منبع: مارکسیست، نشریه تئوریک حزب کمونیست هند (مارکسیست)
جلد ٢۸، شمارۀ ۴، اکتبر-دسامبر ٢٠١٢
نویسنده: انفو چنگ، آکادمی علوم اجتماعی چین
امروزه توسعه سیاسی و اجتماعی در چین سوسیالیستی نمیتواند از توسعه ایدئولوژیک و تئوریک تفکیک شود، و در هفت جریان تئوریهای اجتماعی بازتاب مییابد یا وجود دارد:
١- نئولیبرالیسم
٢- سوسیالیسم دموکراتیک
٣- چپگرایی نو
۴- گذشتهگرایی
۵- مارکسیسم التقاطی
۶- مارکسیسم سنتی
۷- مارکسیسم خلاق
در اینجا اصطلاح «جریانهای اجتماعی»، اصطلاحی بیطرفانه میباشد، که مارکسیسم یک نوع آن است.
١- نئولیبرالیسم
نئولیبرالیسم چینی سه پیشنهاد راهبردی دارد:
نخست، بر مقرراتزدایی و آزادسازی اقتصاد، شامل مالیه، بازرگانی، و سرمایهگذاری پافشاری میکند، که بدین معنی است که انحصارات و اولیگارشهای خصوصی آزاد باشند اقتصاد، رسانهها، آموزش و سیاست را هم در داخل و هم در خارج کنترل کنند. در صورت امکان، اقدامات عمومی باید با اقدامات خصوصی بدون مداخله دولت جایگزین شوند. نئولیبرالها همچنین پیشنهاد میکنند که برای جلوگیری از مداخله آن، دولت باید کوچک و ضعیف شود. من گرچه با مفهوم دولت کوچک موافقم، اما در اینجا میگویم که دولت کوچک باید برخوردار از حمایت یک کنگره خلق نیرومند از نقطهنظر اقدامات دولتی نیرومند باشد. بعنوان مثال، تعداد بالای وزارتخانههای دولتی و حزبی باید به چند وزارتخانه بزرگتر کاهش یابد، چیزی که من طی دو دهه گفتهام. نئولیبرالها براین نظرند که دولت باید کارمندان کمتر، ساختار سادهتر، و نقش کوچکتری داشته باشد، فقط برای اینکه انحصارات نقش بزرگتری بازی کنند.
دوم، نئولیبرالیسم بر خصوصیسازی پافشاری میکند. نئولیبرالیسم براین اساس خواهان رفرم خصوصی کردن بخشهای عمومی موجودی است که شالوده برای عملکرد خوب نظام بازار را تشکیل میدهند و اینکه بنگاههای خصوصی کارآمدترین بنگاهها هستند. نماینده این نگرش، پرفسور ژانگ ویاییاینگ (Zhang Weiying) رییس «دانشکدۀ امور اداری گوانگوا دانشگاه پکن» است که میگوید زمین، بنگاهها، مدارس، خدمات پستی، معادن، تأسیسات عمومی و حملونقل باید خصوصی شوند.
سوم، نئولیبرالها بر فردیکردن نظام رفاهی پافشاری میکنند. آنها مخالف ایجاد دولت رفاه و افزایش رفاه مردم هستند. این خصوصیت مشترک نئولیبرالها هم در داخل و هم در خارج است، اما بطور روشن توسط دانشگاهیان در هر دو بستر بررسی نشده است. در چین، نئولیبرالیسم همچنین مخالف قوانینی مانند حداقل دستمزد و قراردادهای کار است. پیروان نئولیبرالیسم و «اجماع واشنگتن» از نظر تعداد اندک هستند، اما نفوذ فزایندهای به دست میآورند.
٢- سوسیالیسم دموکراتیک
«سوسیالیسم دموکراتیک» در چین حاوی اظهارات قطعی زیر است:
نخست، مارکسیسم را بمثابه تنها تئوری راهنما رد میکند. از تنوع جهانبینیها و تئوریهای راهنما، یعنی از تنوع سوسیالیسم از نقطهنظر قانون اساسی و منابع تئوریک آن حمایت میکند. رویزیونیسم برنشتین و اقتصادیات کینز را منابع و اجزاء خود میداند. جریانها و ایدههای بیشماری زیر نام تنوع و دموکراسی در افکار تلفیق شدهاند که در واقع یک نوع آش شله قلمکار را تشکیل میدهند.
دوم، از نقطهنظر نظام سیاسی، از رقابت چندحزبی و گردش دولت حمایت میکند. «سوسیالیسم دموکراتیک» مدعی است که حزب کمونیست چین، بمثابه یک گروه بهرهور منافع ویژه خود را دارد و بمثابه تنها حزبِ در قدرت قادر نیست از فساد اجتناب کند.
