما هیچ مشکلی با رژیم کارمزدی، مکانیسم ارزش آفرینی متداول در بستر مالکیت خصوصی، مشکلی با استثمار و استعمار ندارد، باور عامیانه در باره هستی و هستنده ها را برسمیت می شناسد، طرز تلقی مسلط در باره چگونگی بازآفرینی زیست جمعی انسان ها را بزیر سئوال نمی برداصلا فاقد دورنماست. راه حلی برای رفع تضادهای اقتصادی و اجتماعی بدست نمی دهد. ماجرای « اشغال وال استریت »! که خرده پای عاصی را از خود بیخود کردهشتر مرغ قصه ها را تداعی می کند – نه بار می برد و نه تخم می گذارد.

اسب چموش « دمکراسی »!

پراتیک سرمایه داری در 300 سال گذشته تعبیر غلط انداز نامداران اقتصاد سیاسی کلاسیک مبنی براینکه رقابت آزاد نزدیکی ملت ها را موجب خواهد شدتائید نمی کند. حکایت از آن دارد که رقابت آزاد – بزعم مداحان اقتصاد عامیانه گویا « نا سالم و نیمه عیار »! ادغام سرمایه های منفرد و فامیلی را باعث گشت. ظهور شرکت های سهامی، انحصارات مالی و تجاری و صنعتی، کارتل های عظیم تولیدی و بازرگانی را بدنبال آورد

در همین دوران بود، یعنی در اواخر سده نوزدهم میلادی، که براثر رشد فنی تولید، استعمال ماشین برای تولید انبوه، پیشرفت صنعتت و بازرگانی فرامرزیهرم کنونی سرمایه داری بسود میراث خواران استعمار کهن رقم خورد. امپراتوری پول قد کشید. تا اینکه رفته رفته، بدنبال استقلال بانک و بانکداری، سوداگری نوعی پول شفاهی، اعتبارات حدس و گمانی، استقلال سرمایه تنزیلی در قبال تولید و مبادله، امپریالیسم ویرانگر و بازدارنده و منحط، قانون گریز و تولید ستیزپوست انداخت. سوار بر اسب چموش « دمکراسی »! طول و عرض گرفت.

بالا تر از « بالا ترین »!

سخن برسر تعریف لنین از این هیولای ویرانگر و بازدارنده و منحط بمثابه بالا ترین مرحله سرمایه داری است. مبنی براینکه فرمانروائی پول مجازی بر تولید و مبادله، تسلط اعتبارات حدس و گمانی بر صنعت و بارزگانی، استقلال تمام عیار سرمایه تنزیلی در قبال مکانیسم ارزش آفرینی متداول در جهان سرمایه داری ناشی از تصمیم سیاسی بورژوآزی نیست. چون امپراتور، از هر قماشی، تابع قانون، تسلیم اراده دولتامپراتوری را نفی می کند. پس برآمد امپریالیسم = خودکامگی سرمایه تنزیلی، با نفی قانون و قانونگزاری، نفی دولتمداری بورژوآزی در چارچوب شیوه سرمایه داری تولید ملازمه داشت.

گویا کائوتسکی و شرکاء نمی دانستند که این تعریف فلسفی و سنجیده لنین با ادبیات مارکسیستی خویشاوندی دارد. چون یک چنین تعریفی را مارکس هم از شرکت سهامی در دوران رقابت آزاد بدست داد: نفی مالکیت خصوصی در چارچوب شیوه سرمایه داری تولید.

با مرور رویدادها طی دهه های متوالی، خاصه ماجراجوئی نوبتی ناتوچی ها در دوران معاصربراختی می توان دریافت که هیولای امپریالیسم اصلا حق و قانون نمی شناسد، تسلیم اراده سیاسی این یا آن دولت قانونی نیست. برآمد این هیولای بیمار و چموش و بازدارنده با تمرکز تولید، ادغام سرمایه مالی و صنعتی بسود بانک های بزرگ، اهمیت یافتن صدور سرمایه، تشدید رقابت میان انحصارات غول پیکر برسر تقسیم جهان، افزایش نفوذ کارتل های فراملی، محافل مالی و صنتعی و تجاری، در مناطق دور و نزدیک بستگی تام داشت. تا اینکه دولت را مهار کرد، اقتصاد سیاسی را بکلی از اعتبار انداخت، قوانین را زیر پا گذاشت، بازار گشائی زوری، ویرانگری و اشغال، ماجراجوئی نظامی، کشمکش های محلی، ستیز مذهبی، دعوای قومی و قبیله ای، جنگ های جهانیبقول مارکس، این سرمایه است که سیاست را دیکته می کند

گورکن « خاموش »!

