
امروزه یکی از شاخصهای رشد علمی، میزان تولید مقالات علمی است. شما به عنوان یکی از استادانی که مقالات علمی متعددی داشتهاید، وضع کلی کشور در بخش تولید مقالات علمی را چگونه ارزیابی میکنید؟
خوشبختانه طبق آماری که مدام از سوی مرکز اطلاعرسانی چاپ مقالات معتبر ایرانی در ژورنالهای بینالمللی منتشر میشود، وضع ایران در منطقه و جهان بسیار عالی ارزیابی شده است.
فکر میکنید رشد و افزایش این مقالات علمی چقدر در توسعه پژوهش در کشورمان موثر باشد؟ اصلا این مقالات فقط در حد حرف و سیاه کردن کاغذ است یا اینکه نه در عمل هم اجرایی میشود؟
لازمه اجرایی، عملیاتی شدن و ورود چنین مقالاتی بهبخش صنعت، طی کردن مراحل دیگر مانند برنامهریزی و مدیریت مناسب و فراهم کردن زیرساختهای آن است. معمولا ما در این مراحل خیلی فعال نیستیم و عملا در حد همان نوشتن مقالات علمی باقی ماندهایم.
پس عملا نوشتن این مقالات ارزش اقتصادی برای ما ندارد، پس چه لزومی به نوشتن آن است؟
ما نمیتوانیم بگوییم چون این مقالات اجرایی نمیشود، نوشتن آنها بیخود یا بد است، مقاله هم اهمیت خودش را دارد. نوشتن مقاله اصلا بد نیست، اما مساله اینجاست که ما مدام پیشرفت مقالههایمان را بهعنوان تبلیغات مطرح میکنیم و عملا هیچگونه استفادهای از این مقالهها برای رشد کشورمان نمیکنیم. تولید علم و مقاله برای روحیه دادن جوانان نسبت به تواناییهای کشورمان بسیار خوب است و واقعا هم ما در این زمینه کمتر از دیگر کشورها نیستیم منتها باید بدانیم که تولید مقاله اگرچه در ساختارعلمی کشور جایگاه مهمی دارد اما تمام علم در نوشتن مقاله خلاصه نمیشود. باید بدانیم که فقط با حرف و تیتر کردن کارهایمان به جایی نخواهیم رسید. برای اجرایی و کاربردی شدن مقالههایمان نیاز به یک مجموعه و سلسهمراتب خاصی داریم. متاسفانه ما هنوز در بخش معدن، نفت و گاز هنوز وابسته به کشورهای دیگر هستیم. مردم باید این اثر علم را در زندگیشان ببینند و درک کنند که این علم چه چیزی را برای آنها به ارمغان آورده است. این مهمترین قسمت علم است که ما به آن کمتر میپردازیم.
ما باید چطور از این مقالهها برای پیشبرد اهداف علمی و رشد و تعالی طرحهای کلان کشورمان استفاده کنیم؟
ما در بخش مقاله موفق بودهایم، چرا که به آن بها دادهایم و یک سری از مقالهها را در سطح جهانی به چاپ رساندهایم. ولی این قبیل امور تنها لازمه کار ما نیست. در برخی از بخشها چرخه علم و فناوری ما کامل نیست و باید تمرکز بیشتری برای تکمیل و درست کردن آنها داشته باشیم. مثلا این چرخه نیاز به یک سری الزامات دارد که باید در کشورمان فراهم شود. اگر زیرساختهای این علم در کشورمان فراهم نشود، ثمری نخواهد داشت. هماکنون زیرساختهای اجرایی چنین طرحهایی تا حدودی در کشور فراهم است اما متاسفانه بحث علم و فناوری در کشورمان بخوبی مدیریت نمیشود. این طرحها برای پیشبرد کارهایشان نیاز به سلسله مراتب و مجموعههای وابسته دارند. اگر این مجموعهها با در نظر گرفتن تمام فاکتورها و استانداردهای جهانی کنار هم قرار بگیرند، علم ما در مدار توسعه قرار خواهد گرفت. ما زمانی میتوانیم بگوییم علم در کشورمان توسعه پیدا کرده است که تاثیر این علم را در تولید ناخالصمان ببینیم؛ متاسفانه الان اصلا شاهد این موضوع نیستیم.