سوم، از نقطهنظر نظام اقتصادی، «سوسیالیسم دموکراتیک» میگوید سوسیالیسم میتواند بدون انتقال مالکیت خصوصی سرمایهداری بر ابزار تولید تحقق یابد زیرا مالکیت ساختار ابزار تولید معیاری برای سنجش ماهیت اجتماعی نیست. از نقطهنظر هدف، این کمونیسم را یک اوتوپی (تخیل) میداند. در چین، نمایندگان سوسیالیسم دموکراتیک شامل پرفسور ژین زیلینگ (Xin Ziling) و پرفسور ژیی تائو (Xie Tao) میشود که ژورنال «تایمز دیجیتال چین» (Yanhuangchunqiu) را منتشر میکنند.
٣- چپگرایی نو
چپگرایی نو از گروهی گل و گشاد از روشنفکران تشکیل میشود که از طريق انتشار مقالات در ژورنالها یا وبسایتها برای تأثیرگذاری بر روند سیاسی چین توجه عمومی را جلب کردهاند. اکثر آنها تجربه تحصیل در خارج را دارند. برخی از آنها هنوز در خارج زندگی میکنند. پلاتفرم تئوریک اصلی آنها Wuyouzhixian» www.wyzxsx.com» است. بنیانگذار آن هان دگیانگ (Han Deqiang) دارای دکترا در مارکسیسم است، اما خودش مارکسیست نیست، او مخالف تئوری ارزش کار و ماتریالیسم تاریخی است، گرچه از مالکیت عمومی حمایت و از نئولیبرالیسم انتقاد میکند.
در مقایسه با نئولیبرالیسم، چپگرایی نو سه خصوصیت زیر را دارد:
نخست، خواهان دولت نیرومندی است که در جریان اصلاحات بازار مسلط باشد. این ایده در «گزارش قدرت دولت چین» نوشته وانگ شائوگوانگ (Wang Shaoguang) و هو آنگانگ (Hu Angang) منعکس شد. گزارش موجب رفرم مالیاتی ژانویه ١۹۹۴ شد که مالیاتهای محلی را از مالیاتهای دولتی جدا کرد. از آنزمان رفرم نفوذ فراگیری بر جامعه چین داشته است. از این نقطهنظر، نئولیبرالها میگویند دولت باید در جهت ارتقای اقتصاد بازار قدرت خود را رها کند.
دوم، چپگراهای نو از جهانیسازی سرمایهداری انتقاد میکنند، و میگویند که این باعث گسترش وسیع سرمایهداری در چین شده است. ریشه مشکلات اجتماعی چین در خارج از چین، یعنی در جهانیسازی، سرمایه بینالمللی، و اقتصاد بازار قرار دارد. نئولیبرالها در اینمورد بر علت داخلی، و اینکه راه حل مشکلات اجتماعی باید بازاری کردن بیشتر، بویژه اصلاحات نئولیبرالی سیاسی و اقتصادی باشد، تأکید میکنند.
سوم، چپگراهای نو میگویند رفرمهای بازاریکردن موجب گسترده شدن فاصله بین فقیر و غنی شدهاست. چپگرایی نو بر برابری اقتصادی، رشد اقتصادی نه به هر قیمت، تأکید میکند. چپگرایی نو رد کامل ایده مارکسیستی و کمونیستی بازتوزیع را بیرحمانه و غیراخلاقی میداند. به نظر نئولیبرالها، برابری درآمد نتیجه بازار نیست، بلکه حاصل فساد و بده و بستان بین قدرت و پول است- برابری درآمد اساساً نتیجه دیکتاتوری است.
گرچه چپگراهای نو سعی خود را میکنند در سمت کارگران قرار بگیرند، انتقادات و پیشنهادات راهبردی آنها نمیتواند در واقعیت تحقق یابد. با این وصف، برخی از مباحثات آنها نفوذ مثبتی در جامعه چین داشته است. بعنوان مثال، پروفسور کویی ژیوان (Cui Zhiyuan) که در ایالات متحده آمریکا دکترای علوم سیاسی دریافت کرده است، تئوری بازی و مدل ریاضی اقتصاد را بکار بسته است تا از طريق مطالعه موردی روستای نانجی (Nanjie) نشان دهد بنگاههایی که مالکیت اشتراکی دارند کارآمدترند.
۴- گذشتهگرایی
گذشتهگرایی، جریان ستایش تاریخ باستان، شاهان و فرزانگان باستانی را والاترین ایدهآل شخصیت، و جامعه باستانی را جامعه ایدهآل میداند. این تقریباً در هر نوع ایدئولوژی در چین رسوخ کرده است و به یک جریان رشد یابنده مبدل شده است. گذشتهگراها اندیشههای سیاسی و ایدههای فلسفی فرزانگان باستان را ستایش میکنند- ایده حکمرانی خیرخواه و اولویت دادن به مردم عادی را از کنفوسیوس، و روح طبیعی، زنجیر نشده و آزاد را از تائوئیسم تبلیغ میکنند. آنها همچنین اخلاقیات باستانی را میپرستند و برای خیرخواهی، عدالت، مناسک، خرد، و مفهوم خدمت به خلق ارزش بالایی قائلند. آنها میگویند اخلاقیات کاملاً سوسیالیستی علمی توسعه جوهر آیین کنفوسیوس است، که برای یک جامعه سوسیالیستی مناسب است، و همچنین تبلور مترقیترین اندیشههای انسانی است که ممکن است هم در شرق و هم در غرب بوجود آمده باشند. آنها میگویند زایش و کاربست آیین کنفوسیوس نه تنها پیشرفت سریع و سالم سوسیالیسم چینی را تضمین میکند، بلکه موجب انقلاب در تئوریهای مارکسیستی میشود، مشعل فروزندهای است که رهگشای جهان به جامعه کمونیستی خواهد شد.