بگور پدر تئوری فروشان فصلی و دوره گرد، ابلهان نو رسیده و کارکشتهیاوه گوئی بسیاق تروتسکی دلقک و دو دوزه باز و ماجراجو – بزعم ایزاک دویچه معذور « رهبر انقلاب اکتبر، مبتکر ارتش سرخ… »! اصلا تازگی ندارد. چیزی از شادابی انقلابی، اهمیت لنینیسم، چیزی از اعتبار این شخصیت حقوقی بالاتر از « بالاترین »! کم نمی کند. اما از شما چه پنهان که رساله رسوا کننده لنین در باره « امپریالیسم بمثابه بالاترین مرحله سرمایه داری »، همچنان خلع ید کنندگان « محترم »! مالکان و سرمایه داران پشت پرده، بورژوآزی و امپریالیسم را آزار میدهد. همین امر می رساند که نه فقط مطالعه جزئیات این اثر گزنده، بلکه تحصیل لنینیسم برای کارگران انقلابی چقدر لازم، برای پرولتاریای صنعتی یک مساله حیاتی است. شاید دور باشد، اما دیر نیست.

هشدار گورکن سرمایه داری، مخاطب لنین توئی، چون تاریخ تو را می طلبد، تو را فریاد می کند، بیشتر جهد کن، زود تر متحد شو، سازمان بگیر، در امور اقتصادی و اجتماعی، کشوری و لشگری، اداری و امدادی و آموزشی، دخالت کن، نظر بده، بازیگر فضول و فعال این دوران باش. پای تسویه حساب با طبقات انگل، گروههای طفیلی، مصادره اموال مالکان، دارائی اشرافیت مالی در میان است. دیری است که بورژوآزی بی مایه پا در هواست، امپریالیسم چموش انقلاب اکتبر دیگری را انتظار می کشد.

نشاندیم این نگین صبح روشن را بروی پایه انگشتر فردا

کاری کنیم که لنینیسم آزار دهندهبمثابه دستاورد بزرگ طبقه کارگر، دستاورد پرولتاریای صنعتی و کمونیسم، مادام که مالکیت خصوصی متداول، تقسیم کار جاری و امپریالیستی، شیوه سرمایه داری تولید و مبادله پا بر جاست، مادام که بورژوآزی دست و پا می زند، امپریالیسم هار و چموشزیادی می خورد – در گارگاهها و کارخانه ها، در واحدهای تولیدی خرد و کلان، در محله ها، گذرگاهها، در کوچه ها و خیابان ها، در میان کارگران و بینوایان، فرودستان شهری و روستائی، زن و مرد، پیر و جوان، شاغل و بیکار و بازنشستهبدرخشد.

دستاورد تئوریک

الف ) تمرکز تولید در جهان سرمایه داری بدون کار طاقت فرسا، افزایش شدت و غلظت استثمار نیروی های مولد، بدون حذف رقیبان از راه « قانونی »! بلعیدن واحدهای تولیدی و بازرگانی، دهها بنگاه خرد، صدها کمپانی متوسط، هزاران شرکت مادر و خواهر و خواهر زاده در سطح ملی، بدون گریز استعماری برای حصول مواد خام و انرژی، مصادره دارائی و اموال دیگرانمقدور نمی شد. پس بیخود نبود که تا اواخر سده نوزدهم میلادی دهها تراست، صدها کارتل مالی و تجاری و صنعتی در آنگلستان و فرانسه، در آلمان و آمریکای شمالیشکل گرفتند.

ب ) ادغام سرمایه مالی و صنعتی بسود بانک های بزرگ با نیاز انحصار به نقدینه های کلان برای تهیه وسائل لازم، ابزار و مواد خام و انرژی، خرید نیروی کار برای راه اندازی تولیدبستگی تام داشت. باین خاطر بود که بانک ها واسطه گری میان صنعت و بازرگانی را کنار گذاشتند، رفته رفته بر صنعت و بازرگانی سوار شدند.

پ ) اهمیت صدور سرمایه از آنجاست که سوای تسهیل محاسبه احتمالات، محاسبه نوسانات ناگهانی، تشخیص بروز خطرات در شرایط اضطراریاز قضا کنترل بر مناطق دور و نزدیک، حضور مستقیم در بازار های غیر خودی، تامین مواد خام و انرژی را نیز برای کارتل های مالی و تجاری و صنعتی تضمین می کند

ت ) تشدید رقابت میان کارتل های غول پیکر برسر تقسیم مناطق، دعوای قهری میان سلاطین مالی و تجاری و صنعتی برسر کنترل انحصاری تولید و بازرگانی جهان، امروز مثل دیروز، نه زرگری است و نه تصادفی و غریب. چون با مکانیسم ارزش آفرینی در جهان سرمایه داری، با خودکامگی ذاتی پول هماهنگی دارد.