به نظر شما ریشه این موانع پژوهشی و اجرایی نشدن طرحهای کلان کشور مربوط به چه مسالهای است؟
علم یعنی دادن اطلاعات، آمار و ارقام درست و مرتب به دانشمندان. همه دانشمندان برای ارائه راهحل و تحلیل نیاز به آمار و ارقام دارند. الان چند درصد علم ما طبق این اصول پیش میرود؟ چرا یک کشور بزرگ مثل ایران آمار رسمی و درست و حسابی از تورم، اختصاص یارانه به دهکهای اول و دوم، خروج سالانه نخبگان علمی و عملکرد طرحهای ملی ندارد؟ اینها تصادفی یا برنامهریزی شده است تا هیچکس نتواند تعبیر و تحلیل درستی از این امور داشته باشد؟ چه کسی در این بین سود میبرد و چه کسی ضرر میکند؟ مگر ما طرحهای ملی نداریم؟ پس این طرحها به کجا رسیدهاند؟ چرا فهرست این طرحها، بودجهها و ارگانهای مسئول و پاسخگو و مجریان این طرحها هنوز از سوی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری شفافسازی نشده است؟ اصلا آیا اجرایی شدن این طرحها در کشورمان ضرورت دارد؟ این طرحها تکراری هستند یا نه؟ جواب همه این سوالها واضح است، چون کسی نمیخواهد ما آمار شفاف داشته باشیم. بالاخره باید معلوم شود چه کسی پاسخگوی این طرحهاست و به کجا رسیدهاند. ما از زمان دفاع مقدس طرحهای بزرگی داشتیم، بعد از آن طرحهای ملی را داشتیم، پس از آن طرحهای ملی دیگری مانند فرستادن موجود زنده به فضا، ساخت هواپیما و…. داشتیم و تمام اینها نیمهکاره رها شدند. چه کسی پاسخگوی این طرحهای نیمهکاره است؟ ایراد این است که تفکر، برداشت و تعامل ما با علم و فناوری از اول بر مبنای استفاده از علم برای رفع نیازهای کشور نبوده است وگرنه تفکر، نوآوری و ایجاد محصولات از همان دبستانها فرا گرفته میشود. ما باید با یک نگاه جدید به علم، وظیفه مسئولان را معلوم کنیم تا بیش از گذشته نسبت به این امر پاسخگو باشند.
به نظر شما برای تقویت و توسعه کاربردی پژوهشهایمان باید چه بکنیم؟
پژوهشها سطوح و طبقهبندیهای مختلفی دارد. پژوهشهای ما به سه دسته بنیادی، کاربردی و توسعهای تقسیمبندی میشود. ما در پژوهشهای کاربردی بررسی میکنیم که آیا پژوهش انجام شده قابل کاربردی شدن است یا خیر. در مرحله بعد پژوهشهایی است که از دل این پژوهشهای انجام شده بیرون میآید. پس از آن مرحلهای است که به توسعه کشور و طرحها منجر میشود؛ مهمترین بخشی که ما هنوز در این باره مشکل داریم. یکی از مهمترین علتهای عقبماندگی ما در این حوزه فاصله عمیق زمانی ما با کشورهای پیشرفته است. اولین دانشگاه کشور (دانشگاه تهران) حدود 200 سال پس از نخستین دانشگاههای پیشرفته تاسیس شد. در واقع نخستین پایههای ساخت مدرسه و دانشگاه از زمان عباسمیرزا در کشورمان شکل گرفت. عباسمیرزا بین جنگ ایران و روس متوجه شد که علت شکست ایران، داشتن اسلحه، توپ و تانک روسهاست. او سخت متحیر این علم و دانش غربیها شد و با خود فکر کرد، چه فرقی با آنها داریم که باید فاقد این علم و فناوری باشیم. مگر آفتاب در سرزمین ما از جهت دیگری بیرون میآید؟ این تفکر و پیگیری دانش و فناوری باعث شد ما نیز دنبال علم برویم و دارالفنون و دانشگاه بسازیم. متاسفانه این چرخه علم و فناوری در کشور ما به دلیل مساله مدیریت اشتباه هنوز با گذشت سالیان سال در مدار توسعه قرار نگرفته است. قرنهاست که علم ما از زمان رازی و ابن سینا افول پیدا کرده است و باید دنبال این باشیم که باز هم به جایگاه رفیع گذشتهمان برسیم. ما برای پر کردن این خلأ باید راه رفته کشورهای پیشرو را برویم و از تجربههای آنان استفاده کنیم. مساله چندان پیچیده نیست، یعنی نباید فکر کنیم کدام راه را و چگونه باید طی کنیم؟ راه مشخص است فقط عزم و اراده مسئولان و برنامهریزی مدون و صحیح را میطلبد، بنابراین به نظر میرسد اگر زیرساختهای بیشتری برای توسعه علم در کشور فراهم شود و بتوانیم از نیروهای متخصص و متبحر استفاده کنیم و مدیریتی کارآمد داشته باشیم، میتوانیم تمامی مشکلاتی را که گریبانگیر جامعه کنونیمان است را بر طرف کنیم. ما اگر در کارمان جدی هستیم باید این مسائل را روشن و شفاف کنیم. دیگران با این شیوه به نتیجه رسیدهاند ما چرانرسیم. جر و بحث هم در این خصوص لازم نیست، انجام کار چندان دشوار نیست. کاملا معلوم است که باید چه کنیم. ما باید کارهایمان را نقد و بررسی و در این باره اطلاعرسانی کنیم و فضای مناسبی برای صنعت و پیوند بین بخش صنعت و دانشگاه ایجاد کنیم.
راه رسیدن به جایگاه کنونی کشورهای پیشرفته در بحث علم و فناوری کدام است؟ ما چطور میتوانیم از وضع کنونیمان خارج شویم؟
اگر کسی میخواهد راجع به علم و فناوری در همه جای دنیا صحبت کند مخصوصا در شرایطی که ما داریم باید دو نکته از یادش نرود؛ نخست، علم و فناوری شاخصها و استانداردهای خودش را دارد، باید بر اساس این استانداردها علم را در کشور اجرایی کنیم. دوم، علم و فناوری متدولوژی خاص خودش را دارد. پس اگر قرار است کاری در این زمینه هم صورت بگیرد باید بر اساس متدولوژی و روشهای علمی باشد. هرگاه ما خارج از این موضوعها راجع به علم و فناوری صحبت کنیم، به بیراهه رفتهایم و قادر به نتیجهگیری نخواهیم بود، بنابراین لازم است کسانی که علم و فناوری را مدیریت میکنند، استراتژی و برنامهریزیهای مربوط را براساس شاخصها و استانداردها تهیه و تنظیم کنند. نهاد و ارگان پاسخگو و زمانبندی این برنامهها نیز باید مشخص باشد. اگر شاخصهای علمی، متدولوژی و زمانبندی برنامههای ما رعایت نشود همه چیز در حد شعار و گپ خودمانی باقی خواهد ماند، بنابراین ضرورت دارد ما بر مبنای نیازهایمان از علم، این برنامهها را بنویسیم تا نگاه مسئولان هم نسبت به این موضوع تصحیح شود، مثلا در نقشه جامع کشور یا حتی برنامه چشمانداز بیست ساله اصلا نهاد یا ارگان پاسخگوی رسمی این طرحهای ملی معلوم نیست. نوشتن نقشهای که زمانبندی ندارد و در آن معلوم نیست کدام نهاد پاسخگوست به چه درد میخورد؟ از کدام مرجع میتوان این حق را مطالبه کرد؟ تفاوت ما با اروپاییها و کشورهای پیشرو در همین است. آنها با تدبیر و برنامهریزی مناسب نقشه راهبردی تدوین میکنند و براساس آن نقشه و تعیین ارگانهای مسئول حتی با تغییر ریاستها هم این برنامه را دنبال میکنند. در کشور ما بیشتر اجراکننده ایدهها معلوم نیست و اغلب پاسخگویان این طرحها کلی بیان شدهاند. ما بسیاری مواقع آرمانگرا هستیم به همین دلیل بلندپروازانه و شاعرانه برنامههایی را تدوین میکنیم، بیآنکه نسبت به آن تحقیقی کرده باشیم. البته این کار هم بد نیست. هرچند دردی از دردها را دوا نمیکند، اما بهتر از هیچ است. اکنون حدود شش ـ هفت سال از چشمانداز بیست ساله گذشته است. شاید فقط 20 تا 40 درصد این چشمانداز تحقق پیدا کرده است. پرسش اینجاست؛ مسئول اجرای این طرحهای کلان و بزرگ کیست؟ جواب معلوم نیست، بنابراین هر وقت پاسخگویی را در کنار یک برنامهای گذاشتند، آن وقت میتوان این برنامهها و چشماندازها را باور کرد و گرنه اول و دوم شدن در مجلهها و موسسههای بینالمللی به درد ما نمیخورد.