نمایندگان اصلی گذشتهگرایی دنگ ژیاوجون (Deng Xiaojun) و جیانگ اوینگ (Jiang Qing) هستند. دنگ ژیاوجون نویسنده «تلفیق منطقی آیین کنفوسیوس و ایدههای دموکراتیک» که در سال ١۹۹۵ از طرف «بنگاه انتشاراتی خلق» در سیشوان منتشر شد، در آنجا نتیجه میگیرد که آیین کنفوسیوس در سمتگیری تئوریک و هسته منطقی آن ذاتاً با ایدههای دموکراتیک همخوان است؛ نتیجتاً، به نظر او آیین کنفوسیوس و ایدههای دموکراتیک میتوانند و باید منطقاً ادغام شوند. جیانگ اوینگ که بعنوان بلیغترین سخنگوی نئوکنفوسیوسگرایی در سرزمین اصلی چین معروف است، در کتاب خود به نام «کنفوسیوسگرایی سیاسی» که در سال ٢٠٠٣ توسط «شرکت انتشاراتی مشترک اس. دی. ایکس» منتشر شد میگوید علاوه بر تئوریهای کنفوسیوسی دربارۀ ذهن-طبیعت یک سنت کنفوسیوسگرایی سیاسی در آیین کنفوسیوس چینی وجود دارد؛ و این سنت سیاسی آیین کنفوسیوس چنان منبع عظیمی است که میتواند جای سنت سیاسی غربی را بگیرد و نیازهای سیاسی کنونی چین را تأمین نماید. این نکته در ردیه جیانگ اوینگ (Jiang Qing) بر تئوری دنگ ژیاوچون (Deng Xiaojun) آمده است. جیانگ اوینگ معتقد است که مسأله در ارتباط با ادغام آیین کنفوسیوس و ایدههای دموکراتیک مسأله «ضرورت» و «امکان» است. پاسخ او این است که نه «نیاز» و نه «ضرورت» آن وجود ندارد.
برخی از سرمایهداران گذشتهگرا حتا این ایده پوچ را مطرح کردهاند که ما باید صدها میلیون مهاجر را به خارج اعزام کنیم تا بازارهای بینالمللی را در اختیار بگیرند. در واقع، آیین کنفوسیوس نمیتواند و نباید در سطح سیاسی (یا حکومتی) احیاء شود، بلکه تنها میتواند در سطح اجتماعی و شخصی احیاء گردد. مطالعه میراث ملی قابل ملاحظه است، اما گذشتهگرایی مطمئناً دشوار بتواند کار کند.
۵- مارکسیسم التقاطی
مارکسیسم التقاطی تئوری و شیوهای است که دو سمت تضاد را بدون اولویت تعمیم میدهد، و بطور مکانیکی ایدهها و تئوریهای مخالف را بدون اصول یکپارچه مخلوط میکند. چهرههای نماینده مارکسیسم التقاطی وانگ دونگجینگ (Wang Dongjing) و دونگ دیگانگ (Dong Degang) و وانگ چانگچیانگ (Wang Changjiang)، پرفسورهای «مدرسه مرکزی حزب» هستند که مورد انتقاد رهبری حزب کمونیست چین قرار گرفتند.
وانگ دونگجینگ سرپرست پیشین «بخش اقتصادیات مدرسه مرکزی حزب» طی یک سخنرانی برای رهبران مناطق و وزارتخانهها، برتری مالکیت خصوصی را میستاید. او خودخواهی را بمثابه طبیعت انسان میبیند، و با فرضیه نفع شخصی کامل انسان اقتصادی١ (homo economicu) و ایده «انسان برای پول میمیرد همانطور که پرنده برای دانه میمیرد» موافق است. او تأکید را بر کارآیی میگذارد و برابری را کاملاً نادیده میگیرد، در حالیکه خودخواهی انسان را تنها چیزی میداند که به افزایش همکاری اجتماعی و رفاه عمومی منجر میشود.٢ او کاملاً بهنمایندگی از جانب صاحبان دارایی بدون کمترین توجهی به استثمار کارگران سخن میگوید.
