تاثیر سیاست های دولت جدید بر طبقه کارگر و زحمت کشان

rohani_456er

دولت روحانی به عنوان جناح میانه رواصلاح طلب درانتخابات ریاست جمهوری به قدرت رسید. روحانی که به قدمت عمر رژیم اسلامی در دم و دستگاههای امنیتی و غیر امنیتی به مثابه مهره های اصلی رژیم کار کرده است در شرایطی عهده دار شغل ریاست جمهوری در ایران می شود که مردم بویژه کارگران و زحمتکشان از سیاست های دولت احمدی نژاد جانشان به لب رسیده بود و به او با دیده نفرت می نگریستند. از طرف دیگر سیاست های دولت احمدی نژاد به قدری در زمینه های سیاست خارجی و اقتصادی احمقانه و غیر کارشناسانه بود که خود سرمایه داری ایران را هم به تنگناهای پر خطری کشانده بود. خطری که هم از جانب قدرت های بین المللی غربی و هم اقشار تهیدست جامعه به ویژه کارگران و زحمت کشان تهدید می شد . در دورانی که احمدی نژاد دولت را به دست گرفت جمهوری اسلامی قصد داشت که با سیاست های تهاجمی در خاورمیانه و جهان منافع خود را از موضع یک دولت سهیم در قدرت خاورمیانه به کرسی بنشاند. به همین دلیل او با تکیه به قدرت نظامی سپاه پاسداران و شریک کردن این ارگان نظامی در اقتصاد کشور و عملا دخالت دادن آنها در سیاست و برنامه ریزی های کلان کشور و نیز شتاب دادن به دست یابی به فن آوری های نظامی و هسته ای، همراهی با جناح خامنه ای علیه اصلاح طلبان حکومتی و بستن دهان مخالفان داخلی حکومت و تکیه به جناح های فاشیستی تر روحانیت مانند مصباح یزدی و ، سرکوب همه جناح های مخالف و تهاجم های بیشتر به جنبش های دانشجوئی و زنان و به ویژه کارگران و سرکوب و قلع و قمع اتحادیه و سندیکاهای در حال شکلگیری، به زندان انداختن فعالین کارگری و رانت خواری رسمی و غیره مجموعه ای از مناسباتی را به جلوی صحنه راند که حتی جناح های مدافع خود را هم به موضع گیری علیه خود وا داشت . شکست سیاست های دولت هشتم و نهم در شرایطی که اقتصاد بین المللی دچار یک بحران طولانی است و خاورمیانه در میان خون و آتش ناشی از دخالت های امپریالیستی می سوزد برای جمهوری اسلامی فاجعه بار بود . در واقع احمدی نژاد بورژوازی بوروکراتیک ایران را فربه تر کرد ولی به علت فرار مغزها و سرمایه ها از ایران ، نتوانست از این همه بازارهای اقتصادی که در اختیار این بورژوازی بوروکراتیک قرار داده بود به نحوی که منافع کل دولت را حفظ کند ، سود ببرد. او سیاست عمومی رژیم اسلامی در زمینه خرافات را در جهت سرکوب فکری جنبش های اجتماعی به نحو بی سابقه ای گسترش داد . در زمان او آقازاده ها به ثروت های میلیاردی بیشتری رسیده اند و کارگران و زحمت کشان با چند شغله بودن هم دیگر نمی توانستند شکم خانواده ای خود را سیر کنند . اختلاف طبقاتی به شدت رشد کرده است، فقرا فقیر تر و ثروتمندان ناشی از این سیاست ها چه از طریق قانونی و چه غیر قانونی به ثروت های عظیم باد آورده ای رسیده اند. یارانه های اقتصادی که اوتحت عنوان دولت مهر به خانواده های ظاهرا کم درآمد می داد، در عمل نشان داد که نه تنها باری از فشار بر روی خانواده های کارگر و زحمت کش کم نکرد، بلکه حتی نتوانست نقش سوپاپ اطمینان سرمایه داری ایران را هم ایفاء کند. در زمانی که هر چند وقت یکبار خبر از دزدی های چندین میلیاردی به خارج از دولت درز پیدا می کرد که نشانی از هزاران دزدی مخفی دیگر داشت ، یارانه ها دهن کجی ای بود در کمک به مردم فقیر و محتاج .