یکی دیگر از مباحثی که امروزه بیشتر در حوزه پژوهش با آن مواجه هستیم، این است که دستاندرکاران صنایع فکر میکنند دانشجویان ما توان علمی و کاربردی برای اشتغال در تولید را ندارند. اکنون چقدر از اصول تدریس شده دانشگاههای ما به روز است؟ آیا اساسا دانشجویان و دانشمندان ما توانایی مشارکت در طرحهای داخلی و بینالمللی و رفع وحل مسائل داخلی را دارند؟
اکنون علاوه بر اینکه ظرفیتهای علمی بالایی در کشور داریم. مشهورترین و بهترین دانشگاههای دنیا هم دانشجویان ما را پذیرش میکنند و به آنها بورسیه میدهند. همه دانشمندان ایرانی هم در طرحهای بزرگ دنیا کم و بیش شریکند. این امر توانایی دانشمندان ایرانی و هوش و ذکاوت دانشجویان ما را میرساند. من تمام مقاطع دیپلم تا دکترایم را در خارج از کشور گذراندهام. همشاگردیهای برزیلی، ویتنامی، چینی، آمریکایی و فرانسوی داشتم، به طور قطع میگویم ایرانیها باهوشترین افراد دنیا هستند، منتها از این افراد استفاده نمیشود، ضمن اینکه ما ماموریتی برای علم در کشورمان قائل نیستیم و به نحو احسن این بخش را مدیریت نمیکنیم. مثلا ما با مدیریت و برنامهریزی نادرست چه به روز دریاچه ارومیه آوردیم؟ چند طرح برای رفع خشک شدن دریاچه و حل این فاجعه شده است؟ چرا برای رفع اینگونه مشکلات از نیروهای متخصص خارجی استفاده میکنیم؟ چرا از نیروهای خودمان استفاده نمیکنیم و باعث فرار آنها از کشورمان میشویم؟ چقدر توانستهایم از مهاجرت این افراد جلوگیری کنیم؟ ماچقدر توانستهایم ازهوش و ذکاوت دانشجویان مقطع دکترا و کارشناسی ارشدمان برای حل بحرانهای کشور استفاده کنیم؟ کدام صنایعمان را میتوانیم به خارج از کشور صادر کنیم؟ صنعت خودروسازی ما به خارج صادر میشود یا نخبههای ما؟ آیا این کفران نعمت نیست؟ آیا این کار بدتر از دور ریختن نان، اسراف آب و برق نیست؟ نخبههای ما گرانترین سرمایههای ما هستند، پس چرا با بیتوجهی به این افراد موجب فرار این مغزها میشویم.
در کشور ما همان طور که خود شما هم مطرح کردید، بحث فرار مغزها وجود دارد، به نظر شما چرا دانشجویان مطرح و برتر ما برای ادامه تحصیل به آمریکا، اروپا و کشورهای دیگر میروند و هر سال بر تعداد مهاجرت نخبههای مابیشتر اضافه میشود؟
نخبهها و دانشمندان دوست دارند اثر کارشان در جامعه دیده شود، بنابراین وقتی میبینند کسی به طرح ها، ایدهها و نظرهای آنها اهمیت نمیدهد و از آنها برای حل مشکلات داخلی استفاده نمیشود، مجبور میشوند به جایی بروند که کارشان دیده شود. آنها به جایی میروند که تسهیلات ویژهای برای آنها در نظر گرفته و بازتاب کارشان دیده میشود. خوشبختانه ما ضمن داشتن دانشجویان باهوش، دانشگاههای نسبتا خوبی هم داریم که از لحاظ علمی وضع بدی ندارند، اما همان طور که گفتم علم ما هنوز در مدار توسعه قرار نگرفته است به همین دلیل ما شاهد این چنین مشکلاتی هستیم.