من در سال ٢٠٠۷ در نخستین شمارۀ «علوم اجتماعی در چین» نقدی بر بحث وانگ نوشتم و چهار فرضیه تئوریک را که یک اقتصاد سیاسی مارکسیستی مدرن باید داشته باشد شرح دادم: «فرضیه نوین ارزش آفریده شده توسط کار زنده نوین»، «فرضیه انسان اقتصادی هم خودپرست و هم نوعدوست»، «فرضیه محدویتهای دوگانه منابع و نیازها»، و «فرضیه تقویت متقابل و رابطه تناسبی بین برابری و کارآیی».٣
در واقع، ادبیات فزایندهای در غرب وجود داشته است که فرضیه نوعدوستی اقتصادی و مدلهای تئوریکی را- که میتوانند تأثیر مثبتی بر ترتیبات نهادی، ایجاد یکپارچگی، آموزش اخلاقیات، داشته باشند و علاوه بر اینها به افزایش همکاری اجتماعی و رفاه عمومی بیانجامند- بررسی میکند.
وانگ دونگجینگ زمانی که گفت اقتصادیات مدرن میتواند راهنمای توسعه رفرم اقتصادی چین و گشایش باشد، با مارکسیسم مخالف نبود. او در واقع در بخش پایانی مقاله خود افزود که احترام زیادی برای تئوری دنگ ژیائوپینگ (Deng Xiaoping) و اندیشه مهم چیانگ (Jiang Zemin) زمین قائل است. نتیجتاً میتوان او را بعنوان مارکسیست التقاطی طبقهبندی کرد.
دونگ دیگانگ، معاون پیشین سرپرست «بخش فلسفه مدرسه مرکزی حزب»، در مقاله خود به نام «ما باید اذهان خود را بیشتر از دغدغه مسأله مالکیت آزاد کنیم» تأکید نمود که هدف سوسیالیسم و تعدیل و تغییرات بمنظور رسیدن به سوسیالیسم، باید اصول راهنمای مهم برای ساختمان سوسیالیسم باشند. او تأکید نمود که ما نباید زیاد نگران نسبت مالکیت عمومی و اقتصاد غیرعمومی باشیم، بلکه باید توجه خود را بیشتر معطوف به این کنیم که اکثریت وسیع مردم بفرض توسعه نیروهای مولده، در ثمرات توسعه اقتصادی سهیم شوند. مفهوم سهیم شدن اکثریت وسیع مردم برابر با رفاه همگانی است، اما این مفومی انتزاعی از رفاه عمومی است که جایگاه مسلط مالکیت عمومی و توزیع بر اساس کار هر کس را در نظر نمیگیرد.
آیا ممکن است که کاهش نسبت مالکیت عمومی واقعاً موجب تضعیف بنیاد حکمرانی حزب نشود؟ صراحتاً گفته باشیم، نسبت اقتصاد دولتی در اقتصاد ملی چین به کمتر از یک-سوم تنزل یافته است در حالیکه نسبت اقتصاد خصوصی و اقتصادهای خارجی به دو-سوم افزایش یافته است.
این وضعیت بالاجبار موجب خواهد شد ثروت اجتماعی تدریحاً در دست تعداد اندکی متمرکز شود. دنگ ژیائوپینگ در سالهای واپسین عمر هشدار داد که «در چین فقط سوسیالیسم، نه قطببندی میتواند کار کند».۴ این ایده که کاهش نسبت مالکیت عمومی نمیتواند واقعاً بنیاد حکمرانی حزب را تضعیف نماید برای پایه اقتصادی سوسیالیستی فرساینده است. بهنظر میرسد که بسیاری از مقالات دونگ دیگانگ سعی دارند سوسیالیسم با مشخصات چینی را توضیح دهند و ذهن را آزاد کنند. در اساس، آنها رویزیونیسمی که لنین به آن اشاره نمود، و میتواند با استفاده از اصطلاح جدید مارکسیسم التقاطی توصیف شود را دنبال میکنند. این زیر نام آزادی ذهن، تئوری مارکسیستی توسعه در شرایط چین را تحریف میکند.
وانگ چانگچیانگ، سرپرست «بخش ساختمان حزب مدرسه مرکزی حزب»، در شمارۀ ۵٣۴ «روزنامه پژوهش» وابسته به «مدرسه مرکزی حزب» مقالهای به نام «این یک واقعیت عینی است که حزب منافع خودش را دارد» منتشر کرد. از نقطهنظر او، تنها زمانیکه ما عملاً و واقعبینانه وجود منافع حزب را برسمیت بشناسیم، میتوانیم بطور عینی رابطه بین منافع گوناگون، بویژه رابطه بین منافع مردم و منافع حزب بمثابه نماینده آنها را مطالعه کنیم، و منافع حزب را در جایگاه مناسب قرار دهیم.۵
بحث او بوضوح برخلاف مانیفست کمونیست و اساسنامه حزب کمونیست چین است. طبق مانیفست کمونیست، حزب کمونیست هیچ منافعی متفاوت با منابع پرولتاریا بمثابه یک کل ندارد، در حالیکه طبق اساسنامه حزب کمونیست چین، حزب باید بر خدمت از جانودل به مردم مُصر باشد. حزب کمونیست چین، بغیر از منافع طبقه کارگر و اکثریت قاطع مردم نباید هیج منافع ویژهای داشته باشد.