با اجرای این تصمیمات و سیاست ها، شکست سیاست های فوق در دولت نهم خود را نشان داد. تقلب در انتخابات 88 در ایران تنها بهانه ای بود که مردم در خیابان ها شکست آن سیاست ها و اعتراض به آنها را به نمایش بگذارند . رژیم اسلامی سیاست سرکوب را در پیش گرفت و توانست اعتراضات میلیونی در خیابان ها را فرو بنشاند، اما مسئله خاتمه یافته نبود و رژیم که هر چه بیشتر در بحران اقتصادی فرو می رفت بیشتر رو در روی مردم قرار می گرفت، می بایستی برای این مشکلات چاره ای بیاندیشد . کتمان بحران های اقتصادی و مشکلات اجتماعی هم دیگر نه امکان پذیر و نه حل کننده بود .

رژیم جمهوری اسلامی در عین ساختار های عقب مانده اما به مثابه یک دولت بورژوازی و با توجه به شرایط جهانی و جمع بندی از آنها ،انتصابات سال گذشته را به راه انداخت. انتصاباتی که خودشان آنرا انتخابات مهندسی شده نام نهادند. رژیم با زیرکی تمام کسانی را به عنوان کاندید به روی صحنه انتخابات مهندسی شده راند که هیچ کدام برنامه ای در زمینه های اساسی اقتصادی، اجتماعی برای حل معضلات اجتماعی نداشتند . نکته مشترک همه کاندیداها حل بحران پیش آمده بود . همه آنها با قول رفرم های اجتماعی با سایه روشن های کم و زیاد و شعارهای بی محتوا با وجود رژیم اسلامی وارد انتخابات شدند . ولی حتی با همه شعارهای تو خالی و پوچ باز هم هیچ یک جرئت نکرد که راجع به مسائل اساسی جامعه مثل آزادی های اجتماعی، دموکراسی، حق تشکل یابی، امنیت اجتماعی و غیره صحبت کند. مسائل آنها در واقع حل اختلاف بین اصلاح طلبان حکومتی و جناح های دیگر بود که شاید بتوان گفت در این زمینه تا به حال موفق تر بوده اند .به روشنی می توان دید که انتخاب روحانی در واقع پیروزی کل رژیم در توافقی بین جناح های مختلف درونی آن است در عین حال این پیامی به سرمایه داری نئولیبرال جهان برای باز کردن درهای اقتصادی ایران به روی آنهاست . این پیامی به بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و شرکت های فراملی است که حضورشان استثمار و فقر بیشتر را به همراه می آورد. همان طور که در دوران خاتمی هیچ یک از مشکلات معیشتی، اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر حل نشد بلکه بیشتر هم شد .در دوران احمدی نژاد که بیشتر از همه دولت های ایران پول نفت و مالیات دریافت کرده بود بازهم سفره کارگران و زحمتکشان خالی و خالی تر شد . این نشان می دهد که که وضعیت معیشتی طبقه کارگر با به قدرت رسیدن روحانی و جناح های اصلاح طلب در رژیم اسلامی تغییر چندانی نخواهد کرد. مشکل اصلی طبقه کارگر ایران نه جناح های مختلف سرمایه داری بلکه کلیت سیستم سرمایه داری به مثابه یک رژیم اجتماعی و ساختاراجتماعی ستمگر و استثمار گر است .