اگر سطح علمی و ظرفیتهای ما زیاد است، چرا بهترین دانشگاههای ایران هم قابل مقایسه با کشورهای پیشرفته در رتبهبندیهای علمی نیست؟
این رتبهبندیها براساس ملاکهای هزاران موسسه و مجلات علمی مانند تایمز، اشپیگل، شانگهای و کیو اس در مدلهای مختلف صورت میگیرد. این شاخصهای رتبهبندی با یکدیگر متفاوت است مثلا شاخص رتبهبندی مجله معروف اشپیگل با تایمز متفاوت است. این شاخصها و استانداردها میتواند بر اساس اهداف، شرایط و ماموریتهای کشورها متفاوت باشد مثلا ژاپنیها پس از جنگ جهانی به دلیل کشته شدن تمام پزشکانشان برای جایگزین کردن این افراد، تحصیل در رشته پزشکی را از شش به چهار سال رساندند. مهم نیست ما چه رتبهای در این رتبهبندیها داریم، این که چقدر با این علم به مردم و جامعهمان خدمت کردهایم، مهم است. مثلا چه فایده که ما در علم نانو رتبه یک رقمی پیدا کردهایم، مهم این است که ما چقدر این علم را در کشورمان اجرایی کردهایم. این رتبه برای ما چه چیزی به ارمغان آورده است؟ بنابراین نباید ملاک ما تنها رتبههای جهانی باشد، چه بسا براساس این مدلها و شاخصها ما در رتبه پایین و آخر باشیم، اما فعالیتمان برای کشورمان مفید باشد. فکر میکنم لازم است اول بر اساس روندهای موجود در دنیا و نیازهای جامعه این فعالیتها را تنظیم کنیم و پس از آن ببینیم که جایگاه ما در رتبهبندیها و این مدلها در کجا قرار دارد.
اکنون بخش صنعت توجه زیادی به توانمندیهای دانشمندان کشور ندارد، شما دلیل اصلی را در چه میدانید؟
فکر میکنم باید مساله را جور دیگری ببینیم. حتی بقال سر کوچه هم میداند هر محصولی کجا ارزانتر است و چه چیزی به نفع اوست. صنعت ما میخواهد سود کند. ما باید پژوهشهایمان را سودمند کنیم. بخش صنعت اکنون برای تهیه یک جنس ارزانقیمتتر سفر کره، ژاپن و چین را به جان میخرد. اگر پژوهشهای کشور سودمند و سودآور باشد، صنعت بیمار است از طرحهای داخلی استفاده نکند و جنس خارجی تهیه کند. اتفاقا صنعت به تولیدات داخلی علاقه دارد، اما اکنون تهیه این تولیدات به نفع او نیست. اکنون با اینکه کشور ما غنی از منابع طبیعی و انرژی پاک و تجدیدپذیر مانند خورشید، باد، زمین گرمایی و آب است و موقعیت جغرافیایی کشورمان به گونهای است که بیشترین انرژی خورشیدی را دارا هستیم، اما هنوز نتوانستهایم از آن بهره بگیریم و سهم ما از بهرهگیری این نوع انرژی بسیار کم است. در اینکه ما با علم بتوانیم محصولاتی ارزانتر، بهتر و سریعتر تولید کنیم، تردیدی نیست. خوشبختانه دانش این علم را در کشورمان داریم، اما متاسفانه هنوز تولید سیستمهای سازنده این نوع انرژی در کشورمان به صورت نمونهسازی است. نمونه سازی این سیستمها گران است؛ بنابراین هیچ صنعتی با چنین روش غیراقتصادی خواهان خرید چنین سیستمهایی در کشورمان نیست. پس ما باید تمرکزمان را روی این بخش بگذاریم و ضمن مدیریت درست، علم و فناوری را در کشورمان ماموریت گرا کنیم.