در روند توسعه اقتصادی و سیاسی، مارکسیسم التقاطی یکی از اهداف اصلی نقد ما است. این مهم است که برای پیبردن به چیزی که مارکسیسم است و چیزی که سوسیالسم واقعی با خصوصیات چینی را تشکیل میدهد، افکار مارکسیستی التقاطی نقد شوند.
۶- مارکسیسم سنتی
رسانه نماینده افکار مارکسیستی سنتی «پرجم مائو» است، وبسایتی با این اعلام «پرچم مائو تسهدونگ را به اهتزار درآورید». این وبسایت کادرهای زیادی را از درون و بیرون حزب، همچنین دانشمندان کهنسال را بعنوان نویسندگان خود دارد. نمایندگان برجسته مارکسیسم سنتی شامل لی چنگرویی (Li Chengrui) سرپرست پیشین «دفتر آمار ملی چین»، بایی ینگ (Bai Yang) و غیره میشود. «از پرچم مائو تسهدونگ دفاع کنید» توسط بایی ینگ میتواند بمثابه مانیفست افکار مارکسیستی سنتی در نظر گرفته شود.
ایدههای مرکزی آن عبارتند از:
نخست، تندیس راهنمای اندیشه مائو تسهدونگ باید مجدداً برپا شود. هسته آن دفاع از قانون اساسی و اساسنامه حزب برای مردم است. در میان چهار اصل اساسی حزب، مهمترین اصل پیروی از اندیشه مائو تسهدونگ است، که شالوده هستی حزب کمونیست چین و جمهوری خلق چین، پایه حکمرانی و تجدید حیات کشور، و منبع نوآوری و توسعه را تشکیل میدهد.
دوم، سالهای آخر مائو تسهدونگ باید منصفانه ارزیابی شود. سالهای آخر صدر مائو شکوهمندترین دورۀ زمانی بود که یک مارکسیست کبیر همه زندگی خود را وقف خدمت به مردم و نبرد برای کمونیسم نمود. مشکل اساسی با یک ارزیابی منصفانه از مائو تسهدونگ در سالهای آخر او ارزیابی عملی، واقعبینانه، عینی و بیطرفانه ار انقلاب فرهنگی است که مائو تسهدونگ آنرا آغاز و رهبری نمود. این یک وظیفه سیاسی عمده حزب ما است که نمیتوان از آن اجتناب نمود. به دلایل گوناگون شدیداً پیچیده، انقلاب فرهنگی مرتکب خطای «سرنگون کردن همه چیز» و «جنگ داخلی تمام عیار» شده است. با این وصف، سمتگیری کلی، اصول و روح انقلاب فرهنگی کاملاً درست است.
سوم، صدر مائو و اندیشه مائو تسهدونگ باید شدیداً مطالعه و تبلیغ شوند. دنگ ژیاوپینگ تأکید نمود که بدون صدر مائو چین نو نمیتواند وجود داشته باشد. و اندیشه مائو تسهدونگ چندین نسل را آموزش داده است. ما باید پرچم کبیر اندیشه مائو تسهدونگ را برای همیشه نسل به نسل برافراشته نگهداریم. با این وصف، از دهه ١۹۹٠، شهرت صدر مائو و اندیشه مائو تسهدونگ ضعیف و ضعیفتر شده است.
چهارم، دیوسازی از مائو تسهدونگ باید شدیداً نقد شود. در ذهن صدر مائو مردم خدا هستند، در حالیکه صدر مائو خورشیدی سرخ در قلوب مردم است. در ٣٠ سال گذشته، برغم انکار کامل سالهای آخر او، در جامعه مدنی، مردم خودبخود امواج متوالی «تب مائو» را بوجود آوردند، بشیوههای گوناگون فعالیتهایی در بزرگداشت صدر مائو برگزار کردند. با این وصف، برخی از به اصطلاح نخبگان مکرراً علیه اندیشه عمومی جنگیدهاند، و با امواج متوالی دیوسازی از صدر مائو واکنش نشان دادهاند. لی رویی (Li Rui) و یوان تنگفی (Yuan Tengfei) نمایندگان این دیوسازی هستند.۶
اهمیت مثبت افکار مارکسیستی سنتی انتقاد شدید آن از برخی ایدههای خطا، بویژه نئولیبرالیسم، سوسیالیسم دموکراتیک، و مارکسیسم التقاطی است. اما، برخی انتقادات، بویژه در دفاع از انقلاب فرهنگی گرایش به زیادهروی دارند. آنها انتقاد گسترده و بدگویی را بمثابه رویکرد اصلی خود ترجیح میدهند. و دانشمندان سالخورده در بررسی ادبیات داخلی و خارجی خوب نبستند. نتیجتاً افراط در انتقاد و عدم نوآوری در نوشتههای آنها وجود دارد.
۷- مارکسیسم خلاق
دانشمندی که حوزۀ مارکسیسم خلاق را نمایندگی میکند اقتصادان معروف لیو گوگوانگ (Liu Guoguang) است که در گذشته معاون آکادمی علوم اجتماعی چین بود و اکنون بعنوان مشاور ویژه آکادمی علوم اجتماعی چین خدمت میکند. من نیز بعنوان یک نماینده اصلی دانشمندان این حوزه شناخته میشوم. مارکسیسم خلاق از نقطهنظر سمتگیری بنیادین و تئوری از کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست چین پیروی میکند.