در دوران احمدی نژاد به طور دائم سندیکاها و اتحادیه های کارگری زیر سرکوب بودند . صدها اعتصاب، تحصن و بستن جاده و اشغال کارگاه ها جوابی بود که طبقه کارگر به قدر توانائیش به رژیم داد. نتایج بحران سرمایه داری به تعطیلی هزاران کارگاه و کارخانه و شرکت های تولیدی به تبع آن بیکاری هزاران کارگر انجامیده است. رژیم جمهوری اسلامی با تحمیل سیاست های ضد کارگری بیکار سازی و تعدیل نیروی کار و نه تنها بیکاری سازی طبقه کارگر بلکه عملا از بین بردن خدمات درمانی و بیمه های اجتماعی و تغییر قوانین کار و دربند کردن فعالین کارگری فشار بیش از حدی را بر وضعیت معیشتی، اجتماعی کارگران وارد کرده است . در ده سال گذشته اما طبقه کارگر به دست آوردهای زیادی رسیده است . ایجاد سندیکا ها و اتحادیه های کارگری و تحمیل آنها به رژیم ، برگزاری جلسات کارگری به طور مستقل ودر خارج از حیطه نیروی حفاظت ( بخوان کمیته های امنیتی رژیم ) و مبارزه برای اتحاد بیشتر واحدهای پراکنده و…..مرزبندی با نیروهای ارتجاعی و امپریالیستی و تسلیم طلبان و سازشگران درونی جنبش کارگری نمونه هایئ از آنها می باشند.

تغییر دولت از جناح های بنیادگرا به اصلاح طلبهم نه تنها مشکلی از آنان را حل نکرده بلکه هنوز اکثر فعالان کارگری همچنان در زندان بسر می برند و دولتی که خود را دولت اعتدال می نامد در برابر کارگران و فعالین آن هیچ اعتدالی را بکار نبرده، بلکه آنها را حتی دررفرم های دولتی هم به حساب نیاورده است . عقب افتادگی حقوق ها و مزدها همچنان ادامه دارد. روزی نیست که خبری از عقب افتادگی مزدها و اعتراض کارگران صدها کارگاه و کارخانه نباشد. هنوز هیچ فعال کارگری از زندان آزاد نشده است ، تعطیلی واحدهای صنعتی و تولیدی همچنان ادامه داشته و کارفرماها با سوء استفاده از شرایط اقتصادی برای فراراز پرداخت مزد کارگران و نیز مالیات ها با زد و بند با مقامات دولتی واحدهای تولیدی را به تعطیلی می کشانند. هر چه آمار بی کاری در جامعه بالاتر می رود ، زندگی تجملاتی دولتیان و آقازاده ها ابعاد حیرت انگیزتری به خود می گیرد. فساد و رشوه خواری و رانت خواری به یک عمل عادی تبدیل شده و زشتی و قباحت خود را از دست داده است.