ث ) افزایش نفوذ انحصارات فراملی، محافل مالی و امپریالیستی در مناطق دور و نزدیک برای کنترل تمام منابع طبیعی، مواد خام و انرژی، مکشوف و نا مکشوف در سطح کره زمین بود. بیگانه ستیزی، نژاد پرستی آشکار، اشغال نوبتی کشورهای « مزاحم »! تحقیر خلق های « وحشی »! مصادره دارائی و اموال ملت های « تن پرور »! را بدنبال داشتکره زمین را بسود راهزنان « متمدن »! خاصه اروپای غربی و آمریکای شمالی دو شقه کرد: قلیلی کشورهای وام دهنده در برابر انبوهی از کشورهای وام گیرندهاغلب در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین. استعمار « نوین »! جغرافیای سیاسی جهان را باب طبع متولیان « آزادی و دمکراسی »! دول امپریالیستی رقیب، انگلستان و فرانسهآلمان و آمریکای شمالی تغییر داد.

اولین بحران جهانی

بورژوآزی بزدل و « بالنده »! نمی فهمید که براثر رشد فنی تولید، رونق صنعت و بازرگانی فرامرزی، دیر یا زود، صنعت سرمایه خور با کاهش مواد خام و انرژی روبرو می شود، نمی فهمید که سرمایه، دیر یا زود، گرفتار تنزل نرخ سود می گردد. نمی فهمید که تولید بی قواره و انبوه برای صدور کالا، بازار را اشباع می کند، توازن بازرگانی را بهم می زنددر نهایت بازآفرینی غول های انحصاری در این یا آن جغرافیای معلوم سیاسی را مختل می کند. طولی نکشید که ورق برگشت. تولید بی قواره و انبوه خیلی از ظرفیت جذب بازار فراتر رفت، بازار لبریز شد، معاملات خوابید، با حضور تازه واردان، هلند و اطریش و بلژیکآلمان و آمریکای شمالی در بازار بین المللی، سرمایه داری با اولین بحران جهانی خود روبرو شد.

بعد از بروز همین بحران بود که پیشکسوتان، لردیسم و بناپارتیسم، تازه « فهمیدند »! که روسیه، همان شریک انگلستان و فرانسه در شرایط اضطراری، استبدادی است. تازه « دریافتند »! که تزاریسم آزادی و دمکراسی را رعایت نمی کندیک مشت مهملات خررنگ کن از این دست. گویا برای « نجات شرقی ها بود »! که حضرات بفکر ماجراجوئی نظامی در مناطق دور دست افتادند.

جنگ های امپریالیستی

شواهدی هست مبنی براینکه لردیسم و بناپارتیسم، تابع الزامات فوری سرمایه های خودی، بدنبال بازار فروش، مواد خام و انرژی بود که با سلطان مستبد عثمانی کنار آمدند، نفوذ فزاینده تزاریسم در بالکان و آسیای صغیر را نشانه گرفته و جنگ کریمه را براه انداختند. رقابت پنهان میان کارتل های انگیسی و فرانسوی برسر کنترل تولید و بازرگانی در اروپای قاره، فعلا بماند. اما جنگ های امپریالیستی از این دست، تا پیش از شروع جنگ اول جهانی بسال 1914 میلادی، برای مهار کشورهای دور دست جهت تامین مواد خام و انرژی، صدور سرمایه جهت حضور مستقیم در مناطق غیر خودیبارها اتفاق افتاد.

بیخود نبود که میزان سرمایه گذاری های خارجی انگلستان، از 200 میلیون پوند بسال 1850، به 3000 میلیون پوند بسال 1905 و 4000 میلیون پوند بسال 1913 میلادی افزایش داشت. بقول آقای هابسن، انگلستان منطقه ای به وسعت 7/3 میلیون مایل مربع، با جمعیتی معادل 75 میلیون نفر را کنترل می کرد.

بموجب اسناد و مدارک رسمی، از قضا فرانسه هم دست کمی از انگلستان نداشت، با بیش از 4000000 میلیون فرانک سپرده در 3 بانک بزرگ با بیش 1000 شعبه، منطقه ای به وسعت 6/3 میلیون کیلومتر مربع، با 5/36 میلیون نفر جمعیت را در منقار گرفته بود

حال آنکه امپریالیسم آلمان و آمریکای شمالی، هر یک بدلیلی، بیشتر بفکر رفع مشکلات داخلی، حل و فصل مسائل اقتصادی و اجتماعی در سطح ملی بودندظاهرا « کمتر » از لردیسم و بناپارتیسم حرص می زدند، بیشتر اهل نوعی معاملات « دوستانه »! چاپیدن همه بودند. بعنوان ناظر « بیطرف »! ماجراجوئی پیشکسوتان را زیر نظر گرفته و خود را برای روز مبادا آماده می کردند.

رضا خسروی