کسب و کار دانشبنیان، تجاریسازی دانش و تکنولوژی و توسعه علوم پایه میتواند نقش اساسی در توسعه پایدار داشته باشد. اهمیت این موضوع باعث شده پارکهای علم و فناوری با هدف ایجاد کسب و کارهای دانشبنیان و پیوند بخش صنعت و مراکز علمی در سطح دانشگاهها ایجاد شود، شما فکر میکنید ما چقدر در این باره توانستهایم موفق باشیم؟
معمولا این نوع کسب و کار در «آر اند دی» شرکتها شکل میگیرد، اما امروزه بحثهای کسب و کار دانشبنیان در دانشگاهها هم مطرح شده است، اما به نظر من باید هر کسی وظیفه و نقش خودش را ایفا کند. بهتر است دانشگاه فقط کار دانشگاهیاش را دنبال کند و این کارها را به بخش صنعت واگذار کند، چون آمار و ارقام و اطلاعات درستی در این زمینه نیست و جایی هم عملکرد این مراکز منتشر نمیشود، این نوع کسب و کارها را نمیتوان بدرستی تحلیل کرد. معمولا این نوع کارها در کشورهای پیشرفته شفاف، روشن و قابل نقد و بررسی است. همین نقدها باعث میشود، اگر انحرافی در یک بخش رخ داد، اصلاح کرد. متاسفانه ما هیچ آمار اطلاعاتی در این باره منتشر نمیکنیم. به همین دلیل هر وقت بخواهیم این مساله را به چالش بکشانیم و مورد نقد و بررسی قرار بدهیم به راحتی میتوانند منکر آن شوند و بگویند که شما اشتباه میکنید. پس سعی میشود در این رابطه کسی چیزی نگوید؛ بنابر این نمیتوان گفت این کارها در ایران موفق بوده یا نبوده است؛ اما چیزی که عیان است، پارکهای علم و فناوری که شرکتهای دانش بنیانی را زیر مجموعه شان دارند نسبت به پارکهای علم و فناوری دنیا موفقیت چندانی کسب نکردهاند. علت این است که ما هرچه غربیها در کشورشان پیاده کردهاند، فقط اسم و سازمانش را گرفتهایم و در ایران پیاده کردهایم، بیآنکه الزامات و زیرساختهای اجرایی آن را در کشور فراهم کنیم. اگر فرهنگستان یا پارک علم و فناوری در کشوری احداث میشود، لزوما بدان معنا نیست که ما هم باید بسرعت و بدون انجام مطالعههای علمی همان کارها را تقلید کنیم. بنا نیست این پارکها تنها اسم پارک را یدک بکشند. پشت ساختن این پارک فلسفهای وجود دارد. ساخت چنین مکانی الزاماتی دارد که ما باید این الزامات و زیرساختها را فراهم کنیم. لازمه موفقیت چنین مکانهای علمی، داشتن مجموعهای منسجم است که همه بخشها در کنار یکدیگر و با تعاملی سازنده عمل کنند. متاسفانه این مجموعهها تا آنجا که اطلاع دارم تاکنون درست عمل نکرده است، بنابراین باید نگاه و مدیریت این مجموعهها به مساله علم تغییر کند و مبنایش استفاده کردن از این علم در مسیر پایندگی کشور شود.
به عنوان چهره ماندگار علمی چه توقعی از جامعه علمی کشور دارید؟
اکنون با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنیم. جامعه علمی کشور برای پر کردن خلأها باید تلاش مضاعفی داشته باشد و سعی کند تا آنجا که میتواند با بهرهوری بالا فعالیت کند. من بیشتر از همه از مسئولان اجرایی کشور خواستارم که بیش از گذشته از نیروی علمی برای رفع نیازهای کشور استفاده کنند.