اما حرکت اعتراضی طبقه کارگر در طی این سالها تعطیل بردار نبوده است و رژیم جمهوری اسلامی همیشه خطر این چالش اجتماعی را به خوبی می داند و به همین دلیل حتی بخش هائی از رژیم ایران هم یا خود را ظاهرا از این سیاست های ضد کارگری جدا می کنند یا رژیم را مورد نصحیت قرار می دهند. حتی بخش های مرتبط با  وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی هم به انتصاب های اداری اعتراض می کنند و علی الظاهر خود را مدافع حقوق کارگران جا می زنند. در این میان به علت برخی شعارها و توهمات، عده ای از کارگران با نوشتن نامه و مکاتبات با مقامات رژیم اسلامی خواهان تکیه به قانون در حمایت از نیروی کار شده اند و یا درخواست کرده اند که نمایندگان واقعی آنها در کمیسیون های سه جانبه حضور داشته باشند . جدا از اینکه این نوع نامه نگاری ها نوعی مبارزه و اطلاع رسانی است ولی مضمون آنها می تواند به توهمات کارگران نسبت به رژیم ضد کارگر دامن بزند . اینکه اصلاح طلبان همان سیاست هائی را که در تمام دوران رژیم اسلامی علیه کارگران وجود داشته به پیش می برند و دارای هیچ توهمی نسبت به جنبش کارگری و فعالین کارگری نیستند و اینکه آنها هیچگاه مسئولیتی در قبال بهتر شدن وضع کارگران و حتی کم کردن فشارهای اقتصادی ـ سیاسی به آنان داشته باشند، نبوده اند. این نامه نگاری ها می تواند نوعی امیدواری و سپس دلسردی ناشی از شکست را به دنبال داشته باشد. مبارزه علیه این توهمات یکی از مسائلی است که فعالین کارگری داخل کشور باید به آن کاملا توجه داشته باشند. در طی دهه گذشته، جنبش کارگری رشد خوبی را در زمینه سازمانیابی نشان داده است ولی دارای کم و کسری هائی هم بوده است از جمله علنی گرائی و عدم استفاده از تشکیلات مخفی در محیط کار، نبود یک حزب کمونیست سرتاسری با برنامه درست و سازمانده، متحده کننده و متشکل کننده. پراکندگی در مبارزه و محیط های کاری مجزا، و محدود بودن اشکال تشکلات مستقل کارگری.

بورژوازی در ایران تحت عنوان محاصره اقتصادی با گران کردن مصنوعی بسیاری از اقلام عملا به چاپیدن مردم مشغول است و در این میان دست سپاه پاسداران کاملا باز و کسی هم جلودارشان نیست. در کنار آن فامیل بازی و پارتی بازی در کارو بار اداری و نمایندگان مجلس و دولت کاملا رایج است. وضعیت امروز دولت را به لحاظ شیوه اداره کردن شاید بتوان با دوران قاجار مقایسه کرد. قانون فقط برای پائینی ها به شدیدترین وجهه اجرا شده و برای بالائی ها اغماض جای قانون را گرفته است .فسادمالی و رشوه خواری در سطوح بالای جامعه به یک شیوه اصلی برای حل مسائل تبدیل شده است. هرچه بحران اقتصادی تشدید می شود کارگران و زحمت کشان در درجه اول و سپس بقیه اقشار کم درآمد بار اصلی آنرا بدوش می کشند. راه انداختن این فشار هم از طریق گران کردن کالاها و عدم بالا بردن مزدها انجام می گیرد. پی آمدهای تحمیل فقر و بی کاری بر طبقه کارگر در محیط کار هم خود را نشان داده است. امسال آمار حوادث کارگری و مرگ کارگران در محیط کار بالاتر بود دلیل آن هم بی توجهی کارفرمایان به ایمنی محیط کار و پشتیبانی نکردن قانون از حقوق کارگر برای امنیت محیط کاری است. مجموعه این اوضاع چه در طبقات بالا و چه پائین جامعه و رشد فاصله طبقاتی و صف بندی های ناشی از آن این حکم اساسی را به مدافعان و پیشروان طبقه کارگر و به ویژه کمونیست ها مجددا نشان می دهد که بدون یک حزب پرقدرت طبقاتی که براساس اصول صحیح کمونیستی سازماندهی شده و تحت لوای برنامه انقلابی پرولتاریا ایران به پیش می رود، نمی توان انتظار هیچ تغییر پایه ای در وضعیت طبقه کارگر و نجاتش از این وضع فلاکت بار شد. و اولین قدم برای ایجاد چنین حزبی پایان دادن به پراکندگی در جنبش کمونیستی ایران است.