نخست، از نقطهنظر اصل راهنما، مارکسیسم خلاق بر جایگاه مارکسیم بمثابه راهنما در چین اصرار دارد. البته، فرمولبندی ایدئولوژی راهنما در کشورهای سوسیالیستی متفاوت است، این در ویتنام اندیشه هوشی مین، در کوبا اندیشه خوزه مارتی، و در کره شمالی ایدۀ جوشی کیم ابل سونگ است. به نظر من، فرمولبندی ایدئولوژی راهنمای چین باید در یک جمله خلاصه شود- رهنمود مارکسیسم-لنینیسم و تئوری انطباق یافتۀ آن به چین، بجای لیستی بیانتها که توسط دانشگاهیان مورد تمسخر قرار میگیرد.
دوم، از نقطهنظر نظام سیاسی، مارکسیسم خلاق از رهبری حزب سیاسی طبقه کارگر در چین پیروی میکند. چین باید از حزب کمونیست که ماهیتاً پیشاهنگ طبقه کارگر چین است، از اصل مرکزیت دموکراتیک، و رهبری حزب کمونیست در آرمان سوسیالیسی پیروی کند. نظام همکاری چندحزبی و مشورت سیاسی تحت رهبری حزب کمونیست در مرحله کنونی شکلی از مرکزیت دمکراتیک، بمثابه اصل بنیادین سازمانی و روش متداول برای حزب کمونیست و کشور تحت حکمرانی آن، و همچنین بمثابه معیار سیاسی برای ارادۀ درست رابطه در درون و بیرون حزب می باشد.
سوم، از نقطهنظر نظام اقتصادی، مارکسیسم خلاق بر جایگاه مسلط مالکیت عمومی بر ابزار تولید در چین اصرار میورزد. تفاوت اساسی بین سوسیالیسم و سرمایهداری در ارتباط با نظام اقتصادی پایه در ساختار مالکیت اجتماعی تولید قرار دارد. سلطه مالکیت عمومی همراه با برتری کیفی و کمی، در شکل یک اقتصادی دولتی نیرومند، نقش محوری در ساختمان یک کشور نیرومند و سوسیالیستی و در بهبود زندگی مردم آن ایفا میکند. بنابراین، مالکیت عمومی شالوده اقتصادی یک ماهیت سوسیالیستی برای روبنای حکمرانی توسط حزب کمونیست است.
چهارم، از نقطهنظر هدف نهایی، مارکسیسم خلاق معتقد است که چین باید از ماهیت و اصل سوسیالیستی، با هدف رهایی و رشد نیروهای مولده، محو استثمار و قطبی شدن پیروی کند تا به بهزیستی مشترک دست یاید، و نهایتاً کمونیسم را بر اساس سوسیالیسم با ترقی عظیم در نیروهای مولده برقرار نماید. این یک روند طولانی تکامل تاریخی و نوآوری نظام است.
«مطالعات در مارکسیسم» و «چکیده مارکسیسم» ژورنالهایی هستند که مارکسیسم خلاق را نمایندگی میکنند، بویژه دومی که بر انتشار چشماندازهای تئوریک مارکسیسم خلاق تمرکز دارد. وبسایت «شبکه پژوهش مارکسیسم» نیز پویاییهای تئوریک مارکسیسم خلاق را بشیوهای بهنگام منعکس میکند. بهنظر من، خلاقیت تئوریک و پژوهش یا سیاستگذاری در چین باید نهایتاً بر شرایط چین قرار داشته باشد در حالیکه «شرایط جهان» را در نظر میگیرد. ترتیب درست سیاستگذاری- خواه اجرای گشایش و اصلاحات باشد، خواه سیاستگذاریهای عمدۀ دیگر مرتبط با توسعه چین- نخست باید شرایط داخلی و جهان را درک کند، و سپس ویژگیهای معینی را بوجود آورد، و سپس سیاست را آزمایش نموده یا به اجرا بگذارد. اگر این ترتیب بالعکس شود، بعنوان مثال، آزمایش سیاستها در ذهن صورت بگیرد، یا مقامات آزمایش را بشیوهای تأییدآمیز طبق اراده خود بدون توجه به قانون و مقررات اجرا نمایند اغلب پس از اجرا نتایج ناخوشایند زیادی وجود خواهد داشت. بطور خلاصه، مارکسیسم خلاق در چین باید یک «خلاقیت جامع» باشد که اصول بنیادین «مارکسیم را در پایه، میراث ملی را در ریشه، و اندیشه غربی را بمثابه ابزار» بکار میگیرد و در عینحال وضعیت جهان و واقعیت اجتماعی، و اولویت دادن به موقعیت حزب کمونیست چین را در نظر میگیرد.