فرزانه صدقی / جامجم
این آقای بزرگ تیتر دار، استاد تحقیقات و رئیس …. میفرماید:
…«من تمام مقاطع دیپلم تا دکترایم را در خارج از کشور گذراندهام. همشاگردیهای برزیلی، ویتنامی، چینی، آمریکایی و فرانسوی داشتم، به طور قطع میگویم ایرانیها باهوشترین افراد دنیا هستند، منتها از این افراد استفاده نمیشود، ضمن اینکه ما ماموریتی برای علم در کشورمان قائل نیستیم و به نحو احسن این بخش را مدیریت نمیکنیم. مثلا ما با مدیریت و برنامهریزی نادرست چه به روز دریاچه ارومیه آوردیم؟»…
استاد دکتر ما که باید از زمان شاه در ایران القابی این چنانی در پهنه ی پژوهش ها داشته و اکنون هم که دارد، تا بیش از نیمی از مقاله فقط ناله از مدیریت دارد. در صورتی که خود اعتراف میکند که «ایرانیان تیز هوش ترین افراد دنیا هستند»
از بُعد عظمت طلبی آنکه گذشت کنیم، بفکر استاد اصلاً خطور نمیکند، که همین ایرانیان در کشورهایی که «علم، بر عمامه و سرمایه ی مالی برتری دارد و اقتصاد مال خر نیست، این ایرانیان(مدیران) گاهی و نه همیشه دست امثال خود را از پشت بسته اند.
پس اشکال کجا است که استاد از زیر جواب مستقیم شانه خالی میکند.
بعقیده این حقیر که چندی در ایران با دانشمندان و بخصوص دانشمندانی که در پهنه ی صنایع وسیعی از تولید در نمایشگاه های مختلف محصول دست کارگران و فنیون صنایع را بنمایش گذاشته بودند در یک دهه ونیم پیش، ملاحظه کردم، چندان فاصله فرسنگی با صنایع آلمان نداشتند. چه در مورد صنایع پترو شیمی و تأسیسات صنعتی و چه در پهنه ی ماشین سازی که استادانی تراشکار و فرز کاری وجود داشتند که میتوان بدانان افتخار کرد.
ماشینهای جوش خودکار ساخت ایران، که قادر بودند در مدت بسیارکوتاهی لوله ای بقطر ۳ متر را بدون بخطر اقتادن جوشکار جوش دهد که با صنایع جوشکاری در مانسمان بخش لوله سازی میتوانست رقابت نماید. این تکامل همه جانبه در تمام جوانب صنایع مدرن جهانی در ایران دیده میشد.
روزی در تلویزیون شاهد تمام شدن بروژه ی لوله ی قطوری که مهندسین ایرانی از زیر اقیانوس هند به هندوستان کشیده بودند که گویا پایپ حمل گاز بود را دیدم. من مطمئن هستم حتی هماکنون در آلمان هیچ شرکتی قادر نیست که افراد متخصصی را در عرض سه ماه برای انجام چنین کاری سامان دهد سهل چه برسد باینکه پروزه را شروع نماید.
ما در همان زمان جنگ با آمریکای صدام حینی کمباین هایی «تراکتورهای درو، خردکنی و باراندازی را، با ساخت ۱۰۰٪ در ایران داشتیم. خیلی از صنایع ماشینهای کشاورزی ما در آفریقا، در رقابت مستقیم با تولیدات اسراییلی، آمریکایی، چینی و بخصوص ترکی قرار داشتند.
مهندس و بخصوص کارگران توانا و کادر فنی (تکنیکر) و دانشمندان صنعتی نایاب بودند و هرکدام به چند شغل اشتغال داشتند.
تا اینکه، امپریالیسم غرب توانست افرادی همچون رفسنجانی، طبسی، اولادی ها و دیگر سرمایه داران مالی که سرمایه های کلانی را اندوخته بودند، را جهت سرمایهگذاری در خارج از ایران، تطمیع نماید تا ایران را به عضویت در بانک تجارت جهانی و صندوق بینالمللی پول، در آورد.
چند سال بعد که من سفری به ایران داشتم، تاکسی که مرا از فرودگاه جنوب تهران به مرکز تهران برد یک مهندس بود، که باید بگوش همه ی مسافرین ایرانی، سوالهای این مهندسین آشنا باشد.