غ.ع. ـ مهرماه 1392

1 Comment

  1. … حزب … چندی میباشد که در اکثر تارنماها،  فریاد وانفسای «نبود حزب طبقه کارگر» بچشم میخورد.شاهد از تاثیر سیاست های دولت جدید بر طبقه کارگر و زحمت کشان غ ع :​«مجله هفته ایران »  ​ …«بدون یک حزب پرقدرت طبقاتی که براساس اصول صحیح کمونیستی سازماندهی شده و تحت لوای برنامه انقلابی پرولتاریا ایران به پیش می رود، نمی توان انتظار هیچ تغییر پایه ای در وضعیت طبقه کارگر و نجاتش از این وضع فلاکت بار شد….»  غ ع، نویسنده ی عزیز،  چرا کارگران؟ –  چرا که نه { وضعیت مفلوک روشنفکران و خرده بورژوازی دوسر بیهوده شده}، از این وضع فلاکت بار، نجات داده نشوند؟  طبق آمار کشورهای صنعتی که ایرانمان را هم میتوانیم بدان اضافه نماییم، تمام امراض روانی متعلق باین  قشر روشنفکران  و طبقه  خرده بورژوازی و بیهوده گردان سزمایه دار،  میباشد!کارگران ما با وجود حقوق های  عقب افتاده،  دارای غرور و عزت کارگری خود میباشند. این حزب کمونیستی، چیست که دوای هر دردی میباشد؟کمی به رفیق گذشته ی خود، «…»  که  ضدلنینی(بود و یا هنوز هم هست)، بیاندیشید، چگونه با سوز و گداز از گذشته ی خود دم میزند و چگونه  افتخارات رفقای گذشته ی لنینی – استالینی خود را هر چند یکبار نشخوار مینماید(گـَه لف لف خورد، گه دانه دانه)لا اقل کمی در باره ی این حزب معجزه آسا که دوای همه ی  این دردها میباشد، بنویسید!  آیا نباید همان حزب لنینی طراز نوین همانطور که «لوییز فورن برگ» در باره اش سروده است​ So, aus Leninschem Geist, wächst,…» « „von Stalin geschweißt, die Partei“  که در سال ۱۹۴۹ در چکسلواکای خوانده شد و در د د ار با صدای زیبای ارنست بوش خوانده میشد و از آن سو استفاده گردید، نمیباشد؟چرا نمیگویید این حزب همان حزب توده ی  سالهای ۲۰ در کشور عزیزمان ایران بوده است که باید  دوباره احیا گردد!  از «با حلوا حلوا کردن که  دهان شیرین نمیشود».باید دست ها را بالا زد و در راه اتحاد کمونیستهایی که حزبی لنینی طراز نوین را قبول دارند، و فقط و فقط بر محور این امر مهم، حاظر به همکاری با یکدیگرند، در گام گذاشتن به این امر مهم پیشقدم شوند!بدون هیاهو در باره ی  گذشه  دیگری:ما بد بودیم و شما خوب و یا ما خوب بودیم و شما بد را، کنار گذاشته و یک پایه حزب لنینی طراز نوین را طراحی کرده و در اختیار همه ی مارکسیست لنینیست ها قرار داده تا هرکس که دم از مارکسیست لنینیست میزند، خود را مورد خطاب یافته و اگر صادق باشد، این قدم اول برداشته شود.پر واضح است روی سخن با مارکسیست لنینیست ها، که سالیان دراز در صحنه ی مبارزاتِ ایران حضور داشته اند و هر کدام دارای مبارزاتی در این دوران بوده اند  و حتی برای یکدیگر چهره هایی آشنا میباشند، آنانند که  باید پایه اتحادی نوین را بریزند.زمانه برای این اتحاد بسیار پخته و رسیده است. هم در ایران و هم از نظر بین المللی؛  امپریالیسم با دست خود پایه های مادی آنرا پی ریزی کرده است.ما چقدر باید از خرده بورژوازی وافراد عادی خلقهای سوریه عقب باشیم، که نتوانیم چنین اتحادی را بین خود،  که خود را هم کمونیست، آنهم مارکسیست لنینیست  مینامیم، بمرحله ی عمل در آوریم؟

Comments are closed.