اکنون، ما برای روشن کردن بیشتر نظر مارکسیسم خلاق و جاهایی که میتواند نقش مهمی ابفاء نماید، تأکید میکنیم که سمت سوسیالیسم و رشد علمی آن در قرن بیست ویکم باید بر توسعه و تکمیل «نظام نهادها» تمرکز نماید:
نخست، از نقطهنظر ساختمان نظام اقتصادی، سوسیالیسم با خصوصیات چینی بهمعنی بهبود نظام اقتصادی پایه بشیوهای است که مالکیت عمومی را در وضعیت مسلط نگه دارد و در کنار خود شکلهای متنوع مالکیت را داشته باشد. بهگفته دنگ ژیاوپینگ، تفاوت اساسی بین سوسیالیسم و سرمایهداری در ارتباط با نظام اقتصادی پایه در ساختار مالکیت عمومی بر ابزار تولید قرار دارد. سلطه مالکیت عمومی با مزیت کیفی و کمی، به شکل یک اقتصاد دولتی نیرومند و اقتصاد اشتراکی و تعاونی فعال، نقش محوری را در ساختمان یک کشور نیرومند و سوسیالیسم و در بهبود زندگی مردم ایفاء میکند. نتیجتاً، همانطور که جیانگ زمین گفت این پایه اقتصادی سوسیالیسم را برای روبنای حکومت حزب کمونیست چین تشکیل میدهد.
گرچه چین بهعلت توسعه نیافتگی نیروهای مولده خود اکنون نمیتواند به مالکیت عمومی کامل بر ابزار تولید دست یابد، اما باید موقعیت مسلط مالکیت عمومی را در حالیکه بطور همزمان انواع مالکیت خصوصی را رشد میدهد، دنبال کند. تنها با دنبال کردن موقعیت مسلط مالکیت عمومی تحت شرایط اقتصاد بازار است که نظام توزیع ثروت و درآمد حقیقتاً میتواند بهبود یابد، بنحوی که تحت سلطه توزیع براساس کار هر کس باشد، به بهزیستی عمومی، برابری و عدالت دست یابد، و مفهوم علمی توسعه که مردم را در مرکز قرار میدهد اجرا شود- همه اینها شالوده اقتصادی برای دموکراسی مشارکتی و برای رسیدن به توسعه اقتصادی و اجتماعی سالم و سریع را تأمین خواهند کرد.
دوم، از نقطهنظر نظام سیاسی، سوسیالیسم با خصوصیات چینی «سه عنصر و چهار لایه نظام» را بهتر خواهد کرد. این بهمعنی تأکید بر وحدت ارگانیک سه عنصر است:
● رهبری حزب کمونیست چین،
● جایگاه مردم بمثابه ارباب،
● حاکمیت قانون در اداره امور دولت.
این همچنین یعنی حفظ و بهبود:
● نظام کنگره خلق،
● همکاری چند حزبی و نظم مشاورۀ سیاسی تحت رهبری حزب کمونیست چین،
● نظام خودگردانی محلی برای اقلیتهای قومی،
● سیاست «دو نظام در یک کشور»، و
● خودگردانی در سطح تودهها،
تا بتواند بهترکردن خود و توسعه نظام سیاسی سوسیالیستی را ادامه و ارتقاء دهد، دیکتاتوری دموکراتیک مردم را، که در آن دموکراسی مشارکتی محتوا و شیوه شدیداً مهمی است، مستحکم نماید.
چین باید از حزب کمونیست که ماهیتاً پشاهنگ طبقه کارگر است، از اصل مرکزیت دموکراتیک، و رهبری حزب کمونیست در آرمان سوسیالیستی پیروی کند. در خط مقدم انقلاب علمی و فنی جدید، طبقه کارگر هنوز نماینده نیروهای مولده پیشرو و تبلور روابط تولیدی پیشرو است، هنوز جمعی از مردم است که به مأموریت تاریخی سرنگون کردن سرمایهداری و ساختمان سوسیالیسم و کمونیسم متعهد است. تحت روال جدید ظهور و همزیستی انواع طبقات و اقشار اجتماعی، حزب کمونیست هنوز باید ماهیت خود را بمثابه پیشاهنگ طبقه کارگر حفط کند و از جانودل بر طبقه کارگر اتکاء نماید. نظام همکاری چند-حزبی و مشورت سیاسی تحت رهبری حزب کمونیست چین در مرحله کنونی شکلی از مرکزیت دموکراتیک است که بمثابه اصل بنیادین سازمانی و روش متداول برای حزب کمونیست و کشور تحت حکمرانی آن، و همچنین بمثابه معیار سیاسی برای ارادۀ درست رابطه در درون و بیرون حزب می باشد.