سَرخط تاکسی رانان فرودگاه که بیرون تاکسی ها را با مسافرین پر میکردند همگی لیسانسیه بودند!
برای من قابل فهم نبود که چگونه میشود در عرض دو سال اینطور بازار کار تغییر نماید. سه سال که من در آنجابودم، فقر محل کار بشدت تکامل پیداکرد و ناگهان در میان فروشندگان کفش و لباس هم تک توکی مهندس و لیسانسیه یافت میشد.
روزی در سر تیتر روزنامهای مقاله شکایت آمیزی از باغداران همند جابان(در جاده فیروزکوه) که سیب تهران را تأمین میکند خواندم که سیب هایشان خراب شده و بفروش نرسیده است زیرا محصول خارجی به یک سوم قیمت ، در بازار تره بار عرضه میشوند.
در پاییز همانسال، باز همین خبر را در مورد تولید کنندگان پرتقال در مازندران در روزنامهها خواندم!
مهندسی از ایران خود رو درباره خودروسازی ایران سخن میداشت که گیربکس های ما از چین که بخاطر قیمت ارزان آن وارد میشوند، و از کیفیت پایینتری برخوردارند.
در کارخانه دیگری در مورد لامپ های ال ا د و چراغ برق های ۱۰۰ واتی با این تکنیک، برای خیابانها و زمینهای قوتبال تولید میکرد، در عرض یک ماه به ورشکستگی دچار شد. زیرا هرنوع چراغ برق و انواع لامپ ها و لوستر ها با قیمی یک دهم، بمقدار هنگفت، از چین، آقازادگان وارد کرده بودند.
تجار« محترم» توبخوان نامحترم تجارت خارجی که همیشه از شرکت سرنگسازی کرج، محصولات پزشکی مانند سرنگ و کیسه های پلاسما و انواع کانالهای قلبی خریداری و به سودان و اکتوپی صادر میکردند اینبار از چین، بخاطر بقیمت ارزان آن خریده و با پشتیاری(ساپورت) دولت، بخرج مالیات دهندگان(یا در آمد نفتی کشور) در آفریقا میفروختند!
در یک کلام سرمایه تجاری، ابصار را در دست گرفت و چهار نعل دست به غارت سرمایه های ی روزمینی و زیر زمینی کشور عزیزمان ایران زد.
حال این بزرگ تیتر داران مصاحبههای سرتیتری چندین صفحهای با بنمایش گذاشتن تیتر های خود، میدهند ولی حاضر به بردن نام خصوصی سازی و اصل متمم ۴۴ قانون اساسی و عضویت دراین دوبانک آمریکایی، نیستند.
حال من از خواننده و خبر نگار که خود هم اهل بخیه میباشد سؤال میکنم، آیا این بزرگ تیتر داران، که چنین از بردن نام علت اصلی خود داری میکنند و به بردن مسایلی واهی بسنده میکنند، آیا ایران فروش نیستند؟ آیا وطن فروش نیستند؟ آیا به همه ی ایرانیان که در فرماندهی جامعه نقشی ندارند، خیانت نمی نمایند؟
ایشان در جای دیگر از بهای بالای پروژه تحقیقاتی، برای صاحبان صنایع صحبت میدارند که آنهم ارزش باد هوا دارد.
موفقیت در پروژه های تحقیقاتی سرمایه های «ذهنی» یک کشور بوده که در خط آخر زندگی انسانهای آن جامعه را از نظر کیفی دگرگون مینمایند و اثرات بعدی آن برای کشوری پرداختنی نیستند.
ولی این راهم سرمایه داران میدانند که چنین سرمایه گذاریهایی و پیشرفتهای فنی باعث بیدارشدن ایرانیان شده و «اقتصاد مال خر است» و امثال جملات عربی دیگری که برای تحمیق مردم زده میشود، اثری نخواهد داشت، از یکطرف و از طرف دیگر، میتواند پایانی بر ابصار گسیختگی سرمایه داران تجاری گردد.
باعث همه اینها نبودن یک حزب تراز نوین نوع لنینی میباشد، تا این سرمایه داران و بزرگان تیتر دارش، را رسوا کرده و راه نهایی را بمردم عرضه دارد.