سوم، از نقطهنظر فرهنگی، سوسیالیسم با خصوصیات چینی هسته نظام ارزشی سوسیالیستی را با مارکسیسم بمثابه روح آن بهتر خواهد کرد، و به آن امکان خواهد داد انواع اندیشههای اجتماعی و اعمال اجتماعی را رهبری کند، و توسعه و رونق فرهنگی را ارتقاء دهد. مارکسیسم، بمثابه یک جهانبینی و متدولوژی علمی، پایه تئوریک جنبش سوسیالیستی است که باید راهنمای عمل سوسیالیسم با خصوصیات چینی باشد. برخورد با آن بمثابه راهنما یعنی ترکیب اصول جهانشمول مارکسیسم با واقعیت چین در مرحله کنونی برای مطالعه شرایط نوین، جمعبندی تجربه و حل مشکلات جدید. مارکسیسم یک نظام علمی است که خود را به روی اندیشههای دیگر باز میکند و با توسعه علم و عمل، با اعتبار آکادمیک نیرومند و ماندگار و نیرو راهنمای عملی بهپیش حرکت میکند.
چهارم، از نقطهنظر ساختمان نظام اجتماعی، سوسیالیسم با خصوصیات چینی نظام «یک ساختار، سه کنش متقابل، و چهار مکانیسم» را بهتر خواهد کرد. قبل از هر چیز، «ساختمان یک جامعه سوسیالیستی همگون به بهبود ساختار مدیریت اجتماعی با رهبری کمیتههای حزبی، مسؤولیت دولت، حمایت غیردولتی و مشارکت عمومی نیاز دارد.»۷ سپس، ما باید نوسازی نظام اداره عمومی را تحت رهبری حزب پیش ببریم، و فعالانه ارتباط بین کنترل دولت و هماهنگی اجتماعی، و روابط مکمل بین اداره دولتی و خودگردانی اجتماعی را در جهت شکلگیری مکانیسمهای علمی و مؤثر برای هماهنگی منافع، بیان تقاضاها، میانجیگری در کشمکش، و حمایت از حقوق ارتقاء دهیم.
باید به این اشاره کرد که چون نظام دموکراتیک سوسیالیستی هنوز کامل نیست، برخیها بدون آنکه سوسیالیسم را بشناسند سرمایهداری را با دموکراسی و سوسیالیسم را با خودکامگی برابر قرار میدهند. اگر ما فقط از ریاکاری نئولیبرالیسم، سوسیال دموکراسی و سوسیالیسم دموکراتیک انتقاد کنیم بدون آنکه نظام دموکراسی سوسیالیستی را بهتر کنیم، آنوقت از بین بردن خاکی که دموکراسی غربی را تغدیه میکند غیرممکن خواهد بود. یک ابزار پیشیگرفتن از دموکراسیهای غربی این است که کشوهای سوسیالیستی در زمینههای دموکراسی مشارکتی، عدالت اجتماعی و توسعه اقتصادی، پیوسته دستاوردهای بیشتری از هر کشور دیگری داشته باشند، و به برتری سوسیالیسم بر سرمایهداری کاملاً میدان بدهند. در بستر پذیرش و کاربست مفهوم علمی توسعه، یک جامعه سوسیالیستی همگون، و توسعه سالم و سریع اقتصاد ملی، ما کاملاً قادر به انجام این هستیم.
اگر ما اصلاحات سوسیالیستی دموکراتیک گورباچف را دنبال کنیم، این بالاجبار برای کشور و مردم مصیبت به بار خواهد آورد. چین نباید آن اشتباه را تکرار کند. این را نیز باید خاطر نشان شد که سمت و سرنوشت سوسیالیسم در چین را این تعیین خواهد کرد که آیا مکتب مارکسیسم خلاق میتواند در بین دانشگاهیان و سیاستمداران چین به اندیشه اصلی مبدل شود.
یاداشتها و منابع:
١- انسان اقتصادی مفهومی است که انسانها را بمثابه بازیگران منطقی می بیند که منافع تنگ خود را دنبال میکنند و قادرند پیرامون اهداف ذهناً تعیین شدۀ خود قضاوت نمایند.
٢- وانگ دونگجینگ، «محور تئوریک عمل اقتصاد»، روزنامه ونهویی، ۷ ژوئیه ٢٠٠۴.
٣- چنگ انفو، «چهار فرضیۀ اقتصاد سیاسی مارکسیستی مدرن»، علوم اجتماعی در چین، شمارۀ ١، ٢٠٠۷.
۴- مرکز پژوهش آثار حزب کمونیست چین، ٢٠٠۴. «وقابع نگاری دنگ ژیاوپینگ: ١۹۹۷-١۹۷۵»، جلد ٢. ص. ١٣١۷، پکن، بنگاه مرکزی انتشار آثار.
۵- وانگ چانگجیانگ، «این یک واقعیت عینی است که حزب منافع خودش را دارد»، روزنامه پژوهش، شمارۀ ۵٣۴.
۶-بایی یانگ؛ «از پرچم مائو تسهدونگ تا دم مرگ دفاع کنیم»
http://mzd.wyzxsx.com/Article/Class18/201007/3361.html
۷- منتخب اسناد مهم از کنگره شانزدهم حزب کمونیست چین به بعد، بخش دوم، ص. ۶۶٢، بنگاه مرکزی انتشار آثار، پکن.
http://cpim.org/sites/default/files/marxist/201204-Cheng%20Enfu.pdf